فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

درسال 1334 در شهرستان« بهشهر» متولد شد. در سن سه سالگي از محبت پدرمحروم گشت و سرپرستي او و خانواده اش را عمويش بر عهده گرفت. به دليل شرايط مادي خانواده تحصيل در كلاسهاي شبانه و كار و تلاش روزانه را انتخاب كرد. پس از فراقت از تحصيل به خدمت سربازي رفت بعد از آن در اداره برق اصفهان مشغول كار شد و در عين حال به مبارزات سياسي خود عليه رژيم پرداخت و به علت فشار عوامل شاه به كشور آلمان و بعد فرانسه مهاجرت كرد . دوره نظامي را در كشور سوريه و لبنان گذراند ومدتي در فرانسه به محافظت از امام پرداخت.با پيروزي انقلاب اسلامي حفاظت و انتقال خانواده حضرت امام را از تركيه به ايران به عهده گرفت و به ايران آمد . در ابتداي ورود به تشكيل سپاه و شكل دهي سازمان اين نهاد مقدس پرداخت و در تشكيل سپاه اصفهان نقش ارزنده اي داشت. پس از آن به مازندران عزيمت نمود و با تشكيل پايگاههاي سپاه به مبارزه عليه شورش گنبد و بندر تركمن پرداخت و فرماندهي سپاه آن منطقه را بر عهده گرفت .با بازگشت آرامش به مناطق شمالي کشور او ويارانش به فکر بازسازي وآباداني کشور افتادند اما اين آرامش ديري نپاييد . دشمنان مردم ايران اين بار کردستان را براي اهداف شوم خود انتخاب کرده بودندتا با ايجاد شورش وغارت مردم آن ديار را به انقلاب اسلامي بد بين کنند.
افتخاريان که به ابوعمار معروف بود به کردستان رفت تا به عنوان فرمانده سپاه مريوان و بانه جلوي اقدامات خرابکارانه ضد انقلاب ايستادگي کند. با حضور او وفرزندان ايران بزرگ از سراسر کشور عرصه بر مزدوران دشمنان مردم ايران تنگ شد وآنها چاره اي جز فرار از ايران نداشتند. هنوز کردستان ،سيستان وبلوچستان،خوزستان ومازندران در گير جنگهاي داخلي مردم با عوامل بيگانه و ضد انقلاب بودند که صدام حسين به نمايندگي از 36 کشور زورگو وقلدر به ايران حمله کرد تا انقلاب نوپاي اسلامي را در ايران نابود سازد .آنها مي خواستند با اين کارديگر کسي در دنيا جسارت زندگي آزاد وبا کرامت را نداشته باشد؛آنگونه که مردم ايران انتخاب کرده بودند.
جنگ شروع شده بودواو بي هيچ ترديدي عازم جبهه شد. از اولين روزهاي شروع جنگ در شهريور ماه 1359 تا 19/12/1363که در جبهه حضور داشت از هيچ کوششي در جهت اقتدار واعتلاي اسلام ناب محمدي وايران بزرگ دريغ نورزيد.
مدتي فرماندهي تيپ 25 كربلاکه بعد به لشگر ارتقاء يافت را بر عهده داشت.
اين فرمانده سرافراز هنگاميكه بر سكوي عشق مي نگريست مناجات عارفانه سر مي داد گويي بلبلي بر شاخسار خشك نشسته و نغمه سبز سر مي دهد تا باغش را يابد و همچون بهار با طراوت نغمه خواني كند و در اين سير از هيچ تلاشي چشم نپوشيد .
او مسووليتهاي حساسي را در مناطق عملياتي بر عهده گرفت ،مسئوليتهايي مانند:
فرماندهي تيپ 25 كربلا در محورهاي عملياتي جنوب
فرمانده سپاه پاسداران بانه در كردستان
فرمانده سپاه پاسداران مريوان در كردستان .
اين سردار وقهرمان ملي درتاريخ 16/12/63 در جبهه مريوان به شهادت رسيدوبا شهادت خود ايران را از داشتن يکي از بزرگترين سرداران ملي خود محروم کرد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد





خاطرات
رقيه سراجيان، همسرشهيد :
من به واسطه اينكه فرزند ده روزه داشتم در بهشهر بودم. از شب قبل هر كاري كردم نتوانستم تلفن سپاه مريوان را بگيرم. بالاخره بعد از نماز صبح ساعت شش صبح موفق شدم تلفنخانه مريوان را بگيرم. ايشان در حالي كه صدايشان به شدت خسته بود به من گفت كه من الان از جلسه آمدم و تازه رفته بودم كه شما از خواب بيدارم كردي. داشتم خواب مي ديدم كه در حال شهيد شدن هستم ولي تلفن شما از اين لذت را از من گرفت .من به ايشان گفتم شما ان شاء الله به سلامتي بر مي گرديد .ولي ايشان به من گفت كه همسرم سلام مرا به دخترم بر سان و بگو ديدار ما به روز قيامت . من همين امروز شهيد مي شوم. در حاليكه به شدت بهت زده شده بودم تلفن را به پسرم عمار دادم و ابو عمار همين حرفها رابه پسرم زد و او را دعوت به استقامت و صبر نمود.
آري شهيد حبيب الله افتخاريان به شهادت رسيد و به آن عهدي كه با خداي خويش و امام خويش بسته بود پايدار ماند و رفت تا ولايت تنها نماند . با اهل خانه بسيار خوش برخورد و مهربان بود با وقت كمي كه داشت هميشه به ديدار خانواده معظم شهدا مي رفت .خداوند به او تواني داده بود كه استعداد هاي در خشان را سريعاً شناسايي و در جهت ارتقاء كمي و كيفي آنها اهتمام مي ورزيد .
زندگي مختصر بسيار ساده و همراه با ايمان و عشق مطلق به شهادت او هميشه سر زبانها بود. آري رزمندگان فلسطين، جوانان نوفل لوشاتو ، هزاران بسيجي ، پاسداران اسلام در مازندران ، مردم مسلمان تركمن صحرا، پاسداران دلاور لشكر 25 كربلا و مردم خون گرم و صبور و مقاوم مريوان هرگز ياد و خاطره اين سردار دلاور امام را فراموش نخواهند كرد . شهدا خودشان پيام دهنده اين انقلاب هستند با دادن خون خودشان. ما بايد جاي آن خونها باشيم .يادم مي آيد كه شهيد ابو عمار هر وقت مي خواست به جبهه ها برود يا وارد جبهه شود بدون وضو وارد نمي شد. به همه سفارش مي كرد كه با وضو وارد مناطق جنگي شويد. چون در مناطق جنگي خون شهداي زيادي ريخته شده. مي گفت: بايد حرمت اين خونها را نگه داشت . هيچ وقت يادم نمي رود كه با هم سر پل ذهاب مي رفتيم با وضو و با ذكر وارد مناطق جنگي مي شدند .
انظارما از مردم اين است که سعي كنند خون شهدا را پايمال نكنند. خواسته هاي شهيد اين بوده كه حجاب اسلامي را رعايت كنند. نسبت به رهبر انقلاب وفادار باشند تا دشمنان نتوانند ضربه اي به انقلاب بزنند .

علي اكبر افتخاريان:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدا وند در حقيقت شهادت را تولدي دوباره ميداند و در توصيف شهيد و شهادت از قرآن و در زبان ائمه اطهار سخني هاي فراوان داريم:همانگونه كه خداوند در قرآن مي فرمايد كسانيكه در راه خدا کشته مي شوند مرده مپنداريد. آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند. مجاهدان في سبيل الله براي عقيدهايي كه دارند تمام دنيا را متعلق به خدا مي دانند و حيات خويش را در خدا گونه شدن مي يابند و عاشقانه رو به سوي خدا كرده و درآن ميسر از همه چيز خود گذشته و ايثار مي كنند و آزادي خود را در شهادت و رسيدن به خدا مي توانند. شهادت پيروزي بزرگي است كه از سرور شهيدان حسين بن علي (ع)آموختند : اين حقير علي افتخاريان عموي شهيد ان حبيب افتخاريان (ابو عمار ) ومحمد ميباشم كه شهيدان را از 2سالگي و4سالگي حضانت آنها را عهده دار شدم. اين دو طفل از كوچكي چهره روشني داشتند در درس و مدرسه و منزل بيرون از منزل تحت مر اقبتهاي حقير بودند و هميشه نسبت به همشاگردان مدرسه و بيرون نمونه بودند .بعد از فوت پدر بچه ها را نزد آيت الله كوهستاني كه آشنايي با مرحوم پدرشان داشت بردم و جريان فوت پدرشان به آيت الله كوهستاني عرض كردم و ايشان در مورد نگهداري آنها دستوراتي به بنده فرمودند و دست نوازشي بر سر آنها كشيدند و مورد تفقد قرار دادند. وظيفه سنگيني در مورد سرپرستي آنها به دوش اين جانب قرار گرفت . با همت كوشش همسرم و مادربزرگشان، بچه هابا تعليم و تربيت و احكام ديني و قرآن آشنا شدند. شناخت ائمه اطهار وحضوردر مساجد و مراسم مذهبي و قرآن را نزد مادر بزرگشان ياد گرفتند . شهيد محمد در فتح خرمشهر به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.او شجاع، با تقوا، متواضع و مهربان بود. با همه اهل منزل و دوستان و اقوام. شب زنده دار بود. با شروع تظاهرات عليه رژيم شاهنشاهي شب وروز در مبارزات شرکت مي کرد. بعداز انقلاب هم به کميته انقلاب که در لويزان تهران تشكيل شده بود پيوست. با شروع جنگ تحميلي و ناآرامي هاي كردستان روانه ميدان مبارزه شد و درفتح خرمشهر به درجه شهادت نائل گرديد .

شهيد ابو عمار از همان طفوليت چهره اي نو راني و قبلي رئوف داشت در درس و مدرسه و معلم و اهل خانه و اقوام متواضع و خوش بر برخورد بود. شب زنده دار ونماز شب خوان بود. بيشتروقت با وضو بود و به خانوادهاي شهدا احترام خاصي مي گذاشت .بچه شهدا را مي بوسيد و با شهامت و پرهيز كار بود. از غيبت دوري مي كرد .كم غذا مي خورد و كم مي خوابيد و كم صحبت مي كرد. اصلاً به ماديات توجهي نداشت. غذايش با غذاي ديگر رزمندگان يكي بود و با وقت كمي كه داشت قلم و كاغذ مي گرفت وبا آن خط زيبا جمله هاي زيباي؛ شهيدان زنده اند الله اكبر ، به خون آغشته اند الله اكبر مي نوشت.
به امام و انقلاب علاقه زيادي داشت. نماز شب، دعاي توسل و دعاي كميل و زيارت عاشورا را مرتب مي خواند و گريه مي كرد. فعاليت هاي مذهبي را از 4الي 5 سالگي شروع كرد. با دوستان در توزيع اعلاميه هاي امام و نوار امام فعال بود و تا پاسي از شب در خانه ام كه يك اطاق بزرگ بود، با دوستان مشغول بودند تا زماني كه ديپلم گرفت و با شناخت خود وبا دختري كه هم اكنون همسرش مي باشد ازدواج کرد.
به سربازي اعزام شد آموزش رادرتهران گذراند و پس از دوره آموزشي به اصفهان منتقل شد . فعاليت انقلابي را در پادگان هم داشت .
يکبار به اتفاق خانمم براي ملاقات او به تهران رفتيم ،آن موقع در مركز آموزشي بود . هوا بسيار سرد و برف هم مي باريد. خانواده هاي ديگر هم براي ملاقات فرزندانشان آمده بودند وشيشه هاي مشروب را آورده بودند به فرزندانشان به عنوان سوغاتي بدهند .شهيد ابو اعمار مشروب را ديد و از دست آنها گرفت و محكم زد به زمين شكست و گفت كه سرباز مسلمان كه مشروب نمي خورد و با نصيحت آنها را امر به معروف كرد. در زمان خدمت سربازي با دوستان اراكي و قمي سه نفري حياطي را دربست اجاره كرده بودند .من هم براي ديدار به آنجا رفتم. شهيد در مسجدي كه بسيار مرتب بود به نام مسجد امام علي (ع)تبليغ و شركت مي كرد . در شهراصفهان و خميني شهر به اتفاق دوستان اطلاعيه هاي امام را پخش مي کردند.
پس از سربازي در همان اصفهان در اداره برق مشغول كار شد و چون در اصفهان شناخته تر بود و ساواك قصد دستگيري وي را داشت لذا مجبور شد حياط و خانه خود را به قيمت خيلي كم بفروشد .بعد از آن به آلمان رفت و در آنجا در يكي از شهرهاي آلمان مشغول فعاليت اسلامي شد طوري كه همكلاسي هايش كمتر اورا مي ديدند واو شبانه روز در حال فعاليت بود. با ورود امام به فرانسه شهيد به خدمت امام مي رسند مدتي در خدمت امام بود به امام عرض نمايد من دانشجوي ايراني و در آلمان مشغول تحصيلم ودوست دارم خدمت شما باشم . مدتي شهيد حفاظت امام را به عهده داشت.
بعد از پيروزي انقلاب در اصفهان به تشكيل سپاه اقدام نمود و در بهشهر تشكيل كلاس آموزشي معلمان را داد.مدتي فرمانده سپاه تركمن صحرابود ودر خاتمه دادن جنگ گنبد و بندر تركمن و پايان دادن غائله منافقين درجنگل آمل و پاكسازي جنگل از وجود منافقين خيلي تلاش کرد.
مدتي فرمانده پادگان آموزشي چالوس بود و مدتي هم فرمانده تيپ 25 كربلا .بعد فرمانده سپاه مريوان شدودر پاكسازي اين شهر از كومله هاي مريوان جنگهاي ناگفته نمود .شهيد ابوعمار دوره چريكي را با شهيد چمران در لبنان ديده بود. شهيد ابو عمار در مکه وقتي مي بيند که سعودي ها با نصب بلند گو از شنيده شدن شعارهاي تظاهر کننده هاي ايراني در مراسم برائت از مشرکين جلوگيري مي کنند با زرنگي بالاي ساختمان رفته و سيم بلند گوها را قطع مي کند.
شهيد هميشه به فكر شهادت بود با خدا رازو نيازمي کرد. تاريخ نوزده اسفند ماه 1363به وسيله بمب باران دشمن در شهر مر يوان به درجه شهادت نا ئل گرديد .

ابوالفضل سميعي فرد :
به گمانم سال 59 يا 60 بود ، در سپاه بندر تركمن به اتفاق سردار شهيد ابوعمار ـ «حبيب الله افتخاريان» ـ در راستاي ماموريت محوله ،به انجام خدمت مشغول بوديم . جمع باصفا و گرمي كه بچه هاي پاسدار بندر به اتفاق اين سردار عزيز در كنار هم داشتند، انصافاً يك چيز رويايي بود.آن چه كه به گرمي و معرفت جمع بچه ها در آن مقطع ، رونق بيشتري مي بخشيد ، رفتارهاي انساني و مكتبي شهيد ابوعمار بود. شبي از شب ها يكي از دوستان كه منزلي هم در بندرتركمن داشت ، اعضا سپاه بندر تركمن را به شام دعوت كرد. كي بود كه از مهماني بدش بيايد ؟ آن هم تو شهري كه ماها از اهالي آن جا نبوديم . بدون فوت وقت و با شور و ولع خاص به دعوت دوستمان پاسخ مثبت داديم . جاي همه‌ي شما خالي ، شام مفصلي بود. به هر حال شب خوبي را پشت سر گذاشتم. براي خيلي از بچه ها شبي فراموش نشدني بود . فرداي صبح كه سر حال از خواب بلند شديم و نماز صبح را به همراه بچه ها خوانديم ، خودمان را براي برگزاري صبحگاه آماده كرديم . بچه ها كه چشمشان به شهيد ابوعمار افتاد حالت او را ناراحت و عصباني يافتند . زمزمه ها ميان بچه ها شروع شد . هر كسي چيزي مي گفت . تا اين كه دقايقي بعد وقتي شهيد ابوعمار براي صحبت كردن به جايگاه رفت ، قضيه‌ي ناراحتي اش براي ما آشكار شد . شهيد با كلام نافذ خود ، در حالي كه بچه ها را خطاب قرار داده بود جريان شام شب گذشته را به رخ بچه ها كشيد و گفت :دوستان چطوري دلشان مي آيد و به خودشان مي قبولانند كه كنار سفره‌ي رنگين بنشينند و غذاي آن چناني تناول كنند در حالي كه قله هاي سر به فلك كشيده‌ي كردستان ، همين الان كه بنده در حال صحبت با شما هستم ،چنان مملو از برف و كولاك است كه امكان انتقال غذا و مايحتاج ضروري براي بچه هاي رزمنده‌ي حاضر در آن جا وجود ندارد و 15 روز است كه به ناچار از نان خشك تغذيه مي كنند ؟چگونه دلتان آمد كه ياد سر پل ذهاب را به همين زودي از خاطرتان برود؟ همان جايي كه بچه ها از شدت سرما به خود مي لرزيدند .همه بچه ها با صحبت هايش متاثر شدند. بدجوري حالمان گرفته شده بود. پيش خودم گفتم : عجب اشتباهي كرديم . اي كاش هرگز طمع آن سفره‌ي رنگين و خورشت هاي لذيذش را نمي كرديم .
ابوعمار هم چنان در حال صحبت بود و من غرق افكار حاصل از كلام به حق او . در همين هنگام بود كه ناگهان ذهنم معطوف به حرف آن نگهباني شد كه برايم تعريف مي كرد بارها ابوعمار را ديده است كه در خلوت شب و به دور از نگاه ديگران، سختي سردي شب هاي زمستان بندر را بر روح و جانش هموار مي كرد و در سكوت شب ، اين فرمانده‌ي بزرگ و دلير، به نظافت سرويس بهداشتي مي پرداخت . اين صفت مردان بزرگ است كه هر گاه ادعايي را بر سر زبان جاري مي كنند خود با تمام وجود در راستاي تحقق و جامه‌ي عمل پوشاندن آن بپا مي خيزند . از جايگاه صحبت كه پايين آمد، شوريده و مست غرق در نگاهش شدم و در حالي كه از محوطه‌ي صبحگاه دور مي شد ، قدم هاي نوراني اش را از نگاهم مي گذراندم و به حال و مقام اين روح بلند غبطه مي خوردم .


غلامرضا لطفي:
اوايل سال 1364 من 14 سال بيشتر نداشتم و قد و بالاي كوتاهم ، هميشه نظر ديگران را به خود جلب مي كرد .يك روز در پادگان شهيد عبادت مريوان ستون رزمنده ها ايستاده بودم و به سخنراني حاجي ابو عمار گوش مي سپردم كه ناگهان متوجه ستون ما شد. در يك آن ، حس كرد از اين ستون نيرو كم شده است ، با نگراني به بچه ها گفت : «چرا شانه خالي است؟» هنوز لب ،به سخن باز نكرده بودند كه سرم را به طرف او چرخاندم و گفتم
«حاجي من اينجام » براي يك لحظه لبخندي مليح بر لبانش نقش بست و پرسيد «چه كسي اجازه داده به منطقه بيايي ؟!» گفتم من به تكليفم عمل كردم .گفت : چه تكليفي بهتر از تحصيل ؟ حاضر جواب گفتم : شكار دشمن گفت : در« اينجا كومله ها گوش مي برند ....
جراتش را داري » گفتم :«من هم چاقو دارم » صفوف بچه ها كاملا به هم خورده بود و همه گرد من جمع شده بودند .حاجي گفت : «بچه ي كجايي » گفتم : «بچه خليل محله بهشهر » لبخندي زد و گفت : «دوست داري با من باشي ؟» خيلي خوشحال شدم .اما همينكه فهميدم به اين بهانه مي خواهد مرا از رفتن به خط باز دارد ، گفتم : «اگر اجازه بدهيد در جمع بچه ها باشم . »ديگر چيزي نگفت .دوباره به جايگاهش برگشت و به سخنرانيش ادامه داد .چند روز بعد ،براي جنگ هاي نامنظم به گروه ضربت پيوستم و به باغ شيخ عنقان در سروآبادمريوان رفتيم .يك روز براي تقاضاي مر خصي به سپاه مريوان رفته بودم كه هواپيماي دشمن سر رسيدند و منطقه را به خاك و خون كشيدند و حاجي ابو عمار را در سنگر زير زميني دژباني قرار داشت به شهادت رساندند .به ايشان كه رسيدم ،تركش بر شانه هايش گره خورده بود و فواره هاي خون ،بيرون مي زد .فرياد يا حسين ،يا زهرا (س) همه جا پچيده بود.ستون پنچم كارش را كرده بود وآن روز آسمان مريوان يكپارچه عزادار شده بود.»





آثار باقي مانده از شهيد
در اتاق رو بروي امام نشسته بودم كه چشم من به چشم امام قرار گرفت. يك حالت عجيب عرفاني به من دست داده كه از خود بي خود شدم. امام فرمود: بچه ي كجا هستي و دست مباركش را روي شانه ام گذاشت. عرض كردم بچه مسلمانم از شهرهاي مازندران .دلم مي خواهد كه پاسدار تو باشم. امام فرمود پاسدار من نباش ،پاسدار اسلام باش . دست امام را بوسيدم .پس از آن لحظه در وجودم غوغا به وجود آمد و با خدا عهد كردم كه پاسدار اسلام باشم. به خود عهد كردم تا آخرين لحظه در خدمت اسلام عزيزباشم.

خدمت سرور عزيزم سلام عرض مي نمايم
انشاءا... که حال شما خيلي بهتر از روزهاي گذشته بوده و هيچگونه ناراحتي اي در وجود عزيزتان نداشته باشيد.
همواره شاد و خرم، روزهاي عمرتان را در پناه خداوند متعال سپري نمائيد.
هميشه نامه هاي پند آميزتان را با يک دنيا علاقه و شادي در مقابل خود قرار داده از ته دل آنرا مطالعه مينمايم و واقعاً مرا اميدوار به زندگي آينده مي نمائيد. باعث بي نهايت خوشحالي بنده است که اين سعادت هاي جالب نصيبم مي شود اين را ميدانم که تنها کسي سعادت و نيک بختي ام را مي خواهيد شما هستيد. انسان تا عمري را سپري نسازد و سر عقل نيايد نيکي و بدي هاي دنيا را هرگز درک نخواهد کرد و نخواهد دانست که چه کسي خواهان سعادتش است و چه کسي سبب بد بختي اش مي شود. ..
چه خوب بود که همه اين فکررا ميکردند. قلبم آگاه است که به شما چقدر سخت ميگذرد و فقط مي توانم به شما بگويم که مي توانم با پند و اندرزهاي شما جبران دلواپسي هاي شما را بکنم . هيچگونه عملي را در خارج از محدوده خودم انجام نخواهم داد تا خداي نکرده موجب دلتنگي شما و ديگران گردد. فعلاًً توي لاک خودمون هستيم تا ببينيم که چه خواهد شد. پس از اين لحاظ خاطر جمع باشيد و انشاءا... بهشهر اومدم همين سعي را در اونجا هم خواهم کرد تا در مدت اين چند روز گرفتاري اي برايمان بوجود نيايد. همانطوري که پيداست روز دوشنبه روز عاشوراست، بنده فعلاً تقاضاي مرخصي کردم حالا بستگي به آنها دارد که تاريخ مرخصي را از چه روزي برايم بزنند ولي من به آنها گفتم که از شنبه مصادف با 20 ديماه انشاءا... به اميد پرودگار، بهشهر هستم و ديداري از حضور مبارکتان خواهم کرد. روز جمعه ،دوازدهم نامه شما به دستم رسيد که باعث شادي بنده گشت . انشاءا... همان روزي که نامه به حضورتان رسيد دو سه روز بعدش خودم خواهم آمد. از لحاظ پول هم ناراحت نباشيد. چون به اندازه کفاف دارم. پس هيچگونه ناراحتي اي در بين نيست و همانطوري که از بهشهر بيام براي اصفهان سر برج است و حقوق ديماه را هم خواهم گرفت و باز هم انشاءا... براي عيد هر چه به دستم آمد براي پس انداز کنار مي گذارم. امروز هم اول ماه محرم است اميدوارم که براي شما ماه خير و برکت و سلامتي بوده و همواره شاد و پيروز بوده باشيد. وضع خدمت به خوبي دارد ميگذرد و هيچ ناراحتي در بين نيست. روزي هم مي رسد که برگه پايان خدمت را بدون دردسر و دل نگراني به دست خواهم گرفت و با شادي فراوان به سوي زندگي خودمان برگشته و رونقي به آن خواهيم داد. بعد هم نوبت مي رسد به بقيه.
باور کنيد که اين دلتنگي نسبت به شما ها خيلي به حد رسيده است. خدمت مادر گرامي و مادر بزرگ مهربان خيلي سلام برسانيد. حضور برادرهاي عزيز و مهربونم و به آقاي نصرا... سليماني خيلي سلام برسانيد. خدمت خواهرهاي مهربانم که خيلي مشتاق ديدارشان هستم سکينه خانم و راضيه خانم سلام برسانيد. خدمت عمه خانم و دائي مهدي سلام برسانيد. خدمت رقيه خانم و هادي سراجيان با خانومش و بچه هايشان سلام برسانيد .خدمت دائي و پسر دائي و اهل منزل سلام برسانيد. خدمت آشنايان و دوستان سلام برسانيد. ديگر عرضي نيست. سلامتي شما را از پروردگار منان خواستارم.
فرزند شما حبيب اله افتخاريان 13/9/56 صبح

"حق را بگو اگر چه تلخ باشد" از سخنان علي عليه السلام .
پدر جان سلام.
اميدوارم از پرودگار عزيز و بزرگ که هميشه حال عزيزتان خوب باشد وهميشه دوراني مانند اون چند روز داشته باشي و عمرتان را به همين منوال طي نمائيد و با گذشت زمان اعمال شايسته اي در وجودتان سايه افکند و يادگاري از جهان بي ارزشي که بعضي ها رو در خود فرو برده در بر داشته باشيد...
واقعا برايم و حتي براي آن دوران فراموش نکردني است که شما چقدر ما را خوشحال کرده بوديد، يادي از دوستان و هموطنان نموديد. به قول بچه هامون که چقدر دوستدار زيبايي و آثار بياد مانده دنياي خداساز هستيد و فرصت و قيمت وقت رو ميدانيد ...
از اينکه اين لطف رو کرديد و با ما هم صحبت و همقدم هستيد و تقريباً همرنگ با ما بوديد خيلي ممنونيم. شما هم بخاطر ما با ما اينطور رفتار نکرديد و ما هم خلاصه بخاطر اينکه با يکديگر و بچه ها خوش باشيم هميشه همينطور هستم و شايد هم بهتر از اين چون هيچ کسري بينمان وجود ندارد که باعث خداي نکرده ناراحتي شود .خوب حتماًاز منار جنبون براي بچه ها تعريف کرديد که چطور و چگونه بود و همچنين از ؟که بروم نوشتي به بچه ها سارغ دادم و تا چند لحظه همينطور مي خنديدم مرتضي ميگفت بهمن بگو خداش هم که شده بياد اصفهان باز با هم بريم تفريح.
خلاصه پدر عزيز و بزرگوارم زندگي همينطور است و بايد با اين چيزها هم دست و پنجه نرم کرد روزي هم خوب ميرسه که ما هم بديدنت بچه هامون بريم و با برنامه هاي اونها آشنا شويم اين عين حقيقت است. در آينده نزديک يکدفعه محمد و محمد رضا ميرند و پراکنده ميشوند باز بايد بخاطر اونها شروع کرد به اين طرف و اونطرف رفتن خلاصه عمر رو با اين چيزها و ساير کارهاي شايسته پيش برد.
بگذريم نامه شما چندروز پيش رسيد که واقعاًمرا خوشحال مي شويد و همچنين نامه هاي گوشه رسيده که خبر فرستادن نامه اش روبه منزل شان پدرش برايش نوشت و خيلي هم اظهار سپاس گذاري ازش نمودند . خلاصه وضع مادي بد نيست يعني دارم مي سازم و حقوق قرار شده که نفري بهشون بدم و در خلاصه براي عيد قربان شايد باز ميگم اگر پول گرفتم به شهر تشريف خواهم آورد و يه چشمي به جهان منور همه شما خواهيم انداخت و چند شبي رو هم اين شکلي پهلوي يکديگر مي گذرانيم . از حقوقي که انشاءاله گرفتم حتماً براي برنامه رقيه خانم خواهم فرستاد و نمي گذارم که پول اين چند ماه مفت از دستم بره. بگذريم چون آخر شب است و بچه ها خوابند از اين جهت به همين چند جمله اکتفا ءمي کنم و شما رو به ولي عصر (عج) مي سپارم از قول من خدمت بردارهاي عزيزو خواهرهاي مهربان ،سلام برسانيد . خدمت عمو و عمه و رويا خانم –دايي محمد مهدي سلام برسان .حضور مادر عزيز ،مادر بزرگ خيلي سلام برسانيد و حضور آقاي راجيان و اهل خانواده سلام برسانيد. حضور تمام اقوام و آشنايان و دائي و پسر دايي سلام برساننيد خداوند بزرگ يارو ياور هميشگي شما باشد سپاس گذار لطف و محبت همگي شما باشد 26/8/54 h-e حبيب اله

سلام و درود به خواهر مهربانم سکينه خانم اميدوارم که با دلي شاد و قلبي آکنده از لطف و محبت زمان عمر جاودانه اين کاروانسرا گذرانده و در سايه ايمان و در پايه هدف ايده وعقيده اي محکم و جالب بر جاي گزارده و زندگي رو به کارو کوشش براي ابديت طي نمائيد. حالم خيلي خوبه . خوبتر از آنچه که شما بخواهيد خصوصاًبا داشتن شما خواهري مهربان و با ايمان و پر کار که حتي يه لحظه از وقتت را صرف کار پوچ نمي کني .و با داشتن عقيده اي نيکو به عمر عزيزت رونق و صفا مي بخشيد. اميدوارم که در راه و قدمي که شادي دلها همراهش وجود داشته ، باشيد. خداوندمتعال انشا الله به شما و شما نيروئي عنايت فرمايد تا در راه شناختن حق و باطل به ترديد نيفتيد و حق را سر لوحه و برنامه زندگي و کار خود قرار دهيد .همانطور ي که يکي از وظيفه هاي هر مسلمان امر به معروف و نهي از منکر است اين موضوع باعث خوشحالي بنده گرديد همين برنامه شما بود که شنيده بودم که شما در امر وظيفه خود که همان تبليغ باشد خيلي کوشا هستيد و نسبت به دوست داشتن . امر به معروف و نهي از منکر مي کنيد و آنها را در اصول دين وراهنما ئي به ايمان به خداوند و پيامبر انش هدايت مي کنيد انشااله که پيروز با شيد.خبر موفقيت شما را در درس کسب کردم و خوب که چيز ي جز نتيجه مفيد و با ارزش جاي اينهمه کوشش شما را نخواهد گرفت.
آرزوي موفقيت شما را در همه حال از پرودگار بزرگ طلب دارم.اميدوارم که تا عمرداريد هرگز دنبال اعمالي که ناپسند باشد و مورد خشم خدا و ديگران گردد نرويد و در راه اصلاح خود و ديگران کامياب گرديد و مهمتر اينکه با افراد ناپسند دوستي نکنيد. پس حتما حرفهاي حق را مورد قبول خود قرار داريد. در راهنمائي راضيه خانم و پيمان در امر دين و درس و حس برادر و خواهري کوتاهي نفرمائيد .

بسم الله الرحمن الرحيم
تقديم به خواهر بزرگوارم سکينه و و برادر بزرگوارم حيدر:
با سلام و صلوات به انبياء عظام و ائمه طاهرين دامام بزرگوار و شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي .
... انبياءو اولياء خدا در نشر و ابلاغ اسلام عزيز جان عزيز و شريفشان را فدا کردندو راه هدايت و عزت و شرافت و انسانيت را به جامعه عرضه داشتند. در مقابل آن همه مخالفت ها و شرورتها و ظلم و جورو ايستادگي کردند و نور توحيد را در قلوب افسرده و پژمرده توده هاي خسته دل و محروم افشاندند .
اينکه ابراهيم خليل(ع)با ايمان فرزند شريف و برومندش را به و قربا نگاه برد وبه ماموريتش عاشقانه و باتسليم عمل کرد چه بوده است؟
سر جانبازي حسين (ع ) و ياران و عزيزان او در حادثه جانسوز کربلا چه بوده است؟
مظلوميت اسلام عزيز و محروميت مردم و اين همه خونهاي پاک همه معنائي جز معرفت حق و شناخت نفس انساني و شناخت عظمت و قداست پروردگار عالم و درگاه ربوبي او دليل به لقاءا... نداشته است. چه انسانهائي که در اين معنا موفق و رستگار آمدند و به آرزوي متعالي خويش دست يافتند . امروز عرضه زندگي و حيات جامعه را در همان معنا وبا همان مسئوليت به دست ما سپرده و نور جلوه حق را به قلوب پر تلاطم منتقل ساخته. چه آنها که در اين معنا با تلاش و مجاهدت و در صفحه پيکار با ظلمت و دلهاي گمراه و شقي و به ضلالت رفته و مسلحانه مبارزه کردند و در خون خود غوطه خوردند و به هدف اصلي که همان معناي معرف الله بودن رسيدند.
و چه آنها که در اين معنا با فرهنگ و علم و انديشه و روح و فهم انساني و اسلامي شان در لابلاي صفحات گهربار قرآن کريم و کتب پر بار ، با خشوع و خضوع تمام و با تدبير و در نهايت عمل وکمال وتوشه اصيل فقاهت به اين معرفت عظيم الهي دست يافتند.
چه آنها که با يکدست با تقواي فقهي نور اسلام را افشاند ند و با دست ديگر با تقواي نظامي نور ظلم و کفر و عنا را خاموش ساختند. توانستند به اين موفق دست يا زند و از حياتي در کمال و رشد و تعالي در دنيا بهره مند و از نعم و توفيقات با حد و حصر خداوندي سرشار و اسوه و الگويي پيامبر گونه براي انسانها و انديشه ها باشند. لقد کان لکم في رسول ا... اسوه حسنه.
وسعت و عظمت روح انسان در کسب صفات وکمالات انساني ومعنوي و پاي در ميدان پيکار براي تحقق اسلام نهادن آنقدر ارزش و قدرت خواهد داشت که دنيا برايش کوچک و صحنه محدودي است که خدايا: دين انسان چقدر بلند همت و والا مقام است و چه زشت است که خداي نکرده خود را و او را نيابد. به اين معرفت در طول عمر و حياتش با اين همه و ارزشهاي موجود از جانب خدا نرسد و به فنا رود. چه ارزشمند و با سعادت آنها که چنين عاشقانه وارد زندگي مي شوند و با دنيائي از تعهد و عشق و بندگي و سياست و جهاد و ايثار و صبر روبرو مي شوند و هر قدمي که بر مي دارند و هر کلامي که بيان ميدارند و هر تلاشي که دارند براي رضاي خدا و هر مصيبتي که به آنها وارد مي شود براي رضاي خداست.
خواهر و برادر بزرگوارم : بحمد ا... امروز چنين توفيق با ارزشي از سوي خداوند و با عنايت امام زمان سلام ا... عليه به شما ارزاني شده است که در حيات امام معصوم و نايب بحقش زندگي خداي گونه اي را آغاز مي کنيد و اين ارزش را مي توانيد به هر طريقه ممکن با ياري خدا حفظ آن عمل کنيد.
آرزوي ياري امام زمان سلام ا... عليه و نايب بر حق و گرانقدرش که ارزش است و در راه و نيل به آنها تلاش کردن و در خون غوطه ورن که سعادت است. اميدوارم که خداوند اين نيت پاک و مخلص شما را با ثبات نگه دارد. و چه مقدس امام زمان (ع ) و امام است را در پناه و ذات اقدسش براي همه مسلمين جهان محفوظ بداردوسربازان و يا وران و رزمند گان عزيز ش را فاتح و پيروز بدارد. به ميمنت و مبارکي اين زندگي شيرين و اسلامي که آرزوهاي مقدس و متعالي در پيش داريد يک وصيت برادرانه به شما دارم و آن کسب تقوا و علم است که ارزش دروني انساني بر اين دو موضوع است. خيلي ها همه چيز دارند و از اين دومحرومند و يا يکي از آن دو را دارند و از ديگري محروم و انشاا...که شما از هر دو بهره مند باشيد و توام با هم در زندگيتان در هر مکان و هر سنگري که ميتوان کسب کرد در جهت آن تلاش کنيد . مويد و محفوظ باشيد. برادرتان 22/10/62

بنام کسي که مهربان ترين مهربانان است.
رحمت خدا بر آنکس که چون به سوي فضيلت دعوتش کنند بپذيرد.
امام نهم عليه سلام
سلام بر شما
قبل از همه چيز خواهان نيک بختي و کاميابي شما را از بزرگترين رهبر انسانها و پيشواي عالم انتظار حضرت مهدي ع هستم . انشااله که همواره تند رست و نيرومند بوده باشيد.
پدر عزيزم :اي آنکس که از غم من غمگين و از شادي ام شاد ميگرديد ،روزي که همين برنامه قلبي را نشان شما ميدهم . از خودم نالانم که چرا دست نيروئي در من وجود نداشت تا اينکه بتوانم در زمان نزديکتري جبران را نشان ميدادم . ولي باز هم اگر انشااله چشم مان در راه اميد و آرزويم کور نشد. اي پروردگار ميشه و مرا ميرسه روزيکه با چشم خودم شاهد رضايت قلبي شما و امثال شما باشم و اين منت را از شما ها قبول کنم. چقدر ارزش نيکي ها در نزد خداوند عزيز و پر ارزش است من تمام اين را ه را ست را ،بطور کلي تمام اين برنامه هاي اميد بخشم را مديون کوشش و زحمت هاي بي نهايت شما و شما هستم و ميباشم . خداوند خودش ناظر است. مسئله ديگري که مهم است راجع به برنامه ازدواج که چه وقت ترتيب کار را بدهيم البته خواستار عقيده مطلوبي هم از شما هستم .هر چند که معلوم که تا عيد وقتي نيست که من بتوانم به طور حداکثر چيزي بدست بياورم و عنوان ذخيره را داشته باشد . تمام بد همکاري ها مو دادم و حالا خيالم جمع است. البته اميد م در اين را ه به خداست و از هيچ کوششي دريغ نخواهم کرد . هرچه که دنبال کار ي بگردم خبري نميشه .
انشااله که از فرصت براي هميشه و همه چي استفاده هاي شايان و مهمي کرده باشيد.حالا تا عيد هم زياد فرصت است . نامه شما همين امروز ساعت 3 بعد از ظهر بود که به دستم رسيد و موجب خوشحالي بچه ها و ديگر دوستان شد. فعلاًهيچگونه دلنگراني و ناراحتي ندارم جز دوري شما. و انشا اله که هميشه با توسل در اين وضع خدمت مي کنم هيچگونه پيشامدي از هيچ طرف براي هيچکس و همچنين براي ما هم بوجود نيايد. چون خودتان بهتر ميدانيد که دوران خدمت نه آدم ميتونه با خوشحالي بسازه و نه با ناراحتي . دوستانم از جمله زاهدي . مرتضي. محمد و همسايه ها و همچنين حسين را خدمت شما سلام مير سانند. از قول بنده خدمت مادر مهربان . مادر بزرگ و بچه ها از جمله . محمد رضا. محمد. نصر اله سليمان . راضيه خانم و سکينه سلام ودرود فراوان برسانيم. عاقبت بخيري شما و خانواده را از پروردگار بزرگ خواهانم.
خداوند نگهدار همه شما باشد انشا اله
قربان همگي شما حبيب الله

اي بهترين غم خوار بزرگوارم
قبل از هر چيز سلامتي و سعادت روز افزون شما پدر عزيزو مهربانم را درهمه حال از پروردگار عزيز و عزيز و بزرگ و خواستارم . انشااله هموراه در زندگي است ازو وضو وصميميت و يکرنگي همواره با رضايت خداوند متعال بوده و هيچگونه دلنگراني و کسالتي در وجود شريفتان پيدا گرديده باشد. انشااله که تمام زحمات و نيکي هاي دوران زندگي است رو بعنوان مرد عظيمي از خداي بزرگ دريافت داشته باشيد.
از حال و احوال بنده نپرسيد چون به اميد خدا بد نيستم جز دلنگراني دوري شما که قدري برام شکل است تنها اميئد و آرزوم از اين راه دور اينست که همگي شما خوب بوده و هيچگونه اختلافي بينتان وجود نداشته باشد تا اينکه بتوانيد عمر چند ساله خود را بدون رنج و گرفتاري سپري مي نمائيد تا هيچوقت رنگ ناراحتي بر روي زندگي شما سايه نيفکند. بخداوندي خدا هيچوقت خوبيها و محبت هاي بيحد شما و همچنين مادر عزيز و مادر بزرگ و ديگران از نظرم محو نمي شود .چقدر با صفا و پر لذت است اين زندگي پر از شادي و صفا … 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : افتخاريان (ابوعمار) , حبيب‌الله ,
بازدید : 283
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,203 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,895 نفر
بازدید این ماه : 6,538 نفر
بازدید ماه قبل : 9,078 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک