فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

مقاله درباره معاد,معاد,معاد چیست

معاد

مبانی و ادله اثبات معاد

 

مقدمه

بحث ما درباره مساله معاد است –مساله معاد از نظر اهمیت بعد از مساله توحید مهمترین مساله دینی و اسلامی است. پیغمبران (و بالخصوص آنچه از قرآن درباره پیغمبر ما استفاده می شود) آمده اند برای اینکه مردم را به این دو حقیقت مومن و معتقد کنند: یکی به خدا (مبادأ) و دیگر به قیامت و فعلا -به اصطلاح معمول ما-معاد.

 

- مساله معاد چیزی است که برای یک مسلمان ایمان به آن لازم است ؛ یعنی چه؟

 

یعنی در ردیف مسائلی نیست که چون از ضروریات اسلام است ایمان به پیغمبر ضروری است، پس ایمان به آن هم به تبع ایمان به پیغمبر ضروری است. ما بعضی چیزها داریک که باید به آنها معتقد بود به این معنا که اعتقاد به آنها از اعتقاد به پیغمبر منفک نیست. مساله معاد و قیامت مثل روزه از ضروریات اسلام است (یعنی نمی شود کسی معتقد به پیغمبر باشد ولی منکر معاد باشد) در تعبیرات قرآن کامه ایمان به قیامت ایمان به یوم آخر آمده است؛ یعنی پیغمبر مساله معاد را به عنوان یک چیزی عرضه کرده است که مردم همان طوری که به خدا ایمان و اعتقاد پیدا کنند به آخرت هم باید ایمان و اعتقاد پیدا کنند، که معنی آن این می شود که همین طوری که خداشناسی لازم است (یعنی انسان در یک حدی مستقلا با فکر خودش باید خدا را بشناسد) در مساله معاد نیز انسان باید معاد شناس باشد؛ یعنی پیغمبر که در مساله معاد بگوید چون من می گویم معادی هست شما هم بگویید معادی هست مثل اینکه من گفتم روزه واجب است و شما هم بگویید روزه واجب است. نه، ضمنا افکار را هدایت و رهبری و دعوت کرده که معاد را بشناسد، معرفت و ایمان به معاد پیدا کنند.

 

- علت اینکه مسلمین معاد را جزء اصول دین قرار داده اند این بوده که اسلام درباره معاد یک امر علاوه ای از ما خواسته؛ یعنی نخواسته ما فقط آن را به عنوان یکی از ضروریات اسلام به طفیل قبول نبوت قبول کرده بایم. خواسته که خود ما هم مستقلا به آن ایمان و اعتقاد داشته باشیم؛ ولو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشیم، به معاد اعتقاد نداشته باشیم. این که «ولو» می گوییم نه اینکه از آن صرف نظر می کنم می خواهم بگویم یک مساله ای است که خواسته ما مستقلا به آن ایمان داشته باشیم و لهذا قرآن استدلال می کند بر قیامت؛ استدلال نمی کند بر روزه، می گوید روزه را پیغمبر گفته ولی استدلال می کند بر قیامت پ، چه آن نو استندلالی که پایه آن خود توحید است و چه آن استدلالی که پایه آن نظام خلقت است.

 

استدلال قرآن بر معاد

دو نوع استدلال در قرآن هست یک نوع استدلال بر معاد، بر اسا توحید است که قرآن می گوید ممکن نیست خدا خدا باشد ولی معادی نباشد، یعنی اگر معاد نباشد خلقت عبث است این خودش یک استدلال است. قرآن خواسته روی این مطلب استلال کند: «أفَحسَبتُم أنّما خَلَقناکُم عَبَثَاً و أنَّکم إلینا لا تُرجعُون»( 1 ) البته ما روی این استدلال ها بعدا بحث خواهیم کرد ولی حالا این مدعای خودامن را که «معاد از اصول دین است» می خواهیم بگوییم روی چه حساب است قرآن در واقع این طور می گوید: یا باید بگویید خدایی نیست، پس خلقت و آفرینش عبث و باطل و بیهوده است و دنبال حکمت در خلقت نباید رفت و مانعی نخواهد داشت که خلقت بر عبث و بیهوده باشد و یا اگر خدایی هست که جهان را آفریده است معادی هم باید باشد معاد متمم خلقت است، مکمل خلقت است، جزئی از خلقت است که با نبودن آن خلقت ناقص است خلقت عبث و بیهوده است.

 

- یک سلسله استدلال های دیگر هم در قرآن هست که همان نظام موجود و مشهود را دلیل بر قیامت قرار می دهد در اول سوره حج و مومنون هست که ایها الناس! اگر در بحث و در قیامت شک و ریب دارید پس ببینید خلقت خودتان را بعد خلقت خود ما را می گوید که شما را از نطفه آفریدیم نطفه را از خاک آفریدیم بعد نطفه را به علقه و علقه را به مضغه تبدیل کردیم بعد برای مضغه استخوان قرار دادیم بعد گوشت پوشاندیم بعد شما را به صورت طفل در آوردیم، «ثُمَّ إنکُم بَعدَ ذلکَ لَمَیتونَ ثُمَِ إنکُم یَومَ القیامَهِ تُبعثونَ»( 2 ) همچنین کانه همین راهی را که تا حالا آمده اید ادامه می دهید تا منتاهی می شود به قیامت. پس سر اینکه معاد را جزء اصول دین قرار داده اند، نه صرف [این بوده که معاد] یکی از ضروریات دین و از توابع نبوت بوده است؛ بلکه یک مساله ای بوده که راه استدلال بر آن –لااقل تا اندازه ای-باز بوده و قرآن می خواسته است که مردم به مساله قیامت. [به عنوان یک مساله مستقل اعتقاد پیدا کنند]

 

- رابطه و پیوستگی بسیار شدید میان زندگی دنیا و زندگی آخرت، که فرمود: «الدُّنیا مَزرَعَهُ الاخرَه»( 3 ) هرچه درباره معاد آمده در همین زمینه «الدنیا مزرعهُ الاخره» آمده است.

 

قرآن روی ارتباط عالم و دنیا و عالم آخرت و اینکه آنجا دار الجزاء است و اینجا دار العمل اینجا مزرعه است، یوم ارزع است و آنجا یوم الحصاد فوق العاده تکیه کرده است و بلکه اصلا انبیاء اساس و روح تعلیماتشان همین است؛ نظام دنیا را هم که درست می منند، به اعتبار این است که همین پیوستگی میان دنیا و آخرت هست، یعنی اگر نظام دنیا نظام صحیح عادلانه ای نباشد، آخرتی هم درست نخواهد بود، این دو با یکدیگر اینچنین وابستگی و پیوستگی دارند، نه اینکه تضاد دارند. از نظر قرآن سعادت واقعی بشر در دنیا و سعادت واقعی بشر در آخرت توأم اند، جدایی ندارند. آن چیزهایی که از نظر اخروی گناه است و سبب بدبختی اخروی است، همانست که از نظر دنیوی هم نظام کلی زندگی بشر را فاسد می کند؛ حالا اگر فرض کنیم که یک فرد را خوشبخت کند ولی نظام کلی افراد بشر را فاسد و خراب می کند اینها خصوصیاتی بود که در آنها هیچ نمی شود شک و تردید کرد.

 

معاد در قرآن

آیات قرآن کریم پیرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرین آن را به 5 دسته تقسیم کرده:

 

1- آیاتی که بر این نکته، تاکید می کند بر برهانی بر نفی معاد، وجود ندارد این آیات خلع سلاح منکرین است.

 

2- آیاتی که به پدیده های مشابه معاد، اشاره می کند تا جلوی استبعاد را بگیرد.

 

3- آیاتی که شبهات منکرین معاد را رد، و امکان وقوع آن را تثبیت می کند.

 

4- ایاتی که معاد را به عنوان وعده حتمی و تخلف ناپذیر الهی معرفی می کند و در واقع وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق، اثبات می نماید.

 

5- آیاتی که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد.

 

انکار معاد بی دلیل است

یکی از شیوه های احتجاج قرآن با صاحبان عقاید باطل این است که از آنان، مطالبه دلیل می کند تا روشن شود که عقاید ایشان پایه عقلی و منطقی ندارد چنان که در چندین آیه آمده است: قُل هاتوا برهانکُم...( 4 )بگو (ای پیامبر) دلیلتان را بیاورید.

 

و در مواردی مشابهی با این لحن می فرماید که صاحبان این عقاید نادرست، «علم» و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارد بلکه به «ظن» و گمان بی دلیل و مخالف با واقع، بسنده کرده اند. ( 5 )

 

در مورد منکرین معاد هم می فرماید: «و قالوا ما هی الّا الدنیا نَموتُ و نحنی و ما یهلکنا الا الدَّهرُ و ما لهم بِذلکَ مِنّ عِلمٍ إن هُم إلا یَظُنونَ»(6)

 

و (کافران) گفتند: جز این زندگی دنیا حیاتی نیست که می میریم و زندگی می کنیم و جز روزگار چیزی ما را نابود نمی کند (در صورتی که) به ایم مطلب، علمی ندارد و تنها گمانی می برند. همچنین در آیات دیگری بر این نکته تاکید شده که انکار معاد تنها گمان بی دلیل و نادرستی است.( 7 )

 

البته ممکن است گمانهای بی دلیل در صورتی که موافق هوای نفس باشد مورد قبول هوا پرستان می شود.(8)

 

و در اثر رفتار های متناسب با آنها و ارتکاب گناهان تردیجا به صورت اعتقاد جزمی جلوه کند.( 9 )

 

و حتی شخص بر چنین اعتقادی پا فشاری نماید.( 10 )

 

قرآن کریم، سخنان منکرین معاد را نقل کرده است که غالبا چیزی بیش ازاستبعاد نیست و احیانا اشاره به شبهات ضعیفی دارد که منشا استبعاد و شک در امکان معاد شده است.(11 )

 

از این رو از یک سوء پدیده های مشابه معاد را یاد آور می شود تا رفع استبعاد گردد و از سوی دیگر به پاسخ شبهات اشاره می کند تا هیچ کونه شبهه ای باقی نماند و امکان وقعی معاد کاملا تثبیت شود. وبه این مقدار هم اکتفا نمی کند و علاوه بر حتمی بودن این وعده الهی و حجت بر مردم به وسیله وحی، به برهان عقلی بر ضرورت معاد نیز اشاره می کند.

 

پدیده های مشابه معاد


الف) رویش گیاه: زنده شدن انسان پس از مرگ از آن جهت که حیات مسبوق به موت است شبیه روییدن گیاه در زمین بعد از خشکی و مردگی آن است از این رو تامل در این پدیده که همواره در جلو چشم همه انسانها رخ می دهد کافی است که به امکان حیات خودشان بعد از مرگ، پی ببرند. و در واقع آنچه موجب شاده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده عادت کردن مردم به دیدن آن است وگرنه از جهت پیدا شدن حیات جدید، فرقی با زنده شدن انسان بعد از مرگ ندارد. قرآن کریم برای دیدن این پرده عادت، مکررا توجه مردم را به این پدیده جلب و رستاخیز انسان ها را به آن تشبیه می کند.( 12 )

 

ب) خواب اصحاب کهف: قرآن کریم بعد از ذکر داستان شگفت انگیز اصحاب کهف که حاوی نکته های آموزنده فروانی است می فرماید: «و کذلِکَ اَعثَرنا عَلیهِم لیعلموا أنَّ وَعدَ اللهِ حَقُ و أنَّ الساعهَ آتیهُ لا ریبَ فیها...؛(13) بدین سان مردم را بر ایشان (اصحاب کهف) آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و تا قیامت خواهد آمد و جای شکی در آن نیست.»بی شک، اطلاع از چنین حادثقه عجیبی که عده ای در طول چندین قرن (سیصد سال شمسی- سیصد و نه سال قمری) خواب باشند و سپس بیدار شوند تاثیر خاصی در توجه انسان به امکان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زیرا هر خواب رفتنی شبیه مردن است ( النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدن پس از مرگ لکن در خوابهای عادی، اعمال زیستی (بیلوژیک) بدن، بطور طبیعی ادامه می یابد و بازگشت روح، تعجبی را بر نمی انگیزد اما بدنی که سیصد سال از مواد غذایی استفاده نکند می بایست طبق نظام جاری در طبیعت، بمیرد و فاسد شود و آمادگی خود را برای بازگشت روح از بدن از دست بدهد پس چنین حادثه ای خارق العاده می تواند توجه انسان را به ماورای این نظام عادی جلب کند و بفهمد که بازگشت روح به بدن همیشه در گروی فراهم بودن اسباب و شرایط عادی و طبیعی نیست پی حیات مجدد انسان هم هر چند بر خلاف نظام مرگ و زندگی در این عالم باشد، امتناعی نخواهد داشت و طبق وعده الهی تحقق خواهد یافت.

 

زنده شدن حیوانات: قرآن کریم هم چنین به زنده شدن غیر عادی چند حیوان اشاره دارد که از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهیم(ع).( 14 ) و زنده شدن مرکب سواری یکی از پیامبران است که به آن داستان اشاره خواهیم کرد. و هنگامی که زنده شدن حیوانی مممکن باشد زنده شدن انسان هم ناممکن نخواهد بود.

 

د) زنده شدن بعضی از انسان ها در همین جهان: از همه مهمتر، زنده شدن بعضی از انسانها در همین جهان است. که قرآن کریم چند نمونه از آنها را یاد آور می شود ازجمله داستان یکی از انبیا بنی اسرائیل است که در سفری عبورش به مردمی افتاد که هلاک و متلاشی شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زنده اش کرد و به وی فرمود: چه مدت در این مکان توقف کرده ای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت: یک روز یا بخشی از یک روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال است در اینجا مانده ای پس بنگر که از یک سوی، آب و نانت سالم مانده و از سوی دیگر مرکب سواریت متلاشی شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوان های این حیوان را بر روی هم سوار می کنیم و دوباره گوشت بر آنها می پوشانیم و آن را زنده می سازیم.( 15 )

 

مورد دیگرف داستان گروهی از بنی اسرائیل است که به حضرت موسی(ع) گفتند: ما تا خدا آشکارا نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدای متعال آنان را با صاعقه ای هلاک کرد و سپس به درخواست حضرت موسی(ع) دوباره آنها را زنده ساخت.( 16 )

 

و نیز زنده شدن یکی از بنی اسرائیل –که در زمان حضرت موسی(ع) به قتل رسیده بود- به وسیله زدن پاره ای از پیکر یک گاو ذبح شده به او که داستان آن در سوره بقره ذکر شده و سوره مزبور به همین مناسبت نامگذاری گردیده و در ذیل آن آمده است: کذلکَ یُنحی اللهُ الموتی و یُریکُم آیاتهِ لَعَلَکم تًَعقِلونَ.( 17 )

 

بدین سان مردگان را زنده می کند و نشانه هایش را به شما می نمایاند باشد که با خرد دریابید هم چنین زنده شدن بعضی از مردگان به اعجاز حضرا موسی(ع)، ( 18 )را می توان نشانه ای بر امکان معاد قلمداد کرد.

 

پاسخ به شبهات منکرین معاد


1) شبهه ی اعاده معدوم:

قبلا اشاره کردیم که قرآن کریم در برابر کسانی که می گفتند: چگونه ممکن است انسان بعد از متلاشی شدن بدنش مجدد زنده شود؟ پاسخی میدهد که مفادش این است: قوام هویت شما به روحتان است نه به اندامهای بدنتان که در زمین پراکنده می شود.( 19 )

 

از این گفتگو می توان استنباط کرد که منشاء انکار کافران همان شبهه ایبوده که فلسفه به نام «محال بودن اعاده معدوم»نامیده می شود. یعنی آنان می پنداشتند که انسان همین بدن مادی است که با مرگ، متلاشی و نابود می گردد و اگر مجددا زنده شود انسان دیگری خواهد بود زیرا برگرداندن موجودی مه معدم شده محال است و امکان ذاتی ندارد پاسخ این شبهه از زبان قرآن کریم روشن می شود و آن این است که هویت شخصی هر انسانی بستگی به روح او دارد به دیگر سخن: معاد اعاده «معدوم» نیست بلکه بازگشت «روح موجود» است.

 

2) شبهه عدم قابلیت بدن برای حیات مجدد: شبهه قبلی مربوط به امکان ذاتی معاد بود و این شبهه ناظر به امکان وقوعی ان است یعنی هر چند بازگشت روح به بدن محال عقلی نیست و در فرض آن تناقضی وجود ندارد ولی وقوع آن مشروط به قابلیت بدن است و ما می بینیم که پدید آمدن حیات، منوط به اسباب و شرایط خاصی است که می باست تدرجا فراهم شود مثلا نطفه ای در رحم قرار گیرد و شرایط مناسبی برای رشد آن وجود داشته باشد تا کم کم جنین کامل شود و به صورت انسان در آید ولی بدنی که متلاشی شد دیگر قابلیت و استعداد حیات را ندارد. پاسخ این شبهه آن است که این نظام مشهود در عالم دنیا تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللی که در این جهان بر اساس تجربه شناخته می شوند اسباب و علل انحصاری نیستند، و شاهدش این است که در همین جهان پدیده های حیاتی خارق العاده ای در قرآن کریم به دست آورد.

 

• شهید مطهری در کتاب معاد خودشان یک بحثی را بیان کردند که ضمیمه این بحث می کنم ایشان فرمودند: در تعبیرات قیامت ما کلمه «معاد» نداریم از همه اسمهای قیامت معروفتر معاد است ولی این اصطلاح اصطلاح شرعی نیست یعنی اصطلاح متشرعه است، آن هم به مفهوم خاصی. در قرآن کریم ما کلماتی نظیر معاد داریم مثل «مآب» ولی کلمه معاد را نداریم در دعاها و احادیث هم من الان یادم نیست که در جایی از قیامت کلمه معاد تعبیر شده باشد کلمه معاد را ظاهرا متکلمین خلق کرده اند این کلمه می تواند کلمع درستی هم باشد یعنی با تعبیرات قرآن منطبق باشد اماچون معاد یعنی مکان عود یا زمان عود (اسم مکان و زمان است)، آنها که این کلمه را گفته اند به این اعتبار گفته اند که قیامت یا زمان عود به معنی اعاده معدوم می دانستند یا زمان عود ارواح به اجساد.

 

 

در قرآن ما کلماتی شبیه به معاد داریم؛ کلمه معاد نداریم ولی کلمه «مرجع» یا «رجوع» و کلمه «مآب» داریم. « عود» یعنی بازگشت. عود در جایی می گویند که یک چیزی از یک اصلی آمده باشد دو مرتبه به آن اصل برگدد می گویند عود کرد پی اگر در قرآن کلمه «رجوع» و امثال آن آمده به معنای بازگشت به خداست یعنی تعبیر قرآن این است. در قرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجسام نیامده یا هیچ جا رجوعه به معنای [بازگشت] بعد از معدوم شدن نیامده بلکه تعبیر این است: «اِنّا لِله» ما از آن خدا هستیم و «انّا إالیه راجعون»( 20 ) و ما به سوی او بازگشت می کنیم پس کلمه معاد را هم اگر ما به کار ببریم اگر به معنی عود الی الله استعمال کنیم آنوقت با تعبیرات قرآنی خوب منطبق می شود یا این تعبیر «وَ اَّنَ إلی رَبَّکَ المُنتهی»( 21 )و اینکه نهایت و تمامیت و پایانی به سوی پروردگار است یعنی به سوی او همه چیز پایان می یابد «إن الی ربک الرُّجعی»( 22 ) وامثال این تعبیرات.



درباره : اصول و فروع دین , سایر اصول و فروع دین ,
برچسب ها : مقاله درباره معاد (قسمت اول) ,
بازدید : 181
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]

مقاله درباره معاد,معاد,معاد چیست

 

مقاله درباره معاد (قسمت دوم)

 

 

شبهه درباره قدرت فاعل:

شبهه دیگر این است که برای تحقق یک پدیده علاوه بر امکان ذاتی و قابلیت قابل قدرت فاعل هم شرط است و از کجا که خدا قدرت بر زنده کردن مردگان داشته باشد؟

 

این شبهه واهی، از طرف کسانمی مطرح شده که قدرت نامتناهی الهی را نشناخته بودند، و پاسخ آن این است که قدرت الیه حد ومرزی ندارد و به هر چیز ممکن الوقوعی تعلق می گیرد چنانکه این جهان کران نا پیدا را با آن همه عظمت خیره کننده آفریده است. اَوَلَم یَروا أنَّ الله الذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الرضَ وَ لَم یَعیَ بِخَلقِهِنَ بِقادرٍ عَلی أن یُحیَی المَوتی بَلی إنهُ عَلی کَلَّ شَئٍ قَدیرُ( 23 )

 

مگر ندید (وندانستید) فدایی که آسمانها و زمین را آفریده و در آفرینش آنها در نمانده است می تواند مردگان را زنده کند؟ چرا، او بر هر چیزی تواناست.

 

افزون بر این آفرینش مجدد سخت تر از آفرینش نخستین نیست و نیاز به قدرت بیشتری ندارد بلکه می توان گفت از آن هم آسانتر است زیرا چیزی بیش از بازگشت روح موجود نیست.( 24 )

 

و هو الذی یَبدءُ الخَلقَ ثُمَّ یُحیدُهُ وَ هُوَ اَهوَنُ علَیهِ.( 25 )

 

و اوست خدایی که آفرینش را آغاز می کند و سپس آن را بر می گرداند و آن (بازگرداندن) آسانتر است. 

 

شبهه درباره علم خداوند:

شبهه دیگر این است که اگر خداوند انسانها را زنده می کند و به پاداش و کیفر اعمالشان برساند باید از سویی بدنهای بی شمار را از یکدیگر تشخیص بدهد تا هر روحی را به بدن خودش بازگرداند و از سوی دیگر همه کارهای خوب وبد را به یاد داشته باشد تا پاداش و کیفر در خوری به هر یک از آنها بدهد و چگونه ممکن است ابدانی که خاک شده و ذرات آنها در هم آمیخته شده را از یکدیگر بازشناخت؟ و چگونه می توان همه رفتارهای انسانها را در طول هزاران بلکه میلیونها سال، ثبت و ضبط کرد و به آنها رسیدگی نمود؟

 

این شبهه هم از طرف کسانی مطرح شده که علم نامتناهی الهی را نشناخته بودند و آن را علوم ناقص و محدود خودشان قیاس می کردند و پاسخ آن این است که علم الهی حد و مرزی ندارد و بر همه چیز احاطه دارد و هیچ گاه خدای متعال چیزی را فراموش نمی کند قرآن کریم از قول فرعون نقل می کند که به حضرت موسی(ع) گفت: فَما بالُ القُروُونِ الُولی اگر خداوند همه ما را زنده، و به اعمالمان رسیدگی می کند پس وضع آن همه انسانها پیشین که مرده و نابود شده اند از چه می شود؟ حضرت موسی(ع) فرمود: «...عِلمُها عِندَ رَبّیِ لا یضلُّ رَبّیِ وَ لا یَنسی»( 26 ) علم همه آنها نزد پروردگارم در کتابی محفوظ است و پروردگار من گمراه نمی شود و چیزی را فراموش نمی کند.

 

ودر آیه جواب دو شبهه اخیر به این صورت بیان شده است: «قُل یُحییها الذی أَنشَأَها اَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هوَ بّکُلِّ خَلقٍ عَلیمُ»( 27 )بگو (ای پیامبر) مردگان همان کسی زنده می کند که نخستین بار، ایشان را پدید آورده و او را به هر آفریده ای داناست.

 

• شهید مطهری در کتاب کلیاتی درباره مساله معاد خود بعد از سوالات و شبهاتی که به ایشان می شود و ایشان جواب می دهند عقیده خود را اینگونه بیان می فرمایند: به عقیده من باید معتقد باشیم که حیات دیگری غیر از این حیات هست . لزومی ندارد که ما بفهمیم اعاده معدوم می شود و یا اعاده معدوم نمی شود ما باید این را بفهمیم که آن حیات جاودانی است، پایان نمی پذیرد؛ لزومی ندارد که ما بفهمیم چرا پایان نمی پذیرد، چرا در اینجا مرگ حتمی است (از ضروریات خلقت است) و در آنجا نیست؟ رابطه آنجا با اینجا رابطه مقدمه و نتیجه است؛ هر چه اینجا گشت کنیم آنجا بر می داریم؛ دنیای پاداش و کیفر است اما آیا آنجا اعاده معدوم می شود یا نه؟ لزومی ندارد بفهمیم. حتی به عقیده من اینکه عود ارواح به اجساد می شود یا نه؟ لزومی ندارد بفهمیمف آیا تمامی خصوصیاتش با خصوصیات این عالم طبیعت هیچ فرقی نمی کند؟ گِل ما را از نو می آیند می سازند؟ یعنی معاد همانی است که خیال تصور کرده که یک کوزه ای را می سازند و خراب می کنند و دو مرتبه آن را می سازند؟ لزومی ندارد ما این را بفهمیم و روی آن دقت کنیم که آیا به این شکل است یا به شکل دیگری ولی آن مقدارش برای ما کافی است از قرآن هم این خصوصیات معاد خیلی قطعی فهمیده می شود، منتها راجع به کیفیتش ما یک جا می بینیم طوری می گوید که آدم فکر می کند آن دنیا شروع مجددی از همین دنیا و تکرار همین دنیاست؛ همین دنیا دو مرتبه تکرار می شود اما نه از راه تولد، بلکه از این که ذرات این موارد گوشت و استخوان و غیره را جمع می کنند، دو مرتبه به صورت یک انسان در می آورند و بعد روحی در آن دمیده می شود البته «روحی دمیده می شود» در قرآن نیست، به همین شکل خدا [ذرات پراکنده را] جمع می کند، می شود انسان....

 

قرآن کریم از یک سو، به عنوان پیامی که از طرف خدای متعال به بندگانش فرستاده شده بر تحقق معاد، تاکید می کند و آن را وعده حتمی وتخلف ناپذیر الهی می شمارد و بدین ترتیب حجت را بر مردم تمام می کند و از سوی دیگر دلایل عقلی بر ضرورت معاد اشاره می کند تا رغبت انسان نسبت به شناخت عقلانی را ارضا کند و حجت را مضاعف سازد از این رو، بیانات قرآنی درباره اثبات معاد را به دو بخش تقسیم می کنیم و در هر بخش به ذکر نمونه ای از آیات مربوز می پردازیم.

 

وعده حتمی الهی

قرآن کریم، بر پایی قیامت و زنده شدن همه انسانها در جهان آخرت را امری تردید ناپذیر داسته م فرماید: 

«إنَّ الساعَهَ آتیه َُ با ریبَ فیها»( 28 )و آن را وعده ای راستین و تخلف ناپذیر شمرده و می فرماید:«بَلی وَعداً عَلَیهِ حَقّاً»( 29 )

 

و بارها بر تحقق آن قسم یاد کرده و از جمله می فرماید:«قُل بَلی وَ رَبیّ لَتُبعَثُنَّ و لَتُنبعونَّ بِما عَمِلتُم و ذلکَ عَلی اللهِ یسیرُ»( 30 )

 

و هشدار دادن به مردم، نسبت به آن را از مهمترین وظایف انبیاء دانسته چنان که می فرماید:

 

«یُلقیِ الروحَ مِن أمرِهِ عَلی مَن یَشاءُ »ِن عِبادهِ لِیُنذِرَ یومَ التَّلاقِ»( 31 ) و برای منکرین آن شقاوت ابدی و عذاب دوزخ را مقرر فرموده است:

 

«وَ اَعتَدنا لِمَن کَإَّبَ بِالساعَهَ سَعیراً»( 32 )

 

اشاره به براهین عقلی

بسیاری از آیات کریمه قرآن لحن استدلال عقلی بر ضرورت معاد دارد و می توان آنها را ناظر بر برهانهای حکمت و عدالت دانست از جمله به صورت استفهام انکاری می فرماید: «اَفَحَسِبتُم أنَّما خَلَقنل کُم عَبَثاً و أنکُم اِلینا لا تُرجِعُونَ»( 33 )

 

مگر پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟

این آیه شریفه به روشنی دلالت دارد بر اینکه اگر معاد و بازگشت به سوی خدا متعال نباشد آفرینش انسان در این جهان لیهوده خواهد بود ولی خدای حکیم کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد پس جهان دیگری برای بازگشت به سوی خودش بر پا خواهد کرد چون به دنبال زندگی این دنیا بازگشت به سوی اوست تا انسان به نتیجه اعمالش برسد و کار حکیم هدفمندانه باشدبا توجه به اینکه آفرینش انسان به منزله غایت برای آفرینش جهان است اگر زندگی انسان در این جهان بیهوده و بی فایده و فاقد هدف حکیمانه باشد آفرینش جهان هم بیهوده و باطل خواهد وبود و این نکته را می توان از آیاتی استفاده کرد که وجود عالم آخرت را قتضای حکیمانه بودن آفرینش جهان دانسته است و از جمله در وصف خردمندان (اولو الاباب) می فرماید: «...و یَتَ،َکرَّرونَ فی خَلقِ السمواتِ و الأرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطلاً سُبحانکَ فَقنا عذاب النار»( 34 ) .... و درباره آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند(و آنگاه می گویند: )پروردگارا، این جهان را باطل نیافریده ای، تو منزهی (از اینکه کار باطل، انجام دهی) پس ما را از عذاب آتش نگهدار.

 

از این آیه استفاده می شود که تامل در کیفیت آفرینش جهان، انسان را متوجه حکمت الهی می سازد یعنی خدای حکیم از این آفرینش عظیم، هدف حکیمانه ای را در نظر داشته و آن را گزاف و بیهوده نیافریده است و اگر جهان دیگری نباشد که هدف نهایی از آفرینش محسوب شود خلقت الهی، پوچ و بی هدف خواهد بود.

 

دسته دیگری از آیات کریمه قرآن که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد قابل انطباق بر برهان عدالت است.( 35 )یعنی مقتضای عدل الهی این است که نیکوکاران و تبهکاران را به پاداش و کیفر اعمالشان برساند و فرجام آنان را از یکدیگر تفکیک کند و چون در این جهان چنین تفکیکی نیست ناچار جهان دیگری بر پا خواهد کرد تا عدالت خوی ش را عینیت بخشد.

از جمله در سوره جاثیه ایات 21-22 می فرماید: «أم حَسِبَ الذینَ اجترَحوا السَّیِّاتِ أن نَجعَلَهُم کَالذَّینَ آمنوا وَ عَمِلوا الصالحاتِ سواءً مَحیاهُم و مَماتُهُم ساءَ ما یَحکُمُونَ. و خَلَقَ اللهُ السَمواتِ و الأرضَ بِالحَريالِّ وَ لِیُجزی کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلمونَ» مگر کسانی که مرتکب کارهای بد شدند چنین پنداشتند که ما آنان را مغانند کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند قرار خواهیم داد و به گونه ای که زندگی و مرگ هر دو دسته یکسان باشد (و همان گونه ای که در نعمتها و بلاها و شادیها و غمهای این جهان، شریکند بعد از مرگ هم فرقی نداشته باشند؟) اینان بد قضاوتی می کنند! و خدای متعال آسمانها و زمین را به حق (و دارای هدف حکیمانه) آفریده و تا اینکه هر کس به آنچه به دست آورده جزا داده می شود و به ایشان ستم نشود.

 

لازم به تذکر است که می توان جمله «وَ خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ و الأرضَ بالحقَّ» را اشاره به برهان حکمت دانست چنان که می توان اساساً برهان عدالت را هم به برهان حکمت بازگرداند زیرا همان گونه که می دانید عدل الهی از مصادیق حکمت است.

 

شهید مطهری در جمع بندی کلی مباحث معاد خود می فرمایند: آنچه ما را از آیات قرآن می فهمیم این است که مردن در منطق قرآن تباهی نیست، صرف خراب شدن نیست، انهدام نیست، بلکه مردن انتقال است و آن که می میرد در همان آنی می میرد در همان لحظه ای که می میرد از اینجا منقل می شود و به جای دیگر و در جای دیگر زنده است و هست و هست و هست تا روز قیامت که مساله قبور و حشر جسمانی پیدا شود و بدنها از خاکها بیرون بیایند قرآن البته کلمه عود ارواح بر اجساد را ندارد ولی در عین حال می گیود که مردم از قبرها زنده می شوند و در عین حال قرآن خود مردن را می گوید که انتقال است، جدایی است البته این چیزها را که میگوییم استنباط من است؛ حالا من آیات را می خوانم ممکن است استنباط شما طور دیگری باشد.

 

تعبیر قرآن درباره مرگ

آیات عموم که از آنها استفاده می شود تفسیر مرگ را از زبان قرآن دانست یکی، آن آیاتی است که از مرگ به «توفی» تعبیر می کنند که این ایات زیاد است:

 

«الذین تَتَوَفیهُمُ الملائکهُ ظالِمی أنفُسِهِم»( 36 )

الله یَتَوَفَّی الهَ نفسَ حینَ موتها وَ التی لَمک تُمتُ فی منامِها»( 37 )

«حتّی إذا جائتهُم رُسُلنا یَتَوَفَّونَهم»( 38 )

اُعبُدُ الله الذی یَتَوَفیکُم»( 39 )

 

«توفی» از ماده «وَفی» است، همان ماده ای که وفا و استیفا از آن ماده است. «توفی» از ماده فوت نیست ما فارسی زبان ها گاهی فوت را با وفات مرادف فیال می کنیم فوت از دست رفتن است؛ اگر تعبیر فوت می کرد، مرگ به همان معنای تباهی و تمام شدن و از دست رفتن است.

 

وفات از ماده وفا و استیفاست و به اتفاق تمام لغتها «توفی» یعنی استیفا کردن و تحویل گرفتن یک چیز به تمامه «الله یَتَوفَّی الانفُسَ حینَ موتها» یعنی خدا نفسها را در وقت مردن به تمامه و کماله می گیرد و همچنبن آیات دیگری که در این زمینه هست همان مفهوم قبض را می دهد در قرآن کلمه «قبض» نیامده و ما در عرف خودمان می گوییم عزرائیل روح را قبرض کرد، قابض الارواح است، ولی قبض با توفی که در قرآن آمده هر دو یک معنی را می دهد.

در یکی از ایات مساله خواب را با مردن در یک ردیف می شمارد و می فرماید: «الله یَتَوَ،َّی الأنفسَ حین مَوتها و التّی لَم تَمت فی منامها» خدا نفسها را در وقت مردن و [نفس] زنده ها را که هنوز نمرده اند در وقت خوابیدن می گیرد؛ آنکه مرد دیگر نفسش بر نمی گردد و آن که خوابیده است آن را دو مرتبه می فرستد. معلوم می شود از نظر قرآن یک چیزی هست که نام «نفس» است. «فَیُمسکُ التی قَضی عَلَیها المَوتَ» آن که حکم مرگ بر او شده است نگهش می دارد.« و یُرسِلُ الاُخری إلی اَجَلُ مَسمیً»( 40 ) و آن دیگری(یعنی خوابیده) را می فرستد تا یک وقت مقدر و تعیین شده که آن هم برای همیشه باید گرفته شود.

 

ویژگی های عالم آخرت از دیدگاه عقل

1- طبق براهینی که برای معاد بیان شد از برهان اول به دست می آید که باید ابدی و جاودانی باشد زیرا در آن برهان، بر امکان حیات ابدی و میل فطری انسان، به چنین حیاتی تاکید گردید و تحقق آن مقتضی حکمت الهی دانسته شد.

 

2- باید نظام آخرت به گونه ای باشد که نعمت و رحمت خالص و بدون شائبه رنج و زحمت در آن تحقق یابد تا کسانی که به اوج کمال انسانی رسیده اند و هیچ گونه آلودگی به گناه و انحرافی پیدا نکرده اند از چنین سعادتی برخوردار شوند بر خلاف دنیا که چنین سعادت مطلقی را ممکن نمی سازد بلکه سعادتهای دنیا نسبی و منسوب به سختی و رنجهاست.

 

3- جهان آخرت باید دست کم دارای دو بخش مجزا برای رحمت و عذاب باشد تا نیکوکاران و تبهکاران از یکدیگر تفکیک شوند و هر کدام به نتبجه اعمال خودشان برسند و این دو بخش همان است که در لسان شرع به نام بهشت دوزخ نامیده می شود.

 

4- که از برهان عدالت به دست می آید این است که جهان آخرت باید از چنان وسعتی برخوردار باشد که گنجایش پاداش و کیفر همه انسانها را با هر گونه عمل نیک و بدی داشته باد مثلا اگر کسی میلیونها انسان را به ناحق به قتل رسانیده است امکان کیفر او در آن جهان باشد و متقابلا اگر کسی وسیله حیات میلیونها نفر را فراهم کرده است پاداش در خوری برای وی ممکن باشد.

 

5- ویژگی بسیار مهم دیگری که از همین جهان به دست می آید و در ذیل تقریر آن اشاره شد این است که باید جهان آخرت «دار جزاء» باشد نه «دار تکلیف» توضیح آنکه: زندگی دنیا به گونه ای است که انسان میلها و رغبتها متضاد و متزاحم پیدا می کند و همواره بر سر دو راهیهایی واقع می شود که ناچار است یکی از آنها را انتخاب کند و همین امر، زمینه تکلیفی را فراهم می سازد تکلیفی که تا آخرین لحظات عمرش ادامه یابد و حکمت و عدل الهی اقتضاء دارد که عمل کنندگان به تکلیف، پاداش شایسته؛ و سر پیچی کنندگان به کیفر درخوری برسند و اکنون اگر فرض کنیم که همین زمینه های تکلیف و مجال گزینش راه، در عالم آخرت هم فراهم باشد مقتضای رحمت وجود و فیاضیت الهی آن است که مانع انجام تکلیف و انتخاب راه نشود و بدین ترتیب عالم دیگری برای پاداش و کیفر لازم می شود و در حقیقت عالمی که آن را «آخرت» فرض کرده بویدم «دنیای» دیگری به حساب می آید و عالم آخرت حقیقی همان عالم آخرین و نهائی خواهد بود که دیگر جای تکلیف و آزمایش و زمینه آن –یعنی تضاد و تزاحم خواسته ها- نباشد.

 

نتیجه

در پایان به این مطلب می رسیم که مای ک مسلمان و شیعه امیرالمومنین(ع) و اولاد او هستیم، پس با این بیانات کامل و قاطع که برای اثبات معاد ذکر کرده ایم دیگر نباید کسی باقی مانده باشد که نتواند از اصول اعتقادی واجب خود دفاع کند یا اینکه حتی ذره ای شک در ذهن او را جع به معاد باقی مانده باشد و انشا الله با مطالعه دقیق این تحقیق باعث ترویج این مطالب به دیگران باشیم که مبادا حقی از دیگران بر ذمه ما باشد و ما اطلاع نداشته باشیم.

 

 

پي‌نوشت‌ها:

1. سوره مومنون، آیه 115

2. سوره مومنون، آیه 15و16

3. حدیث نبوی، کنوز الحقایت مناوی باب دال

4. سوره بقره، آیه 111- سوره انبیاء، آیه 24- سوره نحل، آیه 64

5. سوره مومنون، آیه 117- سوره نساء، آیه 157- سوره انعام، آیات 100و119و148- سوره کهف، آیه 5- سوره حج، آیات 3و8و71- سوره عنکبوت، ایه 8- سوره روم، ایه29- سوره لقمان، آیه 20- سوره غافل،آیه 42- سوره زخرف، آیه 20-سوره نجم، آیه 28

6. سوره جاثیه، آیه 24

7. سوره قصص ، آیه 39- سوره کهف، آیه 36- سوره ص، آیه 27- سوره جاثیه، آیه 32- سوره انشقاق، آیه 14

8. سوره القیامه، آیه 5

9. سوره روم، آیه 10- سوره مطففین، ایات10 و 14

10. سوره نحل، ایه 38

11. سوره هود، آیه 7- سوره اسراء، آیه 51- سوره صافات، آیات 16و53- سوره دخان، آیات34و36- سوره احقاف، آیه18- سوره ق، آیه3- واقعه، آیات 47و48- سوره مطففین، آیات 12و13- سوره نازعات، آیات 10و11

12. سوره های اعراف، آیه 57- حج، آیه 5و6- روم، آیه 19و 50-فاطر، آیه 9- فصلت، ایه 19- زخرف، آیه 11- ق ، آیه 11

13. سوره کهف، آیه 21

14. سوره بقره، آیه 260

15. سوره بقره، آیه 259

16. سوره بقره، آیه 55و56

17. سوره بقره، ایات67و73

18. سوره آل عمران، آیه 49- سوره مائده، آیه 110

19. سوره سجده، آیه 10و11

20. سوره بقره، آیه 156

21. سوره نحم، آیه 42

22. سوره علق، آیه 8

23. سوره های احقاف، آیه 33- یس، آیه 81- اسراء،آیه 99- صافات، آیه 11- النازعات، آیه 27

24. .سوره های اسراء،آیه 51-عنکبوت آیه 19و20- ق، آیه 15- واقعه، آیه 62- یس، آیه 80- حج، آیه 5- القیام، آیه 40- الصارق، آیه 8

25. سوره روم، آیه 27

26. سوره طه، آیه 51و52

27. سوره یس، آیع 79

28. سوره های غافر، آیه 59- آل عمران، آیه 9و25- سوره نساء،آیه 87- انعام، آیه 12- کهف، آیه 21- حج، آیه 7- شوری، آیه 7- جاثیه، آیه 26و32

29. سوره های نحل، آیه 38- آل عمران، آیه 9و191- نساء،آیه 122- یونس، آیه 4و55- کهف، ایه 21- انبیاء، آیه 103- فرقان، آیه 16- لقمان، آیه 9و33- فاطر ،آیه 5- زمر، آیه 20- نجم، ایه 47- جاثیه، آیه 32- احقاف، آیه 17

30. سوره های تغابن، آیه 7- یونس، آیه 53- بساء،آیه 3-

31. سوره های غافر، آیه 15- انعام، آیه 130 و 154- رعد، آیه 2- شوری، آیه 7- زخرف، آیه 61 – زمر، آیه 71

32. سوره های فرقان، آیه 11- اسراء،آیه 10- سبا،آیه 8- مومنون، آیه 74

33. سوره مومنون، ایه 115

34. سوره آل عمران، آیه 191

35. سوره های ص، آیه 28- غافر، آیه 58- قلم، ایه 35- یونس، آیه 4

36. سوره نحل، آیه 28

37. سوره زمر، ایه 42

38. سوره اعراف، ایه 37

39. سوره های یونس، ایه 104نحل، آیه 32- انعما، آیه 61- سجده، آیات10و11

40. سوره زمر، آیه 42

منابع

1. قرآن کریم

2. مجموعه آثار شهید مطهری، مرتضی مطهری، تهران: قم، ملاصدرا، چاپ یازدهم تیر 1381

3. آموزش عقاید، ایت الله مصباح یزدی، چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، پاییز 1379

 



درباره : اصول و فروع دین , سایر اصول و فروع دین ,
برچسب ها : مقاله درباره معاد (قسمت دوم) ,
بازدید : 293
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]

فروع دین,فروع دین چیست,شاحه های فروع دین

 

 
اصول دین و فروع دین دو اصطلاح معروفی است که دربرگیرنده عقاید بنیادی دین اسلام است. اما سوالی اینجا! این مجموعه از کجا استخراج شده است؟ آیا در قرآن یا روایات به صراحت آمده که فروع دین ده تا است؟ این نوشتار کوتاه به مأخذ شناسی این اصطلاحات خواهد پرداخت. با ما همراه باشید.

 

"فروع دین" در مقابل اصول دین، مجموعه اموری است که کم یا زیاد بودن آنها لطمهای به دین اسلام نمیزند.اگر چه عمل نکردن به آنها ـ بدون انکار قلبی ـ باعث فسق میشود. در مقابل، اصول دین، مجموعه باورهایی است که اساس دین اسلام را تشکیل میدهد و مسلمانی بدون آنها میسر نیست و انکار هر یک از آنها موجب کفر میشود.

 

با این که این دو اصطلاح شهرت بسیاری دارند و در تاریخ اندیشههای دینی در اسلام، نقش برجستهای ایفا کردهاند، اَمّا در قرآن و نیز در احادیث شیعه و اهل سنت چیزی به عنوان تقسیم بندی معارف دینی به صورت اصول و فروع فعلی وجود ندارد. این امر نشان میدهد که این دو اصطلاح «کلامی» بوده و آن دو را برخی از متکلمان وضع کردهاند. و کلام همان دانش مستدل عقاید و دین شناسی است که دانشمندان آن را متکلم می‌نامند.

 

اصول و فروع دین جمع بندی ستونها و پایه‌های دین از منابع آن یعنی قرآن و حدیث است

 

ناگفته نماند در احادیث اشاره ی جسته و گریختهای، داّل بر این که اسلام دارای مبانی و فروع است دیده میشود، امّا این اشارهها با آنچه که الان معروف است متفاوت است.

 

برای نمونه، در حدیثی از حضرت امام صادق سوال شد «مبانی» چه چیزهایی است؟ چه اموری است که همه باید به آنها معرفت داشته باشند و هیچ کس نباید در آنها قصور بورزد و هر کس از شناخت آنها کوتاهی کند دینش فاسد میشود و خدا عملش را نمی‌پذیرد و بر عکس اگر کسی آنها را بشناسد و به آنها عمل کند، دینش به صلاح میآید و عملش پذیرفته میشود؟

 

امام پاسخ دادند: شهادت به توحید و نبوت پیامبر، اقرار به آنچه از جانب خدا آمده، زکات و ولایت.1

 

حاصل آن که اگر چه اصول و فروع دین به صورت فعلی در آیات و روایات نیست، امّا علمای کلام و برخی از فقها، با جستجو در نصوص آیات و روایات، اصول و فروع دین را به صورت فعلی برای آموزش مردم عرضه کردهاند.2

 

پس اصول و فروع دین جمع بندی ستونها و پایه‌های دین از منابع آن یعنی قرآن و حدیث است.

 

منبع:tebyan.net

 

1. الکافی، کلینی (ره)، ج 2، ص 21، دارالکتب الاسلامیه.

 

2. ر.ک: دایره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل "اصول دین



درباره : اصول و فروع دین , سایر اصول و فروع دین ,
برچسب ها : فروع دین از کجا آمده است؟ ,
بازدید : 209
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]

جِهاد,جهاد کردن,فروع دین

واژه «جهاد» از ریشه «ج-ه-د» به معنی کوشش و مبارزه و فعالیت است. جهاد برعکس آنچه که امروزه توسط سیاست‌مداران مطرح می‌شود تنها به معنی جنگ و خون‌ریزی نیست. بلکه در اصل به معنی کوشش و مبارزه می‌تواند در عرصه‌های گوناگون باشد.

بزرگ‌ترین جهاد «جهاد با نفس» است که با نام (جهاد اکبر) شناخته می‌شود و تلاش در راه دفاع از دین اسلام یا گسترش قلمرو اسلام، جهاد کوچک (جهاد اصغر) نام دارد.

جهاد یکی از فروع دین و از واجبات اسلامی است. کلمهٔ جهاد حدود ۱۰۸ بار در قرآن آمده‌است.

انواع جهاد

جهاد به صورت کلی به دو نوع جهاد دفاعی و جهاد ابتدایی تقسیم می‌گردد. جهاد دفاعی، جنگ و مبارزه‌ای است که در صورت تجاوز دشمنی به حریم مسلمین واجب و لازم می‌گردد و آیات متعدد قرآن به آن دستور دارد. جهاد ابتدایی، جهادی است که مسلمانان ابتداءاً به جنگ وارد می‌شوند، بدون اینکه طرف مقابل ابتدا جنگ را آغاز کرده باشد. بر خلاف فقهای سیاسی یا جهادگرا همچون روح الله خمینی , علی خامنه ای و اصولا اندیشه فقهی حکومت ایران و فقهای مایل به اسلامگرایی انقلابی، فقهای سنتی و غیر ایدئولوژیک جهاد ابتدایی را تنها در زمان پیامبر یا امام معصوم ممکن می‌دانند و انجام آن را بدون اجازه معصوم خطا می‌دانند. برخی اندیشمندان اسلامی مثل سیدمصطفی محقق داماد جهاد را در اسلام حتی در زمان امام معصوم تنها محدود به جهاد دفاعی می‌دانند.[۱]

اهداف جهاد

به دیدگاه مسلمانان جهاد اسلامی دارای اهداف مقدسی مانند براندازی شرک و کفر، مبارزه با تبهکاران و گمراهان، پاسداری از نظام اسلامی و دفاع از مرزها است و از نگر ایشان این اهداف موجب برتری این نوع جنگ نسبت به دیگر جنگ‌ها می‌شود.

جهاد در منظر قرآن

در قرآن آیاتی بسیار دربارهٔ عظمت و جایگاه رفیع جهاد در میان عبادات به چشم می‌خورد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَآجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ وَجَهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّلِمِینَ‏.«سوره توبه آیه ۱۹»

ترجمه فارسی آیه: آیا آبرسانی به حاجیان و تعمیر مسجدالحرام را همانند «عملِ» کسی قرار داده‏اید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ این دو نزد خداوند یکسان نیست و خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی‌کند.

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْو لَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَیةِ وَالْإِنجِیلِ وَالقُرْءَانِ وَمَنْ أَوْفَی‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَ لِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.«سوره توبه آیه ۱۱۱»

ترجمه فارسی آیه: در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اينكه بهشت براى آنان باشد خريده است همان كسانى كه در راه خدا مى‏جنگند و مى‏كشند و كشته مى‏شوند [اين] به عنوان وعده حقى در تورات و انجيل و قرآن بر عهده اوست و چه كسى از خدا به عهد خويش وفادارتر است پس به اين معامله‏اى كه با او كرده‏ايد شادمان باشيد و این همان رستگاری بزرگ است.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَّرْصُوصٌ‏.«سوره صف آیه ۴»

ترجمه فارسی آیه: همانا خداوند کسانی را دوست دارد که صف بسته در راه او پیکار کنند، چنانکه گویی بنای بسیار مستحکم سربی هستند.

جهاد در روایات

روایاتی بسیار در عظمت و اهمیت جهاد در راه خدا نقل شده‌است که به عنوان نمونه به چند روایت بسنده می‌کنیم: ابوذر غفاری از حضرتمحمد(که درود خداوند بر او باد) پرسیده‌است:

کدام یک از اعمال نزد خداوند دوست داشتنی تر است؟ حضرت محمد(ص) پاسخ داده‌است:ایمان به خدا و جهاد در راه او. ابوذر غفاری دوباره سوال نموده‌است که کدامین جهاد از همه جهادها برتر است؟، پیامبر خدا که درود بی پایانش بر او و خاندانش باد، پاسخ داده‌است: جهاد کسی که اسبش پی شود و خونش در راه خدا بر زمین ریزد.

امیر المومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام دربارهٔ جهاد این چنین گفته‌است:

جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند تنها به روی اولیاء خاص خویش گشوده‌است و آن لباس تقوا و زره نفوذ ناپذیر و سپر اطمینان بخش الهی بر پیکر مجاهدان است.[۵]

در روایت دیگری امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام در رابطه با اهمیت جهاد اینطور می‌فرماید:

خداوند عزوجل جهاد را واجب کرده، و آن را بزرگ شمرده و یاری و یاورش قرار داده‌است. به خدا سوگند که دنیا و دین جز با جهاد اصلاح نمی‌شود.[۶]

محمدباقر از امامان شیعه در حدیثی خطاب به سلیمان بن خالد می‌گوید: «آیا می‌خواهی از اصل، فرع و قلهٔ اسلام برایت بگویم؟» سلیمان بن خالد می‌گوید: «آری، ای فرزند رسول خدا.» وی اینچنین می‌گوید:

 

اصل و عمود «خیمه ی» اسلام، نماز و فرع آن زکات و قله و اوج عظمتش جهاد است.



درباره : اصول و فروع دین , سایر اصول و فروع دین ,
برچسب ها : جِهاد یکی از مفاهیم دین اسلام است. ,
بازدید : 168
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]

امر به معروف, نهي از منكر,امر به معروف و نهي از منكر

با توجه به فلسفه خلقت انسان كه طبق بيان قرآن كريم عبوديت و بندگي است و از طرفي وجه تمايز انسان با ساير موجودات به ناطق و عاقل بودن انسان و حركت او به سوي كمال مي باشد، اهميت و جايگاه اين دو فريضه الهي، يعني امر به معروف و نهي از منكر بيشتر تبيين و روشن مي گردد. از آنجايي‌كه انسان غافل است و به دليل عارض شدن نسيان بسياري از مواردي كه مفيد براي اوست فراموش مي‌كند بنابراين امر به معروف و نهي از منكر جزء ضرورياتي است كه در جهت نيل به كمال براي هر انساني ضرورت پيدا مي كند. به اين جهت است كه حضرت امام محمد باقر(ع) مي فرمايد: «ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فريضه عظيم بها تقام الفرائض ...» ‌(1) يعني امر به معروف و نهي از منكر واجب عظيم و بزرگي است كه پابرجايي ساير واجبات به آن بستگي دارد. از تعبير "بها تقام الفرائض" چنين استفاده مي شود كه امر به معروف و نهي از منكر از لوازم حكومت اسلامي به شمار مي رود.

الف- امر به معروف و نهي از منكر در قرآن كريم

به طور كلي مي توان گفت كه ريشه و كليات احكام شرعي را بايد در قرآن كريم و شرح و تفصيل و شاخه هاي آن را در سنت جست. قرآن كريم در آيه هاي فراواني به فريضه امر به معروف و نهي از منكر اشاره كرده است كه در اين جا به برخي از اين آيات مي پردازيم:

1.  "يؤمنون بالله و اليوم الآخر و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون في الخيرات و اولئك من الصالحين"‌(2)

به خدا و روز واپسين ايمان مي آورند؛ امر به معروف و نهي از منكر مي كنند؛ و در انجام كارهاي نيك، پيشي مي گيرند؛ و آنها از صالحانند. ‌(3)

2.     "ولتكن منكم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون"‌(4)

بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيكي، و امر به معروف و نهي از منكر كنند. و آنها همان رستگارانند.‌(5)

3.     "كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله".‌(6)

شما بهترين امتي بوديد كه به سود انسان‌ها آفريده شده اند،؛ چه اينكه امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنيد و به خدا ايمان داريد. ‌(7)

4.     "ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر..." ‌(8)

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مي دهد؛ و از فحشا و منكر و ستم، نهي مي‌كند..‌(9)

از مجموع آيات فوق چنين بر مي آيد كه امر به معروف و نهي از منكر داراي اهميت بسيار زيادي از منظر قرآن كريم مي باشد و همه آحاد جامعه اعم از دولتمردان و عموم مردم را شامل مي شود و به طور كلي از آيات فوق نكات زير را مي توان استنتاج نمود:

1-وجوب امر به معروف و نهي از منكر از بديهيات است و كسي از مسلمانان در آن شك نكرده است.

2- وجوب اين دو فريضه در همه اديان الهي بوده و امت‌هاي گذشته نيز بدان مكلف بوده اند.

3-امر به معروف و نهي از منكر از شئون پيامبري است.

4- ترك امر به معروف و نهي از منكر علت نابودي جوامع گذشته بوده است.

5- امر به معروف و نهي از منكر از حقوق متقابل مسلمانان است و افراد جامعه اسلامي در برابر آن مسئولند.

6-  زنان نيز مكلف به امر به معروف و نهي از منكر هستند.

7- امر به معروف و نهي از منكر نيازمند كسب قدرت است.

ب- سير امر به معروف و نهي از منكر از منظر قرآن

به طور كلي اگر آيات قرآن را در مورد امر به معروف و نهي از منكر بررسي كنيم، مي بينيم كه از ذات پاك خداوند صادر شده و پيامبران، حاكمان صالح، مجموعه امت و فرد فرد جامعه موظف به اجراي آن هستند. براي شناخت اين مراتب، رتبه بندي زير قابل توجه است:

1-  ذات پاك خداوند متعال: "ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي ...." ‌(10) در اينجا به خاطر اهميت اين دو فريضه ذات خداوند متعال به عنوان آمر به معروف و ناهي از منكر مي باشد.

2-  پيامبر اكرم(ص) " ... يامرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر.... "‌(11) در اين مرتبه خاتم پيامبران حضرت محمد(ص) به اين عنوان انتصاب داده شده است.

3-  حاكمان صالح(امامان): "الذين ان مكناهم في الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزكوه و امروا بالمعروف و ينهوا عن المنكر ..." ‌(12) در مرتبه سوم كساني كه قدرت و مكنت در روي زمين به آنان داده شده است موظف به برپاداشتن نماز، پرداختن زكات و امر به معروف و نهي از منكر شده اند.

4-  هيئت هاي امر به معروف و نهي از منكر: "و لتكن منكم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر ..." ‌(13) در مرتبه چهارم گروههايي از مردم كه اين شايستگي را پيدا مي كنند كه ديگران را دعوت به خير و صلاح مي كنند و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.

5-  مجموعه امت: "كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله ..." ‌(14) در مرتبه پنجم نيز همه مردم موظف به انجام اين فريضه الهي شده اند، براين اساس تمام آحاد افراد مؤمن و متدين مأمور به انجام اين دو فريضه الهي هستند.

ج- امر به معروف و نهي از منكر از نگاه معصومين(ع)

اگر بررسي عميق در مضامين آيات و روايات اسلامي و معارف ديني داشته باشيم كاملاً مبرهن است كه بيانات معصومين(ع) ترجمان قرآن كريم و تفسير آن است و هر دو از يك منبع سيراب مي‌شوند. در اين زمينه اين دو فريضه‌ الهي را از منظر روايات معصومين(ع) مورد بررسي قرار داده و به بعضي از آنها اشاره مي‌كنيم:

1-  قال رسول الله(ص): "... اذا لم يامروا بالمعروف و لم ينهوا عن المنكر ... سلط الله عليهم شرارهم فيدعوا عند ذلك خيارهم فلايستجاب لهم"‌(15)

پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: ... زماني كه امر به معروف و نهي از منكر نكردند... خداوند متعال، بدترين و شرورترين آنها را بر آنان مسلط مي كند، پس در اين هنگام دعا مي كنند ولي دعاي آنان مستجاب نمي شود.

2-  قال رسول الله(ص): "الا اخبركم عن اقوام ليسوا بانبياء و لا شهداء يغبطهم الناس يوم القيامه بمنازلهم من الله عز و جل، علي منابرهم من نور.   قيل: من هم يا رسول الله؟  قال: هم الذين يحببون عبادالله الي الله و يحببون الله الي عباده.  قيل: هذا حببوا الله الي عباده فكيف يحببون عبادالله الي الله؟   قال: يامرونهم بما يحب الله و ينهونهم عما يكره الله فاذا اطاعوهم احبهم الله".‌(16)

پيامبر اكرم(ص) در رابطه با اهميت امر به معروف و نهي از منكر فرمودند: آيا شما را از كساني خبر دهم كه نه انبيا و نه شهدا هستند ولي مردم(انبيا و شهدا) به مقام و مرتبت و جايگاه آنان در پيش خدا كه بر منبرهايي از نور هستند غبطه مي خورند؟  سؤال شد: اي رسول خدا(ص) آنان چه كساني هستنند؟  پيامبر(ص) فرمود: آنان كساني هستند كه بندگان خدا را محبوب خدا و خدا را محبوب بندگانش مي گردانند.  سؤال شد: معناي محبوب گردانيدن خدا در پيش بندگانش معلوم است اما چگونه بندگان خدا را محبوب خدا مي گردانند؟  پيامبر(ص) در جواب فرمود: به چيزي كه خداوند متعال دوست دارد دعوت مي كنند و از چيزي كه خداوند متعال بدش مي آيد نهي مي كنند، پس هنگامي كه بندگان خدا، او را اطاعت مي كنند محبوب خدا مي گردند و خداوند متعال آنان را دوست مي دارد.

3-  قال رسول الله(ص): "من امر بالمعروف و نهي عن المنكر فهو خليفه الله في ارضه و خليفه رسول الله و خليفه كتابه"‌(17)

رسول خدا(ص) فرمودند: كسي كه امر به معروف و نهي از منكر كند، جانشين خدا، پيامبر خدا(ص) و كتاب خدا در روي زمين است.

4-    قال امير المؤمنين علي(ع): "لاتتركوا الامر باالمعروف و النهي عن المنكر فيول عليكم شراركم".‌(18)

اميرالمؤمنين حضرت علي(ع) فرمودند: امر به معروف و نهي از منكر را رها نكنيد در غير اين صورت بدترين شما بر شما حاكم مي شوند.

5-    قال الحسين(ع): "... انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر...". ‌(19)

امام حسين عليه السلام در نامه معروفش به برادرش محمد حنفيه در باره فلسفه قيامش در فرازي مي فرمايد: من براي اصلاح امت جدم رسول خدا(ص) قيام كردم، مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر نمايم...

البته در اين باره روايات متعددي وجود دارد كه در اين مجال نمي گنجد.

د- شيوه هاي عملي امر به معروف و نهي از منكر

هدف عمده و اساسي در امر به معروف و نهي از منكر محقق شدن معروف و زدوده شدن منكر است. براي نيل به اين هدف به نظر مي رسد كه بايد به دنبال بهترين و مؤثرترين راهكارها و شيوه هاي عملي بوده باشيم كه در اين راستا موارد زير پيشنهاد مي گردد:

1-  شيوه عملي: اولين و مؤثرترين شيوه در امر به معروف و نهي از منكر تبليغ عملي است. يكي از مهمترين عوامل موفقيت پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) در ترويج و گسترش مكتب، توجه به اين شيوه بوده است. پيامبر اكرم(ص) در اغلب كارها از قبيل كندن خندق، ساختن مسجد و برنامه هاي فرهنگي و اجتماعي و .... قبل از اينكه ديگران را تشويق به اين كار كند خود پيشقدم مي شد، همچنانكه امامان معصوم(ع) به اين طريق عمل مي كردند.

2-  احترام به شخصيت افراد: دومين اصلي كه در تأثير امر به معروف و نهي از منكر در خور توجه است، احترام به شخصيت افراد مي باشد. مرتكبان منكر تا وقتي كه متجاهر به گناه نشده اند، و به طور آشكار خود را نيالوده اند محترمند و نبايد به هتك حرمت آنها پرداخت.

3-  ارشاد تدريجي: معمولا ما انتظار داريم كساني كه در گرداب منكرات غوطه ور شده اند يك دفعه آنها را از گرداب در آوريم و يك مسلمان ايده آل بسازيم؛ در حالي‌كه تربيت امري تدريجي است و فضايل و رذايل هيچ‌كدام يك مرتبه در جان انسان‌ها به وجود نمي آيند. در حقيقت مي توان گفت كه از علل نزول تدريجي قرآن توجه به اين نكته مهم است، چرا كه قرآن كتاب تربيتي است و براي هدايت انسان‌ها به سوي كمال مطلوب نازل شده است.

4-  نرمخويي و محبت: از شيوه هاي مهم و مؤثر در امر به معروف و نهي از منكر، نرمخويي و محبت است؛ خصلتي كه موفقيت پيامبر(ص) بنا به تصريح قرآن كريم مرهون آن بوده است.

5-  تشويق به ارزش‌ها:  يكي از امتيازات مكاتب الهي تشويق به خوبي‌ها و ارزش‌هاست. پيامبر مكرم اسلام(ص) از عامل تشويق در جهت پيشبرد اهداف استفاده‌هاي زيادي مي‌كرد. براي كساني كه دو ركعت نماز براي خدا مي‌خواندند جايزه تعيين مي كرد.‌(20)  پست‌هاي حساس سياسي، فرهنگي و نظامي را به افراد لايقي مي سپرد و به اين ترتيب، امت را به نيكي و پاكي دعوت مي فرمود. براي نمونه اسامه بن زيد هجده ساله را به عنوان فرمانده لشكر منصوب فرمود و....

6-  ايجاد فضاي امر و نهي: شكي در اين مسئله نيست كه محيط هر چند نقش زيربنايي ندارد ولي در پرورش فضايل و رذايل نقش اساسي دارد. رسالت انبيا نيز مبتني بر اين اصل بود كه محيط را به گونه‌اي آماده سازند تا خود مردم عدالت را بر پادارند:"ليقوم الناس بالقسط".‌(21) بنابراين پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: "كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته".

7-  برخورد عملي با مرتكبان منكر: به طور كلي اگر در كنار شيوه هاي گذشته اين شيوه را مد نظر نداشته باشيم بدون شك امر به معروف و نهي از منكر بي نتيجه خواهد ماند.

ه- مراتب امر به معروف و نهي از منكر

1-  مرحله انزجار قلبي: علماي اسلام براي امر به معروف و نهي از منكر مراتب و درجات و همچنين اقسامي قائل شده‌اند. اولين درجه و مرتبه نهي از منكر، هجر و اعراض يا انكار قلبي است و اين در مواردي است كه ما با شخصي كه با او صميميت داريم قطع رابطه كنيم و نسبت به او سردي نشان دهيم و اين برخورد، براي او تنبه تلقي شود، يعني تحت يك زجر و شكنجه روحي قرار گيرد و اين عمل ما در جلوگيري از كار بد او تأثير داشته باشد؛ در غير اين صورت چه بسا فردي كه از قطع رابطه ما استقبال كرده و او هم قطع رابطه كند و آزادتر دنبال منكرات و كارهاي زشت برود در چنين مواردي اين كار درست نيست.

2-  مرحله زباني: درجه دومي كه علما و دانشمندان براي نهي از منكر ذكر كرده اند، مرحلة زبان است. چه بسا آن بيماري كه دچار منكري است، به دليل جهالت و ناداني و تحت تأثير يك سلسله تبليغات قرار گرفته است، احتياج به مربي، هادي، راهنما و معلم دارد تا با او تماس بگيرد و با كمال مهرباني با او صحبت كند، موضوع را با او در ميان بگذارد تا معايب و مفاسد را برايش تشريح كند تا آگاه شود و بازگردد.

3-  مرحله عمل: مرحله سوم عمل است. گاهي طرف در درجه و حالي است كه نه اعراض و هجران و نه زبان و بيان بر او تأثير نمي‌گذارد. در اينجا بايد از راه عمل وارد شد. وارد عمل شدن نه تنها به زور گفتن نيست، كتك زدن و مجروح كردن نيست، البته مواردي هم هست كه جاي تنبيه عملي است كه آن هم از شئون حكومت اسلامي است و شهروندان جامعه اسلامي از پيش خود حق اعمال اين تنبيهات را ندارند. امر به معروف عملي اين است كه نبايد تنها به گفتن قناعت كند و فكر كنيم همه چيز را گفتن درست مي شود. گفتن، شرط لازم است ولي كافي نيست. بايد عمل كرد و آنچه مربوط به شهروندان است برخورد عملي غيرمستقيم است. ‌(22)

پي نوشت:

‌1 - وسائل الشيعه، ج11، ص395.

‌2 - آل عمران- 114.

‌3 - قرآن كريم، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، قم: انتشارات اميرالمؤمنين(ع)، 1378شمسي، ص64

4 - آل عمران- 104.

‌5 - قرآن كريم، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، قم: انتشارات اميرالمؤمنين(ع)، 1378شمسي، ص63

6 - آل عمران- 110.

‌7 - قرآن كريم، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، قم: انتشارات اميرالمؤمنين(ع)، 1378شمسي، ص64

‌8 - نحل- 90.

9 - قرآن كريم، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، قم: انتشارات اميرالمؤمنين(ع)، 1378شمسي، ص277.

10 -نحل- 90.

11 - اعراف- 157.

‌12 -  حج- 41.

‌13 - آل عمران- 114.

‌14 - آل عمران- 110.

‌15 - تحف العقول، ص51.

‌16 - مستدرك الوسائل، ج2، ص182.

17 - مجمع البيان، ج2، ص486.

‌18 - نهج البلاغه، نامه 47.

‌19 - ره توشه راهيان نور ويژه محرم الحرام، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1376شمسي، ص185.

20 - ره توشه راهيان نور ويژه محرم الحرام، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1376شمسي، ص186.

‌21 - حديد-25.

 

‌22 - تلخيصي از جلد دوم حماسه حسيني، مرتضي مطهري، ص193-197.



درباره : اصول و فروع دین , سایر اصول و فروع دین ,
برچسب ها : امر به معروف و نهي از منكر، مراتب و شيوه هاي آن ,
بازدید : 247
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]

تولی و تبری, تولی, تبری

 

« تولی و تبری » دو اصطلاح قرآنی است که از دیدگاه شیعه از جمله فروع دین و از واجبات اسلام شمرده می‌شود. این دو واژه، به ترتیب، به معنای دوستی با دوستان خدا و نزدیکی به اهل حق، و دشمنی با دشمنان خدا و دوری از اهل باطل است.

تولی در 57 سوره از قرآن و 233 بار، و تبری در 20 سوره و 30 بار به کار رفته است.

در روایات اهل بیت علیهم السلام بر این دو اصل تاکید بسیاری شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:« استوارترین دستگیره ایمان، دوستی و دشمنی برای خدا، ارتباط با دوستان خدا و گسستن از دشمنان اوست.»

امام صادق علیه السلام فرمود:«دوستی با دوستان خدا و اطاعت از آنها، و نیز بیزاری از کسانی که به آل محمد ظلم و هتک حرمت کرده‌اند واجب است؛ کسانی که میراث فاطمه و حق علی علیه السلام را غصب کرده‌اند، سنت پیامبر را تغییر داده‌اند و نیز ناکثین، قاسطین و مارقین.»

و در روایتی فرمود:« تبری از انصاب و ازلام و بت ها، پیشوایان گمراه، رهبران ستمگر، و نیز دشمنی با قاتلان ائمه علیه السلام واجب شرعی است. از سوی دیگر، دوستی با مؤمنانی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و ... نیز واجب است.»

 

منابع:

المیزان،‌ ج 6، ‌ص 6 - 61

 

خصال صدوق،‌ ج 2، ص 607



درباره : اصول و فروع دین , سایر اصول و فروع دین ,
برچسب ها : تولی و تبری ,
بازدید : 190
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]

 قیامت,روز قیامت,روز معاد

بحث درباره قلمرو معاد، از بحث هاى مهم در زمینه معادشناسى به شمار مى رود، پرسش این است که آیا معاد اختصاص به انسان و جن و ملائکه دارد یاعلاوه بر آن ها شامل موجودات دیگر مانند حیوان و گیاه و جماد، آسمان و زمین و پدیده هاى دیگر نیز مى شود؟

آیت الله سبحانی در نوشتاری با استناد به آیاتى از قرآن وضعیت و سرنوشت جمادات، جانداران و حیوانات را در قیامت بررسی کرده است که در ادامه می خوانید.

قلمرو معاد در قرآن

از آن جا که در حشر انسان در قیامت اختلافى وجود ندارد و دیدگاه قرآن در این باره روشن و مسلّم است، به ذکر شواهد قرآنى براى آن نیازى نیست. آنچه لازم است یادآورى شواهد قرآنى بر حشر موجودات دیگر است.

الف) حشر حیوانات

از جمله آیاتى که دلالت بر حشرخصوص حیوان مى کند آیه زیر است:

( وما من دابّة فى الأرض ولا طائر یطیر بجناحیه إلاّ أُمم أمثالکم ما فرّطنا فى الکتاب من شىء ثمّ إلى ربّهم یحشرون ) .( [1])

«هیچ جنبنده اى در زمین و هیچ پرنده اى که با دو بال پرواز مى کند نیست مگر این که آن ها امت هایى مانند شما انسان ها هستند و مادر کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم، سپس تمام حیوانات [ همانند شما انسان ها ] در قیامت به سوى پررودگارشان محشور مى شوند».

«امت»، به هر گروهى که در امر واحدى مثل دین، زبان، آداب و رسوم زمان ومکان مشترکند گفته مى شود اعم از این که این امر جامع، تسخیرى یا اختیارى باشد.

حشر، در لغت جمع و گردآورى توأم با درهم شکستن و راندن است، و محشر، محل جمع کردن است.( [2]) روز حشر روز بعث و معاد است.( [3])

حشر در اصطلاح، برانگیختن مردگان از قبور و گردآورى آنان در روز قیامت براى حساب رسى است.( [4])

مفاد آیه شریفه آن است که حیوانات همانند انسان ها داراى امت مى باشند اما این که همانندى در چیست، مفسران دیدگاه هاى متفاوتى ذکر کرده اند.( [5]) از جمله آن ها نیازمندى به خدا، تسبیح و ذکر پروردگار، زندگى اجتماعى و توالد و تناسل، تقدیر رزق و عمر و اجل و سعادت و شقاوت آن ها، حشر در قیامت و پاداش و کیفر. ولى مى توان گفت از بارزترین موارد تشابه حیوانات به انسان ها همان حشر در قیامت است که در پایان آن هم آمده است و بسیارى از مفسران نیز بدان تصریح کرده اند، یعنى «حیوانات همانند انسان ها داراى امت هستند و همانند انسان ها در رستاخیز محشور مى شوند. از این رو معناى ( إلى ربّهم یحشرون ) ، این خواهد بود که حیوانات بعد از مرگشان به سوى خدا محشور مى شوند، همان گونه که بندگان خدا در قیامت به سوى پروردگارشان محشور مى گردند.( [6])

مؤیّد این معنى، ضمیر«هم» در «ربّهم» است که براى صاحبان عقل به کار مى رود و مرجع آن در آیه «اُمم» است که همان جانداران و حیوانات است، و از بیان همانندى حیوانات با انسان ها استفاده مى شود که حیوانات مانند انسان ها تا حدّى از شعور و آگاهى که مستلزم زندگى اجتماعى و تسبیح و ذکر و حشر به سوى خدا است برخوردارند، همان گونه که در داستان «سلیمان و مورچگان» و «ملکه سبا و هدهد»( [7])آمده است، البته روشن است که لازمه حشر حیوانات و یا حسابرسى و پاداش و کیفر آنان این نیست که حیوانات در شعور و آگاهى با انسان ها مساوى باشند و تمام مدارج کمال روحى و معنوى را که انسان ها مى توانند بپیمایند آن ها هم طى کنند، زیرا خود انسان ها هم در مراتب کمال روحى و معنوى و حساب و پاداش و کیفر با یکدیگر مساوى نیستند.

بلکه همان گونه که علاّمه طباطبایى (رحمه الله) مى نویسد: «اصل الملاک وهو الأمر الذى یدور علیه الرضا والسخط والاثابة والمؤاخذة موجودة فیهم» ( [8]) ملاک اصلى و آن چیزى که محور و اساس رضا خدا و ناخشنودى اش و ثواب و عقابش مى باشد در حیوانات یافت مى شود. از این رو همان گونه که بیان شد، حشر به معناى «جمع کردن است قرینه «الى» در ( إلى ربّهم ) که بیان گر غایت و مقصد حرکت است، مقصود از حشر در این آیه، حشر و معاد، حیوانات است.

به این ترتیب حیوانات زمینى همچون بشر، بین خویش داراى انواعى هستند و مانند انسان به سوى خدا بازگشت مى کنند و در نزد وى حضور مى یابند.

آیه دیگرى که مى توان از آن حشر حیوانات را استنباط کرد آیه زیر است:

( وإذا الوحوش حشرت ) ( [9]) ، آن گاه که حیوان هاى وحشى در قیامت گرد هم جمع مى شوند.

«وُحوش» جمع وحش به معناى حیواناتى است که با انسان ها اُنس و اُلفت نمى گیرند مانند درندگان.( [10])

«آلوسى» مى نویسد: وحوش در این آیه تمام چهارپایان را دربرمى گیرد.( [11])

از آن جا که آیه فوق در سیاق آیاتى است که حوادث روز قیامت را توصیف مى کند همانند سؤال از دختران زنده به گور شده و گشودن نامه هاى اعمال و حوادث بعد از آن، این آیه ظهور در حشر حیوانات وحشى در قیامت دارد اگر چه دیدگاه مفسران درباره حوادث بعد از حشر آن ها متفاوت است. برخى بر این باورند که اگر حیوانات ستمى به یکدیگر کرده باشند در قیامت مجازات مى شوند.( [12]) و به باور برخى دیگر بعد از حشر، آن ها را دوباره مى میرانند و به خاک برمى گردانند( [13]) ولى در اصل حشر حیوانات، جمهور مفسران، هم عقیده اند. از این رو آیه شریفه همانند آیه 38 سوره انعام، ظهور در اصل حشر حیوانات دارد اگر چه درباره پاداش و کیفر و حوادث بعد از آن به طور قطع نمى توان سخن گفت. زیرا خداى تعالى در قرآن از آن ها پرده بردارى نکرده است.( [14])

اشکال

ممکن است گفته شود چه فایده اى در حشر حیوانات هست در حالى که آن ها در دنیا مکلف نیستند تا این که براى پاداش و کیفر در قیامت محشور شوند؟( [15])

پاسخ

اولاً: تکلیف نداشتن حیوانات در دنیا ضررى در حشر آن ها و محاسبه و قصاص ندارد. به عبارت دیگر ملازمه اى بین تکلیف و رستاخیز نیست، زیرا قصاص و پاداش و کیفر، توقف بر تکلیف ندارد، همان گونه که شخص اگر در حالت خواب به دیگرى آسیب مالى یا جانى بزند محکوم به غرامت مى شود، زیرا حق دیگرى را پایمال و ضایع کرده است، اگر چه در حالت خواب و بى هوشى تکلیف ندارد.( [16])

ثانیاً: همان گونه که علامه طباطبایى (رحمه الله) (1360ش) مى نویسد: خداوند اِنعام و انتقام را در آیات زیادى در وصف احسان و ظلم ذکر کرده است و این دو وصف اجمالاً در میان حیوانات نیز وجود دارد یعنى افرادى از حیوانات را مى بینیم که در عمل خود ستم مى کنند و افراد دیگرى را مشاهده مى کنیم که به دیگران احسان مى نمایند. از این رو آن ها در قیامت محشور مى شوند اگر چه خداوند چگونگى پاداش و کیفر را بیان نکرده است.( [17])

ب) حشر جمادات

از جمله آیاتى که دلالت بر حشر موجودات بدون روح دارد آیه زیر است:

( ومن أضلّ ممّن یدعو من دون الله من لا یستجیب له إلى یوم القیامة وهم عن دعائهم غافلون* وإذا حشر النّاس کانوا لهم أعداء وکانوا بعبادتهم کافرین )( [18])

«چه کسى گمراه تر است از آن کسى که معبودى غیر خدا را مى خواند، در حالى که آن ها تا قیامت هم، به او پاسخ نمى گویند و از خواندن آن ها بى خبر هستند و صداى آن ها را نمى شنوند و هنگامى که مردم محشور مى شوند، معبودهاى آنان دشمنانشان خواهند بود، به طورى که، عبادت آن ها را، انکار مى کنند».

با توجه به این که ضمیر «هم» در ( کانوا لهم ) و ( کانوا بعبادتهم ) به معبودهاى باطل برمى گردد و به لحاظ تعبیر ( من لا یستجیب له ) آن ها تا قیامت هم به آنها پاسخ نمى گویند» آیه، دلالت روشنى دارد که معبودهاى آنان گیاهان و جمادات بوده اند، از طرفى همین موجودات، در قیامت محشور مى شوند به دلیل: ( إذا حشر النّاس کانوا لهم أعداء ) که معبودهاى دروغین در قیامت از بت پرستان اظهار بى زارى مى کنند.( [19])و در وصف خدایان کفار، فرموده است: ( أمواتٌ غیر أحیاء وما یشعرون أیّان یبعثون ) ( [20]) بت ها مرده اند و از حیات، بهره اى ندارند، و هیچ نمى دانند که چه زمانى مبعوث مى شوند.( [21]) و خطاب به بت پرستان مى فرماید: ( إنّکم وما تعبدون من دون الله حصب جهنّم أنتم لها واردون ) ( [22]) ;«شما بت پرستان و آن بت هایى که مى پرستید هیزم جهنم خواهید شد و همگى در آن وارد مى شوید». همه این امور نشان دهنده حشر برخى از جمادات در قیامت است.

ج) رستاخیز جانداران

از جمله آیاتى که دلالت بر حشر انسان ها و حیوان هاى زمینى و هوایى مى کند آیه زیر است:

( ومن آیاته خلق السّموات والأرض وما بثّ فیهما من دابّة وهو على جمعهم إذا یشاء قدیر ) ( [23]) :«از نشانه هاى خدا، آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از انواع جنبندگان از انسان و حیوان بین آنها پراکنده ساخته، مى باشد و او بر جمع آنها در روز قیامت، توانا است».

«دابّه»، از دبّ، یدبّ به معناى آهسته راه رفتن است و به هر جنبنده اى از انسان و حیوان و حشرات روى زمین که حرکت مى کند گفته مى شود( [24]) و اطلاق آن بر فرشتگان معهود نیست. ( [25])

از آنجایى که واژه «دابّه»، مطلق است و شامل تمام جانداران زمینى و هوایى مى شود و مقصود از واژه «جمع»، گرد آوردن وحشر موجودات در روز قیامت است و ضمیر «هُم» در «جمعهم» به «دابّه» برمى گردد. از این رو آیه همان گونه که جمهور مفسران بدان تصریح کرده اند ( [26]) ظهور در حشر تمام جانداران اعم از انسان وحیوان در روز قیامت دارد.

نتیجه نهایى

با بررسى آیات در این زمینه این نتایج به دست مى آید:

1. انسان و ملائکه و جن و شیاطین در قیامت هر یک حشر مخصوصى دارند و آیات و روایات و دلایل عقلى گواه این مطلب است.

2. درباره حشر حیوانات در میان متکلمان و حکماى اسلامى اختلاف نظر فراوان دیده مى شود.

3. درباره حشر جمادات برخى از آیات ظهور در حشر معبودهاى دروغین و بت ها در قیامت دارد که مى توان حشر برخى از جمادات را از آنها استفاده کرد.

برخى آیات نیز ظهور در حشر حیوانات دارد که با توجه به دیدگاه مشهور مفسران، حشر حیوانات از این آیات استفاده مى شود اگر چه درباره کیفیت حشر آن ها به طور قطع نمى توان داورى کرد.

4. با توجه به آیات مورد بحث مى توان گفت، قلمرو معاد در قرآن علاوه بر انسان و جن و ملائکه شامل حیوانات و جانداران و برخى جمادات نیز مى شود اگر چه درباره چگونگى حشر آن ها به دلیل عقلى و نقلى معتبرى نمى توان استناد کرد.

5. درباره آسمان و زمین واژه حشر استعمال نشده است و برخى از آیات( [27]) دلالت دارد که زمین و آسمانِ قیامت غیر از زمین و آسمان دنیا است اگر چه برخى مفسران( [28]) رستاخیز آن ها را مقتضاى حکمت الهى ذکر کرده اند ولى همان گونه که از بسیارى از آیات قرآن استفاده مى شود همه پدیده هاى عالم از جمله آسمان و زمین، هر کدام به نحوى براى بهره مندى و استفاده انسان از آن ها براى تأمین سعادت دنیا و آخرت آفریده شده اند به گونه اى که اگر براى آن ها معاد و رستاخیزى هم نباشد، مستلزم بیهوده بودن آفرینش آن ها نخواهد بود.

________________________________________

[1] . انعام، آیه 38.

[2] . المصباح المنیر، ج1، ص 166، مفردات الفاظ القرآن، ص 237.

[3] . لسان العرب، ج3، ص 190، معجم المقائیس اللغه، ج2، ص 66.

[4] . گوهر مراد، ص 655، کشاف اصطلاحات الفنون، ج3، ص 212، دایرة المعارف الشیعیة العامة، ج8، ص 349، البحر المحیط، ج10، ص 415، مجمع البیان، ج10، ص 277، الکشاف، ج4، ص 701، روح المعانى، ج30، ص 51.

[5] . تفیسر الکبیر، ج4، ص 524 و 252، مجمع البیان، ج4، ص 49.

[6] . التفسیر الکبیر، ج4، ص 528، البحر المحیط، ج4، ص 502، تفسیر ابى السعود، ج3، ص 131، الکشاف، ج2، ص 21، التبیان، ج4، ص 129، تفسیر المراغى، ج7، ص 119، کشف الاسرار، ج3، ص 344، الجواهر فى تفسیر القرآن الکریم، ج4، ص 29، المیزان، ج7، ص 72.

[7] . نمل، آیه 18 و 24.

[8] . المیزان، ج7، ص 82.

[9] . تکویر(81): 5.

[10] . التفسیر الکبیر، ج11، ص 64.

[11] . روح المعانى، ج30، ص 51.

[12] . روح المعانى، ج30، ص 51; التفسیر الکبیر، ج11، ص 64 ; الکشاف، ج4، ص 707; المیزان، ج20، ص 213.

[13] . التفسیر الکبیر، ج11، ص 64; الکشاف، ج4، ص 707; المیزان، ج20، ص 213; مجمع البیان، ج10، ص 277; اضواء على متشابهات القرآن، ج1، ص 220 و ج2، ص 310.

[14] . برخى نیز بر این عقیده اند که آیه ناظر به شدّت حوادث هولناک در آستانه قیامت است که حیوان هاى وحشى که عادتاً از یکدیگر فرارى هستند از شدت ترس در کنار یکدیگر جمع مى شوند تا از شدت ترس خود بکاهند از این رو آیه دلالتى بر حشر حیوانات ندارد.(الجواهر فى تفسیر القرآن، ج25، ص 81) آلوسى هم بر این باور است که حیوانات تکلیف ندارند و غیر از جن و انس موجودات دیگر حشرى ندارند. (روح المعانى، ج30، ص 52) قول دیگر هم مى گوید وحوش همان انسان هایى هستند که با انجام پى در پى گناه صورت باطنى آن ها به شکل حیوان هاى وحشى درآمده و در قیامت با این ملکات و صورت حیوانى مبعوث مى شوند.(اضواء، على متشابهات القرآن، ج2، ص 301) هیچ کدام از این اقوال پذیرفتنى نیست. اما اول: سیاق آیات همان گونه که ذکر شد و به قرینه آیه 38 انعام، آیه درباره حشر حیوانات است و روایات نیز مؤید آن است. قول دوم و سوم هم خلاف ظاهر آیه و دیدگاه مشهور مفسران است.

[15] . روح المعانى، ج30، ص 52.

[16] . اضواء على متشابهات القرآن، ج2، ص 301.

[17] . المیزان، ج7، ص 76.

[18] . احقاف(46): 56.

[19] . طبرسى (رحمه الله) در ذیل آیه مى نویسد: انّ هذه الأوثان الّتى عبدوها ینطقها الله حتى یجحدوا أن یکونوا دعوا إلى عبادتها ویکفروا بعبادة الکفار ویجحدوا ذلک.(مجمع البیان، ج9، ص 139).

[20] . نحل(16): 21.

[21] . درباره مرجع ضمیر در « یبعثون » دو قول هست; برخى همانند علامه طباطبایى و زمخشرى بر این باورند که ضمیر به بت پرستان برمى گردد، یعنى بت ها نمى دانند که بت پرستان چه زمانى مبعوث مى شوند و قیامت چه وقت اتفاق مى افتد(الکشاف، ج3، ص 600; المیزان، ج12، ص 222) ولى از آن جا که از بت ها نفى علم شده است و نفى علم از بت ها حتى نسبت به حال خود، داراى تأکید بیشتر در عدم لیاقت آنها براى بندگى است، ارجاع ضمیر به بت ها مناسب تر و با سیاق هماهنگ است و نیاز به تقدیر هم ندارد یعنى بت ها از حال خود نمى توانند خبر دهند که چه زمانى مبعوث مى شوند تا چه رسد که بخواهند پاداش و کیفر و زمان بعث را براى بت پرستان بیان کنند و این قول موافق بعضى مفسران نیز مى باشد.(مجمع البیان، ج6، ص 147; روح المعانى، ج14، ص 120; تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص 586 و البحر المحیط، ج6، ص 517).

[22] . انبیاء(21): 98.

[23] . شورى(42): 29.

[24] . مفردات الفاظ القرآن، ص 306.

[25] . برخى مفسران مثل ابن کثیر، بیضاوى و قرطبى (به نقل از مجاهد) نوشته اند دابّه شامل ملائکه و جن و انسان و تمام حیوانات زمینى و هوایى مى شود. تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص 125; تفسیر البیضاوى، ج2; الجامع لأحکام القرآن، ج16، ص 29 و البحر المحیط، ج9، ص 338.

[26] . التفسیر الکبیر، ج4، ص 528; مجمع البیان، ج4، ص 49; تفسیر الطبرى، ج7، ص 178; الدرالمنثور، ج3، ص 268، همه در ذیل آیه: ( ثم إلى ربّهم یحشرون ) .

[27] . ابراهیم(14): 48 و زمر(39): 67.

[28] . المیزان، ج17، ص 196 و ج16، ص 158.

 

آیت الله سبحانی



درباره : اصول و فروع دین , سایر اصول و فروع دین ,
برچسب ها : آیا حیوانات و جمادات در قیامت محشور می شوند؟ ,
بازدید : 180
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]

پيامبران اولوالعزم,نبوت

 

 

ـ پيامبران اولوالعزم
قرآن كريم برخي از پيامبران را اولوالعزم ناميده است ولي نام آن‎ها را نبرده است، چنان كه خطاب به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‎فرمايد: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».[1]
بسان پيامبران اولوالعزم صابر باش.
واژه «عزم» در لغت به معناي اراده و تصميم قطعي، و «اُولُوا» به معناي صاحبان است بنابراين، «اولوالعزم» يعني افراد صاحب اراده و تصميم قطعي كه هرگز از عمل و كوشش دست نمي‎كشند.
اما درباره اين كه مقصود از اولوالعزم در آيه ياد شده چيست، و اين كه آنان چه كساني هستند، نظريات مختلف وجود دارد. ما در اين جا به نقل نظريه‎اي كه در احاديث موثق از ائمه ـ عليهم السلام ـ نقل شده است، بسنده مي‎كنيم، و آن اين كه: «مراد از پيامبران اولوالعزم، پيامبران صاحب شريعت مي‎باشد، و آنان عبارتند از: حضرت نوح، ابراهيم، موسي، عيسي ـ عليهم السلام ـ و حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ».[2]
ـ عموميت نبوت
مقتضاي دلايل عقلي لزوم بعثت پيامبران، عموميّت آن است، يعني هر جا انسان‎هايي بوده‎اند كه شايستگي دريافت هدايت‎هاي معنوي پيامبران را داشته‎اند، قطعاً خداوند براي آنان پيامبري نيز برانگيخته است. اين مطلب از آيات قرآن و روايات اسلامي نيز به دست مي‎آيد. قرآن كريم مي‎فرمايد: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ».[3]
هيچ جمعيتي نبوده است مگر اين كه بيم دهنده‎اي داشته باشد.
و نيز مي‎فرمايد: «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ».[4]
هر قومي را هدايتگري بوده است.
و نيز مي‎فرمايد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً...»[5].
در هر جمعيتي پيامبري را برگزيديم.
حضرت علي ـ عليه السلام ـ نيز فرموده است: «خداي سبحان هيچ‎گاه بندگان خود را از پيامبر مُرسل، و يا كتاب منزل، يا حجت الزام‎آور، يا راه روشن و استوار محروم نساخته است.»[6]
و در جاي ديگر فرموده است: «خداوند، آدم را در زمين جاي داد تا آن را آباد سازد، و حجت بر بندگان خدا باشد. پس از قبض روح او نيز آنان را از كساني كه حجت خدا را تأكيد نموده و پيوند معرفت را ميان آنان و خدا برقرار سازد، محروم نساخت، بلكه پيوسته حجتهاي خود را توسط پيامبران و متحملان امانتهاي رسالت الهي تجديد نمود، تا اين كه جريان نبوت توسط پيامبر ما محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ پايان يافت.[7]»
البته گزارش جامعي از تاريخ پيامبران در دست نيست، و قرآن كريم نيز تصريح نموده است كه تنها سرگذشت برخي از آنان را ذكر نموده است؛[8] چرا كه اصولاً شأن و رسالت قرآن كريم نقل گزارشهاي مفصل تاريخي نيست، بلكه از جريان‎هاي تاريخي به اندازه‎اي كه در هدايت انسان‎ها مؤثر است، بسنده نموده است. از اين رو، قطعاً ‌پيامبراني كه در قرآن كريم ياد شده و يا شرح زندگاني آن‎ها بيان شده است، ويژگي‎هايي داشته‎اند كه مربوط به يكي از جهات زير بوده است:
1. زمان و مكان رسالت.
2. قوم و امت رسول.
3. مقام و منزلت پيامبر.
4. آيين و شريعت پيامبر.
5. حوادث مهم و آموزنده تاريخ پيامبر.
هر چند تفصيل آن بر ما روشن نيست، ولي با توجه به حكيمانه بودن افعال الهي، يقين داريم كه اين كار حكيمانه بوده است.[9]
بنابراين، بايد گفت: فيض نبوت و نور هدايت الهي به طور مستقيم يا غير مستقيم همه افراد بشر را فرا گرفته است. و اين كه گاهي گفته مي‎شود: «در برخي از قاره‎ها مانند استراليا، انسان‎هايي بدوي يافت شده‎اند كه پيامبري به سوي آنان برانگيخته نشده است»، اولاً ـ صرف يك مدعاست، و دليلي بر آن اقامه نشده است، ثانياً ـ در مورد اين افراد دو فرض مطرح است:
1. اين افراد از نظر فكري در حد كودكان غيرمميز بوده و قوه تشخيص خوب و بدهاي اخلاقي را نداشته‎اند. در اين صورت از موضوع بحث نبوت خارج مي‎باشند و فرستادن نبي بر آنان بي‎فايده و خلاف حكمت الهي است.
2. اين افراد قوه تشخيص خوب و بد را داشته‎اند، در اين صورت قطعاً‌ از حجت الهي برخوردار بوده‎اند، و كساني كه ميان آن‎ها مي‎زيسته‎اند كه پيراسته از رذايل اخلاقي، و برخوردار از عقل و حكمت و تدبير بوده‎اند، هر چند به نام پيغمبر شناخته نشده باشند.[10]

[1] . احقاف/ 35.
[2] . تفسير برهان، ج 4، ص 179ـ178، براي آگاهي از ساير اقوال، منشور جاويد، ج 10، ص 256ـ250 رجوع شود.
[3] . فاطر/ 24.
[4] . رعد/ 7.
[5] . نحل/ 36.
[6] . نهج البلاغه، خطبه اول.
[7] . نهج البلاغه، 91.
[8] . اصول كافي، كتاب الحجه، باب الفرق بين الرسول و النبي و المحدث، جهت آگاهي از اقوال ديگر به منشور جاويد، ج 10، رجوع شود.
[9] . ر.ك: متفكر شهيد مرتضي مطهري،‌خاتميت؛ و آيت الله سبحاني، منشور جاويد، ج 10.
[10] . در اين باره به منشور جاويد، ج 1، ص 109ـ107 رجوع شود.



درباره : اصول و فروع دین , سایر اصول و فروع دین ,
برچسب ها : پيامبران اولوالعزم و عموميّت نبوّت ,
بازدید : 142
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]

قیامت,روز قیامت,معاد روز قیامت

 

یکى از درد ناکترین منازل پس از مرگ، منزل  هولناک آخرت است ، قیامت است که نگرانی و دلهره اش بزرگ و عظیم است ، بلکه از هر نگرانی و دلهره، بزرگتر و فزع و گرفتاریش "فزع اکبر" است و خداوند در وصف آن در سوره اعراف  آیه 187 مى فرماید : هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یعنی فرارسیدن قیامت در (بر اهل) آسمانها و زمین، سنگین و دشوار و گران است، فرا نرسد شما را مگر به یکباره و ناگاه و بدون آنکه شما را خبر دهد.
بلی ؛ سنگین و گران و عظیم است قیامت، از جهت  گرفتاریها و هولها و دلهره هاى آن ، سخت  سخت است حتی بر اهل آسمان یعنی فرشتگان و پریان و  به یکباره به سوی ما بیاید و آیا بدنهای ما تاب سختی های آن را دارد؟
قطب راوندى از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که حضرت عیسى (علیه السلام) از جبرئیل پرسید: کى قیامت بر پا خواهد شد؟ جبرئیل چون اسم قیامت شنید به لرزه افتاد و از هوش رفت ؛ پس چون به حال آمد گفت ای روح خدا  ، مسئول بساط قیامت، عالمتر از پرسشگر  نیست ، سپس آیه شریفه ای (1) را که ذکر شد خواند.
و روایتگر جلیل حضرت على بن ابراهیم قمى (رحمه الله) از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت کرده که در زمانی، حضرت رسول صلى الله علیه و آله نشسته بود و جبرئیل نزد آن حضرت بود که ناگاه نظر جبرئیل به جانب آسمان افتاد و  ترسی بر وجودش مستولی شد ؛ پس خود را به رسول خدا چسبانید و به حضرت پناه برد. پس حضرت رسول به آنجا که جبرئیل نظرش افتاده بود، نظر افکند، فرشته ای را دید که مشرق و مغرب را پر کرده بود. پس آن فرشته رو به پیغمبر کرد و گفت یا محمد! من فرستاده خدایم تا تو را خبر دهم که یا پادشاهى را اختیار کنى یا پیامبرى را ؟ پس حضرت به سوى جبرئیل توجه کرد، دید که آثار نگرانی از چهره جبرائیل رخت بربسته. جبرئیل عرض کرد: بهتر است که پیام آور و بنده او باشید . پس پیغمبر گفت : مى خواهم بنده و رسول خدا باشم . پس آن فرشته با گامهای خود آسمانهای هفتگانه  را درنوردید .
هر آسمان را یک گام خود کرد و هر چه بالا رفت کوچک تر شد تا آنکه به اندازه مرغ کوچکى شد. پس حضرت به جبرائیل فرمود: دیدم طورى ترسیده بودى که رنگت تغییر کرده بود؟ جبرائیل گفت : یا رسول الله مرا ملامت مفرما. آیا دانستید که این فرشته که بود؟ این اسرافیل "حاجب الرب" بود و از زمانیکه حق تعالى آسمانها و زمین را خلق فرموده از مکان خود پائین نیامده .
من او را دیدم که به سوى زمین مى آید، گمان کردم که براى بر پا کردن قیامت آمده است پس از ترس قیامت ، رنگم چنان تغییر کرد که مشاهده فرمودید. پس چون دیدم که براى امر قیامت نیامده بلکه حق تعالى چون شما را برگزیده و به خاطر عظمت شما او را به نزد شما فرستاده ، رنگم به حال اول برگشت و نفسم به سوى من برگشت .
و در روایتى است که نیست فرشته مقربى و نه آسمانى و نه زمینى و نه نسیمی و نه بادى و نه کوهى و نه صحرایى و نه دریائى؛ مگر اینکه بترسند از روز جمعه براى آنکه قیامت در آن بر پا مى شود.
همانگونه که ما نیز گفتم؛ محدث قمی گوید: شاید ترسیدن آسمان و زمین و سایر چیزها که ذکر شد، ترسیدن اهل آنها و موکلین آنها باشد چنانچه مفسرین در معناى آیه ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً (1) گفته اند.
و روایت شده که چون حضرت رسول صلى الله علیه و آله قیامت را یاد مى نمود، صداى آن حضرت شدید و رخسار آن حضرت سرخ مى شد.
و شیخ مفید در ارشاد نقل کرده که چون حضرت رسول صلى الله علیه و آله از غزوه تبوک به مدین مراجعت فرمود، ((عمرو بن معدى کرب )) به خدمت آنحضرت  شرفیاب شد، حضرت به او فرمود: اسلام بیاور اى عمرو تا خدا تو را از فزع اکبر و بیچارگی بزرگ نجات بخشیده و ایمن گرداند یعنى ترسى که بزرگترین ترسهاست . عمرو گفت : اى محمد صلى الله علیه و آله فزع اکبر کدام است ؛ من کسى هستم که نمى ترسم .
شیخ عباس قمی (ره)  گوید: معلوم مى شود عمرو بن معدی کرب ، مردی دلیر و شجاع بوده است ؛ نقل شده که او از شَجاعان نامى روزگار بوده و بسیارى از فتوحات مسلمان به دست او واقع شده و شمشیر او به صمصامه معروف بود، که با آن ، به یک ضربت ، پاهاى شتر را از هم جدا مى کرد.
و عمر بن الخطاب در زمان خلافت خود از او خواهش کرد که آن شمشیر را نشان او دهد، عمرو آن را حاضر کرد. عمر آن را کشید و بر محلى زد که تیزى آنرا امتحان کند ابدا اثر نکرد. عمر آن را دور افکند و گفت : این چیزى نیست . عمرو گفت : اى امیر؛ شما از من شمشیر طلبیدید نه بازویى که با آن شمشیر مى زد. عمر از سخن عمرو بدش آمد و او را سرزنش کرد و به قولى او را بزد و (صد البته که عمر مردی خشن و تلخ رو بود و در بسیاری از موارد از پیامبر می خواست تا مردمان را با شمشیر بکشد و پیامبر مانع او می شد .
و چون عمرو گفت من از فزع اکبر و بیچارگی و دلهره بزرگ قیامت  نمى ترسم ، حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: اى عمرو؛ چنین نیست که گمان کرده اى ؛ همانا صیحه اى بلند خواهد شد که مرده ای نماند، مگر آنکه زنده شود و نماند زنده اى مگر آنکه بمیرد، مگر آنها که خدا بخواهد نمیرند. پس یک صیحة دیگر بر ایشان زده مى شود که همه زنده مى شوند و صف مى کشند و آسمان شکافته مى شود و کوهها متلاشى و پراکنده مى شوند و پاره هایی از آتش جهنم جدا شود و کوه ها افکنده شود؛ پس نماند صاحب روحى مگر آنکه دلش کنده شود و گناهش را یاد کند و مشغول به خود شود، مگر کسانى که خدا خواسته باشد(که چنین نشود).
نوشته اند که فرمود : پس کجایى تو اى عمرو ؟ عمرو گفت : همانا من مى شنوم امرى را که عظیم و بزرگ است .
و به حدى قیامت هولناک و دهشتناک است که اموات و مردگان در عالم برزخ و قبر نیز هول و تکان و بیم و وحشت آن را دارند، به نحوى که بعضى از مردگان که به دعاى اولیاء خدا زنده شده اند موهایشان تمام سفید بوده . سبب سپیدى موى آنها را پرسیدند، گفتند وقتى که ما را به زنده شدن امر کردند گمان کردیم که قیامت بر پا شده و از وحشت و هول قیامت تمامى موهاى ما سپید شد.
اینک ما در اینجا چیزهائى که سبب خلاصى از سختیهاى قیامت است ذکر مى کنیم شاید آن را به کار بندید.
1 - خواندن سوره یوسف
روایت شده است که هر که سوره یوسف (علیه السلام) را در هر روز یا در هر شب بخواند، روز قیامت که مبعوث مى شود جمالش مانند جمال یوسف (علیه السلام) باشد، و به او فزع و ترسى از روز قیامت نرسد.
2 -خواندن سوره دخان در هر نماز
و از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) مرویست که هر که سوره دخان را در نمازهاى فریضه و نافله ، بخواند حق تعالى او را در جمله آنهائى که امین و بى ترسند مبعوث فرماید.
3 - خواندن سوره احقاف در هر جمعه
و از حضرت امام جعفر صادق (ع) مروى است که هر که سوره احقاف را در هر شب یا در هر جمعه بخواند، به او ترسى در دنیا نرسد و حق تعالى او را از ترس روز قیامت ایمن گرداند.
4 - خواندن سوره والعصر در نمازهای مستحبی
و نیز از آن حضرت (امام صادق (علیه السلام)) منقولست که هر که سوره والعصر را در نمازهاى نافله خود بخواند روز قیامت با صورت سفید و روشن مبعوث مى شود، و دهانش به خنده گشوده باشد و چشمش روشن باشد تا داخل بهشت شود.
5- احترام به ریش سفیدان و بزرگترها
شیخ کلینى از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل کرده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: هر که احترام و تعظیم کند کسى را که در اسلام موى خود را سپید کرده حق تعالى او را از فزع و ترس روز قیامت ایمن گرداند.
6- مردن در راه مکه
و نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود: هر که بمیرد در راه مکه ، خواه در وقت رفتن باشد یا در وقت برگشتن ، از ترس بزرگ و فزع اکبر روز قیامت ایمن بماند.
7 - مردن در حرم مکی و یا مدنی
و شیخ صدوق از آن حضرت روایت کرده که فرمود هر که در یکى از دو حرم ، یعنى حرم مکه و حرم مدینه بمیرد خداوند او را از جمله آنهائیکه امین و بى ترسند در قیامت قرار مى دهد.
8- دفن شدن در حرم مکی
شیخ کلینى از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر که در حرم مکه معظمه دفن شود از فزع اکبر و ترس بزرگ ایمن گردد.
9- دوری از فحشاء بخاطر خدای بزرگ
شیخ صدوق از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل کرده که هر کس ‍ از زنا و یا زشتى دیگر به خاطر خداوند بپرهیزد خداوند آتش جهنم را بر او حرام گرداند و او را از ترس بزرگ روز قیامت ایمن گرداند.
10- دشمن دانستن نفس اماره
کسى که نفس اماره را دشمن خویش شمرد خداوند او را از ترس روز قیامت ایمن گرداند.
11-فرو بردن خشم و کظم غیظ
شیخ اجل على بن ابراهیم قمى از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت کرده که هر کس، خشم خود را فرو برد خداوند دل او را از امن و ایمان روز قیامت پر گرداند.
12- محبت و ولایت  اهلبیت
حق تعالى در سوره نمل آیه 89 فرمود : مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ یعنی هر كس نیكى به میان آورد، پاداشى بهتر از آن (نیکی) خواهد داشت‏، و آنان از هراس و دلهره آن روز (قیامت) ایمنند، از حضرت امیرالمؤ منین روایت شده که فرمود: حسنه در این آیه ، معرفت و ولایت و محبت ما اهل بیت است (و معلوم می شود آیه شریفه 201 سوره بقرة وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ یعنی : و برخى از آنان مى‏گویند: (پروردگارا! در این دنیا به ما نیكى و در آخرت (نیز) نیكى عطا كن‏، و ما را از عذاب آتش (دور) نگه دار) همان محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است  .
13- کمک به برادران مومن و برآوردن حوائج آنان
شیخ صدوق از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر کس که برادر مؤمن اندوهگین و تشنه را کمک کند و اندوهش را از بین ببرد و یا خواسته اش را بر آورده سازد براى او از طرف خداوند هفتاد و دو رحمت است که یکى از آنها را حق تعالى در دنیا به او مرحمت فرماید که با آن زندگى خود را اصلاح نماید و هفتاد و یک رحمت دیگر براى جلوگیرى از ترسهاى روز قیامت او باشد.
مرحوم محدث قمی می گوید که در خصوص برآورده کردن نیازها و مشکلات برادران دینى، روایات بسیار نقل شده ؛ از جمله از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت شده است: کسى که دنبال کار برادر مسلمان خود برود، حق تعالى او را در حمایت هفتاد و پنج هزار فرشته قرار دهد که براى او در هر قدمى حسنه اى بنویسد و زشتى را از او بردارد و درجه بالاتر را به او دهد. و چون نیاز برادر دینی خویش روا سازد ، فرشتگان بنویسند براى او اجر و مزد کسی که حج و عمره را بجا آورده باشد. و از حضرت صادق (علیه السلام) منقول است که برآورده کردن نیاز مرد مومن برتر  است از حجّة و حجّة و حجّة و تا ده حجة شمردند .
و روایت شده که در بنى اسرائیل هر گاه عابدى به نهایت عبادت مى رسید از میان همه عبادات سعى و کوشش در بر آوردن حاجات مردم اختیار مى کرد.
و شیخ جلیل ، شاذان بن جبرئیل قمى از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت کرده که حضرت در شب معراج این کلمات را دید که بر در دوم بهشت نوشته شده : "لا اله الا الله،محمد رسول الله،على ولى الله" از براى هر چیزى حیله ایست و حیله سرور و خشنودی در آخرت چهار خصلت است : دست مالیدن بر سر یتیمان و مهربانى بر بیوه زنان و رفتن پى حاجت مؤ منان و تعهد و پرستارى از فقیران و مسکینان و درماندگان، بنابراین علما و بزرگان دین خیلى اهتمام در رفع نیاز مؤمنین داشتند .
14- زیارت اهل قبور مومنان
شیخ کلینى از حضرت امام رضا (علیه السلام) نقل کرده که هر کس نزد قبر برادر خود بیابد و دست خود را بر قبر بگذارد و سوره "انا انزلناه فى لیله القدر" را هفت مرتبه بخواند، خداوند او را از فزع اکبر و دلهره بزرگ روز قیامت ایمن و مصون گرداند.
محدث قمی می گوید: در روایت دیگر است که خوب است زائر قبر  مومنان، رو به قبله نماید و دست بر روى قبر بگذارد.
شایان ذکر است که گفته شود :  ایمن بودن از ترس بزرگ و دلهره تکان دهنده روز قیامت ، ممکن است براى خواننده سوره "انا انزلناه فی لیلة القدر" باشد چنانچه از ظاهر خبر چنین استفهام می شود ، و  احتمال دارد، ایمن شدن از دلهره بزرگ قیامت براى آن مرده ای باشد که "سوره قدر"  را برای او خوانده اند  ، چنانچه از بعضى روایات اینگونه ظاهر مى شود.
مرحوم شیخ عباس  قمی که مولف مفاتیح الجنان نیز می باشد،  می گوید : و این فقیر در مجموعه اى که شیخ اجل افقه، ابو عبدالله،  محمد بن مکى عاملى، معروف به شیخ شهید ((اول) نوشته است این حکایتی را که برایتان نقل می کنم دیده ام) در آن مجموعه  نوشته بود: به زیارت قبر استاد خود شیخ اجل عالم، فخر المحققین نجل(فرزند)آیه الله علامه حلى (رضوان الله علیهم اجمعین ) آمد و گفت : نقل مى کنم از صاحب این قبر و او نقل کرد از والد ماجدش(پدر ارجمندش) به سند خود از امام رضا (علیه السلام) که هر که زیارت کند قبر برادر مؤ من خود را و بخواند نزد او سوره قدر را و بگوید: "اللهم جاف الارض عن جنوبهم و صاعد الیک ارواحهم و زدهم منک رضوانا و اسکن الیهم من رحمتک ما تصل به وحدتهم و تونس وحشتهم ، انک على کل شى ء قدیر" (2) ایمن شود خواننده  این دعا و مرده ای که برای او این دعا را می خوانند از فزع اکبر و دلهره بزرگ روز قیامت.
صاحب منازل الاخره گوید: که قبر فخر المحققین بنابر آنچه از کلام مجلسى اول در شرح فقیه ظاهر مى شود در نجف اشرف است و شاید نزدیک قبر والدش علامه (رحمه الله علیه) در ایوان مطهر باشد.
 
_________________________________________________

(1) سوره : اعراف آیه 187 یَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ  یعنی در باره قیامت از تو می پرسند که چه وقت فرا می رسد بگو : دانش آن نزد پروردگار من است تنها اوست که چون زمانش فرا رسد آشکارش می سازد فرا رسیدن آن بر آسمانیان و زمینیان پوشیده است ، جز به ناگهان بر شمانیاید چنان از تو می پرسند که گویی تو از آن آگاهی بگو : علم آن نزدخداست ولی بیشتر مردم نمی دانند.

(2) یعنی : بارخدایا بگستران زمین را از اطراف این مومنان در خاک آرمیده و ارواح آنان را به سوی خویش بالا ببر و خوشنودی خویش شامل آنان بفرما و آنان را در رحمت و مهربانی خودت اسکان فرما ، همان رحمتی که آنان را از تنهایی قبر و برزخ در آورد و از وحشت تاریک گور نجاتشان بخشد.

 

 

برگرفته از کتاب منازل الاخره



درباره : اصول و فروع دین , سایر اصول و فروع دین ,
برچسب ها : قیامت ؛ راهی بس سخت و تکان دهنده!! ,
بازدید : 291
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 5 صفحه قبل 1 2 3 4 5

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,983 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,084 نفر
بازدید این ماه : 2,727 نفر
بازدید ماه قبل : 5,267 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک