فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

عليرضا رضايي پور معروف به (مرتضي کاظمي )در شهريور ماه سال 1342 ه ش در شهر زابل چشم به جهان گشود .در اوان کودکي و در سن چهار سالگي به مکتب خانه رفت و يک سال بعد با روان خواني قرآن مجيد اين کلام الهي آشنايي نسبتا کاملي پيدا نمود .به طوري که صورت دلنشين او گرمي بخش محافل عارفان طريقت بود و در دل بزرگان آن مجالس ،اميد آينه روشن آن کودک خرد سال جرقه مي زد .از دوره راهنمايي به راز و نياز با پروردگارش انس گرفت و نماز ،اين عشق با معبود را از عمق جان زمزمه مي کرد .دوران دبيرستان را در رشته رياضي فيزيک به پايان رساند .او که در خانواده اي مذهبي به دنيا آمده بود و زندگي را در محيطي سر شار از ايمان و اخلاص گذرانده ،عشق به معبود و خالق در اعماق وجودش نفوذ کرده بود .پدرش مغازه دار بود و داراي سطح متوسطي از زندگي ،اما با آرمانهاي والاي مذهبي که داشت ،توانست فرزنداني شايسته همچون عليرضا را به جامعه تقديم نمايد .عليرضا در قبل از انقلاب اسلامي به مقتضاي سنش شغل خاصي نداشت و تحصيل مي کرد .اما روح بلند او را تنها در مدرسه سيراب نمي کرد . در مراسم عبادي و مذهبي که در مساجد و ديگر اماکن مذهبي بر گزار مي شد ،شرکت فعالانه اي داشت .در کلاس هاي آموزشي قرآن چنانکه گذشت ،به صورت چشمگيري حضور مي يافت ،و با روحانيون منطقه ارتباطي عميق داشت ،به طوري که در جلسات قرآن و بعضا جلسات خصوصي عقيدتي سياسي که در منزل شهيد مظلوم سيد محمد تقي حسيني طبا طبايي بر گزر مي شد ،فعالانه شرکت مي کرد .با اوج گيري نهضت انقلابي مردم مسلمان ايران او نيز همچون ساير ياران بي شمار امام راحل در ميادين مبارزه و ايثار خونرگ اسلاميمان ،رسما پاي به جرگه سرخ پوشان فدايي اسلام نهاد .ازآن پس درس و مدرسه را رها نمود و در مدرسه عشق و ايثار و به دانشگاه انقلاب وارد گرديد .در تمامي دوران سخت و تلخ و شيرين انقلاب ،سوار بر مرکب مبارزه بود و از هيچ گرفتاري و تنگنايي خسته و دلگير نمي شد و از سختي و دشواري اين راه هيچگاه به ستوه نيامد .بلکه هميشه مشوق و سر مشق ديگران نيز بود .اينک آن نوجوان ديروز ،مبدل به جواني پر شور و انقلابي شده ،تا جايي که در تمامي صحنه هاي انقلاب ،از تظاهرات خياباني گرفته تا مبارزه فکري و عقيدتي با گروهکهاي ملحد و منحرف ،حضور فعال داشت و از هيچ کوششي دريغ نمي ورزيد .
آن شخصيتي که از کودکي همدم و مونس قرآن بود و هيچگاه از توسل به خاندان عصمت و طهارت جدا نشده و دور نمانده بود ،اينک آرزويي جز تلاش و ايثار در راه خدا در سر نداشت .وقوع انقلاب اسلامي براي او زمينه خود سازي و ايثار را صد چندان فراهم ساخته بود .به راستي که از اين امتحان چه سر بلند و پيروز بيرون آمد. او از همان اوان کودکي دوستدار اقشار محروم و مستضعف بود .چنانکه خانواده اش در اين مورد جرياني را تعريف مي کنند ،که در سن حدود ده سالگي ،در يکي از روز هاي سرد زمستاني در گوشه خيابان متوجه ناله هاي کودکي مي شود که از فرط سرما ،ناي هيچگونه حرکتي نداشته ،توان خويش را از دست داده و به شدت مي لرزيد .او اورکت خويش را از تن در آورده و به آن کودک رنجور و بي کس مي پوشاند .پس از مراجعت به خانه ،به والدينش چنين وانمود مي کند که تنپوش او گم شده است .ولي بعد ها وقتي هر روز بخشي از نهارش را به بهانه رفتن به مدرسه ،لاي تکه ناني مي پيچيد و با خود از منزل بيرون مي برد و اين عمل را چندين بار انجام مي دهد ،پس از تعقيب او خانواده اش متوجه مي شوند که وي اين غذا را براي يک پسر بچه يتيم مي برد و اورکت گم شده او نيز تن آن کودک يتيم مي باشد .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ودر همان اوايل انقلاب ضمن کارهاي فرهنگي و ارشادي که بر روي گروهکهاي منحرف و هواداران آنان نمود ،به فکر تشکيل گروههايي از بچه مسلمانان انقلابي مي افتد و اولين گروهها ي حزب الله را در شهرستان زابل به منظور خنثي نمودن توطئه ي ضد انقلاب ،شکل مي دهد و خود به عنوان سر گروه حزب الله در سيستان شناخته مي شود .
بحث وجدلهاي فکري عقيدتي او با گروهکهاي منحرف که به ترويج ايده هاي انحرافي شرقي و غربي مي پرداختند ،بر هيچ کس پوشيده نيست .بعد هاو در دوراني که شيطنتهاي گروهکها و ضد انقلاب و بني صدر صورت گرفت ،او از چهره هاي پرتلاش و خستگي ناپذير شهر زابل به حساب مي آمد .او با نگرشي عميق و برداشت روشن از حوادث آينده ،چنانکه گذشت ،هسته هاي حزب الله را تشکيل داد . در آن دوران اين نيروها بسيار کار ساز بودند .تا جايي که او توانست با ايجاد وحدت بين تمامي دوستداران انقلاب اسلامي در شهر مذهبي و دور افتاده سيستان ،گروه حزب الله را تحکيم بخشد و کار مبارزه فکري و عقيدتي را بر عليه گروهک هاي منحرف سامان بخشيده و تعداد زيادي از هواداران فريب خورده آنان را به دامن اسلام و انقلاب بر گرداند .
مبارزه اين شهيد عزيز تنها محدود به مبارزه ايدئولژيکي و عقيدتي و سياسي با گروهک هاي منحرف نگرديد و عملا نيز در شناسايي و دستگيري آناني که لجاجت سر سختانه اي را بر عليه اسلام و انقلاب رهبري مي کردند ،نقش موثري داشت .براي موفقيت در اين کار به خصوص در مبارزات تن به تن علاوه بر پرورش روح به پرورش جسم نيز نياز فراواني بود .به همين منظور او به ورزشهلاي رزمي نيز مي پرداخت و در ورزش «کنگ فو» فعاليت داشت و اعضاي گروههاي حزب الله را نيز همپاي خويش آموزش مي داد .
او چهره اي کاملا ملايم و جذاب ،همراه با جوشش دروني داشت و هيچگاه اين ملايمت و ملاطفت از سيماي نوراني او محو نمي شد .به همين خاطر روح قدسي او آنقدر در دوستانش اثر گذاشته بود ،که هيچگاه تحمل دوري او را نداشتند .
در سال 1359 به همراه تعدادي از همرزمانش راهي جبهه هاي نبرد با ضد انقلاب و منحرفين از اسلام که در کردستان غائله به پا کرده بود ند ،گرديد و پس از نبردي جانانه در کنار ياران و همراهانش در حاليکه در فراق تعدادي از آنها که در اين سفر شهيد شده بودند ،مي سوخت ،به زادگاهش مراجعت نمود . چون هنوز تحصيلات دوره دبيرستان به پايان نرسيده در کنار مبارزه و جهاد ،درسش را هم ادامه داد و در دبيرستان به تشکيل انجمن اسلامي همت گماشت و توطئه هاي منحرفين و ضد انقلاب را که قصد نفوذ بر افکار دانش آموزان را داشتند ،اين بار در اين سنگر نقش بر آب نمود و کماکان مبارزه ادامه داشت .
در سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد .در سپاه از همان ابتداي ورود داراي مسئوليت هاي حساس و کليدي بود و به خوبي توانست از عهده آن بر آيد .پس از يورش وحشيانه ارتش سرخ شوروي(سابق) به اغفغانستان و مهاجرت تعداد زيادي از مردم اين کشور به کشور هاي همجوار و از جمله ايران و آشنايي شهيد کاظمي با مظلو ميت آنان و کشور ستمديده شان ،او را بر آن داشت که در نهضت خونرگ ملت مظلوم افغانستان بر عليه کمونيست هاي اشغالگر سهمي داشته باشد .او با ورود به جرگه مجاهدين و مبارزين انقلابي افغان در رويارويي با خصم دون و فرومايه اشغالگر کمونيست از هيچ کوششي فرو گذار نکرد و انقلاب اسلامي افغانستان و مردم آن را مديون خويش ساخت و مجاهدين و مبارزين افغاني را از فيض وجود عارفانه خويش با تقويت روح رشادت و شهامت در آنها بهرمند ساخت .
در سال 1362 ازدواج کرد ،که ثمره آن دو فرزند پسر و يک فرزند دختر مي باشد . هنوز چند ماهي از ازدواجش نگذشته بود ،که عازم کشور افغانستان ،جهت جهاد و مبارزه عليه اشغالگران اين کشور مسلمان گرديد .او در اين سفر قريب به يک سال در کنار مجاهدين مبارز و سلحشور افغان به دفاع از حرمت و حريت اسلام عزيز و مسلمانان ستمديده افغانستان پرداخت و چه رشادتها و شهامتهايي که از خود به جاي گذاشت !در همين سفر بود که با عرفان و سالکان طريقت نيز در کشور افغانستان ارتباط بر قرار کرد . از تولد فرزندش در ايران و نام مبارک و پر معنايش يعني حامد با خبر شد وپس از مراجعت آشکارا در يافت که آنچه در دل ديده بود در عالم واقع نيز اتفاق افتاده است .
با توجه به اينکه در مدت زماني که پاسدار بود ،فرماندهي قرار گاه انصار را در زابل و استان سيستان و بلوچستان عهده دار بود و نظر به مسئوليت سنگيني که اين قرار گاه در منطقه به عهده داشت ،از رفتن به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل در جنگ تحميلي عراق عليه ايران منع گرديده بود .ليکن با توجه به ارتباط نزديکي که با شهيد مير حسيني داشت ،از زمان انجام عمليات باخبر مي شد و با گرفتن مرخصي در اکثر عمليات جبهه حق عليه باطل شرکت مي جست .شهيد کاظمي به جهان شمولي اسلام اعتقاد عميق داشت و عملا نيز در راه تحقق آن گام بر مي داشت .به همين دليل در دفاع از انقلاب اسلامي ملت مظلوم افغانستان بدون توجه به اينکه او ايراني است و يا حال که کشور ايران اسلامي خود مورد حمله و تجاوز قرار گرفته ديگر تکليف از او ساقط است ،فراتر از وظيفه و تکليف عمل مي نمود .
او علاو بر شرکت در جبهه نبرد عليه خصم دون در جبهه هاي ايران و عراق ،بارها چه به صورت همگام با مجاهدين افغاني ،و چه به صورت پيشگام آنان عليه تجاوز ارتش سرخ به اين ملت و مملکت اسلامي از هيچگونه ايثار و جهادي فرو گذار نمي کرد .
او در طي اشغال افغانستان توسط روسها ،چندين بار در کنار مجاهدين مبارز افغان حضور يافت و هر بار بعضا تا يکسال در کنارشان مي ماند .او چنان عاشق و شيفته خدمت به ملت مظلوم افغانستان بود که يک بار پاي گچ گرفته اش را شخصا و بدون مجوز پزشک از گچ در آورد و راهي سفر جهادي به افغانستان گرديد . در اين راه تمامي مرارتها را به جان و دل مي خريد . چندين نوبت در کوهستانهاي برف گير نواحي مرکزي و شمال افغانستان تا سر حد مرگ يخ زده بود ،ليکن هر بار آماده تر از قبل و بدون هيچگونه دغدغه و واهمه اي همپاي مبارزين با پاي پياده کوهها و تپه ها و دشت ها را پشت سر گذاشته و براي رويا رويي با خصم دون ،لحظه شماري مي کرد .او از نظر سير و سلوک و اخلاق و رفتار ،الگو و سر مشق تمامي دوستان و نزديکان خود بود .او عليرغم اينکه پستها و مسئوليتهاي خطيري در دوران زندگي کوتاه خويش داشت ،اما هر گز اعتقادي به رعايت بر تر بودن و يا غرور و تکبر نداشت .
او به حق ،مصداق آيه شريفه «اشداءعلي الکفار رحماءبينهم »بود . در مقابل دشمن يک پارچه آتش و خشم و در مقابل دوستان رئوف و مهربان .زير دستانش هر گز از وي تند خويي نديدند و اگر خطايي را مي ديد ،ضمن گوشزد نمودن آن فرد خاطي ،سعي در نشان دادن روش عملي و درست آن کار داشت .
او اگر چه درس مديريت به سبک کلاسيک را نخوانده بود ،ليکن مديري لايق و مدبري با احساس بود .هر گاه لب به سخن مي گشود ،همه را مجذوب بلاغت و صلابت خويش مي نمود .
او همواره به همسنگرانش سفارش و نصيحت مي کرد و صداقت مرام او بود و سفارشش به ديگران اين بود اگر کاري قبول کرديد سعي کنيد آن را صادقانه انجام دهيد . به مردم و مرام وسنت هايشان احترام مي گذاشت ،به افغانستاو و افاغنه احترام زيادي قائل بود و آنانرا دلير و مبارز قلمداد مي کرد .لباس هايي که به سبک افغاني دوخته شده بود با احترام مي پوشيد .با فرزند خرد سالش مثل انسانهاي بزرگ بر خورد مي کرد و در حد توان از فقر و سختي که بر مردم رنج ديده افغانستان گذشته بود ،سخن مي گفت .گويي حامدش را براي خدمت به آينده سرزمين مظلوم افغانستان آموزش مي داد . در اواخر عمر با دوستانش از تنگي و بي وفايي دنيا سخن مي گفت .از اينکه ديگر باب جهاد براي او و ديگر مردان خدا بسته شده بود مي گفت و احساس دلتنگي عجيبي داشت .
در سال 70 – 1369 عليرغم ميل باطني خودش براي شرکت در دوره عالي فرماندهي سپاه (دافوس ) عازم تهران شد ،زيرا او فراق از ياران ديرينش را به سادگي نمي توانست تحمل کند .او آرزو داشت که ثمره تلاش هاي خود و ملت مظلوم افغانستان در مبارزه جهادي بر عليه ارتش سرخ را ببيند ،اما خود خواهي ها و نفس پرستي برخي به اصطلاح فرماندهان جهادي و دخالتهاي آشکار و پنهان قدرتهاي منطقه و فرا منطقه اي ،فرصت چشيدن اين حلاوت را از کام او گرفت .
با لاخره شهيد کاظمي در سفري که در حين ماموريت و در باز گشت از تهران به محل ماموريتش در زاهدان داشت ، در اوايل سال 1370 در استان کرمان بر اثر حادثه اي به درجه رفيع شهادت رسيد .آري او دنيا را براي خود تنگ و کوچک مي ديد و به فضاي بيکراني مي انديشيد که از نور و عشق ربوبي سر شار بود و چه زود ياران را از فيض وجود خويش بي نصيب گرداند و در آن فضاي بيکران سيرالي اللهي خويش را آغاز نمود!
منبع:تامرزايثار،نوشته ي عيسي ابراهيم زاده،نشرکنگره ي بزرگداشت سرداران وشهداي سيستان وبلوچستان-1377
 


 
 
 
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
زبانم الکن است ازسفارش به انسانهايي که خود به تنهايي اسوه حقانيت حضرت باري تعالي بوده اند .عا جزم از وصيت به مومناني که خود اسوه حق اند ،ولي بر اساس سنت مکلف به انجام تکليف هستم .
خدايا !در محضرت ايامي را گذرانده ام که نام زندگاني دنيوي برآن گذرانده شده بود و هم اکنون که در آستانه عزيمت به سوي مبارزه اي هستم که تو خودت آن را دوست داري و طالبي ،يعني جنگ و جهاد در راه خودت اين کاغذ را با قلم فرسايي هاي حقيرانه ام سياه مي نمايم ،آن هم براي بيان وصيتم به بازماندگان .
پروردگارم !بي زاد و توشه به اين سفر مي روم .من هيچ بودم و هيچم در مقابل عظمت ،رحيميت و رحمانيت تو .هيچگاه فراموش نمي کنم که در فراز و نشيب فعاليتهايم تنها با تو بودم و به تو دلخوش بودم و با تو همنشيني مي کردم .خدايا هم اکنون هم در مانده از انجام رسالت هاي خطير در اين بر هه زماني ،تنها به لطف و عفو و مرحمت تو چشم دوخته ام .حب و محبت تو ،مرا از خود بي خود کرده و به سويت فرا خواند .
خدايا !خون در رگهايم و دم و بازدم تنها براي رضاي تو و يگانه ناجي بر حقت حضرت حجت (عج) و نايب بر حقش حضرت روح الله (ره) در جريان است .
خدايا !تو را به مظلوميت اسلام از اولين عمليات جهادي صدر اسلام در بدر تا سلسله عملياتهاي مکرر در خطه هاي ايران اسلامي و افغانستان مظلوم و لبنان قهرمان و فلسطين آشوب زده و ديگر خطه هاي اسلام قسم مي دهم که اين رهبر واقعي جهان اسلام را براي نصر قرآن ،تا ظهور حضرت مهدي (عج)محفوظ و مصون از خطرات ارضي و سماوي بدار .
وصيت به بازماندگانم اين است که تقوا پيشه سازيد و شمشيرها را براي ايمان و جهاد در راه خدا آماده سازيد .براي مبارزه ومقابله با مظاهر شرک و کفر از هيچ چيز نهراسيد ،که به جز قهر خداوند منان ،ما بقي هيچ است .
هيچگاه نبايد در حرکت هاي توفنده و بالنده اين انقلاب ،توقف ايجاد نموده و بدانيم که هر گاه تکليفمان را انجام داده باشيم موفق بوده ايم و مهم اين است .
تمامي شما مسلمين در معرض آزمايشيد ،و اين امتحان را تمامي جهانيان نظاره گرند .بکوشيد که با سرفرازي از انجام وظايف و فرائض ازاين ورطه بيرون آييد .
امام را در فشارها تنها نگذاريد که يگانه ماواي و خانه دلم بود .در مشکلات و تنهايي ها به جنگ و جهاد و مظلوميت بسيج و ديگر نيروهاي مسلح توجه نماييد که آنان به جز شما ملت سلحشور و مسلمان ،کسي ديگر را در کنار خود نمي بينند .
به فرامين امام گوش بسپاريد و به آن فرموده ها نيک بينديشيد . راز و رمز فلاح و رستگاري شما در انجام صحيح و درست اين تکليف است .
خدايا !نتوانستم شکر نعمت را دراين انقلاب اسلامي به جا آورم و انجام آن از عهده ام خارج است .خدايا !خود لطف فرما و سپاسگذاري مرا از اين همه نعمت که به ما عطا فرموده اي بپذير .
به من ترحم نما و از چشمه محبتت ،سيرابم گردان .
از پدر و مادرم ،که به حق نتوانستم حقوقشان را ادا کنم ،تقاضاي عفو دارم .
نکته اي با پدر و مادرم :شما که هر موقع قصد عزيمت جهت انجام تکليف را داشتم ،مرا با گرمي بدرقه نموده ايد و با آيات الهي و با دست خودتان رهسپار کوي يار و انجام تکليف نموده ايد و هنگامي که برايتان از مظلوميت اسلام عزيز مي گفتم ،اشک در چشمانتان حلقه مي زد ،و براي نصرت مسلمين دعا مي کرديد .من امانتي بيش نزد شما نبودم .به زودي خدايم را در بر خواهم گرفت .پس بي تابي نکنيد .براي من دعا کنيد و قرآن زياد بخوانيد .اميدوارم نزد فاطمه زهرا (س) و حضرت رسول الله(ص) سر افکنده و شرمسار نباشيد .
برادران و خواهرانم !مرا ببخشيد که نزد شما،خدا مي داند شرمنده ام .زيرا فرصت نداشتم ؛حتي چند روزي را از نزديک با شما سپري نمايم و چند روزي را وقف شما نمايم .مرا ببخشيد .
در ضمن من يازده روز ،روزه بدهکارم ،چون در ماموريت بودم .براي من دعا کنيد و نماز بخوانيد و حتي المقدور روزه را به جاي آوريد .
همسرم !چه مشقت هاي زيادي که با من تحمل کردي ،و چه سرافراز و شايسته با من زندگاني کردي .در زندگي مشترکمان بارها ،از مواردي که مي توانستم برايت تهيه نمايم ،ولي به عللي نتوانستم و وقتش را نداشتم ،شرمنده ام .اکنون به عفو و گذشت شما چشم دوخته ام ،اميد است مرا مورد عفو و گذشت خويش قرار دهيد .
توجه داشته باشيد که شياطين در کمين مومنين و مومنات هستند .فرصت انديشيدن خيالات باطل از دشمنان اسلام را با همت والا و ارزشهاي انساني خويش ،خنثي نموده و اين امکان ندارد ،الا با تقوا و ورع .
برايم از امکانات ناچيزي که دارم ،يک قسمت از آن را به فقرا انفاق نماييد و سعي نماييد که با مشورت به کساني انفاق کنيد که مستحق کمک هستند .در ضمن بخشي از حقوقم را ،بسته به تشخيص خودتان به عنوان سهميه ،به فقرا و ضعفا تخصيص دهيد .
از پيشگاه ذات احديت ،طالبم که مويد و محفوظ باشيد .
براي حامدم از سختي هاي مسلمين و مشقات و جوامع آنان قصه بگوييد ،برايش از مظلوميت ملت افغانستان غصب شده ،و از حوادث ناگوار مظلومين افغان داستان سرايي کنيد ،و همچنين از مظلوميت هاي لبنان عزيز و فلسطين اشغال شده بگوييد .
او را با نور خدا و قرآن آشنا و راهنمايي کنيد .به او بگوييد که پدرش او را دوست داشت و مي خواست حا مد ش را با دستان خودش بزرگ و تربيت کند ،اما دريغ که فرصت کم بود و ما هم راضي به رضاي خدا و حقيم .
بعد از آن که پسرم به سن بلوغ رسيد ،مخير است که راه زندگيش را خودش انتخاب کند .اميدوارم به جز راه حق و سيره خاندان عصمت و طهارت مسير ديگري را انتخاب ننمايد .
برادران قرار گاه انصار که از روي ادب دستتان را مي بوسم و خاک پايشان را تربت سجده گاهم قرارمي دهم ،مي خواهم که مرا ببخشيد و مورد عفو خويش قرار دهند ،که بلا استثنا نسبت به همه آنان کوتاهي هايي داشته ام و بدانند که رسالتشان سنگين تر شده است . ما هم به آنان مي نگريم که با سرنوشت يک ملت چه مي کنند ؟از آنان تمنا دارم که خودشان را با صفات الهي مزين نمايند .اين طريق الا با اوصاف خداوندي امکان پذير نيست .تقوا در عمل و حسنات اخلاقي را پيشه سازيد .
اين چند خط را بر اساس حکم و عمل به تکليف ،به رشته تحرير در آورده ام .باشد که مورد رضاي خدا و مرضي حق تعالي بوده باشد و جهت او را به همراه داشته باشد .
خدايا !شاکرم که مرا به طريق و راه و رسم خودت آشنا نمودي و دراين راه امدادها نمودي .
والسلام علي عباد ا...الصالحين
اين دست خط مشتمل بر هشتاد خط که در تاريخ 21/4/ 1367 نگاشته شده است .معتبر است .
مرتضي کاظمي 21/ 4/ 1367

 

خاطرات
احمد ابراهيم زاده:

 

شهيد کاظمي اولين کسي بودند که در بحبوحه پيروزي انقلاب ،همت به تشکيل انجمن اسلامي در دبيرستان محل تحصيل خود نمود و ازاين طريق بسياري از دانش آموزان را از خطر انحراف و التقاط در اول انقلاب نجات داده و به نشر و گسترش حقايق انقلاب و اهداف مقدس آن پرداخت .بعد ها بسياري از همين دانش آموزان که وي به انجمن اسلامي جذب کرده بود ،از نيرو هاي حافظ انقلاب در سپاه و بسيج و جهاد و غيره گرديدند .

خانم عارف همسر شهيد:
وضع اقتصادي ما بعد از ازدواج در همان حدي بود که يک پاسدار معمولي و يک رزمنده بسيجي با آن وضع زندگي مي کرد .يعني ايشان زياد به تجملات و زرق و برق دنيا اهميت نمي داد .زندگي ما در سطح خيلي ساده اي بود ،وسايل زندگيمان در آغاز ازدواج از يکي دو دست رختخواب و يک فرش و مقداري هم ظرف تشکيل مي شد .او معتقد بود که به همين حد بايد قناعت کرد و مي فرمود :وسايل دنيوي ارزش نيست ،و چه بسا که اگر ما به اينطور چيزها دل خوش کنيم ،از هدف اصلي مان که چيزي جز کسب رضاي پروردگار نيست غافل شويم .

رمضان حيدري:
در سال 1358 در معيت شهيد در اردوي زيارتي سياحتي که سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان زابل شکل داده بود و به ديدار حضرت امام (ره) مشرف شديم .پس از بازگشت از اين سفر ،با توجه به فعاليت گروهک هاي منحرف و التقاطي در آن زمان ،ايشان هسته تيم حزب الله را در منطقه تشکيل دادو به بر پايي نمايشگاه هاي فرهنگي و بر گزاري کلاس هاي عقيدتي و نمايشگاه کتاب و نوار و غيره اقدام کرد . به هر حال بطور مستقيم و غيرمستقيم مبارزه جدي را با اين گروهکها پي گرفت و با هماهنگي واحد طلاعات سپاه پاسداران در خشکانده ريشه انحراف و التقاط در منطقه نقش موثري داشت.

محسن جعفري:
شهيد کاظمي در واقع قبل از همگاني شدن انقلاب با انقلاب اسلامي آشنا بود .او از دوران نوجواني ،پاي درس شهيد محمد تقي حسيني طباطبايي مي نشست .يکي از برادران شيعه افغاني که قبل از انقلاب با شهيد طباطبايي در ارتباط بود ه مي گويد ،:بنده بعضا قبل از انقلاب سر درس شهيد طباطبايي حاضر مي شدم و شهيد کاظمي را که طفل خردسالي بيش نبود آنجا مي ديدم .با توجه به نبوغ و درايت ايشان بنده تصورم اين بود که در آينده ايشان از چهره هاي موفق و ممتاز خواهند بود .سالها بعد از پيروزي انقلاب ايشان را در افغانستان ملاقات کردم ،يقين کردم ،که حدسم درست بوده و ايشان انساني وارسته و شايسته اي براي انقلاب و اسلام گرديده اند

همسر شهيد:
از ويژه گيهاي بارز شهيد کاظمي و از خصوصيات اخلاقي ويژه ايشان ،اين بود که وقتي از راه مي رسيد ،قبل از هر کس ديگري که در آنجا حضور داشت ،سلام مي کرد .حتي به کوچکتر از خودش .در ارتباط هاي تلفني نيز اين کار ملکه ايشان بود .در واقع به جاي کلمه «الو» که معمولا به عنوان اولين حرف در ارتباط هاي تلفني مرسوم است ،وي کلمه «سلام عليکم» را به کار مي برد.

رمضان حيدري:
شهيد کاظمي جزو اولين کساني بودند که در سال 1359 در اردوي که از طريق سپاه پاسداران جهت اعزام بچه هاي حزب الله به کردستان صورت گرفت ،اعزام شد .
بنده در معيت شهيد و حدود سي، چهل نفر از دوستانمان به اين اردو اعزام شديم و در آنجا ضمن آموزشهاي نظامي ،آموزش عقيدتي ،سياسي نيز ديديم .شهيد کاظمي از بارزترين افرادي بود که در اين اردو درک عميق و درايت و شايستگي خود را نشان داد . پس از باز گشت مجدداجهت طي دوره هاي عقيدتي تکميلي از طريق سپاه به تهران عازم و در مراجعت به عضويت رسمي سپاه در آمد .

محسن جعفري:
شهيد کاظمي بيش از هشتاد ماه از عمرشان را در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل در ايران و افغانستان گذراند .خوب به ياد دارم عليرغم مسئوليتهايي که ايشان در قرار گاه« انصار داشت »و از رفتن به جبهه منع شده بود ،با توجه به روابطي که با شهيد حاج قاسم مير حسيني(قائم مقام فرمانده لشگر41 ثارالله) داشتند ،از زمان وقوع عمليات مطلع مي شدند و از سپاه مرخصي مي گرفتند تا بتوانند در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شرکت نمايند .

احمد ابراهيم زاده:
با توجه به روحيه انقلابي و اعتقاد به گسترش فرهنگ انقلاب اسلامي که در شهيد کاظمي در حد اعلايي وجود داشت ،در سال 1363 عليرغم اينکه تنها چند ماه از ازدواج ايشان گذشته بود ،عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد و قريب به يکسال در کنار مجاهدين و مبارزين افغاني عليه کمونيست هاي اشغال گر جنگيد و از خود رشادتهاي زيادي به جا گذاشتند که خود سر مشق مجاهدين و مبارزين افغان شد . اين موضوع دقيقا جريان حنظله غسيل الملائکه را در ذهن انساني تدايي مي نمايد .
در سال 1364 شهيد کاظمي جهت سازماندهي نيروهاي افغاني وارد افغانستان شدند و 24 استان از ولايات افغانستان را پاي پياده طي کردند ،که اين سفر حدودا يازده ماه به طول انجاميد و ثمره آن شکل گيري يکسري تيپ ها و لشکر هايي از مجاهدين افغاني بود که ثمرات و بر کات تلاشهاي اين بزرگوار وديگران خروج ارتش اشغالگر شوروي(سابق)از افغانستان است.

محسن جعفري:
شهيد کاظمي تشکيلات و جبهه هاي متعددي را براي مبارزه با ارتش سرخ متجاوز در افغانستان راه اندازي و ايجاد کرده بود .بسياري از رهبران و شخصيت هاي جهادي افغانستان به او غبطه خورده و در عين حال افتخار مي کردند .بارها همين رهبران و فرماندهان در محافل خودشان نقل مي کردند :شهيد کاظمي را به حق مي بايست يکي از فرماندهان جهادي در تحکيم نهضت اسلامي افغانستان بدانيم ،زيرا خدمات او با عملکرد هيچ يک از فرماندهان جهادي در تحکيم نهضت افغانستان قابل مقايسه نيست .او از همگي يک سر و گردن با لاتر مي نمايد .وي در پيشبرد اين نهضت خدمات و لطمات زيادي را شخصا متحمل شده است .در حالي که بسياري از رهبران در گوشه اي نشته و فرمان صادر مي کنند .

همسر شهيد:
در طي زندگي مشترکمان دو حادثه بيشتر از ديگرسختي ها ،وي را آزار مي داد ،که منجر به تحولي شگرف در روحيات ايشان گرديد .يکي شهادت همرزمانش ،شهيد سلمان و ديگري هفت روز پس از اين واقعه ،رحلت امام (ره) بود . بعد از رحلت حضرت امام (ره) ايشان بسيار آزرده خاطر شد و تا مدتها در غم هجران يار مي گريست .به طوري که بعد از مدتي دچار بيماري يرقان شد و حدود يک ماه در خانه بستري گشت . پس از بهبودي يک تحول خاصي در ايشان پيدا گرديد .در اين دوره که نزديک به شهادتش هم بود ،بيشتر سکوت مي کرد و با نگاهي درد ناک به من و به بچه ها و اطراف خيره مي شد .گاهي از اوايل زندگيمان صحبت مي کرد ،از خاطره ها و گذشته ها و بيشتر اوقات را به سکوت و تفکر مي گذراند .
شهيد کاظمي خود نقل مي کرد :يک بار که به افغانستان رفته و در ميان شيعيان افغانستان بودم ،اولين سوال بنده ،در مورد شخصيت حضرت امام (ره) بود . بنده نيز به عنوان سفير نظام مقدس اسلامي و آنچه را که حضرت امام (ره) فرموده بود برايشان مي گفتم .بارها شاهد گريه آنان در خلال صحبت ها بودم . از آنجايي که اين مردم ساده و بي آلايش ما را به عنوان فرزندان اسلام و انقلاب اسلامي و امام خميني (ره) قلمداد مي کردند ،بارها و بارها از ما مي خواستند که بر سر فرزندان مريض شان دستي بکشيم تا شايد خداوند با توسل به امام (ره) مريضشان را شفا بخشد .بديهي است که اين امر نشان دهنده عمق عشق و سوز آن شهيد نسبت به امام خميني (ره) بود که توانسته او را آنچنان پاک و صميمي و قدسي بر اي آن مردم ترسيم کند ،تا جايي که آنان نيز او را واسطه فيض الهي بدانند و شفيع خود قرار دهند .

آقاي علي نصيري:
شهيد کاظمي با تمامي دوستان و همکاران چه مادون و چه مافوق برخوردي انساني و اسلامي داشت .بعضا اگر در خصوص مسائل کاري با کسي اصطکاک پيدا مي کرد ،پس از مدت کوتاهي خود اولين کسي بود که در صدد دلجويي بر مي آمد .خوب به ياد دارم در خصوص مسائل امنيتي استان با يکي از دوستان در خصوص شيوه هاي اجرايي کار ،بر خوردي داشت و بعد با حالت ناراحتي از او جدا مي شد .آن برادر مذکور نقل مي کرد . حدود 11 شب درمنزلمان به صدا در آمد ،وقتي در را باز کردم ،قبل از اينکه اقدام به سلام و تعارف کنم ،اين شهيد کاظمي بود که سلام کرد و گفت :مرا حلال کن که امروز بر خورد بدي با شما داشتم .اين عمل عمق اخلاق و صفاي باطن و غفو و گذشت شهيد را نشان مي دهد .
بعضا که سهل انگاري در انجام وظيفه و انجام کار از طرف دوستان پيش مي آمد .حاجي سعي مي کرد تذکر دهد و يا اگر بر خوردي پيش مي آمد ،مي کوشيد در اولين فرصت برطرف شود .يک روز بين ايشان و يکي از همکارانش مشکلي پيش آمد که کوتاهي و قصور هم از طرف آن برادر بود و باعث ناراحتي و عصبانيت شهيد کاظمي شده بود .شب آن روزي که حاجي به منزل مي رود ،نمي تواند راحت بخوابد و در رختخواب آرامش ندارد .
بالاخره آرام نمي گيرد ،و همان شب به در منزل آن برادر مي رود و در نيمه هاي شب در مي زند . وقتي که در را باز مي کند از وي عذر خواهي مي کند ،و پس از جلب رضايت او به خانه بر مي گردد و با آرامش خاطر مي خوابد .

آقاي جعفري رمضان حيدري:
شهيد کاظمي هر گاه اوقات فراغتي پيدا مي کرد ،در گوشه اي مشغول عبادت خدا مي شد .قرائت دلنشين قرآن ايشان با آن صوت شيوا هنوز در گوشم طنين انداز است .هر گاه ايشان را تنها مي يافتم ،و فرصتي مي يافت به قرائت قرآن و ذکر و عبادت و دعا مشغول بود .
بعد معنوي ايشان يک بحث مفصلي دارد .وي هميشه ذکر خدا بر لبانش بود .در هر لحظه که فرصتي به ايشان دست مي داد و اوقات فراغتي داشتند به دعا و توسل به ائمه رجوع مي کردند .هر وقت که ايشان را ملاقات مي کرديم ،زبانشان مزين به ذکر خدا بود ،نيايش و ذکر و توسل از مهمترين ارکان زندگي و از رموز موفقيت ايشان در تمامي عرصه ها بود .
برادران همرزم ايشان در افغانستان مي گفتند ،هيچ صبحي نبود که با صوت دلنشين او از خواب بيدار نشويم .با توجه به اينکه در سفر هاي داخل افغانستان مسيرهاي طولاني و سخت را طي مي کرديم ،هيچگاه نماز شبش ترک نمي شد .هميشه قبل از نماز صبح بيدار مي شد و تا ساعت شش و هفت صبح به تلاوت قرآن ادامه مي داد .

احمد ابراهيم زاده:
يکي از خاطرات بارزي که از شهيد کاظمي به ياد دارم ،مقيد بودن او به نماز اول وقت و حتي المقدور به شرکت در نماز جماعت بود . بارها اتفاق مي افتاد در طي دوره اي که در خدمت ايشان در قرار گاه انصار بوديم که جلسات به نماز برخورد مي کرد ،ايشان به محض شنيدن بانگ روح نواز اذان جلسه را نيمه تمام گذاشته و با هم به نماز جماعت معمولا به مسجد مرحوم شريفي و يا بعضا به مساجد ديگر مي رفتيم . اگر احيانا اظطرار پيش مي آمد و ادامه جلسه حياتي بود در همان محل جلسه نماز جماعت مي خوانديم .
با تمام مشکلاتي که شهيد کاظمي از نظر کاري داشت ،مسائل ديني اش را واقعا به نحو احسن انجام مي داد .نماز و دعايش ترک نمي شد .در هر شرايط زماني و مکاني که حاجي بود ،سعي مي کرد نمازش را به جماعت اقامه کند و اگر مقدور نبود حتما اول وقت به طور فرادا انجام مي داد .در عبادت بسيار خاضع و خاشع بود .
در اقامه نماز معمولا مستحبات را نيز به جا مي آورد .مقاطع مختلفي را من از ايشان سراغ دارم که نماز شب ايشان ترک نمي شد و به شيوه اي خاص و با طمانيه اي نيکو به راز و نياز مي پرداخت .

همسرشهيد:
شهيد وقتي در خانه بود ،خيلي به من کمک مي کرد .مثلا وقتي لباس مي شستم ،بعضا ايشان مي آمد و لباس ها را روي بند پهن مي کرد ،خريد خانه را انجام مي داد .در صورت خرابي وسايل منزل اگر از ايشان بر مي آمد ،خودش درست مي کرد .اگر من گرفتار بودم ،خودش لباس هايش را مي شست .حتي يک روز که من هم در منزل بودم ،،ديدم که ايشان وارد يکي از اتاق ها شد و در را بست ،بعد من وارد اتاق شدم ،متوجه شدم که ايشان دکمه هاي پيراهنش را مي دوزند ،که بنده ناراحت شدم و گفتم که چرا به من نگفتيد اين کار را انجام دهم !؟فرمودند: چون شما کار ديگري انجام مي داديد ،چه اشکالي دارد که من اين کار را انجام دهم .در کار هاي شخصي شان خيلي منظم بودند ،هميشه لباسهايشان را مرتب و منظم سر جا يشان مي گذاشتند ،حتي در چيدن سفره ايشان به من کمک مي کردند .

مجتبي صادقي:
بعد از شهادت وي فرماندهان دوره عالي ايشان در تهران نقل مي کردند "گرم کن وي که در تهران جا مانده بود وصله داشت .و اين در حالي بود که او فرمانده قرار گاه انصار استان سيستان و بلوچستان بود .آن فرماندهان و اساتيد ايشان در تهران به حال او غبطه مي خوردند و کرامت نفس و ساده زيستي و در عين حا ل تهور و شجاعت او را مي ستودند .آنها مي گفتند که ايشان عليرغم اينکه دانشجوي ما بود ،ولي در مسائل نظامي و امنيتي فرماندهي به تمام معنا بود و در ساده زيستي نيز گوي سبقت را از همه ربوده بود .

آقاي حيدري:
با توجه به اينکه ما با کشور افغانستان حدود 800 کيلو متر مرز مشترک داريم و از اين مقدار حدود 300 کيلو متر آن در حوزه استحفاظي استان سيستان و بلو چستان واقع شده و از بارزترين نقاطي است که معمولا مشکلات جدي را براي نظام مقدس جمهوري اسلامي تاکنون بوجود آورده است .بر اين اساس نحوه نگريستن شهيد کاظمي به مسائل نهضتي خاصه استان هاي همجوار با سيستان و بلوچستان به نحوي بود که امنيت پايدار در اين منطقه حکمفرما شود .تدابير و برنامه هاي طراحي شده توسط شهيد بود که اين امنيت را تضمين مي کرد .مخصوصا در سالهاي بين 1369 الي 1370 که شرارتهاي اشرار و قاچاقچيان در منطقه قوت گرفته بود ،اوج حضور شهيد و مجموعه قرار گاه انصار در تامين امنيت مرزها هم بود .در آن مقطع در سه عملياتي که در مناطق مرزي صورت گرفت ،مجموعه نظام توانست ضربات مهلکي را به ستونهاي اشرار وارد کنند و اقتدار نظام را تثبيت نمايند . در اين بين نقش قرار گاه انصار و مشخصا نقش شهيد کاظمي در اين موفقيت بيشتر از ديگران بود .
در راستاي مسايل امنيتي استان ايشان نظرات بسيار جامع و کاملي داشت .يادم مي آيد ،در اين اواخر که شرارتها در استان به اوج خود رسيده بود و مسئولين امنيتي در مبارزه با اشرار دچار سر در گمي شده بودند ،از شهيد کاظمي خواستند که اين مشکل را به نوعي حل نمايد .
آن شهيد بزرگوار نيز با اعتقادي که به مجموعه قرار گاه انصار داشت ،اين ماموريت را پذيرفت و با طراحي عمليات و بر نامه ريزي منسجم ،و به کار گيري نيروهاي مطلع و کار آمد ،نتيجه آن شد که پس از دو ماه که از واگذاري اين ماموريت به اين قرار گاه سپري شد ،توانست ضربه اي مهلک و کاري بر پيکره اشرار معاند وارد آورده و بسياري از امکاناتي که به سرقت رفته و در آنسوي مرزها انبار شده بود ،بر گردانند و علاو بر کشته و زخمي شدن جمع زيادي از آنان ،حدود سي نفر را نيز دستگير و به مقامات قضايي تحويل نمايد .تا آن زمان اينگونه عمليات در منطقه بي سابقه بود ؛ پس از آن نيز اشرار و ضد انقلاب نتوانستند قد علم کنند و امنيت نسبي بر منطقه حکمفرما گرديد .

آقاي حيدري:
شهيد کاظمي از هوش و ذکاوت با لايي بر خوردار بود .حتي جزييات مسايل را دقيقا برسي و موشکافي مي کرد .در همه مسائل تدابير مناسبي را ارائه مي داد .خصوصا در مسائل نظامي هميشه صاحب نظر بود .عليرغم اينکه آموزشهاي خيلي سطح با لايي را هم نديده بود ولي در اين مسائل ابتکار عمل داشت .خوش ذوق بود و قدرت طراحي در ابعاد مختلف عملياتي ،نظامي ،اطلاعاتي و امنيتي را در سطح با لايي دارا بود .مثلا در سالهاي اوليه اشغال کشور مظلوم افغانستان توسط روسها ايشان به همراه مجاهد ين افغاني در هر هفته دو الي سه عمليات بر عليه پايگاه هاي اشغالگران انجام مي داد و طرح عمليات و شناسايي و انجام و شناسايي و انجام عمليات و فرماندهي را ايشان شخصا بر عهده داشت و بدون استثنا ءدر همه عملياتها هم موفق بود .اين امر نشان دهنده قدرت با لاي خلاقيت و ابتکار و تدبير و مديريت مدبرانه آن شهيد بزرگوار مي باشد .

آقاي صابري:
ايشان در يک سفري که به قندهار رفته بود ،با يک سري از علماي آنجا که در مسائل سير و سلوک و عرفان در ارتباط بودند ،بر خورد مي کند و حدود 3 الي 4 ماه در آنجا اقامت کرد . برادراني که با ايشان در آنجا بودند ،مي گفتند که وي در طي طريقت به مقامات و منازل بالايي رسيده است و قبل از آن آشنايي با علماي افغاني نيز ايشان خود اهل دل بود .


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان سيستان و بلوچستان ,
برچسب ها : رضايي پور , علي رضا(مرتضي کاظمي) ,
بازدید : 223
[ 1392/05/07 ] [ 1392/05/07 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,042 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,734 نفر
بازدید این ماه : 5,377 نفر
بازدید ماه قبل : 7,917 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک