فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

شاهچراغي,سيدحسن

 

نهم بهمن سال 1331ه ش در يكي از محله هاي قديمي شهر دامغان كودكي ازخانواده سادات پا به عرصه هستي گذاشت . نام او را به عزت و يادمان پدربزرگ ، سيد «حسن» ناميدند . او فرزند ارشد سيد «مسيح »بود . وضع مادي پدر چندان روبراه نبود . پدراز راه تدريس و كار در مدرسه ي علوم ديني شهر دامغان ،زندگي اش در منتهاي رنج و مشقت اقتصادي ،روزگار مي گذراند . حقيقت خواهي ، خلوص ،عظمت روحي ، صداقت ، ايمان و تقوا ،مردم داري و آزاد انديشي او زبان زد خاص و عام بود .
خود او مي گويد : من در يكي از خانواده هاي روحاني تولد يافتم . تا آنجا كه به ياد دارم پدرم از راه تدريس در مدرسه ي علوي دامغان به همراه عمويم ، زندگي را اداره مي كردند . هيچ گا ه از زندگي مرّفه ، يعني زندگي اي كه همه چيز در آن تمام باشد برخوردار نبوديم . روي هم رفته ،خانواده اي كه با كمترين توقع و امكانات زندگي سازگاربود .
زادگاه پدري ، روستاي «حسن آباد» از دهستان «قهاب رستاق» بخش« امير آباد »واقع در حاشيه ي كوير نمك است كه در فاصله 30 كيلو متري جنوب «دامغان» قرار دارد .دراين روستا 200خانواربا جمعيّّّّتي حدود 900 نفرسكونت دارند. مردانش ازسادات علوي اند وبه دو تيره« يخوري» و«جندقي» تقسيم مي شوند. در اين دهستان با مجموع 108 آبادي و مزارع كوچك و بزرگ و كوه ، سرسبزي گسترده اي وجود دارد كه مركز آن قريه «فرات» است.عموم فرهنگ نويسان ، «قهاب» را (سپيد معني كرده اند و رستاق هم معرب رستاك است وبه مجموع چند روستا اطلاق مي گرد د كه در کنار يكديگر واقع شده باشند.
دروقفنامه امامزاده سيد جعفر(عليه السلام) دامغان كه به سال( 815 ه ق) تحرير يافته از قهاب رستاق با عنوان (قهاب سادات) ياد شده است. وضعيت طبيعي اين روستا به صورت جلگه بوده و هواي معتدلي نيز دارد. عمده محصولات آن غلات،پسته و صيفي جات است.
شهيد در خانواده اي روحاني ديده به جهان گشودند. پدر بزرگوار شان حضرت حجت الا سلام والمسلمين سيد« مسيح شاهچراغي» درسال1302هجري شمسي متولد شدند، نسبت پدر بزرگ ايشان با 37واسطه به حضرت «احمد ابن موسي كاظم»(عليه السلام) مي رسد كه در« شيراز» مدفون است.
حجت الاسلام والمسلمين سيد« مسيح شاهچراغي» در سال 1328 (ه ش)به «دامغان» آمده و در حوزه علميه، نزد استادان و علماي مبرزي چون مرحوم آيت الله خدايي، مرحوم نصيري، مرحوم حضرت آيت الله ترابي و عالمي و......كسب فيض نمودند پس از فوت برادر بزرگتر و با گذشت 15 سال ، توليت حوزه علميه را عهده دار شدند . در كنار اين تصدي ، دروس حوزوي از جمله لمعه را تدريس مي كردند..از جمله اقدامات ايشان درحوزه علم تاليف كتبي است كه تا كنون به چا پ رسيده. افزون بر آن در خصوص خاندان عصمت و طهارت سروده ها ، مراثي، ابيات ورباعياتي نيز دارند كه تحت عناوين( گلچين شاهچراغ جلد1و2)و با كاروان ولايت را تهيه وبه چاپ رسانده است.
از جمله شاگردان ايشان مي توان شهيد «موسوي دامغاني» نماينده دوره دوم مجلس شوراي اسلامي حوزه انتخابي«رامهرمز» ، شهيد شاهچراغي ، حجت الااسلام سيد رضا تقوي و غيره را نام برد.سيد« حسن» در سايه مادري پرورش يافت كه متدين،بي آلا يش،علاقمند به اسلام،قرآن،اهل بيت(عليهم السلام) و روحانيت معظم بود. ايشان در همه لحظات زندگي ياور سيد« حسن ،خصوصا در طفوليت و دوران ستم شاهي، بودند . شهيد در جمع خانواده ودر بين4خواهر و4 برادرش، موقعيت خاصي داشت.او چشم و چراغ خانه بود .محيط خانواده با حضورش گرم و شاداب مي نمود.
سيد حسن در ياد داشت هاي خود به شرح مسايل و مكاتب روزانه پرداخته است . او مطالب ديني ،نكات علمي و حوادث جهان را ياد داشت برداري كرده و ضمن استفاده از كتب و مجلات بسيار آن زمان ،آنها را در گلچيني به نام (شاهچراغ ) در سال 1351 به ثبت رسانده است . وي در قسمتي از اين دفتر در وصف مادر آورده است :
مادر تو مونس دل غم پرور مني
تنها تويي همدم من و ياور مني
من آن پرنده ام كه در اين باغ بي بهار
پروازگاه و قدرت بال و پر مني
عمري گذشت ودر صدف سينه ام هنوز
تنها تويي در مني و گوهر مني
خورشيد دستهاي تو گرماي من است
ماه مني اميد مني اختر مني
روح ام نوازش نپذيرد ز ديگري
وقتي سايبان مني مادر مني
سرشار مهرباني دست توام هنوز
مادر تو بهترين غزل دفتر مني
بي تو چگونه ديده آورم شبي
وقتي که نقش گشته به چشم تر تو مني
ذهنم ز باغ تو سر سبز و بر لبم
نامت شكفته چون گلي در خاطر مني
مي خواستم كه با تو برابر كنم كسي
والاتري تو از همه چون مادر مني

و نيز در بخش ديگري آمده است:
واين تويي مادر!كه مهرباني هايت مرزي نمي شناسد و قصه عشق شورانگيزت در هيچ كتابي نمي گنجد. مي تو را ستايم به خاطر عظمت والا يت و به خاطر مادر بود نت.

شهيد شاهچراغي ،تحصيلات ابتدايي را در مدرسه ي هاتف (شهيد عالمي فعلي) به پايان بردند ومدت 2 سال نيز در كنار پدر بزرگوارشان در حوزه علميه ي دامغان به فراگيري علوم پرداختند .
او مي گويد:
«دوران دبستان را در يكي از مدارس شهرستان خودمان ، كه معمولا هم معلمين مؤمن،متدين و متعهدي داشت گذراندم. تا آنجا كه يادم هست اين دوره هم، مجموعا دوره اي خوب براي من بود ؛ زيرا در كلاس درس جزء شاگردان اول تا پنجم بودم و معلمان آن زمان دامغان ، وقتي مرا مي ديدند ياد آن روزهاي خوش وآن كلاسهاي پر شور تعليم و تربيت را كه بچه ها سپري مي كرديم ، زنده مي ساختند و براي من خاطره انگيز است ،هميشه.»
از همان كودكي ،مخصوصا سالهاي ابتدايي،به خوبي معلوم شده بود كه سيد حسن از استعداد و نبوغ خاصي كه در حقيقت لطف و عنايت خداوندي است، برخوردارند. البته اين خصلت به همراه عشق و علاقه ي وافر ايشان به دانش، پاكي، طهارت روح و تقواي الهي ،عامل اصلي رشد سريع و مو قعيت فوق العاده شان بوده است . لذا ايشان به راحتي توانستند وارد حوزه شوند و دروس متوسطه را نيز در كنار آن بخوانند.
آنگاه ادبيات ،‌فقه ، اصول ، زبان خارجه ، تفسير و....را پشت سر بگذارند و نيز مدرس اين رشته ها باشند . پدرش مي گويد : هيچگاه نياز به سفارشات معلم و استادان نسبت به وظيفه ي تحصيل را نداشتند . ايشان در انتخاب دوستان ، با فراست خاصّّْي آنها را بر مي گزيدند.در آن دوران ستم شاهي وفرهنگ مبتذل و رايج طاغوت در جامعه ،از هر گونه خطاو نسيان مبّرا،و همه معيارش ارزشهاي اسلامي و انساني بود و اهداف بلند و عالي را تعقيب مي نمودند.
پس از پايان دوره ي ابتدايي برسر دو راهي قرار گرفت ؛زيرا او مي بايد يكي از دو راه را انتخاب كند . دانش آموزي و دانشجويي در رشته علوم جديد و يا طلبگي در حوزه ي علميه . آن روز ها كه بر اثر حاكميت طاغوتيان و حضور فرهنگ منحط شيطاني، بازار دين و دينداري از رونق افتاده بود و در مقابل آن ،بازار مكاره ي دنيا و دنياداران ، جاذبه خاصّي را به ويژه براي استعدادهاي آماده در رشته هاي پول سازو پر درآمد به وجود آورده بود، از طرف بعضي از افراد ،به خانواده ي سيد حسن توصيه مي شد،كه هوش سرشار و استعداد ممتاز فرزندتان را مرا قبت نماييد . او به سهولت قادر خواهد بود تا يكي از سخترين رشته هاي دانشگاهي را با موفقيت به پايان برساند وسپس صاحب درآمدي كلان باشد وضمنا هم در خدمت جامعه قرار گيرد ؛ مبادا اين استعداد را در مدرسه هاي مخروبه ي علميه ي قديمه تلف كند .ولي جاذبه هاي نفساني و فريبكاري هاي شيطاني نتوانستند در نوع انتخاب اين فرزند فرزانه تأ ثيري بگذارد . او با بزرگترها به مشورت نشست و در يك انتخاب آزاد ،همانند بزرگان خانواده اش راه حوزه ي علميه را برگزيد ،تا درس دين را بياموزد ودر خدمت آن قرار گيرد.
شهيد شاهچراغي از كساني نبود كه به بهانه ي مبارزه و انقلاب ،درس و بحث وكتاب وكلاس را رها نمايد. او بسياري از مطالعات خود را در سنگر مبا رزات انجام مي داد. درس وبحث و تحقيق نيز هرگز نتوانست مانع حضور او در صحنه هاي مبارزه گردد.اومعتقد بود كه مجاهد في سبيل الله بايد عارف به احكام الله باشد . علاقه وكشش دروني و زمينه خانوادگي ،سيد حسن را به حوزه ي علميه كشانده بود،تا درس دين بياموزد و در خدمت نشر فرهنگ ديني قرار گيرد.
ازآغازين روز هاي ورودش به جمع طلاب ، به خوبي روشن بود كه آينده درخشاني دارد ،زيرا جستجو گري و كنكاش در مسا ئل مختلف علمي و اجتماعي از ويژگي هاي بارز او بود. او به سادگي قانع نمي شد .روح و روانش،هرگز به بيماري جدل و مباحثه كينه توزانه مبتلا نشد . بارها اين جمله را در بحثهاي طلبگي بر زبان جاري مي كرد ما نوكر دليل هستيم نه نوكر اشخاص ، شخص به هر اندازه كه بزرگ وبا عظمت باشد، در مقام بحث بايد به استدلال و استحكام سخن او توجه كرد،نه به موقعيت و شخصيت او . چون گاه انسانهاي بي نام و نشان مطالبي را عنوان مي كنند كه به مراتب جامع تر و محكمتر از سخن نامداران است . از خصوصيات ديگر ايشان كه فرزند زمان خويش بود . او در عصر خودش زندگي مي كرد . زمان و نيازمندي ها را به خوبي مي شناخت و با زمان و تحولاتي كه در جامعه بوجود مي امد آشنا بود.
شهيد بزرگوار شاهچراغي در خانواده ي علم و ادب و ديانت و روحانيت چشم ته جهان گشود . خانه اي كه دور تا دور آن را كتاب هاي فقهي ، علمي ، حديث و حكمت پر كرده بود .بزرگان خانواده با زير و رو كردن كتابها و جستجو پيرامون گمشده خويش در بساط علما شيوه دوستي با كتاب و نزديكي با انديشه هاي انديشمندان را ،‌به كوچكترهامي آموختند . دراين خانه ، پدر مدرّس حوزه بود كه هر روز صبحگاه در مدرسه ي علميه ي حاج فتحعلي بيك ، طلّاب جوان به گردش حلقه مي زدند و از معلوماتش بهره مي گرفتند .هنگام اذان او به مسجد كوچك محلّه اشان مي رفت ودرمحراب عبادت ، امتي را امام مي گرديد . عموها هر كدام به سهم خود مدرسه و محراب منبر رارونق مي بخشيدند. به ويژه عموي بزرگ شهيد ،مرحوم كربلايي طاهر ،كه از مبلغين و وعّاظ والامقام دامغان به شمار مي آمد. آن مرحوم در شعر وشاعري يد طولايي داشت .
اين عالم عارف بسياري از خصوصيّات نيك انساني را كه معمولاً در وجود يك شخص كمتر جمع مي گردد ، در خود رشد داده بود .محبت ، سخاوت ، جوانمردي، صداقت ، كرامت ،عزّت و آزادگي از جمله خصايص پسنديده ي كربلايي سيّد طاهر بود.امتياز ديگر اين خانواده پيوند مستحكمي بود كه در طول ساليان دراز با توده هاي مردم برقرار كرده بودند . خانه اي كه درهايش بر روي محرومان و گرفتاران بسته نشد . مسايل شرعي ،شخصي و خانوادگي باكمال اعتماد و اطمينان در آن بيان مي گرديد تا با ارشاد عالم عامل و راهنماي مؤمني مخلص ، نابسامانيها را سامان ، و دردها رادرمان بخشد.
مدرسه ي حقّاني
مدرسه ي حقّاني را بايد يكي از مراكز حركت انقلاب دانست .شهيد شاهچراغي پس از سپري كردن دوران طلبگي در دامغان چون علاقه ي وافر به رهبر خود، حضرت امام (ره)و اسلام وروحانيت داشت ،اين علاقه، زمينه ي مهاجرتش به شهر مقدس قم را فراهم گردانيد. ورودش به مدرسه ي حقّاني ، سرفصل جديد و تجديد حيات تازه بود و حركت به سمت خود سازي رشد و بالندگي وتأثير هدايتي ، تربيتي و علمي از انديشه ژرف و ارزشمند عالمان و عارفاني چون آيت ا... خزعلي، جنتي، مصباح ، احمدي ميانجي و نيز شهيدان والا مقام ، بهشتي و قدوسي رحمت اللّه عليهما در زندگي و شخصيّت وجودي او ،بسيار سازنده بود.
شهيد شاهچراغي انساني آگاه بود. از نخستين لحظات طلبگي اش وظيفه ي خويش را شناخته بود .او دنيا و متعلّقات آن را وسيله اي مي دانست براي رسيدن به خدا.اوطلبه اي ساده بود ؛اما فكرش ،ايمانش و تعهدش هميشه پيام بخش همگان بود .شهيد بزرگوار قدّوسي مسؤوليت مدرسه و نيز پذيرش طلبه ها را به عهده داشتند ،ايشان با امتحان كتبي،شفاهي ومصاحبه ، شهيد سيّد حسن را آزمودند و ايشان را طلبه اي با كفايت و انساني برجسته يافتند.
در تاريخ شهدا ، بعضي از شهرا بر شهداي ديگر از نظر اخلاص ، اقوا ، فداكاري ها و زحماتي كه در زمان حيات خود كشيده اند برتري داشتند. هر چند كه از نظراصل شهادت همه مانند يكديگد و يكسان هستند و فضايلي براي شهادت وجود دارد كه به تمام شهدامتعلّق است . شهيد فاضل محترم سيّد حسن شاهچراغي ، از اين قبيل شهدا بود كه بر برخي از شهدا ي ديگر همانند بعضي از همسنگرانش امتياز و فضيلتي خاص داشت .از امتيازاتش اين بود كه دست پرورده ي دو شهيد بزرگوار بهشتي و قدوسي بود وساليان دراز با تربيت ها و هدايتهاي آن دو شهيد همراه ، درس گرفته بود و زيبا هم درس گرفته بود.يكي ديگر از خصوصيّات شهيد ارتباطش با مدرسه ي حقّاني و استاداني همچون شهيد بهشتي وقدوسي و احمدي ميانجي است كه ازاسوه هاي تقوا و فضيلت در حوزه ي علميه قم بودند . شهيد با چنين كساني ارتباط داشت واز انفاس قدسي آنان استفاده مي كرد .از خصوصيت سوم ايشان در ارتباط با دوستان و رفقايي كه داشتند و در آن مدرسه تحصيل مي نمودند ، بود كه همه در بسياري ازتوطئه ها در كردستان و جنگ به شهادت رسيدند . آنها كساني بودند كه درشب اهل نماز بودند ودرروز هم شيران عرصه ي نبرد. واز جمله شهيد مهدوي ها و شاهچراغي ها . هر روز صبح نوار و اعلاميه هاي امام را مي آوردند در مدرسه حقّاني.
و خصوصّيت چهارم شهيد ،استعداد و نبوغي بود كه در او وجود داشت وقتي درمدرسه ي حقاني مباحثه بود ايشان شركت مي كردند ودر مواقعي بعضي از اطلاعات عمومي و سياسي را چنان جواب مي دادند كه دوستان مات و مبهوت مي ماندند. گويي تمام درسش را آن اطلاعات و مسائل سياسي پر كرده است ، درحالي كه در دروس ديگر مانند كفايه ، مكاسب ، و زبان انگليسي و ... نمراتش عالي بود.
شهيد لحضه اي از وقتش را به بطالت نمي گذراند. وقتي درسهاي روزانه اش تمام مي شد ، به مطالعه مي پرداخت در انجام طاعات الهي سرازپا نمي شناخت. مقيد بود كه در جريان اخبار روزانه كشور باشد. حتي قبل از انقلاب حوادث سياسي جهان را دنبال مي كرد و صفحات سياسي و مجلات مختلف روزانه را با دقت مطالعه مي نمود .به خصوص به تاريخ سياسي علاقه وافري داشت . و زندگي ائمه معصومين (عليهم السلام) و نقش آنان را در مقابله با حكام جورزمانه خودشان دنبال مي كرد.او درس مبارزه و جهاد را از مكاتب اسلام و ائمه معصومين (عليهم السلام) و علما و رهبران سياسي، در طول تاريخ آموخته بود . سيد حسن دلباخته امام بود و سخن امام را فصل الخطاب مي دانست و فرمان او را به جان مي خريد .او نو جواني نو شكفته و شفاف وطلبه اي پر شور بود . تازه به قم آمده بود واين بنده ،دانشجوي خام اما كنجكاو كه هر چند وقت يكبار براي ديدار خو يشان و دو ستان و براي كسب فيض از حوزويان به قم مي رفتم وغروبها در فيضيه مي ديدم كه چگونه طلاب جوان طلوع مي كنند و با چه شور و شوقي كنجكاوند بدانند كه در دانشگاه و محيط روشنفكري آن روزها چه مي گذرد و آسياب بيرون حوزه به چه سويي مي چرخد . قباي ساده طلبه گي،و موهاي نيمه كوتاه و اصلاح شده سيد حسن و كفش هاي معمولي او به خاطرم هست ،كه با چهره خندان واخلا قي مهربان ،در حالي كه چند جلد كتاب تربيتي و اجتماعي وحتي داستاني را همراه يك جلد كتاب قطور مذهبي زير بغل داشت ،با كنجكاوي از اسمها و مكاتب رايج سياسي مي پرسيد و در بحث هاي عصر و مغرب مدرسه فيضيه فعالانه شركت مي كرد. سؤال مي كرد و نظر مي داد و نقل مجلس مي شد.
آن چه شهيد شاهچراغي را در اين دوره از ديگران متمايز مي ساخت ، توانايي او در ايجاد توازني شگرف بين تحصيل و مبازره است . نه عشق بي انتهاي او به تعليم وتعلّم موجب دوري از مسايل سياسي و اجتماعي و مبارزه ي قاطع و پيگير با نظام ستم شاهي شده بود و نه جنب و جوش و بي تابي در مبارزه او را از مسائل فكري و مكتبي دور ساخته بود .همه ي آناني كه بااين شهيد بزرگوار به هر نحوي در ارتباط بودند ،به ياد دارند كه چگونه در جدال با دژخيمان پهلوي ،شهر به شهر و خانه به خانه مي گريخت ودر دستگيري ها و بازجويي ها نيز دژخيمان را به مسخره مي گرفت و چوبه ي دار خود راحمل مي نمود.
در كتاب گنجينه ي دانشمندان آمده است كه :‌جناب فاضل محترم آقا سيد حسن شاهچراغي ابن سيد مسيح از طلّاب و محصلين مدرسه ي حقاني مقيم قم هستند و با اينكه اشتغال به دوره سطح دارند. ليكن سطح فكرش عالي و جواني پر شور و با حرارت و بلند پرواز با نبوغ عالي و فهم و فكري بسيار ارزنده اند انشاءا...آينده ي درخشاني دارند.
پايان عمر بابرکت اين اسطوره ملي هم با شهادت همراه شد .هواپيماي حامل او وتعدادي از مسئولين کشور در اول اسفند 1364مورد حمله هواپيماهاي جنگي ارتش عراق قرار گرفت وبه شادت رسيد.
منبع:" سيماي سيروسفر" نوشته ي، محمدعلي غريب شائيان ، نشرشاهد،تهران-1381



وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم

اينجانب سيد حسن فرزند سيد مسيح شاهچراغي با آرزوي شهادت براي خويش و پيروزي براي اسلام و انقلاب اسلامي بنا بر وظيفه اسلامي وصيت نامه خود را به اختصار مي نگارم . با اعتقاد راسخ به وحدانيت خداوند و حقانيت معاد و بهشت و جهنم وكليه اصول و فروع دين شريف اسلام، خداوند را سپاس مي گويم كه توفيق داد تا سربازي حقير براي اسلام و جمهوري اسلامي باشم وپيروي كوچك براي رهبر بزرگ انقلاب اسلامي امام خميني. لحظه اي از عمرم از دوران تكليف نگذشته مگر اينكه در انديشه تعالي اسلام و گسترش مكتب جعفري بودم. گر چه درعمل ضعف ونقص فراوان داشته ام واز آنچه را كه در پيشگاه خداوند انجام داده ام جز شرمساري و خجلت چيزي نمي بينم. مطمئنم اگر فضل ورحمت الهي شاملم نشود ، شايسته بدترين عذاب ها و عقاب ها مي باشم .خداوندا از تو مي خواهم شهادت نصيبم كني تا شايد در خيل پر بركت شهيدان و صفاي روح آنان عفو بهره ا م گردد ويا از بدرقه خالصانه هزاران مسلماني كه در تشييع جنازه شهيدان مشاركت مي كنند وآثار پر بركتي كه اين خونها دارد، ذره اي هم هديه من باشد و موجب نجات اين روح آلوده و اين جان وابسته گردد . پروردگارا مرا و خاندانم را و دو ستانم را با شهادت من سرفراز فرما.شادمانم كه از اموال دنيا چيز فراواني ندارم. كتا بهايم را به كتابخانه ي حسينيه حضرت ابوالفضل بدهيد تا مورد استفاده عام قرار گيرد .اثاثيه خانه در اختيار همسرم باشد. ازبقيه حداقل 5ماه روزه برايم سفارش دهيد و احتياطاً چند ماه نماز. هركس ادعاي طلبي كرد در حد مقدور تأمين نماييد. وصي من پدر بزرگوار من عالم عامل آقاي سيّد مسيح شاهچراغي است كه به شيوه مذهب و عرف آشنايند و هر چه مصلحت ديدند عمل مي كنند. دوست دارم فرزندانم براي اسلام تربيت شوند ودر صورت امكان در حوزه ي علميه درس بخوانند تا شايد خطّّ صالح عاملي براي نجات من از اين همه گناهان دست و پاگير باشند و خدمتگذاراني پاك و فداكار براي اسلام وانقلاب.
از برادران و خواهران وپدر و مادر و همسر وفادار و مؤمن خود مي خواهم كه مرا حلال نمايند و از كوتاهي هايم بگذرند و هيچگاه ازدعاي خيرشان بي نصيبم ننمنايند.مرا در جمع شهيدان شهر دامغان دفن كنيد تا از دعاي مردم شهر بهره برم و نشانه اي باشد بر اينكه جز خدمت قصدي نداشته ام و جز سر بلندي و ايمان محكم و ترقي براي دامغان چيزي نمي خواهم .امروزي كه سطور را مي نويسم در دل نسبت به هيچ كس و هيچ گروه جز ملحدان و منافقان آدم كش و دشمنان اسلام احساس رقابت و حسادت وناراحتي نمي كنم و اگر حقي بر كسي داشته ام از آن مي گذرم ؛باشد كه آنان نيز براي خدا نسبت به من بگذرند و دعايشان را براي من بفرستند. سيد حسن شاهچراغي



خاطرات
مرتضي مددپود:

آن سالها من در قسمت رانندگي و نقليه كيهان كار مي كردم .يك روز آقاي شاه چراغي از قسمت ما اتومبيل تقاضا كردند .نوبت من بود.با يك ماشين لندرور رفتم تا حاج آقا را به مقصد برسانم.ايشان در آن شب باراني مي خواستند به جماران و به بيت رهبري بروند. اتفاقاً در اواسط راه ماشين پنچر شد .من بلا فاصله ازماشين بيرون آمدم و دست به كار شدم ، ناگهان ديدم شهيد شاهچراغي هم از ماشين پياده شدند تا به من كمك كنند.من خيلي اصرار كردم كه ايشان داخل ماشين بنشينند چون باران شديدي مي باريد و مي خواستند خدمت آقا هم برسند نمي خواستم باسر و وضع خيس آنجا حضور بيابند اما هر چه اصرار كردم فايده نداشت يك جكي توي ماشين داشتيم كه خراب هم بود .ايشان گفتند كه من جك ميزنم شما زاپاس رابردار و بياور .همين طور كه مشغول جك زدن زير ماشين بود جك در رفت و محكم به دستشان خورد و زخمي شد. من ناراحت شدم و گفتم:«حاج آقا ديدي چي شد؟ گفتم شما توي ماشين بنشينيد .حالا چه كار كنم ؟!»گفت:« مهم نيست » بالا خره ماشين را به كمك هم روبراه كرديم و دوباره به راه افتاديم. اين خاطره را هرگز فراموش نمي كنم .شهيد شاهچراغي انساني فروتن و دلسوز ومهربان بود او يك نوع اخلا ق بي نظير داشت.

فاطمه روحي مادر شهيد:
وقتي با همسرم ازدواج كردم يكي دو سالي گذشت ولي بچه‌دار نمي‌شديم. از خدا خواستم به ما فرزندي عطا كند. سومين سال ازدواج‌مان همسرم باردار شد. به خاطر ارادت خاصي كه به امام حسن مجتبي عليه‌السلام داشتيم اسمش را حسن گذاشتيم.

سيد ابوالفضل برادرشهيد:
آن زمان آب لوله‌كشي و بهداشتي در خانه‌ها نبود. حسن از بقيه ما بزرگتر بود. او با سن كمي كه داشت احساس مسؤوليت مي‌كرد. در خانه يا بچه‌ها را نگه مي‌داشت و يا ظرف آب را به چشمه مي‌برد و آب مي‌آورد تا به مادر كمكي كرده باشد.

بعد از انقلاب هنوز بعضي از روستاها از نعمت برق محروم بودند و وسيله ارتباطي چنداني وجود نداشت. سيدحسن با پس‌انداز اندك خود، راديوي كوچكي خريده بود و به وسيله‌ي آن دائم اخبار را گوش مي‌داد تا از اطلاعات روز باخبر شود. مي‌گفت: « لازمه‌ي جنگيدن با دشمن داشتن بينش سياسي و اجتماعيه! ».
بعد مي‌گفت: « با گوش دادن به اخبار مي‌خوام بدونم امام چه مي‌فرماين و ما بايد چكار كنيم! ».

چون مي‌ترسيد با مخالفت خانواده روبرو شود بدون اطلاع دادن به پدر و مادرم به اتفاق دو نفر از دوستانش؛ ابوالفضل پريمي و علي‌جوادي‌نژاد قرار گذاشتند، از روستاي خورزان به دامغان بروند. رفتند بسيج دامغان ثبت‌نام كردند. براي آموزش به پادگان حمزه سيدالشهدا تهران اعزام شدند. بعد از چند روز كه آموزش ديدند به آنها مرخصي دادند. به خانه برگشت. بعد از تمام شدن مرخصي به جبهه‌هاي غرب كشور رفت.

مي‌گفت: « هدفم از رفتن به جبهه اجراي فرمان رهبر و احكام اسلامه!».
بعد مي‌گفت: « فرقي نمي‌كنه چه زمان و مكانيه، مهمترين انگيزه‌مون عشق درونيه كه ما رو به جنبش وا مي‌داره تا از دين و مملكت‌مون دفاع كنيم! بزرگترين آرزو و خواسته‌ي ما شهادته! ».

دو سه روز بيشتر نبود كه از جبهه برگشته بود. همه دور هم بوديم و داشتيم صحبت مي‌كرديم. دايي‌ام در زد و وارد خانه‌مان شد. كمي كه گذشت بعد از سلام و احوالپرسي دايي‌ام گفت: « داره ديرم مي‌شه بايد برم! ».
سيد حسن گفت: « دايي مجتبي، هنوز نيامده كجا؟ ».
گفت: « مي‌خوام برم جبهه! ».
سيدحسن با شنيدن اين حرف، با خوشحالي گفت: « دايي‌جان، پس من هم باهات مي‌يام! ».
براي بار دوم با هم رفته بودند. در عمليات بدر، دايي مفقودالاثر شد و بعد از يازده سال جنازه‌اش را آوردند. سيد حسن در اين عمليات مجروح شد.

سيد محمد شمسي‌پور:
يك روز با دوستان بوديم. هر يك از بچه‌ها با يكديگر كشتي مي‌گرفتند. نوبت من و حسن شده بود. به خاطر جواني و غرور ناشي از آن با خودم فكر كردم مي‌توانم او را زمين بزنم.او حاضر به كشتي گرفتن نشده بود. گفت: « من زمين خورده سيدمحمد هستم! ».
از تواضع و فروتني‌اش شرمنده شدم.


عمليات كربلاي پنج بود. بخشي از خطوط دشمن شكسته شده بود. بچه‌ها پيشروي كرده بودند. نيروهاي رزمنده، بسيج و جهادگر هر كدام به نوعي فعاليت داشتند.
بچه‌هاي جهاد دامغان هم در اين عمليات حضور داشتند و به جاده‌سازي و كارهاي ديگر مشغول بودند.
ساعت دو بعد از ظهر، قرار شد يك دستگاه بلدوزر و يك دستگاه گريدر به جلو بروند و كاري را كه به آنها سپرده شده بود به انجام برسانند. ما در مسير جاده بوديم. سيد حسن به عنوان راننده گريدر و اصغر مطلبي نژاد هم راننده بلدوزر داوطلبانه انجام اين كار را به عهده گرفتند.
منطقه به خاطر اينكه در طول شب و روز، زير آتش دشمن قرار داشت به سه راه شهادت معروف بود. ساعت از هفت شب گذشته بود اما از سيدحسن و همراهانش خبري نبود. زمان به سرعت مي‌گذشت. سعي كرديم با بي‌سيم تماس بگيريم اما نتيجه‌ايي نداشت.
چون سيدحسن دوست و فاميلم بود هر لحظه كه مي‌گذشت بيشتر نگرانش مي‌شدم. يك‌ بار تصميم گرفتم جلو بروم و خبري بگيرم اما به دليل آتش سنگين دشمن منصرف شدم.
حدود يازده شب، من و آقاي فتحي مجوز رفتن گرفتيم. چند دفعه مجبور شديم از ماشين پياده شويم. تقريباً در انتهاي جاده بوديم. سنگرهاي سيماني در كنار جاده وجود داشت. دشمن پشت سر هم توسط منور منطقه را روشن مي‌كرد.
همانطور كه اطراف را جستجو مي‌كردم نگاهم به يك گريدر افتاد كه مورد اصابت خمپاره قرار گرفته بود. رفتم جلوتر. ديدم سيدحسن كنار چرخ گريدر افتاد. پايش زير چرخ گير كرده بود. با ديدن اين صحنه قلبم داشت از جا كنده مي‌شد. چندين تركش به او خورده بود. چفيه دور گردنش پر خون بود. ديگر تحمل ديدن اين صحنه را نداشتم.اورابه بيمارستان منتقل کرديم.


آثارباقي مانده ازشهيد
قسمتي از سخنراني شهيد سيد حسن شاهچراغي در جمع دانشجويان درلندن

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولايت علي ابن ابيطا لب و اولاده المعصومين عليهم السلام . به نظر من آنچه تا كنون توانسته اسلام و به خصوص مذهب فقه و تشيع را از حوادث و تو طئه ها محفوظ بدارد عشق به ولايت علي ابن ابيطا لب (عليه السلام) است .پيامبر در هنگام مرگ و دوران زندگيش پيوسته مسلمين را به دو امر مهم دعوت مي نمودند : اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي.حفظ اسلام و مصون ماندن آن از خطرات ،بر دو چيز است :قرآن خداوند و عترتش.
هر گاه توجه به قرآن كم شده است ضعف رواني زياد مي گردد و هر گاه رونق بازار اسلام از اين دو كم شود خاموش است . قرآن كتابي بي خطر ، نور ،هدايت ، حكمت و كتابي چنين که كتاب زندگي و علم و انسان سازي است. و عترت خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) ، خانداني است كه در طليعه آن علي (عليه السلام) است .مؤيد من عندالله است و معصومند .، آشناي به امورند و مفسر وحي وكتابند .كتاب به تنهايي هم مي تواند هادي و هم متصل نقطه خمامه دو وجه است .72 ملت خود را آشنا به كتاب و استدلال به يك كتاب مي كنند . كتاب وقتي مؤيد و مؤثر است كه هدايت گر باشد نه به هر جايي كشيده شده و يا به دست هر كسي بيفتد تا دليل و تفسير نا بجا شود ، براي اينكه اهل كتاب اهل ذكر باشند ،بايد شأ ن نزول آيات را بدانند ، خمام خامه آن را بدانند. مطلق و مقيد آنرا بدانند و همه چيز را بشناسند . اينها چيزي نيست كه شرعيت ساخته و پرداخته از آن باشد.علي (عليه السلام) به همين خاطر انتخاب مي شود و اگر مي گذاشتند كه او بماند و كار خودش را انجام بدهد،وضع ما مطمئنا شكل ديگري داشت. اگر او و فرزندانش حكومت را به دست مي گرفتند تاريخ شكل ديگري داشت ،اما نگذاشتند و.....


آمريكا
به وقت محلي آمريكا ساعت شش بود كه در فرو دگاه جان اف كندي بر زمين نشستيم. آقاي مجتهد شبستري ،سراج و يك نفر راننده مسلمان سياه پوست در بين نمايندگان سفارت منتظر ما بودند . پس از مدتي رانندگي در اتوبان هاي شلوغ و پر ترا فيك و در عين حال عظيم ،به محل اعيان نشين و نسبتا خوب نيويورك رسيديم كه اقا متگاه نماينده دولت آنجا بود.رجايي خراساني اولين كسي بود كه ما را ديد.
سپس به ديدار آقاي دعايي و سبز عليان و اميري و ديگران موفق شديم،در ساختمان مربوط به آنها بلا فا صله شام و چاي آماده كردند . سر ميز شام صحبت هاي خوبي بين ما و دكتر ولا يتي صورت گرفت. شب درست خوابمان نمي برد،اما استراحت خوبي داشتيم .

مجمع عمومي سازمان ملل
اكنون نوشته ام را در مجمع عمومي سازمان ملل در ليست ايران آغاز مي كنم ،سازمان ملل همان جايي است كه از دوران كودكي با حساسيت و د قت مسا ئل آن را پيگيري مي كردم و كمتر به ذهنم مي رسيد كه روزي در هيا ت نمايندگي ايران بر كرسي آن بنشينم . اول صبح سر صبحانه قرار شد كه آقاي دكتر ولا يتي با وزراء خارجه ملا قاتي را داشته با شند ومن و آقاي دعايي وآقاي مير مهدي در مجمع بمانيم. ساعت 10 گذشته بود كه وارد محل شديم. بلا فاصله آقاي ولايتي ملاقات با وزير خارجه روماني را آغاز كرد و ما هم به محل كنفرانس آمديم. سالن مجمع در كناردبير خانه ي 50 طبقه اي سازمان كه در عكس هامي ديديم قرار دارد وبا شكوه است وپر از صندلي كه تركيب هيا ت وزراء كشورها به اين شكوه مي افزايد. هنوز رئيس مجمع در محل كارش حاضر نيست . اولين سخنران احتمالامصر است و بعد عراق. صندلي من درست كنار نما ينده عراق است و ايران و عراق بايد در يك محل بنشينند. اسرائيل هم نزديك ما ست كه به اميد اخراج آن اينجا آمده ايم . امكانات فيلمبرداري ،عكاسي و خبر نگاري به شكل ظريف و جا لبي در بدنه مجمع و محل فو قاني تعبيه شده اند. فقط دروسط سالن صندلي چيده شده است و بقيه اعضاء مي توانند در محل مخصوص تماشاچيان قرار بگيرند . سخنرانان اجلاس، وزراء خارجه هستند. ديروز گروميكو صحبت داشته است و ديشب شام را با ريگان خورده و امروز ملاقات مفصل با او دارد ،جالب است كه بي نظمي در اينجا هم وجود دارد. نيم ساعت از وقت مقرر گذشته اما كار مجمع هنوز شروع نشده است. رئيس مجمع در اين دوره از كشور زامبيا است كه ما از اين اتفاق خوشحاليم. اولين سخنران مجمع، رئيس جمهور پرو، پرزيد نت فرنادو است كه با كف زدن ممتد حضار شروع به سخنراني كرد او پيرمردي است حدود 50 ساله و صحبت ها يش چيز جديدي را ندارد .
فرنادو:خونهاي بسيار در جنگ مي ريزد كه نبايد بريزد . سازمان ملل مي تواند جلوي اينها را بگيرد كه تا به حال نگرفته است .وسط سخنراني بود كه طارق عزيز وزير خارجه عراق در محل خود نشست و درست دو نفر با من فاصله داشت كه آن دو نفر عراقي بودند.
فرنادو: من خوشحالم كه امروز بعد از چهل سال از عمر سازمان ملل مي گذرد .در اينجا جهان را به صلح دعوت مي كنيم.سلام بر مردم ،سلام بر ملل متحد ،سلام بر آمريكاي جنوبي،سلام بر هندوراس و السالوادور كه مشكلات دارند و اميد است جنگ و خونريزي از بين مردم كنار رود و همه به استقلال اقتصادي و سياسي برسند.فرنادو: پنج سال است كه جنگ بين ايران و عراق كه دو كشور مسلما ن هستند آغاز شده وآمريكا مسئول اين جنگ است ودر دامن زدن به آن جنگ مؤثر است واين خونريزي ها بايد تمام شود.فشار امپرياليسم برعليه ليبي محكوم است.شاه محمد دوست دست از سر آمريكا بر نمي داشت.
با كف زدن ممتد حضار صحبتها يش تمام شد.كف زدن ها جدي بود و محكم،رئيس مجمع او را بدرقه كرد.
سخنران بعدي وزير امور خارجه افغانستان بود كه با تشكر از دبير كل پرز دكوئيارشروع به صحبت كرد و انگليسي صحبت مي نمود.آقاي دعايي شوخي كرد و گفت كه اگر روسي حرف بزند خيلي بهتر است. عمده صحبت ها يش عليه ايالات متحده آمريكا به خاطر توطئه در افغانستان و استقرار موشك هاي كروز و امثال اينها در ارو پا كه متوجه كشور شوروي ودول كمونيست شرق عليه سرمايه داري و امپرياليست جهاني مي شد؛ بود. او حمايت خود را از ويتنام وكامبوج فعلي اعلام كرد و اشغال اراضي و ارتفاعات سوريه و جنوب لبنان را محكوم كرد.
بيچاره به شكل مبتدي از گروميكو(وزيرخارجه شوروي) حمايت مي كرد. حملات عوامل امپرياليسم از پاكستان و ايران باعث كشتار و قتل عام و غارت بسيار گرديده و باعث تخريب منابع اقتصادي و مساجد و مدارس شده است. امپرياليست ها و ارتجاع سعي دارند كه چهره افغانستان و حواد ث آنجا را به شيوه اي خوب نشان بدهند .از طرف دولت افغانستان آمادگي كامل خود را براي حل مسالمت آميز قضيه افغانستان اعلام مي دارد.سخنران بعدي دكتر احمد عصمت عبدالمجيد وزير جديد خارجه مصر بود.
عبدالمجيد : بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين، ما آمادگي خود را براي حفا ظت در اين دوره كاملا اعلام مي كنيم و براي ايجاد دمكراسي در مصر صحبت مي نما ييم . من مي خواهم اينجا از ملك حسين و از مردم اردن تشكركنم بخاطرتلاششان ،بخاطر تفاهم عرب و اتحاد بينشان. ما اعلام مي داريم كه نه تنها در منطقه ايجاد حركت بين آنان براي قانع كردن اعراب و فلسطين كرده ايم بلكه اميدواريم كه آنان در كنار هم زندگي مسالمت آميزي را داشته باشند. راه حل جلوگيري از اشغالها همين است. وقتي كه اسلام با اشغال با هم جمع نمي شوند، بايد هر كدام حق ديگري را بپذيرد، ديگر بايد حق فلسطيني ها محترم شمرده شود. بايد بپذيريم ديگر بايد مردم فلسطين ،خود حكومت خود را معلوم كنند يا اگر اتحاد با ما را مي خواهند ،بيايند . ديگر بايد نماينده مردم فلسطين و سازمان آزاديبخش حقشان محترم شمرده شود. راه حلهاي زيادي هست . راه حل فارس و پيشنهاد ريگان ،مصر و فرانسه وجود دارد . با اتحاد مي تواند يكي را انتخاب كرده وهمان را عمل كند. ما از جنگ دو دولت ايران و عراق كه بهترين روابط خارجي را با ما دارند، متأسفيم. مصر اعلام كرد، در اول جنگ ، حركت غير متحد ها جاي مناسبي است براي حل جنگ و اين جنگ معنا ندارد. هر دو بايد پشتيبان اسم متحدبوده و به مبا دي حركت عدم تعهد احترام بگذارند . ما از دبير كل متحده تشكر مي كنيم وآرزو مي كنيم كه در تلاشهاي خود موفق باشد.
سخنران بعدي وزير امور خارجه عراق بود كه ما با اعلام اسم او بايد در حركتش به سوي تريبون از جاي بر مي خا ستيم. و با اعتراض آقاي ولايتي بلند شديم . پس از ديدار با وزراي خارجه رو ماني ،اورو گوئه، سورينام ،ليبي ، مجارستان عازم ديدار فاروق الشرع شديم و من نيز در آن ملاقات شركت كردم . ساعت يك بود كه مي بايست به ريزايد نس ( اقامتگاه نماينده دولت) براي ناهار و خواندن نماز مي رفتيم . در راهرو سازمان عكس تمام كساني كه از ابتدا رئيس مجمع سازمان عمومي ملل بودند نصب شده بود .

نيويورك
ظهر ناهار را زبان گاو و مغز گاو خورديم كه با سليقه خاص، آشپزاين غذا را آماده كرده بود . ملاقات آقاي دكتر ولايتي با وزير خارجه ژاپن ساعت 3 بعد از ظهر بود كه من شركت نكردم و آقاي دعايي در اين جلسه شركت داشت. بلا فاصله بعد از ملا قات به محل سازمان ملل آمديم .اولين برنامه، ملاقات با وزير خارجه بحرين ،شيخ محمد بن مبارك بود . من به خاطر ديدار 4 ساعته اي كه در منامه بحرين 4 سال قبل با او داشتم در اين ديدار شركت كردم . ملاقات بعدي ما با وزير خارجه يمن جنوبي بودو بعد هم با سريلانكا كه من ديداراز قسمت هاي مختلف سازمان ملل را به همراه مجتبي اميري خبرنگار كيهان در اين كار ترجيح دادم. از محل شوراي امنيت ،محل خبرنگاران،خبر گزاري ها ،سالن هاي فرعي سازمان بازديد كرديم . ساختما ني عظيم، وعريض و طويلي است. امابه هيچ وجه آنچه را كه فكر مي كرديم از ابهت و عظمت به چشم نمي آمد . در محل كنفرانس،آقاي دعايي از جانب ايران و سعود الفيصل از عربستان نشسته و صحبت مي كردند كه من هم شركت كردم و و وزير خارجه مالت هم آمد . آقاي دعايي اظهار داشتند كه سعود الفيصل از عراق تشكر كرده به خاطر صلح خواهي و از ايرانيان هم خواسته كه آن را بپذيرند.سازمان هاي وابسته در سازمان ملل ،عكس و پوستر و برو شور در قسمت كف به نمايش گذاشته اند . ضمنا بعضي ها هدا يايي را از كشور هاي مختلف به سازمان ملل تقديم داشته ودر گوشه وكنار ساختمان ها مشاهده،وفرش زيبا و نفيس كه نوشته ايراني داشت بر ديوار ساختمان ديده مي شد .
اميري مي گفت مصدق اين فرش را تقديم مجمع عمومي سازمان ملل كرده است . در ديدار از ساختمان و سالن شوراي امنيت به ياد شهيد بزرگوار رجايي افتادم كه روزي در اينجا نطق كرد.
صبح شنبه را بنا بر تفريح وديدار از نيويورك قرار دادم . ساعت 10 صبح به اتفاق آقاي دعايي،اميري كارمند دفتر نمايندگي و نماينده كيهان و خسرو از بچه هاي ايراني از چند خيابان گذشته وبه ساختمان و دفاتر تجارت جهاني رفتيم . اين ساختمان از بلندترين بناهاي نيويورك وشايد بلندترين ساختمان جهان باشد كه در محله ي مانهاتان جزيره شلوغ و معروف مركز تجاري دنيا وآسمان خراشهاي معروف قرار دارد.هرنفر سه دلار داديم و ساختماني كه به راستي براي ديدن بالاي آن كلاه آدم مي افتد به وسيله آسانسور بالا رفتيم.صفي بسيار طولاني كه ازصف هاي پارچه وجنس و بيكارها براي ديدن اين ساختمان دو قلوي رفيع وعظيم،كشيده شده بود . ابتدا تا طبقه 87بالا مي رفت كه بعدا تا طبقه 107 عوض شد و آسانسوراز كار افتاد .طبقه 107 آخرين طبقه مورد استفاده اين ساختمان است و همه شهر نيويورك و منطقه عظيم مانهاتان و ايا لت نيوجرسي را مي توان مشاهده كرد . ساختمان هاي بلند و شصت طبقه اي در برابر اين غول عظيم ، كوچك شده بودند . منطقه از بالا زيبا و پر بركت نشان مي داد. رودخانه ها مثل رگهاي بدن در همه قسمتها كشيده و پلهاي عظيم وبلند كه نشان تمدن و رشد صنعت در آمريكاست از ديد من گذشت. بعضي پلها كه بزرگ وطولاني مي باشند بيش از صد سال است كه ساخته شده اند .
مجسمه آزادي كه در يك جزيره كو چك و در وسط آب در نزديكي مانها تان قرار گرفته را از بالاي ساختمان ديديم ،براي رفتن به آنجا بايد از كشتي استفاده مي كرديم . كه به دليل سياسي ترجيح داديم از همان بالا فقط ببينيم و جوري نشود كه ما را در پاي مجسمه درو غين آزاديشان ببينند. آقاي دعايي هم نظرشان همين بود. اين مجسمه را ايفل مهندس معروف فرانسوي ساخته و تقديمي از سوي دولت فرانسه به آمريكاست. ساختمان واتريكو سيتي بزرگترين مركز تجاري دنياست كه بيشتر اداره آن در دست يهوديان است.
شهر نيويورك را بايد شهر يهوديان دانست چون قدرتشان در اينجا مثل نفوذشان در اسراييل است .هر چه از ساختمان هاي بلند ،بانك،تجارت و فروشگاههاي مركزي و پول را مي بينم مي گويند از آنهاست .مانهاتان از يهود است گرچه هنوز موفق نشده اند سياهان را از هارلم بيرون كنند اما نفوذ فوق العاده اي دارند. در آن ساختمان 50 هزار كارگر كار مي كنند . روزانه 50 هزار نفر مراجعه كننده دارد. به پشت بام آن رفتيم ،روز ديدار ما آفتابي و خوب بود.در اينجا تا هر جايي كه دلتان بخواهد،خواننده و هنر پيشه براي شهرت بايد دوره اي را در آن به هرزگي گذرانيده باشد .پشت شيشه ها عكس زنها و مرد هايي به حالت لخت را چسبا نده اند و از همه دعوت مي كنند تا به هر شكل و قيافه اي كه مي خواهند فساد كنند و برقصند و زمان را سپري نمايند. مجمعي از سكس،رقص،بي دردي،ساديسم هاي مختلف و وسيله اي براي تخريب روح و روحيه اي سرخورده در ميان جوانان.
پس از آن به خيابان چهاردر منطقه ويليج رفتيم كه اين خيابان يكي از چهار مركزي است كه مرداني با مردان ديگر ازدواج مي كنند و گاه خود را به شكل زنان آرايش مي نما يند . در اين محل كه بسيار چند ش آور و نفرت آميز بود، صدها مورد مرداني را مي ديدم كه دو تا دو تا وبا هم مثل زن و شوهر راه مي رفتند،خريد مي كردند، در رستوران هاي خاص خود چاي و قهوه مي خورند و گاه تظا هرات براي آزادي بيشتر در فساد و تباهي به راه مي اندازند كه شهردار نيويورك از اين قوم است و از اينها حمايت مي كند.شواهد نشان مي دهد اين افراد به تعبير دوستان ،انجمن قوم لوطند. فعاليت سياسي داشته و پشت پرده، انسجام قومي دارند.آقاي مانديل از حزب دمكرات از اين گرو ه ها است و دمكرا تها معتقدندكه دموكرات عمل كردن يعني آزادي به هر شكل و تا هر جا. در پايان اين ديدار دلم از هر چه نيو يورك و آمريكا بود گرفت و شكر كردم خدا را به خاطر ايمان مردم و توجه به خداوند كه از مردم عناصري با حجب،شرم دار ، مليح واصولي ساخته است .و در جامعه ما امراضي از اين دسته وجود ندارد واگر هم دارد بسيار كم و محدود است . هوا صا ف ،شفاف آفتابي شده بود ،ساختمان فوق دوازده سال پيش ساخته شده است. از آنجا همه جاي نيويورك را مي توان ديد. ساختما ن اميا براستيت كه دو سال قبل ساخته شده همچنان با 102 طبقه عظمت و شكوه خود را حفظ كرده است. ما در اين كتاب هابا اين ساختمان آشنا بوديم. گر چه امروز از رونق گذشته اش افتاده است.برادران مي گفتند ساختماني در شيكاگو وجود دارد كه از اين ساختمان بلند تر است.پس از ساعتي ديدار كه بسيار برايم جالب بود براي خريد به چند فروشگاه رفتيم ،در فروشگاه ها آن سليقه،تنوع وزيبايي اجناس كه در انگليس و آلمان مشاهده كرده بود يم به چشم نمي خورد،جنس ها كمي ارزان به نظر مي رسيد. و115دلار ،من خريد كردم . كفش و پيراهن براي برادرانم سعيد و رضا و حسين پسر عمويم.آقاي دعايي خريد بيشتري كرد.
سپس به گشت و گذار در نيوجرسي پرداختيم اوّل از محله كوپه از سياهان ديدن كرديم كه وضعش بسيار كثيف و خراب بود و اين محله نزديك به مانهاتان ثروتمند،خيابان اعيان نشين پنجم قرار داشت .بعد از آن به ميدان واشنگتن اسكونژي رفتيم كه جاي خل ها و ديوانه هاي ماشيني و جامعه ي صنعتي است و جايي كثيف وفاسد و مركزي براي انواع و اقسام مردم و آدمهايي كه مشغول اخراج روح و روح القدسند و تشنه اي فرياد ميزند.از آنجا به محل وخيابان 42 كه محل اوباش واراذل و تئاترها و سينماها و افراد لخت و عور كه حركت مي كردند،رفتيم ،ولي همان وقت موانع مذهبي و ملي در كشورمان اجازه براي هر نوع كاري را نمي داد. بچه ها مي گفتند يك نوع بيماري مسري و خطرناك در ميان اينها بنام ايدز ايجاد شده كه قابل جبران نيست و مردم را از سرايت به خويش به وحشت انداخته است.
خسته به ريزايدنس برگشتيم .اين بود همان نيويوركي كه از بچگي به عنوان بزرگترين شهرهاي عالم به ما معرفي كرده بودند و گفته بودند كه از شهرهاي سالم دنياست. نيويورك راشهرآسمان خراشها ، غول هاي بي شاخ ودم ، شهر جهودان،شهر كثيف وبي نظم ، شهرپول سازان ، شهر سياه وسفيد ،شهر محله هارلم ،از فقير ترين مردم آمريكا و خلاصه شهري قبيح، بي شرم ،پليد و وخيم يافتم . جايي كه به آساني براي 10 دلار آدم مي كشند. يهودان با دست باز مي چاپند . وبر تار وپود اقتصاد جامعه مصلتند و سياهان آن در ابتدائي ترين و جاهلانه ترين شرايط روحي و مادي بسر مي برند .
شب آقاي دكتر ولايتي مهمان داشتند مهمان او علي تركي وزير خارجه ي ليبي بود من و آقاي دعايي با بچه هاي انجمن اسلامي – هيأت مدير ه ي آمريكا و كانادا جلسه داشتيم. بي پرده و صريح برايشان صحبت كرديم من از وضع بد در اروپا و دخالتهاي بي جا وقدرت اقليّتهاي فرصت طلب برايشان صحبت كردم كه با استقبال اين بچه ها روبروشد و در مجموع متوجه شديم كه اين بچه ها تفاوت بسياري با اروپائيان دارند و معتقد و متعهد عمل مي نمايند و نيز با دفاتر حفاظت و نمايندگي سازمان ملل و بنياد همكاري خوبي دارند.ريشه كيهان در اينجا هم پخته شد .اين خدمت و انجام صادقانه آنها بود كه ما از اين حالت و رو حيه شان خيلي تمجيد كرديم.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , سمنان ,
برچسب ها : شاهچراغي , سيدحسن ,
بازدید : 373
[ 1392/05/02 ] [ 1392/05/02 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,411 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,103 نفر
بازدید این ماه : 6,746 نفر
بازدید ماه قبل : 9,286 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک