فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

ناصری، محمد ناصر
(ملیت :  ایرانی قرن : 15)
شهید محمد ناصر ناصری : مسئول کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در مزار شریف افغانستان در يكي از كوهستان هاي اطراف روستاي گازاردر شهرستان بيرجند، شبي از شب هاي بهار 1340،انبوهي ازابرهاي سياه،آسمان را فرا مي گيرند.پس ازبرخوردهاي پي در پي شان با يكديگرو ايجاد رعدوبرق هاي مهيب،باراني سيل آسا شروع به باريدن مي كند. رودخانه اي در آن اطراف بوده كه هر آن بيم طيغانش مي رفته است. در اين ميان، مادري مريض احوال همراه زني از بستگانش ، براي در امان ماندن از سيل و طوفان و صاعقه ، به زحمت و به سختي خود را به دامنه كوه مي رساند و در غاري كوچك پناه مي گيرد. ساعاتي بعد،در همان غار نوزادي قدم به عرصه هستي مي نهدكه نام او را محمدناصر مي گذارند تا به موجب اراده حقيقت جويش، به زودي درزمره ناصرين دين حق و در زمره جنود الهي قرار بگيرد.محمدناصر سنين طفوليت را در روستاهاي گازار و سيستانك سپري مي كند و براي گذراندن دوران ابتدايي، به روستاي اسفدن مي رود كه در بيست و چهار كيلومتري سيستانك واقع شده است. با تمام مشقاتي كه در راه ادامه تحصيلش وجود داشته، علاقه وافري از خود به درس خواندن نشان ميدهد. يكي از آن مشقات،دوري از پدر و مادر بوده است.شاگرد ممتاز بودن در طول سال هاي دبستان و قبولي يك ضرب در امتحانات نهايي كلاس پنجم ونيز نبودن مدرسه راهنمايي در آن اطراف،پدرش را وا مي دارد تا شرايط ادامه تحصيل وي را در شهر بيرجندفراهم نمايد.در حالي كه نوجواني دوازده ساله بوده،راهي آن ديار مي شود و باجديت پي درسش را مي گيرد. از دوران دبيرستان،در زمره نيروهاي موثر انقلاب قرار مي گيردو به زودي سر منشاءاقدامات جمعي زيادي ،مثل تظاهرات و يا حمله به يگان هاي نظامي مي گردد. يكي از خصوصيات بارز او در ايام مبارزه اين است كه با به خرج دادن همتي بالا،درعين انجام فعاليت هاي چشمگير انقلابي ، هرگز از درس خواندن باز نمي ماند و هرسال تحصيلي را با نمرات خوب و معدل بالا پشت سر مي گذارد.پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، در تاسيس كميته انقلاب اسلامی (سابق)و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بيرجند نقشي كليدي ايفاء مي نمايد و در حالي كه به عضويت سپاه در مي آيد، موفق به اخذ ديپلم نيز مي گردد. سخن گفتن از سردار شهيد، محمد ناصر ناصري ، بدون پرداختن به ارتباطات و تعلقات خاطر آن بزگوار به افغانستان و افغاني ها ،قطعا كاري ناقص خواهد بود.اوكه از دوران كودكي با زندگي در نوار مرزي ايران و افغانستان، كم و بيش با مردمان آن سامان برخورد هايي داشته، همزمان با تجاوز شوروي سابق به آن كشور، در جبهه خدمت به مردم محروم و مجاهدين افغاني نيز فعال مي گرددو به شكل گسترده اي اقدام به حمايت از نهضت جهادي آنان مي كند.در عين حال، از انجام وظيفه در حراست از دستاورد هاي انقلاب اسلامي نيز باز نمي ماند. در همين راستا مي توان به نقش درخشان او در خاتمه دادن به شورشهای منافقين در شهر هاي بيرجند و قائن و نواحي اطراف آنها اشاره نمود. سال هاي پنجاه و نه و شصت ،ضمن قبول مسئوليت سپاه زيركوه و حل و فصل نمودن مشكلات حاد آن، سفري به دو شهر«شيندند»و «فراه» مي كندو ضمن گفت وگوبا مسئولين جهادي افغانستان، راهكارهاي كمك به آنها را بيشتر و بهتر بررسي مي نمايد. در همان ايام كه فرماندهي سپاه زيركوه را به عهده داشته، با دختري از خانواده مذهبي ازدواج مي نمايد.پس از شروع جنگ تحميلي،با تمام مشغله اي كه داشته انجام وظايف سنگين ديگري را هم بردوش خود احساس مي كند. با اينكه به خاطر وجود مسائل خاص در بيرجند و اطراف آن و نياز ضروري به حضور فيزيكي او در آن جا، مسئولين مانع رفتنش به خط مقدم مي شده اند، ولي در عين حال به صورت پراكنده و كوتاه چند باري عازم مناطق جنگي مي شود، و از طرفي هم ضمن پشتيباني هاي تداركاتي، در شهر هاي بيرجند، قائن و گناباد، نقش بسيار مهمي را در بسيج نيروهاي مردمي و اعزام آنها به جبهه ايفا مي كند. سال 1363 ، با حفظ سمت قبلي ، فرماندهي سپاه بيرجند را نيز مي پذيرد و همچنان از حضور در جبهه هاي جنگ باز نمي ماند كه در همين سال ، ضمن عهده دار شدن مسؤليت يكي از محورهاي اطلاعات و عمليات تيپ بيست و يك امام رضا (سلام الله عليه ) در عمليات عاشورا (ميمك ) هم شركت مي كند كه به سختي از ناحيه كتف و پا مجروح مي شود. سال 1364 ، سردار پر آوازه دفاع مقدس ، شهیدمحمود كاوه وقتي اوصاف ناصري را از دوستانش مي شنود و استعداد بالاي او را شناسايي مي كند ، براي جذب وي به تيپ ويژه شهدا تلاش مي نمايد .نهايتا موفق مي شود او را به تيپ ويژه بياورد و رياست ستاد را بر عهده اش بگذارد. بنا به شهادت همرزمان و اسناد به جاي مانده از آن دوران ، هرگز نقش شهيد ناصري را در هر چه شكوفاتر شدن تيپ ويژه شهدا نمي توان ناديده گرفت .البته ارتباط عرفاني و معنوي او با محمود كاوه ،در تحقق يافتن اين مهم بي تاثير نيست.حجت الاسلام ابراهيمي در اين باره مي گويد: ارتباط بسيار زيبايي بين او و شهيد كاوه بود.شايد بتوان گفت در يك آن ، شهيد كاوه مراد بود و شهيد ناصري مريد، و در لحظه ی ديگر ناصري مراد مي شد و كاوه مريد .هر دو به يكديگر عشق مي ورزيدند و حال و هواي زيبايي در ميدان نبرد و مبارزه داشتند. او تا پايان جنگ، چهار بار گرفتار مجروحيت هاي سخت مي گردد كه برخي تركش هاي آن دوران در بدنش به يادگارمي ماند و نهايتا در حالي دعوت حق را لبيك مي گويد كه هنوز از مجروحيت پا و كمر رنج مي برده است. پس از پايان جنگ ، همچنان با روحيه اي خستگي ناپذير، در سنگرهاي مختلفي مشغول خدمت به نظام و انقلاب مي شود. در اين ميان با استفاده از اوقات اندكي كه براي استراحتش باقي مي ماند، مشغول ادامه تحصيل نيز مي شود كه حاصل آن ، اخذ مدرك ليسانس در رشته مديريت است. اما در نگارش زندگي نامه شهيد ناصري ، نكته اي كه هيچ گاه نمي شود از آن غفلت نمود، فداكاري و ايثار همسر اوست كه چون خود آن بزرگوار مي تواند براي تمام زناني كه شوهران شان به نوعي در حال خدمت به اسلام و انقلاب هستند، اسوه و الگو باشد. اجر و پاداش اين زن فداكار، اگر بيشتر از اجر و پاداش شهيد ناصري نباشد، قطعا كمتر هم نخواهد بود.در اين باره حجت الاسلام سالك مي گويد: اگر مرحوم شهيد ناصري در ابعاد معنوي به مقامات عاليه رسيد، اين را مرهون ايثار و قدرت ايماني همسرش است. در واقع اين زن ، هم مادر بود و هم پدر بود براي بچه ها ، و با آگاهي و سازگاري اش چنان روحيه و آرامشي به شوهرش مي داد كه او با خاطر جمع مي توانست در راه قدم بزند و مشغول كسب توفيقات باشد. سرانجام اين انسان خستگي ناپذير در روز هفدهم مرداد 1377 ، توفيق اين را يافت تا در شهر مزار شريف ، به نحوي بسيار مظلومانه و به دست نیروهای طالبان که افرادي شقي و بي منطق هستند،شهد شيرين شهادت را بنوشد. آقاي شاهسون ، تنها بازمانده آن واقعه ، درباره آخرين لحظه هاي زندگي شهيد ناصري و شهداي ديگر كنسولگري جمهوري اسلامي ايران ،چنين مي گويد: طالبان وارد خيابان كنسولگري شده بودند و هر موجود ي را كه مي ديدند ، به طرفش تير اندازي مي كردند .دود ناشي از انفجارهاي متعدد ، از همه جاي شهر سر به آسمان كشيده بود . صداي تيراندازها هر لحظه به ما نزديك تر مي شد. شهيد ناصري از چند روز قبل ، با وزارت امور خارجه در تماس بود .آن روز هم چند بار با آنها تماس گرفت .مي گفتند: پاكستان حفظ جان شما را تضمين كرده است. و از هر لحاظ خاطر ما را جمع كردند كه در صورت سقوط شهر ،اتفاقي براي مان نخواهد افتاد. به اعتبار همين ضمانت ها، هنگامي كه گروه كوچكي از طالبان ،در كنسولگري را به صدا در آوردند ، ما در را به روي شان باز كرديم . آنها وحشيانه در مي زدند و يكريز .اين نشان مي داد كه اگر در را باز هم نمي كرديم ،به زور وارد مي شدند. در بين اين گروه كوچك، چند نفر پاكستاني هم به چشم مي خورد كه بعدها فهميدم بعضي از آنها از اعضاي گروهك صحابه پاكستان بودند.به هر حال ،آنها هم مثل ساير طالب ها خشن بودند و بي منطق ،و به زبان پشتون صحبت مي كردند. با اين كه برخورد ما از ابتدا با آنها خوب بود ، ولي آنها بدون هيچ دليلي معترض ما شدند و با ضرب و شتم ،همه مان را بردند داخل اتاقي در زيرزمين كه يك در آهني داشت .قفل بزرگ و محكمي به آن زدند و رفتند. شايد بيراه نباشد اگر بگويم از همه ما آرام تر ، ناصري بود .همان بزرگوار هم بود كه گفت : اينها كار را تمام خواهند كرد. مشخص بود كه اين گروه كوچك براي كار خاصي آمده اند و انگار از طرف خود ملا عمر ماموريت ويژه اي به شان واگذار شده است .كه البته من بعدها فهميدم واقعيت امر هم چيزي جز اين نبوده است. در آن اتاق ،يك گوشي تلفن بود كه طالب ها متوجه اش نشده بودند .وقتي خاطرمان جمع شد كه آنها رفته اند بالا ، ناصري بلافاصله و براي چندم ،مشغول تماس شد. آن روز او يك بار ديگر هم موفق شد با ايران تماس بگيرد و موقعيت مان را براي شان توضيح بدهد .آنها هم قول دادند تمام تلاش شان را به كار بگيرند تا خطري متوجه ما نشود .اين آخرين تماس ما با ايران بود. چرا كه طالب ها كلا تمام سيستم هاي ارتباطي را از بين بردند. آنها از همان ابتداي كار، شروع كرده بودند به سرقت تمام اموالي كه در كنسولگري بود؛از ماشين ها گرفته تا مواد غذايي ، و حتي ظروف غذاخوري بچه ها. چهل ،پنجاه دقيقه بعد ،يك جوان طالب آمد پايين .آمارمان را گرفت.وقتي مي خواست برود بيرون ،با لهجه غليظ پشتون و با لحني پر از كينه ،چيزي گفت و رفت .يكي از بچه ها كه به زبان پشتوني وارد بود ،گفت: انگار برادرش قاچاقچيه . وقتي از علت اين حرفش پرسيدم ،فهميدم كه برادر آن جوان در ايران ،در شهر زاهدان زنداني است .او گفته بوده كه انتقام برادر زنداني اش را از ما خواهد گرفت! طولي نكشيد كه همان جوان دوباره آمد پايين. اين بار صورتش را پوشانده بود و فقط چشم هايش پيدا بود . فاصله ما تقريبا چهار متر بود. دو ميز آهني وسط اتاق بود كه بين ما و او حايل مي شد. ماهنوز به قولي كه پاكستاني ها به وزارت امور خارجه ايران داده بودند، دلخوش بوديم . اما اين بار جوان طالب ،همين كه روبه روي ما قرارگرفت ،با اسلحه اي كه در دست داشت، دوسه تير به طرف سقف شليك كرد و بعد هم سر اسلحه را گرفت رو به ما و در كمال بي رحمي همه را بست به رگبار . درست در لحظه اي كه او به سقف شليك كردو سر اسلحه اش را آورد پايين،من توانستم خودم را پرت كنم روي زمين. در همين حين،شايد در كمتر از يك ثانيه ،همه بچه ها گلوله خوردند.يك تير هم كه كمان كرده بود،خورده بود به پاي من ، كه البته اين را چند ساعت بعد فهميدم؛اولش فكر مي كردم كه من هم گلوله خورده ام. در آن لحظه نفسم را در سينه حبس كرده بودم.چند تا از همکاران در دم شهيد شده بودند. ازسه، چهار نفرشان صداي ناله به گوش ميرسيد. يكي از آنها ناصري بود كه بدن مطهر و خونينش افتاده بود روي من. معلوم بود دارد آخرين نفس ها را مي كشد.با همان آخرين رمقش ،مشغول شد به گفتن ذكر مقدس حضرت سيدالشهدا (سلام الله عليه). صداي (يا حسين ، ياحسين) گفتنش، هنوز هم توي گوشم است. هرآن انتظارمي كشيدم آن جوان طالب براي زدن تير خلاص به مجروح ها بيايد. ولي در كمال تعجب،ديدم هيچ صدايي بلند نمي شود. شايد نيم ساعت به همان حال ماندم و جرات تكان خوردن پيدا نكردم.كم كم فهميدم كه آن نيروي طالب،گورش را گم كرده است،در را هم باز گذاشته بود.انگار خاطرش جمع شده بود كه مجروح ها ، به تدريج ، در اثر خون ريزي جان خواهند داد. لحظه اي كه تصميم گرفتم بلند شوم،ناصري روحش پرواز كرده بود. 



درباره : ايثارگران , خادمين عرصه ايثار وشهادت ,
بازدید : 158
[ 1392/04/23 ] [ 1392/04/23 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 394 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,495 نفر
بازدید این ماه : 1,138 نفر
بازدید ماه قبل : 3,678 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک