فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
خليل طهماسبي در سال 1302 در تهران به دنيا آمد و در خانوادهاي با ايمان و مذهبي پرورش يافت. وي در سال 1327 هجري شمسي با نواب صفوي در منزل آيت الله تكامل آشنا شد و مفتون انديشههاي او گرديد. وي در تاريخ 1329/2/16 به دستور رهبر فداييان اسلام رزمآرا نخست وزير وقت را به قتل رساند و راه را براي ملي شدن صنعت نفت هموار ساخت. وي به همين علت مدت 20 ماه در زندان دادگستري بازداشت بود تا اينكه در سال 1331 با تغيير شرايط زمان و به منظور عوام فريبي مجلس شوراي ملي با تصويب ماده واحدهاي او را به عنوان قهرمان ملي معرفي و عفو كرد. طهماسبي پس از آزادي از زندان با خواهر حجت الاسلام شيخ محمدرضا نيكنام ازدواج نمود و فرزندي به نام مهدي را به يادگار گذاشت. سرانجام خليل طهماسبي پس از اعدام نافرجام حسين علاء نخست وزير وقت در سحرگاه 27/10/1334 به حكم بيدادگاه رژيم شاهنشاهي به شهادت رسيد. طهماسبي در بازداشتگاه پس از اعدام انقلابي رزمآرا خليل طهماسبي در تاريخ 16/2/1329 رزمآرا نخست وزير وقت را در مسجد شاه به هلاکت رساند و با فرياد الله اكبر سرافرازي اسلام و قرآن را به همه مردم اعلام نمود. چند لحظه بعد مأموران رژيم او را به كلانتري 18 انتقال دادند و خليل در آنجا خود را فدايي اسلام, نابود كننده دشمنان اسلام و ايران و عبد الله موحد رستگار معرفي كرد. استاد طهماسبي(1)در اتاق سرهنگ بهرامي (رييس آگاهي) سرش را بر روي دسته مبل قرار داد و از گفتن هر گونه اطلاعاتي خودداري نمود. زمانيكه سرتيپ دفتري (رييس شهرباني) ايشان را ديد, اظهار داشت او بسيار شبيه سيد حسين امامي است. بدين ترتيب طهماسبي تا زمانيكه مطمئن نشده بود که رزمآرا كشته شده, سخني نگفت. خليل در همه جا مردم را به مبارزه عليه ظلم ستمشاهي دعوت ميكرد. يك روز كه در مسجد شاه جمعي از مردم در گوشهاي نشسته بودند, استاد به طرف آنها رفت و آنان را به شركت در انتخابات براي تعيين وكلاي صالح متدين فرا خواند. ناگهان يكي از افراد برخاست و گفت: «آقا, شما لباس گرم به تن كرده و با شكم سير صحبت ميكنيد و از بدبختي, سرمازدگي و گرسنگي ما خبر نداريد.» چهرة طهماسبي سرخ شد. پالتويش را درآورد و به او گفت: «من نيز همانند شما و اغلب مردم اين مملكت كارگر هستم و از رنج بازو و قدرت دستم امرار معاش ميكنم ولي اگر اين پالتو و هر چيز ديگري بخواهد بهانه به دست شما بدهد و مرا از انجام وظيفه باز دارد, به دور ميافكنم. من جامهاي را كه مانع حق گويي شود, نميپوشم.» سپس پالتوي خود را به آن جوان داد و با مهرباني به او گفت: «بدان كه تربيت شدگان آموزشگاه اسلام, سر و جان در راه هدف ميبازند.» درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 134 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ملیت : ایرانی -
ولادت و معرفت به معبود ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال 1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ می کرد. ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش میداد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت میبرد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه میکنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر میشوم». نوجوانی از جنس ایمان و شهامت با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرارگرفت. روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم به خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید؛ «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود». بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.
راهی به سوی آسمانی شدن ناهید علاوه بر همکاری با بسیج وسپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند. اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند! بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم میکشیم زخم ستاره چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!. او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد. از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند. وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند. تهران، سفر آخر شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهکها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید. چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. برادر ناهید می گوید: مادرم در تهران ماند و با بچه های کوچک و وضعیت بد اقتصادی مجبور به کار شد. دوران سختی را گذراندیم اما مادر دلخوش بود که نزدیک ناهید است. دلش خوش بود که دیگر لازم نیست کوه به کوه، دشت به دشت و آبادی به آبادی دنبال ناهید بگردد. و اینک ... اینک نوجوانان و دختران ایران اسلامی باید بدانند که وقتی ناهید فاتحی کرجو به شهادت رسید بیش از هفده سال نداشت اما اکنون بعد از گذشت سی سال از شهادتش، نامش به برکت متعالی بودن هدف و ارزش هایش زنده و شیوه زندگیاش الگویی برای زنان مجاهد است. اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزید، امروز زنان موحد، الگویی نزدیکتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمل شکنجههای طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمانها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید، و او کسی نیست جز سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو. درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 176 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
حاج احمد سوداگر در سال 1339 در یک خانواده مذهبی در شهر دارالمومنین دزفول به دنیا آمد. از دوران کودکی در مساجد و هیأت مذهبی حضور داشت. دوران راهنمایی را در مدرسه سعدی گذراند، دوران دبیرستان او مصادف با شروع انقلاب مقدس اسلامی بود. او بهمراه مردم شریف ایران در مبارزان انقلابی برعلیه رژیم ستم شاهی بویژه در به تعطیل کشاندن دبیرستان و راهاندازی تظاهرات بر علیه رژیم و همچنین ساخت سه راهی برای مقابله با مزدوران مسلح رژیم مشارکت فعالت داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پیوست. از چند ماه قبل از شروع جنگ به همراه دوستانش در قالب تیمهای گشتی شناسایی تحرکات و اقدامات دشمن بعثی صهیونیستی برای شروع تجاوز به میهن اسلامی را از نزدیک رصد مینمود. مرحوم سوداگر جزء اولین گروهی بود که قبل از شروع جنگ از سوی سپاه دوره زرهی را در لشکر 92 خوزستان طی نمود. با شروع جنگ به همراه نیروهای ارتش جهت مقابله با تجاوز دشمن به منطقه دشت آزادگان عزیمت نمود. سپس در منطقه کرخه حضور یافت و با تفنگ 106 به همراه دیگر همرزمانش مانع عبور لشکر دشمن از پل کرخه برای تصرف دزفول گردید که در این مأموریت تعداد قابل توجهی از تانکهای متجاوزین را شخصا به آتش کشید. برادر احمد سوداگر از همان ابتدا در جنگ، کار اطلاعاتی را انتخاب کرد تا اینکه در سال 1359 در منطقه کرخه زخمی و قسمتی از پای چپ وی قطع گردید. فداکاریها و ایثارگریهای او در منطقه رقابیه در قالب گروه گشتی- شناسایی و اجرای کمین بر علیه دشمن همواره در خاطرات همرزمانش به یادگار مانده است. در جبهه صالح مشطط کرخه بر روی مین رفت و پای چپش را در راه اهداف مقدس خود از دست داد. بعد از دوران نقاهت در عملیات فتحالمبین حضور یافت و به عنوان مسئول اطلاعات لشکر قدس مشغول به خدمت گردید. او در ادامه عملیاتهای پیروزمند بیتالمقدس و رمضان نقش مؤثری در مأموریتهای تیپ 7 ولیعصر (عج) داشت تا اینکه به مسئولیت اطلاعات قرارگاه لشکری قدس منصوب گردید. در سال 1362 دوره فرماندهی و ستاد را در ارتش طی نمود. هوش و ذکاوت برجسته و قدرت تحلیل فوقالعاده و منطقی او نسبت به مسائل نظامی باعث گردید به معاونت اطلاعات قرارگاه کربلا منصوب گردد. در اکثر عملیاتهای رزمندگان اسلام بر علیه دشمن بعثی به عنوان یک شخصیت مؤثر در تحلیل نبرد و طراحی آن مشارکت داشت و همواره تحرکات دشمن را تحلیل و حرکتهای بعدی آن را پیشبینی مینمود. در عملیات ظفرمند والفجر 8 مسئولیت خطیر اطلاعات این عملیات را در منطقه خرمشهر بعهده داشت. رشادتهای بینظیر وی در عملیات فتح فاو سبب گردید تا در ابتدای سال 1365 در تشکیل قرارگاه عملیاتی قدس مشارکت داشته و مسئول اطلاعات این قرارگاه شد. حضور سردار سوداگر در جبههها همراه با پدر و برادرانش بود تا در عملیات کربلای 5 یکی از برادرانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مرحوم احمد سوداگر تا پایان دوران دفاع مقدس در این مسئولیت خطیر و حساس در جبههها فعال بود و تا یک سال بعد از جنگ نیز برای تثبیت موقعیت پدافندی جبههها و دفاع در مقابل تجاوزات احتمالی دشمن در مسئولیت جانشین فرماندهی قرارگاه عملیاتی قدس در جبهه حضور داشت. بعد از دوران دفاع مقدس این دلاور خطههای نبرد در مسئولیتهای جانشینی فرماندهی لشکر 7 ولیعصر (عج) و نیز فرماندهی لشکرهای 8 نجف اشرف، 25 کربلا و 27 محمد رسولالله (ص) و معاونت اطلاعات نیروی زمینی سپاه اشتغال داشت. مرحوم سوداگر از استعداد و هوش فوقالعادهای به خصوص در کارهای اطلاعاتی و آموزشی برخوردار بود و در این راستا پیشبینیها و آیندهنگریهای ژگرفی داشت. او تأکید عجیبی داشت که فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس باید جهت تدوین علوم و معارف دفاع مقدس برای نسلهای آتی همت گمارند و خود از پیشتازان این حرکت مقدس و بزرگ در عرصه ملی بود. وی برای آشنایی نسلهای جدید و آینده با علوم و معارف دفاع مقدس در سال 1385 اقدام به تأسیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس نمود و با پیگیریهای مجدانه خود موفق شد علاوه بر نهادینه کردن مسائل دفاع مقدس به عنوان یک مبحث علمی و پژوهشی در دانشگاههای کشور، دو واحد درس آشنایی با دفاع مقدس را برای دورههای کارشناسی دانشگاههای دولتی و آزاد اسلامی را به تصویب برساند که طی 3 سال اخیر بیش از 200 هزار نفر از دانشجویان این دروس را گذراندهاند. افکار بلند و دوراندیش وی به شدت پیگیر راهاندازی رشتههای مهندسی، هنر، ادبیات، جغرافیا و علوم پزشکی دفاع مقدس در رشتههای تخصصی مراکز آموزش عالی کشور بود که در این مهم توفیقاتی را بدست آورد و انشاءاله با تلاش دوشتانش و مسئولین امر به ثمر بنشیند. مرحوم حاج احمد سوداگر فردی خستگیناپذیر بود و با داشتن محدودیتهای جسمی از جمله تنی پر ترکش و پای قطع شده هرگز از فعالیت باز نمیایستاد. دفاع از انقلاب و نظام و تلاش جهت تحقق اهداف آن جزء خصوصیات برجسته وی بوده و دفاع از حریم ولایت در گوشت و خون او عجین شده بود. صراحت لهجه ایشان در بیان حقایق، بیتکلفی و ساده زیستن وی زبانزد دوستان و یارانش بود. پیگیری و حساسیت فوقالعاده او در انجام احسن کارهای واگذاری به او از ویژگیهای بارزش بود. رزمنده هشت سال دفاع مقدس و خادم رزمندگان در قرارگاه خاتمالانبیاء و لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، سردار سرتیپ پاسدار حاج احمد سوداگر پس از سالها مجاهدت و مبارزات پس از تحمل شکیبانه جراحات دوران دفاع مقدس در بیست و ششمین سالگرد این عملیات، در روز 21 بهمن 1390بر اثر جراحات فراوان ناشی از جنگ و عوارض شیمیایی به یاران و همرزمان شهیدش پیوست. کتاب جادههای سربی اثر ماندگار این شهید است که شامل خاطرات وی از دوران دفاع مقدس است درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 253 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
شهید مرتضی بصیری در بهمن ماه 1342 در خانواده ای مذهبی و متدین در شهرستان خوی دیده به جهان گشود . والدین این شهید بزرگوار ، دیندار ، تحصیل کرده ، آگاه به مسائل سیاسی و معتمد محل بودند که همین امر باعث تعالی اخلاقی ، دینی و معرفتی این شهید سر افراز گردید .شهید بصیری از همان اوایل کودکی ، ضمن تحصیل ، مسائل مذهبی و اعتقادی را در الویت امور زندگی خود قرار داده و اکثر اوقات خود را در مسجد محل و هیئت های مذهبی منجمله هیئت قائم حسینی ( مسجد حاج میرزا یحیی ) حاضر و با عشق و علاقه خاصی ارادت خود را به اهل بیت عصنت و طهارت و سید و سالار شهیدان ابراز می نمود نوجوانی شهید بزرگوار مصادف با آغاز انقلاب بزرگ اسلامی ملت ایران بود که حضور یکپارچه مرحوم در بطن مسائل انقلاب ، از تظاهرات خیابانی ، درگیری با ضد انقلابیون ، پاسداریهای شبهای قبل و بعد از پیروزی نشان از بلوغ فکری و سیاسی ایشان داشت . حضور فعال آن شهید در کنار هم قطاران و همرزمان در پایگاه شهید صمصامی (مسجد حاج میرزا یحیی ) و با شروع جنگ تحمیلی به عنوان یک بسیجی جان بر کف و رزکنده و مخلص در جبهه ها و شرکت در عملیات مختلف و ایثار و از خود گذشتگی های آن فقید سعید نشانگر عشق و علاقه وافر او به رهبر ، انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بود .حضور مداوم او در جبهه های جنگ و سنگر تحصیل و پایگاه بسیج تا اواسط سال 1365 به طول کشید و از همان سال به نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران پیوست و پس از طی وفقیت آمیز دوره های آموزشی لازم در داخل و خارج از کشور اعم از آلمان و فرانسه و اکراین و .... به عنوان مهندس پرواز مشغول به انجام وظیفه گردید و در همین راستا تلاش مستمر و خستگی ناپذیر ، او را به درجه ای رسانید که به عنوان استاد پرواز ادامه خدمت داد . در کنار خدمت مقدس پاسداری به دلیل علاقه روز افزون او به تعلیم و تربیت نونهالان و جوانان غیور ایران اسلامی در آموزش و پرورش استان تهران به عنوان مربی پرورشی و تربیتی به تربیت نوجوانان همت گماشت . در رابطه با خصوصیات اخلاقی آن شهید بزرگوار موارد ذیل به صورت خلاصه قابل ذکر می باشد : سکوت توأم با تدبر و تفکر از بارزترین صفات اخلاقی ایشان محسوب میشد . با وجود کسب رتبه های برتر علمی تخصصی و هنری که همگان را به حیرت وا میداشت همواره مهر سکوت بر لب زده بود و از طرح و ابراز موفقیت های بیشماری که نائل آمده بود حدالامکان خود داری مینمود . تلاش و پیگیریهای مجدانه در خصوص تمام امور محوله توأم با تلاش و اخلاص از دیگر صفات بارز اخلاقی آن شهید بزرگوار بود و در همین راستا به مدارج عالی هنری در زمینه های نقاشی ،طرحی و سیاه قلم . تذهیب دست یافت و بارها به طرق مختلف توسط مسئولین مورد تقدیر قرار گرفت و قابل تأمل اینکه همواره این تجارب و اندوخته ها را در خدمت انقلاب اسلامی ، جنگ تحمیلی و آموزش نو نهالان قرار داده بود . عشق و علاقه بی حد به تربیت نوباوگان و نوجوانان ذره ذره وجود او را فرا گرفته بود و از دغدغه های قلبی ایشان تربیت نسل بعدی انقلاب ، حفظ آثار ارزشمند نظام اسلامی و جنگ تحمیلی و انتقال این ارزشها به نسلهای آتی بود و همین امر سبب شد ایشان در مبحث علوم تربیتی از نزدیک وارد شده و سالهای متمادی در کنار امور نظامی و تخصصی با شور و شوق وصف ناپذیر به تربیت نسل جوان همت گماشت و بیش از یک دهه با آموزش و پرورش استان تهران همکاری نموده و افتخارات تربیتی فوق العاده ای برای سالهای آتی و نسل جوان به ودیعه گذارد .نوآوری ، خلاقیت و قابلیت ابداع از دیگر خصیصه های آن شهید چه در امور تخصصی و چه در امور زندگی و چه در سایر امور بود. طبیعت زندگی آنست که افراد خلاق همواره از افراد گمنام زبده برگزیده میشوند . مقبولیت عام و عمومی ، بارزترین صفت شهید بصیری بود . بطور کل سجایای اخلاقی عامه پسند آن شهید نزد بزرگ و کوچک از مقبولیت لازم برخوردار بوده ، چه در زمان حیات و چه پس از شهادت . حضور یکپارچه و عموم مردم حتی دانش آموزان و دانشجویان پرواز چندین سال قبل وی در شهرهای اصفهان و کاشان و ... در مراسم های یادبود آن مرحوم شاهد بر این ادعاست . حضور شهید سر افراز در پایگاه شهید صمصامی در اوایل انقلاب و شروع جنگ تحمیلی منجر به ایجاد روابط عاطفی شدید با سایر شهدای بزرگوار این پایگاه گردیده بود . گذشته از خلقیات و سکنات عامه پسند ، این روابط وابستگی شدید ایشان را به نظام و انقلاب مستحکمتر می نمود . این شهید والا مقام خود را مدیون به خون شهدای انقلاب میدانست و از این رو در اولین فرصت ممکن خود را به غافله جان بر کفان رسانیده و با آنان در تمام مراحل کاری و معنوی همراه گردید و این همرهی از سال 1365 تا لحظه شهادت ادامه داشت . داشتن سعه صدر ویژگی خاص برگزیدگان باریتعالی می باشد . همگان اذعان داشتند که آن شهید از متانت ، وقار و صبوری خاص در تمام امور برخوردار بود . با گفتار و کردار و رفتار صادقانه و توأم با اخلاص همگان را به خود جلب مینمود با حوصله و صبوری هر چه تمام تر و با نشاط و شادابی با کودکان به گفتگو می نشست و آنان را در مسائل مختلف راهنمایی می کرد و با بزرگان نیز در قالب مسائل اجرایی و عملی همگام و شاید پیشگام می شد .علاقه ایشان به کار تخصصی شان زبانزد تمامی همکاران و دوستان ایشان بود . هرگز شکوه ، گلایه و شکایتی از ایشان در خصوص وظایف محوله و سختی کار بر زبانشان جاری نشد . هر چند کار ایشان در واحد مهندسی پرواز منحصر به زمان و مکان خاصی نبود لیکن ایشان به صورت تمام وقت ، خود را وقف خدمت به نظام اسلامی ایران نموده بودند و همیشه وظیفه و کار را به دلیل اهمیت موضوع به خانواده ترجیح میدادند .تلاش می نمودند در حق انتخاب اختیار داشته باشند . در تمام مراحل زندگی اعم از تحصیل ، تخصص ها و مهاجرتها و تمام وظایف محوله با شناخت و اختیار کامل قبول مسئولیت می نمودند و همین امر منجر به انجام بهینه و مطلوب وظایف می گردید . بدیهی است عشق و علاقه در کنار انتخاب شایسته ، موفقیت های چشمگیر را برای ایشان به ارمغان آورد که هرگز فراموش نمی شود . سر انجام در ۱۹ دیماه۱۳۸۴ و در آستانه روز عرفه و در حالی که با فرمانده نیروی زمینی سپاه و جمعی از بهترین دوستان قدیمی خود عازم منطقه شمالغرب بودند، در سرزمین مهدی باکری در منطقهای که پیش از بیست و دو سال از عمر خود را وقف خدمت در آنجا نموده بود، در اثر سانحه سقوط هواپیما به فیض شهادت رسید. درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 236 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ملیت : ایرانی - قرن : 14
درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 107 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
غلامرضا یزدانی تاريخ تولد:18/10/1340.تاریخ شهادت:19/10/1384محل تولد :اصفهان /نجف آباد.طول مدت حیات :44محل شهادت :اسمان اروميه(پرواز اروميه تهران بهشت) مزار شهید:بهشت زهرااصفهان غلامرضا يزداني در روز هجدهم دي ماه سال 1340 در شهرستان نجف آباد متولد شد. او در دبستان نهم آبان آموختن را آغاز نمود. دورهي راهنمايي را در مدرسه اميرکبير گذراند و به علت علاقه به دروس فني در رشته راه و ساختمان در هنرستان آيت الله طالقاني ادامه تحصيل داد. دوران پاياني دبيرستان او مصادف بود با مسائل انقلاب و غلامرضا در اين مسير همراه مردم شد. او اعلاميهها را از قم به نجف آباد ميبرد و بين مردم پخش ميکرد. در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي دوره چريکي را به همراه شهيد حجت الاسلام منتظري، احمد کاظمي، غلامرضا صالحي در سوريه گذراند و پس از بازگشت به ايران در خرداد ماه سال 1359 موفق به اخذ مدرک ديپلم شد. با آغاز جنگ در کسوت بسيجي به جبهه رفت و تا پايان جنگ 108 ماه مردانه جنگيد. او در آغازين روزهاي جنگ در مغازه برادر مشغول به کار بود، اما حمايت از خاک ايران و اسلام را بر هر کاري مقدم دانست و رهسپار جنگ شد. چندي بعد در روز هجدهم دي ماه لبا سبز سپاه پاسداران را بر تن کرد. وي در غرب (مريوان- سنندج) با شهيدان نوراني و ناهيدي آشنا گشت و استفاده از ابزار آلات جنگ را فراگرفت. سپس توپخانه تيپ 27 محمد رسول الله (ص) را راه اندازي کرد تا در عمليات فتحالمبين حماسهاي بينظير بيافريند. در عمليات رمضان مسئوليت فرماندهي توپخانه قرارگاه نصر را پذيرفت و در عمليات مسلم بن عقيل فرماندهي توپخانه قرارگاه ظفر را برعهده گرفت. سپس در عمليات والفجر مقدماتي، والفجر 1 فرماندهي توپخانه قرارگاه حمزه سيدالشهدا (عليه السلام) را به او سپردند. آنگاه گروه توپخانهي 40 رسالت را تأسيس کرد و اين گروه به قويترين گروه توپخانه سپاه تبديل شد. او توانست خدمات زيادي را در طول سالهاي دفاع مقدس ارائه کند به خصوص در عمليات بدر، نصر 4، فتح، والفجرها، کربلاي 5 و ... سال 1366 همزمان معاونت عملياتي توپخانه سپاه و فرماندهي توپخانه قرارگاه نجف اشرف را برعهده گرفت و توانست با آتش مؤثر خد عرصه را بر دشمن تنگ و زمينه را براي نفوذ نيروهاي پياده فراهم کند. از جمله: کريلاي 10، نصر 4، بيت المقدس 2 و 4 و سرانجام مرصاد. بعد از اتمام جنگ نيز 15 روز در جبهه ماند. غلامرضا در سال 1362 همراه و همسفر خود را يافت و صاحب 3 فرزند شد. بعد از اتمام جنگ وارد دانشکده توپخانه سپاه پاسداران شد و دوره عالي توپخانه را با موفقيت گذراند. سال 1368 مدرک کارشناسي جغرافياي سياسي از دانشگاه امام حسين (ع) و در سال 1376 کارشناسي ارشد را در رشته مديريت امور دفاعي دريافت نمود. بعد از آن مسئوليت دانشکده علوم و فنون توپخانه سپاه به او واگذار گرديد و ضمن آن به تدريس مشغول شد. نيروي هوايي سپاه پاسداران هم از خدمات او بيبهره نماند. به طوري که در سال 1377 به نيروي هوايي انتقال يافت و مدتي جانشين فرمانده يگان موشکي نيروي هوايي شد و چندي بعد بعنوان فرمانده پدافند هوايي نيروي هوايي برگزيده گشت. سوم خرداد ماه سال 1369 مدال درجه 1 فتح را از دستان با برکت مقام معظم رهبري دريافت کرد و از سوي سردار کاظمي 4 مرتبه تشويق شد و به عنوان سردار نمونه معرفي گشت. سال 1382 به نيروي زميني برگشت و به فرماندهي توپخانه و موشکهاي نيروي زميني سپاه منصوب شد و علاوه بر وظايف شغلياش به کار جمعآوري يادنامه شهداي دوران دفاع مقدس روي آورد. سه کتاب سرداران آتش و درسهاي زيردرخت بلوط و جبههاي به عرض 6 متر از جمله فعاليتهاي فرهنگي او بود. وي در تاريخ نوزدهم دي ماه سال 1384 در حاليکه براي سازماندهي يک واحد توپخانه به اتفاق سردار کاظمي فرمانده نيروي زميني سپاه و تني چند از فرماندهان قصد سفر به اروميه داشت، براثر سانحه هوايي در سن 44 سالگي به بيکران شهادت بال گشود. او در تاريخ 18/10 به دنيا آمد و در 18/10/1359 وارد سپاه شد و در 18/10/1382 به فرماندهي توپخانه نيروي زميني منصوب گشت و در تاريخ 19/10/1384 هديه تولدش که شهادت بود را از مولايش دريافت نمود درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 241 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
در هشتمین روز اردیبهشت ماه ۱۳۴۱ در شهر چادگان و در خانوادهای مذهبی پا به عرصهی وجود گذاشت و دوران کودکی و نوجوانی را در همان شهر سپری کرد. در اواخر ۱۳۵۵ و در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت با جریانات سیاسی آن زمان آشنا شد. در سن چهاردهسالگی در اثر مطالعه کتاب حکومت اسلامی حضرت امام(ره) وارد جریانات سیاسی کشور شد بطوریکه در سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت با تهیه، تکثیر و توزیع اعلامیهها، نوارها و کتب امام خمینی(ره) در منطقه فریدن اصفهان تأثیر بسزایی در جهت ارتقاء سطح فکر مردم منطقه گذاشت. به دلیل فعالیتهای انقلابی گسترده او در منطقه وی بارها و بارها توسط مزدوران رژیم شاه مورد تهدید و ضرب و شتم قرار گرفت و چندین بار از جمله در محرم سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت منزل پدری ایشان به بهانه به اصطلاح «دفاع از قانون اساسی» مورد حمله قرار گرفت. پس از طلوع خورشید فروزان انقلاب اسلامی به عضویت کمیتهی انقلاب اسلامی درآمد و مدت کوتاهی مسئولیت اطلاعات و عملیات این ارگان را در اصفهان به عهده گرفت. با تشکیل جهاد سازندگی به آن نهاد پیوست و سرانجام پس از استقرار سپاه پاسداران در منطقه فریدن در سال هزار و سیصد و پنجاه و هشت از اولین افرادی بود که به عضویت این نهاد مقدس درآمد. شهید نبیالله شاهمرادی واحد اطلاعات سپاه فریدن را با توجه به تجربیات خویش راهاندازی نمود. ایشان طی این دوره از فعالیت خود خدمات مهمی را به انجام رسانید که از مهمترین آنها میتوان به شناسایی و مبارزه با عوامل مروج جریان انحرافی بهائیت، مبارزه با تحرکات گروهکهای ضدانقلاب به ویژه گروههای چپ و کمونیستی، شناسایی و دستگیری تعداد قابل توجهی از عوامل و مرتبطین کودتای نوژه و جمعآوری تعداد زیادی سلاح و مهمات غیر قانونی در منطقه اشاره نمود. همزمان با شروع جنگ تحمیلی علیرغم مسوولیت وی در سپاه فریدن، به عنوان فرمانده تعدادی افراد داوطلب و در معیت شصت نفر دیگر از همرزمانش عازم جبهه شوش شد. این شهید بزرگوار موفق شد اطلاعات دقیقی از وضعیت دشمن را به ردههای بالا منتقل نماید و در نتیجه حساسیت و اهمیت این محور از جبهه جنگ را برای مسوولین محرز کند و نهایتاً با برنامهریزیهای انجام شده جلوی نفوذ عوامل و تیمهای جاسوسی و خرابکاری عراق از این محور مسدود شد. شهید شاهمرادی در سال هزار و سیصد و شصت و دو به دنبال اوجگیری فعالیت گروهکهای ملحد ضدانقلاب در استانهای کردستان و آذربایجان غربی، عازم منطقه شمالغرب شده و در راستای ایجاد امنیت و شناسائی و دفع توطئههای دشمنان خارجی اقدام به سرکوبی عوامل مسلح ضد انقلاب که اقدام به شرارت و ناامنی مینمودند کرد. از جمله مهمترین اقدامات شهید شاهمرادی در این دوره طراحی دهها عملیات اساسی و مؤثر علیه گروهکهای ضدانقلاب بود که در مجموع باعث افت شدید توان نظامی و تشکیلاتی آنها گردید. شهید شاهمرادی در تیرماه سال هزار وسیصد و شصت و چهار ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه فرزند صالح میباشد. پانزده روز بعد از ازدواج به همراه همسر خود به منطقه شمال غرب باز گشت. این شهید بزرگوار در تمام فعالیتهای خود در منطقه شمال غرب و به تأسی از فرامین حضرت امام(قدسسره) و الگو قراردادن رفتار سردارشهید محمد بروجردی، همواره وبا ظرافت خاصی صف مردم محروم و ستمدیده کُرد را از صف ضدانقلاب جدا مینمود و رفتار بسیار محبتآمیزی با مردم منطقه داشت بطوریکه تعدادی از اشرار فریبخورده ضدانقلاب از طریق این رفتار اسلامی و محبتآمیز سلاح را برزمین گذاشته و تسلیم نیروهای جمهوری اسلامی ایران شدند. تیزبینی خاص، اشراف عمیق بر اهداف دشمن و تسلط کافی بر منطقه، مدیریت محبتآمیز و رفتار صمیمی او با همکاران و نیروهای تحت امرش گرههای زیادی را گشود و موفقیتهای متعددی را نصیب کشور و منطقه شمال غرب نمود. دوران دفاع مقدس که به پایان رسید او هنوز شوق خدمت در دورنش فروکش نکرده بو و این چنین شد که در ابتدای سال هزار و سیصد و شصت و نه به عنوان معاون اطلاعات قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) فصل جدیدی از زندگی خود را آغاز نمود. او طی یازده سال اقدامات بسیار مؤثری در جهت منسجم نمودن و هدفمند کردن فعالیتهای جاری در منطقه انجام داد که نقش مؤثری در جهت تأمین امنیت کامل و اقتدار نظام جمهوری اسلامی در منطقه شد. از جمله نکات بارز این مقطع معرفی سردار کاظمی به عنوان فرمانده قرارگاه حمزهسیدالشهداء(ع) بود که از این زمان دور جدیدی از فعالیتهای شهید حنیف آغاز شده و ایشان در رکاب این فرمانده شجاع به فعالیت ادامه داد. این دو شهید بزرگوار با همکاری یکدیگر موفق شدند بالاترین سطح اقتدار را برای جمهوری اسلامی ایران در منطقه بوجود آورند بطوریکه با فکر تیزهوشانه و تدابیر سردار حنیف و در پرتو فرماندهی مقتدرانه سردار کاظمی، صحنه جنگ با ضد انقلاب که تا پیش از این در مناطق داخلی و مرزی کشورمان بود به آن سوی مرز(عمق خاک عراق) منتقل گردید و همین موضوع باعث زمینگیر شدن گروهکهای ضدانقلاب شد چرا که از این زمان به بعد ضد انقلاب مجبور بود توان خود را جهت دفاع از نیروها ومقرهای خود در خاک عراق بکارگیری نماید و به این ترتیب توان عملیاتی و نظامی آنان کاملاً از بین رفت. با این تدابیر وضعیت نیروهای خودی از حالت تدافعی و پایگاهی به حالت تهاجمی و آفندی تبدیل شد و به این ترتیب ابتکار عمل در صحنه کاملاً در دست جهموری اسلامی و سپاه پاسداران قرار گرفت. شهید نبیالله شاهمرادی در ۱۳۷۴ و به دنبال فعالیتها و خدمات ارزندهاش در منطقه شمال غرب به درجه سرتیپ دومی مفتخر گردید و در ۱۳۸۰ با توجه به تثبیت امنیت در منطقه، ایشان به عنوان جانشین ستاد فرماندهی نصر و مسوول اطلاعات و عملیات و فرمانده قرارگاه نصر شمال غرب منصوب شد و دوران جدیدی در خدمت به مردم ستمدیده عراق برای او بوجود آمد. در این دوره سردار شاهمرادی تلاش زیادی جهت برقراری وحدت و هماهنگی بین گروههای معارض رژیم بعث داشت که نتیجه آن اتحاد گروههای شیعه و کرد در مبارزه علیه رژیم دیکتاتور صدام بود. نکته قابل توجه در فعالیت سردار شاهمرادی طی این دوره نگاه واقع بینانه به مسائل عراق و نیز برخورد صادقانه با گروههای عراقی بود که همین مسئله روابط محبتآمیز خاصی را بین سران این گروهها با سردار شاهمرادی بوجود آورده بود. هم از این رو است که سران گروههای معارض عراقی به هنگام شنیدن خبر شهادت این عزیز بسیار اندوهگین شده و از جمله آقای جلال طالبانی رئیس جمهور عراق و رهبر اتحادیه میهنی کردستان عراق، مسعود بارزانی رهبر حزب دمکرات و عبدالعزیز حکیم رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق اقدام به ارسال پیامهای تسلیت کمنظیری مینمایند. به دنبال انتصاب سردار احمد کاظمی به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه و با توجه به آشنایی کامل ایشان با تواناییها و تجربیات سردار شاهمرادی در منطقه شمالغرب، از ایشان دعوت به همکاری نموده و در مهرماه سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار وی را به عنوان معاون اطلاعاتی خود برمیگزیند. شاهمرادی که علاقه بسیار زیادی به سرداراحمد کاظمی داشت و از طرفی تجربه بسیار موفق و شیرینی از همکاری با ایشان در منطقه شمال غرب کشور را چشیده بود، با تکیه بر تجارب ارزشمند ۲۶ گذشته خود و تحت فرماندهی مقتدرانه احمد کاظمی شروع به فعالیت و خدمت در عرصه جدید مینماید. سر انجام در ۱۹ دیماه۱۳۸۴ و در آستانه روز عرفه و در حالی که با فرمانده نیروی زمینی سپاه و جمعی از بهترین دوستان قدیمی خود عازم منطقه شمالغرب بودند، در سرزمین مهدی باکری در منطقهای که پیش از بیست و دو سال از عمر خود را وقف خدمت در آنجا نموده بود، در اثر سانحه سقوط هواپیما به فیض شهادت رسید. خانواده، همکاران، دوستان و مریدان این شهید عزیز با سینهای مالامال از اندوه و غم و گلویی پر از بغض، از اقصی نقاط کشور گرد هم آمده و در زیر بارش برف، پیکر او و دیگر دوستانش را تشییع نموده و جلوههای کمنظیری از وفاداری، عشق و محبت خود را به این شهید ابراز نمودند. پیکر این شهید عزیز در کنار دو تن از شهدای دیگر این سانحه، فرمانده و دوست دیرینهاش شهید احمد کاظمی و شهید یزدانی و در جوار شهدای والا مقامی همچون شهید حسین خرازی مصطفی ردانیپور، در گلزار شهدای اصفهان به خاک سپرده شد درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 158 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
شهید سعید سلیمانی فرزند علی در سال 1338 در تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد. پس از حضور در دوران غرور آفرین مبارزه با رژیم پهلوی در کنارامت شهید پرور ایران، در بهار سال 59 وارد سپاه گردید. او که خدمت در سپاه را انجام وظیفه می دانست با شروع چنگ تحمیلی، عاشقانه در کنار همرزمان دلاور خود به جبهه های غرب و جنوب شتافت و مدت نود ماه در مناطق مختلف عملیاتی به مبارزه علیه بعثیان کافر پرداخت. او علی رغم مسئولیت های مهم خود در مناطق جنگی چون: مسئول طرح و عملیات ، اطلاعات و عملیات، معاون دوم لشکر و جانشین لشکر محمد رسول الله (ص) و نیز مسئول معاونت عملیات قرارگاه ثارالله (ع) با شجاعت و شهامت وصف ناپذیر و جدیت و پشتکار و تعهد و دلسوزی و سوابق درخشان کاری، بارها و بارها در خط مقدم جبهه حضور یافت که از این بابت او هم نصیبی گرانقدر از جانبازی یافت و گواهی نامه ای ارزنده برای ارائه در عالم اعلی کسب نمود که چنین کالایی خریدار ملکوتی می طلبد. وی در آخرین سمت خود به عنوان معاون عملیات نیروی زمینی سپاه عازم مأمویت بود که با سانحه سقوط هواپیما به دیار باقی شتافت و مرغ جانش در کنار همرزمان شهیدش آشیان گرفت. درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 223 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
شهید صفدر رشادی در سال 1340 در شهر ساوه در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. دوران کودکی تا جوانی خود را همراه با تعمیق باورهای دینی گذراند و از تحصیل علم و دانش نیز غافل نگردید. در بهمن 1357 به رهبری امام راحل(ره) در کنار مردم به مبارزه با طاغوت پرداخت. پس از پیروزی انقلاب در سال 58 به عضویت سپاه درآمد تا بتواند در کنار همرزمان خود به دفاع از اسلام و انقلاب بپردازد. شهید رشادی ماه ها در جبهه های حق علیه باطل، به پیکار با دشمنان و دفاع از دین، انقلاب و میهن پرداخت و همواره سعی داشت تا در مناطق عملیاتی حضور فعال داشته باشد. از ویژگی های اخلاقی وی تعهد، پشتکار، جدیت، و ساده زیستی در زندگی فردی و اجتماعی بود؛ این روحیه سبب شد تا در مسئولیت های مختلف از جمله : جانشین قرارگاه صاعقه، رئیس ستاد تیپ موشکی، معاونت هماهنگ کننده موشکی و معاونت طرح و برنامه و بودجه نهسا انجام وظیفه نماید و برای ادامه راه همرزمان شهیدش مسئولیت معاونت طرح و برنامه و بودجه و مالی نیروی زمینی سپاه را به عهده گیرد. اما سرانجام در سانحه هوایی هنگام انجام مأموریت به لقاءالله پیوست و در جوار شهیدان آرام گرفت. درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 116 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع :
سعيد مهتدي جعفري سال 1337 سعيد در شهر پيشواي ورامين به دنيا آمد. دوران ابتدايي را در مدرسه شيخ جنيد پيشوا سپري كرد. پدرش معاون مدرسه بود اما سعيد بدون تكيه به پدرش با تلاش، به آموختن علم پرداخت. وي بعد از اتمام دوره ابتدايي به دبيرستان شريعتي (پهلوي) رفت و وارد مركز تربيت معلم شد. پس از اخذ مدرك كارداني در مدارس روستاهاي ابردژ (قلعه بلند) ورامين، توچال، پاكدشت و طارند پيشوا به تدريس پرداخت. در زمان حكومت محمدرضا پهلوي به خيل كثير يارام امام پيوست و سازماندهي پخش اعلاميههاي امام را در زادگاهش پذيرفت. پس از پيروزي انقلاب به عضويت جهادسازندگي درآمد و در جمعآوري محصولات و كاشت آن به كشاورزان كمك كرد. ضمن آن كه كار تدريس را رها نكرد با آغاز غائله كردستان، به اين منطقه رفت و در روانسرا و جوانرود مشغول فعاليت شد و فرماندهي منطقه تازآباد، فرماندهي عمليات سپاه جوانرود و فرماندهي عمليات سپاه بوكان را به مدت 2 سال پذيرفت. سردار مهتدي آنگاه به جمع دلاوران لشكر 27 محمد رسولالله (ص) پيوست و مسئوليتهاي مختلفي چون فرماندهي گردان كميل، فرماندهي محور، فرماندهي عمليات لشكر، مسئول اطلاعات لشگر و جانشيني فرمانده لشگر را بر عهده داشت و مدتي بعد فرماندهي لشگر 27 محمد رسول الله (ص) را پذيرفت. سعيد تحصيلاتش را در دانشگاه تربيت معلم تهران تا اخذ مدرك كارشناسي در رشته شيمي ادامه داد؛ سپس مدرك كارشناسي ارشد در رشته مديريت دفاعي را دريافت كرد. وي از سال 1357 وارد راهي شد كه در سال 1384 با شهادتش به پايان رسيد و شروع راه آسماني آخرت را رقم زد. 100 ماه در جبهه بودن و 65% جانبازي، روح و جانش را چنان صيقل داد كه در كشاكش دنيا انساني آسماني باشد. يك پاي او از پاي ديگرش حدود 10 سانتيمتر كوتاهتر بود. يكي از پاهايش را 13 بار عمل كردند. دستگاه گوارشش نيز در جنگ به علت اصابت تركش مشكل داشت. 7 عمل مهم نيز انجام داد تا اينكه از دردهايش كاسته شود و بالاخره بعد از 3 سال كمي بهبود يافت. پرواز اروميه براي حاج سعيد مهتدي پرواز به عرش الهي بود؛ او در تاريخ 19/10/1384 در سن 47 سالگي به سوي همرزم عزيزش سردار ابراهيم همت بال گشود تا در بيكران عشق الهي آرام گيرد. درباره : ايثارگران , مشاهیر , بازدید : 259 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
|
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |