فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

دربهار 1340 در روستاي « استخر سر » از توابع بخش« پل سفيد»درشهرستان« سوادكوه»و در يك خانواده مذهبي و مستضعف چشم به جهان گشود . تا دوم راهنمايي به تحصيلات ادامه داد ، اما به علت فقر مادي ناچار به ترك تحصيل شد و به عنوان كارگر در شركت راه سازي به فعاليت پرداخت .
دردوره مبارزه با حكومت طاغوت ، رفتار و كردارش تجسم عيني يك مسلمان وارسته ، چهره اش جلوه گاه نور ايمان و دلش سرشار از عشق به امام و اسلام بود . پس از پيروزي انقلاب شكوهمند به صف پاسداران انقلاب اسلامي پيوست . اولين ماموريت او مبارزه با قاچاقچيان مواد مخدروسوداگران مرگ وخوانين منطقه سيستان و بلوچستان بود . با شروع جنگ كردستان به مقابله با مزدوران داخلي آمريكا در مريوان پرداخت . درسال 62 به اهواز رفت و به عنوان جانشين گردان صاحب الزمان انجام وظيفه نمود . پس از آن به مدت سه ماه سر پرستي بسيج كارگري سپاه سوادكوه را به عهده گرفت ، اما روح بي قرار او پشت جبهه بودن را برنمي تابيد . دوباره ، براي مبارزه با تاريكي ها با كاروان نور به جبهه ها شتافت تا سر انجام در سال 64 در منطقه فاو به آرزوي ديرينه اش رسيد . پيكر مطهرش در ميان خاك هاي فاو سال ها ناپديد بود تا اين كه بعد از 12 سال به آغوش گرم خانواده برگشت . جز پلاك و استخوان و راهي ناتمام چيزي از او باقي نمانده بود .
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياً عند ربهم يرزقون (قران كريم)
كسانى را كه در راه خدا كشته مي شوند مرده نپنداريد بلكه آنان زنده‌اند و نزد پروردگار خويش روزىمى‌خورند..
شهادت ارثى است كه از طرف اولياً به ما رسيده است. ((امام خمينى))
بار پروردگارا اگر تمامى روزهايمان عاشورا، و سرزمين هايمان كربلا، جبهه هايمان قتلگاه، و بهشتى‌هايمان حسين وار، مظلوم شوند و پشت خاكريزهايمان پر از بدنهاى على اكبرها شود، و دشمن پست و فرو مايه آب ونان را چون شب عاشورا بررويمان ببندد و خانه و كاشانه هايمان را چون خيمه‌ها به آتش گلوله‌هايشان بسپارند و هر روز كاروان سرخ پوش شهيدان از كوچه‌هاو خيابانها و مدرسه هايمان گذر كنند وتفت عزا در وجب به وجب شهرمان نصب و غم در سينه مادران كاشته شود هرگز دست از يارى مقتدايمان بر نخواهيم داست و فرياد خواهيم زد حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله . خداوندا تو خود مى‌دانى كه من براي رضاى توو براى دين و آيين مقدس اسلام عزيز به جبهه آمده‌ام ،بارالها از تو مى‌خواهم كه گناهان مرا بيامرزى و از تو عاجزانه مى‌خواهم كه امام عزيز ما را، نور چشم ما را تا انقلاب امام عصر(عج) محافظت فرموده وما را در صراط مستقيم ثابت قدم بداري.اما شما اي امت شهيد پرور،سعى كنيد مثل هميشه در صحنه باشيد نكند خداى نخواسته مثل مردم كوفه باشيد امام عزيز را تنها گذاريد و اين را بدانيد كه دنيا هيچ ارزشى ندارد اين مصيبت ها و سختي هاي زودگذر تمام شدنى است. ولى پاداش اين جانفشانيها و فداكاريها به نعمت‌هاى ابدى و بى‌پايان خداوند خواهد رسيد سعى كنيد در راه خدا گام برداريد و خدا را هميشه حاضر و ناظر در كارهايتان بدانيد و اگر روزى خداى ناخواسته از ياد خدا غافل شويم روز بدبختى مسلمانان و جشن ابرقدرتهاست حضورتان در جبهه نور عليه باطل ظلمت را ثابت نگهداريد در امام و پيروان امام بيشتر دقيق شويد و عظمت آنها را بيابيد و خود را هميشه تسليم حق سازيد حتى اگر بر ضررتان تمام شود صداقت و اخلاص خودتان را حفظ كنيد و اما شما اى عافيت طلبان سعى كنيد با ديد وسيعترى به انقلاب امت قهرمان نگاه كنيد. بياييد يك انقلاب در درون خود به وجود بياوريد و خود را از دست شيطان رها سازيد و هر عملى
نيكوئى انجام بدهيد تمامش فقط و فقط براى رضاى خدا باشد. عمر انسان زودگذر و تمام شدنى است و فقط ايمان و عمل صالح است كه بدرد انسان مى‌خورد شهدا ديروز در بين شما بودند و امروزبراى شما عبرت هستند و اما اى مادر مهربانم: سعى كن مانند ديگر مادران شهدا صبور باشي خداوند تبارك وتعالى انشاالله به شما صبر عنايت فرمايد. سعى كنيد در زندگيتان با از دست دادن من ناراحت نباشيد از زحمات شما شرمنده‌ام. انشاالله مرا مى‌بخشيد. من كه وظيفه‌ام احسان به والدين بوده خطا نموده‌ام و ازاين رو سخت پشيمانم و طلب عفو مى‌نمايم و از شما مى‌خواهم در پيشگاه خداوند منان در حق من دعا كنيد. مبادا به خاطر از دست دادن من منتى بر سر كسى بگذاريد و خداى نخواسته از انقلاب انتظارى داشته باشيد و هميشه اين آيه شريفه را به ياد داشته باشيد انا الله و انا اليه راجعون) و اما اى برادران و خواهرانم شما تقوا را پيشه كنيد و سعى كنيد فرزندانتان را زينب گونه و حسين گونه تربيت كنيد كه بتوانيد پيرو خط سرخ آنها باشند صبر داشته باشيد كه( ان الله مع الصابرين ) و اما تو اى همسر عزيزم: من با موافقت شما به مدرسه خودسازى (جبهه) آمده‌ام مبادا در هنگام نبودن من در خانه ايجاد ناراحتى نمائيد صبور و شجاع باش مثل ديگر همسران شهدا و تمامى رزمندگان، و امام عزيز را دعا كن و امام را يار و ياور باش پيام امام حرف امام را سرلوحه زندگيت قرار ده.
همسرم افتخار كن كه شوهرت را در راه خدا تقديم نمودى. بنابراين بايد از اين موضوع خوشحال باشى. همچون زينب(س) و همانند جدت فاطمه زهرا(س) استقامت از خود نشان ده. هميشه شهداى كربلا حسين مظلوم را پيش خودت مجسم كن. هرگز نگذار كسى اشك تو را ببيند. من در اين مدت كوتاه جز نيكى از شما چيزى نديدم. در كارها و راهت بيشتر بينديش و اين را بدان كه من اين راه را (سپاه پاسداران) را با آگاهى كامل يا قلب يقين و با چشمان باز انتخاب كرده‌ام و هرگز نظرم در اين مورد بر نخواهد گشت.
اين جانب وابسته به هيچ گروه و سازمان و تشكيلاتى نيستم و هيچگونه دخالتى در جريانات شهرى نداشتم يك سرى انتقاد بود كه از برادرها داشتيم و اين دال بر اين نمى‌باشد كه ما جريانى باشيم. فقط خط امام، تشكيلات سپاه و بس. اين را بدان كه هرگز خون شهيدان هدر نمى‌رود. خون شهيد هر قطره‌اش به دريائى تبديل مى‌شود وبه قول استاد شهيد مطهري در پيكر اجتماع تزريق مى‌شود. اگر مى‌خواهيد گريه كنيد براى مظلوميت حسين(ع) سرور شهيدان گريه كن و به خاطر اين گريه كن كه چرا با اين همه شهيد مجروح ما هنوز فكر دنيا هستيم. فرزندم را طورى تربيت كن كه ادامه دهنده راه زينب(س) باشند . جز به اسلام و قرآن چيز ديگرى فكر نكنيد. همسرم اگر جنازه مرا نياورند نگران نباش، و اما فرزند كوچكم اين را بدان كه پدرت براى حفظ ارزشهاى اسلامى و انسانى جان ‌داد. بدان پدرت با يزيديان زمان يعنى آمريكاى جنايت كار جنگيد .بدان پدرت هميشه در دلش از كفر الحاد نفرت داشته از نفاق و منافق و از تفرقه و دوگانگى نفرت داشت.
راه اصلى همان اسلام و قرآن است كه فعلاِ در اين برهه از زمان خيلى مظلوم واقع شد.
در خاتمه سلام مرا به امام عزيزمان و خانواده شهدا برسانيد.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار
بى عشق خمينى نتوان عاشق مهدى شد.
مرگ بر آمريكا مرگ بر شوروى مرگ بر اسرائيل و منافقين و صدام.
اجرم عندالله. والسلام عليكم و رحمك‌الله و بر كاته. الياس حامدى.


 

خاطرات
احمد راد:
سال 1361 كه بنده در اهواز پادگان شهيد بهشتي بودم پدر پاسدار روح الله اميري براي ديدار فرزندش به اهواز مي آيد و شام ما را به اتفاق شهيد الياس حامدي دعوت مي نمايد كه غروب به اتفاق هم به شهر اهواز مي رويم . نماز جماعت را با توجه به تقيد شهيد به نماز اول وقت و جماعت در مسجد اهواز به جماعت مي خوانيم و بعد براي شام روانه رستوران مي شويم كه شهيد در بين راه مي گويد:
حاج صادق آهنگران امشب در مسجد حضور مي يابد . ما به ايشان مي گوئيم که شما از كجا متوجه اين قضيه شديد ؟ ايشان مي گويند كه ماشين آهنگران در جلوي مسجد پارك بود . ما به رستوران نمي رويم و مجدداً به مسجد مراجعت مي كنيم . داخل مسجد شديم ديديم كه آقاي آهنگران آنجا نشسته اند. بعد از مدت كوتاهي شروع به مداحي مي نمايند .ضمناً آن شب ميلاد مبارك مولا امير المومنين(ع) بود كه ما بعد از اتمام مداحي و روبوسي با حاج صادق آهنگران دوباره راهي شهر شديم براي صرف شام و بعد از صرف شام راهي پايگاه شديم . آن شب از روحيات معنوي آن شهيد بهره مند گشتيم.

علي اكبر گرزين تبار:
در سال 63 در مردادماه در واحد تخريب لشگر 25 كربلا مشغول خدمت بودم .وست عزيزم الياس حامدي در گردانهاي پياده لشگر با مسئوليت فرماندهي تشريف داشتند .
يكي از روزها كه با اين شهيد بزرگوار قدم مي زدم شهيد الياس در ميان فرمايش خود فرمودند:اكبرآقا اگر ما در اين جنگ توفيق شهادت را پيدا كنيم سعادتي بزرگ نصيب ما خواهد شد .
بنده گفتم: چرا ؟ فرمودند :چون بعد از جنگ سالم ماندن براي نيروهاي رزمنده خيلي مشكل خواهد بود. چون فعلاً اين معنويت حاكم بر جامعه از بركت خون شهدا است و بعد از جنگ جنگ فسق و فساد و بي بندباري در جامعه زياد مي شود.
و بقول پيامبر اسلام (ص) مومن بودن و با تقوا بودن به منزله آتش در كف دست است

قلي هادوي:
عمليات والفجر مقدماتي تمام شده بود. از اين كه نتوانسته بوديم در عمليات شركت كنيم
ناراحت بوديم شهيد الياس حامدي معاون گردان صاحب الزمان (عج) راديو كوچكي داشت كه اخبار جبهه ها را از آن پيگيري مي كرد. يك روز كه موج راديو را مي چرخاند.
برحسب اتفاق راديو عراق را گرفت .وقتي گوينده اعلام كرد كه با چند نفر از اسراي ايراني قصد مصاحبه دارد، شهيد حامدي كمي مكث كرد تا از اسرا خبري كسب كند .
بعد از چند لحظه اسيري خود را اهل انديمشك معرفي كرد و گفت : با شماره تلفني كه اعلام مي كند خبر سلامتي او را به خانواده اش برسانيم. شهيد حامدي شماره تلفن را يادداشت كردو گفت : بيا برويم به خانواده اش خبر بدهيم ...
بنا به دلايلي آن روز نتوانستيم خبر سلامتي آن برادر را به خانواده اش برسانيم .
شب همان روز شهيد حامدي دو سيد نوراني را در خواب مي بيند كه به او مي گويند :
« چرا خبر سلامتي اسير را به خانواده اش نرسانديد ؟ اين اسير پسري به نام عباس داردكه ديشب تا صبح براي پدرش گريه كرده است »
آن دو سيد بزرگوار به شهيد حامدي مي گويند شماره تلفني را كه يادداشت كرده ايد .اشتباه است و شماره تلفن صحيح را به « الياس » مي دهند .
صبح ، وقتي شهيد حامدي خواب را برايمان تعريف كرد مو در بدنمان سيخ شد باورم نمي شد. همين حس كنجكاوي مرا برانگيخت تا به همراه شهيد حامدي به انديمشك بروم .وقتي به انديمشك رسيدم اول شماره تلفني كه آن اسير اعلام كرده بود را گرفتيم، ديديم كسي جواب نمي دهد .من گفتم بهتر است همان شماره اي را بگيريم كه در خواب به شما الهام شده. همين كار را كرديم پيرمردي جواب ما را داد . بعد از احوال پرسي آدرس او را گرفتيم و به اتفاق هم به سمت منزل اين مرد که عربي تكلم مي كرد رفتيم، وقتي الياس ماجراي خواب را براي ايشان تعريف كرد به خصوص در مورد اسم پسر كوچك اسير و گريه ي شب گذشته اش مطالبي را گفت، آن مرد عرب بلند شد و گفت : « تا امروز شك داشتم ولي ديگر باورم شد که شما سرباز واقعي امام زمان (عج) هستيد . »

به اتفاق شهيد الياس حامدي در گردان صاحب الزمان بوديم .فرمانده گردان شهيد دماوندي از بهشهر بودند وشهيد حامدي معاون گردان بودند . شهيد الياس حامدي هميشه آرزو داشت شايد بارها و بارها به من گفت دوست دارم مفقود شوم و دعا نيز مي كرد كه مفقود گردد و خدا نيز دعاي او را اجابت كرد و بعد چند سال برادران تفحص پاره اي از استخوان چه بگويم پاره اي از نور را برايمان آوردند .
شهيد الياس حامدي به واجبات به خصوص نماز و دعاها خيلي توجه داشت.




آثار باقي مانده از شهيد
دست نوشته سردار شهيد الياس حامدي كه از دفترچه يادداشت شهيد برداشته شد .
جرم من مادر حكم قرآن بود نهضتم بنگر حفظ قرآن بود
اگر مي خواهيد گريه بكنيد بخاطر اين گريه كنيد كه چرا ما هنوز در فكر دنيا هستيم
و چرا با اين همه شهيد و زخمي ما هنوز به فكر دنيا هستيم .
آنان كه در راه عشق گزيدند همه در كوي سعادت آرميدند همه
عمر انسان زود تمام مي شود و فقط ايمان و عمل صالح است كه در قيامت بدرد قيامت مي خورد.من ديروز در بين شما بودم و امروز براي شما عبرت هستم .لحظه رفتن فرا رسيده است و در رگهايم بجاي خون عشق مي دود برايم دعا كن ،برادر روحاني برايم دعا كن از اين رهگذر هر روز شهيدي مي گذرد اما من و تو چه مي كنيم ؟!

يادداشت روزانه
روز شنبه مورخه 25/4/62 در قسمت تبليغات جنگل ، صبح به شيرگاه رفته و پس از گرفتن برگه ماموريت با برادر ح . ر به روستاي او رفته و پس از دادن چند عكس امام و چند تا پوستر به پايگاه ، به روستاي وليلا رفته و فيلم يا زهرا (س) را نمايش گذاشتيم
پس از آن ساعت 7 غروب از آنجا به مقر ( روابط ) برگشتيم.
روز يكشنبه مورخه 26/2/62 با تنظيم كردن چند عكس امام ... جهت تقديم كردن به خانواده محترم شهدا و همچنين داشتن جلسه با برادران كه جهت كار عمراني جنگل قرارداشتيم.
در خدمت برادر ح . ر در آن جلسه شركت داشتيم و بعد از جلسه فيلمي را براي پايگاه سرخ كلاه برديم و پس از آن ساعت 7 غروب به مقر برگشتيم .
روز دوشنبه مورخه 27/2/62 صبح بعد از مراسم صبحگاهي به ساري رفتم و بعد از تحويل دادن فيلم يا زهرا (س) فيلم قصه هاي بيدار را از آنجا تحويل گرفتم و بعد از ظهر جلسه اي در روابط عمومي بود كه شخصاً در آن جلسه شركت داشتم .
در تاريخ 11/2/61 جلسه اي با برادر كريمي داشتيم ،موضوع جلسه توجيه كردن فرماندهان نسبت به مسائل آموزشي و برنامه ها نيروها در گردان .
در مورخه 6/12/62 جلسه اي كه با فرماندهي گردان داشتيم.
موضوع جلسه :
بازسازي خود و نيروها و رفع كمبودها و رسيدگي به مشكلات نيروها .
در مورخه 25/12/62 جلسه اي با فرمانده گردان داشتيم .
موضوع جلسه :
1- آمارگيري نيروها به موقع باشد
2- سركشي از نگهبانهاي شب
3- آمارگيري در غروب
4- راه ندادن افراد و غيره ( بيگانه ) در چادر گروهان اگر ملاقاتي است بايد بيرون از چادر باشد.
5- موقع بردن تجهيزات و چك كردن اسلحه
6- حقاً بايد بين گروهان جلسه اي باشد
7- به هيچ وجه بي سيم نبايد از مسئول گروهان جدا شود
8- برادر مسئول تعاون حقاً بايد آمار برادراني را كه پلاك ندارند را داشته باشند
9- آتش در منطقه روشن نكنند ، 5/5 اذان صبح آماده براي نماز ، 6 ورزش ، 30/7 صبحگاه،ورزش صبحگاهي بر عهده برادر شعباني ، حضور و غياب بر عهده برادر بلباسي ، ورود و خروج نيروها بر عهده برادر فلاح مي باشد .
در مورخه 2/1/63 جلسه در زمينه نيروهاي و اركان گردان و گروهان داشتيم و در اين جلسه اعلام شد كه 3/1 گروهان به مرخصي مي روند .
در گروهان اصلاً نبايد تسويه حساب مطرح شود وسيله رفت و برگشت نيرو به همراه لشگر مي باشد وسايل جنگي مثل فشنگ - نارنجك به هيچ وجه در ساك نباشد .آمار برادران پاسداري كه وضع مالي آنها خوب نيست گرفته شود .
از خدا مي خواهم آمدن به جبهه ما اين نباشد كه مردم منطقه به ما بگويند كه فلاني اينقدر مدت به جبهه رفته است .خدايا ما را از شر و وسوسه شيطان و ريا به تو پناه مي بريم .
شرف بزرگ شهدا در راه حق حيات عند الرب و ورود به ضيافت الله است .
امام خميني
دفاع از اسلام و كشور اسلامي و احوال و نواميس مسلمين از واجبات كفائي است .
امام خميني
خداوند فقط عملي را قبول مي كند كه خالص براي او و براي رضاي او انجام گرفته باشد .
پيامبر اكرم (ص)
در تنگ و تاريكي قبر هيچ كس نيست ياور و پشتيبان ما باشد مگر عمل صالح .
خداوندا ما را از صالحان در راه خودت قرار بده.


بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
يا مقلب القلوب والابصار يا مدبر الليل والنهار يا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الي احسن الحال
اي گرداننده دلها و ديده ها ، اي مدبر شب و روز ، اي مناجات كننده حال و حالتها ،بگردان حال ما را به بهترين حال
صدام حيواني است تا خفه نشود منطقه درست نخواهد شد
امام خميني (ره)
با سپاس به خداوند يكتا كه ما را خلق كرد و در بين ما انسانها برانگيخت تا بتواند اسوه و الگوئي براي ما باشد و با سلام و درود به ارواح پاك طيبه شهداي از صدر اسلام تاكنون و با سلام و درود به خميني كبير اين كوه هميشه استوار و با سلام و درود به فرمانده اصلي جبهه نور عليه ظلمت يعني آقايمان صاحبمان امام زمان (عج) و با سلام به روحانيت بيدار هميشه در صحنه اين نشر بيدار كننده مغزهاي خفته شده تاريخ و با سلام به خانواده محترم و صبور شهدا و با سلام به گلگلون كفنان انقلاب يعني شهدا
و با سلام به تو همسر خوب و مهربانم نامه ام را آغاز مي كنم همسر محبوبم ! نامه پر محبت آميز شما در مورخه 27/12/62 بدستم رسيد و از رسيدن نامه تان بي نهايت خوشحال شدم و حال لازم دانستم نامه ناقابلي برايت تقديم كنم همسرم نمي دانم به چه بگويم و از جا بگويم از ناله هاي نيمه شب و رزمندگان بگويم و يا از اشك چشم يتيمان شهدا بگويم يا از آه و ناله خانواده شهدا بگويم و از جگر سوخته شده آنها بگويم آيا مي توانيم چيزي بگويم يا نه هرچه فكر مي كنم باز مي بينم اصلاً لياقت اين را ندارم چيزي از اينها بگويم اي كاش من هم لياقت اين را داشتم در صف شهدا باشم اي كاش من به دنياي پوچ و توخالي طبيعت وابسته نمي شدم اي كاش از اوايل ورودم به سپاه كمي فكر مي كردم اي كاش من هم مثل ديگر شهدا صداقت و خلوص داشتم اي كاش من بين را داشتم اوايل جنگ به جبهه مي آمدم و از رزم بي امان غيور مردان جبهه توحيد درس مي گرفتم
اي كاش كمتر گناه مي كردم اي كاش بيشتر با نفس عماره خود درگير مي شدم اي كاش اصلاً به دنيا نمي آمدم اي كاش من هم يك پاسدار بودم پاسداري كه امام مي فرمايد وقتي كه امام عزيز در مورد پاسدار اينطور مي فرمايد با اين همه خصوصيات اخلاقي و روحي كه برخوردار مي باشند .
همسرم همسر خوب و مهربان و دلسوزم اي كاش مي توانستم در حقت شوهري نمونه و اسوه باشم اما هرچه بخواهم بگويم نمي توانم چون اگر انسان كمي فكر كند بقول مولايمان علي (ع) كه مي فرمايد يك فرد مسلم بايد فكر كند از كجا آمده كجا هست و به كجا مي رود آيا من در اين مورد چيزي مي انديشم خير واي بر من گنه كار اما تنها چيزي كه مي تواند ملهم قلبم شود دعاي شماست دعاي شمائيكه بدون هيچ چشم داشتي يك پاسدار را انتخاب كرده و با او تشكيل زندگي مشترك داده ايد شمائيكه چون كوه استوار و مقاوم هستيد و با صبر خودتان چگونه صبر داشتن و تحمل كردن مصائبها و سختيها را براي رضاي خداوند بزرگ و بلند مرتبه تحمل مي كنيد با آموختيد يك نصيب صادقانه بشما مي كنم و دعاهاي شما استجاب خواهد شد و اما همسرم كآن اينكه در نمازهايت هيچگونه سها انكاري نكن خصوصاً نماز صبح بعد ازنماز ذكر بگودعا براي امام و رزمندگان را فراموش نكن و براي شفا يافتن مجروحين انقلاب دعا كن توسل را بيشتر بخوان بعد از نماز هم كه شده بتنهايي در گوشه اي خلوت كن با خداي خود راز و نياز كن زيارت عاشورا را بخوان دعاي ندبه را جمعه ها بخوان و اين دعاهاست كه انسان را بخدا نزديك مي كند و هر بنده اي بسوي خدا دست دراز كند خداوند او را نااميد برنمي گرداند و اين دعاهاست كه تقواي انسان را تكميل مي كند و تنها بنده اي پيش خدا ارزش دارد كه به اعمال خود اعتراف كند و ما كه گناه زياد كرديم محيط ما را غرب زده ها فاسد كردند ما هم اسير دنياي پوچ هستيم فقط بايد تقوا كه همان عمل صالح است كه بدرد انسان مي خورد
در تنگ و تاريكي قبر كه نه زن فرزند و نه دوست و نه آشنا بدرد انسان مي خورد
فقط و فقط عمل صالح مي تواند كه سوالات كه از طرف خداوند مي شود چرا بگو باشد
عمر انسان روز گذرد تمام شدني است و فقط ايمان و عمل صالح است كه در قيامت بدرد انسان مي خورد بياييم يك انقلاب درون خود ايجاد كنيم و خود را از دست شيطان رها سازيم و هر محلي كه انجام مي دهيم فقط فقط براي رضاي خدا باشد دوري من اگر چه برايت مشكل باشد اگر خدا بخوادكه تحمل آن بخاطر خدا باشد بقول امام عزيز لازمه انقلابي بودن تحمل سختي هاست خداوند انشاء ا... من و ترا از اين آزمايش الهي پيروز گرداند و اما در مورد آدرس خودم كه نوشته بودي من هيچ وقت نمي توانم در نامه بنويسم كه من در كدام منطقه هستم و شما هم متقابلاً هم بنابراين انتظار را داشته باشيد
فعلاً در منطقه اهواز هستم آدرسي كه با تلفن بتو گفتم و در ضمن راجع به شماره تلفن فرموديد شماره تلفن متاسفانه نداريم كه تماسي برقرار كنيم پايگاه شهيد بهشتي تلفني دارد اما ما در پايگاه نيستيم همسر خوبم در نامه تان در مورد عكس فرموده بوديد بچشم من عكس گرفتم و فيلم را در اختيار عكاسي قرار دادم در اسرع وقت چاپ شد برايت مي فرستم من كه لياقت اين را ندارم كه همسر خوبي برايت باشم حقي كه شما بر گردن من داريد خيلي زياد است اما من اعتراف مي كنم كه شما خيلي همسر خوبي برايم بوده و هستيدو اما اگر همسرم اگر اين لياقت شهادت را داشتم اگر خدا بخواهد گناهانم بخشيده بشودو جزء شهدائي باشم كه در بهشت قرار بگيرم شفاعت ترا خواهم كرد
و در آنجا منتظر تو خواهم بود و اما تو بايد رسالت زينب گونه ات را انجام دهي مثل ديگر همسران شهدا باش اگر مي خواهيد كه گريه كني بخاطر اين گريه كني كه چرا ما اين همه شهيد مجروح و معلول ما هم فكر دنيا هستيم همسرم دنيا به كاروان سرايي مي ماند كه بما بعنوان مسافر در آن اسكان داريم و هرچه دير يا زود بايد رفت سفر را بربنديم بله ما مسافريم و اين توفيق را پيدا كرديم كه در جمع برادرها رزمنده قرار بگيرم رزمندگان كه اسطوره هاي ايثار و دلاوري مردان جوان مشتاق و آتش فشانهاي بيدار عشق و خشم به پيش مي روند تا آخرين ضربات را بر ستون فقرات و لرزان بعثيون عراق فرود آورند كه بقول امام عزيزمان اگر به خاك عراق برويم براي اسلام و سرنگوني حزب بعث خواهيم جنگيدچرا كه مرد جنگيم خدايا از شر شيطان به تو پناه مي بريم كه اين پيروزيها ما را مغرور نكنددر بيش از اين مزاحم اوقات شريفت نمي شوم خدمت تمام دوستان و فاميلان دعا و سلام برسانيدبه آقاجان و مامان و ملوك خانم ، به علي جان خوبم سلام برسان به محمد و عبدالرضا ، سپيده آبجي و ساره آبجي و اگر مرضيه آبجي در پل سفيد است دعا و سلام برسان و از قول من از همه آنها غذرخواهي كن كه جداً نتوانستم فرزندي و برادري نمونه براي خانواده آنها باشم ببخشيد
در خاتمه براي شادي ارواح شهداي اسلام و بخصوص شهداي سواد كوه و علي الخصوص پاسدار شهيد سيد غلامرضا عمادي فاتحه بخوان. به اميد پيروزي لشكريان اسلام بر كفر جهاني و به اميد زيارت كربلا و آزادي قدس عزيز انشاء ا...
والسلام خدانگهدار به اميد زيارت در كربلاي مظلوم همسرت الياس حامدي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : حامدي استخر سر , الياس ,
بازدید : 164
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
در شهريور 1345 در يك خانواده مذهبي در شهر« زيراب» درشهرستان« سوادكوه» ديده به جهان گشود . خانواده اش با توجه به پايين بودن سطح در آمد ، او را طوري در دامان خود پرورش دادند تا آينده اي روشن را برايش رقم بزنند . در حال گذراندن دوران دبيرستان بود كه طنين تجاوز عراق به حكومت نو پاي ايران به صدا درآمد . «كميل» در راستاي دفاع از ارزش هاي اسلام و خون پاك شهيدان پاي به جهاد و مبارزه با نيروهاي بعثي عراق نهاد و از خود ايثار و رشادت هاي قابل تحسيني به يادگار گذاشت .
او در طول جنگ مسووليت هاي مختلفي را پذيرفت كه مي توان به مربي تخريب لشكر 25 كربلا و فرماندهي گروهان و گردان تخريب اشاره كرد .
در عمليات والفجر ده در منطقه حلبچه دچار مجروحيت شيميايي گرديد و در عمليات تاكتيكي ضربتي بيت المقدس هفت در منطقه عملياتي شلمچه از كمر به پايين قطع نخاع شد . سر انجام در تاريخ 19/4/1367يعني 24 ساعت قبل از قبول قطعنامه 598 از سوي ايران در منطقه شلمچه به صف شهيدان پيوست .
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
 
 

 



وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
الذين اصابتهم مصيبه قالوا انا الله و انا اليه راجعون
آنانكه چون به حادثه سخت و ناگواري دچار شدند صبوري پيشه گرفته و گويند ما به فرمان خدا آمده و بسوي او رجوع خواهيم كرد. (قرآن كريم)
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد (ص) رسول الله و اشهد ان علي ولي الله
شهادت مي دهيم كه خدا يكتاست و محمد(ص) بنده و رسول خدا و علي (ع) حجت و محبوب خداست.
خداوندا بنده ضعيف تو كميل (و كان الانسان ضعيف) وصيّت خويش را كه ره آورد حياتش ميباشد با نظارت (رب الارباب) عرضه مي دارد باشد كه قبول حضرت دوست واقع گردد. معبودا و محبوب آنچه سبب پيوندم با آئين عزّت بخش جهاد شد و جهاد را عطر زندگي دانستم رفتار و كردار ائمه در قالب نوري بوده كه بر قلبم تابيده و آنچه كه سبب انتخاب مرگ خونينم شد اثرات خون سيد جهاد و شهادت ابا عبدالله الحسين است وصيّتم وصيّت مظلوم تاريخ، دلسوز محرومان عارف به الله امير المومنان علي(ع) هست كه در لحظات آخر عمر شريفشان به امّت اسلام ارزاني داشتند الا اي مردم در اين دنياي پر پيچ و خم آنچه باعث نجات من و شماست و آنچه ما را از سقوط به خوي حيواني رهايي مي بخشد تقواي الهيست ، و چه خوب است همه به تكاليفمان عمل كنيم تكليفمان عبوديت حق تعالي كه عنايت آفرينش انسان هست ميباشد نه اينكه به تحصيلات زندگي كسب مقام و منصب طرح منيّت مشغول باشيم و از نصرت و رهبري مولا بي بهره بشويم و چه خوب است كه حق خالقمان را اداء كنيم كه جهاد به گفته قرآن يكي از آنهاست (و جاهدوا في الله حق جهاد) سوره حج آيه 78 سعي كنيد كارهايتان در جهت كسب رضاي حق تعالي باشد و تلاش بر اين ما بر اين اساس پايه ريزي شود كه حراست از حريم دين خدا را بر حريم زندگي مقدّم بدانيم و بدانيد كه با حفظ و مصون بودند اسلام حيات در سايه آن آسايش مي يابد و چه خوب است حركت ما در راستاي به كمال رسيدنمان، و اين زهد و پارسائي است كه لباس عزّت بر قامت رعناي انسان ميپوشاند پس خودمانرا به رودخانه معنوي كه از قُلل انسانيت و عروج انسانهاي عارف سرچشمه مي گيرد پيوند دهيم تا به درياي عظيم و مواج اسلام برسيم و بهترين بندگان خدا شويم (ان اكرمكم عندالله اتقيكم) . امت بزرگوار و مقام نكند با مصائب و مشلاتي كه در اينده براي دين خدا پيش مي آيد از انقلاب و رهبري آن كناره جوئيد. حق رهبري اين حركت عظيم آنست كه خودمانرا عاقبت فداي خط ولايت كه يقيناً الهام گرفته از ولايت و امامت و نبوّت است كنيم. آنانكه ما را از مصيبتها و معصيتها بسوي سعادتها رهنمون كردند رهبري خردمندانه مردي بزرگ بوده و حال آن كه بايد در اهداف طرح ريزي شده در راستاي پيشبرد انقلاب حامي وحافظ و ياور و رهبر باشد، امّت است.
مردم دلسوخته و دلسوز كلاس اجتماعي و فردي شما چنگ زدن به (حبل الله) و وفادار به خدمتگزاران صديق و محبّت بين خودتان باشد كه وحدت كلمه را تشكيل مي دهد و باعث تشكيل صف آهنين در برابر كفار مي شود و در اين صورت محبوب حق تعالي ميشود (ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاكانهم بنياه مرصوص) و لازمه اين حركتها اين است كه فضيلت و چشم پشي از مادّيات ، توكل به خدا و ترد كفّار از جامعه رعايت شود. خداوندا: به امّت ما قوّت عنايت فرما تا به عمل به مسائل گفته شده و سيعة صدر حكومت نوپاي اسلامي را د رهمه ابعاد به كمال برسانند.
خداوندا به ملّت ما بينشي در حد معرفت به خرد و كتاب خودو ائمه خود عنايت فرما، چرا كه راه ما و ايدة ما همه از توست.
(پدرم و مادرم):
شما بوديد كه با اشكهايتان در مصائب اهل بيت (ع) مرواريد عشق را در جانم افكنديد و خوشا بحالتان كه هديه خدا را در موقع لزوم به دين خدا ارزاني داشتيد پدرم و مادرم شما بذر محبت به خدا و ائمه و خود را در دلم كاشيد امّا آهن رباي دلم محبّت خدا را برگزيد و انشاء الله و به اذن الله در يوم القيامه با سرور با هم به خداي كريم و رحيم نظاره مي كنيم.
(برادرانم و خواهرم) خواسته ام از شما همچون ديگر برادران نيست منتها مسئوليت شما اميدوارم كه خونم يك مرحله از امر به معروف و نهي از منكر براي برادرانم باشد.
(همسرم) تو به حقيقت به عنوان يك مونس و همدم در زندگيم ميدرخشيدي و ترا بخاطر مقاومت و تحمل شدائد در فراق من در زندگي بطور مداوم همچون خديجه در فراق پيامبر همچون فاطمه در فراق علي همچون زينب در فراق عبدالله و بخاطر ايمانت دوست دارم و به دنبالبه سعادت رسيدنم در جنات عدن منتظر به سعادت رسيدن تو و رسيدن بهم هستم. همسرم تو خود شاگرد زهراي اطهري چرا كه آنچه كانون پر مهر زندگي نياز داشت به اجراء درآوردي و در تربيت فرزندانمان كه جانمايه من و توست از مكتب (ام ابيها) بهره گير و از خداوند براي شما صبر جميل خواستارم.
خداوندا: به همه ملّت ما صبر در برابر مشكلات عنايت فرما و همه ما را قرين و مجري احكام الهي در جهت پيشرفت جامعه گردان.
خداوندا: امام ما را در جهت رهبري اين انقلاب عظيم حافظ باش .
خداوندا: به ستارگان مظلوم جبهه هاي ايران پيروزي عنايت فرما.
خداوندا: آتش را در برابر ابراهيم گلستان كردي گلستان اين آتش برافروخته را زا طرف دشمن را به عاشقانت كرامت كن.
آمين يا رب العالمين
به اميد زيارت كربلاي امام حسين(ع) - به اميد پيروزي نهائي اسلام بر صف متحد كفر
به تاريخ 7/12/66 مريوان محور دزلي کميل ايماني






خاطرات
صفر علي جلاليان:
وقتي به لشكر 25 كربلا رسيدم به گردان شهداي تخريب كه منزلگاه عاشقان و ايثارگران است رفتم و سراغ بچه ها را گرفتم گفتند رفته اند مشهد البته نه مشهد الرضا(ع( بلكه به محل شهادت رفته بودند بچه ها معمولا هر گاه براي موقعيت جديد مأموريت مي يافتند تا جهت عمليات به منطقه بروند اين اسم را انتخاب مي كردندكه هم محل منطقه لو نرود و هم يادآور شوند كه آنجا مهد است و محل شهادت و عاشقان بسوي معبود خويش مي شتافتند بعد از دو روز ماندن در مقر لشگر به ما هم گفتند آماده بشويد مي خواهيم برويم مشهد. ما هم خوشحال شديم و كليه وسايلي را كه براي عزيمت نياز بود برداشتيم و به همراه جمعي از برادران آماده رفتن به منطقه جديد و براي كار جديد شديم. وقتي به موقعيت مربوطه رسيديم به جمع دوستان پيوستم. آناني كه عشق و ايثا ردر وجدشان جلوه اي ديگر داشت در بيان احساسات پر شور آنها به آنها ملحق شديم يكي از دوستان طلبه كه بچه ها به او سيد مي گفتند نيزدر ميان بچه ها بود .غروب آنروز براي رفتن به خط مقدم به همراه تعدادي ديگر از بچه ها وسايلي نظير مين و مواد انفجاري برداشتيم و حركت كرديم. براي رفتن به خط نمي توانستيم از ماشين استفاده كنيم. چند روز بيشتر به عمليات نمانده بود به همين خاطر برادران جهاد سازندگي كه به حق لقب سنگر سازان بي سنگر برازنده كسي جز آنها نمي توانست باشد، سخت مشغول جاده سازي بودند و عمده كار ايشان شبها صورت مي گرفت كه از ديد دشمن در امان باشند بچه ها كليه وسايل را هر روز غروب از مقر به طرف خط مي بردند كه دشمن متوجه حركت آنها نشود .برادراني كه حتي توان برداشتن وسايل سنگين را نداشتند بدون اينكه حرفي بزنند وسايل را به دوش مي گرفتند و يك كيلومتر راه را با پستي و بلندي اش طي مي كردند كه حتي بعد از چند روز پاي بعضي از بچه ها تاول زده بود و بين همه آنها سيد يوسف بود كه شور و حركت داشت. خستگي در چهره او محو بود. علاوه بر اينكه وسايل خود را مي برد برادران ديگر را هم كمك مي كرد و به اجبار وسايل را از دستشان مي گرفت براي آخرين بار كه وسايل را به پايين مي برديم گفته بودند كه بچه هاي معبر ديگر بالا نيايند چون عمليات نزديك است محمد عقب خط بود با شنيدن اين خبر گفت منهم مي خواهم بيايم محمد قبلا روي مين رفته و پايش قطع شده بود و يك پاي او مصنوعي بود با اصرار فراواني كه او كرد موافقت شد كه به خط بيايد به اتفاق ايشان به طرف خط مقدم حركت كرديم راهي كه انتخاب كرده بوديم برف فراواني داشت كه در سرازيري به يك پرتگاه برمي خورد. براي محمد مشكل بود كه پايين بيايد به همين دليل من به سيد يوسف گفتم اول من به پايين مي روم بعد شما كمر محمد را ببند اور ا به پايين بفرست .سيد يوسف همين كار را انجام داد و من محمد را د ربغل گرفتم و او را با هم از پرتگاه به پايين آورديم هر روز كه مي گذشت بوي عمليات بيشتر به مشام مي رسيد همه خودشان را آماده مي كردند و من هم به بچه هاي معبر پيوستم كه يكي از آنها سيد حسن بود او هم طلبه او از نظر همه در بين بچه ها به چابكي و زرنگي مشهور بود و بچه ها علاقه زيادي نسبت هب وي داشتند به اتفاق آنها به شناسايي منطقه پرداختيم بيشتر شناسايي ها را بچه ها انجام داده بودند و خداوند اين توفيق را نصيب بنده كرد كه به آنها بپيوندم تا در آخرين شناسايي كه مي خواستيم همه چيز را براي عمليات اماده كنيم حضور داشته باشم وقتي بهميدان مين دشمن رسيديم شب بود و هوا هم باراني بر اثر بارش باران هوا خيلي سرد شده بود براي يافتن مين آستين ها را بالا زدم و به صورت نم خيز منطقه را چك كردم تا منطقه از مين پاك شود.
دستم توان حركت نداشت به كمك بچه هاي اطلاعات و فرماندهي از ميدان مين گذشتيم و با دورين ديد در شب را بررسي كرديم بچه هاي اطلاعات قله اي را كه قرار بود رزمندگان شب عمليات فتح كنند براي فرماندهان توجيه و موقعيت دشمن را بررسي كردند. آن شب به اتفاق همه بچه ها سالم از شناسايي برگشتيم صبح آنروز با فرمانده لشگر و فرماندهان گردان و گروهان آخرين جلسه توجيه را داشتيم و شواهد نشان مي داد همه چيز به خوبي پيش مي رود. هر چه زمان مي گذشت حال و هواي عمليات خود را بيشتر به بچه ها نشانمي داد و بچه ها هم از هر جهت آماده بودند. يكي كه دوربين داشت براي بچه ها عكس انداخت و صبح آنروز بعضي ازبچه ها غسل شهادت كردند. بعداز ظهر آنروز با بچه هاي تخريب جلسه اي گذاشتيم كه چه كسي ميدان را پاك كند و چه كسي طناب معبر و قرص شب تاب را بزند تا بچه هاي گردان با موفقيت از ميدان مين عبور كنند و به قلب دشمن زبون بزنند. آن شب مسئوليتها تقسيم شد در حالي كه بچه ها به چهره يكديگر نگاه مي كردند تا ببينند كه چه كسي شهيد خواهد شد عقربه هاي ساعت خود را به لحظه موعود نزديك مي كرد. همه بچه ها آماده بودند نيروهاي گردان از قله ها سرازير شدند و به طرف دره كه همه در آنجا منتظر شروع عمليات بودند رفتند به اتفاق بچه هاي تخريب حركت كرديم. بچه ها يك حالت خاصي داشتند. آن شب همه با هم خيلي صميمي بودند .عشق و ايثار در چهره هايشان نمايان بود و فرمانده گردان شهيد كميل ايماني دوربيني آورده بود و با بچه ها جداگانه عكس مي گرفت .
بچه ها سخت همديگر را در آغوش مي گرفتند و بعد نوحه خواني و ذكر يا حسين همه محوطه را پر كرده بود. حنا كه آوردند بچه ها با شور و شوق وصف نشدني دستهايشان را حنا بستند. من ازديدن اين همه شور و هيجان به حال آنها غبطه مي خوردم و برايم مسلم بود كه با اين همه شور و هيجان حتما با عنايت خداوند پيروزيم .به پيرمردي كه توي دستش حنا بود گفتم حاج آقا شما كه داماد شده ايد ديگه چرا حنا مي بنديد. با حالتي صميمي و پر شور گفت: براي شهادت حنا بستم .ساعت موعود فر رسيد. فرماندهان بچه ها را به خط كردند و آماده شدند. ما در جلوي آنها حركت كرديم و همه هم و غم ما اين بود كه امشب بتوانيم با عنايت به خداوند مأموريت را به نحو احسن انجام بدهيم تا هيچ يك از بچه هاي روي مين نيفتند و به سلامت از ميدان مين عبور كنند. من نام اين معبر را معبر امام زمان گذاشته بودم و هميشه از آقا كمك مي خواستم كه ما را موفق كند. نزديك ميدان مين رسيديم نيروهاي گردان عقب تر متوقف شده بودند و منتظر ما بودند .به سرعت شروع به كار كرديم و بعد از پاكسازي ميدان مين علامت داديم تا نيروهاي گردان بيايند. بچه ها با سلامتي از ميدان مين گذشتند. بعد از مدتي ناگهان بي سيمها به صدا در آمد كه برادران عجله كنند. گردانهاي ديگر شروع كرده بودند و به خط دشمن زده بودند. ما هنوز با هدف فاصله داشتيم. فرمانده مي گفت ده دقيقه ديگر به ما فرصت داده شود به هدف خواهيم زد. در اين لحظه خمپاره اندازه ها و ميني كاتيوشاها خط دشمن را به آتش بستند كه دشمن تازه متوجه حمله برادران شد و شروع كرد به منور انداختن . قبل از تحرك دشمن بچه ها خودشان را به موانع دشمن رساندند و آنها را غافلگير كردند .درگيري شروع شد. يادش بخير چه شوري داشت. بچه ها صدا مي زدند آر پي جي زنها بزنيد از هر طرف تير و آر پي جي به طرف دشمن ميزدند.دشمن مه تاب مقاومت نداشت در همان لحظات اوليه فرار را بر قرار ترجيح داد و نيروهاي اسلام مواضع دشمت را به خوبي فتح كردند .فتح اين قله ها زمينه ساز عمليات بزرگتري بود كه مي بايست شبهاي بعد انجام مي شد.

يارعلي ايماني:
بسم رب الشهداء و الصديقين
سرزمين نينوا يادش بخير
كربلاي جبهه ها يادش بخير
در جام شفق شكفت سيماي كميل
خاليست ميان عاشقان جاي كميل
دعاي هميشگي سردار ايماني در نمازها و دعاها :
خدايا آتش را در برابر ابراهيم گلستان كردي. آتش برافروخته از دشمن را براي بندگانت كرامت كن.
اين جانب در طول مدت شش ماه حضور در گردان گمنام شهداي غريب لشگرويژه 25 كربلا حضور داشته ام ،ميباشد .به اين شكل كه روزي بنده با اتفاق سردار كميل ايماني فرماندهي تخريب و عضو شوراي فرماندهي لشكر 25 كربلا به همراه برادر ربيعي كه موجب اين شده بود بنده از يکي از ميدانهاي پر خطر مين دشمن به طور صحيح و سالم بيرون بيايم قدرداني و از ايثار و فداكاري ايشان تقدير نمودند . اين خاطره هرگز ازياد و ذهن بنده كه به عنوان همرزم و برادر سردار در طول هشت سال دفاع مقدس در خدمتشان بوده ام پاك نخواهد شد. چرا كه رشادتها و مشكلات و فداكاري و خستكي ناپذير بودني در طول دوران جنگ شد. در چهره مرداني بزرگ همچون شهيدان گلگون و ايماني و بلباسي و طوسي و شيرسواد و نوبخت و حاج بصير و بردبارها ديد كه هرگز از ذهن ها نخواهد رفت و هميشه در يادها و وخاطره ها زنده و در تاريخ ثبت خواهد شد.
خاطره بعدي بنده كه نقل شده از خانواده و برادرم و همسر سردار ايماني مي باشد ايم بوده كه سردار ايماني در اواخر جنگ 24 ساعت قبل از قبولي قطعنامه 598 در عمليات بيت المقدس 7 در كربلاي خونين شلمچه بعد از زدن پل ارتباطي به اتفاق سردار مرتضي قرباني و شهيد گرانقدر بخشيان و چند تن از نيروهاي گردان تخريب كه با اصابت تركش ميني كاتيو شا از ناحيه كمر قطع نخاع گرديده و به بيمارستان بقائي اهواز منتقل شده و از آنجا به بيمارستان نمازي شيراز كه در آن زمان بنده در گردان پدافند هوايي در شلمچه حضور داشتم مربوط مي شود. عمليات بيت المقدس 7 عملياتي بود كه به جهت ضربه زدن به دشمن و برگشت به موضع قبلي يا همان (پاتك) انجام گرديد. از آنجايي كه سردار ايماني حضور اين جانب را در پدافند هوائي مطلع بوده اند در بيمارستان نمازي شيراز به پدر و برادرم حجت الاسلام مهدي ايماني اطلاع داده بود كه حالم (حال شهيد ايماني) خوب ميباشد لذا شما جهت پيگري جسد يا احتمالا اسارت يا مفقود شدن برادر ديگرمان يعني يارعلي به منطقه شلمچه برويد. برادرم حجت الاسلام ايماني با حضور در اهواز و هفت تپه (مقر لشكر 25 كربلا) و پس از آن اعزام شدن به خاك خونگرم شلمچه پس از جستجوهاي زياد و همچنين دريافت معرفي نامه از ستاد تعاون لشكر ويژه 25 كربلا كه نامه فوق در نزد اين جانب موجود است اين جانب را پيدا و به عقبه يعني هفت تپه برگرداندند و خبر مفقودي و شهادت خودم را به بنده گفته و فرمودند خانواده از اين بابت بسيار نگرانند و شما بايد حتماً به شهرستان برگرديد كه در بين راه قضيه مجروح شدن سردار ايماني را نيز به بنده اطلاع داد و موجب نگراني و ناراحتي زياد براي بنده شد. پس از رسيدن به قم و برقراري ارتباط تلفني با سردار ايماني در بيمارستان نمازي شيراز و شنيدن صداي بنده بسيار خوشحال گرديد ند مي خواستم اين را بگويم در حالي كه سردار ايماني با توجه به جراحات وارده شديد باز هم نسبت به همرزمان و ساير نيروها و بسيجيان چگونه توجه داشته اند كه اين را مي شود در خاطرات نقل شده به وضوح در چهره تمامي سرداران به خصوص فرماندهان لشكر خط شكن 25 كربلا شاهد بود . پس از شهادت سردار بعد از چند روز مجدداً به گردان تخريب اعزام شدم (بعد از شهادت سردار و مراسم تشييع جنازه و مراسم ديگر) كه قضيه قطعنامه 598 از سوي ايران پذيرفته شده و بعد از آن نيز به شهرستان خود بازگشته و در سنگر ديگري در حال خدمت به نظام مقدس اسلام مي باشم و اميدوارم مورد توجه رضاي حق تعالي و خداوند هستي بخش دو عالم واقع گردد.
خاطره كوتاه بعدي را كه مي خواهم نقل كنم اين است كه براي براي بنده هم بسيار مهم و جالب اين است كه بعد از گذشت سالها از شهادت شهيدان والامقام و سردار عارف و نستوه كميل ايماني هر چند وقت يكبار او را در خواب مي بينم و سيماي دلربا و روي گشاده و صفاي مستي او را نظاره گر و شاهد هستم . همچنين ايشان نيز با نصايح و رهنمايي هاي خود اين جانب را گوشزد مي نمايد كه اين موجب خوشحالي و بسي اميد در زندگي بنده مي باشد . خداوند باريتعالي در قرآن كريم ميفرمايد شهدا را كشته مپنداريد بلكه آنان زنده اند در نزد خداوند روزي مي خورند و بر اعمال و رفتار ما شاهد و ناظرند را مصداق و صادق است.
خاطره پاياني و بسيار زيبا و خواندني بعدي كه به نقل از همسر سردار ايماني ميباشد اين كه روزي همسر سردار جهت تشريف فرمايي فرزندان سردار ايماني جهت اردوي فرهنگي ورزشي تفريحي به بنياد شيد انقلاب اسلامي شهرستان بابل كه محل سكونت خانواده سردار نيز در آن شهرستان مي باشد مراجعه مي نمايد. بعد از حضور ايشان در بنياد شهيد يكي از خواهران محترمه كه كارمند بنياد هم بوده و در حال حاضر نيز در آنجا مشغول به خدمت ميباشد به همسر سردار مراجعه و به او مي فرمايد :خانم ببخشيد شما هسمر سردار كميل ايماني هستيد؟ همسر سردار مي فرمايد: بله. خانم محترم كارمند بنياد مي گويد كه من شبي همسر شما را كه از شهداي گرانقدر و والامقام ميباشد را در خواب ديدم و آن خواب اين كه روزي در محل كارم كه تصوير زيباي سردار ايماني هم در زير شيشه ميز محل محل كارم نصب ميباشد به چهره او نظاره گر شدم و با او به گفتگو پرداختم : اي شهيد با توجه به اين همه كار و زحمتي كه براي شما مي كشيم ميشود مشكل ما را حل كنيد و در اين راه ما را ياري و كمك كنيد. كه شب در حال خواب در محيطي كه انگار به مشابه محلي همانند كوه بود و حال ترس و ناراحتي و وحشت بر من غلبه كرده بود شهيد ايماني را در خواب ديدم كه مي فرمايد: خانم محترم شما ظاهراً مشكلي داشتيد كه خانم با خودش مي گويد خدايا همان تصويري است كه زير شيشه ميز كارم ميباشد و به خوابم آمد و يك فرد غريبه است. من چطور مشكلم را براي او بازگو كنم كه شهيد عارف و پارسا شهيد ايماني مي فرمايد خانم مشكلتان را نياز به مطرح كردن نيست من ازمشكل شما آگاهم . فرد ديگري که همراه شهيد بوده رو به آن خانم مي كند و مي گويد كه او فرمانده ماست، از مشكل شماهم آگاه است و نياز به تعريف نيست. خانم محترم از ديدن خواب فرداي آن روز به محل كار خود مراجعه مي كند و با خود مي گويد خدايا چطور شد من كه مشكلم را براي شهيد ايماني بازگو نكرده بودم ،چطور ايشان مطلع بودند؟! فرموده خداوند متعال در قرآن كريم در ذهنم تداعي نمود كه فرمودند: الذين يقاتلون في سبيل ا... اموتا بل احياء .
صداي تلفن به صدا درآمد و مادر گرانقدر سردار كشوري با بنده تماس حاصل نموده و فرمودند خانم ظاهراً شما از نظر مالي مشكلي داشته ايد و با شهيد عزيزي در ميان گذاشته ايد . برپايي امر خيري كه در پيش داريد مبارک است. با مراجعه به نشاني كه به شما مي دهم مراجعه و مقداري لوازم خانگي مانند يخچال و غيره براي شما مهياست و مي توانيد آن را براي امر خير ببريد و مشكلات بعدي نيز به خواست خداوند راه گشا شد. اين خواب و تصوير در ذهنم بود تا اين كه شما (همسر سردار ايماني) را ديدم و براي شما بازگو كردم . خيلي وقت بود كه منتظر ديدار با شما بودم تا براي شما اين خواب را تعريف كنيم. عظمت و روح بلند شهيد شما را كه انشاء الله در پل صراط شافع همه ما باشد را گفته باشم.
از سنگر حق شير شكاران همه رفتند مستانه پي پير جماران همه رفتند
غم خانه بود ناله جانسوز شهيدان ما با كه نشينيم كه ياران )كميلها( همه رفتند


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : ايماني شير کلايي , پرويز(كميل) ,
بازدید : 294
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]

درسال 1334 در شهرستان« بهشهر» متولد شد. در سن سه سالگي از محبت پدرمحروم گشت و سرپرستي او و خانواده اش را عمويش بر عهده گرفت. به دليل شرايط مادي خانواده تحصيل در كلاسهاي شبانه و كار و تلاش روزانه را انتخاب كرد. پس از فراقت از تحصيل به خدمت سربازي رفت بعد از آن در اداره برق اصفهان مشغول كار شد و در عين حال به مبارزات سياسي خود عليه رژيم پرداخت و به علت فشار عوامل شاه به كشور آلمان و بعد فرانسه مهاجرت كرد . دوره نظامي را در كشور سوريه و لبنان گذراند ومدتي در فرانسه به محافظت از امام پرداخت.با پيروزي انقلاب اسلامي حفاظت و انتقال خانواده حضرت امام را از تركيه به ايران به عهده گرفت و به ايران آمد . در ابتداي ورود به تشكيل سپاه و شكل دهي سازمان اين نهاد مقدس پرداخت و در تشكيل سپاه اصفهان نقش ارزنده اي داشت. پس از آن به مازندران عزيمت نمود و با تشكيل پايگاههاي سپاه به مبارزه عليه شورش گنبد و بندر تركمن پرداخت و فرماندهي سپاه آن منطقه را بر عهده گرفت .با بازگشت آرامش به مناطق شمالي کشور او ويارانش به فکر بازسازي وآباداني کشور افتادند اما اين آرامش ديري نپاييد . دشمنان مردم ايران اين بار کردستان را براي اهداف شوم خود انتخاب کرده بودندتا با ايجاد شورش وغارت مردم آن ديار را به انقلاب اسلامي بد بين کنند.
افتخاريان که به ابوعمار معروف بود به کردستان رفت تا به عنوان فرمانده سپاه مريوان و بانه جلوي اقدامات خرابکارانه ضد انقلاب ايستادگي کند. با حضور او وفرزندان ايران بزرگ از سراسر کشور عرصه بر مزدوران دشمنان مردم ايران تنگ شد وآنها چاره اي جز فرار از ايران نداشتند. هنوز کردستان ،سيستان وبلوچستان،خوزستان ومازندران در گير جنگهاي داخلي مردم با عوامل بيگانه و ضد انقلاب بودند که صدام حسين به نمايندگي از 36 کشور زورگو وقلدر به ايران حمله کرد تا انقلاب نوپاي اسلامي را در ايران نابود سازد .آنها مي خواستند با اين کارديگر کسي در دنيا جسارت زندگي آزاد وبا کرامت را نداشته باشد؛آنگونه که مردم ايران انتخاب کرده بودند.
جنگ شروع شده بودواو بي هيچ ترديدي عازم جبهه شد. از اولين روزهاي شروع جنگ در شهريور ماه 1359 تا 19/12/1363که در جبهه حضور داشت از هيچ کوششي در جهت اقتدار واعتلاي اسلام ناب محمدي وايران بزرگ دريغ نورزيد.
مدتي فرماندهي تيپ 25 كربلاکه بعد به لشگر ارتقاء يافت را بر عهده داشت.
اين فرمانده سرافراز هنگاميكه بر سكوي عشق مي نگريست مناجات عارفانه سر مي داد گويي بلبلي بر شاخسار خشك نشسته و نغمه سبز سر مي دهد تا باغش را يابد و همچون بهار با طراوت نغمه خواني كند و در اين سير از هيچ تلاشي چشم نپوشيد .
او مسووليتهاي حساسي را در مناطق عملياتي بر عهده گرفت ،مسئوليتهايي مانند:
فرماندهي تيپ 25 كربلا در محورهاي عملياتي جنوب
فرمانده سپاه پاسداران بانه در كردستان
فرمانده سپاه پاسداران مريوان در كردستان .
اين سردار وقهرمان ملي درتاريخ 16/12/63 در جبهه مريوان به شهادت رسيدوبا شهادت خود ايران را از داشتن يکي از بزرگترين سرداران ملي خود محروم کرد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد





خاطرات
رقيه سراجيان، همسرشهيد :
من به واسطه اينكه فرزند ده روزه داشتم در بهشهر بودم. از شب قبل هر كاري كردم نتوانستم تلفن سپاه مريوان را بگيرم. بالاخره بعد از نماز صبح ساعت شش صبح موفق شدم تلفنخانه مريوان را بگيرم. ايشان در حالي كه صدايشان به شدت خسته بود به من گفت كه من الان از جلسه آمدم و تازه رفته بودم كه شما از خواب بيدارم كردي. داشتم خواب مي ديدم كه در حال شهيد شدن هستم ولي تلفن شما از اين لذت را از من گرفت .من به ايشان گفتم شما ان شاء الله به سلامتي بر مي گرديد .ولي ايشان به من گفت كه همسرم سلام مرا به دخترم بر سان و بگو ديدار ما به روز قيامت . من همين امروز شهيد مي شوم. در حاليكه به شدت بهت زده شده بودم تلفن را به پسرم عمار دادم و ابو عمار همين حرفها رابه پسرم زد و او را دعوت به استقامت و صبر نمود.
آري شهيد حبيب الله افتخاريان به شهادت رسيد و به آن عهدي كه با خداي خويش و امام خويش بسته بود پايدار ماند و رفت تا ولايت تنها نماند . با اهل خانه بسيار خوش برخورد و مهربان بود با وقت كمي كه داشت هميشه به ديدار خانواده معظم شهدا مي رفت .خداوند به او تواني داده بود كه استعداد هاي در خشان را سريعاً شناسايي و در جهت ارتقاء كمي و كيفي آنها اهتمام مي ورزيد .
زندگي مختصر بسيار ساده و همراه با ايمان و عشق مطلق به شهادت او هميشه سر زبانها بود. آري رزمندگان فلسطين، جوانان نوفل لوشاتو ، هزاران بسيجي ، پاسداران اسلام در مازندران ، مردم مسلمان تركمن صحرا، پاسداران دلاور لشكر 25 كربلا و مردم خون گرم و صبور و مقاوم مريوان هرگز ياد و خاطره اين سردار دلاور امام را فراموش نخواهند كرد . شهدا خودشان پيام دهنده اين انقلاب هستند با دادن خون خودشان. ما بايد جاي آن خونها باشيم .يادم مي آيد كه شهيد ابو عمار هر وقت مي خواست به جبهه ها برود يا وارد جبهه شود بدون وضو وارد نمي شد. به همه سفارش مي كرد كه با وضو وارد مناطق جنگي شويد. چون در مناطق جنگي خون شهداي زيادي ريخته شده. مي گفت: بايد حرمت اين خونها را نگه داشت . هيچ وقت يادم نمي رود كه با هم سر پل ذهاب مي رفتيم با وضو و با ذكر وارد مناطق جنگي مي شدند .
انظارما از مردم اين است که سعي كنند خون شهدا را پايمال نكنند. خواسته هاي شهيد اين بوده كه حجاب اسلامي را رعايت كنند. نسبت به رهبر انقلاب وفادار باشند تا دشمنان نتوانند ضربه اي به انقلاب بزنند .

علي اكبر افتخاريان:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدا وند در حقيقت شهادت را تولدي دوباره ميداند و در توصيف شهيد و شهادت از قرآن و در زبان ائمه اطهار سخني هاي فراوان داريم:همانگونه كه خداوند در قرآن مي فرمايد كسانيكه در راه خدا کشته مي شوند مرده مپنداريد. آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند. مجاهدان في سبيل الله براي عقيدهايي كه دارند تمام دنيا را متعلق به خدا مي دانند و حيات خويش را در خدا گونه شدن مي يابند و عاشقانه رو به سوي خدا كرده و درآن ميسر از همه چيز خود گذشته و ايثار مي كنند و آزادي خود را در شهادت و رسيدن به خدا مي توانند. شهادت پيروزي بزرگي است كه از سرور شهيدان حسين بن علي (ع)آموختند : اين حقير علي افتخاريان عموي شهيد ان حبيب افتخاريان (ابو عمار ) ومحمد ميباشم كه شهيدان را از 2سالگي و4سالگي حضانت آنها را عهده دار شدم. اين دو طفل از كوچكي چهره روشني داشتند در درس و مدرسه و منزل بيرون از منزل تحت مر اقبتهاي حقير بودند و هميشه نسبت به همشاگردان مدرسه و بيرون نمونه بودند .بعد از فوت پدر بچه ها را نزد آيت الله كوهستاني كه آشنايي با مرحوم پدرشان داشت بردم و جريان فوت پدرشان به آيت الله كوهستاني عرض كردم و ايشان در مورد نگهداري آنها دستوراتي به بنده فرمودند و دست نوازشي بر سر آنها كشيدند و مورد تفقد قرار دادند. وظيفه سنگيني در مورد سرپرستي آنها به دوش اين جانب قرار گرفت . با همت كوشش همسرم و مادربزرگشان، بچه هابا تعليم و تربيت و احكام ديني و قرآن آشنا شدند. شناخت ائمه اطهار وحضوردر مساجد و مراسم مذهبي و قرآن را نزد مادر بزرگشان ياد گرفتند . شهيد محمد در فتح خرمشهر به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.او شجاع، با تقوا، متواضع و مهربان بود. با همه اهل منزل و دوستان و اقوام. شب زنده دار بود. با شروع تظاهرات عليه رژيم شاهنشاهي شب وروز در مبارزات شرکت مي کرد. بعداز انقلاب هم به کميته انقلاب که در لويزان تهران تشكيل شده بود پيوست. با شروع جنگ تحميلي و ناآرامي هاي كردستان روانه ميدان مبارزه شد و درفتح خرمشهر به درجه شهادت نائل گرديد .

شهيد ابو عمار از همان طفوليت چهره اي نو راني و قبلي رئوف داشت در درس و مدرسه و معلم و اهل خانه و اقوام متواضع و خوش بر برخورد بود. شب زنده دار ونماز شب خوان بود. بيشتروقت با وضو بود و به خانوادهاي شهدا احترام خاصي مي گذاشت .بچه شهدا را مي بوسيد و با شهامت و پرهيز كار بود. از غيبت دوري مي كرد .كم غذا مي خورد و كم مي خوابيد و كم صحبت مي كرد. اصلاً به ماديات توجهي نداشت. غذايش با غذاي ديگر رزمندگان يكي بود و با وقت كمي كه داشت قلم و كاغذ مي گرفت وبا آن خط زيبا جمله هاي زيباي؛ شهيدان زنده اند الله اكبر ، به خون آغشته اند الله اكبر مي نوشت.
به امام و انقلاب علاقه زيادي داشت. نماز شب، دعاي توسل و دعاي كميل و زيارت عاشورا را مرتب مي خواند و گريه مي كرد. فعاليت هاي مذهبي را از 4الي 5 سالگي شروع كرد. با دوستان در توزيع اعلاميه هاي امام و نوار امام فعال بود و تا پاسي از شب در خانه ام كه يك اطاق بزرگ بود، با دوستان مشغول بودند تا زماني كه ديپلم گرفت و با شناخت خود وبا دختري كه هم اكنون همسرش مي باشد ازدواج کرد.
به سربازي اعزام شد آموزش رادرتهران گذراند و پس از دوره آموزشي به اصفهان منتقل شد . فعاليت انقلابي را در پادگان هم داشت .
يکبار به اتفاق خانمم براي ملاقات او به تهران رفتيم ،آن موقع در مركز آموزشي بود . هوا بسيار سرد و برف هم مي باريد. خانواده هاي ديگر هم براي ملاقات فرزندانشان آمده بودند وشيشه هاي مشروب را آورده بودند به فرزندانشان به عنوان سوغاتي بدهند .شهيد ابو اعمار مشروب را ديد و از دست آنها گرفت و محكم زد به زمين شكست و گفت كه سرباز مسلمان كه مشروب نمي خورد و با نصيحت آنها را امر به معروف كرد. در زمان خدمت سربازي با دوستان اراكي و قمي سه نفري حياطي را دربست اجاره كرده بودند .من هم براي ديدار به آنجا رفتم. شهيد در مسجدي كه بسيار مرتب بود به نام مسجد امام علي (ع)تبليغ و شركت مي كرد . در شهراصفهان و خميني شهر به اتفاق دوستان اطلاعيه هاي امام را پخش مي کردند.
پس از سربازي در همان اصفهان در اداره برق مشغول كار شد و چون در اصفهان شناخته تر بود و ساواك قصد دستگيري وي را داشت لذا مجبور شد حياط و خانه خود را به قيمت خيلي كم بفروشد .بعد از آن به آلمان رفت و در آنجا در يكي از شهرهاي آلمان مشغول فعاليت اسلامي شد طوري كه همكلاسي هايش كمتر اورا مي ديدند واو شبانه روز در حال فعاليت بود. با ورود امام به فرانسه شهيد به خدمت امام مي رسند مدتي در خدمت امام بود به امام عرض نمايد من دانشجوي ايراني و در آلمان مشغول تحصيلم ودوست دارم خدمت شما باشم . مدتي شهيد حفاظت امام را به عهده داشت.
بعد از پيروزي انقلاب در اصفهان به تشكيل سپاه اقدام نمود و در بهشهر تشكيل كلاس آموزشي معلمان را داد.مدتي فرمانده سپاه تركمن صحرابود ودر خاتمه دادن جنگ گنبد و بندر تركمن و پايان دادن غائله منافقين درجنگل آمل و پاكسازي جنگل از وجود منافقين خيلي تلاش کرد.
مدتي فرمانده پادگان آموزشي چالوس بود و مدتي هم فرمانده تيپ 25 كربلا .بعد فرمانده سپاه مريوان شدودر پاكسازي اين شهر از كومله هاي مريوان جنگهاي ناگفته نمود .شهيد ابوعمار دوره چريكي را با شهيد چمران در لبنان ديده بود. شهيد ابو عمار در مکه وقتي مي بيند که سعودي ها با نصب بلند گو از شنيده شدن شعارهاي تظاهر کننده هاي ايراني در مراسم برائت از مشرکين جلوگيري مي کنند با زرنگي بالاي ساختمان رفته و سيم بلند گوها را قطع مي کند.
شهيد هميشه به فكر شهادت بود با خدا رازو نيازمي کرد. تاريخ نوزده اسفند ماه 1363به وسيله بمب باران دشمن در شهر مر يوان به درجه شهادت نا ئل گرديد .

ابوالفضل سميعي فرد :
به گمانم سال 59 يا 60 بود ، در سپاه بندر تركمن به اتفاق سردار شهيد ابوعمار ـ «حبيب الله افتخاريان» ـ در راستاي ماموريت محوله ،به انجام خدمت مشغول بوديم . جمع باصفا و گرمي كه بچه هاي پاسدار بندر به اتفاق اين سردار عزيز در كنار هم داشتند، انصافاً يك چيز رويايي بود.آن چه كه به گرمي و معرفت جمع بچه ها در آن مقطع ، رونق بيشتري مي بخشيد ، رفتارهاي انساني و مكتبي شهيد ابوعمار بود. شبي از شب ها يكي از دوستان كه منزلي هم در بندرتركمن داشت ، اعضا سپاه بندر تركمن را به شام دعوت كرد. كي بود كه از مهماني بدش بيايد ؟ آن هم تو شهري كه ماها از اهالي آن جا نبوديم . بدون فوت وقت و با شور و ولع خاص به دعوت دوستمان پاسخ مثبت داديم . جاي همه‌ي شما خالي ، شام مفصلي بود. به هر حال شب خوبي را پشت سر گذاشتم. براي خيلي از بچه ها شبي فراموش نشدني بود . فرداي صبح كه سر حال از خواب بلند شديم و نماز صبح را به همراه بچه ها خوانديم ، خودمان را براي برگزاري صبحگاه آماده كرديم . بچه ها كه چشمشان به شهيد ابوعمار افتاد حالت او را ناراحت و عصباني يافتند . زمزمه ها ميان بچه ها شروع شد . هر كسي چيزي مي گفت . تا اين كه دقايقي بعد وقتي شهيد ابوعمار براي صحبت كردن به جايگاه رفت ، قضيه‌ي ناراحتي اش براي ما آشكار شد . شهيد با كلام نافذ خود ، در حالي كه بچه ها را خطاب قرار داده بود جريان شام شب گذشته را به رخ بچه ها كشيد و گفت :دوستان چطوري دلشان مي آيد و به خودشان مي قبولانند كه كنار سفره‌ي رنگين بنشينند و غذاي آن چناني تناول كنند در حالي كه قله هاي سر به فلك كشيده‌ي كردستان ، همين الان كه بنده در حال صحبت با شما هستم ،چنان مملو از برف و كولاك است كه امكان انتقال غذا و مايحتاج ضروري براي بچه هاي رزمنده‌ي حاضر در آن جا وجود ندارد و 15 روز است كه به ناچار از نان خشك تغذيه مي كنند ؟چگونه دلتان آمد كه ياد سر پل ذهاب را به همين زودي از خاطرتان برود؟ همان جايي كه بچه ها از شدت سرما به خود مي لرزيدند .همه بچه ها با صحبت هايش متاثر شدند. بدجوري حالمان گرفته شده بود. پيش خودم گفتم : عجب اشتباهي كرديم . اي كاش هرگز طمع آن سفره‌ي رنگين و خورشت هاي لذيذش را نمي كرديم .
ابوعمار هم چنان در حال صحبت بود و من غرق افكار حاصل از كلام به حق او . در همين هنگام بود كه ناگهان ذهنم معطوف به حرف آن نگهباني شد كه برايم تعريف مي كرد بارها ابوعمار را ديده است كه در خلوت شب و به دور از نگاه ديگران، سختي سردي شب هاي زمستان بندر را بر روح و جانش هموار مي كرد و در سكوت شب ، اين فرمانده‌ي بزرگ و دلير، به نظافت سرويس بهداشتي مي پرداخت . اين صفت مردان بزرگ است كه هر گاه ادعايي را بر سر زبان جاري مي كنند خود با تمام وجود در راستاي تحقق و جامه‌ي عمل پوشاندن آن بپا مي خيزند . از جايگاه صحبت كه پايين آمد، شوريده و مست غرق در نگاهش شدم و در حالي كه از محوطه‌ي صبحگاه دور مي شد ، قدم هاي نوراني اش را از نگاهم مي گذراندم و به حال و مقام اين روح بلند غبطه مي خوردم .


غلامرضا لطفي:
اوايل سال 1364 من 14 سال بيشتر نداشتم و قد و بالاي كوتاهم ، هميشه نظر ديگران را به خود جلب مي كرد .يك روز در پادگان شهيد عبادت مريوان ستون رزمنده ها ايستاده بودم و به سخنراني حاجي ابو عمار گوش مي سپردم كه ناگهان متوجه ستون ما شد. در يك آن ، حس كرد از اين ستون نيرو كم شده است ، با نگراني به بچه ها گفت : «چرا شانه خالي است؟» هنوز لب ،به سخن باز نكرده بودند كه سرم را به طرف او چرخاندم و گفتم
«حاجي من اينجام » براي يك لحظه لبخندي مليح بر لبانش نقش بست و پرسيد «چه كسي اجازه داده به منطقه بيايي ؟!» گفتم من به تكليفم عمل كردم .گفت : چه تكليفي بهتر از تحصيل ؟ حاضر جواب گفتم : شكار دشمن گفت : در« اينجا كومله ها گوش مي برند ....
جراتش را داري » گفتم :«من هم چاقو دارم » صفوف بچه ها كاملا به هم خورده بود و همه گرد من جمع شده بودند .حاجي گفت : «بچه ي كجايي » گفتم : «بچه خليل محله بهشهر » لبخندي زد و گفت : «دوست داري با من باشي ؟» خيلي خوشحال شدم .اما همينكه فهميدم به اين بهانه مي خواهد مرا از رفتن به خط باز دارد ، گفتم : «اگر اجازه بدهيد در جمع بچه ها باشم . »ديگر چيزي نگفت .دوباره به جايگاهش برگشت و به سخنرانيش ادامه داد .چند روز بعد ،براي جنگ هاي نامنظم به گروه ضربت پيوستم و به باغ شيخ عنقان در سروآبادمريوان رفتيم .يك روز براي تقاضاي مر خصي به سپاه مريوان رفته بودم كه هواپيماي دشمن سر رسيدند و منطقه را به خاك و خون كشيدند و حاجي ابو عمار را در سنگر زير زميني دژباني قرار داشت به شهادت رساندند .به ايشان كه رسيدم ،تركش بر شانه هايش گره خورده بود و فواره هاي خون ،بيرون مي زد .فرياد يا حسين ،يا زهرا (س) همه جا پچيده بود.ستون پنچم كارش را كرده بود وآن روز آسمان مريوان يكپارچه عزادار شده بود.»





آثار باقي مانده از شهيد
در اتاق رو بروي امام نشسته بودم كه چشم من به چشم امام قرار گرفت. يك حالت عجيب عرفاني به من دست داده كه از خود بي خود شدم. امام فرمود: بچه ي كجا هستي و دست مباركش را روي شانه ام گذاشت. عرض كردم بچه مسلمانم از شهرهاي مازندران .دلم مي خواهد كه پاسدار تو باشم. امام فرمود پاسدار من نباش ،پاسدار اسلام باش . دست امام را بوسيدم .پس از آن لحظه در وجودم غوغا به وجود آمد و با خدا عهد كردم كه پاسدار اسلام باشم. به خود عهد كردم تا آخرين لحظه در خدمت اسلام عزيزباشم.

خدمت سرور عزيزم سلام عرض مي نمايم
انشاءا... که حال شما خيلي بهتر از روزهاي گذشته بوده و هيچگونه ناراحتي اي در وجود عزيزتان نداشته باشيد.
همواره شاد و خرم، روزهاي عمرتان را در پناه خداوند متعال سپري نمائيد.
هميشه نامه هاي پند آميزتان را با يک دنيا علاقه و شادي در مقابل خود قرار داده از ته دل آنرا مطالعه مينمايم و واقعاً مرا اميدوار به زندگي آينده مي نمائيد. باعث بي نهايت خوشحالي بنده است که اين سعادت هاي جالب نصيبم مي شود اين را ميدانم که تنها کسي سعادت و نيک بختي ام را مي خواهيد شما هستيد. انسان تا عمري را سپري نسازد و سر عقل نيايد نيکي و بدي هاي دنيا را هرگز درک نخواهد کرد و نخواهد دانست که چه کسي خواهان سعادتش است و چه کسي سبب بد بختي اش مي شود. ..
چه خوب بود که همه اين فکررا ميکردند. قلبم آگاه است که به شما چقدر سخت ميگذرد و فقط مي توانم به شما بگويم که مي توانم با پند و اندرزهاي شما جبران دلواپسي هاي شما را بکنم . هيچگونه عملي را در خارج از محدوده خودم انجام نخواهم داد تا خداي نکرده موجب دلتنگي شما و ديگران گردد. فعلاًً توي لاک خودمون هستيم تا ببينيم که چه خواهد شد. پس از اين لحاظ خاطر جمع باشيد و انشاءا... بهشهر اومدم همين سعي را در اونجا هم خواهم کرد تا در مدت اين چند روز گرفتاري اي برايمان بوجود نيايد. همانطوري که پيداست روز دوشنبه روز عاشوراست، بنده فعلاً تقاضاي مرخصي کردم حالا بستگي به آنها دارد که تاريخ مرخصي را از چه روزي برايم بزنند ولي من به آنها گفتم که از شنبه مصادف با 20 ديماه انشاءا... به اميد پرودگار، بهشهر هستم و ديداري از حضور مبارکتان خواهم کرد. روز جمعه ،دوازدهم نامه شما به دستم رسيد که باعث شادي بنده گشت . انشاءا... همان روزي که نامه به حضورتان رسيد دو سه روز بعدش خودم خواهم آمد. از لحاظ پول هم ناراحت نباشيد. چون به اندازه کفاف دارم. پس هيچگونه ناراحتي اي در بين نيست و همانطوري که از بهشهر بيام براي اصفهان سر برج است و حقوق ديماه را هم خواهم گرفت و باز هم انشاءا... براي عيد هر چه به دستم آمد براي پس انداز کنار مي گذارم. امروز هم اول ماه محرم است اميدوارم که براي شما ماه خير و برکت و سلامتي بوده و همواره شاد و پيروز بوده باشيد. وضع خدمت به خوبي دارد ميگذرد و هيچ ناراحتي در بين نيست. روزي هم مي رسد که برگه پايان خدمت را بدون دردسر و دل نگراني به دست خواهم گرفت و با شادي فراوان به سوي زندگي خودمان برگشته و رونقي به آن خواهيم داد. بعد هم نوبت مي رسد به بقيه.
باور کنيد که اين دلتنگي نسبت به شما ها خيلي به حد رسيده است. خدمت مادر گرامي و مادر بزرگ مهربان خيلي سلام برسانيد. حضور برادرهاي عزيز و مهربونم و به آقاي نصرا... سليماني خيلي سلام برسانيد. خدمت خواهرهاي مهربانم که خيلي مشتاق ديدارشان هستم سکينه خانم و راضيه خانم سلام برسانيد. خدمت عمه خانم و دائي مهدي سلام برسانيد. خدمت رقيه خانم و هادي سراجيان با خانومش و بچه هايشان سلام برسانيد .خدمت دائي و پسر دائي و اهل منزل سلام برسانيد. خدمت آشنايان و دوستان سلام برسانيد. ديگر عرضي نيست. سلامتي شما را از پروردگار منان خواستارم.
فرزند شما حبيب اله افتخاريان 13/9/56 صبح

"حق را بگو اگر چه تلخ باشد" از سخنان علي عليه السلام .
پدر جان سلام.
اميدوارم از پرودگار عزيز و بزرگ که هميشه حال عزيزتان خوب باشد وهميشه دوراني مانند اون چند روز داشته باشي و عمرتان را به همين منوال طي نمائيد و با گذشت زمان اعمال شايسته اي در وجودتان سايه افکند و يادگاري از جهان بي ارزشي که بعضي ها رو در خود فرو برده در بر داشته باشيد...
واقعا برايم و حتي براي آن دوران فراموش نکردني است که شما چقدر ما را خوشحال کرده بوديد، يادي از دوستان و هموطنان نموديد. به قول بچه هامون که چقدر دوستدار زيبايي و آثار بياد مانده دنياي خداساز هستيد و فرصت و قيمت وقت رو ميدانيد ...
از اينکه اين لطف رو کرديد و با ما هم صحبت و همقدم هستيد و تقريباً همرنگ با ما بوديد خيلي ممنونيم. شما هم بخاطر ما با ما اينطور رفتار نکرديد و ما هم خلاصه بخاطر اينکه با يکديگر و بچه ها خوش باشيم هميشه همينطور هستم و شايد هم بهتر از اين چون هيچ کسري بينمان وجود ندارد که باعث خداي نکرده ناراحتي شود .خوب حتماًاز منار جنبون براي بچه ها تعريف کرديد که چطور و چگونه بود و همچنين از ؟که بروم نوشتي به بچه ها سارغ دادم و تا چند لحظه همينطور مي خنديدم مرتضي ميگفت بهمن بگو خداش هم که شده بياد اصفهان باز با هم بريم تفريح.
خلاصه پدر عزيز و بزرگوارم زندگي همينطور است و بايد با اين چيزها هم دست و پنجه نرم کرد روزي هم خوب ميرسه که ما هم بديدنت بچه هامون بريم و با برنامه هاي اونها آشنا شويم اين عين حقيقت است. در آينده نزديک يکدفعه محمد و محمد رضا ميرند و پراکنده ميشوند باز بايد بخاطر اونها شروع کرد به اين طرف و اونطرف رفتن خلاصه عمر رو با اين چيزها و ساير کارهاي شايسته پيش برد.
بگذريم نامه شما چندروز پيش رسيد که واقعاًمرا خوشحال مي شويد و همچنين نامه هاي گوشه رسيده که خبر فرستادن نامه اش روبه منزل شان پدرش برايش نوشت و خيلي هم اظهار سپاس گذاري ازش نمودند . خلاصه وضع مادي بد نيست يعني دارم مي سازم و حقوق قرار شده که نفري بهشون بدم و در خلاصه براي عيد قربان شايد باز ميگم اگر پول گرفتم به شهر تشريف خواهم آورد و يه چشمي به جهان منور همه شما خواهيم انداخت و چند شبي رو هم اين شکلي پهلوي يکديگر مي گذرانيم . از حقوقي که انشاءاله گرفتم حتماً براي برنامه رقيه خانم خواهم فرستاد و نمي گذارم که پول اين چند ماه مفت از دستم بره. بگذريم چون آخر شب است و بچه ها خوابند از اين جهت به همين چند جمله اکتفا ءمي کنم و شما رو به ولي عصر (عج) مي سپارم از قول من خدمت بردارهاي عزيزو خواهرهاي مهربان ،سلام برسانيد . خدمت عمو و عمه و رويا خانم –دايي محمد مهدي سلام برسان .حضور مادر عزيز ،مادر بزرگ خيلي سلام برسانيد و حضور آقاي راجيان و اهل خانواده سلام برسانيد. حضور تمام اقوام و آشنايان و دائي و پسر دايي سلام برساننيد خداوند بزرگ يارو ياور هميشگي شما باشد سپاس گذار لطف و محبت همگي شما باشد 26/8/54 h-e حبيب اله

سلام و درود به خواهر مهربانم سکينه خانم اميدوارم که با دلي شاد و قلبي آکنده از لطف و محبت زمان عمر جاودانه اين کاروانسرا گذرانده و در سايه ايمان و در پايه هدف ايده وعقيده اي محکم و جالب بر جاي گزارده و زندگي رو به کارو کوشش براي ابديت طي نمائيد. حالم خيلي خوبه . خوبتر از آنچه که شما بخواهيد خصوصاًبا داشتن شما خواهري مهربان و با ايمان و پر کار که حتي يه لحظه از وقتت را صرف کار پوچ نمي کني .و با داشتن عقيده اي نيکو به عمر عزيزت رونق و صفا مي بخشيد. اميدوارم که در راه و قدمي که شادي دلها همراهش وجود داشته ، باشيد. خداوندمتعال انشا الله به شما و شما نيروئي عنايت فرمايد تا در راه شناختن حق و باطل به ترديد نيفتيد و حق را سر لوحه و برنامه زندگي و کار خود قرار دهيد .همانطور ي که يکي از وظيفه هاي هر مسلمان امر به معروف و نهي از منکر است اين موضوع باعث خوشحالي بنده گرديد همين برنامه شما بود که شنيده بودم که شما در امر وظيفه خود که همان تبليغ باشد خيلي کوشا هستيد و نسبت به دوست داشتن . امر به معروف و نهي از منکر مي کنيد و آنها را در اصول دين وراهنما ئي به ايمان به خداوند و پيامبر انش هدايت مي کنيد انشااله که پيروز با شيد.خبر موفقيت شما را در درس کسب کردم و خوب که چيز ي جز نتيجه مفيد و با ارزش جاي اينهمه کوشش شما را نخواهد گرفت.
آرزوي موفقيت شما را در همه حال از پرودگار بزرگ طلب دارم.اميدوارم که تا عمرداريد هرگز دنبال اعمالي که ناپسند باشد و مورد خشم خدا و ديگران گردد نرويد و در راه اصلاح خود و ديگران کامياب گرديد و مهمتر اينکه با افراد ناپسند دوستي نکنيد. پس حتما حرفهاي حق را مورد قبول خود قرار داريد. در راهنمائي راضيه خانم و پيمان در امر دين و درس و حس برادر و خواهري کوتاهي نفرمائيد .

بسم الله الرحمن الرحيم
تقديم به خواهر بزرگوارم سکينه و و برادر بزرگوارم حيدر:
با سلام و صلوات به انبياء عظام و ائمه طاهرين دامام بزرگوار و شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي .
... انبياءو اولياء خدا در نشر و ابلاغ اسلام عزيز جان عزيز و شريفشان را فدا کردندو راه هدايت و عزت و شرافت و انسانيت را به جامعه عرضه داشتند. در مقابل آن همه مخالفت ها و شرورتها و ظلم و جورو ايستادگي کردند و نور توحيد را در قلوب افسرده و پژمرده توده هاي خسته دل و محروم افشاندند .
اينکه ابراهيم خليل(ع)با ايمان فرزند شريف و برومندش را به و قربا نگاه برد وبه ماموريتش عاشقانه و باتسليم عمل کرد چه بوده است؟
سر جانبازي حسين (ع ) و ياران و عزيزان او در حادثه جانسوز کربلا چه بوده است؟
مظلوميت اسلام عزيز و محروميت مردم و اين همه خونهاي پاک همه معنائي جز معرفت حق و شناخت نفس انساني و شناخت عظمت و قداست پروردگار عالم و درگاه ربوبي او دليل به لقاءا... نداشته است. چه انسانهائي که در اين معنا موفق و رستگار آمدند و به آرزوي متعالي خويش دست يافتند . امروز عرضه زندگي و حيات جامعه را در همان معنا وبا همان مسئوليت به دست ما سپرده و نور جلوه حق را به قلوب پر تلاطم منتقل ساخته. چه آنها که در اين معنا با تلاش و مجاهدت و در صفحه پيکار با ظلمت و دلهاي گمراه و شقي و به ضلالت رفته و مسلحانه مبارزه کردند و در خون خود غوطه خوردند و به هدف اصلي که همان معناي معرف الله بودن رسيدند.
و چه آنها که در اين معنا با فرهنگ و علم و انديشه و روح و فهم انساني و اسلامي شان در لابلاي صفحات گهربار قرآن کريم و کتب پر بار ، با خشوع و خضوع تمام و با تدبير و در نهايت عمل وکمال وتوشه اصيل فقاهت به اين معرفت عظيم الهي دست يافتند.
چه آنها که با يکدست با تقواي فقهي نور اسلام را افشاند ند و با دست ديگر با تقواي نظامي نور ظلم و کفر و عنا را خاموش ساختند. توانستند به اين موفق دست يا زند و از حياتي در کمال و رشد و تعالي در دنيا بهره مند و از نعم و توفيقات با حد و حصر خداوندي سرشار و اسوه و الگويي پيامبر گونه براي انسانها و انديشه ها باشند. لقد کان لکم في رسول ا... اسوه حسنه.
وسعت و عظمت روح انسان در کسب صفات وکمالات انساني ومعنوي و پاي در ميدان پيکار براي تحقق اسلام نهادن آنقدر ارزش و قدرت خواهد داشت که دنيا برايش کوچک و صحنه محدودي است که خدايا: دين انسان چقدر بلند همت و والا مقام است و چه زشت است که خداي نکرده خود را و او را نيابد. به اين معرفت در طول عمر و حياتش با اين همه و ارزشهاي موجود از جانب خدا نرسد و به فنا رود. چه ارزشمند و با سعادت آنها که چنين عاشقانه وارد زندگي مي شوند و با دنيائي از تعهد و عشق و بندگي و سياست و جهاد و ايثار و صبر روبرو مي شوند و هر قدمي که بر مي دارند و هر کلامي که بيان ميدارند و هر تلاشي که دارند براي رضاي خدا و هر مصيبتي که به آنها وارد مي شود براي رضاي خداست.
خواهر و برادر بزرگوارم : بحمد ا... امروز چنين توفيق با ارزشي از سوي خداوند و با عنايت امام زمان سلام ا... عليه به شما ارزاني شده است که در حيات امام معصوم و نايب بحقش زندگي خداي گونه اي را آغاز مي کنيد و اين ارزش را مي توانيد به هر طريقه ممکن با ياري خدا حفظ آن عمل کنيد.
آرزوي ياري امام زمان سلام ا... عليه و نايب بر حق و گرانقدرش که ارزش است و در راه و نيل به آنها تلاش کردن و در خون غوطه ورن که سعادت است. اميدوارم که خداوند اين نيت پاک و مخلص شما را با ثبات نگه دارد. و چه مقدس امام زمان (ع ) و امام است را در پناه و ذات اقدسش براي همه مسلمين جهان محفوظ بداردوسربازان و يا وران و رزمند گان عزيز ش را فاتح و پيروز بدارد. به ميمنت و مبارکي اين زندگي شيرين و اسلامي که آرزوهاي مقدس و متعالي در پيش داريد يک وصيت برادرانه به شما دارم و آن کسب تقوا و علم است که ارزش دروني انساني بر اين دو موضوع است. خيلي ها همه چيز دارند و از اين دومحرومند و يا يکي از آن دو را دارند و از ديگري محروم و انشاا...که شما از هر دو بهره مند باشيد و توام با هم در زندگيتان در هر مکان و هر سنگري که ميتوان کسب کرد در جهت آن تلاش کنيد . مويد و محفوظ باشيد. برادرتان 22/10/62

بنام کسي که مهربان ترين مهربانان است.
رحمت خدا بر آنکس که چون به سوي فضيلت دعوتش کنند بپذيرد.
امام نهم عليه سلام
سلام بر شما
قبل از همه چيز خواهان نيک بختي و کاميابي شما را از بزرگترين رهبر انسانها و پيشواي عالم انتظار حضرت مهدي ع هستم . انشااله که همواره تند رست و نيرومند بوده باشيد.
پدر عزيزم :اي آنکس که از غم من غمگين و از شادي ام شاد ميگرديد ،روزي که همين برنامه قلبي را نشان شما ميدهم . از خودم نالانم که چرا دست نيروئي در من وجود نداشت تا اينکه بتوانم در زمان نزديکتري جبران را نشان ميدادم . ولي باز هم اگر انشااله چشم مان در راه اميد و آرزويم کور نشد. اي پروردگار ميشه و مرا ميرسه روزيکه با چشم خودم شاهد رضايت قلبي شما و امثال شما باشم و اين منت را از شما ها قبول کنم. چقدر ارزش نيکي ها در نزد خداوند عزيز و پر ارزش است من تمام اين را ه را ست را ،بطور کلي تمام اين برنامه هاي اميد بخشم را مديون کوشش و زحمت هاي بي نهايت شما و شما هستم و ميباشم . خداوند خودش ناظر است. مسئله ديگري که مهم است راجع به برنامه ازدواج که چه وقت ترتيب کار را بدهيم البته خواستار عقيده مطلوبي هم از شما هستم .هر چند که معلوم که تا عيد وقتي نيست که من بتوانم به طور حداکثر چيزي بدست بياورم و عنوان ذخيره را داشته باشد . تمام بد همکاري ها مو دادم و حالا خيالم جمع است. البته اميد م در اين را ه به خداست و از هيچ کوششي دريغ نخواهم کرد . هرچه که دنبال کار ي بگردم خبري نميشه .
انشااله که از فرصت براي هميشه و همه چي استفاده هاي شايان و مهمي کرده باشيد.حالا تا عيد هم زياد فرصت است . نامه شما همين امروز ساعت 3 بعد از ظهر بود که به دستم رسيد و موجب خوشحالي بچه ها و ديگر دوستان شد. فعلاًهيچگونه دلنگراني و ناراحتي ندارم جز دوري شما. و انشا اله که هميشه با توسل در اين وضع خدمت مي کنم هيچگونه پيشامدي از هيچ طرف براي هيچکس و همچنين براي ما هم بوجود نيايد. چون خودتان بهتر ميدانيد که دوران خدمت نه آدم ميتونه با خوشحالي بسازه و نه با ناراحتي . دوستانم از جمله زاهدي . مرتضي. محمد و همسايه ها و همچنين حسين را خدمت شما سلام مير سانند. از قول بنده خدمت مادر مهربان . مادر بزرگ و بچه ها از جمله . محمد رضا. محمد. نصر اله سليمان . راضيه خانم و سکينه سلام ودرود فراوان برسانيم. عاقبت بخيري شما و خانواده را از پروردگار بزرگ خواهانم.
خداوند نگهدار همه شما باشد انشا اله
قربان همگي شما حبيب الله

اي بهترين غم خوار بزرگوارم
قبل از هر چيز سلامتي و سعادت روز افزون شما پدر عزيزو مهربانم را درهمه حال از پروردگار عزيز و عزيز و بزرگ و خواستارم . انشااله هموراه در زندگي است ازو وضو وصميميت و يکرنگي همواره با رضايت خداوند متعال بوده و هيچگونه دلنگراني و کسالتي در وجود شريفتان پيدا گرديده باشد. انشااله که تمام زحمات و نيکي هاي دوران زندگي است رو بعنوان مرد عظيمي از خداي بزرگ دريافت داشته باشيد.
از حال و احوال بنده نپرسيد چون به اميد خدا بد نيستم جز دلنگراني دوري شما که قدري برام شکل است تنها اميئد و آرزوم از اين راه دور اينست که همگي شما خوب بوده و هيچگونه اختلافي بينتان وجود نداشته باشد تا اينکه بتوانيد عمر چند ساله خود را بدون رنج و گرفتاري سپري مي نمائيد تا هيچوقت رنگ ناراحتي بر روي زندگي شما سايه نيفکند. بخداوندي خدا هيچوقت خوبيها و محبت هاي بيحد شما و همچنين مادر عزيز و مادر بزرگ و ديگران از نظرم محو نمي شود .چقدر با صفا و پر لذت است اين زندگي پر از شادي و صفا … 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : افتخاريان (ابوعمار) , حبيب‌الله ,
بازدید : 282
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
سردار شهيد «حسين بهرامي» متولد روستاي «ولشكلا»در شهرستان« ساري» است. او در ساري گمنام است امّا بچه هاي پيشروي مشهد و مدافعين جنوبي، رزمندگان اهوازي حسين را از مازندراني ها بيشتر مي شناسند. شنيده شد كه سوسنگرد را شهر« حسين» مي دانند. در سال 1355 جهت تحصيل در رشته ي رياضي به دانشگاه فردوسي مشهد وارد شد.
پس از سه سال تحصيل در تاريخ 30/3/59 به عضويت سپاه پاسداران مشهد نايل مي گردد .حسين در روزهاي آغازين جنگ چند روزي به همراه دوستان مشهدي اش وارد گروه حفاظت از بيت امام خميني (ره) مي شود. حسين از مورخ 7/7/59 جهت اعزام به جبهه به سپاه اهواز اعزام مي گردد. در خونين شهر تا آخر مي ايستد. كارآمدي حسين موجب مي شود او را به سمت فرماندهي گردان رزمي در طرح آزادسازي سوسنگرد منصوب نمايند. طرح حفر كانال در نقاطي از سوسنگرد جهت محاصره ي دشمن توسط ايشان نيز معروف است.
حسين اهل وعظ و خطابه و تحليل هم بود و هر وقت فرصت اقتضا مي كرد ، بمثابه يك مُبلغ وارد عمل مي شد. امّا حسين در جنگيدن چالاك تر بود. آنجا كه پاي عمل به ميان مي آيد مي گويند او آنقدر در عمليات امام مهدي (عج) در سوسنگرد به دشمن نزديك بود كه در لابلاي تانك ها به شهادت رسيد.
در اين عمليات فرماندهي او و سردار عزيز جعفري زبانزد است. سيماي حسين در شب آخر آنقدر نوراني بود كه دوستان همگي از او طلب شفاعت مي كردند و از او قول مي گرفتند تا سلام آنها را به دوستان شهيد برساند!
برادر حاج صادق آهنگران مي گويد: بچه هاي مسجد جزايري اهواز عشق عجيبي به حسين داشتند. آن روزها؛ حسين «علم الهدي» و «حسين بهرامي» ضمن اين كه روحي واحد در دو كالبد بودند شمع محفل دوستان رزم به شمار مي آمدند. حاج صادق آهنگران مي گويد: علم الهدي؛ كشته و مرده ي حسين ولشكلايي بود؛ حسين بهرامي كه شهيد شد، بچه هاي مسجد پارچه اي بر محراب مسجد نصب كردند كه اين جمله نوشته شده بود؛ «حسين»! شهيد غريب نام آشنا! حاج صادق آهنگران مي گويد: جسد حسين چهل روز در محراب مسجد ماند و پس از آن به سمت «ولشكلا» تشييع شد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد





وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
بل الانسان علي نفسه بصيره
اينجانب حسين بهرامي فرزند محمد تقي ساكن در ارض الهي (ساري قريه ي ولشكلا) به سرمايه ي عمري 23 سال (حدوداً) مسووليت رسمي اگر لياقت باشد عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مشهد.
هر كه بنده را شناخت و هر كه نشناخت پس بشناسد مرا. اين نوشته حاكي از چگونگي بهره برداري از سرمايه ي عمري دارد (زيستن) از دوران طفوليت بصيرت ندارم جز حركات كودكانه و بازي گوشي در محدوده ي يك خانواده ي روستايي شمال ايران. تا كلاس پنجم ابتدايي در روستا درس مي خواندم و از اين اوان نيز نكته ي قابل ذكري نيست (12 سال عمري= ؟) از كلاس ششم ابتدايي به شهرستان ساري به منظور ادامه ي تحصيل روانه گرديدم كه بايستي قبل از هر چيز بگويم از آن هنگامه شيطان در اين بنده ضعيف و بدون پشتوانه نفوذ كرد و افسارم را بدست گرفت.
او اراده مي كرد بنده عمل مي كردم او طرح مي ريخت بنده اجرا مي نمودم،‌ مستعمره تحت فرماندهي و حكومت او بودم، آنچنان مطيع كه نپرس او كارهاي بنيادي و اساسي خويش را در بنده آغاز نموده بود
1ـ‌ زينت دادن دنيا 2ـ امر به فحشا و منكرات و ايجاد زمينه تمايل و كشش نسبت به آن 3ـ ايجاد غرور و تكبر 4ـ پايه ريزي جهل از معارف الهي 5ـ برحذر بودن و فراري بودن از فريضه الهي. 6ـ‌ عصيان در برابر حق. و آنگاه گرديدم طاغوتچه، شايد هم طاغوت بنده ايي شدم با كوله باري از گناه و قلبي سياه و خويي شيطاني همواره عصيانگر و سركش البته لازم به تذكر نخواهد بود كه وسايل مورد استفاده ي شيطان چه ها بودند ولي سينما، مجلات، راديو، دوست ناباب، محيط زندگي (بردگي) موقعيت سني و … از عوامل مؤثر بودند.
در اين دوران بنده سخت ترين ضربات را از طريق شيطان خوردم و توسط آن ضربات كاري شهيد گشتم (شاهد راه شيطان، نمونه و سمبل سبيل الطاغوت) خدايا اينان اعترافات و اقرارات اين بنده ي سركش و عصيانگر (از روي جهل و جنايت انجام دادم) است.
اثرات و مهم و اساسي اين دوران:
1ـ‌ جاهل بودن از معارف الهي 2ـ‌ كسب خوي شيطاني (دروغ، كبر، ريا و … ) 3ـ سياه گرديدن قلب بر اثر اعمال خلاف حق. خدايا تو خود داني كه من كيستم و تقدير بر من چه خواهد بود ولي در كلاس دهم (‌اول متوسطه بودم) كه ناگاه ضربه ي شديد بر بنده وارد گرديد. ضربه اي كه تحمل آن مشكل بود روح ضعيف و زير صفر اما جسمي قوي ولي به يكبار جسم تسليم گرديد.
ديگر آن حسين رفت، حسين جديدي آمد روي كار، حسينِ در صفِ سينما، در مسجد جامع ساري در حال سجده و ركوع و قيام، خدايا رحمت فرست بر محمد و آل او و بر دوستاني كه مرا راهنمايي نمودند و رحمت بر برادران مان،‌ حاج شيخ عبدالله نظري،‌ تصميم گرفتم در تابستان درس طلبگي بخوانم (حتي قرار بود وسط سال كلاس درس را ترك كنم و بروم به حوزه ي علميه مشغول گردم.) حدود شايد يك ماهي درس خواندم ولي از آنجايي كه انگيزه ي اين حركت نو بدون راهنمايي آگاه و رهبري صحيح نبوده لذا از تصميم و قصدم برگشتم. در سال يازدهم جهالت و سياهي قلب و اخلاقيات شيطاني كار و اثر خويش را مصراً ادامه مي داد و حتي گاهي آن روح جديد تسليم مي گرديد (خدايا تو خود همه ي اعمال بنده را در پنهان و آشكار و آنچه در وهم و خيال بوده است مي داني و در لوح مكتوب ثبت و ضبط داري)
اما با توجه به جو شهرستان ساري و برخورد با دوستان به حمد الله فضل الهي شامل بوده است، پس از گرفتن ديپلم وارد دانشگاه مشهد گرديدم (56ـ 1355) خدايا اگر نبود فضل تو و اگر نبود كرم و رحمت تو، اگر نبود بخشش تو و اگر نبود ثبات ثبوتيه ي غفور و رحمان و رحيم بودن تو و اگر نبود صفات توبه پذيري تو و … بنده به كدامين سو رونده بودم چرا كه با وجود اين صفات بنده اي هستم ذليل و شكست خورده و كارنامه ي اعمالم سياه و چسبيده به زمين. خدايا تو خود داني كه اينها تعارف نيست همه اش واقعيت است، ولي خدايا همه ي اين اعمالم از روي جهالت بوده است. خدايا آگاهانه عصيان نكرده ام، اي خدا تو خودت در سوره ي جمعه و علق صحبت از تعليم و علم آورده اي به حق حقانيت و نور قدس خودت معلم هاي اين بنده ي ضعيف را جزو عباد مخلص و متقي و ذاكر و متوكل و صالح … قرار بده يادم نمي رود آن استاد بزرگوارم آن شب، خدا از تو و كتاب تو صحبت مي كرد و اولين رابط ما آيه ي يا ايها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه … بوده است. خدايا آن معلم و ديگر معلمانم (كه اگر لياقت شاگرديشان را داشته باشم) را رحمت و درود فرست و براي آنان در لغزش ها تكيه گاه باش.
آشنايي بنده با آن معلم و ديگر دوستان (كه خدايا تو مي داني چقدر دوستشان داشتم و دارم) صفحه ي جديدي را مي گشايد. اگر چه جهالت و سياهي قلب و خوي شيطاني موانعي هستند در راه كسب فيض از محضرشان.
خلاصه اي رب عالميان و اي ملك الناس و اي معبود مخلوقات اين سرمايه ي عمري 23 سال را آنچه كه تو خود مي خواستي صرف ننمودم،‌ تنبلي و سستي و اهمال و غرور و منيت شيطاني آنچه مرا درهم پيچيد مشمول (والعصر ان الانسان لفي خسر) شدم،.
خدايا مي داني كه اگر پيروزي در جهاد اكبر داشته پشت سر آن شكست و عقب نشيني بود،‌ غرور و منيت شيطاني، خدايا مي دانم كه بنده ي خوبي براي تو نبودم، ولي بخودت قسم دلم تو را مي خواست،‌ مي خواستم كه با تو انس و الفت گيرم و لذت ببرم مي خواستم با تو دوست و رفيق گردم مي خواستم فقط در آغوش تو باشم و تو را ببوسم مي خواستم فقط و فقط تو بر من ترحم كني و دست نوازش بر سرم بكشي،‌ مي خواستم هميشه بياد تو باشم،‌ ترا ناظر بدانم، اي خدا تو خود مي داني كه فقط بر تو اتكا كنم. خلاصه تو تويي و من منم. تو هماني كه هميشه بر من ترحم نمودي و فضل و بخشش نمودي ولي من كه دنيا جلوه اش را به نمايش در آورد و بنده گول آنرا خوردم، خدايا بر تو سپاس و حمد كه امام خميني را بر ما ارزاني داشتي، خدايا با قيامت اين نعمت تو و ولي تو انقلاب اسلامي به بلوغ رسيد و ادامه خواهد داشت تا پيروزي نهايي قيام مهدي (عج) خدايا مي داني در قلبم چه مي گذرد و مي داني چه مي خواهم با تو در ميان بگذارم و براي چه مقدمه چيني نمودم، خدايا گاهي فكر مي كنم مگر پيغمبر (ص) و يا علي (ع) و يا فاطمه (س) در جبهه ي جنگ شهيد گرديدند اما و صد اما. خدايا،‌ تو برادرم و دوست عزيزم سعيد را به مشهد آوردي و از همان ابتدا بين قلوبمان الفت بخشيدي، خدا توسط اين برادرم به اهواز آمدم و با برادرهاي مسجد جزايري اهواز آشنا گرديدم، جمع جوانمردي صفا و جمع نور و عصمت و جمع هدايت و رهبري و جمع عبوديت و امامت و جمع خلوص و تقوا و آگاهي و معرفت و جمع جهاد و فتح و نصر و شهادت و جمع انقلاب مظلوميت و جمع مصيبت و عزت خدايا فضيلت و رحمت را بر اين جمع هر چه بيشتر و بهتر بگردان و آنچه كه براي تو مي خواهند عطا فرما و آنچه را كه نمي دانند و نمي خواهند ولي تو آگاهي به آنها ارزاني دار. خدايا، همچنان كه آنان با صدق به اسلام ابتدا نمودند،‌ خدايا انتهايش نسبت به اسلام صدق گردان و آنها را در جهاد اكبر و اصغر پيروز و موفق گردان. خدايا آنچه به ذهنم نمي رسد تا دعا برايشان نمايم و تو مي داني به آنها عنايت فرما. خدايا اين جمع بارقه ي اميد را نسبت به آرزويي كه داشتم شهادت. آخر تو خود توسط معصومين قطره ي اول شوينده ي گناهان و رسيدن و مشاهده وجه الله خدايا شهادت مقام مشاهده و فنا الي الله، خدايا مقام شهادت نعره ي شيطان شكن، ستون فقرات شيطان و تباه ساختن و درهم پيچيدن بناهاي شيطان، خدايا شهادت الحاق به رضوان تو، خدايا شهادت كوتاه ترين و سريع ترين راه رسيدن به تو،‌ خدايا گفتمت بعضي از معصومين در جنگ شهيد نگرديدند! ولي آيا شهيد نشدند؟! ولي خدايا! ذليل و فقير و مسكين و متكين و متضرع و شكست خورده ام چه كنم اگر شهيد نشوم به نهايت مي دانم شهادت خود وسيله است براي رسيدن بتو و براي اجرا و برقراري حكومت و قانون تو در زمين خدايا لطفي فرما و كرمي كن خونم را زير درخت اسلام بريز، اگر لياقت باشد. خدايا «رضا مرك رضا بمضالك و تسليما به امرك.» تقدير چه باشد تو خود داني بر من هست، تكليف است «اللهم ارنا مناسكنا و تكاليفنا و فرائقنا و بك علينا و انك انت التواب الرحيم.» «اللهم هيي لنا امرننا رشدا.» خدايا اين جمع بارقه اميد را در روح من شعله ور ساخت. نزديكي به اخبار شهادت،‌ نزد يكي به اسامي شهادت،‌ نزد يكي به عكس هاي شهادت، نزديكي به زيستن شهادت اين جمع نزديكي به قبل از شهادت (اصغر و رضا). لمس و درك و تماس شهادت (جمال)‌. جمالِ من!، تو براي بنده، جمالي غير از ديگر جمال ها يا براي ديگران بودي تو مي داني؟ انشا الله مي داني بعد از شهادتت بر من چه مي گذشت،‌ خدايا اين حسين تو چه كند؟
حسيني كه شجاعت ندارد، حسيني كه ايثار ندارد؟ حسيني كه خضوع ندارد؟‌حسيني كه چيزي نمي داند، حسيني كه خلوص ندارد،‌ حسيني كه در بند است، زنداني است،‌… حسود است، خدايا حسيني كه محرم راز تو نيست، حسيني كه حلم و ظرفيت ندارد،‌ تو خودت بگو به هر وسيله كه مي داني بگو چه كنم. آري ،‌آري نمي دانم چه بگويم يك عمر گناه يك عمرذلت يك عمر نكبت يك عمر دربدري و پوچي و سرگرداني خدايا خدايا چه كنم. اما يك چيز مي گويم. «الحمد الله نعمت الشهاده» شهادت، خدايا، منّتي است بر من، شهادت شربتي است كه قبل از نوشيدن، ريختنِ خون مقدمه اش است. شهادت، نوشيدني است كه قبل از نوشيدن، ريختنِ روح هاي پليد لازم است، شهادت نوشيدني است كه قبل از نوشيدن، ريختن زهر مهلك شيطاني لازم است. بلي! شهادت، ريختنِ طرح و فتحِ مكان هاي اشغال شده شيطان است،‌ شهادت وفاي بعهد است. شهادت يكي از طرق رسانيدن پيام شهيدان است شهادت اظهارايي و رسوا و افشا نمودن باطل است. شهادت شهد است، شهادت مشاهده است،‌ شهادت آيت است، شهادت نعمت است، شهادت، مقدمه ي فتح در اين دنيا است و خود فتحي بزرگتر در آخرت است. شهادت خوشنود كننده ي «محمود» است،‌ شهادت دشمن را در سيلاب خون غرق مي سازد و دوست را به ساحل نجات هدايت مي نمايد. هان اي قلم،‌ ديگر نوشتن بس است جايت را به قدم بده و جوهرت را با خون سرخ معامله كن و آنگاه با اين تعويض و جابجايي خويش مي نويسد. «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» و اما تو اي قدم و خونِ پيكر! خجالت نمي كشي كه بعد از انجام تكليف به پيش عزيزان دنيا برگردي و با سم ستوران تانك هاي دشمن ديدار نداشته باشي و اينها را با وجودي كه بي حركت هستي از كار بيندازي و نمي خواهي كه ديده ي دشمن غدار و مغضوب و ضالّ به تو بيفتد و اگر شد او را هدايت و در غير اين صورت بر او اتمام حجت كرده باشي. اي پيكر! آيا دوست نداري واقعه ي كربلا و هويزه تكرار گردد؟! چرا، مي دانم كه دوست داري و مشتاق آن هستي. اما خدايا به خودت قسم! راضيم به رضا و قضاي تو و مطيع امر و فرمان تو. «اللهم الحقني با لصالحين و الا و ايائك والشهدا و رضوانك.» «اللهم جعلنا من الشهدا و الصديقين والمتقين والذاكرين والمتوكلين والمخلصين والمتقديين. اللهم جعلنا من السابقون و السابقون في الآخره و اولئك المقربون.» والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته والسلام علي من اتبع الهدي
حسين بهرامي
 
 

 





آثارباقي مانده از شهيد
اصول خود سازي و روش زندگي از ديدگاه شهيد حسين بهرامي كه همواره در حياتش به آن عمل مي نمود.
1ـ شناخت و آگاهي داشتن نسبت القائات شياطين، و پس از شناخت كامل اجتناب از آن عمل.
2ـ وقت و زمان را بيهوده تلف نكردن (بنا به سوره والعصر)
3ـ‌ حداكثر خواب در طول شبانه روز 5 ساعت (ازساعت 12ـ5)
4ـ رعايت نظم و نظافت در هر امري.
5ـ نماز اول وقت خواندن (مگر در مواقع اضطراري)
6ـ هر گناه كبيره و صغيره را انجام ندادن.
7ـ در هر حال ذكر خدا كردن و توجه به مرگ و روز قيامت داشتن.
8ـ مصرف كردن انرژي به هر صورت فقط در راه خدا (انالله و انا اليه راجعون)
9ـ توجه داشتن به چگونگي غذا و نوشابه و اجتناب از اسراف.
10ـ‌ لااقل هفته ايي يك بار به زيارت امام (ع)‌رفتن.
«توجه آنچه مهم است عمل مي باشد»


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : بهرامي , حسين ,
بازدید : 287
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]

در تاريخ 19/4/58 به عضويت رسمي سپاه درآمد. در« مهدي‌آباد»يکي از محلات « ساري »زندگي مي‌كرد. از تاريخ 2/1/58 تا 2/2/58 در شورشهاي گنبد به دست مناقين اسير شد و در اسارت منافقين قرار داشت. پس از يك ماه اسارت، از دست گروهك ضدخلق آزاد شد و به آغوش خانواده بازگشت .

اوپس از آزادي از اسارت در دفع منافقين و اشرار تلاش مضاعفي به خرج داد.
از 25/11/57 تا تاريخ 15/4/58 در كميته انقلاب اسلامي (سابق) خدمت مي‌كرد. از تاريخ 14/4/60 تا 9/12/62 نيز با مسئوليت گشت جنگل و به عنوان فرمانده پايگاه جنگلي سپاه ساري انجام وظيفه كرد.
پس از اينکه دشمنان مردم ايران در آغازين روزهاي طلوع خورشيد انقلاب اسلامي در چهار استان کردستان،مازندران،سيستان وخوزستان جنگ داخلي راه انداختند؛«خليل»راهي کردستان شد تا از ميراث گرانبهاي دوستان شهيدش دفاع کند.
با شروع جنگ تحميلي بي درنگ به جبهه رفت ونزديک به 3سال در آنجا ماند .در اين مدت يکبار ودر جزيره ي مجنون مجروح شدو سرانجام در تاريخ21/12/64 در عمليات والفجر 8به شهادت رسيد تا مزد تمام مجاهدات وتلاشهايش را از خداي يگانه بگيرد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
ولاتحسبن الذين قتلو فى سبيل الله امواتاِ بل احياً عندربهم يرزقون
مپنداريد آنان كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده اند بلكه زنده اند و در نزد پروردگار خويش روزى مى خورند .
انالله و انا اليه راجعون
همه ما از سوى خداآمده ايم و به سوى خدا باز خواهيم گشت.
اما اميد واريم اين بازگشت ما و من با سعادت و شهادت باشد انشاًالله اگر سعادت نصيب اين حقير شد جنازه ام را اگر آورده اند در گلزار شهداى سارى دفن نمائيد كه اميد شفاعت اين عاشقان سبقت گرفته از همه به سوى الله آمرزش گناهان مى باشد. پدر و مادر مهربانم از اين كه به زحمت ناني برايم تهيه مى‌كرديد و من نتوانستم آن را جبران كنم مرا حلالم كنيد، و به خاطر اين كه فرزند خوبى از نظر مادى و معنوى برايتان نبودم اميدوارم به احترام امام امت روح ا... كه ولايت دارد بر همه ما مرا عفو كنيد (برادران و خواهران گراميم شما همه خوشحال باشيد اين خون ناقابل اين حقير در راه رشد درخت انقلاب اسلامى خداوند يگانه رحيم نثار گرديد). همسرم بايد مقاوم باشيد تا دل دشمنان اسلام پاره پاره شود. فرزندانم معصومه ،فاطمه ،انسيه ، مرتضى ،رقيه ،سميه ، آمنه خانم خداوند كريم در قرآن مى‌فرمايد انسان را خلق كرديم براى آزمايش، پس شما فرزندان حزب الهى بايد سربلند از اين آزمايش بيرون بياييد. وقتى هدف الله باشد رهبر روح الله و ملت شهيد داده‌ُ ايران حزب الله باشد ديگر ابرقدرتهاى شرق و غرب و منطقه و گروهكهاى داخلى معاند بيچاره چه خاكسترى دارند كه بر سرشان بريزند در برابر اين ملت بپاخاسته حزب الله با رهبرى روح الله تمام نقشه هايشان نقش برآب شد شما باحجابتان حامى امام امت باشيد كه او حامى اسلام و قرآن است . پسرم ،مرتضى اگر من موفق به زيارت قبر سردار شهيدان حسين بن على چه بهتر و اگر موفق نشدم آرزو را با خودم به گور بردم تو بجاى من در سنگر حق بر عليه باطل بجنگ تا بگيرى در بغل قبر حسين و على و يارانش را) سفارش مى‌كنم امام امت و رزمندگان را فراموش و از بخشش اموال كوتاهى و دريغ نورزيد در ضمن آنچه اموال مادى در اختيار داشتم سهم امام ( ع ) و سهم سادات پرداخت گرديده است . خليل شمشير بند والسلام 1/12/64




خاطرات
محمد علي بهرامي:
براي عمليات والفجر 8 در منطقه بهمن شير آبادان دوره غواصي مي ديدم .براي روزهاي آخر که ميدان تير داشتيم برادران شهيد بلباسي ـ خنکدار ـ کهنسال ـ يونسي ـ درودي ـ داودي ـ محمد رضوي ـ نوروز علي شمشيربند و غيره حضور داشتند .ميدان تير ،عرض آب بهمن شير بود که بنده ،شهيد رضوي ـ شهيد نور علي شمشيربند و چند نفر ديگر به عنوان آرپي جي زن و کمک بوديم. شهيد شمشيربند که سن بسيار کمي داشت و قد کوتاهي ،به طوري که حتي ريش و شارب هم نداشت وقتي نوبت شليک آرپي جي ايشان شد به شهيد بلباسي، گفت: برادر بلباسي کجا را هدف قرار بدم و ايشان فرمودند آن تپه سبز آن طرف آب را هدف بزن. ايشان گفتند: آن تنه درخت ( که به گشادي يک 20 ليتري نفت بود ) داخل تپه را بزنم يا نه ؟ شهيد بلباسي اول با ناراحتي فرمودند شما آن تپه سبز را هدف بزن بقيه پيشکشتان باشد .اين شهيد بزرگوار چنان آن تنه درخت را در فاصله 200 متري هدف کرد که تمام ما در حيرت و تعجب از کار اين شهيد کم سن و سال مانديم . شهيد بلباسي اين شهيد را بمانند فرزند کوچکش بغل کرد و گريه مي کرد و او را مي بوسيد و مي فرمود اگر من به اندازه 5 نفر شما را داشتيم آرپي جي زن برايم کافي بود و اين شهيد بزرگوار در عمليات والفجر 8 چندين تانک عراقي را شکار کرده بود و در حال شليک آرپي جي به يک تانک عراقي هدف گلوله کاليبر تانک قرار گرفت و به شهادت نائل گشت .





آثارباقي مانده از شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
در قيامت از سه چيز انسان سوال خواهد شد:
1- از جواني 2- از عمر 3- از حال
* از حضرت رسول سوال شد آيا فرداي قيامت دوست مي تواند يادي از دوست خود كند فرمود بله اما در 3 مكان نمي توانند اول در كنار ترازو كه اعمال وزن مي شود . دوم، موقع بردن نامه اعمال و سوم، آن زمان كه كژدمي از دوزخ بيرون آمده مي گويد من موكلم گناه كار دنيا را به دوزخ برم در اين 3 مكان دوست ياد دوست نخواهد كرد
* قال امام علي ابن الحسين زين العابدين (ع) گناهانيكه تغيير نعمت مي دهد 1- ظلم بر مردم 2- عادت خير مردم را از بين بردن 3 - كفران نعمت 4- ترك سپاسگذاري خدا كردن
* گناهانيكه انسان را پشيمان مي كند:
1- مومن را كشتن 2- صله رحم بجا نياوردن 3- تا گذشتن وقت ، نماز نخواندن
4- وصيت نكردن 5- زكات حقوقي مردم را ندادن
* گناهانيكه غم انسان را زياد مي كند :
1- گناه كردن از روي دانايي 2- برمردم منت گذاشتن
3- توهين به مردم كردن 4- مردم را مسخره كردن
* گناهانيكه روزي انسان را كم مي كند :
1- تظاهر به فقر كردن 2- وقت نماز صبح و غروب خوابيدن
3- نعمت خدا را كوچك شمردن 4- با مردم فريبنده نشستن
* گناهانيكه پرده عصمت را مي درد:
1- شرابخوري وقمار بازي 2- مردم را با مسخره خنداندن
* قال امام علي ابن الحسين زين العابدين گناهانيكه هوا را تاريك مي كند
1- سحر وجادو گري كردن 2- ايمان به نجوم داشتن 3- عاق والدين شدن
* گناهانيكه انسان را رسوا مي كند:
1- گرفتن قرض بقصد ندادن 2- بي صبري و بداخلاق كردن 3- در امر باطل زياد روي كردن 4- به زن وبچه خود بخل ورزيدن
5- در وقت كار و كوشش كسل بودن 6- توهين اهل علم كردن
در شب مراج بود خدا فرمود يا محمد نظر كن، آن حضرت نظر كرد در ساق عرش ديد نوشته است اين دلالت مي كند برآن مسئله كه حق تعالي از نود جبهه علي (ع) هفتاد هزار فرشته آفريد كه تسبيح گويند و ثواب آنرا مي دهند به دوستان علي عليه السلام حالا بر ما واجب ولازم است اهل بيت رسول الله را دوست داشته باشيم.
* گناهانيكه بلا را نازل مي كند:
1- به فرياد بيچارگان نرسيدن 2- به مظلوم كمك نكردن
3- امر به معروف را ضايع كردن 4- نهي از منكر را زير پا افكندن
5- عيب مردم بزبان راندن 6-شكايت خالق را بر مخلوق كردن
* چند چيزدشمن را بر شما چيره مي كند:
1- آشكار ظلم كردن 2- آشكار گناه كردن 3- حرام را حلال شمردن 4- از بدكاره متابعت كردن

* گناهانيكه انسان را نيست مي كند :
1-قطع صله رحم كردن 2- بدروغ قسم خوردن و سخن گفتن 3- زياد شدن زنا در بين مردم 4- راه را بر ميلش بستن و ادعاي پيشواي بدروغ كردن
* گناهانيكه اميد انسان را قطع مي كند :
1- مايوس از رحمت خدا بودن 2- به غير خدا اميد وار بودن 3- تكذيب وعده خدا كردن
در وقت مردن همه باشند گريان توباش خندان گر عمر خويش را طولاني كني خويشتن را محبوس زنداني كني گر به چرخ چهارمين بالا شوي
هم دم خورشيد چون عيسي شوي عاقبت زهر عمل را بايد چشيد
دست از اين زندگاني دنيا بايد كشيد گر زور رستم، قوت اسفنديار
در دم مرگت نيابد بكار گر مسلماني و گر اسكندري
در دم مردن زمورچه هم كمتري . هر آن كس كه روز سوم اين جهاد يك شناخت
از بهر اقامت خويش در اين دنيا خانه دل نساخت اين كهنه بالا عمارت چه كني
كه بايد با چوب تا خود پرداخت هر آنكس كه به سر هواي گوشه بايد كه دل در مهر جهان بردارد گر مهر جهان دارد و گوشه طلبت اين فكر غلط است خونه يك بسر دارد
روزي كه تو آمده اي به دنيا عريان جمعي بودند بتو خندان تو بودي گريان
رفت رضا شاه با همه قدمتش در شكم خاك شد پنهان
بياد رفت نوكريش در آن دوران فتح جهانگيري شاه شاهپور رفت
چشم و دلشان در شكم مار مور رفت رفت محمد رضا شاه خائن با همه قدمتش
ورد زبان بود هم قدرت ارتش و اربابش از آنها هيچ خبري نيست هيچ اثري نيست
آن همه شاهان كرد دام نشان از همه پوسيده شد استخوان
• قال علي (ع)
• هيچ ثروت مثل عقل نيست هيچ فقري مثل جهل نيست
هيچ ميراثي مثل ادب نيست هيچ پشتيباني مثل مشورت نيست وقتي خوشحال يا ناراحت شديد به قبرستان مراجعه كنيد هر وقت غضبناك شديد به آينه نگاه كنيد.
ابر و باد و مه خورشيد و فلك در كارند تا ناني بدست آري و به غفلت نخوري
هيچ دل بي غم در اين عالم نباشد اگر باشد اين آدم نباشد
نفس اماره نكرده تو را اسير حرص طمع كرده ترا دستگير
هر چه شود ثروت تو بيشتر باز مي كني حرص طمع بيشتر
كلاس احكام
* احكام بر دو نوع مي باشد :
1- اصول دين 2- فروع دين
اصول دين اعتقادي مي باشد وفروع دين تقليدي مي باشد ،در فروع دين به آدم ديوانه يا بچه كوچك واجب نيست براي بقيه مرد و زن واجب مي باشد واجب بر دو نوع است كفائي(مانند نماز ميت يا جبهه ) و عيني (مانند نماز و روز و ....)
در فروع دين:
1- يا انسان بايد خودش مجتهد باشد 2- يا انسان بايد مقلد باشد


لكل شي علمه و علموا ايمان الصلواه يعني همه چيز را نشاني دارد و نشانه ايمان نماز
رهنمودهاي امام امت
1- نمازهاي پنج گانه را در پنج نوبت بخوانيد 2- نماز شب را حتما بپا داريد
3- روزهاي پنجشنبه ودوشنبه حتي المقدور روزه بگيريد
4- اوقات خواب را كم كرده و بيشتر قران بخوانيد
5- براي عهد و پيمان اهميت خيلي زياد قائل باشيد. 6- به تهيدستان انفاق كنيد
7- و از مواضع تهمت دوري نمايد 8- زياد صحبت نكنيد
9- دعا را از بر بخوانيد به خصوص دعاي روز سه شنبه
نواي حسيني ها
بزرگان فرمودند هركه را در هفت جا زبانش خاموش باشد از همه جوانان بهتر است
اول: حرف بي جهت بسيار گفتن. دوم: در حرف زدن سوگند خوردن
سوم: مزاح و هزل كردن با مومني به طوري كه آن مومن شرمنده شود.
چهارم: مرده را بد ياد كردن پنجم: حيوانات را لعنت كردن
ششم: در ميان مردم حرف زنان مردم زدن
هفتم: خود را از ديگران برگزيده و بهتر دانستن
آدمي هرگز نمي بيند زسنگيني گزند از سبك مغزي چون سنگ پيش پا شود
در درگاه يزدان هر عمل پيدا شود سبز قدرت مي آورد به هر شانه
هر كه با مردان حق پيوست عشق الهي گرفت قطره چون واصل به دريا شود دريا شود
با مردي بيگانه نگو راز دل خويش بيگانه دل راز نگهدار ندارد


پيشه آموختي در كسب من چنگ اندر پيشه ي دنيا مزن
پيشه آموز كاندر آخرت كان تراسودي دهند بس بهتر
به سر دهد لقمه اي بنوشت عيان اين بود رزق فاران ابن فاران
تو توكل كن مي شودي پا و دست معشوق تو عاشق تر است
كر لب اجل يكايك از اين كله مي برد اين كله بين كه چه اسوره اي مي برد
روز وصال دنيا اكنون بدست توست بعد از تو بيرون زمان توست
زنا اليعون انظر يعني چشم ما دست ما پا ما تمام اعضاي بدن ما گناه مي كند بايد خيلي مواظب باشيم چون انسان داراي 4 نفس مي باشد
1- نفس اماره كليدي گناهان است
2- نفس لوامه : انسانرا ملامت در حال بكنم يا نكنم
3- نفس مطمئنه از گناه باز مي دارد
4- نفس موصوله گناهان خفيف را نشان نمي دهد به انسان انسان هم مواظب آن نيست يك وقت متوجه مي شود اين گناهان كوچك يك درخت بزرگ شد و ميوهاي فاسدي بارور گريده و ضررش به صاحب آن خواهد رسيد.
فنوم العقل افضل و من سحر الجاهل يعني خواب انسان عالم عاقل با ازشتر است از بيداري فرد جاهل پيامبر اسلام به علي عليه السلام مي فرمايد هيچ خنجري شديدتر از جهل و ناداني نيست در حقيقت غني ترين و ثروتمندترين انسانها آگاه ترين و عاقل ترين انسانها هستند . ايت الله دستغيب مي فرمايد اگر كسي از گناه پشيمان شود همان توبه ي اوست مانند آدم مريض كه مواظب است براي بار ديگر نا پرهيزي نكند تا مريض نشود همان توبه اوست يا در خريد و فروش نفع و ضرر مواظب است، همان نكردن آن كار كه ضرر دارد توبه اوست .
كو دل پرقوت صفاريان نهضت سرداري سامانيان
نيست شد از محمود غزنوي همچنين از مادي و معنوي
كعبه كعبه از ناصرالدين شاه كوه آن همه شوكت درگاه كوه
زمزمه از دولت قاجار كوه هشت سلجوخ ملك شاه كوه
گرك اعجل هشمت تيمور برد آرزوهايش را بگور برد

از آيت الله دستغيب – معاد
شكل هاي گوناگون در محشر
«يوم ينفخ في الصور فتا تون افواجا» و روز قيامت صور دميده مي شود دسته دسته مي آيند . حضرت رسول (ص) فرمود امت من در صف قيامت ده تا دسته مي شوند البته خداوند اين وصف را ازمؤمنين جدا مي كند و صورتشان را به عقبه مي دهد عده اي به صورت ميمون و خوك بعضي دست و پا بريده بعضي كر، گنگ وكورند بعضي زبانشان را مي خورند بعضي سر نگون وارد محشر مي شوند و عده اي با شاخ آتش ميان گير دسته اي با بوي گند مي آيد دسته ديگر ميخ آتش در چشم دارند مي‌ايند
آنكس كه به صورت ميمون واررد مشهد ميشود آدم سنخن چين مي باشد 2)
2) آنكه بصورت خوك وارد ميشود مال حرام خورده.
3) آنكه سرنگون وارد ميشود ربا خوري كرده.
4) آنكه زبانش رامي خورد چرك از دهانش بيرون ميايد عالم بي عمل آنچه گفت عمل نكرده
5) آنكه دست وپا بريده وارد ميشود همسايه آزار است.
6) آنكه كور وارد ميشود حاكم نا حق ميباشد
7) اما آدمهاي گنگ وكر خودپسند وخودبين هر چه حق را بگويد بگوش دلشان فرو نرود
8) آنكس كه با شانه هاي آتشين وارد ميشود تمامي در نزد سلاطين واسباب رحمت وآزار مردم را ميگيرد
9) آنهاي كه از مردار گنده ترند كساني هستند كه از مشورت ولذتهاي حرام برخوردارند
10) كسانيكه جامع آتشين بر تن دارند تكبر كنندگانند .
11) كسانيكه دو ميخ در چشم دارند چشم چرانند.
قال علي (ع) «من حاتسب نفسه ربه ومن غفله» يعني هر انسان بايد هر روزخود را محاسبه كند،كه چه كارهاي را كرده در برابر پروردگار خود وچه غفلت نموده است تا فرست را از دست نداده جبران كند كسي كه اين تسلط را بر نفس خود دارد اگر محاسبه كنند يا محاكمه يا زير سوال قرار دهند فهم وشعور پيدا ميكند وعلم پيدا ميكند وقتي كه علم پيدا كرد دانا ميشود وقتي دانا شد خود را از گناه باز ميدارد وفردا روز قيامت روسفيدوارد محشر مي شود.« ادعوني استجب لكم» يعني مرا بخوانيد دعاهاي شما را عجابت مي كنم خداوند جدا لطف دارد به بندگانش «ان الله يحب التوابين يعني »كسي كه توبه مي كند شيطان ملون حسرت مي برد وناراحت مي شود ومي گويد زحمت چندين ساله من به باد رفت در حقيقت ظلمت در جهل هر انساني است اما نور در علم وعقل هر انساني است انسان خدا ترس گناه نميكند اگر هم بكند راه توبه را خدا براي هر انساني باز گذاشته .
قاله ائمه طاهرين« ترك دنيا در رس همه عبادتهاست حب دنيا رس كل خطيه يعني دوستي با دنيا سر همه گناهان مي شود چون مومن از همه كس گرفتارتر است يعني هم بايد به كارهاي آخرت برسد وهم به كارهاي دنيا برسد. دينداري كه عقل ندارد قابل اعتماد نيست. رزمنده اي كه اخلاق اسلامي ونظم وانضباط نداشته باشد قابل اعتماد نيست تمام دنيا معلم وتمام بشر دانشجو ميباشند .
اگر انسان نيت گناه كند زينت دروني خود را از بين مي برد مثل اينكه در يك خانه بسيار خوبي مقدار كاه دود كنيد فضاي خانه را سياه خواهد كرد نيت گناه هم قلب انسان را سياه خواهد كرد.
اي پاسدار اي جند الله اي جان بركف يوم
پا محكم بر زمين بكوبان دندانها را بهم بفشاران
كوه از جاه اگر بجمبد اي مردم آوره شد خود محبان
اين وعده را خدا بما داد من اينك بارسان فرستاد
«با نيروي كم و با ايمان مي شود با نيروي زياد كفر بجنگيد.»
علي عليه السلام مي فرمايد جهاد كنيد در راه خدا با دستهايتان و اگر قدرت نداريد با مالهايتان و اگر قدرت نداريد با زبانهايتان و اگر قدرت نداريد با دلهايتان جزو مجاهدين باشيد
« الذين امنوا و هاجروا و جاهدو في سبيل اله با اموالهم و انفسهم و اعظم درجه عندالله» سوره توبه ايه 20. يعني آنانكه ايمان آورند و هجرت كردند و جهاد كردند در راه خدا با اموال خود يا با جان خود درجه بلند و مرتبه عالي در نزد خداوند بزرگ دارند جهاد هم بر 2 قسم است:
جهاد اكبر:مبارزه بانفس جهاد اصغر:مبارزه بادشمن
قال رسول الله فرمود : هيچ قطره اي نزد خدا از نظر فضيلت اشكي كه از ترس خدا ريخته شود يا خوني كه از شهيد ريخته مي شود محبوبتر نيست.پس در اين جاه ما بايد بفهميم اين قطره خون يا اشك در راه خدا چه ارزشي دارد . جهاد در راه خدا مقام بزرگي دارد.
پيامبر اسلام فرمود اي اباذر خداوند متعال به3 كس نزد ملائك افتخار مي كند اول كسي كه در بيابان بي آب و علف اذان بگويد دوم كسي كه نماز شب مي خواند ومسجد مي رود سوم مرديكه در ميدان جنگ در راه خدا جهاد كند.
از سوره نمل ايه 3الي 4
مي فرمايد خداوند بزرگ انسان را و« همانا آنانكه ايمان بعالم آخرت نمي اورند مااعمالشان را در نظرشان جلوه دهيم بكلي مغرور و گمراه شوند.» اما اين بنده اصل خلقت خود را فراموش كرده و با خداي خويش به خصومت بر خواسته نمونه عصر ماه صدام واربابانش و منافقين داخلي نگاه مي كند. اين نادان با چه كسي سر جنگ دارد .
قال امام صادق (ع) فرمود هر كس در راه خدا كشته شود گناهانش بخشيده مي شود.
قال علي (ع) مي فرمايد طوري در دنيا زندگي كنيد كه اگر در هر كجائي روي زمين باشيد مردم آرزوي ديدار لقاي شما را داشته باشند اگر هم از دنيا رفتيد مردم برايتان بگريند
باز مي فرمايد مردم كوشش كنيد من صلاح مومنين هستم اما مال دنيا صلاح ستمگران است باز مي فرمايد قسم به خدا شيعيان ما مثل زنبو عسل هستند اگر مردم بدانند چه در دل دارند همه را مي خورند يعني دوستشان مي دارند .
يك خاطره :
عده اي از برادران روستاي اصفهان تشريف اورده بودند غرب كوههاپر ا ز برف بود . 27 نفر بودند اما در بين اين عزيزان 2بچه 7-12 ساله بودند مقدار وسائل هم دربغل داشتند. گريه ام گرفته بود اين بچه ها تو اين برف زياد چه جوري آمدند مقداري هم نان ونخود كشمش براي رزمندگان آورده اند . وقتي پرسيدم چرا آمديد؟ گفتند آمديم سربازان امام زمان و رزمندگان اسلام را ببينيم و قبرشهدا را زيارت كنيم .اين جاست كه بايد نيت خالص باشد چون نيت، فرمانده ي اعمال مي باشد اگرنيت فاسد شد بقيه اعمال هم فاسد خواهد شد انسان بايد گوشي تلفن دنيا را ازمين بگذارد تا دعوت حق را بشنود انبياء امدند به تو گفتند گوشي محبت دنيا رازمين بگذار كه خدا با تو كار دارد با او مشغول صحبت شو كه خير دنيا و آخرت در آن است
اين رهبر انقلاب بودكه ما را به حركت در آورد و اگر نه ما هم در فساد مانده بوديم .
يك خاطره
يك روز چند مرد و چند زن از دست صدام فرار كرده و به خاك ايران وارد شده بودند.در بين آنها كودكاني ديده مي شدند .هوا بسيار سرد بود از دست و پاي بچه ها خون بيرون مي آمد ما براي آنها گريه مي كرديم و آنها را در داخل سنگرهاي خود برده و تا آنجا يكه براي ما امكان داشت به آنها رسيدگي مي كرديم البته اين جريان خيلي رنج آور بود خدا ان شاءالله صدام رالعنت كند و او را از صحفه روزگار نابود كند« آمين».
امام عزيزمان فرمود انسان بايد مرزبان دين خود باشد تا بتواند مرزبان كشورش باشد انسان بايد در زندگي خود مثل شاهين ترازو باشد تا بتواند بار خود را وزن كند اگر انسان نيت گناه كند، زينت دروني خود را از بين برده است مثل اينكه در يك خانه بسيار دوري مقداري كاه دود مي كند بعضا خانه را سياه خواهد كرد نيت گناه هم قلب انسان را سياه مي كند.
بعضي افراد ما داريم كه نا آگاهند بايد اينها را ‌آگاه كنيم كه شاه چه خيانتي كرده بني صدر خائن چه خيانتي كرده. وقتي امام بزرگوار فرمان تشكيل ارتش 20 ميليوني را دادند نسل مردم به طرف سپاه و ارتش و بسيج هجوم آوردند اين جا بود كه‌اماده شدند براي جنگ تن با تانك با بدن هاي خودشان تانك هاي ابرقدرتها را بباد و فنا دادند چون اين ملت شهيد داده زجر كشيده بودند به فرمان امام خود قيام كردند. يادمان نرود دشمن بزرگتر در خود و جود ما پنهان است به نام نفس اماره بايد اول با اين مبارزه كنيم .
قال علي عليه السلام:
حضرت علي (ع) به كميل مي فرمايد:« كميل علم براي تو بهتر از مال دنيا است زيرا علم و دانش تو را نگهبان است اما مال دنيا را تو بايد نگهبان باشي .»
سبقت رسول اله چيست؟ قرآن است پس بايد قرآن بخوانيم تا علم و دانش كسب كنيم ظالم كسي است كه به خدا دروغ مي بندد و به خود خيانت مي كند چون قلب او مريض است كه گناه مي كند. سوره بقره ايه 155 « البته شما را به سختيها چون ترسي و گرسنگي و نقصان آگاه مي كنيم . »
رسول الله :
حضرت فرمود آيا مي خواهيد شما را خبر دهم كه بدترين مردم چه كساني هستند اصحاب عرض كردند بله يا رسول الله آن حضرت فرمود سخن چينان و دورغگويان وكسي كه دل مومن را برنجاند. خلاصه انسان در خود غرق است يا در ظلمت يا در دنيا يا در آخرت حالا ببينم ما در كدام نظم در حركت هستيم مثل آن شاكردان در كلاس قرآن معلم مرغي داد گفت جاي بكشيد كه كسي شما را مشاهده نكند همه كشتن يك نفر نكشت چراكه دانا بود.او گفت هر جا رفتم حس كردم خدامرا مي بيند.
پروردگارا علم مرا زياد كن درباره شناخت خودت و درباره شناخت انبيا و امامان و ولايت فقيه.
«واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا» يعني همگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد پراكنده نشويد. انسان اگر بخواهد در كار و مسئوليت خود پيروزي بد ست بياورد بايد سه اصل را رعايت كند.يك فرمانده بايد مواظب وظايف عبادي سياسي و نظامي خود باشد تا نيروهاي تحت فرماندهي او از فرمانبرداري بهترين نتيجه را بگيرند.
انا فتحنا لك فتحا مبينا يعني اي رسول ما غم مخور ما تو را به فتح استكبار در عالم پيروزخواهيم كرد .مانبايد از كوچك ترين ضربه ناراحت باشيم اگر ما با خدا باشيم در همه كارهاي پيروز خواهيم شد«انه لا يحب المستكبرين» يعني به راستي خداوند منان متكبرين را دوست ندارد .« يا ايها الذين آمنوا اطعيوا الله و اطيعوا الرسول اولي لامرمنكم »يعني اي اهل ايمان فرمان خدا و رسول خدا و جانشينان رسول خدا را اطاعت كنيد .
ما به جز حيات مادي وجسمي يك حيات معنوي وانسانيهم بايد داشته باشيم . واي اگر اين حيات در كسي نباشد اما اگر دل زنده شد فوق جمع حيوانات و موجودات است اگر دلش مرده باشد از حيوانات پست تر و در حيوانيت فوق همه حيوانات است در مقام عمل از هر حيوان بخيل تر در غضب از هر حيواني خشميگيني تر و در درنده گي از هر حيواني درنده تر مي شود و بالجمله استعداد انسان قوي است اگر در حيوانيت افتاد از همه حيوانات و حشي تر درنده تر و مكارتر مي شود و اگر در مقام ملكوتي برآمد از ملك هم بالاتر مي شود.
از كتاب مصباح آيت اله دستغيب تفسير سوره نجم بنات انسان .
حيات انساني انسان اگر حاصل شود علامتش اين است كه ديگر دنيا پيش او ارزش ندارد اگر همه مردم او را تعظيم كنند يا از او رو برگردانند در شادي وغم او فرقي ندارد
رسول الله : در آخر عمر شريفش 4 مطلب مهم را سفارش كرد 1- نماز 2- ولايت 3- قرآن 4- اهل بيت ما بايد 2 مطلب اول را بعنوان واجبات بدانيم و 2 مطلب دوم را بعنوان امانت نزد ما گذاشته است
امام جعفر صادق(ع) فرمود هر وقت زياد خوشحال شديد سري به قبرستان بزن و هر وقت زياد ناراحت شدي هم سري به قبرستان بزن.
سوره بقره ايه 153:« يا ايها الذين امنوا استعينوا بالصبر والصلوا ان الله مع الصالدين »يعني اي اهل ايمان در پيشرفت كارخود صبر و مقاومت پيشه كنيد و بذكر خدا و نماز توسل جوئيد كد خدا يار و ياور صابران است.
قال رسول الله :
اگر بنده اي از خدا بترسد خداوند چند چيز را از او بترساند و اگر بنده اي از خدا نترسد خداوند او را از همه چيز بترساند .پروردگار بما صبر و استواري بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شكست كافران ياري فرما .
چند جا دروغ مستحب است : يك فريب در جنگ 2- اصلاح در بين 2 نفر 3- براي نجات جان مسلمان .
ما تحت رهبري پيغمبر اسلام اين دو كلمه را مي خواهم ادا كنيم نه ظالم باشيم نه مظلوم مادر طول تاريخ مظلوم بوديم از همه جهات مظلوم بوديم ما امروز مي خواهيم مظلوم نباشيم ظالم هم نباشيم ما تجاوز به هيچ كشوري نخواهيم كرد و نبايد بكنيم لكن از تجاوز ديگران هم بايد جلوگيري كنيم .
«خدا آن مومنان را كه در صف جهاد كافران مانند سد آهنين همه دست و پايدارند بسيار دوست مي دارد »سوره صف آيه 14
«اي اهل ايمان با همه وجودت با امر خدا در مقام تسليم در آييد و از تصديق و آتش شيطان پيروي نكنيد كه او شما را دشمن آشكار است» . سوره بقره آيه 207.


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : شمشيربند , خليل ,
بازدید : 362
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]

در سال 1329در محله ي «سيد زين العابدين »در شهرستان« جويبار» به دنيا آمد.
خانواده و دوستان او را علي اصغر صدا مي زدند.
تحصيلاتش را تا پايان مقطع متوسطه درقائم شهر ادامه داد واز هنرستان«شريف واقفي »اين شهر ديپلم راه وساختمان گرفت. با شروع مبارزات مردم ايران بر عليه حکومت ظالمانه ي پهلوي او به صف مبارزان پيوست وتا فرار ديکتاتور به مبارزه ي بي امان ادامه داد.انقلاب اسلامي که پيروز شد وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد وپس از مدتي به فرماندهي سپاه در شهرستان جويبار منصوب شد.
شهيد »صابريان»در اين سمت خدمات شاياني انجام داد وبا سازماندهي واعزام نيروهاي بي شمار بسيجي نقش سازنده اي در پيشبرد امور جنگ داشت.
او رسيدگي وضعيت رفاهي ومالي رزمنگان را از وظايف ذاتي خود مي دانست ودر اين راه بيشتر از حقوق ودارايي خودش هزينه مي کرد.
فرمانده سپاه جويبار بود اما بعد از اتمام ماموريت وکار روزانه مسافت سپاه تا منزلش را با خودروهاي عمومي و يا پياده طي مي کرد تا از بيت المال در امور شخصي استفاده نکرده باشد. حضور تمام وقت در ماموريت وکار شبانه روزي اورا از تحصيل باز نداشت وپس از قبولي در دانشگاه به کسب علم پرداخت.
يک سال از تحصيلش در رشته مهندسي عمران در دانشگاه آزاد قائم مي گذشت كه شهيد شد. علاوه بر دانشگاه آموزش عمومي را به مدت 2 ماه در سپاه قائم شهر گذراندو مدت 3 ماه در پادگان امام حسين(ع) تهران دوره ي فرماندهي و تخصص كار با توپ 106 را فرا گرفت. سرانجام در تاريخ21/11/1364 در عمليات والفجر8 در بندر «فاو»در جنوب عراق به شهادت رسيد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللِّه وَ عَلَي الْاَرْواحِ التّي حَلَّتْ بِفِنائكَ عليك مِنّي جَميعاًسَلامُ اللِه اَبَداًما بَقيتُ وَبَقِيَ الَّليْلَ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ الله وَاخِرَالْعَهْدِمِنّي لِزَيارَتِكُمْ اَلسَّلاُمُ وَعَلي الْحُسَيْنِ وَ عَلي الْحُسَيْنِ وَعَلي اَصْحابِ الْحُسَينِ. عَلّيٍ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلي اَوْلادِ
وصيت نامه اينجانب ذات الله صابريان جويباري فرزند موسي متولد1339 ساكن سيد زين العابدين
الهم ارنا الحق حقاً فنتبع و الباطل باطلاًفنجتنبت انك علي كل شيٍ قدير.
الهم اسئلك ان تجعل و فاتي تتلاًفي سبيلك تحت رايه نبيك مع اوليائك..
خدايا حق راآن گونه كه هست به ما نشان ده تا از آن پيروي كنيم وباطل را آن گونه كه هست به مانشان ده تا از آن دوري كنيم.
خداوندا ،از تو خواهانم كه مرگم را شهادت در راه خودت تحت راه رسولت ودر كنار اوليائيت قرار دهي.
خدايا دلم در حجاب است و نفسم عيبناك و عقلم مغلوب و هواي نفسم غالب ،طاعتم اندك و معصيتم بسياروزبانم اقرار به گناهان زاد.پس چاره ام چيست؟اي ستار العيوب. خدايا حق را آنگونه است باما نشان ده تا از آ ام ،از دنيا وارسته ام ،از همه چيز خود دست شسته ام،ديگر از كسي چيزي بيم ندارم ،دليلي ندارم كه تسليم ظلم و كفر شوم ،وخدا را به طلغوت بفروشم،من مي سوزم تا راه حق را روشن كنم ،و همه تيره و بندها را بريده ام كه آزادانه در معركه حيات جولان دهم.خدايا ،بميران مبارزه آمدم ،دشمناني قوي (داخلي و خارجي )كه دولتهاي بزرگ پشتيبانشان بودند و هستند پنجه در افكندم و به اسلحه شهادت مجهز شدم و عظمت روح را برفرق ماده كوبيدم،و از جان خود گذشتم تا از قيد وبندهاي مادي آزاد گردم ،و بتوانم با عظمت روح سخن بگويم،با سوزندگي عشق روشني بخشم ،تا برندگي حقيقت به پيش بتازم،جز خدا نبينم و جز خدا چيزي نگويم و جز خدا تسليم چيزي نشوم .اي خداي بزرگ ،ترا شكر مي كنم كه راه شهادت را بر من گشودي و در دريچه اي پر افتخار از اين دنياي خاكي بسوي آسمانها باز كردي ،ولذت بخش ترين اميد حياتم را در ختيارم گذاشتي ،و اميد استخلاص ،تحمل همه دردها و غمها و شكنجه ها را ميسر كردي.اي خدا،تر شكر مي كنم كه آرزوها را در دلم خشك كردي ،خوف مرگ را از من گرفتي ،لذت شهادت را به من نمودي ،در مقابل ظلم كفر مرا روئين تن كردي اما اي خداي سبحان ،با اتكاءايمان به تو و با توكل و رضاي كامل به فرمان تقديرت و بخاطر رسالت بزرگي كه بر دوش ما گذاشتي :بياد علي (ع)بي همتاي انسانيت ،وبراه حسين بزرگ (ع)شهيد عالم خلقت،من گستاخانه و عاشقانه در درياي مرگ شنا مي كنيم و در طوفانهاي حوادث غرق مي شوم با اژدهاي مرگ پنجه در ميافكم و باشمشير شهادت سينه ظلم و كفر را مي درم وبا اتكاءبه ايمان به تو در مقابل همه دشمنان اسلام (در عالم)مي ايستم وبا اراده آهنين جبر زمان را بخاك مي سپاريم .
اي پروردگار منان :آزمايشهاي سخت ،اي رحيم،قلبهاي سوزان و روح لطيف ،در آن روزها كه اميدم از همه جا و همه كس به كلي قطع شده بود ،تنها تو بودي كه به من اميد دادي ،تنها تو بودي كه دست مرا گرفتي و از ميان گردابهاي نابود كنده بيون كشيدي ،تنها تو بودي كه مرادر ميان طوفانهاي بيرحم حوادث نگاهباني كردني.در طول تاريخ دراز و پر درد شيعه مدام شاهد قربان شدن (شهيد شدن )بهترين ميو هاي تكامل و ارزنده ترين آزاد مردان اجتماع بودهايم .و امروز نيز ،صحنه پر شوري از نبرد حق عليه باطل در مقابل ما قرار دارد ،كه قهرمان حق عدالت در اين معركه خونين فداكاريها ميكنند و افتخارات بزرگي كسب مي نمايند.ما مبارزه مي كنيم تا در قربانگاه عشق به عاليترين تجلي فداكاري و پرستش را عملاًنشان دهيم و تكامل يابيم ،ونه آنكه دست آوردهاي مادي حيات مارافريفته باشد .ما بسوي خدا ميرويم تا ز همه فرآوردها ي مادي عالم بي نياز گرديم ،نه آنكه خدا را وسيله رسيدن به مصالح مشخص خود كنيم .بنابراين در كشمكش زندگي ،بسوي پيروزي چشم دوخته ايم ،وبه هيچ چيز و هيچ كس اميدي نداشتهام و هيچگاه سعي نكردها كه پاكي و لطافت قلبي خود را فداي پيروزي و نجات كنم .
اي خداي بزرگ،دست از جهان شستهام ،وبراي ملاقات تو به كربلاي خوزستان آمدها از تو مي خواهم كه مرا با اصحاب حسين(ع)محشور كني ،آرزو دارم كه بر خاك داغ خوزستان در خون خود بغلطم وبياد عاشوراي اباعبدالله الحسين (ع) خود را در قدم مقدمش بيافكنم ،واين عقدها هزار و چهارصد (1400) ساله راكه بر دلم فشار مي آورد و هميشه با تو مي گويم «يا ليتي كنت معك»رابر آورده كنم .اي حسين عزيز :در صحراي كربلا تو،يكايك شهدا را در آغوش مي كشيدي ،و مي بوسيدي ،وداع مي كردي،آيا ممكن است هنگاميكه من نيز به خاك و خون مي غلطم،تودست مهربان خود رابر قلب سوزان من بگذاري وعطش مرا به تو وبه خداي تو سيراب كني.
اي خدا،در اين روز موعود كه ياران و برادران پروانه وار بسوي تو پر مي كشد،اين بنده درگاهت را در پيشگاه اعظم تو ذرهاي نيستم،بسوي خود بگير و تا موقعيكه زنده هستم در اين مسئوليت بسيار خطرناك و سنگين (پاسداري)كه بعهده من گذاشتي مرا ثابت قدم بدار.درآن موقع عقلم وفكرم ودلم را جايگاهي جز تو وجهاد در راه تو قرار مده.
آري ما آيه انالله وانا اليه راجعون رابا آگاهي خويش در رجعت از عالم باقي و اعجاز الهي را باور خويش ،و آيات قرآن را منطق خويش ،و شهادت را سعادت خويش و مكتبمان را مقصد خويش وامام زمان (عج)رانور راه و هادي خويش و بانك الله اكبر و لااله الا الله و محمدرسول الله (ص)را سلاح خويش مي دانيم .وما اين معيارها به پيش مي تازيم .بهر حال اين بنده گناهكار به تبعيت از ولي فقيه وبه انگيزه ترويج هدفهاي عالي اسلام فقاهتي و توسعه و برقراري ارزشهاي واقعي انقلابي در ادامه فعاليتم به مبدان دفاع گام مي نهم.وپيماني كه با خدا بستم پيماني است بس محكم وتا آخر بايد بايستم و هيچ عهد خودرا تغيير ندهم پس ديگر جائي براي زنده ماندن نيست و بايد سبكبال بسوي پروردگار در حركت باشيم(خدايا،كريماتو مرا بپذير)وشايد نظر لطف و كرمت نصيب ما شود.ما اميد بقدرتي داريم كه هيچ قدرتي بالاتر نيست.و خلاصه اميد آن را دارم كه خداوند منان دعاي هميشگي ام (الهم ارزقني توفيق الشهاده في سبيلك)را نصيبم نمايد.
وصيت به خانواده عزيزم:پدر عزيز و گرامي و مادر مهربان و رنج ديدهام :امروز روز پس دادن امتحان و روز پس دادن امانت خدائي است و روز ي است كه ايمان آورندگان به اسلام بايد به ياري اسلام و قرآن بپاخيزيد و در مقابل شعارها عمل نمايند .امروز بايد جهاد با كفار برخيزيم و بايد همانند ياران با وفاي آقا ابا عبدالله الحسين (ع)كه در روز عاشورا در ركاب سيد الشهداءخون داده اند بايد قيام كرد تا اسلام به پيروزي برسد،وروزي نيست كه خداي نكرده به من فرياد بي خيالي در كنار زن وفرزند خود بنشينم،و امروز روز خون دادن و ياري كردن اسلام است بايد خون دادتاپيروز شد.پدر عزيز و مادر مهربانم :نمي دانم چگونه از شما بخاطر آن همه زحماتيكه متحمل شديد تشكر كنم بدانيد كه علاقه بسيار زيادي به شماها دارم و اگر چه نتوانستم فرزند خوبي برايتان باشم وفقط وسايل ناراحتي شما را فراهم مي كردم و ديگر هيچ.اما بگويم كه بعد از شهادتم بايد كه با افتخاري پاي سرزمين بكوبي و بر خود بباليد كه امانت خدا را به او باز گردانيد ،و اين مطلب را هم ياد آور شوم كه بعد از شهادتم همسرم را در اتخاذ تصميمات جديد براي ادامه زندگي ،آزاد بگذاريد و در صورت جدائي از هم ،خودش و فرزندان عزيزم را تنها نگذاريدو از ياد نبريد.
سخني چند با همسرم:در طول چند سال انقلاب اسلامي با تحمل دوري و صبر و مشكلات گرفتاريهاوسختيهادرآزمايشهاي خدائي همانندزنان بزرگوارتاآخرين تشيع ووفاداري خودرانسبت به امام است وانقلاب اسلامي وهمچنين به شهداي بخون خفته اين انقلاب ثابت نمودهايد و اميددارم تا آخرين لحظه عمرت به وظيفه ات عمل نمائيد.همسر مهربانم در اين برهه از انقلاب شما متحمل رنجهاي زيادي مي شويد،چه كنم مسئوليت خدايي است و بايد به ياري سيدالشهداء(ع)ونصرت اسلام بپاخيزيم.وميدانم كه در فقدانم باران غمهاي زياد بر سرت مي بارد و بدان كه همه اين غمها و غصه ها و سختيها ئيكه متحمل مي شوي از الطلف خدادي است و قدر نعمت خداوند را بدان و شكر گزار باش .واز خداوند بزرگ مي خواهم كه درفرداي قيامت شما را با فاطمه زهرا و حضرت زينب (س)محشور نمايد.همسرم هر چند نتوانستم شوهر خوبي برايت باشم ،اميدوارم كه بخشش شما ،شامل حال من شود وبه دعاي خير خودتان همچون هميشه يادم كنيد .و مطلب بعدي اين است كه فرزندان عزيزم مرتضي و مصطفي (محمد صادق)و...خوب مواظبت كنيد و بدان همانند قبل هم بعنوان مادر وهم بعنوان پدر فرزندانم هستيدواميدوارم كه جگر گوشهايم را طوري تربيت نمائيد كه به اسلام و قرآن عشق بورزند وبه ياري آن بشتابيد واز ياران وسربازان آقا امام زمان (عج)بحساب آيند و سعي كن درس شهادت ،عشق امام حسين (ع)ومصيبت ائمه اطهار (ع)را به فرزندانم بياموز.
سخني با خواهران عزيزم :دست از كاردتيائي برداريدوبه اسلام وانقلاب همت نمائيد واز صحنه خارج نشويد و فرزندان عزيزم را تنها مگذاريد و مواظبشان باشي تا بتوانند سلاح به زمين افتاده پدر خود را برداشته وادامه دهنده راه باشند و سختي به كليه افراد خانوادهام و بستگانم و كليه كساني بنحوي در زندگيم موثر بودهاند بگويم،كه هر بدي از من حقير ديديدبخاطر رضاي خدا ببخشيد و دعا در ختم كنيد كه خدا از گناهانم در گذرد.
سخني با امت حزب ا..ومقاوم ايران اسلامي و اهالي روستاي سيد زين العابدين:خدايا تو شاهد باش كه من هدفي جز تو و مقصودي جز راهي كه تو خودت توسط پيامبر اكرم (ص)و امامن معصوميت بمن نشان دادهاي ندارم و عشقي جز شهادت در راه تو ندارم واميدم به توست وغير تو پناهاهي ندارم هر چند بنده اي معصيت كارم و بار گناهم بر دوشم سنگيني مي كند،منتها ازدرگاه لطف و كرمت نااميد هم هستم وبه فضل وكرمت چشم دوخته ام و اميدئارم كه اين بار هديه اي كه خودت به من ارزاني داشته اي تقديمت كنم،و جوانان ما بايد قدراين نعمت بزرگ را بدانند و پيش از آنكه مرگ سياه دامنگيرشان شود مرگ سرخ را استقبال نمايندوهر كسي در اين معامله نافع پشيمان گرديد بداند كه بطور حتم ضرر كرده است.
لذا چند توصيه خدمت برادران وخواهران دارم كه ان شاالله به آن توجه فرمايد و به آن عمل نمائيد:
1-تقواي خدا را پيشه كنيد،از حرام خدا دوري كنيدوحلال او را شكر گزار باشيد ،نعمتهاي مادي و معنوي حق تعالي را بياد آوريد و قدر نعمات بي پايانش را بدانيد.خدا را در همه حال ناظر اعمال خود بدانيد ودر پيشگاه او معصيت او را نكنيد و بدانيد كه مسافريد و هميشه در حال حركت هستيد و روانه بسوي او هستيد«انا لله وانا اليه راجعون»
2-فكر دنيا و ظواهرش را تا مي توانيد از خود بيرون كنيدو دنيا را فقط پلي براي رسيدن به سراس جاويد قرار دهيد لحظه اي هم به آخرت بينديشيد و ببينيد كه چه توشه اي و چه كوله باري براي قبر و قيامت خود داريد روزي كه تنها اعمال پسنديده بدرد انسان مي خورد.
3-به پرورش روح بيشتر از جسم خاكي بي ارزش توجه نمائيد .قرآن را با تحقق بخوانيد ،زيرا آنچه روح خسته انسانرا نيرو مي بخشد آيات قرن كريم است.
4-از دعا و راز و نياز با خلق و معبود خود غافل نباشيدوزيرا رابطي است ما بين نيازمندو بي نياز وذكر خداست كه قلبهاي معشوش و مضطرب انسان را آرامش مي بخشد(الا بذكر الله تطمئن القلوب).
5-دست از ياري ابراهيم زمان اين بت شكن تاريخ اميد مستعضفان در بند جهان حضرت ايت الله العضمي امام خميني مدظله العالي و روحانيت آگاه و هوشيار به رهبريت آن بزرگوار بر نداريد.وقدر اين نعمت بزرگ خداوند كه در اين برهه از زمان حضرت حق با ارزاني داشته غنيمت شماريد و گوش بفرمان او باشيد و دستورات پيامبر گونه اش را موبه مو اجراءنمائيد.
6-يار و ياور انقلاب باشيد و از دستاوردهاي آن تا سر حد جانبازي پاسداري نمائيد زيرا اين انقلاب به بهاي ارزاني هم بدست ما نرسيده وتابحال خون دهها هزار جوان ،زن ومرد و كودك در پاي آن ريخته تا امروز مي توانيد با آزادي كامل فرياد حق خواهي را به گوش جهانيان برسانيد .بهوش باشيد و با هوشياري كامل با راهنمائيهاي امام است و مسئولين مملكت توطئه هاي شوم خائنين را خنثي نمائيد و لحظه اي از خطر دشمن مكار غافل نشويد.
7-شما كه لباس مقدس پاسداري را پوشيده ايد مسئوليتي بس بزرگ بر عهده داريد وآن پاسداري از خون بنا به حق ريخته هزاران شهيد و معلول است .سعي كنيد تا اول اسلام را بشناسيد و مسلمان باشيد و بعد مجري دستورات اسلام.
8-كار را فقط براي خدا كنيد و انتظار تشكر وتمجيد از اين و آن راهم نداشته باشيد.
9-برادران و خواهران عزيزم در راه گفتن حق از هيچكس نترسيد.ما بايد از بي تفاوتيها و بمن چه ها و از صحنه كنار رفتنها و مصلحت انديشيهاي بي مورد هر چند عده اي خوششان نيايد.
10-عزيزانم:شهداي ما خون نداده اند كه بعد از انقلاب همان عده اي كه مي شود گفت از تفاله هاي رژيم گذشته و يا احياناًضد انقلاب هستند در مصور كارها باشند و باز همان زورگويها و قدرت طلبيهاي خود را داشته باشند ودر ادارات كم كاري و با اشكالتراشي نمايند از دادستانيها و مقامات قضائي بخواهيد تا نسبت به تسويه اين خائنين سريعتر عمل نمايند.
مطلب آخرم :بيائيم امروز تا دير نشده و مرگ ما را فرا نگرفته تا قساوت قلب زياد نشده دلهايمان را روشن به نور خدا كنيم و غفلت را كنار بگذاريم و ذكر خدا را به جند ركعت نماز اختصاص ندهيم كه آزمايش بزرگ در پيش است قرآن مي فرماييد :الم احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا وهم لا يفتقون.
خداوند ميفرمايد وقتي انبوهي از شيطان بر شما وارد شدند مرا ياري كنيد تا شما را نجاتتان بدهم هميشه بياد من باشيد تا بياد شما باشم مرا ياري كنيد تاشما را ياري كنم .بدرستيكه «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّاها وَقَد‎‎‏ْ خابَ مَنْ دَسّها»پيروز است آن كس كه خودش را ساخت و بدبخت است و در عذاب است آن كس كه اورا به گناه و كفر پليد گردهاند سفارش به شما بكنم كه اگر مي خواهيد در روز قيامت سربلند باشيدودر كنار ائمه اطهار و فاطمه زهرا(س)قرار گيريد از فرستادن فرزندان خود به جبهه كوتاهي نكنيد و بخاطر جلوگيري از مرگ فرزندانتان ،مانع جبهه رفتنشان نشويد كه قرآن ميقرمايد:يا ايها الذين امنوا لاتكونوا كالذين كفروا و قالوا لاخوانهم اذا ضربوا في الارض او كانواغزي لو كانواعندنا ما ناتواوما قتلواليجعل الله ذلك حسره في قلوبهم واله يحيي ويميت والله بما تقلون بصير.خداوند كريم در قرآن مي فرمايد :اي گرويدگان بدين اسلام شما مانند آنانكه راه كفر و نفاق پيمودند نباشيد كه گفتند اگر برادران و خويشان ما به سفر نرفته و يا جنگ حاضر نمي شويد به چنگ مرگ نمي افتادند اين آرزهاي باطل را خدا حسرت دلهاي آنان خواهد كردو خواست كه حيات بخشد و بميراند و هر چه كنيد آگاهست.
حتماًفرزندان خود را تشويق به رفتن جبهه هاي اسلام عليه كفر و نفاق در تمام ابعاد نمائيد تا كه شفيعي را در قيامت براي خود داشته باشيد و هرگز در اين امر كوتاهي نكنيد وشكي به خود راه ندهيد و شيطان در وجودشما وسوسه نكند(توجه به سوره والعصر كنيد.)
شما بخير،امام به سلامت وجود،اسلام به نيل پيروزي ،تكاپوكنندگان شهادت به خيل شهدا،رزمندگان به صف شاهدان سر افراز. خداوندا:به محمدت و خميني ات سوگند كه گرانبهاتر از جانم متاعي نداشتم كه بدهم و اينك اين خون من واين جان بي مقدار من تقديم به تو هديه به روح تو خميني كبير.
پروردگارا:اين خدمت در راه خودت را از ما بپذير،ما را بفرمان خود تسليم كن وآنگاه خانواده ام را نيز از تسليم شدگان خود قرار بده.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگهدار.
1364/2/18



خاطرات
توكّلي:
شهيد بزرگوار صابريان در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي جويبار فعاليت بسيار چشمگيري داشت. او درتاسيس پايگاه مقاومت و سازماندهي نيروهاي آن بسيار صادقانه خدمت كرد .ايشان در جذب نيروهاي جوان موثر بودند به طوري كه در آن زمان بسياري از نوجوانان كه حتي سن شان كفايت جبهه نمي كرد ،به خاطر اخلاق اسلامي و تواضع شهيد صابريان خواستار ثبت نام جهت حضور در جبهه را داشتند . يكي از كار هاي به ياد ماندني شهيد اين بود كه به پايگاههاي سطح شهرها پيشنهاد داد كه در هر غروب پنچ شنبه به ديدار خانواده شهداء بروند و با حركت از منازل شهداءبه مزار شهداءاقدام مي نمودند.ايشان استوار،با تقوا و صبر و پايداري در برخورد اجتماعي و مذهبي براي همه بسيجيان و نيرو ها، الگوي با ارزشي بوده و خواهند بود . ياد و خاطره اين شهيد و شهداي ديگر گرامي باد

بهروز ولي پور:
با سلام ودرود به روح پاك امام شهيدان و دو يادگارش و شهداي انقلاب اسلامي ايران و سلام به مقام و لايت حضرت امام خامنه اي. خاطره ام حدودا"مربوط به سال 64 است يكي از شبهاي زمستان تقريباَ ساعت 30/10دقيقه در حال نوشتن پرونده نيروهاي بسيجي اعزام به جبهه بودم كه سردار شهيد ذات الله صابريان به اطاق بنده آمد و گفت :ولي پور بيا مي خواهيم برويم روستاي دوغاپل. بنده به اتفاق شهيد صابريان يك تخته فرش ماشيني را به داخل تويوتاي وانت گذاشتيم و به روستاي فوق الذكر برديم ،منزل بسيجي بنام حسين غلامي. ايشان در منطقه جنگي بودند و وضع ماليشان خوب نبود. از خودرو پياده شدم و درب زدم. خانم غلامي آمد دم درب .بنده گفتم: از سپاه جويبار آمديم يك تخته فرش برايتان آورديم. اين فرش كادو از طرف مسئول بسيج جويبار مي باشد. خانم غلامي تشكر كرد و بنده خداحافظي كردم و به داخل ماشين آمدم. شهيد صابريان ناراحت شد و فرمود: ولي پور چه كار كردي چرا گفتي از طرف مسئول بسيج جويبار برايتان هديه آوردم؟! گفتم: برادر صابريان چي مي بايد مي گفتم؟اوگفت: فرش را كه من برايشان نياوردم . شهيد فرمود مي خواستي بگي از طرف سپاه مي باشد .من بعدها فهميديم كه شهيد صابريان هميشه از اين كارهاي خير مي كند ولي دوست ندارد كسي بداند!
يك شب بنده از خانه به سپاه جويبار مي آمدم حدود ساعت 12شب بود، در مسير ديدم شهيد صابريان با پاي پياده به طرف روستايش سيد زين العابدين مي رود.ايستادم و از او سوال كردم: برادر صابريان كجا تشريف مي بريد. فرمود منزل ،منزل ايشان تا سپاه جويبار حدود 7الي 8 كيلومتري فاصله داشت. گفتم: چرا پياده ؟گفت: وسيله ندارم .گفتم :شما كه در جلسه نيروي مقاومت بسيج بوديد با ماشين سپاه برويد. ايشان گفتند: بنده وظيفه ندارم غير كار اداري خودروي سپاه را سوار شوم. در همان زمان چند بار سوءقصد از طرف منافقين به شهيد صابريان شده بود. بنده ايشان را به خانه اش بردم ،بعدها از برادران سپاه سوال كردم آنها مي گفتند او هر شب پياده به منزل مي رود ولي با خودروي سپاه نمي رود!بنده حدود 6سال با او كار كردم و مسئول بنده بودند ايشان از نظر برخورد اخلاقي يك انسان كامل بود ند. هميشه بر لبهايش تبسم داشتند و انسان را شرمنده حركات خودش مي كرد .من در طول خدمت در سپاه كسي رابه اندازه ايشان خوشرو و خوش اخلاق نديدم. با شهادت سردار صابريان غم و اندوه زيادي بر بنده وارد شد شهادت او برايم خيلي سخت بود بعضي از مواقع به خودم مي گفتم واقعاَ حق او شهادت در را ه خدا بود .يك شخص به تمام معنا ولايتي بود و مريد حضرت امام خميني . شهيد صابريان در طول خدمت خودش سختي هاي فراواني را متحمل مي شد و حرفهاي زيادي را گوش مي كرد ولي خم به ابروهايش نمي آورد. به نظر بنده برادران سپاه آنهائيكه در كنگره سرداران شهيد هستند محبت كنند حداقل سالي يك بار بسيجي هاي همان شهرها را دعوت كنند تا خصوصيات به حق شهداي ماگفته شود تا نسلها ي آينده بدانند چه كساني بودند و مخلصانه درراه امام و رهبري جان سپردند .





آثار باقي مانده از شهيد
با سلام و رحمت خداوندي به ارواح شهدا و امام بزرگوار ،بزرگ مر جع عالم تشيع و سلام به خانواده هاي شهدا خصوصاَ شهداي بسيج ،با سلام خدمت شما شاهدان هميشه در صحنه .
با كسب اجازه از علما و رو حانيون محترم مطالبي در رابطه با روز بسيج خدمت شما خواهران و برادران عرضه مي دارم.همانطوريكه خودتان مستحضريد فرمان بسيج و تشكيل ارتش بيست ميليوني زماني از طرف امام صادر مي شود كه لانه جاسوسي توسط دانشجويان تصرف شده وتعدادي از جاسوسان آمريكا يي به دست دانشجويان دستگير شدند و ناوگان آمريكا براي آزادي گروگان ها به سمت خليج فارس حركت كرد و در آن زمان حضرت امام فرمودندمملكتي كه 20 ميليون جوان دارد بايد20 ميليون تفنگدار داشته باشد . تك تك برادران و خواهران بسيجي ما سلولهاي بافت ولايت فقيه هستند و بايد در خط امام و مطيع فرمان امام باشند. ارتش بيست ميليوني ما متعلق به يك بخش و يا يك گروه خاصي نيست بلكه متعلق به تمام اقشار است ،اعم از زن و مرد -كوچك و بزرگ -روستايي و شهري و كارمند و كارگر -روحاني و غير روحاني است
مسئله قابل توجه و مهم، حضور مردم در صحنه است و قبل از انقلاب و درشرايط فعلي مردم و امت ما يكي از سه ركن اساسي انقلاب هستند هم از نظر فكري –نظامي واقتصادي .بقول امام: مملكت ما مملكت امام زمان است و اين انقلاب صددر صد اسلامي و مردمي است.برادران و خواهرا ن بسيج ما در تمامي جبهه ها، از جبهه جنگ گرفته تا جبهه هاي نفاق داخلي و جبهه اقتصادي و جبهه فرهنگي ....حضور فعال دارند ودر حال حاضر 80%نيروي جبهه حق عليه باطل از نيروهاي بسيجي مي باشند .
در آينده نزديك رزمندگان اسلام شاهد پيروزي هايي خواهند بود لذا لازم است از هم اكنون در پي برنامه ريزي دقيق باشيم .
بنده اميدوارم بتوانم با يك پيروزي كامل يا جزئي براي خدا و اسلام و قرآن جان بي ارزشم ،را به خداوند متعال تسليم نمايم و اميدوارم بتوانم براي شما يك فرزند نيكو و صالح بوده باشم براي من ناراحت نباشيد بلكه خوشحال باشيد زيرا من پيروز مي شوم وبه آرزوي خود مي رسم و اميدوارم برادران و دوستان من بعد ازمن بتوانند با پايداري اين مرز و بوم اسلامي را از دست دشمنان پليد و كافر باز پس بگيرند.
مادر جان هر موقع به ياد من افتادي و خواستي گريه كني آن لحظه به ياد كربلاي حسين باش كه در آن زمان با كافران و ستمگران براي پا بر جا ماندن اسلام و آزادي تمام مسلمانان از زير سلطه يزيد چگونه جان خود و فرزندان عزيزشان را تقديم حق تعالي نمود. مادرعزيزم مگر علي اكبر امام حسين (ع) وسرباز شش ماهه اش در روز عاشورا
شهيد نشدند،مگر دو دست حضرت عباس را از تن جدا نكردند. پس من از آن بزرگواران كه بيشتر نيستم، بلكه يك بنده گناهكارم.
سفارش اينجانب به مردم مسلمان و شهيد پرور ايران :
ما مي رويم تا راه حسين (ع) را ادامه دهيم و شما نيز چنين باشيد و فريب اين گروهكهاي خود فروخته را نخوريد و فقط گوش به فرمان امام باشيد و از تفرقه بپرهيزيد اين جوان ها ئيكه مخالف خط امام هستند فريب دشمنان را خورده اند. به هر حال اگر توانستيد آنها را نصيحت كنيد و اگر نمي توانيد لا اقل گول آنها را نخوريد و از روحانيت دور نشويد آنها بوسيله كوبيدن روحانيت امام را مي كوبند .
تمام عمرم فداي يك لحظه امام .برادرم هميشه گوش به فرمان امام باشيد و از اين نعمت گرانبهايي كه خداوند نصيب ما كرده است حداكثر استفاده را بنماييد .برادرم هميشه بياد مستمندان بوده و برنامه زندگي خود را طوري تنظيم كنيد كه بجاي نشست و برخاست با افراد منافق و فرصت طلب با كساني معاشرت كنيد كه دلسوز انقلابند.همسرم بدان كه شهيد هميشه زنده است پس چيزي را از دست نخواهيم داد شبهاي جمعه سعي كن دعا كميل بخواني و مرا دعا كن كه خدا از گناهانم در گذرد با صبرو استقامت زينب گونه ات روحم را شاد كن.
پدرم درود من به تو كه چونان ابراهيم فرزند خويش رابه فرمان خداي بزرگ به قربانگاه فرستادي پدرم بدان و آگاه باش كه اسماعيلت هرگز از فرمان باريتعالي سرباز نمي زند و مرگ را در راه خدا جز سعادت نمي داند و زندگي را جز جهاد در راه عقيده درست نمي داند و شهادت را از بهترين نعمتهاي خداوند مي داند .پدر و مادرم نگران من نباشيد كه راهم را انتخاب كردم و خوب راهي است و بين برادران ديگري كه همه داوطلبانه براي اجراي دستور خدا اين راه (جهاد) را انتخاب كرده اند خوشحال هستيم اما مادرم عزيزم هرگز گريان نالان نشوي كهمن و شما در روز قيامت در برابر حضرت فاطمه زهرا (ص) خجل خواهيم شد چرا كه من هرگز از پسر حضرت زهرا بالاتر نيستم . طبق گفته قرآن كل نفس ذائقه الموت همه كس چشنده مرگند چه بهتر مرگي كه جهاد در راه خدا باشد .صبر را پيشه خود سازيد كه طبق فرموده قرآن اِنَّ اللهَ مَعَ الصابرين و به خدا توكل كنيد كه ان الله يحب المتوكلين. روزي مادي و معنوي ،كدام داراي فضل عظيم است .ومن به اجابت اين آيه قرآن اين راه را انتخاب كردم كه مي فرمايد ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص .از شايعات دشمنان انقلاب اسلامي عزيز ما دوري كنيد كه ايمانتان را سست مي كنند و به تبليغ اسلام بپردازيد كه با اين كارتان خداي را راضي خواهيد كرد .سپاس خداي را كه در زمان مردي از تبار هابيليان و از دود مان حسين (ع(زندگي كردم و از رهنمودهايش شهادت را يافتم .
علي )ع(مي فرمايد:
كسي اگر بيايد پيش ثروتمندي پس فروتني كند ثروت او خداوند دو ثلث از دين او را از بين مي برد )پيامبر اكرم( كسي كه بيايد پيش شخصي كه داراي يك رفاهي است و نسبت به او خشوع و خضوع كند و براي چيزي كه ثروت اوست كرنش كند دو ثلث از دينش از دست مي رود .
انسان بايد عبدا..باشد اگر سختي پيش آمد دين را از دست ندهد اين دستورات اخلاقي براي اين است كه دين انسان حفظ بشود. انسان بايد تا مي تواند انس با خدا و معنويت داشته باشد و اگر بخواهد ماديات براي او كشش نداشته باشد به خدا توسل پيدا كند و نسبت به مسائل معنوي مقيد باشد.بنده خدا زماني كه عاشق الله شد به آنجايي مي رسد كه ماديات و دنيا هيچ جاذبه اي براي او ندارد .او مجذوب الله مي شود هيچ قطبي او را جذب نمي تواند بكند اهل معرفت يك اصطلاحي دارندمي گويد يك عاشق مجذوب يعني آنكه روي روال طبيعي و عادي موجودي انس پيدا مي كند اين محبت و انس تا سر حد عشق مجذوب عاشق، يعني انسان ابتدا مجذوب مي شود و بعداَ عاشق و...


الله اكبر
الله الله الله الله الله اكبر
روح الله الموسوي الخميني رهبر دنيابه چشم خودنديداينچنين رهبر
جانم فداي يك لحظه عمر تو رهبر الله الله الله الله الله اكبر
فرمانده كل قوا خميني رهبر الله الله الله الله الله اكبر
آيت الله مطهري فرزند رهبر الله الله الله الله الله اكبر
آيت الله طالقاني مالك اشتر الله الله الله الله الله اكبر
دولت مكتبي ما در خط رهبر الله الله الله الله الله اكبر
جوانان حزب الهي در خط رهبر الله الله الله الله الله اكبر
روحانيت مبارز در خط رهبر الله الله الله الله الله اكبر



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : صابريان , ذات الله ,
بازدید : 252
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]

درروستاي «مشك آباد» يکي از روستاهاي شهرستان«جويبار»ودرتاريخ 13 /4/ 1336 پا به کره ي خاکي گذاشت تادرتاريخ 9/4/1362 ازآن به عنوان پلي براي رسيدن به دارالقرارش در بهشت جاويدان استفاده کند. تاسال 1362 دردبير ستانهاي شهرستان ساري مشغول تدريس بود.

از هر فرصتي براي حضور درجبهه استفاده مي کرد .تابستا نها که سنگر تدريس وعلم آموزي در مدارس تعطيل بود او ازاين فرصت استفاده مي کرد وخود را به جبهه ها مي رساند. روح آسماني اش طاقت ماندن در شهر را نداشت و با استعفا از آموزش وپرورش به عضويت سپاه در آمد وبه جبهه رفت.
در جبهه رشادتهاي زيادي از خود نشان داد و به سمت معاون فرمانده گردان رسول الله (ص)در لشگر25 کربلا رسيد.
او تا 28/6/1362در جبهه حضور داشت ودر اين تاريخ به شهادت رسيد.تنها فرزندش «سبحان»شش روز بعد از تولد او به دنيا آمد.
در بخشي از وصيت نامه شهيدآمده است: استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمان ها براي تسكين درد است و هميشه به ياد خدا باشيد.
آرامگاه اين شهيد عزيز در امامزاده حمزه ي روستاي مشك آباد جويبارقرار داراد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه و منهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا
برخي از آن مومنين بزرگ مرداني هستند كه بعهد و پيماني كه با خدا بستند ايستاده اند كاملاً وفا كرده اند پس برخي بر آن عهد ايستادگي كردند تا براه خدا شهيد شدند و برخي به انتظار فيض شهادت مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. قرآن کريم
اينجانب سبحان مدانلو فرزند حاج احمد؛ بالغ، عاقل، هوشيار، معتقد به دوازده امام وصيت نامه خودم را به شرح زير اعلام مي دارم:
آنقدر به جبهه مي روم و مي جنگم تا شهيد شوم. اي جوانان نكند در رختخواب ذلت بميريد كه حسين (ع) ‌در ميدان نبرد شهيد شد. اي جوانان مبادا در غفلت بميريد كه علي (ع) در محراب عبادت شهيد شد و مبادا در حال بي تفاوتي بميريد كه علي اكبر در راه حسين (ع) و با هدف شهيد شد. اي مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيري كنيد كه فردا در محضر خدا نمي توانيد جواب زينب را بدهيد كه تحمل هفتاد و دو شهيد را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانتان را به جبهه هاي نبرد بفرستيد و حتي جسد او را هم تحويل نگيريد. زيرا مادر وهب فرمود سري را كه در راه خدا داده ام پس نمي گيرم. برادران استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درما نها براي تسكين درد است و هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم برداريد و هرگز دشمنان بين شما تفرقه نيندازند . شما را از روحانيت متعهد جدا نكند كه اگر جدا كردند روز بدبختي مسلمانان و روز جشن ابرقدرت هاست. حضورتان را در جبهه هاي حق عليه باطل ثابت نگه داريد در امام بيشتر دقيق شويد و سعي كنيد عظمت او را بيابيد و خود را تسليم او سازيد و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ كنيد. اگر فيض شهادت نصيبم گشت آنان که پيرو خط سرخ امام خميني نيستند و به ولايت او اعتقاد ندارند بر من نگريند و بر جنازه من حاضر نشوند اما باشد كه دماء شهدا آنان را نيز متحول سازد و به رحمت الهي نزديكشان كند. سلام مرا به رهبر عزيزم برسانيد و بگوئيد تا آخرين قطره خونم سنگر اسلام را ترك نخواهم كرد. با خداوند پيمان مي بندم كه در تمام عاشوراها و در تمام كربلاها با حسين (ع) همراه باشم و سنگر او را خالي نكنم تا هنگامي كه همه احكام اسلام در زير پرچم اسلامي امام زمان به اجرا در آيد.
با درود و سلام به ارواح پاك انبياء و اولياء خداوند و با درود و سلام به ارواح طيبه شهداي اسلام از كربلاي امام حسين (ع) تا كربلاي ايران و با درود و سلام به رهبر كبير انقلاب امام امت بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران امام خميني وسلام بر پدرم که اسطوره مقاومت است و سلام بر مادر مهربان و دلسوزم و سلام بر برادرانم (سلمان و قهرمان و ساير دوستان) پروردگارا تو خودت شاهد هستي كه من چقدر مشتاق شهادتم و نيز مي داني كه هدف من شهادت يا پيروزي در راه توست. اگر توانستم كفار را مي كشم و اگر نتوانستم خود را فداي اسلام مي كنم و شهيد مي شوم وظيفه هر مسلماني كه خود را پيرو قرآن و اسلام مي دانند اينست كه در مواقع حساسي كه اسلام را در خطر مي بينيد بايد با اهداء كردن مال و جان خويش از اسلام دفاع كند .بنابر اين بنده نيز طبق احساس وظيفه اي كه نمودم به جبهه آمدم تا حتي با ايثار جان خويش از اسلام و قرآن دفاع نمايم و دشمنان اسلام بدانند تا زماني يك مسلمان متعهد و پيرو ولايت فقيه در كره زمين وجود دارد هرگز اجازه هر گونه اهانت و تعدي به اسلام را به آنها نخواهد داد.
برادران و خواهران مسلمان وصيت و سفارش و خواسته بنده كه به عنوان يك رزمنده مسلمان و پيرو ولايت فقيه در جبهه مي جنگم اين است كه بدون چون و چرا از ولايت فقيه اطاعت نمائيد. برادران و خواهران مسلمان و مومن به انقلاب اسلامي قدر امام را بدانيد و از دستورهاي او اطاعت نمائيد. همرزمان و برادران تفنگم را بياوريد تا سينه دشمن را سوراخ كنم كه تحمل اين همه نامردي را ندارم. آخر اين ملت آزادي خواه و حق پرست چه كرده است كه اين چنين ناجوانمردانه عليه اش بسيج گشته اند؟ آخر در اين دنيا استقلال و آزادي جرم است كه اين چنين ملت هاي اسلامي را به محاصره نظامي و اقتصادي مي كشند؟!
پروردگارا تو خود شاهد هستي كه من در اين لحظه به جز تو به چيز ديگري فكر نمي كنم و تنها از درگاه تو آمرزش گناه مي طلبم . خواب ماندگان توبه كنند كه زندگي ارزش آن را ندارد كه انسان زير بار ذلت زندگي كند و وقتي كه انسان ها بشنوند ميليون ها نفر در آفريقا و آسيا و ... از گرسنگي مي ميرند و قوي بر ضعيف حاكم شده به اين دليل كه زورشان بيشتر است. آخر تا كي بشنوم و خون دل بخورم، تا كي بشنوم كه در لبنان مردم بي گناه را قتل عام كنند و دنيا در برابر اين فجايع سكوت نمايد . تا كي تحمل كنيم كه آمريكا بر تمام امت اسلام اربابي و آقايي كند و دژبان حرمين شريفين باشد. تا كي صبر كنيم كه شوروي مردم مسلمان و مظلوم افغان را قتل عام نمايد و ما نشسته و ادعا كنيم كه مسلمان هستم .مگر نه پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) فرمود: اگر مسلماني كه از شما طلب كمك كردو لبيك نگفتيد مسلمان نيستيد. بعد ما بنشينيم و ادعا كنيم كه مسلمان هستيم. خير بايد برخيزيم و با خون خود به يكايك مسلمين خدمت كنيم. پدر جان شايد بعد از كشته شدن من ناراحت شويد اما اين را بدانيد كه افتخار بزرگي نصيب شما گرديده و افتخار مي كنم كه با جوان هايي هستم كه هدفشان نابودي جنايتكاران شرق و غرب و حكومت هاي دروغين مي باشد. من مي ميرم تا شايد با فواره خون ناچيز خودم درخت اسلام را آبياري كنم. مي ميرم تا به دولت هاي ارتجاعي بفهمانم كه شهيدان زنده اند و به آنها بفهمانم كه پس از چهارده قرن چگونه علي اكبرها و عباس ها و قاسم ها و حنظله ها در جبهه مي جنگند و چگونه قاسم ها نارنجك بخود مي بندند و براي نابودي كفار به ميدان نبرد مي شتابند . اگر بدن ضعيفم هزاران بار تكه پاره كنند شيرين تر از اين است كه در بستر راحت بميرم.
مادر جان و همسرم مي دانم كه بعد از شهادت من ناراحت مي شويد و وقتي كه زينب آن مصائب را كه بر سرش آمده يادآور مي شويم دلم گرم مي شود .مادرجان كفنم را بياور تا بپوشم كه خون من از خون امام حسين (ع) رنگين تر نيست و به شرق و غرب بگوئيد كه اگر پيكرم را زنده زنده پاره كنند اگر پاره هاي تنم را به آتش بسوزانند اگر خاكسترم را به دريا بريزند از دل امواج دريا صدايم را خواهيد شنيد كه فرياد مي زنم:« اسلام پيروز است و كفر و نفاق نابود است». همسر جوانم شايد نتوانستم يك شوهر ايده آل براي تو باشم در هر حال ايمان و تقواي شما باعث شد كه من مجدداً به جبهه بروم و در مقابل نيروهاي دشمن ايستادگي كنم و شهيد بشوم. همسر جوانم مبادا در فراغ من و شهادتم گريه كني مبادا پيراهن سياه بپوشي و با اين كارهايت دشمن را خوشحال . اميدوارم كه اين مصيبت را زينب وار تحمل نمائيد و همچنين اگر فيض شهادت نصيبم گشت آنان که پيرو خط سرخ امام حسين (ع) نيستند و به ولايت امام خميني اعتقاد ندارند بر من نگريند و بر تشييع جنازه من حاضر نشوند. اما باشد كه دماء شهدا آنان را نيز متحول سازد و به رحمت الهي نزديكشان كند . اما شما اي معلمان و رهبران جامعه اولاً حضورتان را در جبهه ها حفظ كنيد. ثانياً فرزندان معصوم اين امت و اميد آينده اين انقلاب و آينده سازان ايران كه در دست شما هستند آنها را خوب تربيت كرده و پرورش داده تا بتوانند راه معلم كربلاراکه اولين معلم آزادي و انسانيت است ادامه بدهند . اما شما اي دانش آموزان، از شما مي خواهم كه در سنگر مدرسه با خواندن درس ها قلب ابرقدرت ها را نشانه گرفته و پوزه آنها را به خاك بماليد.
يك سفارش به برادران انجمن اسلامي رنگريز محله (شهيد رودباري پايين مشك آباد) و آن اينست كه هر گز سنگر انجمن اسلامي را رها نكرده و در توسعه فرهنگ اسلامي كوشا باشيد . سفارش و وصيتم به خانواده ام اين است كه پدر و مادر و برادرانم و همسرم كه من هم دوست داشتم در كنار شما و در كانون گرم خانواده باشم اما از اينها خيلي مهمتر اسلام است و از آنجا كه اسلام از هر طرف مورد هجوم امپرياليسم شرق و غرب قرار گرفته وظيفه خود دانسته به جبهه بروم و در راه اسلام و قرآن فداكاري نمايم . همانطور كه امام سوم ما شيعيان سالار شهيدان حسين (ع) در روز عاشورا فرمودند (هل من ناصر ينصرني) يعني آيا كسي هست كه مرا ياري كند. امروز نيز وظيفه شرعي ماست كه به نداي فرزندش امام خميني نائب بر حق آقا امام زمان لبيك گفته و در كربلاي ايران زمين كه هر روزش عاشوراست شركت نمائيم.
پدر و مادر و برادرانم (قهرمان و سلمان) و ساير دوستانم وظيفه تك تك شماست كه بعد از شهادت من ادامه دهنده راهم باشيد و هرگز امام امت اين اميد مسلمين و مستضعفين و فرزند راستين اسلام را تنها نگذاريد. پدر جان و مادر جان و برادرانم سلمان و قهرمان شما بعد از شهادت من زياد گريه نكنيد كه هر چه شما بيشتر ناراحت باشيد من روحم بيشتر زجر مي كشد. در خاتمه پدرم حاج احمد مدانلو وصي من مي باشد و ناظر من مادرم و دو برادرم قهرمان و سلمان مي باشند. پدر جان اگر شهادت نصيبم شد و جنازه ام به دست شما رسيد مرا در آرامگاه اما زاده حمزه پايين مشك آباد در كنار قبر شهيد رودباري به خاك بسپاريد و اگر جنازه ام به دست شما نرسيد ناراحت نباشيد زيرا خدا در قرآن فرمود (يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرين)
آيه 153 سوره توبه
اي اهل ايمان در پيشرفت كار خود صبر و مقاومت پيشه كنيد و بذكر خدا و نما توسل جوئيد كه خداوند ياور صابران است.
خدا حافظ، ديدار ما روز قيامت.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.
از عمر ما بكاه و بر عمر او بيفزاي سبحان مدانلو



خاطرات
احمد يارنسب:
قبل از عمليات والفجر 4 كه شهيد مدانلو منشي گردان يا رسول بوده و با هم در پاسگاه زيد بوديم .بنده جزء اركان گردان بودم (بي سيم چي) و اكثر اوقات با ايشان بودم .يادم هست در يك از روزها يكي از بچه هاي روستاي ايشان قصد مرخصي به روستاي خود را داشت و جهت خداحافظي به نزد شهيد مدانلو آمده بود . شهيد مدانلو در آن لحظه با توجه به اينكه يك فرهنگي بود به ايشان سفارش اكيد كردند وقتي به روستا رفتي به فلاني و فلاني سفارش بكن تا مي توانند براي بچه هاي خردسال (ابتدائي) و نوجوانان برنامه ريزي كنند چرا كه اين بچه ها هستند كه آينده انقلاب را بيمه خواهند كرد و هيچ وقت اين سفارش او با آن همه مشغله فكري و نظامي ايشان از يادم نمي رود و خلوص نيت او هرگز فراموش شدني نيست.


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : مدانلو , سبحان ,
بازدید : 293
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]

سال 1332 متولد شد.قبل از انقلاب كشاورزي مي كرد.بعد از انقلاب مدت 2 سال دريکي از هنرستانهاي « بابل» ومدت كمي هم در كميته ي انقلاب اسلامي(سابق)در« قائم شهر» مشغول خدمت بود.
در تاريخ 26/7/1360 به عضويت رسمي سپاه درآمد و در سپاه« ساري »مشغول به خدمت شد.به خاطر بضاعت خوب مالي كه داشت در يك درخواست كتبي از سپاه محل كارش خواست تا حقوق او را به اندازه ي 2000 تومان (درسال 61 )از اصل حقوقش کسر وصرف کمک به جبهه نمايند.اين درحالي که در آن دوران حقوق پاسداران از ماهي 3000تومان تجاوز نمي کرد.

در کنار تحصيل به ورزش کشتي محلي علاقه بسيار داشت. داراي روحية پهلواني و منش مردانگي بود. مدتي بعد از اخذ ديپلم با “سميه واگذاري” که برادرانش از پهلوانان کشتي بودند و با ذبيح اللّه دوستي و رفت و آمد خانوادگي داشتند در سال 1355 ازدواج کرد. اولين فرزند آنها “زينب” در سال 1356 متولد شد و او از داشتن فرزند دختر بسيار خوشحال بود.
از همان دوران جواني، فردي پر شور و طرفدار محرومان بود و با همه با تواضع و احترام رفتار مي کرد. از آزار مردم پرهيز داشت و از افراد بي قيد و بند و لاابالي متنفر بود. سعي مي کرد سختيها و مشکلات را متحمل شود و مشکلات ديگران را حل کند. به خاطر همين روحيه بود که با آغاز مبارزات مردم ايرن عليه رژيم طاغوت فعالانه در مبارزات، راهپيماييها و پخش اعلاميه هاي حضرت امام (ره) شرکت کرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در کنار شرکت در مجالس مذهبي در انجمن اسلامي محل فعاليت داشت و با هزينة خود براي محل مسجدي بنا نهاد. دومين دختر او صفيه در سال 1358 و اولين فرزند پسر او عليرضا در سال 1359 متولد شد.
از آغاز تجاوز عراق به ايران در آخرين روز شهريور 1359 هنوز يک ماه نگذشته بود که عالي با عضويت در بسيج نيروهاي مردمي براي آموزش نظامي به پادگان امام حسين (ع) تهران رفت و پس از پانزده روز آموزش به جبهه هاي سرپل ذهاب و غرب کشور اعزام شد.
او براي دومين بار در 5 فروردين 1360 از طرف بسيج قائمشهر به جبهه اعزام و در پاوه مشغول فعاليت شد. در تاريخ ششم مرداد ماه بر اثر اصبت ترکش خمپاره از ناحيه شکم به شدت مجروح شد و روده هاي وي بر اثر عمل جراحي کوتاه گرديد.11 پس از بهبود نسبي از اين جراحت در تاريخ 26 مهر 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران ساري با تشکيل يک گروه ضربت در عملياتهاي مختلف درون شهري عليه منافقين فعاليت داشت.
براي بار سوم در 10 اسفند 1360 به جبهه جنگ تحميلي عازم شد و به عنوان جانشين گردان در منطقه عملياتي مريوان تا 15 ارديبهشت 1361 انجام وظيفه مي کرد. در جبهه به انجام مراسم مذهبي بيشترين توجه را داشت و به همين خاطر اولين اقدامش در منطقه در بنا کردن مکاني براي نماز خانه بود. همواره در بر پا کردن نماز جماعت، دعاي توسل و کميل پيشقدم مي شد.
در جبهه هيچ ترسي به خود راه نمي داد و شجاعانه در خطوط مقدم جبهه فعاليت مي کرد. ديگران را به صبر و استقامت و رعايت اصول نظامي در ميدان نبرد سفارش مي کرد و رعايت نکردن اصول نظامي را به هيچ وجه برنمي تافت. سعي وافر داشت که رفتار حضرت علي (ع) را بر خورد با زيردستان و رزمندگان الگو خود قرار دهد. به همين علت زماني که سر يک بسيجي به خاطر عدم رعايت اصول نظامي داد کشيد بعد از چند لحظه به شدت گريه کرد و هنگامي که علت گريه سوال شد، گفت: «من با اين عمل دستور حضرت علي (ع) را اجرا نکردم.»
پس از اتمام دوره آموزش به ساري بازگشت و در 15 آبان 1361 به عنوان مسئول دسته گروهان جنگلي سپاه پاسداران منطقه 3 ساري منصوب و شروع به کار کرد. اما اشتياق حضور در جبهه هاي جنگ سبب شد که کار در پشت جبهه را رها کند و براي چهارمين بار در تاريخ 16 آبان 1361 عازم جبهه شود. اين بار به عنوان فرمانده گردان مسلم عقيل (ع) لشکر 25 کربلا منصوب شد.
او نسبت به جا ماندن پيکرهاي شهدا در منطقه عملياتي حساسيت زيادي داشت و چنانچه جنازه اي در خط مقدم مي ماند از هيچ تلاشي براي باز گرداندن آن دريغ نمي کرد. در عمليات محرم پيکر مطهر چند تن از شهدا در خطوط عملياتي باقي ماند. او هر شب براي تخليه آن ها به خط مقدم مي رفت تا اينکه عراقي ها با کم شدن تعداد پيکرهاي شهدا به موضوع پي بردند و آن ناحيه را تحت مراقبت بيشتري قرار دادند. در يکي از شبها که عالي به خطوط تماس با دشمن رفته بود با شليک گلوله فراوان سربازان دشمن مواجه شد و از ناحيه دست مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد.
در سال 1362 صاحب دو پسر دو قلو به نامهاي “روح اللّه” و “محمد باقر” شد. در اين زمان در حالي که همسر و فرزنداشن به حضور و حمايت او به شدت نياز داشتند بار ديگر به مناطق عملياتي رفت تا در عمليات پيش بيني شده حضور داشته باشد.
در اواخر سال 1362 در عمليات والفجر 6 در منطقه عملياتي دهلران گردان مسلم بن عقيل (ع) تحت فرماندهي عالي پيشقراول عمليات بود. آن ها از خطوط مقدم عبور کردند تا اينکه در پاسگاه چيلات در خاک عراق به محاصره نيروهاي دشمن در آمدند و عالي پس از نبرد دليرانه در تاريخ 3 اسفند 1362 به همراه گروهي از نيروهايش به شهادت رسيد. به علت شرايط سخت عمليات و عقب نشيني سريع نيروهاي خودي جنازه او در داخل خاک عراق باقي ماند. سرانجام در سال 1372 پيکر شهيد ذبيح اللّه عالي توسط گروه هاي تفحص در منطقه عملياتي چيلات کشف و پس از تشييع در گلزار شهداي کردکلا به خاک سپرده شد. از شهيد ذبيح اللّه عالي به هنگام شهادت پنج فرزند به نامهاي زينب ، صفيه ، عليرضا، روح اللّه و محمد باقر به يادگار ماند.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
- « ولنبلونكم بشى من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين »
-- « الذين اذا اصابتهم مصيبه قالو انالله و انا اليه راجعون. »
- البته شما را به سختيها چون ترس و گرسنگى و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بيازمايم و بشارت و مژده آسايش از آن سختيها صابران است.
-- آنانكه چون به حادثه سخت و ناگوارى دچار شوند صبورى پيش گرفته و گويند ما به فرمان خدا آمده و بسوى او رجوع خواهيم كرد. (سوره بقره آيه 155 و 156)
پس از حمد و ستايش آفريننده زمين و آسمان‌ها شهادت ميدهم جز خداى يگانه خداى ديگرىنيست و محمد(ص) فرستاده بحق او و آخرين پيامبر و امير موُمنان على(ع) حجت او و دليل بر جدائىموُمن از كافر است شهادت ميدهم كه بعد از او يازده امام ديگر براى هدايت بشر آمده‌اند كه آخرين آنها حضرت صاحب الزمان ميباشد و در پشت پرده الهى ميباشد.
اينجانب ذبيــح‌الله عــالــى كردكلائـى فرزند مرحوم كربلائى در تاريخ 14/8/62 وصيت‌نامه خودم را به شرح زير مينويسم.
با درود بر امام امت خمينى بت‌شكن كه با قيام خونين خود ما را از منجلاب بدبختى و ضلالت نجات داد و درس ديندارى و چگونه زندگى كردن و مردن را به من آموخت. و با درود به شهداى گلگون كفن اسلام از حسين سرور شهيدان مظلوم مظلومان تا شهداى گمنام انقلاب اسلامى ايران كه رهروان واقعىاو ميباشند به خصوص شهيد عزيزمان اتقائى كه اولين شهيد اين روستا ميباشد. خدايا ترا شكر ميكنم كه
مرا از پوچى‌ها و ناپايداريها و خوشيها و قيد و بندها آزادم نمودى و شايستگى جنگيدن را در راه خودت كه بر عليه كافران ميباشد عنايتم كردى. خدايا ترا شكر ميكنم كه به من فهماندى كه سعادت حيات در خوشى و آرامش و آسايش نيست بلكه در درد و رنج و مصيبت و مبارزه با كفر و ظلم و نفاق ميباشد.
خدايا ترا شكر مينمايم كه شهادت در راه خودت را نصيبم نمودى شهادتى كه آرزوى اولياً و انبياً بوده.
خدايا خون من و ديگر شهداً را كه فقط و فقط جهت رضاى تو ريخته شده بپذير و ما را در رديف شهداى صدر اسلام قرار بده. خدايا چگونه ترا سپا س گويم كه مرا به مقام بزرگ مردانى همچون سيدالشهداً حسين بن على(ع) و حمزه و ميثم و كميل و مسلم بن عقيل رساندى و سعادت عظيمى بخشيدى تا كه در آخرت بر سرزمين شهيدان والا مقام سكنى گزينم.
اگر چه قلم من قاصر است تا آنچه را كه در دل پر درد خويش دارم بر روى كاغذ بياورم. با درود و سلام بر پدر بزرگوارم استاد عزيز و يار بچه‌هاى حزب الله منطقه ما روحانى شهيد و مظلوم اكبريان كه نقش بسزائى در تربيت من و ديگر برادران حزب‌الهى منطقه به خصوص كوهى خيل داشته است. تو اى برادر خوبم روحانى عزيز زين العابدين روحانى اكبريان گونه زندگى و مبارزه كن و حامى جوانان به خصوص كوهى خيل باش و بدان كه تو يادگار استاد ما(حاجى اكبريان) ميباشى و بعد از اوجوانان همه اميد به تو دارند كه مثل استاد برايش پدرى مهربان بوده و برايشان كلاس گذاشته وپرورششان بدهى تا به جبهه اعزام شوند.
اى برادران انجمن اسلامى كردكلا چشم باز كنيد و كار را براى خدا انجام دهيد نه براى خشنودى فرد ياجمع خاصى همانطور كه امام فرمود انجمن اسلامى رسالت انبياً را دارد بينديشيد كه رسالت انبياً چه بوده است. بيائيد به خاطر رضاى مردم خشم و غضب خدا را براى خود نخريد و به هر كسى بدون درنظر گرفتن خون شهيد تاًييديه بدهيد و بدانيد كه با اعمال خودتان چه آگاهانه و يا ناآگاهانه ضربه به اسلام ميزنيد و در درجه اول بايد خودتان به فكر جبهه باشيد و به جبهه برويد و بعد جوانان را تشويق به رفتن به جبهه نمائيد. تا تبليغات شما تاًثيرداشته باشد و گرنه هر چه بگوييد مثل عالم بدون عمل است.
جوانان را جذب نمائيد نكند خداى نخواسته اعمال شما باعث شود كه جوانان را از انجمن و انقلاب بدبين شوند. بدانيد هر كس بخواهند بر خلاف انقلاب كارى انجام دهد، بدانيد مثل منافقين و ديگرمزدوران سرنگون خواهد شد.
برادران و خواهران: مردم مسلمان ايران خصوصاِ همشهريان شهيدپرور من به خصوص مردم مظلوم كردكلا اى مردمى كه ساليان دراز است كه كوله بار غم ستمديدگان زمانه را بر دوش داريد. اى مردم محروم و زجر ديده ـ اى كه ساليان دراز روزتان شب ميباشد اى مردميكه ساليان سال سنگينى كار طاقت فرسا كمرتان را خم كرده است درد و رنج و زحمت شما را ديگران خوردند و غارت كردند. اى ملت بزرگ اى قهرمان پروران، اى طليعه داران آزادى، اى امتى كه پرچم خونين حسين (ع) را ..14 سال است كه بر دوش داريد. اى ياران با وفاى امام خمينى، سلام بر شما سلام بر شهيدان شما كه غريبانه در دشتهاى داغ خوزستان و كوهستانهاى سخت كردستان مظلومانه جان دادند. سلام بر لحظات پرشكوه شهادت آنها سلام بر پيچ و تاب و ركوع و سجود لحظات جان دادن آنها سلام بر خانواده شهداً كه چشم و چراغ اين ملتيد سلام بر شما كه با قامتى استوار صبورانه بار سنگين انقلاب را بر دوش ميكشيد. اگرچه لبتان گريان است اما نمى‌گرييد اگرچه چشمتان اشك دارد اما اشك نمى‌ريزيد.
مى‌دانم شما بجاى گريه شعار مرگ بر آمريكا و شوروى و اسرائيل سر ميدهيد و با اعمال قلبتان ندا ميدهيد، خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى نگه‌دار. مى‌دانم دستتان از داغ فرزندانتان ناتوان است اما با صلابتى همچون كوه قاب عكس امام و بعد نور چشمان خود را بر روى سر داريد.
اى مردم اى مسلمانان اى كسانيكه فرياد مى‌زنيد كه ما امت رسول الله هستيم آيا مى‌دانيد كه در دل شبهاى تاريك آنگاه همه شما خواب هستيد خانواده‌هاى شهداً در كنار سفره خالى ميبينند چه مى‌كنند؟ و چقدر براى مادر غمديده‌شان بهانه‌گيرى ميكنند. پس بياييد همه با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيم و دست ازخدا و اماممان كه جز حرف خدا حرف ديگرى ندارد بر نداريم.
بيائيد به خاطر اين خون شهداً و اشك چشمان يتيمان وحدت را حفظ كنيم وبدانيد كه روزى پيروز خواهيم شد و پرچم خونين توحيد را بر فراز كاخهاى مستكبرين بر افراشته خواهيم نمود. خوشا به حال آن كسانيكه در اين مسيرامتحان را خوب داده‌اند.
اى مردم شهيد پرور ميدانم كه صداى گريه كودكان يتيم به گوشتان ميرسد كه به سختى ميگريند. ميدانم كه آواى دردآلود مادران شهيد پدران شهيد همسران شهيد و خواهران و برادران شهيد بند دلتان را ميآزارد به همين خاطر است كه هرروز بر صف جهادگران ما افزوده ميشود. اى جوانان غيور و برومند دست ازجهاد و مبارزه بر نداريد و جبهه‌ها را پر كنيد بدانيد تا زمانيكه جنگ درايم به قول امام عزيزمان جنگ در رديف مسائل اصلى ما به شما ميآيد پس جبهه‌ها را خالى نكنيد و به مبارزه خونين خود بر كفر جهانى ادامه دهيد. ما بايد خود را همچون حضرت ابراهيم آماده سازيم تا در موقع لزوم فرزندان خود را قربانى دين خدا نمائيم.
برادران و خواهران، امروز سرهاى مقدس شهداى كربلا در كنار هم آرميده‌اند و چشم براه كسانى هستند كه پرچم خونين شهادت را بر جاى جاى خاك بلا خير دنياى ظلم بر افرازند و راه خونين خودشان را بپيمايند و كاخ ستمكاران و جباران را ويران نمايند. بدانيد هنوز هم نداى امام حسين در روزعاشورا كه تنهاى تنها در ميان گودال قتلگاه ايستاده بود و فرياد ميزد هل من ناصرينصرنى و هل من معين يعنى بر سر تاريخ فرياد ميآورد و بدانيد امام حسين زمان ما پرچمدار خونين امام حسين (ع) امام عزيزمان ميباشد و امروز تنها مرديكه ابوذروار پرچم صداقت را بدست گرفته و بر سر معاويه‌هاى زمان خروشيده امام ماست.
آرى خوشا به سعادت كسانيكه اين فرزند حسين را يارى كرده‌اند و بد به حال كسانيكه حسين اين زمان را تنها گذاشتند. باز هم اى امت شهيد پرور از شما عاجزانه ميخواهم كه به خاطر خدا خون مظلومان تاريخ اسلام به خصوص حسين (ع) و به خاطر خون شهداى گمنام خودتان در درجه اول وحدت راحفظ نمائيد و نگذاريد كه منافقان و كافران بين شما تفرقه بيندازند و شما را به خون شهداً قسم ميدهم كه اين محل و آن محل و اين تكيه و آن تكيه و اين مسجدو آن مسجد و اين قبيله و آن قبيله براى خودتان درست نكنيد فقط هدف الله و اسلام باشد بدانيد كه همه ما مسلمانيم و در اسلام فقط تقواست كه ارزش دارد.
بعد امام را تنها نگذاريد و بدانيد كه اگر لحظه‌اى غفلت كنيم و دست از يارى خدابرداريم باز اين مستكبرين و كافران بر سرمان خواهند ريخت. بدانيد كه اگر امروزما امام را تنها بگذاريم روزى به عذاب الهى دچار خواهيم شد.
اى مردم مسلمان همانطورى كه حسين(ع) در روز عاشورا به ما آموخت كه زمانى دين در خطر است بايد خود و زن فرزندان را فداى دين قرآن نمائيم. نكند خداى ناكرده محبت زن و فرزند باعث شوند كه ما دست از جهاد و جنگيدن درراه خدا برداريم و همين بس كه خداوند بزرگ در قرآن كريم در سوره تغابن آيه 14ـ 15 ميفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا من ازواجكم و اولادكم فاخذروهم و ان تفعوا و تصفحوا وتغفروا فان ا... غفور رحيم ـ انما اموالكم و اولادكم فتنه و الله عنده اجر عظيم.
الا اى اهل ايمان بدانيد كه زنان شما هم برخى كه شما را از طاعت و جهاد وهجرت در دين باز دارند دشمن شما هستند از آنان حذر كنيد و اگر از عقاب آنهاپس از توبه عفو و آمرزش و چشم پوشى كنيد خدا هم در حق شما بسيار آمرزنده و مهربان است. به حقيقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستندچندان بر آنها دل نبنديد و بدانيد كه نزد خدا اجر عظيم خواهد بود.
امروز اسلام از هر طرف از داخل و خارج مورد تهاجم قرار گرفته است امروزاسلام تنهاست و ملت ايران هم همان هفتاد و دو نفر عاشورا ميباشند اكنون اين مناديان كفر و نفاق تصميم گرفته‌اند كه اسلام را شكست بدهند. امروز روزى است كه ملت ايران بايد در مقابل اين اجانبان بايستند تا خداى نخواسته اسلام به خطر نيفتد امروز روز آزمايش الهى ميباشد. امروز روز مردى و مردانگى است.امروز روزى است كه ايمان آرودگان واقعى ما ايمان آوردگان زبانى مشخص ميشوند و بايد در مقابل گفته‌هاى خودمان عمل داشته باشيم چون شعار بدون عمل چيزى ارزش ندارد. امروز بايد مثل ياران حسين كه در روز عاشورا در ركاب حسين جان داده‌اند بايد خون بدهند تا اسلام سرفراز بماند. اكنون روزى نيست كه ما در كنار زن و فرزند خود بنشينيم و شعار بدهيم. بايد خون داد تا پيروزشد چون ميدانيم بدون خون پيروزى نصيب مسلمين نخواهد شد. پس يكبار
ديگر همه‌تان با نداى بلند فرياد بزنيد جنگ جنگ تا پيروزى.
اما سخنى چند با مادر رنج كشيده‌ام و ديگر مادران شهداً، مادرجان نمى‌دانم چگونه از تو براى اين همه زحماتيكه متحمل شدى و شبهاى زيادى را بر سر گهواره‌ام بى‌خوابى كشيدى و در هواى سرد و گرم وترم كردى و با عصاره محبتها و نوازشهاى مادرانه تربيتم نمودى تشكر كنم. بدان كه دوستت دارم. مادرجان آفرين بر تو و آفرين ديگر مادران شهداً كه عشق حسين (ع) را با شيرتان در عمق جان شهداً جاى داديد تا كه نداى امام عزيز را با دل و جان پاسخ گويند. مادر جان مى‌دانم كه در شهادتم بسيار خواهى
گريست و برايم سينه چاك خواهى كرد ولى اين را بدان كه خون فرزندت در مقابل خون فرزندان رسول خدا هيچ ميباشد و بايد شما دستهاى خود را به سوى آسمان دراز كنيد و پروردگار متعال را سپاس گوئيدو بدانيد كه شما اى مادران شهيد در نزد خداوند منزلتى پيدا كرده‌ايد. قدر اين ارزش الهى را بدانيد نكندخداى نخواسته اعمالى انجام دهيد كه مورد رضايت خدا نباشد.
اى مادر من و اى مادر شهيدان در ميان مردم صداى گريه تان را بلند نكنيد تا شايد بين آنها منافقى باشد و از صداى گريه‌تان خوشحال شود با سكوت خودتان قلب كافران و منافقان را تباه كنيد. و شما...
اى خواهران من امروز شما مثل حضرت زينب (ص) پرچم خونين را بدست بگيريد و پيام خون مرابه زنان مسلمان برسانيد. اى خواهران من حجاب را رعايت كنيد آنطورى كه حضرت فاطمه و زينب (س) رعايت كردند چادر از سرتان برنداريد و بدانيد كه خون شهيد ناظر بر اعمال ما ميباشد. خواهران من نكند در فراق من در ميان انظار صداى گريه‌تان را نامحرمان بشوند. دوست دارم ناله‌هاى خودتان رادر سينه خفه كنيد و هيچ وقت بر مزارم شيون نكنيد و هر وقت به ياد من افتاديد به ياد صحراى كربلابيفتيد كه چطور حضرت زينب (س) مقاومت كرده است. اگر ميخواهيد من و ديگر شهداً را به خواهرانبرسانيد. اما سخنى با همسرم كه در حال و هواى انقلاب اسلامى با تحمل دورى من وصبر و مشكلات سختيها در بوته آزمايشهاى الهى با الهام از اسوه‌هاى زنان
بزرگوار و مصيبت زده مكتب تشيع وفادارى خويش را به امام و خون شهداى كربلا و شهداى انقلاب اسلامى ثابت كرده‌ايد و انشاًا... تا آخرين لحظه‌هاى عمرت مادرى شهيد پرور براى فرزندانم خواهى بود. همسر مهربانم در اين برهه از تاريخ اسلام متحمل رنجهاى فراوانى شده چكنم مسئوليت است و بايد بهاى خداپرستى خويش را بپذيرى. مى‌دانم كه در فقدانم باران غمهاى گران بر سرت ميبارد اما بدان كه اين بار غمها و غصه‌ها رحمت خداوندى است. خدا راسپاس بسيار بگذار كه لطف خويش را شامل حالت كرد و شوهرت را شايستگى بخشيد تا به پابوس سالار شهيدان امام حسين (ع) برود و ترا نيز لياقت بخشيد تا لباس عزاى مظلوميت شهيد پرور ايران را بر تن بپوشى گرچه تا آخر عصر چادرسياه بر سر و اشكهاى دردآلود در گونه‌هايت خواهد نشست. اما همسرم بدان كه در پيشگاه فاطمه زهرا و دختر سياهپوش و عزادارش حضرت زينب روسفيد
خواهى بود. نمى‌خواهم رسالتت را برايت بازگو كنم چرا كه خود تاكنون خوب به وظايف خويش عمل كردى انتظار دارم كه همپاى مادران و همسران شهداى ديگر همواره در صحنه انقلاب با پيروى از رهنمودهاى حيات‌بخش امام عزيزمبارزه خويش را عليه شيطان بزرگ و ايادى داخلى و خارجيش با كوبنده ترين سلاح خويش يعنى حجاب ادامه دهى. انقلاب نياز به گذشت و اخلاص دارد.
همسرم چون زينب محكم باش و استوار و در مقابل منافقين و آن كسانيكه با انقلاب و امام مخالفند سخت مبارزه بنما و پيام رسان خون شهداى مظلوم باش. امروز تو به صف خانواده شهداً كه چشم امتند پيوستى قدر اين منزلت را بدان. نكند خداى نخواسته خون مرا در مقابل پول و ديگر ماديات بفروشى. نكند خداى نخواسته اعمالى انجام دهى كه مورد رضايت من و ديگران نباشد هيچ وقت شما و ديگر بستگانم از سپاه و ديگر ارگانهاى انقلابى چيزى را درخواست نكنيد. هيچ كس بخواهد بخاطر كار شخصى خودش را به من نسبت بدهد من هيچ وقت راضى نخواهم بود و روز قيامت دامنش را خواهم گرفت . هر كارى برايم انجام مى دهيد خدا را در نظر داشته باشيد . اما اى همسرم شما در قبال فرزندانم كه ديگر پدرى نخواهند داشت، تا در آغوششان بگيرد و لبخندهاى شيرين برلبان زيبايشان بنشاند مسئوليتى سنگين دارى هيچ وقت به اين فكر نباش كه فرزندانم بى‌پدر شده‌اند وقتى بزرگ شده‌اند و فهميدند كه پدرشان درچه راهى شهيد شده افتخار خواهند كرد و مصمم خواهند شد كه راهم را ادامه دهند. اكنون بعد از من زحمت تو دو چندان شده است براى فرزندانم هم مادر هستى و هم پدر دوست دارم آنها را فقط و فقط با كلام الهى يعنى قرآن انس بدهى و آشنايشان سازى در تربيت‌شان سخت بكوش و شبهاى جمعه آنها را بر سر مزارم و سر مزار ديگر شهدا بياور. فرزندانم را عاشق حسين ببار بياور و آنها را پيرو واقعى امام عزيز تربيت نما اگر زمانى شده كه ميبايستى مثل حسين على‌اصغر را بر سر دست بگيرى همه فرزندانم را فداى اسلام نما پسرانم را پيش پاسدارها اين نور چشمان امام اين پيروان واقعى امام و اين جان بر كفان مخلص
ببر و بگو كه اگر لازم شده فرزند شهيد را قربانى امام نمائيد.
اما چند كلمه‌اى با جگر گوشه‌هايم با عصاره‌هاى شيره جانم با زينب دخترخوب و نازم كه عاشق امام امت است و با صفيه كه همراه خواهرش ميباشد. دختران عزيزم دوست دارم هر چه مادرتان ميگويد كوشش كنيد و به كار ببنديد.
نمازتان را فرا گيريد و حتماِ نمازتان را در سنين كم شروع كنيد كم‌كم كه بزرگ ميشويد با قرآن بيشتر انس بگيريد و همواره در صحنه باشيد كه نياز انقلاب است چرا كه همه ما نيازمند انقلاب اسلامى هستيم زيرا كه تمام شرف و عزت ما از اسلام است دوست دارم طورى زندگى كنيد كه دختران حسين زندگى كرده‌اند.
حجاب را به تمامى معنى حفظ كنيد. سعى كنيد حتى نامحرمان صداى بلند شما را نشنوند. بدانيد كه پدرتان به شما خيلى علاقه‌مند بود اما عشق و علاقه به اسلام و قرآن و امام بيشتر بوده است ونياز بود كه شما را ترك كنم هيچ وقت ناراحتى به خود راه ندهيد بدانيد كه خون پدر شما و خون ديگر شهداً به خاطر اسلام ريخته شده است و اين باعث افتخار شما بايد باشد.اما تو عليرضا جانم كه گرماى وجود كوچك و نازنينت در آغوش باباصفائى ديگر داشت اگر بعد از اين آغوش بابا به رويت باز نيست به دامن پر مهر و محبت مادرت پناه ببر كه جاى پدر را پر خواهد كرد از دامن او درس شهادت و ايثار را
ياد بگير چرا كه او با پيام خويش در قبال خون شهداً رسالت به ثمر رساندنت را به عنوان سرباز امام زمان به عهده دارد انشاًالله كه تو در آخرت با مقام شهادت زيارت كنم. پسرم آگاه باش و مقاوم و صبور و عاشق امام عزيز. دوست دارم بزرگ شدى به نماز بپردازى تا خدا را با قلب و روح درك كنى و مقام عارفان و دوست داران واقعى ايزد منان بر سر با ايمان و شناخت كامل از فرهنگ حيات‌بخش اسلام و رهنمودهاى امام خود را مسلح و آماده كن كه راه سخت و دشوار در پيش دارى در هر شرايطى مطيع بى‌چون و چراى ولايت فقيه باش و خط فكرى خودت را از حوزه بگير بدان راه بهشت راهى است كه بايد از پيچ و خمهاى كمرشكن و طاقت فرسا آزمايشهاى الهى به آن رسيده. به دو چيز سفارشت مى‌كنم 1ـ ايمان 2ـ صبر دوست داشتم ميبودم و ترا در لباس سپاه ميديديم اميدوارم كه در روز قيامت با لباس سپاه ترا ببينم. سلام بر امام زمان.
سلام بر قدس سلام بر يوم الجمعه سلام بر رمضان المبارك، سلام بر دوقلوهاى خدا داده‌ام محمد باقر و روح‌الله سلام بر متولدين و پا به عرصه وجود گذاشتگان و در روز جمعه روز تولد امام زمان و روز قدس و آخرين جمعه ماه مبارك رمضان.
سپاس خداى حميد و مجيد را كه ما را در صف عاشقان و منتظران امام مهدى قرار داد. براى اين دو فرشته معصوم نمى‌دانم چه بگويم. به اين كوچولوهاى كوچكى كه در يك روز مبارك و عزيز به دنيا آمده‌اند، گوئى كه مشيت الهى بر اين قرار گرفته كه آنها سربازان امام زمان خواهند بود، و در روز قدس در بيت المقدس در ركاب آن بزرگوار به جهاد عليه صهيونيستها خواهند پرداخت. از خداى تبارك و تعالى خواهانم كه به حرمت سيد الشهداً اين دو قلوهاى جگرپاره‌ام را از سربازان امام زمان قرار دهد و چشمانشان را به جمال آن امام منور گرداند. خدايا زندگى و مرگ فرزندانم را در راه اسلام مقرر بگردان و آنان را ازياران صديق امام حسين(ع) قرار بده.
اما پيام من به عمو (محمدرضا) و برادرانم: عمو جان شما كه وصى من ميباشى بايد توجه داشته باشى كه مسئوليتت بسيار سنگين شده است. هر كارى كه برايم انجام ميدهى خدا را در نظر داشته باش وپدرى مهربان براى فرزندانم باش. سعى كن با برادران سپاه بيشتر در تماس باشى و كسانى را بر مزار ومجالسم بياور كه مورد تاًييد سپاه باشند در كارهايى كه برايم انجام ميدهى با سپاه مشورت نما نكندخداى نخواسته كارى انجام دهى كه مورد رنجش برادران سپاه گردد. عموجان در تربيت فرزندانم سخت
بكوش و آنها را مسلمان رساله‌اى ببار بياور طورى كه وقتى بزرگ شده‌اند سربازان واقعى امام زمان باشندو شما اى برادران گراميم دوست دارم اسلحه به زمين افتاده‌ام را برگيريد و راهم را ادامه دهيد طورى كه زندگى‌تان و مبارزه‌تان براى خدا باشد نكند خداى نخواسته كارى بكنيد كه مورد سرزنش قرار گيريد.
انشاًالله كه پيروان واقعى امام خواهيد بود و دست از مبارزه بر نخواهيد داشت اكنون مردم نظاره‌گر شما هستند و ميبينند كه شما چه ميكنيد چونكه شما برادران شهيد ميباشيد اگر كارتان خلاف دستورات امام باشد بدانيد كه اعمالتان ضربه به انقلاب ميزند. يا ايها الذين امنوا لم يقولون مالا تفعلون كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون ـ ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص ـ يا ايها الذين آمنواهل ادلكم على تجاره تنجيكم من عذاب اليم تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و
انفسكم ذالكم خيرلكم ان كنتم تعلمون ـ يغضرلكم ذنوبكم و يدخلكم جنات تجرى من تعتهاالانهار و مساكن مايبه فى جنات عدون ذالك الفوزالعظيم.
(1) الا اى كسانيكه به زبان ايمان آورده‌ايد چرا چيزيكه به زبان ميگوئيد كه در مقام عمل خلاف آن ميكنيد (2) بترسيد از اين عمل كه سخنى بگوئيد و خلاف آن كنيد كه بسيار سخت خدا را به خشم وغضب ميآورد (3) خدا آن موُمنانرا كه در صف جهادگران مانند سد آهنين همدست و پايدارند بسياردوست ميدارد (4) اى اهل ايمان آيا شما را به تجارتى سودمند كه شما را از عذاب دردناك (آخرت) نجات بخشد دلالت كنم (5) آن تجارت اين است كه به خدا و رسول او ايمان آوريد و به مال و جان درراه خدا جهاد كنيد اين كار (از هر تجارت) اگر دانا باشيد براى شما بهتر است (6) تا خدا گناهان شماببخشد و در بهشتى كه زير درختانش نهرها (آب‌گورا) جارى است داخل گرداند و در بهشتهاى عدن جاودانى منزلهاى نيكو عطا فرمايد اين همان رستگارى بزرگ بندگان است.
اما سفارش من به شما همسنگرها و همرزمانم شما كه دست از زندگى دنيوى كشيده‌ايد و تمام هستى خودتان را فداى اسلام نمائيد. شمائيكه مناجات شبانه شما و ناله‌هاى نيمه شب شما در دل سنگرها به جبهه‌ها صفاى ديگرى بخشد اكنون سرنوشت اسلام دست شماست شكست شما شكست اسلام است.دست از مبارزه برنداريد تا انشاًالله روزى با دستان پرتوان شما به رهبرى پيامبر گونه امام عزيزمان پرچم پر افتخار لا الله الا الله و محمد رسول الله و على ولى الله بر فراز كاخهاى جهانى به خصوص كربلا و قدس عزيز برافراشته بداريم. برادر من بدانيد كه پيروزى نزديك است شكست از آن دشمنان ماست.
اين وعده خداست و وعده خدا هيچ وقت خلاف نيست اين فقط آزمايش الهى است فقط خداوند ميخواهد ما را آزمايش نمايد تا ايمان آوردگان واقعى با ايمان آوردگان زبانى مشخص شود ـ اى برادران من اى شب زنده‌داران همانطورى كه داريد مبارزه ميكنيد و حرمت شما نشانگر اين است كه داريد هردو مبارزه انجام ميدهيد براى خودتان ادامه دهيد هم مبارزه با كفر بيرونى داشته باشيد و هم مبارزه با كفر درونى چرا كه اين روش اولياً و انبياً ميباشد مبارزه با نفس است كه شما را به رستگارى رساند. سنگرهاى خودتان را با تلاوت قرآن منور و عطر آگين نمائيد. بيائيد به فرمان حضرت على (ع) كه مرا به نظم و تقوا امر ميكند جامه عمل بپوشانيم. نظام را رعايت كنيد كه در شاًن حزب‌الله ميباشد چون اگر در كارهايمان نظم نباشد نميتوانيم پيروزى را به نحو احسن بدست آوريم ـ اطاعت از فرماندهى را سرمشق خود قرار دهيد و مطيع فرماندهانتان باشيد چرا كه امرى است واجب. حفظ اسرار داشته باشيد و مسائل جبهه مرا به پشت جبهه حتى به بهترين ياران خودتان نگوئيد چونكه امكان دارد مسائلي كه به ديگران ميگوئيد دشمن اطلاعات لازم را كسب كند. بيائيد براى خدا حرفهاى ناگفتنى‌هاى جبهه را در دلتان حفظ كنيد و آن چيزهائيكه باعث ميشود تا مردم به معنويات و امدادهاى غيبى جبهه آگاهى پيدا كنند به پشت جبهه برسانيد. صبر را پيشه خود قرار دهيد و در مشكلات از نماز يارى جوئيد و بدانيد كه خداوند با صابران است امام را تنها نگذاريد اى رزمندگان و اى برادران حزب الله پيرو روحانيت خط امام باشيد و هيچ وقت از روحانيت جدا نشويد كه اين باعث سرنگونى ما خواهد بود. چرا كه مشعل‌دار اسلام و روحانيت ميباشند.
همانطورى كه شعار ميداديد. در هر زمان و شرايطى مطيع بى‌چون و چراى ولايت باشيد. اى جوانان غيور و برومند از گروه گرائى و حزب‌گرائى پرهيز كنيد. همه‌تان در يك صف باشيد و همه‌تان حزب‌الله هستيد.اكنون جهان اسلام به شما چشم دوخته‌ايد مستضعفين و محرومان جهان چشم براهند تا شما برويد و آنها را از دست مستكبران و كافران نجات بدهيد. قل ان كان اباوكم وابناوكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصو حتى ياتى الله بامره و الله لا يهدى القوم الفاسقين (اى رسول ما) بگو امت را كه
اى مردم اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خويشاوندان خود را و امواليكه جمع آورده‌ايد و مالتجاره كه از كسادى آن بيم‌ناكيد و منازل (عالى) كه به آن دل خوش داشته‌ايد بيش از خدا و رسول و جهاد در راه دوست ميداريد منتظر باشيد تا امر نافذ (قضاى حتمى) خدا جارى گردد و خدا فساق و بدكاران را هدايت نخواهد كرد (سوره توبه آيه 24).
اما شما اى دنيا پرستان و اى گرگ صفتان اى كسانيكه به خوشگذرانى اين دو روزه دنيا دل بسته‌ايد اى كسانيكه مثل لاك‌پشت سر در لاك خود فرو برده‌ايد و دنيا را نمى‌بينيد. اى ترسوها اى دنيا طلبان بدانيد كه اين دنيا را باقى نخواهد بود و روزى همه شما از اين دنيا خواهيد رفت قدرى بيشتر فكر كنيد دل به اين خوشى دو روزه دنيا نبنديد. بيائيد از بستر گرم و نرم خانه خودتان بيرون رويد و قدرى به فكر آن دنياى ابدى‌تان باشيد.
اكنون اسلام نياز به يارى دارد برويد همراه ديگر رزمندگان به يارى اسلام بشتابيد و گول اين دنياى پر زرق و برق را نخوريد و خدا را معبود خود قرار دهيد نه سرمايه و زن و فرزند را. قدرى به اطراف خود بنگريد كه متوجه خواهيد شد گرسنه‌گان زيادى اطراف شما هستند اگر سرمايه دارى و كاخ نشينى خوب بود پس امامانمان به دنبالش ميرفتند. سرمايه خوب است اما بشرطى كه در راه خدا خرج شود نه اينكه انباشته كنيم. اما شما اى بى‌تفاوتها هر روز بر تعداد شهداى ما افزايش مييابد هر روز فرزندى يتيم و مادر بى‌پسر ميشود. اما هنوز يك جو غيرت در شما پيدا نشده است و به قول حضرت على (ع)اى نامردان در لباس مردان تا كى بى‌تفاوتى و بى‌خيالى.
اى حيوانهاى انسان نما اينقدر بى تفاوتى دينى است بيائيد يا در صف حسين قرار بگيريد يا در صف يزيد. وگرنه اين است يك حق در جهان بيشتر نيست و نه اين است كه به فرمان آن و پيامبر و امامان ما بايد از حق پشتيبانى كنيم پس چرا سكوت اختيار ديد. يا ما حق هستيم يا آمريكا. پس بيائيد توبه كنيد كه خداوند توبه‌پذير و مهربان است بيائيد همراه ديگر جوانان در صف انقلاب قرار بگيريد امام را پيشوا و مرجع خود قرار بدهيد.
در پايان باز هم خانواده خودم را به صبر و شكيبائى دعوت مينمايم دوست دارم تمام خانواده ودوستانم در عزايم لباس سفيد پوشيده و خوشحال باشند و با خوشحالى خودتان قلب دشمنان اسلام رابه لرزه در آوريد. من راضى نخواهم بود كسى از خونم بهره‌بردارى شخصى نمايد و خونم به نفع اسلام ستفاده نمائيد مرا در كردكلا قبرستان جديد دفن نمايد (اگر قبرستان تهيه نشد در كنار شهيد اتقائى دفن نمائيد) و شبهاى جمعه بر مزارم بيائيد و برايم فاتحه بخوانيد.
فاالذين هاجروا و اخرجوامن ديارهم و اوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لا كفرن عنهم سيئاتهم و لادخلنهم جنات تجرى من تحت الانهار ثواب من عند الله والله عنده حسن الثواب. آل عمران (194).پس آنانكه از وطن خود هجرت نموده‌اند و در ديار خويش بيرون شده در راه خدا رنج كشيده‌اند و جهادكرده و كشته شدند همانا بديهاى آنانرا در پرده لطف خود بپوشانيم و آنها را به بهشتهائى در آوريم كه زيردرختانش نهرها جارى است اين پاداشى است از طرف خدا و نزد خداست پاداش نيكو يعنى (بهشت لقاى الهى).خدايا خداوندا ترا قسم ميدهم به خونهاى اين شهداً به خون خفته امام ما را تا قيام حضرت مهدى(عج) نگه دار و هر چه زودتر فرج آقا امام زمان را برسان.
خدايا خداوندا ترا به مظلوميت حسين(ع) قسم ميدهم هر چه زودتر رزمندگان اسلام را به پيروزى نهائى برسان. آمين يا رب العالمين.
1ـ محل دفن: كردكلا (قبرستان جديد يا پهلوى شهيد اتقائى)
2ـ وصـى من: محمدرضا عالى و ناظر برادرم صمد عالى
3ـ كتابها و لباسهاى فرم و نظامى مرا به سپاه تحويل دهيد
ذبيح الله عالى 14/8/62



خاطرات

عبدالرضا عاليشاه:
شهيد در گرادن امام محمد باقر بود ند و ما در گردان امام حسين (ع) بود يم.
صبح بود ،سپيده تازه سر زده بود كه در منطقه عمليات محور دهلران و مهران آماده و گوش به فرمان بوديم تا عمليات والفجر 6 را آغاز نمائيم. در همان ابتدا بر سپاه چهارم عراق يورش برده آنان را در سردرگمي عجيبي فرو برده بوديم ولي حجم سنگين آتش دشمن كه شروع شد مجبور شديم در ارتفاعات مواضع بدست آمده پدافند نمائيم . شهيد عالي مورد اصابت آر پي جي 11 قرار گرفت و صدايش در بي سيم به گوش مي رسيد كه زمزمه مي كرد :حسين حسين شعار ماست شهادت افتخار ماست و امروز بعد از سالها هر لحظه انگار صدايش پژواك مي كند و براي هميشه ماندني شده است . او چگونه در آخرين لحظات عمرش چه زيبا آن شعاري كه مردم در ميدان ژاله سابق در زير باران گلوله شاه مخلوع آن دست آموز آمريكا مي دادند؛ شهيد عالي در بالاي ارتفاعات دهلران در منطقه عملياتي والفجر 6 در مقابل مزدور ديگر استكبار جهاني سر داده بود كه حسين حسين شعار ماست شهادت افتخار ماست. اين يعني همان فرياد رساي سالار شهيدن كربلاست كه:
هيهات من الذله. يعني همان شعار كل يوم عاشورا يعني همان كل ارض كربلا يعني همانكه مي گويم نهضت ما حسيني است يعني همانكه تا خون در رگ ماست خامنه اي رهبر ماست.

محمد علي بياتي:
مدتي بود ظرف هاي شام بچه ها كه مي بايست هر صبح توسط شهردار چادر شسته شود تميز و شسته شده در داخل چادر قرار مي گرفت. بعضي از دوستان هم از واكس خوردن پوتين هايشان مي گفتند. يكي از شب ها به صورت اتفاقي با شهيد عالي روبرو شدم كه براي بردن ظروف چادري به محوطه گروهان ما آمده بود. وقتي مرا ديد لبخندي زد و گفت:«هيس» باورم نمي شد. فرمانده گردان مسلم بن عقيل پوتين ها و ظروف غذاي نيروهايش را مي شست.

قبل از عمليات والفجر 6 ، تعاون گردان اعلام كرد رزمندگان لباس ها و تجهيزات شخصي خود را به تعاون تحويل دهند ـ كار تعاون در گردان بيشتر خلاصه مي شد در نگهداري تجهيزات شخصي رزمندگان، ارسال نامه هاي آنها، صدور پلاك و ... ـ وقتي برو بچه هاي تعاون گردان وارد چادر فرماندهي شدند، شهيد عالي تمام لوازم شخصي خود را به آنان تحيول داد. وقتي بر و بچه هاي تعاون خواستند از گردان بيرون بروند، دست در جيب برد و شانه اي كه هميشه با آن محاسنش را شانه مي كرد به بيرون آورد. چند مرتبه آن را به ريشش كشيد و بعد گفت:«ديگر نيازي با اين شانه نيست. از فردا حوريان بهشتي ريش هايم را شانه خواهند كرد.» البته قرآن جيبي اش را تحويل نداد.

محمد علي بياتي:
شهيد بزرگوار ذبيح الله عالي داراي خصوصيات اخلاقي منحصر بفردي بوده كه بنده كمتر با آن مواجه شدم. ايشان كمتر مي خوابيد و بيشتر وقت خود را به سركشي از نيروها مي پرداخت. البته اين سركشي ها بيشتر به هنگام شب و نيمه هاي شب برمي گردد. در جنگيدن هم من نديديم كه ايشان براي خمپاره خيز برود و معتقد بود كه هر چه سهميه باشد خدا مي دهد.
به عنوان مثال يا نمونه برايتان بگويم: بنده آن زمان بعنوان مسئول دسته در يكي از گروهان هاي گردان مشغول انجام وظيفه بودم. چون نيروهاي لشكر خود را براي عمليات والفجر6 آماده مي كردند و اجتماع نيروهاي اعزامي از مازندران به حدي بود كه تا چشم كار مي كرد پر از نيرو بود. بگذريم و برگرديم به گردان خودمان كه فرماندهي گردان به عهده شهيد عالي و تقي خادميان و ايوب عبادي هم بعنوان مسئول در گردان بودند. يكي از روزها نيروي بسيجي به من مراجعه كرد و گفت آقاي بياتي ديشب يك نفر به چادر ما آمد و ظرف شام ما را شست و سرجاي خودش گذاشت چون آب آشاميدني را كه تانكرهاي آب مي آوردند ظرف نيم يا يك ساعت تمام مي شد و خادمان چادرها يا همان شهردارها ظرف هاي شام را براي صبح مي گذاشتند. چند وقتي از اين ماجرا گذشت نيروي ديگري آمد و گفت آقاي بياتي ديشب يك نفر پوتين هاي ما را واكس زد و به كنار گذاشت. بالاخره پس از جستجوي زياد متوجه حضور ناگهاني شهيد عالي در دور و بر چادر خودمان شديم و ايشان هم با اخلاص و تواضع زياد كلمه (هيس) را بكار برد تا ديگر نيروها كه خواب بودند متوجه حضور ايشان نشوند.
گويا شهيد بزرگوار از اينكه تا چند روز ديگر در اين دنياي فاني زنده نيست كاملاً آگاه بوده و به دنبال ره توشه اي براي آخرت خود.
با شروع كلاس هاي توجيهي و اطلاعات تازه از وضعيت استقرار دشمن در منطقه خبر از عملياتي ديگر بگوش مي رسيد و شهيد عالي هر لحظه با عشق به شهادت و ديدار با معبود بي تابي مي كرد. سر انجام گردان ما را براي حمله به دشمن به نزديكترين نقطه مطمئن بردند. يك شب و روز در بيابان هاي اطراف دهلران سپري كرديم فرداي آن روز من و شهيد عالي در حالي چسبيده بهم بوديم و به پتوي انباشته شده تكيه داده بوديم به شهيد عالي گفتم كمپوت مي خوريد ايشان گفت كم ميل نيستم ما هم كمپوت را از كوله پشتي خودم در آوردم و آن را دو نفري خورديم قوطي كمپوت را در فاصله چند متري پرت كرديم مشغول صحبت بوديم و شهيد عالي سنگ كوچكي برداشت و گفت اين سنگ را بطرف آن قوطي پرت ميكنم اگر سنگ به داخل رفت ما بر دشمن پيروز خواهيم شد و قله را فتح خواهيم نمود سنگ را به طرف قوطي پرت كرد و سنگ درست به لبه قوطي برخورد كرد و بداخل قوطي رفت با دست به زانوي من زد و خنديد و گفت: شك نداشته باش كه ما قله را از دشمن خواهيم گرفت. غروب آن روز بچه هاي اطلاعات و عمليات آمدند تا گردان ما را به خط دشمن راهنمائي كنند. بچه هاي تعاون گردان براي تحويل گرفتن وسايل نيروها در بين بچه ها آمدن و وصيتنامه ـ عكس ـ لباس و چيزهاي ديگر را تحويل مي گرفتند وقتي به كنار من و شهيد عالي آمدند شهيد مقداري از وسايل خود را تحويل داد، فقط يك قرآن جيبي به همراه خود نگه داشت. بعد گفت: صبر كن شايد چيزي جا مانده باشد. ناگهان از جيب خود شانه اي بيرون آورد شانه اي كه هميشه با آن محاسن خود را شانه مي كشيد. نگاهي به شانه انداخت و نگاهي به نيروي تعاون بعد با لحن بسيار زيبا گفتند: بگير فردا حوريان بهشتي محاسن وسرم را شانه مي كنند ،اين شانه به درد اين دنيا مي خورد و به طرف خط دشمن حركت كرديم. ساعت 3 بعد از ظهر را نشان مي داد حركت آغاز شد. بنده آخرين نفر گردان بودم تا نيروهاي عقب مانده را به نيروهاي گردان برسانم. بعداز 12 ساعت پياده روي و دويدن به ميدان مين دشمن رسيديم. بچه هاي تخريب جهت باز كردن معبر مشغول جمع كردن مين شدند. نيروهاي گردان به صوت درازكش پشت ميدان منتظر باز شدن معبر بودند تا با تمام توان و وجود خود به خط دشمن بزنند و دشمن متجاوز را به عقب برانند. درست به انتهاي معبر كه رسيدند ناگهان دست يكي از بچه هاي تخريب به تله منوري خورد و روشن شد. درگيري و تيراندازي دو طرف به اوج خود رسيد .در اين بين شهيد عالي نيروها را به طرف جلو هدايت مي كرد و با همان زبان مازندراني در ميان آتش و خون فرياد مي زند.
بلند شو حركت كن، دشمن در حال فرار است. در همين حال من خودم را تا وسط ميدان مين به ايشان رساندم. ديدم شهيد با چه شور و حالي نيروها را از ميدان مين عبور مي دهد و مي گويد شما پيروزيد شما بچه هاي مازندران بايد اين قله را از دشمن بگيريد. بالاخره يك ساعت درگيري طول كشيد تا توانستم سنگرهاي اول دشمن را فتح كنيم و خودمان را به بالاي قله برسانيم و پيروزي خودمان را تثبيت كنيم. صبح فردا شهيد عالي آنقدر خوشحال بود كه در پوست خود نمي گنجيد.
رفته رفته به ظهر و اذان نزديك مي شديم چند دقيقه ديگر شهيد ذبيح ا... عالي از جمع مشتاقان شهادت رخت سفر مي بندد و به سوي ديار ابدي خويش سفر مي كند. من باتفاق شاهد صحنه سيد محمد مشكواتي نزد شهيد رسيديم وبا او سلام و عليكي كرديم و در كنار ايشان به فاصله 2 متري داخل كانال نشستيم . اين سفارش ايشان هم بود كه فاصله را رعايت كنيد تا خداي ناخواسته براي همه حادثه اي رخ ندهد. انگار خداوند هم مي خواست كه ما يك لحظه چشم از ايشان برنگردانيم و سيماي نوراني ايشان را تماشا كنيم و اين آخرين لحظات عمر، ‌شهيد آنقدر صداي دلنشين و گوش نوازي داشت كه هر انسان را مجذوب خود مي كرد.
شهيد توسط بي سيم در حال صحبت كردن با فرماندهي قرارگاه عقبه بود و انگار به او سفارش مي كردند كه مواظب خودت باش و ايشان مي گفت من و شهادت. جالب اينجاست كه به زبان مادري خود صحبت مي كرد و جالبتر اينكه آخرين كلمه شهيد كه پشت بي سيم مي گفت اين بود: حسين حسين شعار ماست... هيچگاه يادم نمي رود همين كه گفت: حسين حسين شعار ماست، شهادت افتخار و ناگهان تركش خمپاره حنجره مباركش را پاره كرد و سرشان را از بدن جدا نمود و شهيد اين زمان بر روي بال هاي فرشتگان سوار شد و به آسمان ها پر كشيده چند دقيقه اي از شهادت ايشان نگذشته و ما همه اندوهگين و ناراحت كه يك باره صداي شهيد بزرگوار حاج حسين بصير را شنيدم كه مي گفت گوشي را بدهيد به عالي . بي سيم چي گفت ذبيح الله به نزد پيامبر (ص)‌ سفر کرد.

سردار عليجان مير شکار:
در خرداد ماه سال 1361 قرار گاه کربلا يک دوره آموزشي پانزده روزه براي فرماندهان گردان در دزفول برگزار کرد. در اين دوره تعدادي از برادران لشکرهاي ارتش و سپاه حضور داشتند. از لشکر 25 کربلا (شهيد) حاج حسين بصير، ذبيح اللّه عالي و بنده و دو نفر از برادران بسيجي به نام بادلي و فرمانبر حضور داشتيم. دورة آموزش پانزده روز در ماه مبارک رمضان بود. قصد ده روزه کرده و روزه مي گرفتيم. در کنار تمرينات فشرده و شرکت در کلاسها عالي با جديت تمام قرآن مي خواند به طوري که هر دو روز يک بار قرآن را ختم مي کرد. در همة لحظات بين کلاسها و فرصتهايي که به دست مي داد فوراً قرآن جيبي را بيرون مي آورد و مشغول قرائت مي شد.

 
 
 

 

آثار باقي مانده از شهيد
بسمه تعالي
«الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه»
قرآت مي فرمايد كه من روح خود را در انسان دميدم، تزكيه يعني پاك كردن درون انسان آدم حسن درخت است و ريشه اش اصول اعتقادي اوست. و ساقه آن بمنزله فرع اسلامي است. درخت اخلاق است. پيامبر اكرم (ص) ‌مي فرمايد: «الخلق وعاء الدين» (اخلاق ظرف دين است) نماز و ايات و نماز بدون اخلاق پذيرفته نمي شود پيامبر آمد تا آيات را براي مردم بخواند و بعد از اعتقاد به خدا و ايمان آوردگان كند راه هاي تزكيه نفس او يافت در اسلام يعني عمل كردن به اعمال اسلامي است همان تقواست مثال يك نگويد ـ غيبت نكند ـ و غيره آن وقت ثمره آن را در خود مي بيند حال فرق دارد مثل شستن لباس كه خيلي كثيف است و انسان بايد هم به جسم خودش برسد و هم روحش انسان معجوني از جسم و روح است جسم انسان نياز به تربيت دارد و روح انسان نياز به پرورش دارد شهر الرمضان خودش را مي سازد براي ميدان مسابقه (در دنيا و آخرت) اوج قله تكامل انساني جهاد

بسمه تعالي
از: گردان مسلم بن عقيل
حضور معظم حضرت امام خميني دامت بركاته
بعد از سلام با بوسيدن دست مباركتان از راه دور محترماً خدمت حضرت امام به عرض مي رسانم كه اگر تمامي يك دست كسي گچ گرفته باشد ( و نصف انگشتان بيرون باشد) و به علت شكستگي دست را نمي توان حركت داد تكليف چيست و اگر تيمم باشد به چه صورت انجام دهد. مثلاً آيا بايد پيشاني را هم دست بكشد.
عرضي نيست سلامتي و طول عمر براي حضرت امام و فرج آقا امام زمان (عج) را از درگاه ايزد منان خواستاريم.
لشكر 25 كربلا از گردان مسلم بن عقيل ذبيح الله عالي

بسم الله الرحمن الرحيم
از: پاسدار عمليات ذبيح الله عالي
با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي و منجي عالم بشريت و با سلام بر تمامي شهداي راه حق و آزادي.
به عرض آن مقام محترم مي رسانم از شما تقاضا مي نمايم كه محل خدمتم را به قائمشهر انتقال دهيد. ده ما از حومه قائمشهر بوده و تمامي كارهاي محل مان مربوط به اين شهر مي باشد و همچنين من تنها پاسدار ده مان مي باشم و در وظيفه ماست كه براي پيشبرد انقلاب فعاليت زيادي داشته باشيم و معمولاً اكثر كارها را من انجام مي دهم. لذا از آن مقام محترم تقاضا مي نمايم كه در صورت امكان ترتيبي اتخاذ نمائيد تا اينجانب را به قائمشهر انتقال دهند. به اميد آنكه همه ما بتوانيم پاسدار واقعي اسلام عزيز به رهبري امام خميني باشيم. والسلام برادر كوچك شما ذبيح الله عالي
61/4/5

بسمه تعالي
به: كارگزيني سپاه ساري
از: پاسدار عمليات ذبيح الله عالي
موضوع: كسر نمودن حقوق ماهيانه
محترماً به عرض مي رسانم چون اينجانب داراي چهار هكتار زمين زراعتي آبي و خشكه مي باشم و داراي درآمد زياد مي باشد و همين طور حقوق من زياد مي باشد. لذا درخواست مي نمايم كه در اسرع وقت از حقوق ماهيانه من حدود دو هزار تومان كسر نمائيد. خداوند همه ما را خدمتگزار اسلام و امام قرار بدهد. آمين ذبيح الله عالي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : عالي کرد کلايي , ذبيح الله ,
بازدید : 282
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
درسال 1325 درجويبار متولد شد. معلم بوداما اين شغل هيچگاه او را ازفعاليتهاي اجتماعي باز نداشت.
در هر جاي ايران اتفاقي مثل زلزله ،سيل يا بلاياي طبيعي ديگري رخ مي داد او از اولين افرادي بود که براي کمک به هموطنانش آماده بود.
هنوز سه ماه مانده بود به آغاز جنگ که او به جبهه رفت. داوطلبانه روانه سقز شد تا مقابله عقيدتي با نيروهاي ضدانقلاب داشته باشد که با بهره گيري از فضاي اول انقلاب قصد داشتند افکار پليد وشيطاني را در ميان جوانان ترويج دهند.از روزي که درسال 1359 وارد« سقز» شدتا 13/4/1365 که در عمليات کربلاي يک در«مهران» به شهادت رسيد ،در تمام عمليات و نبردهاي سخت در جبهه هاي مختلف جنوب و غرب به صورت داوطلبانه و در لباس بسيجي شركت داشت و مسئوليت هاي مختلف از فرمانده گروهان تا فرماندهي محور و گردان را به عهده گرفت. سخنراني هاي او ميان گروههاي مختلف مردمي «مازندران» و شهرهاي مختلف« ايران» وبه ويژه رزمندگان مشهور بود.
سرانجام او پس از سالها مجاهدت وجانفشاني در راه اعتلاي اسلام ناب محمدي وايران اسلامي در 13/4/1365 در عمليات کربلاي يک که منجر به آزاد سازي« مهران» شد،به شهادت رسيد.
آرامگاه او در گلزار شهداي «جوان محله»در شهرستان« جويبار»قرار دارد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد





وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اَلحمدُِللِه الذّي هَدانا اِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِي لَوْ لا اَْنْ هَداناَ الله
خداوندا تو شاهد باش كه اين بنده ضعيف و بيچاره به اميد اينكه دين تو را ياري كند، و به اميد اينكه قلب رسول تو واوليا تو را راضي كند ،وبه اميد اينكه به نداي امام حسين عليه السلام لبيك بگويد، و خلاصه به اميد اينكه خاطر مبارك امام زمان سلام الله عليه را خشنود سازد، قدم به اين وادي گذاشته است . خداوندا تو شاهد باش كه اين بنده حقير نه از آزارو اذيت مردم زمان خودش از هدفش بريد ونه به تشويقها و تحريض هاي مردم دلخوش كرد .اي خداي بزرگ خوب ميداني كه اين بنده ضعيف با كمال شرمساري بارها وبارها خودم را به درياي كرم تو انداختم وخودم را به تو سپردم .اي خداي بزرگ اميد دارم كه مرا به حال خود رها نكني .اي خداي بزرگ بيش از 40سال است كه قدم به اين دنيا نهادم وازنعمتهاي تو بهره بردم وبا اينكه راههاي رشدو گمراهي را به من نشان دادي وبا اينكه پيام كمال را به گوش من خواندي وبا اينكه مرا به دست پدر ومادر پاك و شريف سپردي ،اما اي خداي بزرگ با سرافكندگي وشرمساري امروز در پيشگاه با عظمت تو اعتراف ميكنيم كه هيچوقت شكر نعمتهاي تو را به جاي نياوردم و امروز كه سنم از چهل گذشته است احساس ميكنم بار گناه پشتم را مي شكند و براي خلاصي از خشمت به تو پناه مي آوردم.اي خداي بزرگ آيا ينده اي به اين مظطري مستحق پناه دادن نيست؟اي خدا بزرگ در اين جايگاه مقدس ودر كنار اين همه شهيدان زنده وبه ياد آن همه شهيدان خونين كفن كه با حسرت به مقامشان نگاه كردم؛ اي خداي بزرگ از تو طلب مغفرت مينمايم و ازپدر و مادر حلاليت مي طلبم و از همه كساني كه به نحوي از بدي من متأثر شدند معذرت مي خواهم واز برادران و خواهران فداكارم كه در غمها و رنجهاي من شريك شدندتشكر مي كنيم واز همسر فاطمه گونه ام كه وجود مرا چندين سال تحمل كرده است؛عذر خواهي ميكنم .از خداوند كريم مسئلت دارم كه اجرو مزدبه همه آنها عنايت بفرمايد. من سخنم اينست كه :شكست و پيروزي از خداست.جنگها وكشمش ها و فرازها و نشيب ها و آمدن ها و رفتنها،همه براي آزمايش انسانها و امتها واقع مي شوند و خداوند قادر متعال اگر اراده بفرما يد ميتوانندصدام لعين را نابود سازندو احتياجي به لشكروسلاح نيست .همانطوريكه مي توانست يزيد ملعون را نابود سازد.همانطوريكه ميتوانست دشمنان حضرت علي و حضرت امام حسين و امام حسن (عليها السلام) را نابود كند. همانطوري كه نمرود را پشه ناچيزي نابود ساخت .همانطوري كه فرعون متبكر را با آب دريا نابود ساخت ،همانطوري كه قوم عاد وثمود وقوم نوح را با باد وباران وطوفان هلاك كردوهمانطوري كه نظاميان آمريكا رابا ريگهاي بيابان طبس به شكست خفت بار دچار ساخت. ولي چرا اين جنگهاي ميان حق وباطل را واقع مي سازد ؟براي اينكه انسانهائي كه شاهد اين جدالها بودند در تمام ابعاد آزمايش خود را پس بدهندتا معلوم شود كه كدامين از ماها در اين قيل وقال توبره غارتگري خود را پر مي كند و كدامين از ماها هست و نيست خود را به خاطر خدا تسليم مي كنند و در بعد فكري و روحي مي كوشند تا ديگران را نيز متوجه و متصل به حق نمايند. كدامين ما به باطل روي مي آورند و براي رسيدن به ظواهر دلفريب دنيا مي كوشند و كوشش مي كنند تا ديگران را نيز به باطل متصل كنند.بله خداوند مي خواهد معلوم شود اصحاب حق واصحاب باطل كدام است. طيفهاي همسو با حق و باطل رديف شوند وآنهايي كه با تلاش و زحمت در اين ازدحام و قيل وقال ناشي از جدال طيف خودرا همسوي با نيروي جاذبه حق قراردادند با دليل و بينه به درياي رحمت خداوند بپيوندند و متصل به نور حق شوند.از آن طرف آنهايي كه با تلاش وزحمت حقايق راكنار زدندوزير پا له كردند تا در اين قيل وقال و گير ودار و ازدحام طيف خود را همسوي با نيروي جاذبه باطل قرار دادند،با دليل بينه به وادي ظلمت و جهنم متصل شوند و اين است كه قرآن ميفرمايد.
پس اي برادران من ،اي دوستان من ، اي فرزندان من از اين جنگ كه نعمت خداوند است و رحمت خداوند است با همكاري ومساعدت خود نسبت به ياران حق دين خدا راياري كنيد و كارنامه قبولي از خداوند بگيريد و با دليل به نور خدا متصل شويد وهرگز از طولاني شدن جنگ احساس دلسردي نكنيد . بدانيد تا زماني كه به فكر انجام وظيفه و تكليف هستيد دو شاخه اتصال شما به پريز برق خداوند وصل است، ان شاءالله .
سلام بر شهيدان،سلام برخانواده شهيدان ،سلام بر پدر ومادرم،سلام بر اهل بيتم و برادران وخواهرانم ،وسلام بر فرزندانم كه ادامه دهندگان را ه شهيدان هستند در خاتم وصي من و قيم فرزندانم همسر فداكارم ميباشد . والسلام شعبان فکوري
 
 
 

 

خاطرات
عبداللهي:
شهيد بزرگوار حاج شعبانعلي فكوري يكي از نيروهاي موثربود. از بدو انقلاب با تشكل نيروهاي جوان و دانش آموزان متعهد نسبت به هدايت و راهنمايشان مبادرت مي ورزيد.
در عمل رأسا ًپيشتازبود. در برخورد با اشرار و منافقان خدمات صادقانه داشت. قبل از تأسيس سپاه در جويبار با نيروهاي مذهبي فعال ،گروه ضربت و گشت زني وايست و بازرسي تشکيل داده بود.ايشان در اكثر مواقع با نيروهاي جوان كلاس قرآن و تفسير تشکيل مي داد. درسال 1360كه در درگيري منافقين در خيابان شريعتي روبروي شهرداري، سوي منافقين از ناحيه صورت مجروح شد ؛با دستور دادن به اين جانب وتماس گرفتن با سپاه پاسداران قائم شهر و با حضور سپاه ،نسبت به دستگيري منافقين واشراردر منطقه باغبان محله اقدام کرد.ايشان در كمال تواضع وبا برخورد حسنه و اخلاص نسبت به رفع مشكلات مستمندان و افراد مستحق بسياري تلاش مي نمود و همه را در جهاد سازندگي براي رفع امور مستمندان دعوت مي كرد.با توجه به اينكه ذات ا...توكلي از دانش آموزان ايشان بودند ودر محل اولين بسيجي شهيد بودند ،آن شهيد بزرگوار مرحمت و بزرگواري بسياري در سرکشي و ديدار با اين خانواده انجام مي دادند .

شهيد شعبانعلي فكوري مدير دبيرستان شهيد مطهري قائم شهر در دوران انقلاب بود.او دشمن سر سخت منافقين در شهرجويبار شهرت داشت اگر چه در طول خدماتش در لشكر به عنوان چهره گمنام و رسته خدمتي وي در ارکان گردان بوده است ودر اكثر عمليات حضور فعال داشت. اين شهيد بزرگوار تسلط در علوم قرآني داشت ودر مدت كمي كه با ايشان بودم جلسات قرآني در سنگر داشتيم .اين طوركه اوصاف اين شهيد را شنيدم اگر حيات داشته تا رده فرمانده تيپ هم توانايي ارتقاءداشتندومطرح مي شد. تمامي پارامترهاي لازم را براي كارهاي رزمي دارا بودند.مي توانيددر اين باره از برادر جانباز كريم فكوري و همرزمان اين شهيد سوال كنيد چرا كه رشادتها و خلوص وي در شهر جويبار زبانزد عام وخاص است .خضوع و خشوع وي در كارها از او به عنوان يك سردار گمنام ساخته بود.



آثار باقي مانده از شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
همه از خداييم وهمه به سويش باز ميگرديم .
اِنْ يَمْسَسكُم قَرحُ فَقدْ مَسَ القَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وتِلكَ الَايّامُ نُداوُِلها بَيْنَ النّاسِ وَليَعْلَمَ اللهُ الَذينَ آمنو ويَتخِذَ مِنْكُم شُهَداءَ والله لا يُحَبُ الظّالِمين . قرآن کريم
اگر به شما آسيبي رسيده آن قوم را نيز آسيبي نظير آن رسيده؛ و ما روزهاي شكست و پيروزي را ميان مردم به نوبت ميگردانيم تا آنان پند گيرند وخداوند كساني را كه واقعاً ايمان آورده اند معلوم بدارد، واز ميان شما گواهاني بگيرد، وخداوند ستمكاران را دوست نميدارد.
اگرچه قلم من قاصر است كه آنچه را كه در اين دل پر دردم نهاده است،بروي كاغذ بياورم ،اما از خداوند متعال عاجزانه ميخواهم كه آنچه مورد رضايت اوست به من القاءكند تا بتوانم بنويسم ...
اي مردم شهيد پرور جويبار! برادران وخواهران شرافتمند ، اي مردمي كه يك عمر كوله بار درد ورنج ستمشاهي را بر دوش داشتيد وهنوز هم آثار آن غم بر سيماي مظلوم شما مشاهده ميشود . اي مردمي كه خط سرخ شلاق جور هنوز بر پشت وپهلوي شما ديده ميشود . اي برادران وخواهراني كه يك عمر كار طاقت فرسا كمرتان را خم ميكرد . اما نتيجه رنج و زحمات شما را غارتگران با نام «شاه » و«شاهزاده» و«خان » و«خانزاده» خوردند وبردند ونوشيدند ودر عزاي شما رقصيدند. اي مردمي كه امروز جنازه هاي عزيزانتان را با دستهاي پينه بسته خويش به گور تيره ميسپاريد . اي مردمي كه هيچ گاه چهره ي زيباي زندگي بر شما لبخند نزد وهيچگاه اشكهاي شما نخشكيد . اي مظلومان زمين واي محرومان زمان سلام بر شما! ، سلام بر مشتهاي گره كرده شما !، سلام بر نان خشك آلوده در خونتان !، سلام بر اندام تكيدةشما !، سلام بر مشتهاي گره كرده شما !،سلام بر صبر پر شكوهتان وسلام بر خشم زيبايتان آنگاه که با مشتهاي گره كرده ميگوييد« مرگ بر آمريكا» و«مرگ براسرائيل»!، سلام بر قامت بلندتان آنگاه كه با گامهاي استوار همچون كوه سخت وپر صلابت به دنبال جنازة پاره پاره شهيدانتان گام بر ميداريد .وسلام برشهيدانتان ، شهيداني كه در كوير داغ جنوب ودر كوهستانهاي خاموش ودره هاي مرگ بار غرب در آن گرماي طاقت فرسا در اين سرماي جان فرسا دور از پدرو مادر وبرادر وخواهر وزن وفرزند غريبانه جان دادند وسلام بر لحظات پر تب وتاب وپرشكوه جان دادنشان وسلام بر« مهدي،مهدي» گفتنه شان و « يارب ،يارب » خواندنشان ... سلام بر خانواده هاي گرانقدر شهدا. اي مادران شهدا! من وهمه رزمندگان ميدا نيم كه اگر چه دلهايتان در غم عزيزانتان پر درد است اما به كوري چشم دشمنان اسلام دم بر نمياوريد واگر چه اشكايتان در غم شهيدان فراوان است اما هرگز نميگرييد و دستان نهيفتان اگرچه در غم عزيزانتان لرزان است اما به استواري كوه ، عكسهاي شهيدانتان در كنار عكس امام عزيزمان بر روي سر داريد وپاهايتان اگرچه در فراق شهيدانتان ناتوان است اما همچون قله هاي بلند كردستان سخت وپر صلابت است.
تاج وتخت مستكبران شرق وغرب را زير گامهايتان له كرده ايد . سلام بر اشكهايتان وزمزمه هايتان كه در نيمه هاي شب دور از چشم اغيار بر بستر خالي شهيدانتان ميريزيد وسلام بر دستهاي نهيفتان كه اشكهاي اطفال شهيدان را از گونه هاي معصومشان پاك مي كنيد. اي وارثان خون شهدا ، اي امانتداران برمستضعفين عالم ،اي ملت بزرگ!... اي برادران وخواهران وپدران و مادران! از كجا بگوييم واز كدام درد شكوه كنم واز كدام داغ ناله سر دهم ، نميدانم آيا كسي است كه اين رنجهاي پيدا وناپيدا آگاه باشد وباز خنده بر لبانش نقش بندد . چه كسي هست كه اين همنه ظلمها را ببيند اما قيام نكند؟ چه كسي هست كه بشنود چكمه پوشان صهيونيست دختران جوان مسلمان را از خانه هايشان در لبنان بيرون ميكشند ودر مقابل چشم پدر ومادر برادرانشان به آنها تجاوز ميكنند اما باز در خانه بنشيند وبه زندگي روزمره خود ادامه دهد وخوب بخورد وخوب بخوابد وخوب زندگي كند ؟ چه كسي است كه بداند هر روز هزاران هزار زن ومرد وكودك گرسنه، محروم ومظلوم در گوشه وكنار جهان ميميرند اما خفقان بگيرند وحركت نكنند !
بداند كه دست جنايتكار امپرياليسم وصهيونيست آنان را از خانه وكاشانه شان جدا كرده، جوانان آنان را كشته وزنان را بي شوهر كرده وشوهران را بي همسرو فرزند، ونسل انسانهاي مستضعف را تباه ساخته است اما باز بنشيندوبنشيند وبنشيند. يك ايراني كه به لبنان يا فلسطين يا ديگر كشورهاي محروم ميرود آنها در حاليكه اشك شوق دارند ميپرسند. برادر! آيا هنوز وقت آن نرسيده است كه به فكر نجات ما باشيد وما را از اين ديار جور نجات دهيد ؟
آري برادران وخواهران! ايران به عنوان منجي محرومين در جهان مطرح است آيا ميتوانيم باز هم حركت نكنيم ودر خانه بنشينيم. جنايتكاران صدام در خاك ما به زنان ودختران ما تجاوز كردندوآنها را در گورهاي دسته جمعي دفن كردند، آيا باز ميتوانيم در خانه بمانيم؟ اي امام زمان !(ع) جدت علي (ع)از احانت جزئي به يك زن يهودي در بازار مسلمين آنقدر ناراحت ميشود كه مردم را جمع كرده كه ضمن صحبت ميفرمايد..«اگر شما از اين ننگ بميريد جاي تاسف نيست»اي امام زمان كشور مال توست ، فرماندهي بسيج وسپاه وارتش با توست. يك مسلمان چطور ميتواند ببيند كه ناموسش در خاك وطنش مورد تجاوز قرار گيرد اما باز هم آرام بنشيند . اي امام زمان به داد شيعيان برس !يكي از برادران نقل ميكرد كه بهشت زهرا رفتم خانمي را ديدم كه در ميان خانواده شهدا از همه بيشتر بي تابي ميكرد . جلو رفتم گفتم .. خواهر چرا اينقدر بي تابي مي كني ؟ شهيد تو پيش خدا رفت به بهشت رفت چرا بي تابي ميكني؟ در جواب گفتم :«بله شهيدم پيش خدا رفت من از اين جهت ناراحت نيستم وافتخار ميكنم اما دو يتيم خردسال دارم هر دو دختر هستند . آنها مدتي است كه بهانة پدرشان را ميگيرند من گفتم باباي شما به مسافرت رفته وبر ميگردد وحالا ديگر نميتوانم به آنها دروغ بگويم. امان مرا بريدند ولب به غذا نمي زنند. وامروز دو نفري اصرار كردند كه پدرشان را به خانه بياورم. من آمدم اينجا سر قبر بابايشان وميگويم خدايا من با اين همه مصيبت چه كنم . صبح آمدم وتا حالا روي برگشتن به خانه را ندارم ونميدانم جوابشان را چه بدهم .» برادران وخواهران ! كمي به غم بي پايان اين زن بيانديشيد ، آيا باز هم ميتواني در خانه بماني ؟ برادري كه تنها پسر خانواده بود به جبهه رفت وشهيد شد و جنازه اش هم به دست نيامد . مادرش لباسهايش را دفن كرد وهر روز برايش عزاداري ميكرد وميگفت:«من در مقابل مادران شهيد خجالت مي كشيدم ولي حالا دلم خوش است ونزد آنها سر فرازم ومن هم جائي دارم كه آنجا گريه كنم وعقده ي دلم را خالي كنم .» فكر كنيد دردش چقدر عميق است ؟ آيا ميشود آرام گرفت ، آيا ميدانيد كه وقتي برادري شهيد ميشود برادران ديگر آوارة جبهه ها ميشوند ومجنون وار از آن جبهه به آن جبهه سرگردان هستند ؟ فكر كنيد كه خانواده هاي آنها چه ميكشند؟ برادران وخواهران ! از خوزستان خونين واز كردستان بيرحم عبور كنيد . اين دشت سوزان كربلاي ايران وجب به وجب خاطرة شهادت دارد . هواي عطراگين است ارواح شهيدان همه جا در پروازند هر كجا را نگاه مي كني ، سيماي معصومانه همزمان شهيدت در مقابلت مجسم مي شود. همه انگار كه تو را نگاه ميكنند ودلواپس هستند واين زمزمه را گوئي بر لب دارند وبه گوش ما ميخوانند :
اين دل تنگم عقده ها دارد گوئيا ميل كربلا دارد
آنها ميخواهند كه خونشان به هدر نرود آيا اينها را ميشود ناديده گرفت ؟ آيا اين زمزمه ها صاحب ندارند ؟ آيا فريادرسي براي اين فريادگران نيست ؟
آري اين نداهارا مهدي (ع)لبيك ميگويد . با اين حال آيا نبايد نام خود را در لشكر امام زمان ثبت كرد ؟ آن خانواده اي كه در اثر بمباران هوايي همه اعضاي خانواده اش را از دست ميدهد وفقط از آن ميان يك طفل معلول شير خوار در گهواره زنده مي ماند كه پستان مادر مرده اش را در دهان داشت وگريه مي كرد آيا مي توان اين درد را فراموش كرد ؟ جنازه هايي كه در عمليات مختلف در آن دشتها وريگزارها در آن قله وقتلگاهها افتاده اند ومادران وپدران آنان در انتظارشان آرام آرام زمزمه ها دارند واشكهايشان بر گونه هاي تكيده شان ميغلطد و اطفال معصومشان كه اين همه غم را نظاره گرند ،نان خشك آلوده به درد را در كنار سفرهاي كه جاي پدر خالي است به سختي از گلو پايين ميدهند ومادر از شدت غصه بي تاب مي شود به گوشه اي مي خزد ومي گريد وبچه ها نيز ... برادران وخواهران با اين همه خانواده هاي داغديده كه در كنارمان هستند در شهرمان هستند در كشورمان هستند، ما چگونه در كنار بچه هايمان بر سر سفره هاي رنگين بنشينيم؟ اٌف به اين دنيا:
تو كزمحنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند آدمي
چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
با ديدن آن دزفولي آن مريواني،آن بهبهاني، آن انديمشكي و ديگر هموطني كه درشهرهاي مورد هجوم دشمن زندگي ميكند ونيمه شبان در اثر موشك تمام اهل خانه اش را از دست ميدهد وخانه اي ندارد تا در حرارت تابستان وسرماي زمستان در پناهش بيارامد، آيا ميشود در كاخهاي رويائي شمال كشور با تمام و-سايل خنك كننده و امكانات ديگر زندگي كرد ؟ برادران اگر يك روز وقت خودرا به ديدار با پدران شهيد اختصاص دهيد. به دردهاي دلشان گوش كنيد ، جگرتان آتش ميگيرد .ساعاتي با مادران شهيد بنشينيد و زمزمه هايشان را گوش كنيد، دلتان كباب ميشود .برادران وخواهران اگر به نزد برادران وخواهران شهدا برويد و به چشمان به خون نشسته آنان نظاره كنيد ، ميسوزيد. آري مادر ميان اين همه غم زندگي ميكنيم ، اما درك نداريم و باز به دنيا لبخند ميزنيم . همه اينها در قيامت ترازوئي مي شود براي سنجش اعمال آن بي تفاوت هاي كه دنيا را محل ماندن پنداشتند. دنيايي كه 50هزار سالش فقط يك روز قيامت است. آيا جاي ماندن است يا جاي گذشتن وعبور كردن ؟ تحمل رنج از دست دادن عزيزان مشكل است همچنان كه براي امام حسين «ع» اين چنين بود. امام در روز عاشورا براي وداع آخر به خيمه ها آمده بودند، با همه خداحافظي كردند ، اما باز برگشتند واينكار سه بار تكرار شد ، چون هر بار كه مي خواست برود زينب چيزي مي گفت بدن تبدار امام سجاد را بياد مي آورد، چشمان اشك بار اطفال خردسال سخنها داشت مادر اصغر شيرخوار چيزي مي گفت هر كدام با نگاهشان داستانها داشتند. اما فكر مي كرد زينب با اين همه غم چه خواهد كرد . بازوي قلم شده عباس را مي ديد وبه فكر نگهباني حرم مي افتاد به ياد لب عطشان بچه ها مي افتاد . فرق شكافته علي اكبرش را ، بدن در هم كوبيدة قاسم را ، پيكر خونين عون وجعفرو...را ، گلوي سوراخ شدة اصغرش وهزاران مصيبت ديگر را مي ديد . اما بقاي اسلام به اين مصيبتها واين خونها بستگي داشت ولذا مي خورشيد ورجز مي خواند كه :«اِن كانَ دين مُحمّدٍ لمْ يَسْتَقِم اِلا بِقَتْلي فَيا سيُوفُ خذيني»
يعني اگر دين جدم جز با كشته شدن من پايدار نمي ماند، پس اي شمشيرها مرا در بر گيريد. جنگ يك ترازوست تا در روز قيامت گرانفروشان بي انصاف ،آن ظالمهايي كه فعلاًدر همه جا آبرو دارند . آن مكاران و فرصت طلبان و ضد انقلابهاي ديروزي و سينه چاكهاي امروزي وآن وارثين ناحق خون شهيدان و همه كساني كه به انقلاب عملاًپشت كردند مواخذه شوند، آري خدا مي خواهد اين ترازوها ساخته شوند تا در روز قيامت اعمال آنها با اين ترازوهاي دقيق سنجيده شوند. آن پيرزني كه 4 فرزندش را هم ميدهد و جواهرات و داروندار حتي مرغ وتخم مرغهايش را هم براي جبهه مي فرستد ترازوي بشود براي سنجش اعمال آن فريبكاري كه همه امكانات انقلاب را براي خودش مي گيرد و براي خودش مي خواهد .ترازويي بشود براي آن شيطانهاي كه از فرصت انقلاب براي ضربه زدن واز صحنه به در كردن بچه هاي انقلاب استفاده كردند .آري برادران وخواهران! خداوند قادر است كه دريك چشم برهم زدن همه آثار كفر والحاد را نابود كند اما مي خواهد از همه جلوه هاي حق وعدل ترازو بسازد ودر قيامت اعمال همه جلوهاي ناحق را با آنها بسنجد و بپرسد كه اي تبهكاران ،اي شيادان ،اي ظالمان،اي مترفين، اي بي انصاف ها! زماني كه نيكان وصالحان و جانبازان اين امّت ،ايثار مي كردند شما چه مي كرديد؟ آنهاي كه هر روزجنازه هاي عزيزانشان را بردوش مي كشيدند ودفن مي كردند شما خود چه مي كرديد ؟در مقابل آن پيرزني كه همه داروندارش را به جبهه مي فرستاد شما چه مي كرديد؟اي ملت مسلمان شرافتمند ايران اسلامي! 1400 سال است كه امام حسين «ع» در كربلا كنار جنازه هاي شهيدانش يكّه وتنها ايستاده است وبرسر ما وشما فرياد ميزند كه: «هل من ناصرينصرني وهل من معين ...» 1400سال است كه ابولفضل العباس(ع)با بازوان قطع شده اش در پشت نخلستانها فرياد ميزند كه:«به خدا قسم اگر دستهاي مرا قطع كرديد هرگز دست از ياري آقايم حسين بر نمي دارم».
1400 سال است كه علي اكبر با لبهاي تشنه از معركه به پيش پدر مي آيد ومي گويد :«العطش العطش »اما امام به او مي فهماند كه من از تو تشنه ترم. 1400 سال است كه كودك سه ساله حسين در خرابه هاي شام با پاهاي تاول زده به اين سو وآن سو مي دود و در حالي كه سخت خسته و داغدار است به خواب ابدي فرو ميرود .1400سال است كه علي اصغر بر روي دست پدر به جاي آب نيزه بر گلوي نازكش فرو ميرود وحسين خون پاكش را به آسمان مي پاشد وميگويد :«الهي راضيم به رضاي تو صبر مي كنم ومعبودي جزتوندارم ... »آري برادران وخواهران امروز بعد از 14 قرن است كه شهداي كربلا در كنار هم آرميده اند ولي راه چگونه زيستن وچگونه مردن آنان ،پا بر جاست و آن راه را به ما آموختند . ما نيز 14قرن گفتيم كه اي كاش ما در روز عاشورا حضور داشتيم وحسين را ياري مي كرديم وامروز خداوند صحنه آزمايش را با شكلي ديگر براي ما شيعيان حسين«ع» آماده كرده است. امروز فرزند پاك حسين است كه همان فرياد را دگر بار به گوش خفتگان جور طنين مي اندازد ، امروز اين امام ماست كه با آواي گرم مسيحايي خود در كالبد مرده اين امت جاني تازه مي دمد وخواب خوش از چشمان استكبار جهاني مي ربايد . امروز اين امام ماست كه با عصاي موسي، خود بند دل فرعونيان زمان را لرزانيد وامروز اين امام ماست كه با تبر ابراهيميش تار وپود وجودنمروديان زمان را از هم پاره مي کند. امروز اين امام ماست كه ذوالفقار علي در دست، رشته حيات ننگين استكبار جهاني را پاره ميكند و امروز اين امام ماست كه «هل من ناصر ينصرني» حسين را دوباره سر داده است. اي ملت شريف اي محرومان زمين ، اي مستضعفان زمان !امام را تنها نگذاريد و بدانيد آناني كه امام را تنها بگذارند پس از ساليان سال بايد از حسرت بميرند كه چرا ياريش نكردند وما براي ياري امام كه همان ياري حسين در عاشورا است قدم به ميدان جنگ مي نهيم واگر شهادت نصيبمان شد خوشا به سعادتمان . حال اي شهيدان عزيز! اي ياران اباعبدالله كه دشمن !خون شما را به ناحق ريخته است. اي عابدان شب واي دلاوراني كه روز ها همچون ببر كوهستان بر خصم زبون تاختيد وآنگاه كه تكليفتان را ادا كرديد به مهماني خدا رفتيد. منزل نودر بهشت بر شما مبارك باد! بدانيد كه ما انتقام خون نا حق ريخته شما را خواهيم گرفت وبدانيد كه تا جان داريم امام عزيزمان را تنها نخواهيم گذاشت و مطمئن باشيد كه انشاالله با پيروزي هاي خود شبهاي غمبار بازماندگانتان رابه صبح مي رسانيم وبا شكست دشمن خنده بر لبهاي خانوادهاي شما شكوفا مي كنيم . كه «ان الله يدافع عن الذين آمنوا» اي خداي بزرگ اي پاسدار خون شهيدان، تو خود مي داني كه ما خودمان را به تو سپرده ايم .اي خداي مهربان در اين گير ودار انقلاب و در اين جريانات حساس و گمراه كننده ما را به حال خودمان مگذار ودر تمام لحظات ما را از وسوسه هاي شياطين حفظ فرما . اي خداي مهربان مقام شهيدان الهي است، متعالي گردان. اي خداي مهربان امور مسلمين را اصلاح فرما .اي خداي بزرگ قلبهاي ما را به يكديگر نزديك فرما. اي خداي بزرگ عاقبت امور همه مسلمين را ختم به خير فرما. اي خداي بزرگ به ما تقوي وتوفيق عمل صالح و ترك معصيب عنايت فرما.

بسمالله الرحمن الرحيم
آغاز بحث را آيه اي از قرآن كريم انتخاب كردم كه ميفرمايد :َو ما خلقتٌ الانس والجنّ الّاليعبدون.
خداوند متعال ميفرمايد «ما انس وجن را خلق نكرديم مگر اينكه مارا عبادت كنند» عبادت اين نيست كه فقط برنامه ظاهري عبادي را به جاي آورند وچه بسا سالهاعبادت كردن بدون معرفت وشناخت نتيجه نمي بخشد چون به خدا نمي رساند .معناي عبادت خدا كه خداوند در آيه ميفرمايد وآن را فلسفه وانگيزة خلقت انسان واجنه معرفي مي كند اين است كه طرح وبرنامه وهدف الهي را كه پيامبران بزرگ تحت عنوان «شريعت» حاملين »بودند ما آن طرح برنامه را براي ورود به صراط عبوديت الهي در زندگي دنيايي خود بكار بنديم ودائماً درحال تسليم ورضا باشيم چه قبل از ورود به صراط عبوديت وچه در حين ورود به صراط وچه آخر خط. در همه لحظات بايد به ياد خدا وسپرده به خدا باشيم .آنجا كه خداوند به صورت دعا اين آيه را به پيامبرش القاء مي فرمايدكه: «رب ادخلني مدخل صدق واخرجني مخرج صدق واجعل لي من لدنك سلطاناً نصيراً »‌(سوره17 آيه 80 )مدخل صدق ومخرج صدق همان كانال عبوديت الهي است. واين آيه در رابطه با موضوع مهمي است كه چند آيه جلوتر مطرح مي شود وآن اين است كه خداوندميفرمايد :«ما به ملائكه گفتيم كه آدم را سجده كنند همگي سجده كردند مگر ابليس كه معترضانه گفت:آيا من آنچه را كه از گل آفريدي سجده كنم ؟ وآيا برتري آدم را برمن ديدي؟ و...
اگر چنين است مرا تا روز قيامت مهلت ده تانسل آدم مگر اندكي را گمراه كنم وبراندازم وخداوند هم فرمود برو كه هر كس از آنها كه تو را پيرو شد پاداشش دوزخ است وتو هم آوازت را بده ودر مال واموال واولادشان شريك شو و با سواره وپياده خويش برآنان بتاز وبا وعده ووعيدهاي دروغين خود فريبشان ده وبدان كه تو بر بنده حقيقي من مسلّط نمي شوي ... ».آنگاه آدم را مخاطب قرار مي دهد و مي فرمايد:«خداوندي كه كشتيهاي نجات راپياپي در اين اقيانوس موّاج وطوفان زده مي فرستد تا از فضلش بهره جويند وآنگاه كه وحشت غرق شدن در درياي موّاج شمارا فرا گرفت جز خدا كسي نمي تواند نجاتتان دهد. ولي آنگاه كه به ساحل نجات رسيديد كافري افراطي مي شويد وشما اي كافران از كجا جواز تأميني دريافت داشتيد كه بعد از نجات از دريا، دگر بار در دشت فرو نرويد؟و آنچنان سنگ ريزه ها بر شما ببارد كه هيچ نگهباني نيابيد .واي كافر از كجا جواز تأمين داشتيد كه اگر اين باران سنگريزه هم تو را هلاك نكرد دگر بار بادهاي خرد كننده نفرستيم تا در آن غرق شوي؟! » (بقره70/80 )
آري در اين لحظات مرگ ونجات واين دورهاي فرقت ووصال كه همان غياب وظهور انبياءوائمه هست سرنوشت امت رقم زده مي شود ودر قيامت هر گروهي وامتي ، با امامشان محشور مي شوندوبا ترازوي دقيق وحساس امامت اعمال آنها سنجيده مي شود. هرآنكس كه در اين دنيا كور به سر ببرد در آن دنيا كور محشور مي شود كه پيامبر اكرم ميفرمايد :«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتهً جاهليه»: «هر كس امام زمانش را درك نكند ونشناسد وبميرد به مرگ جاهليت مرده است ».ً دنباله همين آيات به پيامبرش مي فرمايد:« اگر ما قدمهاي تو را استوار نمي گردانيديم امكان كج شدن وانحراف تو وجود داشت ونزديك بود كه تو را بلغزانند ...» وباز ميفرمايد :« اي پيامبر! با رشته صلوات در بامداد وشامگاه به ما متصل شو ودر طليعه فجرما را بخوان كه خواندن فجر مشهود است . مقداري از شب را به تهجّد بپرداز كه شايد از طرف پروردگارت به مقام محمودي راه يابي ...»ودر خاتمه به او اين دعا را القا ميكند كه بگو:«رب ادخلني مدخل...»(17/80 ) ومعناي(ليعبدون )وصراط عبوديت يك خط پر پيچ وخم ولغزنده وباريكي است در متن جهنّم وشياطين قسم خورده با تيرهاي خود از هر سو اين خط رازير آتش مي گيرند و خمپاره وتوپهاي حرص وآز ، جاه طلبي، مقام پرستي ، شهوت راني، مال پرستي، غيبت ، حسد ، ستم كاري وفساد از هر سو اين خط را هدف مي گيرند وماشه همه اين آتشفشانها در دست شيطان و جنود شيطان است .
امام خميني در كتاب جهاد اكبر مي فرمايد:«د نيا متن جهنم است وما بايد از متن جهنم عبور كنيم .وبي شك عدة كثيري از افراد اين قافله هدف تير شياطين مي شوند و قبل از رسيدن به خدا ، خمير مايه انسانيت آنها مي سوزد وخسارت ديده مي شود :«ولعصران الانسان لفي خسر ...»ولذا خداوند متعال به دليل رحمانيت ورحيميت خودش پياپي ارسال رسل مي فرمايد وتاكتيك حركت ونحوة رسيدن به هدف كه همان لقاء الله وبه دست آوردن بركت باشد را به تواتر به گوش اين خسارت ديدگان مي خواند وهمين طور به گوش تقوا پيشگان كه رشتة اتصالشان را با رب العالمين قطع نكند . گذر از اين جبر دنيا براي متقين دلهره وترس ندارد وبا اطمينان ميروند اما بسيار سخت ودشوار است :«يا ايها الانسان انك كادحٌ الي ربك كدحاً فملاقيه ...»ودر طول راه عوامل به هم زننده تعادل ، رنجش مي دهند واوست با تلاش براي حفظ تعادل خويش . انسان در ابعاد مختلف بايد دفاع كند ودر طول عمر با رنجي جانكاه دست به گريبانش وچشمان دل كه به دروازة رحمت خداوند دوخته است كه ولي وياورش ورهبر وقائدش كي ميايد ومنتظر است و در انتظاري پرشكوه به سر مي برد .از آن سو شياطين در تلاشند وبساط وتباهي را در همه جا پهن مي كنند ودر هر كمينگاهي به انتظار طعمه مي نشينند وبا حربه «اختيار» انسان كه علي القاعده مي بايست نجات بخش انسان باشد انسانيت را به نابودي مي كشانند وآنچنان با وسوسه هاي خويش امر را بر انسان مشتبح مي كند كه وي از فطرت زلال خدايي خويش با سر سختي روي مي گرداند وپيرو هواهاي شيطاني مي شود . محرمات خداوند را با اشتياق انجام ميدهد واز حلالهاي خدا كراهت مي ورزد تفرقه واز هم پاشيدگي در دين خود ايجاد مي كند وبه بيان حضرت علي (ع): «فتنه ها در سر تا سر دنيا بر پا گردد كارها در هم گشته آتش جنگها افروخته ونور وروشنايي در هاله هايي از ابهام واستتار مخفي مي شود نادرستي ها آشكار مي گردد . برگ درخت انسانيت زرد مي شود وفرو مي افتد نشانه هاي هدايت محو ونابود مي شود وپرچم هاي هلاكت وبدبختي آشكار مي گردد. دنيا با منظرة بدي به اهلش مي نگرد. عزيزان خدا ذليل وبي مقدار مي شوند و ذليلان خدا عزيز وگرانقدر ومردم بر اثر معاصي با هم برادر مي گردند و بر اثر راستي دشمن مي شوند . در آن روزگار فرزند سبب خشم وباران موجب حرارت وگرما گردد (يعني مردم شناخت استفاده از حق را ندارند )ونعمت خدا را بر نقمت خويش به كار مي گيرند. مردمان پست ،فراوان ونيكان كمياب واهل آن زمان چون گرگان وپادشاهان چون درندگان شوند ومردم ميانه وضعيف الحال طعمه آنها ، وفقرا،مردگان باشند .راستي از ميان مي رود ودروغ شايع مي شود .دوستي به زبان ودشمني مردم با هم به دلهاست وفسق وفجور باعث نصب وتفاخر شود وافت وپاكدامني موجب شگفتي وبه اسلام پوستين وارونه مي پوشند ».
حضرت علي (ع)درخطبه107و 181ميفرمايد:« در آن هنگام تبهكاري وفساد ودر آن شب ستمكاري؛ زمين كه جولانگاه شيطان است امام زمان گمشدة خويش را پيدا مي كند و به آرزويش مي رسد وجامة حكمت را بر تن مي پوشدو امام منتظر وپنهان گوشه اي اختيار مي كند تا آنگاه كه اسلام غريب گردد همانگونه كه پيامبر (ص ) فرمود «بَدَء الاسلام غريباً وسيعودٌ غريباً»واو كه باقيمانده حجت خدا در زمين وجانشين پيغمبران است ،ظهور مي كند»الّلهم اَظِهر بِه العَدل وَ اَيَدهٌ بِاالنَصروانصر ناصريه واجذل خاذليه واقصم قاصميهواقصم به جبابره الكفر واقتل به الكفار والمنافقين وجميع الملحدين آمين يا ارحم الراحمين».وقبل از ظهور آنقدر كار بر مومنين تنگ مي شود و آنقدر با دلتنگي و گريه شهيدان خود رايكايك صدا مي زنند ،شهيداني كه در كنارشان در ميدان نبرد با مفسدين وظالمين جان دادند،شهيداني كه با تني خسته ولبي تشنه جان دادند ، بارهاآن شهيدان را صدا مي زنند و مي گويند كجايي بهشتي ، كجايي رجايي، كجايي باهنر، كجايي قدوسي، كجايي صدوقي، كجايي، مدني كجايي، دستغيب كجايي مطهري، كجايي اشرفي اصفهاني، كجاييد پاسداران شهيد كه مظلومانه سرتان را بريدند و خونتان را به ناحق ريختند. كجاييد بسيجيان كه در اوج فقر و تنگدستي و محروميت خونتان را در بيابانها ي سوزان جنوب و كوهستانهاي كردستان غريبانه ريختند. كجاييد سربازان اسلام .كجاييد ،كجاييد ، كجاييد...وبه بيان امام علي (ع):«چه زيان كرديد اين شهيدان كه نيستند تا غصه ها بخورند وآب تيره بياشامند ! درد و دريغا بر برادران شهيد من ، آنان كه چون به جهاد خوانده شدند پذيرفتند وبه امامشان اعتماد كردند واز او پيروي نمودند ».پس از آن امام با صداي بلند وچشمان اشك آلود فرياد نمود :«الجهاد الجهاد عبادلله» آري در آن شام تيره برق شمشير مي بايد و آن سكوت درد انگيز ضلالت ،فجر خونين ميخواهد. پرچمدار اين نبرد پر شكوه آل محمد(ص) هستند كه در روايت است كه :«ان آل محمد كمثل نجوم السماء اذا خوي نجم طلع نجم فكانكم قد تكاملت من الله فيكم الصنايع واراكم ما كنتم تاملون».خطبه 99 . اراده خداوند براين است كه فساد برچيده شود و مستضعفين وارثين زمين گردند و خلافت جانيني خداوند در زمين به مومنان و صالحان برسد و اين وعده را خداوند در تورات زبور وانجيل داده است .ودر قرآن كريم به تواتر آمده است.
( ان الارض الله يورثها من يشاءمن عباده و العاقبه للمتقين )
وحال راه وصول به اين سرانجام نيكو براي انسانها و حصول اين مدينه فاضله به فرموده پيامبر اكرم (ص)با تمسك به كتاب خدا و عترت پيامبر ميسر است كه فرمود :
خَلَفْتُ فيكُم الثِقلين كتاب الله و عترتي اَهْل بيتي حبلانٌ مَمْدُوان مِنَ السماءِالي الاَرضِ لا يَفْتَرِقانِ حَتي يَرَدي عَليَ الحَوْض.
ظهور آخرين ذخيره و حجت خدا در زمين چگونه است،اين وعده حتمي خداست كه پيامبر اكرم مي فرمايد: لو لا يبقي من الدهرالاّ يَومَ واحد يبعث الله...وظرف زماني ظهور چه وقت است.قرآن كريم به طور مكرر در تعبيرات موضوع حيات ومدت اجل اقوام ووامتها را مطرح كرده است، مثلاًدر سوره اعراف آيه 34 ونحل آيه61 ميفرمايد و لِكٌلَ اٌمَتٍه اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلَهٌم لا يَستاخرون ساعته ولا يستقدمون .
يعني هر امتي به لحاظ حيات دنياي خود ظرف زماني معيني دارند و حركت عمومي انحرافي هر امتي محكوم به سقوط است وهر وقتي امتي از صراط عبوديت منحرف شد خداوند مصلحاني را مي فرستد كه آنان را انذار وانشار نمايند ودر حقيقت خط امت را مستقيم كنند وكشتي در حال غرق شدن امت رابه تعادل برسانند. اما وقتي كه مستقيم نشودند از مصلح، درگيري را با ائمه الكفر آغاز مي كند ووقتي كه اراده عمومي امت محروم ،امامتش را پذيرفتند از همان لحظه ،آن امت مخالف وطاقي به سراشيب سقوط مي افتند. يعني اجل آن امت فرا رسيد كه«لا يستاخرون ساعته ولا يستقدون »يعني تاخر وتقدمي نمي پذيرد واگر تمام قدرتهاي استكباري جهان نيز به پشتيباني او برخيزند وتمام امكانات تخريبي دنيا را به كار بگيرند باز هم محكوم فنايند .
ممكن است برخي از مصلحان پيش از ظهور حضرت به طور كامل در اجراي عدالت موفق نباشند اما موفقيت امام زمان(عج) كه آخرين حجت وذخيره خداوند ودر زمين است موفقيت مطلق است .زيرا اراده خداوند براين است كه زمان امتحانات وقرباني شدنها وابتلائات گذشته واينك بايد نتيجه گيري شود يعني ديگر آخرين حد تصفيه يعني خسارت ديده ها مشخص شدند (ان الانسان لفي خسر)يعني مشخص شدن ايمان آوردها وصالحين، يعني مشخص شدن انسانهايي كه واقعاً اوصياءبه حق وصبر هستند واين بستگي به پذيرش جامعه دارد. خداوند مهربان اراده اش در غرق شدن مردم در فساد نيست بلكه برعكس، اراده اش بر عروج وتعالي مردم است .آنجا كه در قرآن مي فرمايد :«ولكِنَ الله حَبَبَ اَليكٌم الايمان وزيَنَه في قلوبكم وكره اليكم الكفر والفسوق والعصيان ».
ولي دلبستگان به شيطان ومنقطع شدگان از الله وواماندگان از قافله تكامل بشري تكامل انساني وفطري كه در بند شيطان گرفتارندنمي خواهند كه راه براي اين كاروان نور باز شود ولذا در طول تاريخ مي بينيم كه به فرموده قرآن مي فرمايد :«ياحسره علي العباد ما ياتيهم من رسول الا كانوا به يستهزئون»
ظهور مهدي هم حلقه اي است از حلقات زنجير هاديان بشر كه پشت سر هم آمدند .همانوري كه خداوند حضرت نوح را فرستاد وقومش او را مسخره كردند ،داود را فرستاد، تكذيبش كردند. يونس را فرستاد تكذيبش كردند ، صالح را فرستاد تكذيبش كردند ،لوط را فرستاد آزارش دادند، ابراهيم را فرستاد اورا از شهرش راندند .عيسي را فرستاد بي گمان اورا كشتند .موسي را فرستاد اخراجش كردند .ومحمد را فرستاد آزارش دادندوتصميم برقتلش گرفتند .پس از پيامبر(ص)حضرت علي(ع)اقدام به اصلاح واداي تكليف نمود وفرمود:«والله اسمعهم الرسول شئيا الّا وهااَنَاذا مسمعكموه »خطبه 88 ودگر بار گفته ها را به گوش آدميان خواند .اما چراغ عمرش را خاموش كردند وهمچون عمرش را خاموش كردند وهمچون شيران دور از چشم روبهان در خرابه هاي خلوت گريه ميكرد وآنقدر كار را بر او تنگ كردند ودنيارابراو به زنداني پر شكسته تبديل كردند كه شهادت را با سخن پر شكوه «فزت ورب الكعبه » پذيرفت ويازده فرزندش همچون ستاره هاي درخشان در زمانه سياهي نمودار كردند. اما همين مردم آنها را كشتند وهر صداي حق طلبانه را در گلو خفه كردند وبه زندانها وسياهچالهاانداختند واگر چه اين مناديان حق خود به سراغ اين مردم ميرفتند تا آنان در چاه ضلالت نيفتند اما به جاي محبت ودوستي زخم زبان مي شنيدند وگويا پيامبر اكرم (ص)اين روزهاي درد آوررا ميديد كه به فرمان خدا فرمود:«مردم من از شما اجرومزدي نمي خواهم مگر دوستي با دوستان من »:«قٌل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودته في القٌربي»
در طول تاريخ هدايت ،مردم ره گم كرده جواب لقمه را با سنگ دادند پس چه بايد كرد ؟آيا با اين حال وبا اين زمينه نامساعد كه تحمل عدالت براي مردم ناممكن است وعلي (ع)به دليل شدت عدالتش كشته مي شود وفرزندانش نيز؛ آيا رواست كه آخرين ذخيره وحجت الهي در زمين در همين زمان ظاهر شود يا ؛اين زمان بگذار تا وقت دگر.
امام به ارادة خداوندي غيبت صغري را آغاز مي كند و مشيت امور مردم با نظارت مستقيم امام توسط 4 نفر از نوابش انجام مي گيرد ووقتي آخرين نائب امام زندگي را بدرود ميگويد امام ميفرمايد :«وَاَمّا الحَوادِث الواقِعَه فَارْجِعُوا اِلي رّواهِ اَحاديثِنا فَاِنَهّم حّجَتي اِلَيْكُم واَنَا حجت الله...» كارها به دست فقهاي جامع الشرايط مي افتد از اين پس تك ستارگاني درخشان بر آن مي شوند كه اصلاحاتي در امت ايجاد كنند.اما زبانهاي سرخ سرهاي سبز را بر دار مي برد وهر كس به اعتراض دم برآورد نايش را بريدند .قلمها توسط عمال جور وسلاطين جبار شكسته شد. عالمان مجاهد در شكنجه گاها پوسيدند .دار ومسلخ ها بر پا شد .جويهاي خون مظلومان وستم ديدگان تاريخ به راه افتاد. هم دسته ظالمان وهم دسته مظلومان در دورانهاي متوالي غالب ومغلوب بودند:«وتلك والايام ندا ولها بين الناس وليعلم الله الذين آمنوا ويتخذوا منكم شهداء…»وجامهاي شهد وپيروزي وشرنگ شكست ،دست به دست بين ظالم ومظلوم گشت تا خداوند ايمان آورده ها را با اين ابتلائات ومصيبتها بيازمايد وشهيداني شاهد واسوهاي صادق بگيرد وبر سر در تاريخ بياويزد تا مردم راه را گم نكنند وازراه سرخ تشييع منحرف نشوند كه تاريخ پر از اين حماسه هاي بد سرانجام وبه عاقبت مكذبين وظالمين:«ولقد استهذي برسل من قبلك فهاق با الذين سخرقا منهم ما كانوابه يستهزئون قول سيروا في عرض ثم انذر وكيف كان عاقبت مكذبين ».
سرانجام طومار حيات در هم پيچيده مي شود وبه اراده خداوند روح وريحاني بشير ونظير كه در انتظار نشستند وبا شنيدن نام قائم آل محمد(عج) از جاي بر مي خيزند واز آنان كه از همه ما به فرجش مشتاق تر وبي صبر ترند مي آيند .وآخرين كشتي نجات كاروان بشري در اين درياي خروشان وهول انگيز به حركت در ميايد وآنگاه مردم لذت بهره مندي از بهر خدا را درك مي كنند وآن وقت به راستي شاكر مي شوند واز آناني كه با سرسختي ولجاج باعث قتل پيام آوران پيشين شدند انتقام گرفته خواهد شد .
در آن مردان وزنان از سرچشمه هاي زلال حكمت ومعرفت دانش دين ،بهره مند مي شوند .حتي در روايت نقل شده كه زنان در خانه هايشان به اجتهاد مي رسند كه برنامه حكومت امام زمان گسترش علم ودانش است. در آن روز فقر ريشه كن مي شود ومردم با شناختي كه از دنيا پيدا مي كنند وبااختيار وشتاب زكوت مالشان را به ولي امر مي پردازند واز اينكه توفيق پرداخت ديون پيدا كردند شاكر هستند كه امروز نيز در مواردي چنين است .در آن وقت در زمين خرابه اي نمي يابي مگر اينكه انسانها در آبادي وعمران آن مي كوشند وزمين ذخايرش رادر اختيار امام مي گذارد كه از امكانات زمين وآسمان بهرمند شوند. چون خداوند همه آنها را مسخر انسانها كرده (سخر لكم ما في سماوات …)ياران امام انسانهاي قوي وشجاع وپولادين هستند كه يك تن آنها مي تواند با چهل تن دشمن مبارزه كند واين همان اثر ايمان است :«ان كنتم عشرون صابرون..»امنيت در سر تا سر عالم برقرار مي شود كه ما نمونه کوچکي از آن را اينك در ايران اسلامي شاهديم .ديروز در دوره طاغوت افراد لااباري ومتجاوزين به جان ومال وناموس مردم در هر گذر وخياباني شاخ وشانه نشان مي دادند وشب پرده سياهش را مي افكند مال وجان وناموس مردم امنيت نداشت ،اما بعد از انقلاب آن نفس هاي قلدر قطع شد وآن گردنهاي افراخته شكسته شدوتنها قانون است كه قدرت دارد .
سلاحهاي مخرب استكبار جهاني بي اثر مي شوند چون خداوند آن چنان رعبي در دل آنها ايجاد مي كند كه قدرت وفرصت استفاده از آنها را پيدا نخواهند كرد اما اين شب فراق را صبح ووصال چه وقت است ؟بايد زمينه را آماده كنيم. بايد منتظر باشيم ،منتظر واقعي. اين شب فراق را انتظار مي خواهد، انتظاري سازنده حركت آفرين وتحور آور.كه در روايت است:«افضل اعمال امتي انتظار الفرج».پيامبرميفرمايد :«انتظار فرج با فضيلت ترين عبادت است »واين انتظار چيست ؟آيا فقط به گوشه اي خزيدن واشك ريختن واجعل گفتن است واينكه كمك كنيم تا فساد به اوج خود برسد وآقا خودش مي آيد ودرست مي كند ؟


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : فکوري , شعبان ,
بازدید : 274
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]

به گزارش ایسنا حسين يكتا افزود:جلد اول اين دايرةالمعارف كه تدوين آن در ‌١٠ جلد پيش‌بيني شده، شامل ‌٣٩٤ مدخل – وژه كليدي- است كه در هفت گروه شهداي نظامي،‌ دولت، حقوقي – سياسي،‌ جغرافيا، اقتصادي – اجتماعي و فرهنگي هنري تدوين شده است.

وي در مورد آغاز فعاليت تدوين اين اثر گفت: كار زيرسازي و جمع‌آوري اطلاعات از سال ‌١٣٧٥ تاكنون ادامه دارد ولي تدوين آن از دو سال پيش شروع شده است كه جلد اول آن دو ماه ديگر به نتيجه مي‌رسد.

يكتا از جمله اهداف تدوين دايرةالمعارف را جمع‌آوري داده‌هاي مختلف مربوط به جنگ در جهت ارائه منسجم و منظم آنها برشمرد و افزود: دليل ديگر تدوين اين اثر، تميز دادن سره از ناسره، پالايش اطلاعات غلط و در اختيار گذاشتن اطلاعات درست و دقيق به محققان و پژوهشگران است.

وي ادامه داد: علاوه بر اينها،جنگ عراق عليه ايران بخشي از تاريخ اين كشور است و ابهامات و پرسش‌هاي زيادي ايجاد مي‌كند كه براي پاسخ دادن به اين پرسش‌ها نيازمند مرجعي قابل استناد هستيم و ما در اين پروژه به دنبال پر كردن خلاء وجودي يك مرجع هستيم.

يكتا يادآور شد:اين پروژه زيرنظر معاونت تحقيقات بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس اجرا مي‌شود. تقويم پايان اين كار براي ‌١٠ سال آينده پيش‌بيني شده است به شرط آنكه حمايت‌هاي مالي با برنامه‌ريزي دقيق صورت گيرد. تدوين هر جلد از اين دايرةالمعارف معادل ‌٥/١ ميليارد تومان هزينه مي‌برد كه متاسفانه نهادهاي متولي توان لازم براي پرداخت هزينه‌ها را ندارند و به اين دليل است كه كار تدوين با رياضت،‌ كندي پيش مي‌رود.

وي با بيان اينكه تأمين بودجه لازم براي اين كار به عهده‌ بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس است افزود: همانطور كه دفاع مقدس مظلوم بود و بچه‌هاي جنگ مظلوم هستند، دايرةالمعارف نيز مظلوم واقع شده است به طوري كه پژوهشگر و دستيار پژوهشگر گاهي با شش ماه عدم پرداخت حقوق مواجه مي‌شوند.

يكتا در پايان اظهار داشت: بعيد مي‌دانم كه بعد از چاپ جلد اول اين گروه همچنان مشغول اين كار بمانند چون به دليل عدم حمايت مالي گروه از هم خواهد پاشيد



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : قاسمي طوسي , محمد حسن ,
بازدید : 327
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 8 1 2 3 4 5 6 7 8 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 275 نفر
بازديدهاي ديروز : 120 نفر
كل بازديدها : 3,706,813 نفر
بازدید این ماه : 1,309 نفر
بازدید ماه قبل : 996 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک