فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

جان نثار,کمال

 

سال 1331 ه ش در شهر زنجان به دنيا آمد . زماني که شش سال بيشتر نداشت پدرش را که باغبان بود از دست داد و مسئوليت سر پرستي خانواده بر عهده مادر و برادر بزرگ ترش ، قرار گرفت .
دوره ابتدايي را در دبستان هنر زنجان و دوره ي راهنمايي را در مدرسه رزاق افشار چي گذراند . در تمام اين دوران براي کمک به خانواده پس از تعطيلي از مدرسه در قهوه خانه يکي ازآشنايان کارمي کرد . همچنين براي مدتي در يک دارو فروشي مشغول به کار شد .
کمال،دوره دبيرستان را در هنرستان امير کبير زنجان گذراند و در همان ايام نزد مادرش که درهتل مقدم زنجان مشغول به کار بود ، اشتغال يافت . وي علي رغم تحصيل وکار در سنين نوجواني ، بسيار به مطالعه کتابهاي رمان و قصه علاقه داشت و همواره يک سير مطالعاتي را دنبال مي کرد که از سالهاي 1350 به بعد ، اين سير مطالعه به سمت کتابهاي مذهبي و زندگي ائمه (ع) سوق يافت .
کمال پس از اخذ ديپلم رياضي فيزيک دوره سربازي را در شيراز سپري کرد و پس از اتمام دوره سربازي در سازمان دامداري زنجان دوره شش ماهه اي که معادل فوق ديپلم بود گذراند . پس از آن به استخدام اداره کشاورزي تهران در آمد و تا سال 1357 در آنجا مشغول به کار بود . وي در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب با شرکت در جلسات مذهبي و سخنراني هاي علما و واعظين مختلف با آرمانها و افکار حضرت امام آشنا شد .
از فعاليتهاي ديگر کمال اجراي نمايش سياهان حبشه و نمايشهاي مختلف مذهبي به همراه يک گروه مذهبي هنري با عنوان پيام هنر بود که سهم موثري را در پررنگ کردن وجه ي مذهبي و اسلامي مردم با زبان هنر و نمايش در آن زمان داشت.
در ابتداي سال 1357 در جريان فعاليتهاي انقلابي خود به واسطه خواهر کوچکش با خانواده اي مذهبي آشنا شد و از طريق آشنايي با اين خانواده زمينه اي براي ازدواج وي با خانم اکرام اعرابي فراهم آمد . وي که در آن زمان بيست و هفت سال داشت مراسم خواستگاري و ازرواج خود را به نحوه ساده اي بر گزار شد و از اين پس به همراه همسرش به فعاليت اجتماعي مي پرداخت .
در فعاليتهاي انقلابي جزء اولين افرادي بود که با اسلحه وارد خيابانها مي شد و مردم را به مبارزه تشويق مي کرد . معمولا در راهپيمايي ها به عنوان يک نيروي قوي فعاليت مي کرد و چندين بار نيز در جريان اين درگيري ها مجروح شد .
زماني که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد ، در ابتداي سال 1358 وقتي مردم از نظر اقتصادي با مشکلات زيادي مواجه شده بودند ، وي جهت رفع نيازهاي روز مره مردم به همراه چند نفر اقدام به تاسيس يک سري شرکتهاي تعاوني کرد.
وقتي مطلع گرديد ضد انقلاب در کردستان خرابکاري مي کند به کردستان رفت.با آغاز جنگ ، با توجه به تخصص خود از اداره کشاورزي به اداره جهاد سازندگي معرفي شد و در قسمت تدارکات جهاد مشغول به کار شد . پس از مدتي به سپاه قيدار پيوست و سپس با تشکيل دو گرهان رزمي و جهادي فعاليت خود را در جبهه ادامه داد . وي جهت آمادگي رزمي و دفاعي و جهادي فعاليت خود را در جبهه ادامه داد . او دو گروهان رابه مدت سه ماه يکي را به انگوران و ديگري را به قيدار اعزام نمود و پس از کسب آمادگي براي اولين بار از استان زنجان اين دو گروهان را به جبهه سومار اعزام کرد .
در زماني که فقدان واحد مهندسي رزمي را در جبهه ها احساس کرد ، به همراه ديگر رزمندگان خود را به برنامه ريزي دقيق در قالب فعاليتهاي رزمي مهندسي ، اقدام به ساخت جاده ، کارخانه يخ سازي ، حمام و ... کرد . پس از آن به صورت يک رزمنده عادي به خط مقدم جبهه رفت . وي مرتب در فکر رفع مشکلات جهاد سازندگي در پشت جبهه و رزمندگان در خطوط مقدم بود . يک بار که در سال 1361 در منطقه حضور داشت بچه ها ي رزمنده حمام نداشتند و مجبور بودند جهت استحمام به منطقه ميمک بروند . وقتي از اين مسئله مطلع شد يک نفر را به عنوان معمار انتخاب کرد و خود دوشادوش کارگران شروع به کار کرد و حمام را ساخت . همچنين جهت تامين آب شرب مردم لرستان به ايجاد کارخانه يخسازي صالح آباد اقدام کرد . به خاطر همين سخت کوشي و مسئوليت پذيري از سوي وزارت جهاد سازندگي (سابق )و ستاد نيروي زميني سپاه مورد تقدير قرار گرفت و لوح تقديري به او اعطا شد .
او در جبهه به عنوان مسئول مهندسي رزمي جهاد زنجان و سپس به عنوان معاونت مهندسي رزمي فعاليت داشت و در پشت جبهه به امر تبليغات جنگ ياري مي رساند . اين مسئوليتها سبب شده بود که وقت کمتري را صرف امور خانه و خانواده بکند.
حاج کمال بدون اينکه به سمت خود توجهي بکند هر کاري را به عهده مي گرفت . يک بار که در حال پوست گرفتن بادمجان بودم ، گفت : ما نيز در حج از اين وسيله جهت پوست گرفتن بادمجان ها استفاده مي کنيم . گفتم مگر شما در حج آشپزي هم مي کنيد ؟ و ايشان گفت : در اوقاتي که بيکار هستم در آشپزخانه کمک مي کنم و اين درحالي بود که همسرم مسئوليت مهمي را بر عهده داشت .
يک بار به ايشان گفتم : جهاد واجب کفايي است نه عيني ، پس چرا اين همه به جبهه مي روي . او پاسخ داد : درست است که جهاد واجب کفايي است ولي نمي خواهم بعد از جنگ وقتي فرزندانم سوال کردند پدر ! زمان جنگ چه کردي ؟ براي آنها جوابي نداشته باشم .
کمال چون جزء اقشار محروم جامعه بود از اين رو در مناطق جنگي نيز با افراد کم سن و سال و محروم دوست مي شد ، با شوخي پولشان را از جيبشان در مي آورد مقدار بيشتري سر جايش مي گذاشت و وقتي آنها متوجه جيبشان مي شدند مي ديدند پول هايشان زياد شده است متوجه عمل حاج کمال مي شدند .
يکي از دوستان کمال نقل مي کند :
حاجي تنها يک فرمانده نبود بلکه در هر کاري کمک مي کرد . روزي مي خواستيم قطعات يک پل را که عراق منهدم کرده بود ، از داخل آب بيرون بياوريم و مجددا بازسازي کنيم هوا به شدت سرد و آب سردتر از هوا بود . وقتي به نزد ما آمد و متوجه مشکل شد ، لباسهايش را در آورد و داخل آب شد و با زحمت زياد قطعات فلزي را از آب خارج نمود .و ما آن را دوباره ساختيم . زماني که از جبهه باز مي گشت همراه نيروهاي سپاه در سطح جامعه فعاليت مي کرد .
در طول جنگ معمولا در جبهه حضور داشت ، در عمليات خيبر از ناحيه سر ترکش خورد ولي چون در آن عمليات ، جهاد زنجان مسئول حفاظت از پل سيد الشهدا بود به عقب باز نگشت و با سر باند پيچي شده در خط مقدم ماند و حتي براي ساعتي استراحت نکرد .
کمال با ديگران مخصوصا افراد رده پايين بسيار صميمي بود و با ديگران در کارها مشارکت مي کرد و حتي اگر با کسي صميمي هم بود ، نمي گفت فلان کار را براي من انجام بده . زماني هم که مي خواست کاري را بر عهده کسي بگذارد با شوخي از آنها کاري را مي خواست نه اينکه مستقيما بگويد کاري را انجام بده . مثلا براي اينکه بداند طرف مقابل کار محول شده را انجام داده است يا نه ، مي گفت : خب فلاني تعريف کن چه کارهايي امروز انجام داده اي . و او هم که متوجه منظور حاجي مي شد مي گفت : بيش از اين شرمنده ام نکن .
وي به علت علاقه شديد ي که به شهيد چمران داشت همواره عنوان مي کرد که دوست دارد مانند وي شهيد شود و همانطور شد که آرزو داشت .
درباره چگونگي شهادت کمال جان نثار يکي از دوستانش مي گويد :
آخرين ديدار من با حاج کمال يک روز قبل از شهادت وي بود . سال 1365 قبل از شروع عمليات والفجر 9 در منطقه سقز بوديم و يک گرداني تحت عنوان قائم تشکيل شده بود که از طرف استانداري و سپاه افرادي را به خط مقدم مي فرستادند ، تا از نيازهاي رزمندگان مطلع شوند . مسئول پشتيباني ، حاج کمال و احمد يوسفي بودند که شب قبل به سقز آمده بودند و تا صبح به نيايش پرداختند . صبح موقع حرکت به حاج کمال گفتم : منافقين وضد انقلابيون اطراف را گرفته اند و موقعيت خطر ناک است . ولي ايشان قبول نکرد و با اشتياق و چهره ي خنداني از من خداحافظي کرد . شب هنگام خبر دادند که حاج کمال جان نثار و احمد يوسفي با هم به شهادت رسيده اند . خبر شهادت او مانند پتکي بر سر قرارگاه بود به نحوي که همه احساس بي پناهي مي کردند . آن شب کار ما از گريه گذشته بود و ضجه هاي سوزناک نيز نمي توانست آراممان کند .
به اين ترتيب حاج کمال جان نثار در تاريخ 6 مهرماه سال 1365 در ماه محرم ، در ارتفاعات لاري بانه در منطقه شيلر و هزار قله منطقه غرب ، در اثر اصابت گلوله توپ به شهادت رسيد . وي سه فرزند پسر از خود به يادگار گذاشته است .
منبع:فرهنگ نامه جاودانه هاي تاريخ (زندگينامه فرماندهان شهيد استان زنجان)نوشته ي يعقوب توکلي،نشر شاهد،تهران،1382



خاطرات
مادر شهيد :
زماني که کمال همراه آقاي قنبري در دارو فروشي مهدي دارو فروش کار مي کرد ، روزي هر دو را به مهماني شامي دعوت مي کنند . در هنگام صرف شام کمال متوجه مي شود که ديگران اطراف خود را مرتب بو مي کنند ، اينها سريع شامشان را مي خورند و بيرون مي آيند . آقاي قنبري به کمال مي گويد : مهمانها فهميدند که بوي د. د. ت از ما مي آيد .

برادرشهيد:
يک بار در مورد جلساتي که کمال در آن شرکت مي کرد صحبت مي کرديم . وي معتقد بود که اين کلاسها براي تهذيب و رشد اخلاقي بسيار موثر است . بعد وقتي بابسط صحبتهايش علت ايجاد حکومت اسلامي را برايم توضيح داد، براي من که اسلام فقط در يک محدوده خاصي مي گنجيد ، اين همه دقت و ظرافت در اعتقاداتشان بسيار موثر بود و از آن پس بينش اسلامي من نيز به نحوه خاصي تغيير کرد .

همسر شهيد :
روز 13 آبان سال 1357 بود که آماده شده بوديم به دانشگاه تهران جهت شرکت در تجمع دانشجويان برويم. در همين حال حاج کمال به منزل آمدند و پرسيدند کجا مي روي ؟ گفتم که اگر شما اجازه بدهيد قصد دارم به تظاهرات جلوي دانشگاه تهران بروم . ايشان گفت : حالا با هم مي رويم . و هر دو با هم در آن تجمع شرکت کرديم .

برادرشهيد:
از جمله فعاليتهاي ايشان آموزش نظامي در حد سلاحهاي موجود به جوانان بود . وي هر پنجشنبه و جمعه که به زنجان مي آمد در يک سري جلسات مذهبي و ديني و به صورت سري و مخفيانه شرکت مي کرد و طي اين فعاليتها بود که از طريق نيروهاي ساواک شناسايي شد و در زنجان تحت تعقيب قرار گرفت .

همسرشهيد:
من نمي توانم بگويم که حاج کمال اوقات فراغتي هم داشت ، زيرا ايشان مرتب درگير مسائل مختلف جنگ بود وقتي هم که روزهاي آخر هفته را به زنجان مي آمد تا ساعت 2 بامداد در خانه و يا بيرون خانه در صدد رفع مسائل موجود بود ؛ البته برنامه هاي خاصي را هم براي اين روزها اختصاص مي داد . از جمله رفتن به هيئت و نماز جمعه . در ضمن اگر در منزل مشکلي يا کاري پيش مي آمد در رفع آن اقدام مي کرد و اگر فرصتي پيش مي آمد سعي مي کرد در کارهاي خانه نيز به من کمک کند .
ايشان به قدري کم به خانه مي آمد که بچه ها تصور مي کردند که با با ها مهمان هستند حتي وقتي حاج کمال از جبهه مي آمد فرزند کوچکم مي گفت : بابا شما هم در خانه تان از اين فنجانها استفاده مي کنيد ؟ يا اينکه گاهي مي گفت : بابا اين حوله مخصوص ماست ،لطفا آ ن را به خانه تان نبريد .

منصور حسن لو:
اوايل پيروزي انقلاب بود که نيروهاي منافق به شدت در سطح شهر فعاليت مي کردند . حاج کمال بسيار از اين افراد منزجز بود . که يک بار از سپاه اعلام شد که امروز فعاليت گروهکها تشديد شده است . ما به همراه بچه ها و ايشان در سطح شهر مشغول بازرسي بوديم . در بلوار استقلال (زنجان ) گروهي از منافقين را ديديم که در جلوي مغازه اي تجمع کرده بودند . دسته جمعي به آن مغازه رفتيم ، درگيري سختي درگرفت به نحوي که تير اندازي شد و يکي از نيروهاي منافق به هلاکت رسيد و يکي هم فرار کرد .بقيه را دستگير کرده و تحويل مقامات قضايي داديم .
در اين حال ، در جهاد سازندگي در کنار مسئوليت رزمي – مهندسي – مسئوليتهاي ديگري هم داشت از جمله مسئول صنفي و تدارکات جهاد زنجان بود .

در جزاير مجنون بر اثر درگيري با نيروهاي عراقي از رزمندگان در خط مقدم به شهادت رسيدند و حمل اجساد به عقب ممکن نبود . حاج کمال وقتي متوجه شد که اجساد شهدا به عقب بر گردانده نشده است به هنگام تاريکي شب ، ماشين را سوار شد و به جلو رفت و اجساد شهيدان را باز گرداند .
اين در حالي است که يکي از دوستان تعريف مي کرد : به علت اينکه با کوچکترين حرکتي از طرف عراقيها آتش گشوده مي شد رعب و وحشت سخنتي در آن شب مستولي بود و کسي به خط مقدم نمي رفت ولي حاج کمال با شجاعت و جرات خاصي اين کار را انجام داد .

همسر شهيد احمد يوسفي :
پيش از حرکت به منطقه مورد نظر براي نقشه برداري از منطقه ، حاج کمال يوسفي کنار هم بودند . نماز ظهر و عصر را به اصرار حاج کمال به امامت احمد يوسفي به جا آورديم . وقتي به منطقه رسيديم به دسته هاي مختلف تقسيم شديم . من همراه احمد يوسفي و حاج کمال جان نثار حرکت مي کردم . در راه گلوله توپي فرود آمد و من نزديک تانکر آب خم شدم تا آبي بنوشم .، از آن دو هم خواستم تا کمي صبر بکنند تا من هم به آنها برسم . در بين اين گفتگو بودم که گلوله دوم به آن طرف تانکر اصابت کرد و بلافاصله گلوله سوم هم فرود آمد . از ميان گرد و غبار دو نفر را ديدم که به زمين افتادند با صداي بلند حاج کمال و احمد يوسفي را صدا کردم و از آنها براي حمل اين اجساد کمک خواستم . وقتي دقيق تر شدم ديدم اجساد اين دو عزيز است . شهيد جانثار در همان لحظه به شهادت رسيده بود .

حاج پيري :
سخن گفتن از انسانهاي وارسته اي که در اثر تابش انوار مقدس الهي در وجودشان از مسلک انسانهاي مادي خارج و به موجودي ملکوتي تبديل گشته بودند . براي کسي که تصور اين مقامات هم برايش مقدور نيست ، بسيار سخت و دشوار است.
اين راد مردان کساني بودند که بعد زماني سال 61 هجري تا عصر امام (ره) از ذهنشان پاک گرديده و خود را در رکاب مولاي خويش حضرت اباعبدالله الحسين احساس کرده و سر از پا نشناخته سر به فرمان سرور شهيدان لحظه شماري مي نمودند تا نوبت جانبازي کي شود؟ تا خون پاک قلب خويش را نثار جانان کرده و به ملکوت اعلي پر بکشند.
بهتر است سخن را کوتاه کرده ، وصف اين عاشقان سفر کرده را از زبان امام شهيدان عصر حاضر حضرت روح ا... ذکر نماييم. ايشان در قسمتي از پيام خودشان در سال 67 چنين مي فرمايند :
« ما براي درک کامل ارزش و راه شهيدانمان فاصله طولاني را بايد بپيماييم و در گذر زمان و تاريخ انقلاب و آيندگان آن را جستجو نماييم . بي شک خون شهيدان ، انقلاب و اسلام را بيمه کرده است . خون شهيدان براي ابد درس مقاومت به جهانيان داده است و خدا مي داند که راه رسم شهادت کور شدني نيست و اين ملتها و آيندگان هستند که به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود و همين تربت پاک شهيدان است که تا قيامت زيارتگاه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاء آزادگان خواهد بود.
از بنده خواسته شده است که درباره سردار شهيد اسلام برادر شهيد حاج کمال الدين جان نثار فرمانده پشتيباني و مهندسي جنگ و جهاد و سازندگي استان زنجان مطالبي را بازگو نمايم ولي همانطور که در ابتداي عرايضم بيان کردم سخن گفتن درباره اين گوهرهاي گرانبهاي مکتب تشيع بسيار دشوار است ، اما از آنجايي که وظيفه ايجاب مي کند که هر کس به قدر بضاعت خود ياد اين عزيزان را زنده نگاه داشته و گوشه اي از ايثارگري اين دلاور مردان عرصه نبرد و پيکار بر عليه ظلم و جور حاکم بر جهان مادي را جهت انتقال به نسل آينده و همچنين ثبت در تاريخ بازگو نمايد ؛ بنده نيز يکي از شاگردان کوچک اسلامم ، بدون تعارف مي گويم اين وجود عزيز براي ما به منزله معلمي دلسوز و فرماندهي والا مقام و متواضع بودند که نقش محوري و تعيين کننده را در شکل گيري و هدايت گردان مهندسي 22 ذوالفقار جهاد سازندگي استان زنجان داشتند. گوشه اي از فداکاري و ايثار گريهاي اين عزيز به حق پيوسته را ذکر مي نمايد.
همانطور که ميدانيد طول جبهه نبرد ما از ارتفاعات سر به فلک کشيده حاج عمران در شمالغرب تا کرانه هاي خليج فارس ادامه داشت که وضعيت مختلف جغرافيايي اين مناطق کاملاً از هم ديگر متفاوت بود و اين نکته نيز براي مسئولين حداقل براي دست اندرکاران جنگ محرز و مسلم بود که بدون داشتن نيروهاي مهندسي کارآزموده و فعال امکان انجام عمليات و تثبيت مواضع به دست آمده و بدون انجام عمليات مختلف مهندسي تقريباً غير ممکن بود. در هر عملياتي نياز مبرم به سه مرحله کاري مهندسي بسيار طاقت فرسا بود که عبارت بود از :
مرحله‌قبل‌از عمليات که با توجه به توپوگرافي منطقه عملياتي که شامل عمليات خاکي ، آبي و خاکي و عمليات آبي مي بايستي ماهها قبل از عمليات با شگردهاي خاصي بدون اطلاع دشمن راههاي مناسب ، پل ، بيمارستان صحرايي ، سايتهاي موشکي ، پايگاههاي استقرار نيروها و انواع و اقسام کار مهندسي انجام مي گرفت تا در موقع آفند نيروهاي رزمي بتوانند ، سريعتر به مواضع دشمن دسترسي پيدا کنند و باکمترين تلفات بيشترين پيشروي را در مواضع دشمن داشته باشند.
مرحله حين عمليات : نيروهاي مهندسي مي بايستي دوشادوش نيروهاي رزمنده و گاهي جلوتر از آنها اقدام به احداث خاکريز و آشيانه تانک ، سکوي توپ 106 ، احداث پلهاي شناور ، احداث سنگرهاي اورژانس ، ترسيم پلها و جاده هاي تخريب شده و ساير اقدامات لازم را براي سهولت انجام عمليات، توسط دستگاههاي غول پيکر خود که کاملاً در معرض ديد و تيررس دشمن بودند ، به انجام برسانند که انجام اين عمليات توسط رانندگان و واقعاً جان بر کف و اين ماشين آلات انجام مي گرفت و به جهت نقش و اهميت اين سري از کارهاي مهندسي بود که امام عزيز لقب پرافتخار سنگرساز بي سنگر را به فرزندان خودشان در جهاد سازندگي اعطا فرمودند.
مرحله بعد از عمليات : اين مرحله از سخت ترين مراحل انجام کارهاي مهندسي در طول جنگ بود . زيرا اين مرحله در موقعيت پدافندي نيروهاي رزمنده و در زير پاتک هاي بسيار سنگين نيروهاي دشمن بعثي انجام مي گرفت و نيروها و ماشين آلات مهندسي در معرض بمباران شديد و آتش عقبهاي پي در پي و در روز روشن و زير ديد مستقيم تانکها و هلکوپترهاي دشمن بودند و گاهي اتفاق مي افتاد که براي احداث چند متر خاکريز چند نفر از رانندگان لودر يا بولدزر به نوبت براي هدايت يک دستگاه شهيد مي شدند.
با توجه به موارد ذکر شده و فرمايشاتي که امام راحل (ره) در خصوص نقش جهاد سازندگي در طول دفاع مقدس داشتند از جمله در پيامي فرمودند نقش جهاد در جبهه و جنگ کمتر از نيروهاي نظامي نبوده و نيست ، در جاي ديگري فرموده بودند اگر جهاد نبود پيروزي به اين سرعت به دست نمي آمد. مي خواهيم درباره شهيدي صحبت کنيم که از اولين روزهاي شروع جنگ تحميلي تا روز شهادت به عنوان فرمانده پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد سازندگي زنجان در خدمت برادران رزمنده خدمات بسيار پرباري در جهت تسريع در پيروزي عملياتي به انجام رساندند و هيچگاه ياد و خاطره اين فرمانده دلاور ، متواضع ، خوش فکر و ايثار گر از ذهن مسئولين جنگ و رزمندگان اسلام و ملت شهيد پرور محو نخواهد شد . اما در ارتباط با محورهاي مطروحه و خصوصيات و ويژگيهاي اين شهيد گرانقدر به قدر وسع مطالبي را بازگو مي نمايم :

معتقد به فرماندهي از نزديک بودند و در طول جنگ همواره با اين شيوه تشکيلات را اداره مي کردند .بنابراين در گزينش فرماندهان تحت امر اين مساله را هميشه مد نظر داشته و افرادي را انتخاب مي کردند ، که علاوه بر داشتن خصوصياتي مثل اطاعت محض از ولايت فقيه و فرماندهي کل قوا ، حضور در جبهه جنگ به عنوان عمل به تکليف ، بريدن از علايق دنيوي ، ايثار گري ، شجاعت ، تواضع در برخورد با نيروهاي تحت امر ، تقوي و تزکيه نفس و ساير ويژگيهاي يک فرمانده مسلمان داراي اين خصوصيت (مديريت از نزديک) نيز باشند. نحوه فراخواني نيز به صورت خيلي ساده و حداکثر با تماس تلفني و پيام شفاهي و در مواقع ضروري از طريق کتبي صورت مي گرفت . زيرا همه کساني که تحت امر ايشان بودند يک اشاره از طرف حاجي مي شد ، سر از پا نشناخته و مشتاقانه به سوي منطقه پر مي کشيدند، تا بلکه بتوانند دين خود را به اسلام عزيز که مورد هجوم شرق و غرب قرار گرفته اداء نمايند.

از آنجاييکه اين فرمانده دلاور بسيار خوش فکر و آينده نگر بودند و فرمايش امام را مبني بر اينکه اگر اين جنگ بيست سال هم طول بکشد ما ايستاده ايم را با جان و دل قبول کرده بودند و تمام هستي خود را در راه دفاع از مرزهاي کشور اسلامي سرمايه گذاري کرده بودند . لذا به امر مهم کادر سازي ، سازماندهي و آموزش اهميت فوق العاده اي قائل بودند در سايه اين تفکر بود که تشکيلات کوچک پشتيباني جنگ ابتداي جنگ ، جهاد سازندگي زنجان در سال 1365 که ايشان به فيض عظماي شهادت نايل گشتند ، امکانات يک لشگر مهندسي اعم از نيروي انساني و ماشين آلات و ساير ادوات مهندسي را داشت.

از خصوصيات بارز و ممتار اين شهيد گرانقدر مي توان به چند مورد اشاره كرد. اشراف به كليه مسايل و جريانات امور كه در تشكيلات تحت امر ايشان اتفاق مي افتاد ، پشتكار و پيگيري ماموريت محوله تا مرحله حصول نتيجه ارتباط با روحانيت و چگونگي تكريم و احترام آنها
يكي از ويژگيهاي تشكيلات مهندسي جهاد سازندگي زنجان حضور مستمر يك نفر روحاني به طور نوبتي در طول جنگ بوده است.
حضور اين برادران سبب ارتقاء فكري و ايجاد حالتهاي معنوي در تشكيلات مي گرديد و با برگزاري مراسم نماز جماعت ، دعا و نيايش در ايام مشخص و به ويژه در شبهاي عمليات جلوه هاي خاصي از معنويت در مجموعه نيروها بروز مي كرد كه سبب تحرك بيشتر اين نيروها و قدرت قلب آنها براي انجام هر چه بهتر ماموريت محوله مي گرديد. شهيد عزيز مصراً پيگير حضور برادران روحاني در ستاد بودند و در تمام موارد با احترام خاصي با اين برادران برخورد مي كرد و در مواقعي كه اكيپ هايي از قشرهاي مختلف روحانيت اعم از ائمه جمعه و جماعات و به ويژه آيت اله موسوي زنجاني ، امام جمعه محترم زنجان جهت بازديد از منطقه حضور پيدا مي كردند . اين سردار دلاور راساً اين بزرگواران را به تمام نقاط مناطق عملياتي برده و توضيحات و توجيهات خاص هر منطقه ارايه مي نمودند .

جبهه هاي جنگ ما جبهه نور عليه ظلمت بود و اين نورانيت جبهه هاي ما از معنويت حاكم بر وجود تك تك رزمندگان سرچشمه مي گرفت و اين معنويت در اثر مداومت اين عزيزان در ذكر حضرت حق و دعا و نيايش و مداومت در برگزاري نماز جماعت در سخت ترين شرايط منطقه در برگزاري مراسم سوگواري ايام شهادت ائمه اطهار (ع) به وجود آمده بود و شهيد جان نثار در پرداختن به اين امور گوي سبقت را از همگان مي ربود و الگو و سرمشق ساير همسنگران بود .

هر كس شجاعت و ايثار به نوعي تعريف مي كند و بنده تبلور عيني اين دو واژه مقدس را در وجود ايشان اينطور مشاهده كردم كه بريدن از علايق مادي ، حتي همسر و فرزند كه جان خود را در طبق اخلاص قرار دادند به خاطر حفظ مرز و بوم و نواميس مردم و در يك كلمه بريدن از غير و پيوستن به حق كه در اين صورت صاحب اين مقام عالي شجاع ترين مردم مي شود . زيرا كسي كه از خدا خوف داشته باشد از احدي ترس نخواهد داشت.
ايشان در تمام مواقع اعم از لحظه هاي بحراني ، عمليات و يا مواقع عادي پدافندي اين سه خصيصه مردانه را در حد اعلي در وجودشان متبلور ساخته بودند .

در جنگ نابرابر ما عنصر توكل بود كه رمز موفقيت بود ، شخص اگر متوكل باشد و تمام امور را تحت سيطره خداوند بداند و به تكليف عمل نمايد پيروزي واقعي هست . اگر چه در ظاهر شكست مي خورد و سردار شهيد ما اين خصلت را به صورت ملكه در وجودشان پرورش داده بودند و با كمترين امكانات بزرگترين و خطرناكترين ماموريت ها را تقبل مي كردند و در اغلب آنها سرفراز و موفق بودند .
در نظام والاي ما اطاعت از ولايت امر و فرماندهي به صورت تكليف شرعي مطرح بوده و از نوعي قداست خاص برخوردار است و به همين لحاظ وقتي فرماني از ناحيه مقدس ولايت امر صادر مي گرديد تمام رزمندگان بدون چون و چرا و با جان و دل پذيرا بودند و يكي از عوامل اصلي پيروزي در جنگ عمل به اين ركن اصلي حاكم بر نظام مقدس اسلامي مي باشد و شهيد حاج كمال مصداق بارز و شايسته اين عوامل بودند .

جنگ يك حالت استثنايي است كه تمام نيروها به صورت و حالت رواني خاصي در آن به سر مي برند و فرماندهي زماني موفق است كه بتواند حالتهاي دروني افراد تحت فرماندهي خود را بهتر تشخيص داده و به فراخور حال فرد ماموريت را به وي محول نمايد و اين مستلزم داشتن تدبير و تدبر لازم در برخورد با مسايل گوناگون نيروي انساني تحت امر است كه خود نوعي مديريت مي باشد و شهيد عزيز ما در اين خصوص به جرات مي توانم بگويم متخصص بودند و در اين موارد داراي نبوغ منحصر به فردي بودند.

در جنگ مساله قاطعيت در اجرا يكي از اصول مهم و غير قابل انكار هست و اگر بعد از مطالعه و طراحي عمليات و در حين اجراء فرمانده نتواند با قاطعيت آن را به اجراء درآورد منجر به فاجعه اي جبران ناپذير مي شود كه جان بسيار زيادي از رزمندگان با خطر جدي مواجه خواهد شد . وقتي در سرنوشت كلي جنگ تاثير خواهد گذاشت فرمانده دلير ما بعد از مطالعه و مشورتهاي لازم در خصوص ماموريت محوله در مرحله اجراء با قاطعيت در خور تحسين اين امر را به اجراء در مي آوردند. در اين خصوص هيچگونه اغماضي را روا نمي داشتند.

در رعايت اين اصل اساسي وسواس عجيبي به خرج مي دادند تا جايي كه حتي با استقبال از خطر جاني سعي در حفظ بيت المال داشتند. براي مثال در عمليات والفجر 9 كه مساله عقب نشيني نيروها پيش آمده بود ، ايشان علاوه بر اينكه كليه ماشينها و امكانات را زير آتش سريع دشمن تخليه كرده بودند حتي تا آخرين قطعه سنگرها و كفپوش نايلوني و گوني هاي سنگري را در ظاهر ارزش چنداني نداشته با دقت زياد به عقب منتقل كرده بودند.

جنگ و كارهاي مهندسي جنگ يك امر عادي و همسنگ كارهاي پشت جبهه نبوده و سرتاپا مملو از مصايب و مشكلات و غم از دست دادن عزيزان و گاهي مواجه با شكست نيروهاي خودي و انواع و اقسام پيش آمدها بود كه در اين مواقع هدايت يك تشكيلات چند صد نفري بسيار طاقت فرسا است . شهيد جان نثار در برابر كوهي از مشكلات خم به ابرو نمي آورد هر چند در درون خودشان غوغايي برپا بود، ولي هيچگاه مشاهده نشد كه ايشان اين مصايب و مشكلات به بيرون بروز داده و در تصميم گيري ها دچار شتاب و سردرگمي شوند . بلكه با متانت و وقار خاصي كه برازنده شخص ايشان بود با مسايل برخورد مي كردند و اين براي كليه نيروهاي تحت امر ايشان يك آرامش خاطر اطمينان بخش به ارمغان مي آورد .

از آنجايي كه اين دو صفت روحاني بوده و بدون داشتن تقوي و تزكيه نفس ، امكان حضور در جبهه هاي جنگ ما تقريباً غير ممكن مي نمود و اگر هم نادر افرادي هم بدون داشتن اين صفات در جبهه حاضر مي شدند، حضورشان قابل دوام نبود ، زيرا داشتن اين خصايص قرين بود با دست كشيدن از تمام علايق و لذايذ دنيوي و عاريت دادن كاسه اي به محضر دوست و هر لحظه خود را در معرض شهادت ديدن و اين نمي شد مگر مداومت در تقوي و تزكيه نفس و شهيد بزرگوار ما با ايثار خون پاك قلب خونين اين اصل را به اثبات رساندند.

با حركات و سكناتي كه يك فرد با عمل به آنها بر قلبها حكومت مي كند اشاره مي كنم . تواضع، ترجيح دادن منافع ديگران بر منافع خود، نحوه سلوك در زندگي شخصي و اجتماعي، صدق در گفتار و عمل و ...
شهيد جان نثار بدون اغراق در حكومت بر قلبها چه در زندگي پشت جبهه و چه در ميدانهاي آتش و خون كم نظير بودند .
رمز بقاي يك تشكيلات در دراز مدت وجود نظم و انظباط در اداره ي آن مي باشد به خصوص در مسائل خطير جنگ وجود اين دو عنصر حياطي مي نمايد زيرا تمام عوامل براي موفقيت و در پيش برد عمليات به صورت زنجيروار به هم ارتباط دارند كه در صورت عدم نظم و انظباط و برنامه ريزي و افسار گسيختگي حاكم شده و نتيجه مطلوب حاصل نخواهد گرديد. تمام سعي و تلاش شهيد گرانقدر ما در جا انداختن اين مسئله در بين نيروهاي تحت امر بوده كه تا حدودي موفق بودند.

با همه مثل برادر برخورد داشته و به كليه مسائل نيروها اعم از شخصي و كاري توجه خاصي مبذول مي نمودند و توصيه اكيد به مسوولين پشت جبهه در خصوص حل مشكلات اين عزيزان مي فرمودند.
آثاري از تكبر و غرور و خود بزرگ بيني براي حتي يك لحظه در وجود ايشان بروز نمي كرد و گويي اصلاً اين قواي دروني شيطاني در ايشان وجود ندارد و توضع و فروتني ايشان مثال زدني است.

احترام فوق العاده اي نسبت به خانواده شهدا و ايثارگران قائل بودند و در هر فرصتي كه پيش مي آمد دستورات لازم را در خصوص رفع تنگناي از زندگي آنها را صادر مي نمودند.
او يكي از عناصر شناخته شده مناطق عملياتي بوده و هم در بعد نظامي و هم در بعد مهندسي جنگ يكي از صاحب نظرات سطح بالاي مناطق عملياتي بودند. در اغلب جلسات طرح و برنامه عملياتي قرارگاهي شركت مي نمودند و اطلاعات دست اول از زمان و كيفيت انجام عمليات داشتند ولي به قدري حساس نسبت به حفظ اسرار بودند كه كوچكترين اطلاعاتي از ناحيه ايشان درز نمي كرد.

سيد علاء موسوي :
ايشان قبل از پيروزي انقلاب تئاترهايي كه در رابطه با آگاه كردن مردم بود و افشاي ظلم خان و خوانين و شاهان بوده با كمال جسارت شركت مي كرد و به همان اندازه نقشي كه در تئاتر به عهده گرفته بود و بعدها من معقتد شدم اين نقش در زندگي ايشان هم تاثير داشته در رابطه با ترقي كه مي توانست در اداره خودش داشته باشد ولي آن را به نفع جهاد سازندگي رها كرد و فرمان امام و تا جايي كه از دستش برمي آمد براي برپايي جهاد سازندگي اقدام كرد . وقتي قرار شد كه تاريخ جهاد در جبهه ها ثبت شود، ايشان جزء اولين نفراتي بود كه براي ثبت جهاد در جبهه حاضر شدند و يكي از خاطرات عجيبي كه من از جهاد سازندگي زنجان دارم عليرغم برخوردي كه بنده با افراد قبل از جهاد داشتم آن متانت و وقار و عمل به تكليف كه بنده از جان نثار ديدم . مي توانم اقرار كنم كه از كمتر كسي سراغ دارم ايشان همچنان به ماموريت هاي خودش ادامه داد و بعضي ها كه جهاد را ترك كردند و رفتند ايشان جهاد را ترك نكرد و حتي بالاتر از فرامين و دستوراتي كه شايد در اداره جهاد سازندگي افرادي كه ما داشتيم ايشان هميشه چند قدم جلوتر مسايل را حل مي كرد و پيشنهادهايش را طرح مي كرد . مديريت خاصي داشت و افراد را براي سازماندهي كار خودش انتخاب مي كرد و با گروهي كه مي رفت معمولاً با موفقيت اعلام مي شد كه در منطقه اي كه بايد باشند هستند و كار را به خوبي انجام داده اند . يك روز هم قبل از شهادت ايشان كه بنده با شهيد احمد يوسفي بوديم در شهر مي گشتيم ، ايشان به طور بسيار ساده در مقابل پمپ بنزين تشريف داشتند و ملاقات كرديم و با اشاره رمز آميزي فرمودند يك قرارمان سرجاي خودش هست و تقريباً با اين تعبير و فردا صبح اول وقت وقتي عازم شدند من مي ديدم كه اينها با يك نگاهي همديگر را تعقيب مي كردند كه بنده مفهوم آن نگاهها را بعد از شهادت ايشان فهميدم .
در زمينه جاذبه و دافعه ايشان مي توانم بگويم كه بنده را به خودشان جذب كردند و همينطور كه عرض كردم مي رفتند و كار را تا حد توان انجام مي دادند از نظم و انضباط خاصي برخوردار بودند و قتي مي گفتند فردا صبح اول وقت خواهيم رفت همه نشانه هايي بود كه بايد باشد و شايد هر چه مطالبي كه در اين جا آمده از شجاعت و ايثار و قاطعيت و حكومت در قلبها همه چيز در وجود اين چنين انسان شريفي مثل شعاعهايي كه از خورشيد طلوع مي كند ديده مي شد. تواضع و فروتني هم داشتند و واقعيت مي توانم بگويم كه يك نوع تعبد و اخلاص خاصي را داشتند و ايشان هرگز رو در رو و چشم در چشم صحبت نمي كردند و حرفهايشان را با پايين انداختن سر مطرح مي كردند و مي گفتند كه اين هست و ما فكر مي كنيم درست مي رفتند . دنبالش با يك توكل خاصي حركت مي كردند و اين براي ما يك نوع تعليم و تربيتي است و بنده اشك ايشان ،نماز و دعاي ايشان را ديدم و مي توانم بگويم يك انسان كاملي بود .وقتي سر جنازه ايشان حاضر شديم مردم زنجان من هيچ بهتر اين پيدا نكردم كه خطاب به جسد ايشان بگويم كه اي كمال جان نثار تو واقعاً كمال جان نثاري را انجام دادي.


آثار منتشر شده درباره ي شهيد
بسم ا... الرحمن الرحيم
همه به ريسمان الهي چنگ زنيد و از يکديگر جدا نشويد .
قرآن کريم ، آل عمران ، آيه 103
خدايا ، مرزهاي مسلمانان را به عزت و قدرت خود محکم گردان و محافظين مرزها را به نيروي خود تقويت فرما و عطاياي ايشان را از توانگري خود سرشار ساز و عده ايشان را افزون ساز و اسلحه ايشان برا کن و حوزه ايشان را حراست نماي و نقاط حساس جبهه شان را محکم کن و جمعيتشان را الفت بخش و کارشان را به وجه شايسته روبراه کن . فرازي ازصحيفه سجاديه
مردان الهي با الهام از آيه شريفه واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا معجزه وحدت کلمه و اتفاق را در سايه لواي مقدس انقلاب شکوهمند اسلامي به راي العين ديدند. زماني که اسلام پس از قرنها مبارزه و تلاش استقرار يافت ، مستضعفين جهان از همه نژادها اميد فراواني در اجراي عدالت بدان بستند و به همين سبب هم احزاب شيطاني منافع مادي و خوي خون آشامي و تجاوزگري خود را درمعرض خطر ديدند و براي انحراف اين نظام الهي توطئه هاي متعددي را تدارک ديده و مي بينند و خواهند ديد. در قرون اخير نيز اسلام عزير به سرکردگي دشمنان اسلام و انسانيت يعني ابرقدرتهاي جهانخوار و توسط نوکران دست آموزشان در کشورهاي مختلف اسلامي از مسير راستين خود منحرف و در سنگلاخ تمدن ريايي آلت دست جهانخواران شده بود . انقلاب شکوهمند اسلامي به رهبري حضرت امام راحل يکبار ديگر چون قيام جد بزرگوارش حسين ابن علي در صفحه تاريخ اسلام ظهور کرد و اسلام را از رنج غربت ساليان دراز به صحنه حماسه و دلاوري آورد و توطئه شوم 31 شهريور ماه 1359 و حمله سريع و هماهنگ رژيم سرسپرده بعثي عراق با پشتيباني تمامي قدرتهاي جهاني بر عليه ايران اسلامي را ناکام گذاشت.
الطاف خفيه الهي در تمام طول جنگ يعني در هشت سال دفاع مقدس شامل حال مردان موحد و متعهد گرديد و در سايه اتحاد کلمه رمز پيروزي را به دست آورده و مرزهاي مسلمانان را با قدرت تمام محافظت کردند .
سردار شهيد حاج کمال الدين جان نثاريکي از اين ستارگان دنباله دار است .اوکه گفتارش در عمل و عملش در گفتار شاهد صادقي براي اسلام شناسي و علي شناسي بود ،به راستي جان خود را نثار دين و ميهن کرد و به وصال معشوق نائل گرديده است.
ستادبزرگداشت مقام شهيد


برچسب ها : جان نثار , کمال ,
بازدید : 260
[ 1392/04/30 ] [ 1392/04/30 ] [ هومن آذریان ]
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,898 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,590 نفر
بازدید این ماه : 6,233 نفر
بازدید ماه قبل : 8,773 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک