فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

 
امینی، محمدعلی
 
ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : نشانه‏ها آيين اعطاى نشان ملى ايثار اصفهان

 


حاج محمد على امينى، پدر معظم شهيدان؛ »امرالله«، »مرتضى« و »قاسم«(
هفتاد و چهار سال و اهل »ده‏نو« است. پدرش »حسن« كشاورزى بى‏سواد بود ولى پسرانش را نزد روحانى محل مى‏فرستاد تا سواد قرآنى بياموزند. »محمد على« از كودكى همراه پدر روى زمين‏هاى ارباب زراعت مى‏كرد.
و مادرش خديجه با دوخت و دوز لباس به معاش خانواده كمك مى‏كرد. او زنى مذهبى بود و عاشق سيدالشهداء پس‏انداز آنها صرف زيارت كربلا مى‏شد و مجالس اهل بيت.
- با آن كه راه خيلى دور بود و آن وقت‏ها جاده‏ها كافى نبود و وسيله نقليه هم مثل حالا در دسترس مردم نبود، اما پدر و مادرم كه هر دو مذهبى و شيفته امام حسين )ع( بودند، سه بار به زيارت قبر آقا رفتند. آن وقت‏ها هر كسى نمى‏توانست سفر كربلا برود و اگر خانواده‏اى به آن جا مى‏رفتند، بين مردم به »كربلايى« مشهور مى‏شدند. خانواده ما وضعى مالى نسبتا خوبى داشت. چون به مرور توانسته بوديم زمين بخريم و رو زمين خودمان، خربزه، گندم، جو و يونجه مى‏كاشتيم.
تراكتور نداشتيم. مجبور بوديم براى شخم زدن، چهار نفرى با بيل‏هاى دسته بلند، زمين را شخم بزنيم.
براى آبيارى با چراغ انگليسى )چراغ نفتى( سر زمين مى‏رفتيم: »زمستان‏ها سرد بود و با هيچ چيز گرم نمى‏شديم. با اين كه مادرم هميشه برايم لباس گرم مى‏بافت، وقتى مى‏رفتيم سر زمين، تمام تنم از سرما بى‏حس مى‏شد. با اين حال آن قدر كار مى‏كرديم كه بدنمان آمادگى مقابله با سرما را داشت، علاوه بر زمين كشاورزى تعدادى گاو و گوسفند هم داشتيم، كه شيرشان را مى‏دوشيديم و پنير و روغن و ماست مى‏زديم.«
مادرم تمام روز را با نگهدارى گوسفندان و دوشيدن شير و ماست مى‏گذراند و شب‏ها زير كرسى به بافتن جوراب، ژاكت، بلوز و شلوار و كلاه براى فرزندانش مشغول بود. »يك لباسى بود كه دولا پارچه داشت و وسط آن، پنبه مى‏گذاشت. دو طرف پهلوها، جيب‏هاى بزرگى مى‏دوخت كه نان و غذا را تو آن مى‏گذاشتيم كه ظهر در صحرا بخوريم. شال بافتنى و كلاه پشمى مى‏بافت كه دور گردن و روى سر بگذاريم. خيلى مراقب ما بود. برايمان توپ پارچه‏هايى درست كرده بود كه توى آن پر از پنبه بود. شب‏ها تو اتاق با آن بازى مى‏كرديم. قبل از خواب مى‏نشستيم زير كرسى و اگر كسى سواد داشت، شاهنامه يا قرآن مى‏خواند و لذت مى‏برديم.«
هنگام كشف حجاب رضاخانى ژاندارم‏ها چادر زنان را پاره مى‏كردند و مى‏خواستند كلاه پهلوى را كه آغازى براى بدحجابى و بى‏حجابى بود، جايگزين كنند.
»محمد على امينى« بيست ساله بود كه به خواست مادر با »فاطمه كريمى« ازدواج كرد. دو سال عقد كرده ماند و پس از آن همسرش را به خانه پدرى آورد. فرزند اولش اكبر سال )1334( و پس از او خدا به آنها سه دختر و شش پسر

داد، امرالله فرزند پنجم آنها است، مرتضى فرزند ششم آنها در سال 1343 و قاسم فرزند هشتم آنها در سال 1347 به دنيا آمدند. پدر شهيدان چند سال پس از ازدواج اولش با خانم بتول صابرى ازدواج كرد و صاحب هشت فرزند نيز از ايشان شد.
فرزندان زير نظر مادر مؤمنه‏شان تربيت شدند و در دوران فعاليت‏هاى انقلابى اكبر كه تحصيل كرده بود و در جلسات مذهبى شركت مى‏كرد، اعلاميه‏هاى امام خمينى را مى‏آورد و با برادرانش مى‏خواند. او در رشته مهندسى عمران تحصيل كرده بود و »امرالله« كه گرايشات دينى عميق‏ترى داشت، پس از اخذ ديپلم در مدرسه امام محمدباقر دروس حوزوى مى‏خواند. او در تمام سال‏هاى تحصيل، شاگرد ممتاز بود. به ديگران احترام مى‏گذاشت و آن قدر آرام و با طمأنينه حرف مى‏زد و رفتار مى‏كرد كه مورد احترام همگان واقع مى‏شد. بعد از پيروزى انقلاب، او به كسوت روحانيت در آمد و با »فاطمه يادگارى« كه زنى مؤمنه بود، ازدواج كرد و صاحب سه فرزند شد. مرتضى، طيبه، مرضيه فرزندان او هستند. مرتضى و قاسم پس از پايان دوره راهنمايى تحصيلى به زراعت مشغول شدند. مرتضى پس از پيروزى انقلاب، به عضويت سپاه پاسداران درآمد. با آغاز جنگ امرالله راهى منطقه جنوب شد. او امام جماعت گردان بود و در امور دينى و تبليغات فعاليت مى‏كرد. مرتضى از سوى سپاه به عين‏خوش رفت. او در عمليات رمضان، فتح‏المبين و بيت‏المقدس شركت كرد. و به عنوان ديده‏بان خدمت مى‏كرد در 12 فروردين سال 1362 به شهادت رسيد. او در وصيتنامه‏اش نوشته است: »مادرم مى‏دانم كه تو غرق در مهر و صفايى و فرزند خود را دوست دارى. اما آيا بيشتر از اسلام دوست دارى؟ مادر مهربانم رابطه خود را با مادر شهدا بيشتر كن.« امرالله كه همچنان در منطقه جنوب فعاليت مى‏كرد. آخرين بار كه به مرخصى آمد و هنگام وداع گفت: »اگر فرزندم به دنيا آمد، پسر بود، هادى و اگر دختر بود، اختيار با خودتان، كتاب‏هاى مرا بفروشيد و پولش را در منزل استفاده كنيد. مراسم مرا كمتر از حد معمول برگزار كنيد. او در وصيتنامه‏اش نوشته بود: از مال دنيا چيزى ندارم، جز اندكى كه آن را به همسرم بدهيد.«
او رفت و دوم اسفند سال 1364 در فاو به شهادت رسيد. قاسم كه براى گذراندن دوره سربازى از سوى سپاه عازم منطقه شد، نيز به تاريخ ششم خرداد 1367 در شلمچه به لقاءالله پيوست. او در وصيتنامه‏اش از برادران خود خواسته بود تا سلاحش را زمين نگذارند و جاى او را در جبهه، خالى نگذارند.« 


درباره : خانواده شهدا , معرفی ,
بازدید : 165
[ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,151 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,252 نفر
بازدید این ماه : 2,895 نفر
بازدید ماه قبل : 5,435 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک