فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات انگشت نشانه
باند پانسمان، آمپول، آتل و ... را کنار گذاشتند و به سراغ آرپي جي رفتم.
آرپي جي را به شانه ام گذاشتم و انگشت نشانه را روي ماشه فشار دادم. ناگاه انگشت نشانه ام را جلوي چشمانم در هوا معلق ديدم! بعد از شليک موشک آرپي جي، کاليبر تانک ها شروع به تير اندازي کرده و انگشت نشانه انم را نشانه گرفته بودند . از درد به خود پيچيدم تا وارد اورژانس شدم. کسي داد زد : فرمانده بهداري مجروح شده است . منصور سليماني درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : انگشت نشانه , بازدید : 258 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
يک آخ هم نگفت
مي گويد نه زياد!
مي گويم مسکن مي خواهي؟ مي گويد نه! آتش دشمن کم مي شود و مجروح را با آمبولانس به عقب مي فرستيم . آمبولانس که حرکت مي کند، يکي از بچه هاي اورژانس نزد من مي آيد و مي گويد او را شناختي ؟ مي گويم نه ! مي گويد : او حاج حسين خرازي فرمانده لشکر امام حسيين (ع) بود . حسين عباسي کاشاني درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : يک آخ هم نگفت , بازدید : 116 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
برابري
گفتم چرا ؟ حالا که همه بيماران اورژانس از اين گيلاس خوردند ؟! جواب داد : اگر تمام نيروهاي لشکر گيلاس داشته باشند و بخورند ، آن موقع من هم گيلاس مي خورم . احمد مهري درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : برابري , بازدید : 284 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
شکاف سر
من هم سرش را پانسمان مي کنم و او دوباره سوار موتور مي شود و به راه خود ادامه مي دهد! احمد مهري درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : شکاف سر , بازدید : 231 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
دست
گفت : من هم دستم يک ترکش بزرگ خورده و قطع شده است و شذروع کرديم به خنديدن . اصغر شيرودي درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : دست , بازدید : 210 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
مقر فرماندهي
آتش انفجاري صورت فرمانده لشکر را سوزاند. او را به اورژانس منتقل کرديم و قصد انتقال او را به اهواز داشتيم ولي حاج علي ممانعت کرد و گفت : لشکر را نمي توانم رها کنم و بروم اهواز!
دستور داد تمام پيک گردانها و بي سيم چي ها در همان اورژانس مستقر شوند و از اورژانس بهداري ادامه عمليات رمضان را فرماندهي کرد. يوسف کشفي آزاد درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : مقر فرماندهي , بازدید : 279 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
عطشناک
رو ح الله مسوول دسته که براي هماهنگي و فراهم کردن وسايل ، زير تيغ آفتاب رفت و آمد مي كرد، وارد سنگر شود ، صورتش قرمز شده است و از گردن و پيشاني و انگشتان دستش عرق مي چکد . به او مي گويم : روح الله بيا يک ليوان آب بخور تا گرما زده نشوي !
مي گويد : نمي خواهم . مي گويم : هوا گرم است صورتت سرخ شده ، زياد عرق کرده اي ، اين آب را بخور ! روح الله دوباره به بيرون از سنگر مي رود ، پس از مدتي خبر مي رسد روح الله خادمي شهيد شد و من به ياد لب تشنه اش مي افتم . محسن فرقاني درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : عطشناک , بازدید : 288 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
دو چشم بي سو
شام را که خورديم ما نيز به سوزش چشم و استفراغ دچار شديم. چاره اي نيست ، بايد بپذيريم که شيمايي شده ايم ! به بيمارستان منتقل شديم و پس از در آوردن لباسها و دوش گرفتن چشمهايمان پر از قي شد و پلک هايمان به همديگر چسبيد!
با چشم هاي بسته به نقاهتگاه اهوار منتقل شديم و منتظر هواپيما بوديم تا به تهران اعزام شويم . در سالن انتظار فرودگاه ، فيلم سينمايي بي سو را نمايش مي دادند ! اما کو سو چشمي که بتوان فيلم را تماشا کرد !؟ مرتضي حسين زاده درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : دو چشم بي سو , بازدید : 262 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
فاجعه شيميايي
نماز ظهر در تابستان گرم اردوگاه شهيد عرب را حاج آقا سلام داد . تعقيبات شروع شد .
پنج، شش صداي خفيف اما سنگين اصابت گلوله بلند شد، همه در صف نماز به يکديگر نگاه مي کردند . فاصله که تا خز خيلي زياد بود ، پس اين صدا چي بود ؟... چند نفر از بچه ها که براي ديده باني رفته بودند خبر آوردند که دود غليظ سفيد رنگي در چند کيلو متري بلند شده است . با قد قامت الصلاة حواس ها مجددا به نماز جمع شد . رکعت سوم که که تمام شد صداي آمبولانس ها در همه جاي مقر پيچيد . نماز عصر را سلام داديم و به بيرون از نماز خانه دويديم . چندين وانت و آمبولانس ، نزديک اورژانس ايستاده و پشت سر هم ماشين پر از مجروح به سمت اورژانس مي آمد! فاصله بين نماز خانه تا محوطه اورژانس را نفس زنان دويديم و با صحنه وحشتناکي مواجه شديم ، تعداد زيادي رزمنده ، زير آفتاب خوابيده بودند و به خود مي پيچيدند . از دهانشان کف زيادي بيرون مي آمد . بچه هاي اورژانس همه مشغول کارند ، يکي آمپول مي زند ، يکي تنفس مصنوعي مي دهد ، يکي کف از دهان بيرون مي کند و ... لحظه به لحظه بر تعداد مجروحان شيميايي افزوده مي شود . بايد هنگام راه رفتن مواظب باشيم که پا روي مجروحان نگذاريم . لباس هاي آلوده مجروهان را در آوردند ... پزشک اورژانس براي آخرين بار علايم حياتي رزمندگاني را که تا چند لحظه قبل به هزار زور نفس مي کشيدند، بررسي مي کند و بعد از اطمينان از منفي بودن علايم حياتي ، اجساد را به وانتي منتقل مي کنند تا به سرد خانه فرستاده شود! مرتضي مساح درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : فاجعه شيميايي , بازدید : 205 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
يک يا زهرا
در اين عمليات ، يعني کربلاي 5 نيز روحيه قبل را داشت . از ديشب که عمليات شروع شده تا حالا ، به اندازه يك چشم بر هم زدن بيکار نبوده و زخمهاي همه مجروهان گردان يا زهرا (س) را يکي پس از ديگري مي بندد . در پناه دو سه گوني مشغول بستن زخم مجروحي است که خمپاره اي در نزديکي اش منفجر مي شود و همه بدنش آسيب مي بيند . جراحات او بسار زياد است .
با زحمت زياد روي زانو مي ايستد ، دهان را باز مي کند ؛ زبان را تکان مي دهد . يک يا زهرا مي گويد و پر مي کشد . او امداد گر شهيد هاشم صناعي است . ابراهيم شاطري پور درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : يک يا زهرا , بازدید : 238 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
|
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |