فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات برادران دوقلو
به همين خاطر بچه ها اغلب اوقات ناصر و مسعود را با هم اشتباه مي گرفتند .
يکي از بچه ها تعريف مي کرد . يک روز کنار رود خانه کارون آقا مسعود را ديدم و گمان کردم ناصر است ، ظرفي را پر از آب کرده و آهسته و مخفيانه نزديک او بردم و آبها را به او پاشيدم و گفتم : آقا ناصر کجايي؟ صبح تا حالا دنبالت مي گشتم . او خيلي خونسرد سرش را بر گرداند و گفت : من مسعود برادر ناصر هستم . من خيلي خجالت کشيدم و عذر خواهي کردم : گفت اشکالي ندارد من ناراحت نمي شوم ، من و ناصر فرقي نداريم . مسعود داروري درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : برادران دوقلو , بازدید : 334 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
فقط تماشا
يکي از پاهايش قطع شده و به پوستي بند بود ، در عين حال روده هايش نيز از شکم بيرون ريخته بود و خودش با دو دست روده هايش را گرفته و نظاره مي کرد ، شگفت تر اينکه هيچ وقت اعتراض و ابراز ناراحتي از سوي اين رزمنده ديده و شنيده نشد ، اين نشان از اوج ايثار گري و از خود گذشتگي او و شناخت راه و هدف مقدسي بود که در آن قدم گذاشته بود . خدمت به اين عزيزان خستگي را بي معنا مي کرد .
حسن مامن پوش درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , بازدید : 265 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
آخرين آرزو
اما او کسي نبود که خود آرام و قرار داشته باشد . سوار يکي از آمبولانس ها شد و در بين مجروحين حضور پيدا کرد و مانند يک امداد گر ، فعالانه شروع به رسيدگي به آنها کرد و در حين انجام کار از سازماندهي نيروها نيز غافل نبود .
در يک لحظه همراه گرد و خاک حاصل از انفجار موشک کاتيوشا به هوا رفت . لبهايش تکان مي خورد ، گرچه خاک آلود شده بود اما ايشان را شناختم . ترکش به سفيد ران او اصابت کرده و آن را متلاشي کره بود . سرش را روي زانو گذاشته و صورتش را پاک کردم ؛ صدايش به گوشم رسيد ، خيلي آهسته براي خودش زمزمه مي کرد .خواستم به او دلداري بدهم ، گفتم : آقاي انصار الحسين مساله اي نشده ان شاء الله حالتان خوب مي شود اما در کمال تعجب ايشان با آن حالت روحاني که داشت گفت : من آرزوي شهادت را دارم و از خدا مي خواهم که مرا قبول کند . در آن لحظات ، به مادرش زهرا (س) خدا را قسم مي داد که شهادت را نصيب او نمايد . در آن لحظات سخت او اين آيه را بر زبان جاري مي کرد : يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه المرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي . پس از آن نام فاطمه الزهرا (س) را بر لبان جاري ساخت . در زير آتش سنگين دشمن با کمک بچه ها او را به بيمارستان برديم . سر انجام اين پاک زهرا به آرزويش رسيد . عليرضا يزدانخواه درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : آخرين آرزو , بازدید : 375 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
انتقال مجروح
آتش دشمن سنگين بود و عمليات سخت و گسترده شده بود ، منطقه عملياتي پستي و بلندي زيادي داشت و تردد را مشکل مي نمود . در اولين اقدام تمامي مجرحين را با بستن گارو و باند پيچي آماده انتقال به پايين نموديم .
چون هنوز جاده مواصلاتي نداشتيم و مجروحين را بايد با برانکارد به پايين مي آورديم ، اين کار بسيار سخت و مشکل بود . در حين رسيدگي به مجروحين دو نفر عراقي را اسير کرديم که يکي از آنها مجروح بود و ما سريعا به او رسيدگي کرديم ؛ اما نفر دومي که اسير کرديم مي توانست کم و بيش فارسي صحبت کند ؛ او آمادگي خود را براي کمک به مجروحين اعلام کرد و در صحبت هايش به شيعه بودن خود و اينکه صداميان او را به زور به جبهه آورده اند اشاره کرد . با توجه به اينکه در آن حوالي ، دو نفر امداد گر بيشتر نداشتيم . و هر دو نيز جراحت سطحي داشتيم کمک او بسيار موثر بود ، در عين حال يکي از بچه هاي مجروح با اسلحه مراقب او بود . اين اسير چندين مجروح را به تنهايي بر دوش مي گرفت و به پايين انتقال مي داد . وقتي که ما يک نفر را براي مواظبت از او گمارديم گفت : تو را به خدا نگران من نباشيد ، من شيعه و پيرو حضرت علي و بچه هايش هستم و خود را وقف شما خواهم کرد . با هر زحمتي بود موفق شديم تمامي مجروحين را به پايين بياوريم ، تعدادي از آنها که سر حال تر بودند را با قاطر به عقب بردند و بقيه نيز توسط آمبولانس به اورژانس انتقال يافتند . با اصرار زيادي که اين اسير عراقي داشت او را به سنگر فرماندهي برديم او نيز تمامي اطلاعاتي را که راجع به نيروهاي عراقي داشت در اختيار مسئولين قرار داد . پس از آن ، از او جدا شده و خداحافظي کرديم . عليرضا جعفري درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : انتقال مجروح , بازدید : 353 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
در نا اميدي بسي اميد است
مجروح با قطع عضو از ناحيه مچ دست و زانو راست مواجه گرديده و ساق پاي چپش نيز به اندازه 17 سانتي متر از استخوان درشت ني را نداشت .
محل زخم و جراحت کاملا باز بود و استخوان نازک ني نيز به طور واضح ديده مي شد . مجروح توسط چندين پزشک ويزيت شده بود و همگي بر قطع زانوي پاي چپ او نظر داده بودند ولي خودش نپذيرفته بود و هنوز اميد وار بود . پس از مراجعه با ديدن وضعيت و روحيه اش پذيرفتم و با توکل به خدا طي سه مرحله عمل جراحي استخوان نازک ني او را به جاي استخوان درشت ني انتقال داديم . پس از گذشت مدتي قطر استخوان نازک ني به اندازه ي کلفت شده که مي تواند فشار بدن را تحمل کند و نشکند . جالبتر اينکه اين مجروح با اراده قوي و روحيه فوق العاده در حال حاضر با پروتز مصنوعي دست و پاي راست و پاي چپ ترميم شده مي تواند راه برود و حتي رانندگي نيز بکند . درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : در نا اميدي بسي اميد است , بازدید : 360 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
انفجار در اتاق عمل
در همين هنگام مجروحي را به بيمارستان آوردند . من سريع به نزديک او رفتم ، رزمنده مجروح مرتب ذکر مي گفت ، اما صحنه خيلي عجيب آن بود که يک خمپاره 60 ميليمتر به بازوي او اصابت نموده ولي عمل نکرده بود .و او را به روي تخت خوابانده و سريع يک سرم به او وصل کرده و با کمک بچه ها او را به اتاق عمل برديم . طبق دستور پزشک به علت خونريزي زياد چند واحد خون به او تزريق کرديم . بعد از آن تصميم گرفته شد که در همانجا خمپاره بيرون اورده شود . پزشک بيهوشي گفت " اين کار خطرناکي است و احتمال انفجار گلوله وجود دارد ، ولي پزشک جراح با توجه به وضعيت بيمار پافشاري مي کرد تا اين عمل هر چه سريعتر انجام شود . بالاخره تصميم گرفته شد تا با توکل به خداوند او را عمل کنند . در حين عمل حالت عجيب در اتاق عمل حکمفرما بود ، هر لحظه احتمال داشت خمپاره منفجر شود ، با ذکر و صلوات و با احتياط کامل بعد از دو ساعت تلاش با اتکا به خداوند متعال خمپاره بيرون آورده شد و عروق که خونريزي فراوان داشت بررسي و جلوي خونريزي گرفته شد ، بعد از آن يک آتل گچي به دست او گرفته و به اتاق ريکاوري منتقل شد . مجروح موقع به هوش آمدن ذکر امام حسين بر لب داشت و شور و حال عجيبي به وجود آمده بود .
اين يکي از عجيب ترين جراحي ها بود که در طول جنگ اتفاق افتاده بود چرا که به جاي ترکش و .... خمپاره به رزمنده اصابت نموده بود . تعدادي عکس از زماني که مجروح را به اتاق عمل منتقل مي کرديم توسط بچه هاي اورژانس گرفته شد که در سطح کشور و به خصوص جبهه پخش شد و نمايشگاه هاي دفاع مقدس در معرض ديد همگان قرار گرفت . درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : انفجار در اتاق عمل , بازدید : 270 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
راز توسل
ايشان به چند متخصص اعصاب مراجعه کرده بود و به قول معروف تو را جواب کرده بودند و همگي نظر داشتند که قابل جراحي نمي باشد .
مجروح ناراحت و با دلي شکسته به بنده مراجعه کرد . من نيز به او گفتم اين کار يک متخصص جراحي اعصاب است با وجود اين ، بنده تلاشم را خواهم کرد اما شفا را از خدا بخواه . مجروح با تمامي صحبتها ، تصميم گرفت که عمل شود .و با توجه به اينکه در حدود 15 سانتي متر از طول اعصاب زند اسفل و زند اعلي از بين رفته بود ، از اعصاب سووال پا براي پيوند استفاده کرده به اعصاب ضايعه ديده بازوي راست پيوند زده شد . به مجروح گفتم 5/1 سال طول مي کشد تا اين عمل نتيجه بدهد . در اين مدت فيزيو تراپي نيز براي او تجويز شد . در موقع خداحافظي به او گفتم : ما سعي خود را کرده ايم اما توصيه مي کنم تو که اهل مشهد و زاده آن آب و خاک هستي بروي و با توسل به امام هشتم شفايت را از او بخواهي . پس از گذشت چندين سال او که براي کاري به اصفهان آمده بود به من مراجعه کرد ؛ مشاهده کردم که دست راست او که فلج بود به کار افتاده و عصب ترميم شده است . براي اطمينان نوار عصبي نيز گرفته شد که بهبود عصب ها را نشان مي داد . اين مجروح از اينکه اين عمل در کشورش انجام گرفته خيلي خوشحال و مسرور بود و آن را مديون خون شهدا و الطاف رحماني امام رضا مي دانست . دکتر ايرج اميري درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , بازدید : 326 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
انتخاب
يک روز صبح قبل از طلوع آفتاب که به اتفاق تعداد زيادي از مسئولين بهداري سپاه ، در سنگر فرماندهي جهت اقامه نماز آماده مي شديم گلوله توپ دشمن دقيقا به سنگر فرماندهي اصابت نمود ، گويي اين گلوله به دنبال شاخص ترين و يکي از با تقوا ترين افراد مي گشت .
آري از ميان همه افراد داخل سنگر دکتر رهنمون با آن روحيه متعالي مورد اصابت قرار گرفت ، بلافاصله عمليات احياء ايشان را آغاز کرديم موثر واقع نگرديد و در حال انتقال به اورژانس به شهادت رسيدند . حسن مامن پوش درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : انتخاب , بازدید : 356 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
درک مشترک
از زمين وآسمان آتش مي باريد . لحظه به لحظه کسي در خون خود مي غلطيد . انبوه مجروحان در پشت اورژانس نشان از تراکم آتش دشمن داشت . حسين خرازي ضمن رهبري عمليات ، دلش براي مجروحان مي تپيد ، دستور داد تا مجروحين را پراکنده کنند تا دوباره آسيب نبينند و به تيمهاي پزشکي توصيه مي کرد تا با سرعت و بدون استراحت به کار درمان مجروحان بپردازند . ناگهان تعدادي پزشک وارد منطقه عملياتي شدند و به دستور حين به درون اورژانس رفتند ، حالا ديگر به تعداد مجروحيني که تحت عمل قرار مي گرفتند افزوده مي شد . من وارد اورژانس شدم . صحنه عجيبي بود . بچه هاي جنگ با بدنهاي پاره پاره دردي داشتند فراتر از توصيف و پزشکان و پرستاران خدمتگذار نيز همدرد اينان بودند .
درد ، درد زخم نبود ، درد ، درد عشق بود دردي که به جان اطباء نيز نشسته بود . آنجا همه درماني مي خواستند آسماني . براي کاري از سنگر اورژانس خارج شدم که ناگهان سنگر مورد اصابت گلوله هاي آتشين دشمن قرار گرفت . صحنه اي به ظاهر اصف بار به وجو د آمد آنچنان که نمي شد تشخيص داد که پاره هاي بدن مال کدام شهيد است . اما من هميشه به اين مي انديشم که درد مجروحان و پزشکان آن سنگر ، درد مشترک بود .دردي که سوداي پيوند با خداوند را جست و جو مي کرد . آن هنگامه خونين چيزي جز شباهتي انکار ناپذير با هنگامه عاشورا . آن روز دردمندان سنگر اورژانس درماني يافتند آسماني و جشني بر پا کردند جاوداني . عليرضا صادقي درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : همراه اول , بازدید : 299 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
راننده خط ويژه
در يکي از اين رفت و بر گشتها از ماشين پياده شدم و با مسئول محور صحبتي کنم ؛ به محض اينکه در را باز کردم ، يکباره همه جا را پر از خاک ديدم و تنها احساسي که به من دست داد ، اين بود که گويي شخصي آرام به کتفم مي زند !
وقتي نگاه کردم ؛ ديدم ترکشي نسبتا بزرگ گستا خانه کتفم را دريده است و تکه اي از گوشت آن آويزان است . مسئول محور با ديدن اين صحنه به طرف من دويد . خطاب به او گفتم : چيز مهمي نيست ، شما نگران نباشيد ، پس از پانسمان دوباره باز مي گردم ! ابراهيم حمزه درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : راننده خط ويژه , بازدید : 377 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
|
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |