فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

در شهريور 1345 در يك خانواده مذهبي در شهر« زيراب» درشهرستان« سوادكوه» ديده به جهان گشود . خانواده اش با توجه به پايين بودن سطح در آمد ، او را طوري در دامان خود پرورش دادند تا آينده اي روشن را برايش رقم بزنند . در حال گذراندن دوران دبيرستان بود كه طنين تجاوز عراق به حكومت نو پاي ايران به صدا درآمد . «كميل» در راستاي دفاع از ارزش هاي اسلام و خون پاك شهيدان پاي به جهاد و مبارزه با نيروهاي بعثي عراق نهاد و از خود ايثار و رشادت هاي قابل تحسيني به يادگار گذاشت .
او در طول جنگ مسووليت هاي مختلفي را پذيرفت كه مي توان به مربي تخريب لشكر 25 كربلا و فرماندهي گروهان و گردان تخريب اشاره كرد .
در عمليات والفجر ده در منطقه حلبچه دچار مجروحيت شيميايي گرديد و در عمليات تاكتيكي ضربتي بيت المقدس هفت در منطقه عملياتي شلمچه از كمر به پايين قطع نخاع شد . سر انجام در تاريخ 19/4/1367يعني 24 ساعت قبل از قبول قطعنامه 598 از سوي ايران در منطقه شلمچه به صف شهيدان پيوست .
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
 
 

 



وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
الذين اصابتهم مصيبه قالوا انا الله و انا اليه راجعون
آنانكه چون به حادثه سخت و ناگواري دچار شدند صبوري پيشه گرفته و گويند ما به فرمان خدا آمده و بسوي او رجوع خواهيم كرد. (قرآن كريم)
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد (ص) رسول الله و اشهد ان علي ولي الله
شهادت مي دهيم كه خدا يكتاست و محمد(ص) بنده و رسول خدا و علي (ع) حجت و محبوب خداست.
خداوندا بنده ضعيف تو كميل (و كان الانسان ضعيف) وصيّت خويش را كه ره آورد حياتش ميباشد با نظارت (رب الارباب) عرضه مي دارد باشد كه قبول حضرت دوست واقع گردد. معبودا و محبوب آنچه سبب پيوندم با آئين عزّت بخش جهاد شد و جهاد را عطر زندگي دانستم رفتار و كردار ائمه در قالب نوري بوده كه بر قلبم تابيده و آنچه كه سبب انتخاب مرگ خونينم شد اثرات خون سيد جهاد و شهادت ابا عبدالله الحسين است وصيّتم وصيّت مظلوم تاريخ، دلسوز محرومان عارف به الله امير المومنان علي(ع) هست كه در لحظات آخر عمر شريفشان به امّت اسلام ارزاني داشتند الا اي مردم در اين دنياي پر پيچ و خم آنچه باعث نجات من و شماست و آنچه ما را از سقوط به خوي حيواني رهايي مي بخشد تقواي الهيست ، و چه خوب است همه به تكاليفمان عمل كنيم تكليفمان عبوديت حق تعالي كه عنايت آفرينش انسان هست ميباشد نه اينكه به تحصيلات زندگي كسب مقام و منصب طرح منيّت مشغول باشيم و از نصرت و رهبري مولا بي بهره بشويم و چه خوب است كه حق خالقمان را اداء كنيم كه جهاد به گفته قرآن يكي از آنهاست (و جاهدوا في الله حق جهاد) سوره حج آيه 78 سعي كنيد كارهايتان در جهت كسب رضاي حق تعالي باشد و تلاش بر اين ما بر اين اساس پايه ريزي شود كه حراست از حريم دين خدا را بر حريم زندگي مقدّم بدانيم و بدانيد كه با حفظ و مصون بودند اسلام حيات در سايه آن آسايش مي يابد و چه خوب است حركت ما در راستاي به كمال رسيدنمان، و اين زهد و پارسائي است كه لباس عزّت بر قامت رعناي انسان ميپوشاند پس خودمانرا به رودخانه معنوي كه از قُلل انسانيت و عروج انسانهاي عارف سرچشمه مي گيرد پيوند دهيم تا به درياي عظيم و مواج اسلام برسيم و بهترين بندگان خدا شويم (ان اكرمكم عندالله اتقيكم) . امت بزرگوار و مقام نكند با مصائب و مشلاتي كه در اينده براي دين خدا پيش مي آيد از انقلاب و رهبري آن كناره جوئيد. حق رهبري اين حركت عظيم آنست كه خودمانرا عاقبت فداي خط ولايت كه يقيناً الهام گرفته از ولايت و امامت و نبوّت است كنيم. آنانكه ما را از مصيبتها و معصيتها بسوي سعادتها رهنمون كردند رهبري خردمندانه مردي بزرگ بوده و حال آن كه بايد در اهداف طرح ريزي شده در راستاي پيشبرد انقلاب حامي وحافظ و ياور و رهبر باشد، امّت است.
مردم دلسوخته و دلسوز كلاس اجتماعي و فردي شما چنگ زدن به (حبل الله) و وفادار به خدمتگزاران صديق و محبّت بين خودتان باشد كه وحدت كلمه را تشكيل مي دهد و باعث تشكيل صف آهنين در برابر كفار مي شود و در اين صورت محبوب حق تعالي ميشود (ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاكانهم بنياه مرصوص) و لازمه اين حركتها اين است كه فضيلت و چشم پشي از مادّيات ، توكل به خدا و ترد كفّار از جامعه رعايت شود. خداوندا: به امّت ما قوّت عنايت فرما تا به عمل به مسائل گفته شده و سيعة صدر حكومت نوپاي اسلامي را د رهمه ابعاد به كمال برسانند.
خداوندا به ملّت ما بينشي در حد معرفت به خرد و كتاب خودو ائمه خود عنايت فرما، چرا كه راه ما و ايدة ما همه از توست.
(پدرم و مادرم):
شما بوديد كه با اشكهايتان در مصائب اهل بيت (ع) مرواريد عشق را در جانم افكنديد و خوشا بحالتان كه هديه خدا را در موقع لزوم به دين خدا ارزاني داشتيد پدرم و مادرم شما بذر محبت به خدا و ائمه و خود را در دلم كاشيد امّا آهن رباي دلم محبّت خدا را برگزيد و انشاء الله و به اذن الله در يوم القيامه با سرور با هم به خداي كريم و رحيم نظاره مي كنيم.
(برادرانم و خواهرم) خواسته ام از شما همچون ديگر برادران نيست منتها مسئوليت شما اميدوارم كه خونم يك مرحله از امر به معروف و نهي از منكر براي برادرانم باشد.
(همسرم) تو به حقيقت به عنوان يك مونس و همدم در زندگيم ميدرخشيدي و ترا بخاطر مقاومت و تحمل شدائد در فراق من در زندگي بطور مداوم همچون خديجه در فراق پيامبر همچون فاطمه در فراق علي همچون زينب در فراق عبدالله و بخاطر ايمانت دوست دارم و به دنبالبه سعادت رسيدنم در جنات عدن منتظر به سعادت رسيدن تو و رسيدن بهم هستم. همسرم تو خود شاگرد زهراي اطهري چرا كه آنچه كانون پر مهر زندگي نياز داشت به اجراء درآوردي و در تربيت فرزندانمان كه جانمايه من و توست از مكتب (ام ابيها) بهره گير و از خداوند براي شما صبر جميل خواستارم.
خداوندا: به همه ملّت ما صبر در برابر مشكلات عنايت فرما و همه ما را قرين و مجري احكام الهي در جهت پيشرفت جامعه گردان.
خداوندا: امام ما را در جهت رهبري اين انقلاب عظيم حافظ باش .
خداوندا: به ستارگان مظلوم جبهه هاي ايران پيروزي عنايت فرما.
خداوندا: آتش را در برابر ابراهيم گلستان كردي گلستان اين آتش برافروخته را زا طرف دشمن را به عاشقانت كرامت كن.
آمين يا رب العالمين
به اميد زيارت كربلاي امام حسين(ع) - به اميد پيروزي نهائي اسلام بر صف متحد كفر
به تاريخ 7/12/66 مريوان محور دزلي کميل ايماني






خاطرات
صفر علي جلاليان:
وقتي به لشكر 25 كربلا رسيدم به گردان شهداي تخريب كه منزلگاه عاشقان و ايثارگران است رفتم و سراغ بچه ها را گرفتم گفتند رفته اند مشهد البته نه مشهد الرضا(ع( بلكه به محل شهادت رفته بودند بچه ها معمولا هر گاه براي موقعيت جديد مأموريت مي يافتند تا جهت عمليات به منطقه بروند اين اسم را انتخاب مي كردندكه هم محل منطقه لو نرود و هم يادآور شوند كه آنجا مهد است و محل شهادت و عاشقان بسوي معبود خويش مي شتافتند بعد از دو روز ماندن در مقر لشگر به ما هم گفتند آماده بشويد مي خواهيم برويم مشهد. ما هم خوشحال شديم و كليه وسايلي را كه براي عزيمت نياز بود برداشتيم و به همراه جمعي از برادران آماده رفتن به منطقه جديد و براي كار جديد شديم. وقتي به موقعيت مربوطه رسيديم به جمع دوستان پيوستم. آناني كه عشق و ايثا ردر وجدشان جلوه اي ديگر داشت در بيان احساسات پر شور آنها به آنها ملحق شديم يكي از دوستان طلبه كه بچه ها به او سيد مي گفتند نيزدر ميان بچه ها بود .غروب آنروز براي رفتن به خط مقدم به همراه تعدادي ديگر از بچه ها وسايلي نظير مين و مواد انفجاري برداشتيم و حركت كرديم. براي رفتن به خط نمي توانستيم از ماشين استفاده كنيم. چند روز بيشتر به عمليات نمانده بود به همين خاطر برادران جهاد سازندگي كه به حق لقب سنگر سازان بي سنگر برازنده كسي جز آنها نمي توانست باشد، سخت مشغول جاده سازي بودند و عمده كار ايشان شبها صورت مي گرفت كه از ديد دشمن در امان باشند بچه ها كليه وسايل را هر روز غروب از مقر به طرف خط مي بردند كه دشمن متوجه حركت آنها نشود .برادراني كه حتي توان برداشتن وسايل سنگين را نداشتند بدون اينكه حرفي بزنند وسايل را به دوش مي گرفتند و يك كيلومتر راه را با پستي و بلندي اش طي مي كردند كه حتي بعد از چند روز پاي بعضي از بچه ها تاول زده بود و بين همه آنها سيد يوسف بود كه شور و حركت داشت. خستگي در چهره او محو بود. علاوه بر اينكه وسايل خود را مي برد برادران ديگر را هم كمك مي كرد و به اجبار وسايل را از دستشان مي گرفت براي آخرين بار كه وسايل را به پايين مي برديم گفته بودند كه بچه هاي معبر ديگر بالا نيايند چون عمليات نزديك است محمد عقب خط بود با شنيدن اين خبر گفت منهم مي خواهم بيايم محمد قبلا روي مين رفته و پايش قطع شده بود و يك پاي او مصنوعي بود با اصرار فراواني كه او كرد موافقت شد كه به خط بيايد به اتفاق ايشان به طرف خط مقدم حركت كرديم راهي كه انتخاب كرده بوديم برف فراواني داشت كه در سرازيري به يك پرتگاه برمي خورد. براي محمد مشكل بود كه پايين بيايد به همين دليل من به سيد يوسف گفتم اول من به پايين مي روم بعد شما كمر محمد را ببند اور ا به پايين بفرست .سيد يوسف همين كار را انجام داد و من محمد را د ربغل گرفتم و او را با هم از پرتگاه به پايين آورديم هر روز كه مي گذشت بوي عمليات بيشتر به مشام مي رسيد همه خودشان را آماده مي كردند و من هم به بچه هاي معبر پيوستم كه يكي از آنها سيد حسن بود او هم طلبه او از نظر همه در بين بچه ها به چابكي و زرنگي مشهور بود و بچه ها علاقه زيادي نسبت هب وي داشتند به اتفاق آنها به شناسايي منطقه پرداختيم بيشتر شناسايي ها را بچه ها انجام داده بودند و خداوند اين توفيق را نصيب بنده كرد كه به آنها بپيوندم تا در آخرين شناسايي كه مي خواستيم همه چيز را براي عمليات اماده كنيم حضور داشته باشم وقتي بهميدان مين دشمن رسيديم شب بود و هوا هم باراني بر اثر بارش باران هوا خيلي سرد شده بود براي يافتن مين آستين ها را بالا زدم و به صورت نم خيز منطقه را چك كردم تا منطقه از مين پاك شود.
دستم توان حركت نداشت به كمك بچه هاي اطلاعات و فرماندهي از ميدان مين گذشتيم و با دورين ديد در شب را بررسي كرديم بچه هاي اطلاعات قله اي را كه قرار بود رزمندگان شب عمليات فتح كنند براي فرماندهان توجيه و موقعيت دشمن را بررسي كردند. آن شب به اتفاق همه بچه ها سالم از شناسايي برگشتيم صبح آنروز با فرمانده لشگر و فرماندهان گردان و گروهان آخرين جلسه توجيه را داشتيم و شواهد نشان مي داد همه چيز به خوبي پيش مي رود. هر چه زمان مي گذشت حال و هواي عمليات خود را بيشتر به بچه ها نشانمي داد و بچه ها هم از هر جهت آماده بودند. يكي كه دوربين داشت براي بچه ها عكس انداخت و صبح آنروز بعضي ازبچه ها غسل شهادت كردند. بعداز ظهر آنروز با بچه هاي تخريب جلسه اي گذاشتيم كه چه كسي ميدان را پاك كند و چه كسي طناب معبر و قرص شب تاب را بزند تا بچه هاي گردان با موفقيت از ميدان مين عبور كنند و به قلب دشمن زبون بزنند. آن شب مسئوليتها تقسيم شد در حالي كه بچه ها به چهره يكديگر نگاه مي كردند تا ببينند كه چه كسي شهيد خواهد شد عقربه هاي ساعت خود را به لحظه موعود نزديك مي كرد. همه بچه ها آماده بودند نيروهاي گردان از قله ها سرازير شدند و به طرف دره كه همه در آنجا منتظر شروع عمليات بودند رفتند به اتفاق بچه هاي تخريب حركت كرديم. بچه ها يك حالت خاصي داشتند. آن شب همه با هم خيلي صميمي بودند .عشق و ايثار در چهره هايشان نمايان بود و فرمانده گردان شهيد كميل ايماني دوربيني آورده بود و با بچه ها جداگانه عكس مي گرفت .
بچه ها سخت همديگر را در آغوش مي گرفتند و بعد نوحه خواني و ذكر يا حسين همه محوطه را پر كرده بود. حنا كه آوردند بچه ها با شور و شوق وصف نشدني دستهايشان را حنا بستند. من ازديدن اين همه شور و هيجان به حال آنها غبطه مي خوردم و برايم مسلم بود كه با اين همه شور و هيجان حتما با عنايت خداوند پيروزيم .به پيرمردي كه توي دستش حنا بود گفتم حاج آقا شما كه داماد شده ايد ديگه چرا حنا مي بنديد. با حالتي صميمي و پر شور گفت: براي شهادت حنا بستم .ساعت موعود فر رسيد. فرماندهان بچه ها را به خط كردند و آماده شدند. ما در جلوي آنها حركت كرديم و همه هم و غم ما اين بود كه امشب بتوانيم با عنايت به خداوند مأموريت را به نحو احسن انجام بدهيم تا هيچ يك از بچه هاي روي مين نيفتند و به سلامت از ميدان مين عبور كنند. من نام اين معبر را معبر امام زمان گذاشته بودم و هميشه از آقا كمك مي خواستم كه ما را موفق كند. نزديك ميدان مين رسيديم نيروهاي گردان عقب تر متوقف شده بودند و منتظر ما بودند .به سرعت شروع به كار كرديم و بعد از پاكسازي ميدان مين علامت داديم تا نيروهاي گردان بيايند. بچه ها با سلامتي از ميدان مين گذشتند. بعد از مدتي ناگهان بي سيمها به صدا در آمد كه برادران عجله كنند. گردانهاي ديگر شروع كرده بودند و به خط دشمن زده بودند. ما هنوز با هدف فاصله داشتيم. فرمانده مي گفت ده دقيقه ديگر به ما فرصت داده شود به هدف خواهيم زد. در اين لحظه خمپاره اندازه ها و ميني كاتيوشاها خط دشمن را به آتش بستند كه دشمن تازه متوجه حمله برادران شد و شروع كرد به منور انداختن . قبل از تحرك دشمن بچه ها خودشان را به موانع دشمن رساندند و آنها را غافلگير كردند .درگيري شروع شد. يادش بخير چه شوري داشت. بچه ها صدا مي زدند آر پي جي زنها بزنيد از هر طرف تير و آر پي جي به طرف دشمن ميزدند.دشمن مه تاب مقاومت نداشت در همان لحظات اوليه فرار را بر قرار ترجيح داد و نيروهاي اسلام مواضع دشمت را به خوبي فتح كردند .فتح اين قله ها زمينه ساز عمليات بزرگتري بود كه مي بايست شبهاي بعد انجام مي شد.

يارعلي ايماني:
بسم رب الشهداء و الصديقين
سرزمين نينوا يادش بخير
كربلاي جبهه ها يادش بخير
در جام شفق شكفت سيماي كميل
خاليست ميان عاشقان جاي كميل
دعاي هميشگي سردار ايماني در نمازها و دعاها :
خدايا آتش را در برابر ابراهيم گلستان كردي. آتش برافروخته از دشمن را براي بندگانت كرامت كن.
اين جانب در طول مدت شش ماه حضور در گردان گمنام شهداي غريب لشگرويژه 25 كربلا حضور داشته ام ،ميباشد .به اين شكل كه روزي بنده با اتفاق سردار كميل ايماني فرماندهي تخريب و عضو شوراي فرماندهي لشكر 25 كربلا به همراه برادر ربيعي كه موجب اين شده بود بنده از يکي از ميدانهاي پر خطر مين دشمن به طور صحيح و سالم بيرون بيايم قدرداني و از ايثار و فداكاري ايشان تقدير نمودند . اين خاطره هرگز ازياد و ذهن بنده كه به عنوان همرزم و برادر سردار در طول هشت سال دفاع مقدس در خدمتشان بوده ام پاك نخواهد شد. چرا كه رشادتها و مشكلات و فداكاري و خستكي ناپذير بودني در طول دوران جنگ شد. در چهره مرداني بزرگ همچون شهيدان گلگون و ايماني و بلباسي و طوسي و شيرسواد و نوبخت و حاج بصير و بردبارها ديد كه هرگز از ذهن ها نخواهد رفت و هميشه در يادها و وخاطره ها زنده و در تاريخ ثبت خواهد شد.
خاطره بعدي بنده كه نقل شده از خانواده و برادرم و همسر سردار ايماني مي باشد ايم بوده كه سردار ايماني در اواخر جنگ 24 ساعت قبل از قبولي قطعنامه 598 در عمليات بيت المقدس 7 در كربلاي خونين شلمچه بعد از زدن پل ارتباطي به اتفاق سردار مرتضي قرباني و شهيد گرانقدر بخشيان و چند تن از نيروهاي گردان تخريب كه با اصابت تركش ميني كاتيو شا از ناحيه كمر قطع نخاع گرديده و به بيمارستان بقائي اهواز منتقل شده و از آنجا به بيمارستان نمازي شيراز كه در آن زمان بنده در گردان پدافند هوايي در شلمچه حضور داشتم مربوط مي شود. عمليات بيت المقدس 7 عملياتي بود كه به جهت ضربه زدن به دشمن و برگشت به موضع قبلي يا همان (پاتك) انجام گرديد. از آنجايي كه سردار ايماني حضور اين جانب را در پدافند هوائي مطلع بوده اند در بيمارستان نمازي شيراز به پدر و برادرم حجت الاسلام مهدي ايماني اطلاع داده بود كه حالم (حال شهيد ايماني) خوب ميباشد لذا شما جهت پيگري جسد يا احتمالا اسارت يا مفقود شدن برادر ديگرمان يعني يارعلي به منطقه شلمچه برويد. برادرم حجت الاسلام ايماني با حضور در اهواز و هفت تپه (مقر لشكر 25 كربلا) و پس از آن اعزام شدن به خاك خونگرم شلمچه پس از جستجوهاي زياد و همچنين دريافت معرفي نامه از ستاد تعاون لشكر ويژه 25 كربلا كه نامه فوق در نزد اين جانب موجود است اين جانب را پيدا و به عقبه يعني هفت تپه برگرداندند و خبر مفقودي و شهادت خودم را به بنده گفته و فرمودند خانواده از اين بابت بسيار نگرانند و شما بايد حتماً به شهرستان برگرديد كه در بين راه قضيه مجروح شدن سردار ايماني را نيز به بنده اطلاع داد و موجب نگراني و ناراحتي زياد براي بنده شد. پس از رسيدن به قم و برقراري ارتباط تلفني با سردار ايماني در بيمارستان نمازي شيراز و شنيدن صداي بنده بسيار خوشحال گرديد ند مي خواستم اين را بگويم در حالي كه سردار ايماني با توجه به جراحات وارده شديد باز هم نسبت به همرزمان و ساير نيروها و بسيجيان چگونه توجه داشته اند كه اين را مي شود در خاطرات نقل شده به وضوح در چهره تمامي سرداران به خصوص فرماندهان لشكر خط شكن 25 كربلا شاهد بود . پس از شهادت سردار بعد از چند روز مجدداً به گردان تخريب اعزام شدم (بعد از شهادت سردار و مراسم تشييع جنازه و مراسم ديگر) كه قضيه قطعنامه 598 از سوي ايران پذيرفته شده و بعد از آن نيز به شهرستان خود بازگشته و در سنگر ديگري در حال خدمت به نظام مقدس اسلام مي باشم و اميدوارم مورد توجه رضاي حق تعالي و خداوند هستي بخش دو عالم واقع گردد.
خاطره كوتاه بعدي را كه مي خواهم نقل كنم اين است كه براي براي بنده هم بسيار مهم و جالب اين است كه بعد از گذشت سالها از شهادت شهيدان والامقام و سردار عارف و نستوه كميل ايماني هر چند وقت يكبار او را در خواب مي بينم و سيماي دلربا و روي گشاده و صفاي مستي او را نظاره گر و شاهد هستم . همچنين ايشان نيز با نصايح و رهنمايي هاي خود اين جانب را گوشزد مي نمايد كه اين موجب خوشحالي و بسي اميد در زندگي بنده مي باشد . خداوند باريتعالي در قرآن كريم ميفرمايد شهدا را كشته مپنداريد بلكه آنان زنده اند در نزد خداوند روزي مي خورند و بر اعمال و رفتار ما شاهد و ناظرند را مصداق و صادق است.
خاطره پاياني و بسيار زيبا و خواندني بعدي كه به نقل از همسر سردار ايماني ميباشد اين كه روزي همسر سردار جهت تشريف فرمايي فرزندان سردار ايماني جهت اردوي فرهنگي ورزشي تفريحي به بنياد شيد انقلاب اسلامي شهرستان بابل كه محل سكونت خانواده سردار نيز در آن شهرستان مي باشد مراجعه مي نمايد. بعد از حضور ايشان در بنياد شهيد يكي از خواهران محترمه كه كارمند بنياد هم بوده و در حال حاضر نيز در آنجا مشغول به خدمت ميباشد به همسر سردار مراجعه و به او مي فرمايد :خانم ببخشيد شما هسمر سردار كميل ايماني هستيد؟ همسر سردار مي فرمايد: بله. خانم محترم كارمند بنياد مي گويد كه من شبي همسر شما را كه از شهداي گرانقدر و والامقام ميباشد را در خواب ديدم و آن خواب اين كه روزي در محل كارم كه تصوير زيباي سردار ايماني هم در زير شيشه ميز محل محل كارم نصب ميباشد به چهره او نظاره گر شدم و با او به گفتگو پرداختم : اي شهيد با توجه به اين همه كار و زحمتي كه براي شما مي كشيم ميشود مشكل ما را حل كنيد و در اين راه ما را ياري و كمك كنيد. كه شب در حال خواب در محيطي كه انگار به مشابه محلي همانند كوه بود و حال ترس و ناراحتي و وحشت بر من غلبه كرده بود شهيد ايماني را در خواب ديدم كه مي فرمايد: خانم محترم شما ظاهراً مشكلي داشتيد كه خانم با خودش مي گويد خدايا همان تصويري است كه زير شيشه ميز كارم ميباشد و به خوابم آمد و يك فرد غريبه است. من چطور مشكلم را براي او بازگو كنم كه شهيد عارف و پارسا شهيد ايماني مي فرمايد خانم مشكلتان را نياز به مطرح كردن نيست من ازمشكل شما آگاهم . فرد ديگري که همراه شهيد بوده رو به آن خانم مي كند و مي گويد كه او فرمانده ماست، از مشكل شماهم آگاه است و نياز به تعريف نيست. خانم محترم از ديدن خواب فرداي آن روز به محل كار خود مراجعه مي كند و با خود مي گويد خدايا چطور شد من كه مشكلم را براي شهيد ايماني بازگو نكرده بودم ،چطور ايشان مطلع بودند؟! فرموده خداوند متعال در قرآن كريم در ذهنم تداعي نمود كه فرمودند: الذين يقاتلون في سبيل ا... اموتا بل احياء .
صداي تلفن به صدا درآمد و مادر گرانقدر سردار كشوري با بنده تماس حاصل نموده و فرمودند خانم ظاهراً شما از نظر مالي مشكلي داشته ايد و با شهيد عزيزي در ميان گذاشته ايد . برپايي امر خيري كه در پيش داريد مبارک است. با مراجعه به نشاني كه به شما مي دهم مراجعه و مقداري لوازم خانگي مانند يخچال و غيره براي شما مهياست و مي توانيد آن را براي امر خير ببريد و مشكلات بعدي نيز به خواست خداوند راه گشا شد. اين خواب و تصوير در ذهنم بود تا اين كه شما (همسر سردار ايماني) را ديدم و براي شما بازگو كردم . خيلي وقت بود كه منتظر ديدار با شما بودم تا براي شما اين خواب را تعريف كنيم. عظمت و روح بلند شهيد شما را كه انشاء الله در پل صراط شافع همه ما باشد را گفته باشم.
از سنگر حق شير شكاران همه رفتند مستانه پي پير جماران همه رفتند
غم خانه بود ناله جانسوز شهيدان ما با كه نشينيم كه ياران )كميلها( همه رفتند


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : ايماني شير کلايي , پرويز(كميل) ,
بازدید : 295
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,346 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,038 نفر
بازدید این ماه : 6,681 نفر
بازدید ماه قبل : 9,221 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک