اینجا درست مرز سکوت و ترانه است
تیمم عشـق :
تاریخ با حضور تو تکرار می شود |
وقتی عقاب حادثه بیدار می شود |
از پشت نخل های تنومند روزگار
|
خورشید عاشقانه پدیدار می شود
|
اینجا درست مرز سکوت و ترانه است
|
بی تو تمام شهر به فکر بهانه است
|
بر شانه های شهر چه مغرور می روی
|
پرواز تو به سمت افق عاشقانه است
|
بی تو زمین چه حال و هوایی عجیب داشت
|
در سینه اش حرارت بغضی نجیب داشت
|
یک شب میان خواب سری هم به ما بزن
|
با ما بگو که شهر چرا عطر سیب داشت
|
ما راه را به یمن شما گم نمی کنیم
|
دیگر هوای خوشه ی گندم نمی کنیم
|
تا عطر لاله از دل تاریخ می وزد
|
جز بر مزار عشق تیمم نمی کنیم
|
زهرا سجادیان
اشک جدا، چشم جدا:
بی شما بر سر ما خاک عزا می ریزد
|
آسمانی که شما و دل ما می ریزد
|
در کویر دل ما بارش ابری نگرفت
|
ابر از گوشه ی چشمان شما می ریزد
|
گر چه تاریخ جلو آمده اما اینجا
|
خونتان هم جهت کرببلا می ریزد
|
تلخیِ واقعیّت را که جهان می فهمد
|
خون از این چشم جدا، اشک جدا می ریزد
|
بی شما شهر و خیابان چه مدرن است ولی
|
از ستون های زمین مرگ و بلا می ریزد
|
اگر امروز عزیزان به زمین برگردید
|
آبروی همه ی ما به خدا می ریزد
|
از همان اول این شعر دلم دزفول است
|
تازه فهمیده ام این اشک چرا می ریزد
|
|
امیرحسین نورالدینی شاه آبادی
درباره :
فرهنگ جبهه ,
اشعار ,
بازدید : 256