فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات فاجعه شيميايي
نماز ظهر در تابستان گرم اردوگاه شهيد عرب را حاج آقا سلام داد . تعقيبات شروع شد .
پنج، شش صداي خفيف اما سنگين اصابت گلوله بلند شد، همه در صف نماز به يکديگر نگاه مي کردند . فاصله که تا خز خيلي زياد بود ، پس اين صدا چي بود ؟... چند نفر از بچه ها که براي ديده باني رفته بودند خبر آوردند که دود غليظ سفيد رنگي در چند کيلو متري بلند شده است . با قد قامت الصلاة حواس ها مجددا به نماز جمع شد . رکعت سوم که که تمام شد صداي آمبولانس ها در همه جاي مقر پيچيد . نماز عصر را سلام داديم و به بيرون از نماز خانه دويديم . چندين وانت و آمبولانس ، نزديک اورژانس ايستاده و پشت سر هم ماشين پر از مجروح به سمت اورژانس مي آمد! فاصله بين نماز خانه تا محوطه اورژانس را نفس زنان دويديم و با صحنه وحشتناکي مواجه شديم ، تعداد زيادي رزمنده ، زير آفتاب خوابيده بودند و به خود مي پيچيدند . از دهانشان کف زيادي بيرون مي آمد . بچه هاي اورژانس همه مشغول کارند ، يکي آمپول مي زند ، يکي تنفس مصنوعي مي دهد ، يکي کف از دهان بيرون مي کند و ... لحظه به لحظه بر تعداد مجروحان شيميايي افزوده مي شود . بايد هنگام راه رفتن مواظب باشيم که پا روي مجروحان نگذاريم . لباس هاي آلوده مجروهان را در آوردند ... پزشک اورژانس براي آخرين بار علايم حياتي رزمندگاني را که تا چند لحظه قبل به هزار زور نفس مي کشيدند، بررسي مي کند و بعد از اطمينان از منفي بودن علايم حياتي ، اجساد را به وانتي منتقل مي کنند تا به سرد خانه فرستاده شود! مرتضي مساح درباره : فرهنگ جبهه , مجروحین , برچسب ها : فاجعه شيميايي , بازدید : 205 [ 1392/04/27 ] [ 1392/04/27 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
:: |
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |