نيروهاي گردان انصار خط دشمن را شكسته بودند و گردان شهادت، بهدنبال آنان، براي پاكسازي جلو ميرفت. ستون نيروها كه پياده روي شبهايقبل و سنگركني روزها، خيلي خستهشان كرده بود، پاكِشان، بر جادة آسفالتكارخانة نمك فاو، گام برمي داشتند. سياهي ساختمانهاي فرماندهي نيروهايمستقر در فاو به چشم ميخورد. فاصله چنداني با آنجا نداشتيم.
ناگهان نورافكني سبز رنگ رو به جاده روشن شد. با فرياد مسئولينگردان، همه به آب گرفتگي كنار جاده پناه برديم. سرماي آب در اعماقجانمان نفوذ كرد. جهت نورافكن كه عوض شد به دستور فرمانده گردان آمادةبرگشتن به جاده آسفالت شديم. گل و لاي چسبيده، بالا رفتن از شيب جاده رامشكل ميكرد. هنوز چند قدمي نرفته بوديم كه مجدداً نورافكن بر روي جادهافتاد و همه جا را سبز رنگ كرد و دوباره به ميان گل و لاي پريديم. اين كارچندين بار تكرار شد. ولي مهمتر از همه اين بود كه نيروهاي دشمن كهشبهاي عمليات با نورافكن دشت را زير ديد خود ميگرفتند، در كنار تابشنور، دوشكاهايشان هم شروع به شليك ميكرد و دشت را زير آتش مرگبارخود ميگرفت. اما در پي آن نورافكن هيچ تيربار يا دوشكايي شليك نميكرد.
ساعت حدود چهار صبح بود كه در سينه كش جاده دراز كشيديم.پلكهايم سنگين شده بود و خوابم ميآمد، اما فرمانده گردان در كنار ستوننيروهايي كه روي گل و لاي و داخل آب درازكش شده بودند، قدم ميزد وميگفت: «هيچ كس نخوابهها... الان داغونشون ميكنيم... هر كس بخوابه جاميمونه...»
در خواب و بيداري متوجه «حاج سيد رضا دستواره» (سال 65 درعمليات كربلاي يك ـ مهران ـ به شهادت رسيد) معاون لشكر شدم كه با بيسيم قضيه را پيگيري كرد و متوجه شد نيروهاي لشكر 17عليبنابيطالب(ع) كه از رو به روي ما خط دشمن را مورد هجوم قرار دادهاند،يك دستگاه تانك عراقي را به غنيمت گرفته و دارند با نورافكن آن منطقه راچك ميكنند.
قرار بر آن شد كه با شليك سه منور با رنگهاي تعيين شده، از امنيتمنطقه رو به رو اطمينان حاصل شود. پس از شليك سه منور از سوي نيروهايمقابل، به روي جاده آسفالت رفتيم و شروع كرديم به حركت به طرف كارخانةنمك.
حميد داودآبادي
درباره :
فرهنگ جبهه ,
طنز جبهه ,
بازدید : 228