فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

طعم حلوای ماه رمضان در سنگرها

تفاوت جبهه هاي جنگ ايران و عراق ، در زمينه امكانات و تسليحات، زياد بود.
اين تفاوت ها به حدي بود كه همه كارشناسان نظامي، بي هيچ ترديدي، جبهه پيروز را نيروهاي عراقي تا دندان مسلح، مي دانستند. اما آنچه كارشناسان نظامي هميشه از آن غفلت مي كردند و در نتيجه درمقابل شكست نيروهاي عراقي، انگشت حيرت به دندان مي گزيدند، معنويت حاكم بر نيروهاي ايراني بود. به خاطر همين معنويت، كمبودهايي كه مي توانست هر سپاهي را به شكست بكشاند، در بين آنان معنا نداشت!

در جبهه ايران، مواد غذايي هم مانند تسليحات، حكم كيميا داشت!
كبود مواد غذايي در خطوط مقدم نبرد، معنويت خاصي به نيروها داده بود! آنجا كه هر خرما ساعت ها دهان به دهان مي گذشت و هر قطره آب كه تنها باعث تر شدن لب هاي خشكيده مي شد، دست به دست مي چرخيد تا اولين نفر كه لبش را تر مي كند، كس ديگري باشد!

هنوز هم بين بازمانده هاي جنگ، حلواي ماه مبارك رمضان در جبهه، حلاوت خاصي دارد! حلوايي كه روغنش از ته مانده روغن غذاها گرفته مي شد، و شكرش از خاك قندهايي بود كه مربوط به جيره هر نفر مي شد يا سوغات از مرخصي برگشته ها بود.

آرد آن از نان خشك هايي بود كه بيشترشان كپك زده بودند. حلواي رمضان ساده درست مي شد، ولي طعم آن به سادگي از ذهن نمي رفت.

راوی: ابوالفضل درخشنده تخريب چي دوران دفاع مقدس وجانباز.



درباره : فرهنگ جبهه , عبادات ,
بازدید : 236
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
رمضان در سنگرها

ربناي لحظه هاي افطار، از پايان يك روز روزه داري خبر مي داد؛ ربنايي يك تمام وجود رزمندگان مملو از حقانيت آن بود.

بچه ها با اشتياق فراوان براي نماز مغرب و عشا وضو مي گرفتند، ماشين توزيع غذا به همه چادرها سر مي زد و افطاري را توزيع مي كرد. سادگي و صميميت در سفره افطارمان موج مي زد و ما خوش حال از اينكه خدا توفيق روزه گرفتن را به ما هديه داده بود. سر سفره مي نشستيم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار مي كرديم .

دعاي توسل و زيارت عاشورا هم در اين روزها حال و هواي ديگري داشت.

«السلام عليك يا ابا عبدالله» زيارت عاشورا و «يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله» دعاي توسل، به سفره افطار و سحر ما معنويتي مي بخشيد كه غير قابل توصيف است و همين توشه معنوي و غفلت زدايي ها، رزمندگان را از ديگران ممتاز مي كرد.

نمي توانم حال و هواي اين لحظه ها را براي شما بيان كنم. در لشكر 28 سنندج بودم و قرار بود بعد از يك هفته به خانه برگرديم، اما جاذبه اين ماه، مرا در كردستان ماندگار كرد. ماه رمضان، بهترين وزيباترين خاطرات را براي ما در سنگرها آفريد.

بركت دعا دركنار سنگرها، نماز روي زمين خاكي، سحري خوردن كنار آرپي جي و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قيام رو به روي آسمان بي هيچ حجابي كه تو را از ديدن محروم كند، گريه بسيجي هاي عاشق در ركوع و... همه چيز را براي مهماني خدا آماده كرده بود.

 

راوی: حجت الاسلام والمسلمين علي اكبر محمدي، نماينده ولي فقيه در لشكر 42 قدر اراك



درباره : فرهنگ جبهه , عبادات ,
بازدید : 260
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
نگو نمي خوانم !

ساجد: پائیز سال شصت و یک بود. بار دیگر به همراه ابراهیم هادي عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نقل همه مجالس توسل ابراهیم به حضرت زهرا(س) بود. هر جا می‌رفتیم حرف از ابراهیم بود. خیلی از بچه‌ها داستان‌ها و حماسه آفرینی‌های او را در عملیات‌ها تعریف می‌کردند. همه آن‌ها با توسل به حضرت صدیقه طاهره (س) انجام شده بود.

به منطقه سومار رفتیم. به هر سنگری سر می‌زدیم، از ابراهیم می‌خواستند که برای آن‌ها مداحی کند و از حضرت زهرا(س) بخواند. شب بود. ابراهیم در جمع بچه‌های یکی از گردان‌ها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. آن‌ها چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.

ابراهیم عصبانی شد و گفت: من مهم نیستم، این‌ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی‌کنم! هر چه می‌گفتم: حرف بچه‌ها رو به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت رو بکن، اما فایده‌ای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که "دیگر مداحی نمی‌کنم"!

ساعت یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می‌دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو، الآن موقع اذانه.

بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی‌دونه خستگی یعنی چی!؟ البته می‌دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می‌شود و مشغول نماز. ابراهیم بچه‌های دیگر را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا(س)!!

اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه‌ بچه‌ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم، ولی چیزی نگفتم. بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه‌ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کارهای عجیب او بودم.

ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می‌خواهی بپرسی با این‌که قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خوب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می‌گویم تا زنده‌ام جایی نقل نکن.

بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی‌آمد. اما نیمه‌های شب کمی خوابم برد. یک‌دفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره (س) تشریف آوردند و گفتند:

نگو نمی‌خوانم، ما تو را دوست داریم؛ هر کس گفت بخوان، تو هم بخوان

دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی‌داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.

منبع: كتاب سلام بر ابراهيم



درباره : فرهنگ جبهه , عبادات ,
بازدید : 323
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
دعا و توسل رزمندگان

عمليات مسلم بن عقيل بود. نيروهاي رزمنده بايد مسافتي را طي ميكردند . در منطقه سومار بايد از دهانه دره اي عبور ميكردند. آنجا پل يازده دهنه اي بود كه بر ارتفاعات ((كهزيك)) و (( ديسكت)) مشرف بود.
 از مرز سومار تا اين تنگه در اشغال عراقيها بود . كاملا نسبت به ما ديد داشتند . تو شبهاي عمليات كه معمولا بايد مهتاب باشد ، ميتوانستند با دستگاههاي الكترونيك و محاسبات خاص كاملا ما را زير نظر بگيرند و عمليات را تحت الشعاع برنامه هاي اطلاعاتيشان قرار بدهند . به همين دليل ما بايد قبل از غروب حركت ميكرديم؛ يعني قبل از تاريكي بايد بخشي از واحدها و ستونهايمان حركت ميكردند.
مثل همه عملياتهاي ديگر ، حال و هواي خاصي حكمفرما بود. نماز ظهر و عصر را شروع كرديم ؛ آن هم با حال و هوايي كه فقط بايد در ان بود تا ان را احساس كرد . بعد از نماز ، توسل به ائمه اطهار (ع) شروع شد. هركس خودش را به وجود مقدسي متوسل ميكرد . تمام آن ناله ها ، درد دلها، دعاها و نماز هاي قبل از عملياتهاي ديگر برقرار بود.
از نظر اب و هوا ، در آن فصلي كه ما بوديم هميشه معمول بود كه گرم و خشك باشد. ظهر و كمي بعد از ان هم هوا كاملا همان طور بود . گرم و افتابي.
اما لطف خدا چيز ديگري ميگفت . مه غليظي امد و تمام منطقه را پوشاند. شهيد والامقام (( حاج همت)) مسئول عمليات در ان منطقه بود . نيروهاي ارتش و سپاه همكاري داشتند . ايشان تا اين مسئله را فهميد، گفت: نيروها همه به ستون يك و پشت سر هم حركت كنند و از ان دهانه رد شوند . اين در حالي بود كه قرار ، چيز ديگري بود.
به خاطر ديد مستقيمي كه دشمن داشت قرار بود در يك فاصله زماني ، ماشينها تك تك عبور كنند ، كه به لحاظ زماني اين تردد خيلي سخت بود.
و اين يكي از نتايج دعا و توسل رزمندگان بعد از نماز بود.
راوي:سردار حاج علي فضلي



درباره : فرهنگ جبهه , عبادات ,
بازدید : 235
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
 
قدر برادر قاآني را بدانيد....

 

 

 


قبل از عمليات ميمك (سال 1364) در ساختمان سه طبقه در پادگان 92 مستقر بوديم. يك روز برادر قاآني فرمانده تيپ مستقل 21 امام رضا عليه السلام فرمودند: تعدادي از بچه ها آماده باشند بعد از نماز مي خواهيم به ديدن آقا ولي برويم. ظاهرا برادر ولي ا... چراغچي مريضي سختي داشتند . ضمنا برادر قاآني به بنده فرمودند: اگر بشود كمپوت يا ميوه تهيه كنيم كه وقتي به عيادت مي رويم دست خالي نباشيم. قرار شد پس از نماز من زودتر بروم و از دكه هاي بيرون از پادگان ميوه و كمپوت تهيه كنم. صداي اذان كه بلند شد همه آماده نماز خواندن شديم. يادم نيست به چه علتي قرار شد در همان ساختمان سه طبقه كه مقر فرماندهي تيپ، طرح و عمليات و اطلاعات و عمليات نيز بود نماز جماعت خوانده شود. پس از تعارفات معمول و به اصرار جمع حاضر كه تعدادي از برادران طرح و عمليات تيپ و عده اي از بچه هاي اطلاعات و عمليات بودند نماز جماعت به امامت برادر قاآني اقامه شد. يادم نيست كه در ركوع چندم بوديم كه ناگهان از سمت پله ها صداي بسيار بلندي مي آمد كه «ياا...، ياا...، ياا...» ان ا... مع الصابرين و ... بلافاصله صاحب صدا با گفتن ا... اكبر به صف جماعت پيوست. نماز كه تمام شد من هم مانند بقيه برادران كه مي خواستند صاحب صدا را بشناسند به عقب برگشته و ديدم كه در صف آخر آقا ولي ا... نشسته است. برادر قاآني به عقب رفتند و پس از سلام و عليك و مصافحه با آقاي ولي به ايشان گفتند كه قرار بوده است كه پس از نماز ما خدمت شما برسيم. حالا كه شما تشريف آورده ايد بفرماييد جلو تا نماز دوم را بخوانيم. در اين بين مقداري صحبت و تعارف شد تا بالاخره قرار شد كه برادر چراغچي بين دو نماز كمي صحبت كنند. وقتي آقا ولي براي صحبت ايستادند، اوركتي را روي شانه شان انداخته بودند كه كلاه آن نيز سرشان بود. قامت ايشان مقداري خميده و لبهايشان كبود رنگ و رنگ چهره هم پريده بود . كمي هم سرفه مي كردند كه اينها همه حكايت از مريضي سخت ايشان داشت. پس از بسم ا... و تلاوت آيه يا قرائت حديثي اولين مطلبي كه فرمودند به اين مضمون بود: بنده امروز خداوند را خيلي شاكرم كه چنان توفيقي به من داد كه نمازم را به امامت برادر اسماعيل بخوانم. عليرغم اينكه حالم خوب نبود اما همينكه فهميدم ايشان امامت نماز را دارند به هر وضعيت خودم را رساندم... پس از آن بچه هاي اطلاعات را سفارش نمودند و گفتند: قدر برادر قاآني را بدانيد و خوب كار كنيد و ايشان را ناراحت نكنيد و ...

راوي:سيد حسين احمدي



درباره : فرهنگ جبهه , عبادات ,
بازدید : 311
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
توسل به امام رضا(ع) در زيارت عاشورا!




اوايل سال72 بود، در گرماي فكه، در منطقه عملياتي والفجر مقدماتي بين كانال اول و دوم مشغول كار بوديم، چند روزي بود شهيد پيدا نكرده بوديم. هر روز صبح اول زيارت عاشورا مي خوانديم، بعد كار را شروع مي كرديم، اما گره كار را پيدا نمي كرديم. مطمئن بوديم در توسل هاي مان اشكالي وجود دارد. آن روز صبح كسي كه زيارت عاشورا مي خواند توسل پيدا كرد به امام رضا(ع). شروع كرد به ذكر مصائب امام هشتم(ع) و كرامات ايشان. در ميان مداحي از امام رضا(ع)طلب كرد كه دست ما را خالي بر نگرداند؛ مايي كه همه خواسته مان برگرداندن اين شهدا به آغوش خانواده هاي شان بود. روز به پايان مي رسيد و چيزي به تعطيل كردن كار و برگشتن به مقر باقي نمانده بود، داشتيم نااميد مي شديم، خورشيد مي رفت تا پشت تپه هاي ماهور پنهان شود. با آخرين بيل كه در زمين فرو رفت، روزي آن روز نصيب مان شد. تكه اي لباس توجه مان را جلب كرد، با سر و صداي بچه ها، همه سراسيمه خود را به آنجا رساندند. با احترام پيكر شهيد را از خاك بيرون آورديم؛ شهيدي آرام خفته به خاك.
يكي از جيب هاي پيراهن نظامي اش را كه باز كرديم تا كارت شناسايي و مداركش را خارج كنيم، در كمال حيرت و تعجب آينه اي كوچك ديديم كه در پشت آن، تصويري نقاشي شده از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته بود. از آن آينه هايي كه در مشهد اطراف حرم مي فروشند. اشك هاي مان سرازير شد. جالب تر و سوزناك تر اين كه از روي كارت شناسايي اش فهميديم نامش «سيدرضا» است، شور وحال عجيبي بر بچه ها حكمفرما شد. شهيد را كه به شهرستان ورامين بردند، بچه ها رفتند نزد مادرش تا راز اين مسئله را دريابند. مادر بدون اينكه اطلاعي از اين امر داشته باشد، گفت: پسر من علاقه و ارادت خاصي به امام رضا(ع) داشت و...
سال74 هم كه با بچه ها در منطقه كار مي كرديم، بيل مكانيكي را مقداري از جاده خارج كرديم تا به آن طرف تر برويم ولي دستگاه خاموش شد و هر كاري كرديم، راه نيفتاد. گفتم حتماً گازوئيل تمام كرده رفتيم كه از مقر گازوئيل بياوريم. در حالي كه ما رفته بوديم، راننده دستگاه را كار مي اندازد و مي گويد تا بچه ها بيايند با دو سه بيل خاك را جست وجو مي كنم. در همان اولين فرو رفتن بيل به زمين پيكر يك شهيد نمايان مي شود... درست همان جايي كه دستگاه خاموش شده بود!



درباره : فرهنگ جبهه , عبادات ,
بازدید : 227
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
لذت سحری خوردن کنار آر.پی.چی

ماه رمضان بهترین و زیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها به ارمغان می آورد.


سحری خوردن کنار آرپی چی و مسلسل، وضو با آب سرد و قنوت در دل شب توصیف ناشدنی است. ربنای لحظات افطار از پایان یک روزه خبر می داد، ربنایی که تمام وجود رزمندگان مملو از حقانیت آن بود. بچه ها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشا وضو می گرفتند.

ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر می زد و افطاری را توزیع می کرد.
سادگی و صمیمیت در سفره افطار ما موج می زد و ما خوشحال از اینکه خدا توفیق روزه گرفتن را به ما هدیه داده بود سر سفره می نشستیم و بعد از خواندن دعا با نان و خرما افطار می کردیم .دعای توسل و زیارت عاشورا هم در این روزها حال و هوای دیگری داشت .

معنویتی که « السلام علیک یااباعبدالله » « زیارت عاشورا » و یا « وجیه عندالله اشفع لناعندالله » در توسل به سفره افطار و سحر ما هدیه می کرد غیرقابل توصیف است و همین بنیه ی معنوی و عدم غفلت از لحظات معنوی رزمندگان را از دیگران ممتاز کرده بود.

در لشگر 28 سنندج بودم و قرار بود بعد از یک هفته به خانه برگردم اما جاذبه این ماه مرا در کردستان ماندگار کرد. ماه رمضان بهترین و زیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها به ارمغان می آورد.

برکت دعا در کنار سنگرها، نماز روی زمین خاکی، سحری خوردن کنار آرپی چی و مسلسل، وضو با آب سرد، قنوت در دل شب، قیام روبروی آسمان بدون هیچ حجابی که تو را از دیدن وسعت ها بی نصیب کند، گریه ی بچه های عاشق در رکوع و همه چیز برای یک مهمانی خدا آماده بود.



درباره : فرهنگ جبهه , عبادات ,
بازدید : 320
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 222 نفر
بازديدهاي ديروز : 120 نفر
كل بازديدها : 3,706,760 نفر
بازدید این ماه : 1,256 نفر
بازدید ماه قبل : 943 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 9 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک