فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

داودالموسوي(موسوي دامغاني),حجت الاسلام سيد ابوالقاسم

 

در سال 1323ه ش در روستاي حسن آباد در شهرستان  دامغان در خانواده مذهبي و شيفته اهل بيت(ع) متولد شد.نامش سيد «ابوالقاسم داود الموسوي»، معروف به (موسوي دامغاني) بود. پدرابوالقاسم پس از چهل سال اشتغال به کشاورزي در روستاي حسن آباد، به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و به پيروي از پدر بزرگوارش مرحوم سيد «حاجي»، در اين شهر به تعليم قرآن مشغول شد.اواز کودکي طبعي بلند و همتي والا و علاقه‏اي شديد به فراگيري علوم اسلامي داشت، بدين جهت، پس از گذراندن دوران ابتدايي تحصيل در «حسن آباد»، در سال 1337 و در حالي که بيش از 14سال نداشت، به «دامغان» آمد و در يکي از مدارس علميه آن شهر، مشغول تحصيل شد.شهيد«موسوي» در سال 1341 براي ادامه تحصيل عازم «قم »شد و در مدرسه «حجتيه»، ساکن گرديد. در همين سال لباس مقدس روحانيت به تن کرد و سفرهاي تبليغي‏اش را آغاز نمود.او سعي داشت به مناطقي سفر کند که کمتر کسي به آنجا مي‏رود. لذا با دوچرخه به روستاهايي مي‏رفت که حتي از جاده نيز محروم بودند.اواز ابتداي ورود به شهر مقدس قم، شيفته امام خميني (ره)گشت تا آنجا که مرتب به بيت ايشان رفت و آمد مي‏کرد و اکثر شبها در نماز جماعت آن حضرت حاضر مي‏شد.شهيد موسوي در طول ايام تحصيل از محضر اساتيد و علماي بزرگواري چون:

-1شهيد غلامرضا سلطاني
-2آيت اللّه مرحوم حاج شيخ مرتضي حائري يزدي
-3آيت اللّه حسين وحيدخراساني
-4آيت اللّه حاج شيخ اسماعيل صالحي مازندراني
-5آيت اللّه حاج شيخ علي مشکيني
-6آيت اللّه ابوالقاسم خزعلي
-7آيت اللّه شيخ يحيي انصاري شيرازي
-8حجت الاسلام محي الدين فاضل هرندي
بهره بردکه تاثير به سزايي درشکل گيري شخصيت آن بزرگوار داشت.
اواز ابتداي ورود به «قم»، در جريان15خرداد 1342و شروع نهضت پيروزمند امام خميني (ره)قرار گرفت. خودشهيد در اين باره چنين مي‏گويد:«امام به مناسبت وفات حضرت فاطمه (س)مجلس سوگواري تشکيل مي داد، در منزل خويش مجلس عزا برپا مي‏داشت. روزي سخن از قرارداد ننگين کاپيتولاسيون به ميان آمد و امام در جمع مردمي که از قم و برخي از شهرهاي ديگر بودند، سخنان مهمي بر عليه نظام و سياستهاي غربي حکومت ايراد کردند، هفت روز بعد در قم حکومت نظامي اعلام شد و امام را به تهران بردند، من از آن تاريخ فعاليتهاي سياسي خود را در کنار تحصيل و درس آغاز کردم.»
پس از تبعيد امام (ره) شهيد موسوي همراه افرادي چون شهيد «محمد منتظري» شبها در حرم حضرت معصومه (س)در مسجد بالاسر براي سلامتي و رهايي حضرت امام خميني (ره)دعاي توسل مي‏خواندند.باگذشت زمان شهيد «موسوي» برشدت مبارزات خود افزود.اوبا تهيه دستگاه تايپ و استنسيل، اعلاميه‏هاي امام را که از نجف به ايران مي‏آمد، تکثير مي‏کرد و با ماشين فولکس خود مخفيانه در شهرهاي مختلف پخش مي کرد. اودردوران مبارزات در شهرها و روستاهاي زيادي با سخنرانيهاي گرم و افشاگرانه مردم را بيدار و با اهداف امام خميني (ره)آشنا ‏ساخت. در اين راه بارها دستگير و به زندان افتاد و مورد بازجويي و شکنجه قرار گرفت. از جمله يک بار به همراه شهيد «محمد منتظري» و آيت اللّه حاج شيخ «احمد جنّتي» در زندان «قزل قلعه» در بند شد. امّا هرگز در راهي که انتخاب کرده بود، سستي به خود راه نداد.وي در آن دوران براي تهيه تسليحات براي مبارزه مسلّحانه نيز اقدام کرد و چند قبضه، سلاح گرم تهيه نمود و در منزل پدرش مخفي ساخت. گاهي به برادرانش اظهار مي‏داشت که چه موقع خواهد رسيد که از اين اسلحه‏ها بر ضد حاکمان جور استفاده کنيم؟!
در سال 1356و 1357 و ايام اوجگيري انقلاب يکي از پيشتازان مبارزه و شرکت در راهمپيماييهاي قم بود، اگر کسي مجروح مي‏شد، او با ماشين آنها را از صحنه درگيري خارج و به مراکز درماني مي‏رساند، و لذا بارها با لباس خونين به منزل خويش ‏رفت. در يکي از راهپيمايي ها که طلاب و علما و ديگر اقشار مردم به سوي منزل آيت اللّه« حسين نوري همداني» در حرکت بودند، مقابل مزار شيخان که رسيدند، مزدوران رژيم، به سوي مردم تيراندازي کردند و عده‏اي شهيد و مجروح شدند. در آن گير و دار که هر کسي براي نجات جان خود مي‏کوشيد، شهيد «موسوي»، مجروحين را جمع آوري و به بيمارستان کامکار مي‏رسانيد و در راه نجات آنها تلاش مي‏کرد.«محمدي» يکي از اعضاء ساواک« قم»، در مقابل بيمارستان «کامکار »از شهيد «موسوي »مي‏پرسد؛ ديشب در مسجد بالاسر حضرت معصومه (س)چه کسي اعلاميه پخش مي‏کرد؟ اگر به اين سؤال جواب بدهي به تو مي‏گويم امروز چند نفر شهيد شده‏اند. سيد ابوالقاسم موسوي جواب مي‏دهد: ديشب من اعلاميه پخش مي‏کردم. او نيز مي‏گويد: امروز 7نفر شهيد شدند.
مبارزات و راهپيمايي ها هر روز و هر شب ادامه داشت تا اينکه پايه‏هاي رژيم ستمشاهي پهلوي، يکي پس از ديگري فرو ريخت و نهضت امام (ره)به پيروزي نزديک شد. امام خميني (ره)اعلام کرد به ايران مي‏آيد، شهيد موسوي نيز يکي از اعضاء هيئت استقبال از امام بود. روز 12بهمن 1357امام وارد ايران شد و تا 22بهمن که انقلاب شکوهمند اسلامي ايران به پيروزي رسيد، در مدرسه علوي مستقر بود. شهيد موسوي نيز در آنجا در خدمت امام و انقلاب به فعاليت مشغول بود.
انقلاب که به پيروزي رسيد، ياران امام که همه رنجها و ستم‏هاي ظالمان را با تمام وجود لمس کرده بودند، براي حفظ دستاوردهاي انقلاب، باز هم با پذيرش مسؤوليت‏هاي سنگين دين خويش را به اسلام و انقلاب ادا کردند.
شهيد موسوي نيز با پذيرش مسؤوليتهاي گوناگون، گامهاي بلند ومبارکي براي ادامه خدمت به مردم وانقلاب برداشت که از اين قرار است:
-1کنترل پادگان لويزان( ستاد نيروي زميني)
-2فعاليت و راه اندازي کميته انقلاب اسلامي دامغان در سال 1358ه.ش.
-3تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دامغان، همراه با ديگر ياران.
-4تشکيل دادگاه انقلاب دامغان.
-5حاکم شرع دادسراي انقلاب اسلامي و محاکمه بعضي از مفسدين و اشرار.
-6خدمت در جهاد سازندگي دامغان.
-7نماينده امام (ره)در هيأت هفت نفره احياء و واگذاري زمين استان سمنان.
-8نماينده امام (ره)و امام جمعه رامهرمز از سال 1360تا 1363.
-9نماينده مردم رامهرمز در مجلس شوراي اسلامي، در دوره دوم مجلس.
شهيد موسوي، روحاني مبارز، زجر کشيده، دلسوخته انقلاب و محرومين، تلاشگر خستگي‏ناپذير، عاشق امام (ره)و ولايت بود. از نظر اخلاقي نيز، ويژگيهاي داشت که در اين مختصر نمي‏گنجد، به عنوان نمونه بعضي از صفات برجسته‏اش را متذکر مي‏شويم.
مطيع خدا و اولياء معصومين
او در راه اطاعت از خداوند متعال همه سختي‏ها را با آغوش باز پذيرا بود. آنچه را موجب رضاي خدا و وظيفه الهي خويش مي‏ديد، عمل مي‏کرد و لحظه‏اي به فکر خود و موقعيت اجتماعي‏اش نبود. در همه کارها به خدا توکل مي‏کرد و تنها به او اميد داشت.
پيشگام در کارهاي نيک
پيشي گرفتن درنيکوکاري جزء سرشتش بود، هر کجا احساس مي‏کرد، کمکي از دستش ساخته است، از همه زودتر اقدام مي‏کرد.
در دوران آغازين طلبگي‏اش در دامغان آيت اللّه دامغاني در نظر داشت مسجدي بنا کند، در جلسه‏اي که مردم حضور داشتند، مطلب را با آنان در ميان گذاشت و از آنها درخواست کمک کرد.
سيد ابوالقاسم در آن مجلس حاضر بود، زودتر از همه با صداي بلند گفت: من ده تومان براي اين امر هديه مي کنم و ده روز هم کار مي‏کنم.
مرحوم آيت اللّه «دامغاني» دست «سيد ابوالقاسم» را بلند مي‏کند و مي گويد: مردم از اين پس نيکوکاري را بياموزيد.
شهيد «موسوي»، استراحت را براي ديگران مي‏خواست و خود را براي آسايش مردم به زحمت مي‏انداخت.
زماني بر اثر خرابي قناتهاي روستاي حسن آباد مردم دچار کم آبي شدند. اين روحاني فداکار، وارد کار شد و با رجوع به ريش سفيدان و کمک پدر بزرگوارش با تلاش چند ماهه، قناتها را لاي روبي و آباد کرد و مردم را از کمبود آب نجات بخشيد.

 
 

کسي را نمي‏يابي که با او آشنا باشد و محبتش را در دل نداشته باشد. بدين سبب کمک به ديگران به ويژه محرومين، را از وظايف خود مي‏دانست و بخش مهمي از زندگي او را تشکيل مي‏داد.
در ايّامي که امام جمعه رامهرمز بود، از تهران و علماي قم کمک مالي مي‏گرفت و براي خانواده‏هاي محروم لباس و مواد غذايي تهيه مي‏کرد و به منازل آنها مي‏برد.
در اوايل جنگ تحميلي عراق، حدود پنجاه هزار آواره جنگي در رامهرمز اسکان داده بودند، که 25000نفر داخل شهر و 25000نفر در چادرهاي بيرون شهر ساکن بودند. شهيد موسوي تمام کارهاي آنها را رسيدگي مي‏کرد. حتي دعواهاي خانوادگي آنها را حل و فصل مي‏نمود.
او که خود از محرومين ودردکشيدگان جامعه بود ،در سنگر مجلس شوراي اسلامي نيز در طرح‏ها و لوايح با جديت مدافع پابرهنگان بود.براي نصيحت و موعظه و تبليغ اسلام ارزش خاصي قائل بود. سخنرانيها و خطابه‏هايش قبل از انقلاب شيوا و جذّاب افشاگر جنايات ظالمين و بيانگر حق و حقيقت بود. بارها از طرف مأمورين رژيم به اداره آگاهي برده شد و از او خواستند که تعهد بسپارد تا در منبرهايش بحث سياسي نکند، اما او نپذيرفت، و آنچه را وظيفه مي‏دانست، بيان مي‏کرد مدتي از منبر و سخنراني ممنوع شد؛ ليکن در بين مردم و پائين منبر حقايق را بيان مي‏کرد.او شيفته هدايت جوانان بود، در سالهاي 1348تا 1356 در تهران ( شميران) به همراهي شهيد سيد حسن شاهچراغي و جمعي از دوستان روحاني براي جوانان و نوجوانان برنامه‏هاي تابستاني داشتند. صدها جوان و نوجوان را در مساجد، جمع مي‏کردند و کلاسهاي اعتقادي و سياسي برپا مي‏نمودند، گاهي، عوامل رژيم، با آن برخورد مي‏کردند و کلاسها را تعطيل مي‏نمودند.
وي مدت ده سال همه هفته پنج شنبه و جمعه از قم به تهران مي‏آمد و جلسات مختلفي را اداره مي‏کرد و اين را براي خود وظيفه مي‏دانست.

 

يکي ديگر از ويژگيهاي شهيد «موسوي»، بي‏توجهي به دنيا بود. پشت پا زدن به خواسته‏هاي نفساني يکي از نمونه‏هاي آشکار آن است.
در تمام طول زندگي در منزلي که زمين آن هم وقف بود، به سر مي‏برد. وقتي هم که پيشنهاد تعويض آن را به او دادند، نپذيرفت.
عشق به امام و ياران اوامام (ره)را مقتدا و مراد خويش مي‏دانست و در هر حال حتي زير شکنجه‏هاي ساواک اين علاقه را کتمان نمي‏کرد.گاهي براي دستيابي به نوار سخنان ايشان در زمان طاغوت، فرسنگها راه مي‏رفت و زحمتها و خطرهاي فراواني را به جان مي‏خريد. علاقه شديدي به شهيد سيد محمد بهشتي و ياران او داشت، بعد از حادثه 7تير 1360 در تشييع جنازه آن شهيدان بزرگوار، با پاي پياده تا بهشت زهرا آمد به گونه‏اي که تمام کف پاهايش تاول زده بود.

 

وي در عبادت و شب زنده داري و دقت در اقامه نماز اول وقت ممتاز بود. بعد از اينکه به اهميت نماز اول وقت واقف گرديد، براي اينکه مبادا از اين امر مهم غافل شود، با خدا عهد کرده بود، اگر نمازش از اوّل وقت تأخير بيفتد، صد تومان، صدقه بدهد.

 

در خطبه‏هاي نماز جمعه «رامهرمز »جوانان را براي رفتن به جبهه دعوت مي‏کرد. خود نيز در جبهه حضور فعّال داشت و عاشق شهادت بود. بارها مي‏گفت: عده زيادي را به جهاد فرستاده‏ام و به مقام رفيع شهادت رسيده‏اند، ليکن خودم هنوز به اين مقام نائل نشده‏ام. در بعضي مواقع، با اصرار از خداوند متعال شهادت را مي‏طلبيد.

 

روز اوّل اسفند 1364با پنجاه تن از شخصيتهاي مملکتي و روحانيان و ياوران انقلاب، که در ميان آنان حجت الاسلام شهيد حاج شيخ فضل اللّه محلاتي نماينده امام (ره)در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و هفت تن ديگر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، و چند تن از قضات دادگستري وجود داشتند، در حالي که توسط هواپيماي مسافربري متعلق به شرکت آسمان عازم جبهه‏هاي جنوب بودند، در نزديکي اهواز از سوي دو فرزند جنگنده متجاوز عراقي مورد حمله قرار گرفتند و در منطقه ويس در 25کيلومتري شمال اهواز با سقوط هواپيمايشان به شهادت رسيدند.
شهيد موسوي با همين هواپيما پرواز کرد، اما نه تنها پرواز در آسمان زمين که، پرواز به سوي کوي دوست و ملکوت اعلي، و پرواز به سوي آسمان قدس ربوبي.
عاشق سوخته جان را چو بر بال شکست
بال جان واشد و تا منزل جانان پر زد
از آن‏جا که اين گروه عازم جبهه‏هاي نبرد حق عليه باطل بودند و در جمع آنان تعداد زيادي از علما و روحانيون به درجه رفيع شهادت نائل آمدند، اين روز به عنوان روز روحانيت و دفاع مقدس نامگذاري گرديد.
بدن پاک و مطهر شهيد سيدابوالقاسم موسوي دامغاني در ايوان شرقي پائين مسجد طباطبائي ورودي مسجد بالاسر حضرت معصومه (س)در کنار تربت شهيد حاج شيخ فضل اللّه محلاتي به خاک سپرده شده است و در ذيل سنگ قبر شهيد محلاتي، اين جملات را مي‏خوانيم:
... حجت الاسلام سيد ابوالقاسم موسوي دامغاني که در روز اول اسفند 1364در فاجعه هوايي به دست مزدوران بعثي به شهادت رسيد. منبع:نرم افزار توليد شده توسط کنگره ي شهداي روحاني در قم

 
 



وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم

«الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله بأموالهم و انفسهم أعظم درجة عندالله و اولئك هم الفائزون»(سوره توبه آيه 20)
خداوند متعال توفيق نصيب فرمود به همراه جمعي از روحانيون معظم و نمايندگان محترم روانة جبهه ،‌ كعبة دلهاي عاشقان خدا و ايثار و شهادت بشويم.
با برادر عزيز آقاي سيد حسن شاهچراغي لازم ديديم وصاياي خودم را بدين وسيله بنويسم. اميد است كه اگر خداوند لايق ديده و شايستة ورود به بارگاه ربوبي يافت و به محفل عباد صالح و شهدا و صديقين اجازة ورود فرمود اين وصيت به عنوان آخرين كلماتي كه از زبان دل بر مي خيزد ، براي فرزندانم و همسرم و والدين گرامم و اخوان ارجمند و همشيرة مهربانم و بستگان محترم و دوستان عزيز و همشهريان و همكاران و موكلين محترم و مردم شهيد پرور و رشيد كشور و همة خدمتگزاران فداكار به يادگار بماند.
با اعتقاد به يگانگي خداي لا يزال و قادر و متعال ، عليم و حكيم و مدبر امور و فعّال ما يشاء ،‌ انبياء عظام الهي بالأخص خاتم انبياء پيامبر بزرگ اسلام (ص) و امامت دوازده امام معصوم و ولايت فقيه و اعتقاد به حقّانيت مرگ و سؤال در قبر و حساب و كتاب و ميزان و صراط و بهشت و جهنم و اميد به رحمت و غفران الهي ، وصيت خود را آغاز مي كنم:
پدر بزرگوارم ! شما زحمت كشيديد و هنوز هم تحمل فراوان مي كنيد ، من از محبت و زحمات شما ، نتوانستم حق شناسي كنم و حق شما را نتوانستم رعايت نمايم و همچنين حقوق مادر سخت مهربانم ،‌ اولاً حلالم كنيد و ثانياً اگر خدا مرا لايق شهادت ديد ،‌ در عزايم جداً صبر كنيد كه خدا با صابرين است و صابران را دوست دارد و اجر صابرين بي حساب است . به مردم محبت كنيد و از لطف و محبت آنان قدرداني نمائيد و به همسرم كه رنج فراوان برد و پا به پاي من و همراه من ، همة زحمات زندگي دشوار مرا تحمل كرد و خدا مي داند كه من از او راضي هستم ، اميد است او هم از من راضي باشد. به او محبت كنيد و احترام نماييد و به مادرم تأكيد مي كنم كه در عزايم ، همچون زينب (س) شير زن كربلا صبر كند و بي تابي نكند و خودش را اذيت نكند و آبروي مرا با صبر ،‌ حفظ كند و همسرم را همچون هميشه مورد محبت و لطف خود قرار دهد. بابا ! با صبرت ، دل اولياء اسلام را شاد نما و ماية عزت مؤمنين و سرافرازي اسلام را فراهم نماييد و از فرزندانم كه نه ، بلكه از فرزندانت مهربانانه مراقبت نما ، تا در آن راهي كه خدا مي خواهد و انبياء به آن دعوت مي كنند و سعادت دنيا و آخرت هست و انسان فقط به پيمودن آن ـ كه عبادت (اطاعت) خداي (رب العالمين) هست ـ بپيمايند.
برادران بزرگوارم آقاي سيد جعفر و اخوي سيد ابوالفضل ! اميد است در پرورش فرزندانم همچون فرزندان خودتان مراقبت داشته باشيد و در عمل به اسلام ، سخت مراقب و مستقيم باشيد و بكوشيدتا كه فرزندان ما (پسرو دختر) اسلام را بشناسند و پاسدار اسلام باشند و الگوي عيني و عملي همة ارزشهاي اسلامي باشند.
و در اين راه به پيامبر بزرگ اسلام و ائمة هدي قدم به قدم تأسي نماييد.
اميد است پدر قبول زحمت كنند و به عنوان وصي ، به وصايا عمل نمايند. اخوي سيد ابوالفضل را به عنوان ناظر بركار و حركت و امور فرزندانم تعيين مي كنم .
اخوي ، سيد جعفر كه نزديك تر است ، بچه ها را مورد محبت و تفقد قرار دهد.
تأكيد مي كنم كه به مردم، آنهائي كه از دور و نزديك براي رضاي خدا و تعظيم شعائر در مراسم شركت مي كنند، احترام بگذاريد و از آنان قدرداني نماييد. از هيچكس گله نكنيد و يا احدي را دشمن من ندانيد و به اين بهانه با كسي عدوان نكنيد. بدانيد من از همة كساني كه به شخص خودم اهانت كردند و يا در هر جا غيبت مرا نمودند ، گذشتم. اميد است خدا هم بگذرد. اما كساني كه تهمت زدند ، از آنها نمي گذرم. البته اگر توبه كنند و به ديگران تهمت نزنند ، اميد است خدا بگذرد.
خواهر مهربانم! از تو انتظارم اين است كه در عزايم قهرماني نشان بدهي و مثل عمه ات حضرت زينب (سلام الله عليها) مقاومت بخرج بدهي . ميهمانان را با روي باز و با لبخند پذيرايي كني و همه را دلداري بدهي و افتخار كني كه برادرت به شهداي راه خدا ملحق شده. اميد است در قيامت با هم در جوار مادرمان و آباء و اجداد طاهرينمان زندگي كنيم.

 

همسرمهربان ! من براي تو رنج فراوان و زحمت زيادي در زندگي مان فراهم كردم. جداً طاقت فرسا بود. قبل از انقلاب و بعد از انقلاب چه آن روز كه در خانة پدر و مستأجري زندگي مي كرديم و چه آن روز كه زندگي دسته جمعي داشتيم و چه آن شبها و روزها كه در دلهره و اضطراب در راه مبارزه با رژيم منحوس پهلوي به سر مي برديم و چه پس از انقلاب ، كه در يك كلمه ، همة زندگي تو زحمت و رنج و مهاجرت بود.
اميد است همة زحمت هائي كه نمي بايست بكشي ، كشيدي و به پاي من رنج و مفارقت و هجرت را كه تحمل نمودي ، بر من حلال نما ! اميد است در بهشت رضوان ، خدا به تو اجر بدهد و فاطمه زهرا(س) از تو شفاعت كند. من بگويم كه تو هيچ وقت مانع كار من نبودي و به هر مقدار مي توانستي در كنار من پا به پاي من با محبت و دلسوزي آمدي ، خدايت اجرت بدهد .
به هر حال حلالم كن و در عزايم صبر كن و ماية ‌تسليت براي همه خصوصاً مادر و فرزندانم باشي ، بكوش بر اعصابت تسلط داشته باشي و با بچه ها با زبان خوش و لبخند بر خورد كني و در تربيت بچه ها از بابا و اخوانم كمك بگير و سعي كنيد محل زندگي شما قم باشد.
(پسرها طلبه شوند و دخترها هم درس طلبگي بخوانند و تا آنجا كه مقدور است با طلبه ازدواج كنند.)
فرزندان عزيزم !‌ نور چشمانم ! من باباي خوبي براي شما نبودم ، چون نتوانستم آنچنان كه مي خواستم در تربيت و پرورش شما تلاش كنم. اميد است خودتان با تمسك به قرآن كريم و تأسي به اهل بيت و تبعيت از اسلام و تعليمات آن كه اسلام ، دين انسان سازي و مكتب رشد و تعالي روحي و تكامل معنوي است و قادر است انسان هائي همچون پيامبر اكرم (ص) و امير المومنين و فاطمة زهرا (س) و خديجة زهرا(س) و ائمة هدي (ع) و امام امت رهبر كبير و بزرگاني همچون شهداي محراب و شهيد مظلوم بهشتي عزيز و شهيد بزرگوار مطهري و ديگر بزرگان ، پرورش دهد.
اميد است شما بتوانيد قصور مرا جبران كنيد و با الهام گرفتن از آيات كتاب خدا و رهنمودهاي اولياء خدا و مراقبت از خويش و دوري از هواي نفس و تهذيب اخلاق و تزكية نفس ، محبوب خدا و رهرو راه انبياء و ائمة طاهرين بشويد.
ماية عزت اسلام و فخر امام زمان و روشني چشم ما باشيد.
فرزندان عزيزم ! راهش ، اول آشنا شدن با اسلام ، معرفت به خدا و اسلام ، پيدا كردن باور و اعتقاد راسخ به معتقدات اسلام ، توحيد يعني فقط خدا را پرستش كردن و فقط خدا را شايستة عبادت و اطاعت دانستن و همه چيز و همه كس را از زاويه ديد او دانستن و به او اتكا كردن و همة اميد را به او بستن و همه چيز را از او خواستن و خود را در هر حال و هر جا زاوية در محضر او ديدن و فقط از عدل او ترسيدن. در پايان هر چه هست اوست و از او است و بازگشت همه چيز به اوست.
به خدا فكر كنيد و براي كسب رضاي خدا عمل كنيد ، اوامر الهي را به كار ببنديد و محرمات الهي كه از حكمت خداي سبحان سرچشمه مي گيرد و پاكي و طهارت انسان ها را تأمين مي كند ، مراعات نماييد. بكوشيد مستحبات را مراعات كنيد و مكروهات را ترك نمائيد. حلال خدا ، حلال و حرام خدا براي شما حرام باشد ، حريم و حدود الهي را نشكنيد. بدانيد كه اگر اين چنين كرديد ، خودتان را رشد داديد و به سيادت و سعادت دنيا و آخرت رسانديد و محبوب خدا و بندگانش قرار مي گيريد و الّا سقوط مي كنيد و در دنيا از ارزش و عزت و لياقت و صلاحيت و محبوبيت خالق و خلق مي افتيد و در آخرت هم گرفتار عقوبت الهي خواهيد شد واز رحمت واسعة خدا محروم و توفيق زندگي در جوار صالحين و شهدا و صديقين را پيدا نخواهيد كرد.
بكوشيد ، خودتان را مراقبت كنيد. تقواي الهي را در هر حال و در هر شأن مراعات كنيد. از خدا بترسيد و خدا را حاضر و ناظر بر تمام اعمال و افكار و همه چيز خود بدانيد و پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت محمد بن عبدالله (ص) ـ كه خداوند كريم اسوه و الگوي عملي ما قرار داده و فرمود : «و لكم في رسول الله أسوةُ حسنة »ـ را الگو قرار بدهيد. اولاً بكوشيد تاريخ زندگي و سيره و روش آن حضرت را ـ كه او مستقيماً از وحي و از خداي رب العالمين گرفته شده ـ مطالعه كنيد و خوب بشناسيد و هم چنين اهل بيت آن حضرت را كه شما سزاوارترين و بر شما فرض حتمي است كه اين چنين باشيد. چون شما فرزند پيامبر و فرزند فاطمة زهرا و اميرالمؤمنين (ع) هستيد، پس شما بايد فخر كنيد كه از نسل چنين خاندان عظيم و برگ هستيد كه جدتان خاتم الانبياء اشرف الناس و رسل، و مادرتان فاطمة زهرا صديقة طاهره و اجداد طاهرين و آباء كرامتان ائمةهدي اميرالمؤمنين و سيد الشهداء امام سجاد (ع) و باقر العلوم (ع) و امام جعفر صادق (ع) و امام موسي كاظم (ع) و عم بزرگوار شما امام رضا (ع) است.
پس مسئوليت شما در شناختن اين بزرگان و تأسي به آنان سنگين است و رسالت شما در حفظ آثار آن بزرگان و بر دوش كشيدن پرچم مكتب و پيمودن راهشان حساس سنگين است. بدانيد كه خداوند خون آن بزرگان را در رگ هاي شما جاري كرده و روحيات و صفات ذاتي آنان را به وراثت به شما منتقل كرده و اين عنايات خدا به شماست و زمينة بسيار خوبي براي رشد شماست. قدر شناس باشيد و بهره بگيريد و خودتان را با تعليمات آنان و تأسي به آنان بالا بكشيد و به آنان نزديك كنيد. بكوشيد ماية عزت و آبرو براي پيامبر و ائمه هدي (ع) باشيد و اسباب سرشكستگي براي آنان فراهم نكنيد و روز قيامت از فيض زيارت و زندگي در جوارشان محروم نشويد.
محمد باقر، بابا! تو زندگي مرا ديدي ، ديدي كه من حتي يك روز آرام نبودم. ديدي كه همه اش در تلاش و كار و خدمت بودم ، اما من بجائي نرسيدم و كاري نكردم و جداً نتوانستم شهد شيرين معرفت خدا و اسلام را بچشم . و همه اميدم توئي ، بابا تو حاصل رنج هاي من هستي. من خودم را در تو مي بينم و فكر مي كنم در تو به كمال مي رسم و تحصيل تو و كسب علم و عرفان و فهم تو ، سطح و برداشت هاي بالاي تو از اسلام و قرآن مرا راحت مي كند و روحم را آرام.
بابا! من نام تو را محمد باقر گذاشتم به اميد اينكه آنچه پيامبر اكرم (ص) آورد و امام باقر العلوم (ع) داشت ـ كه شكافندة همةعلوم بودـ فرابگيري و خودت را باور نمائي ، به اين اميد ،‌ نامت را محمد باقر گذاشتم و شبهاي ماه مبارك رمضان خصوصاً عيد فطر ، شب تولدت هزار ركعت نماز ، اقامه كردم و هميشه برايت دعا كردم و آرزوي گرم و داغ من اين است كه مرحوم شهيد بهشتي و شهيد آيةالله صدر و شهيد مطهري را در وجود شما و بالاتر امام عزيز و بالاتر امام باقر (ع) را در شما زنده ببينم ، البته بگويم : من خودم را خيلي كوچك تر از اين مي بينم كه بلند پروازي هائي را بكنم ، ولي از فضل و لطف خدا ساخته و با سعي و تلاش توفيقات الهي شامل مي گردد. بابا ! «ليس للانسان الا ما سعي » بابا ! اگر زمين از آن علم است آن هم علم دين ، علم دين ، كه علم دين علم انبياء و علم ائمه است. علم دين ، ‌علم توحيد ، علم معاد و علم حكومت و سياست و همة دانش هاست. خدا ارزشي به علم و ايمان داده است و بدان كه «مداد العلماء أفضل من دماء الشهداء» پس هر كاري ، هيچ حادثه اي تو را از فرا گرفتن علم و عمل به آن و مجاهدت در راه آن باز ندارد. اميد است تو با حركت عميق روحي و معنوي و سير و سلوك ، راه الهي ات (بسوي خدايت) و ايمان و عمل و مجاهدت در راه خدايت ، باباي شرمنده ات را پيش خدا و رسول و اولياء اسلام سرفراز گرداني.
بابا ! نمازت را با تعقيباتش ، نماز شبت را با همه جزئياتش مراقبت كن و نماز را به دعا ونيايش با خدا و عبادت و خلوت با خدا اهتمام جدي بورز. در حوزه سعي كن اساتيد با معنويت و خدمت گزار به اسلام پيدا كني و با آنها انس و الفتي داشته باشي ، غير از درس نيز به منزل آنها بروي و از معرفت و ادب و كمال آنها بهره بگيري ، از باب مثال آية الله جوادي آملي و آية الله مشكيني و امثال اينها.
بكوش دوستان خيلي پاك تر و خالص تر و جدي تر و با تقواي بيشتر از خودت را پيدا كني كه اهل عبادت و مجاهدت در راه خدا هستند واهل بذله گوئي و بيهوده كاري نباشند و عمرشان را تلف نكنند. آنها را در حوزه مرحله به مرحله بشناسي و با آنها هم حجره و هم مباحثه شوي ، از دوستان بي تقوا و بي پروا پرهيز كن.
بابا ! به مادرت و به بچه ها احترام بگذار و محبت كن و به امود و مسائل آنان توجه كن. به اخلاق خودت برس و سعي كن به تأسي با اخلاق پيامبر اسلام (ص) و ائمه هدي داراي اخلاق كريمه و سجاياي حميده بشوي. مراقب مصطفي باشيد. مصطفي بحمدالله زمينه دارد و داراي استعداد خوبي است. اميد است آنچه را كه براي شما گفتم ، او هم به گوش جان بشنود كه براي او هم گفتم. نام او را كه مصطفي نهادم به معني برگزيده شده ، همچنان كه جدش برگزيدةالهي بود. اميد است او هم از برگزيدگان الهي بشود.
دخترهاي مهربانم در عزايم بي تابي . . . .
همانطوري كه در پايان صفحه مشخص است ، وصيت نامه به پايان نرسيده كه گويا شهيد موفق به بپايان نمودن وصاياي خويش نمي شود.
موسوي دامغاني

 
 



پيام امام(ره)
حضرت امام خميني (ره)در پيامي که به روحانيت صادر کردند، درباره حضور گسترده و مستمر روحانيت در ميادين نبرد با کفر و شرک و نفاق چنين فرمود:...خدا را سپاس مي‏گذاريم که از ديوارهاي فيضيه گرفته تا سلولهاي مخوف و انفرادي رژيم شاه، و از کوچه و خيابان تا مسجد و محراب، امامت جمعه و جماعات، و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه‏ها و ميادين مين، خون پاک شهداي حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون کرده است.از سوي امام خميني (ره)در تاريخ سوم اسفند 1364به همين مناسبت پيامي ديگر صادر شد که در آن چنين آمده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم
جنايتکاران عفلقي که در جنگ جبهه‏ها و به ويژه جبهه « فاو» خود را عاجز مي‏بينند و سراسيمه به هر دري مي‏زنند و براي نجات خود به هر حشيشي متوسل مي‏شوند، به جنايت مفتضحانه ديگري دست زدند که آبروي نداشته آنان را در مجامع جهان آزاد بر باد داد و آن فاجعه هوايي اخير بود که جمع کثيري از هموطنان عزيز ما را به شهادت رساندند.
... اميد آن است که ولي نعم، اين ميهمانان را که به سوي او مي‏روند، از محضر خود کامياب فرمايد... و به اين عزيزاني که در اين جنايت هوايي به سوي او پرواز کرده‏اند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد...

 
 


خاطرات
برادرشهيد:

برادرم سيدابوالقاسم پيش ازانقلاب در برپايي اعلاميه فعّال بودند.يك روز مأمورين ساواك به خانة ايشان آمده بودندتا آنجا را بازرسي كنند.همسرش بسيار ناراحت‌ونگران بودو گفت : تعداد زيادي اعلاميه در طاقچه است ! من فوراً يك سيني چاي براي نظامي‌ها بردم ، سلام كردم و اعلاميه‌ها را به همراه خود برداشته و به بيرون منزل رفتم .
در زمان جنگ نيز هميشه به فكر دفاع از اسلام و دين بودند . يادم هست موقعي كه 25 شهيد به دامغان آورده بودند تا تشييع كنند ، ايشان به من گفت : خواهر! دعا كن تا شهيد شوم . گفتم : كجا ديده‌اي خواهري براي مرگ برادرش دعا كرده باشد ؟ گفت : آنقدر من اين جوانان را زير قرآن رد كرده‌ام و به جبهه فرستاده‌ام حالا كه با پيكري خونين آمده‌اند از روي خانواده‌هايشان خجالت مي‌كشم ، دعا كن شهيد شوم . پس از مدتي خبر آوردند كه سيد ابوالقاسم قصد دارد به منطقة عملياتي برود ، ناراحت شدم . و فرداي آن روزـ كه قرائت قرآن داشتيم ـ سر سفره اعلام كردند ، هواپيمايي در منطقه اهواز سقوط كرده است . من روي دستم زدم و فهميدم برادرم به شهادت رسيده است . مراسم تشييع جنازه‌اش خيلي شلوغ بود ، ابتدا نخواستم جنازه‌اش را ببينم ولي وقتي به ياد بوسة حضرت زينب (س) بر گلوي مطهر سيدالشهدا (ع) افتادم، خم شدم و زير گلوي برادرم را بوسيدم .

 

خواهر شهيد:
ايشان زماني كه امام جمعه رامهرمز بودند ، منزلي در اختيارشان بود كه هم محل زندگي خانواده‌اش بود و هم مكان پاسخگويي به مراجعين و در آن گرماي سوزان ، داخل اتاقي مي‌نشست و به درد دل مردم گوش فرا مي‌داد و از كنار مردم بودن لذت مي‌برد .
براي او شب و روز مفهومي نداشت . يادم هست در روز نهم محرم كه بنده نيز آنجا بودم به من گفت : فلاني ! من به اهالي يكي از روستاهاي اطراف رامهرمز قول داده‌ام كه جهت تبليغ به آنجا بروم امّا چون در شهر هيأت هست ، شما به جاي بنده برويد . قبول كردم و پس از آماده شدن وسيلة نقليه ، حركت كردم . حدود دو ساعت و نيم در راه بوديم و از گردنه‌هاي صعب‌العبور مي‌گذشتيم و من احساس خطر مي‌كردم . وقتي به روستا رسيديم ،مردم جمع شدند و گفتند : چرا آقاي موسوي دامغاني نيامدند ؟ علّت را بيان كردم ، ابتدا فكر مي‌كردم كه ايشان تا به حال به اين روستا نيامده‌اند امّا بعداً متوجه شدم كه هفت بار اين مسير صعب‌العبور را طي كرده است .

حجة الاسلام سيد عبدالكريم شمسي پور:
با تشكيل كميته انقلاب اسلامي در دامغان ، ايشان مسئوليت آن را برعهده گرفتند . خبر آوردند كه يكي از روستاهاي پايين ، پيرمردي به امام و انقلاب ناسزا مي‌گويد . رفتند و پيرمرد را نزد شهيد موسوي آوردند . ايشان دستور دادند كه همه بيرون روند ، درب را قفل كرد،كنار پيرمرد نشست و مبلغي پول به ايشان داد و گفت :«پيرمرد! اين پول را بگير و خرج زندگي‌ات كن ، هرموقع هم كه نداشتي و در تنگنا قرار گرفتي پيش خودم بيا . من مي‌دانم كه وضع شما خيلي خوب نيست و به شما فشار مي‌آيد و حرف‌هايي از روي ناراحتي بر زبان جاري مي‌كني كه دلت اينگونه نمي‌گويد . به جدّ امام احترام بگذار تا در فرداي قيامت ، شرمنده جدش نشوي .»
دراين هنگام پيرمردشروع به‌گريه كردواحساس‌شرمندگي نمودوبعدها ازطرفداران‌‌محكم‌انقلاب‌وولايت گشت .

 

آقاي فراتي:
يکي از خصوصيات بارز شهيد موسوي اين بود که با مردم گرم و صميمي برخورد مي‏کرد. يک بار، روبروي مدرسه خان با من دست داد و همين طور با هم صحبت مي‏کرديم و مي‏رفتيم. تا مدرسه فيضيه دست مرا رها نکرد، هنوز گرمي محبت‏آميز دستش را در دستم احساس مي‏کنم.
سيد محمدسجادي
هيچ کس حق نداشت مانع ورود مراجعه کنندگان شود و آنقدر مراجعين را به حضور مي‏پذيرفت که ضعف بر ايشان غالب مي‏شد و مردم رسيدگي به مسايل خود را به وقت ديگري مي‏گذاشتند.

برادرشهيد:
ايامي که امام جمعه رامهرمز بود، اموال زيادي از بيت المال در اختيارش بود، گاهي مي‏ديد که کيسه‏هاي مملو از پول در خانه دارد. با اين حال به من مي‏گفت: مقداري پول داري به من قرض بدهي...؟ او مصمم بود که از اموال بيت المال در مصارف شخصي هيچ استفاده نکند.
شب جمعه‏اي به همراه خانواده در منزلشان نزديک مجلس شوراي اسلامي بوديم، سيد ابوالقاسم مشغول خواندن دعاي کميل بود، در بين دعا، در حالي که شديدا منقلب شده بود و اشک مي‏ريخت، خطاب به دوستانش که شهيد شده بودند، اين کلمات را بر زبان جاري مي‏کرد:شما با تشويق من به جبهه رفتيد و به فيض شهادت رسيديد، امّا من، هنوز مانده‏ام! سپس يکي يکي را نام مي‏برد و مي‏گفت شما آن بالا مرا نيز صدا بزنيد و به شدت مي‏گريست و مي‏گفت: شما کجا و من کجا؟! 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , سمنان ,
برچسب ها : داودالموسوي(موسوي دامغاني) , حجت الاسلام سيد ابوالقاسم ,
بازدید : 202
[ 1392/05/02 ] [ 1392/05/02 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,177 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,278 نفر
بازدید این ماه : 3,921 نفر
بازدید ماه قبل : 6,461 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک