اول فروردين 1342 در روستاي رودبرده – از توابع بخش سنگر رشت به دنيا آمد . پدرش كشاورز بود وبرنج توليد مي كرد . دوره ابتدايي را در مدرسه ي ابن سينا گذراند و به دنبال آن دوره ي راهنمايي را در مدرسه ي ششم بهمن سابق (17 شهريور كنوني) در سال تحصيلي 58-1357 به پايان رساند .
دوره ي نوجواني وي با اوج گيري مبارزات مردم عليه رژيم شاه مقارن بود . در مراسم و تظاهرات بخش سنگر رشت حضور مستمر داشت . با پيروزي انقلاب اسلامي تحصيل را رها كرد و تمام وقت در خدمت انقلاب قرار گرفت . در راه اشاعه ي امر به معروف و نهي از منكر و جذب جواناني كه نسبت به انقلاب اسلامي امر به معروف و نهي از منكر و جذب جواناني كه نسبت به انقلاب اسلامي بي تفاوت بودند ، كوشش مي كرد . همچنين در عمران و آباد سازي روستاهاي منطقه از قبيل جاده سازي ، پل سازي و رساندن برق به روستاها تلاش پيگير داشت .
با تشكيل كميته انقلاب اسلامي ، حسين در سال 1358 به عضويت اين نهاد درآمد و در پايگاه مقاومت شهيد موسوي نژاد فعاليّت خود را شروع كرد .
حسين در كلاسهاي آموزش امور ديني و مذهبي كه در مساجد و پايگاهها تشكيل مي شد ، شركت گسترده داشت و در جهت جذب جوانان و خارج كردن آنها از قهوه خانه ها و مكانهاي ناسالم و هدايت به سوي مساجد تلاش مي كرد . در مبارزه با منافقين و اراذل و اوباش و همچنين و قاچاقچي سر از پا نمي شناخت .
با شروع جنگ عراق عليه ايران ، فاخته به همراه دو تن ديگر از اعضاي پايگاه به نام عظيم موسوي نژاد و اسماعيل صديقي براي اولين بار در تاريخ 10 مرداد 1361 از طرف بسيج سپاه رشت به جبهه اعزام شد . در تاريخ 15 آبان 1361 در عمليات رمضان در جبهه ي عين خوش بر اثر اصابت تركش خمپاره مجروح شد . به دنبال آن در 18 آبان 1361 به مركز پزشكي فيض ، اعزام و بستري شد و جهت استراحت به منزل مراجعت كرد . بعد از مدتي در حالي كه هنوز بهبودي كامل نيافته بود ، عازم جبهه شد . او در كردستان در قالب گردانهاي جندالله فعاليّت داشت . به دنبال عمليات رمضان نيروها و گردانهاي جندالله سازماندهي مجدد شده به جبهه هاي جنوب مأمور شدند . حسين نيز در جمع اين نيروها به جبهه هاي جنوب رفت و مدت دو ماه در آنجا بود . بعد از انجام تمرينات و آموزشهاي لازم در عمليات محرم شركت كرد و در اين عمليات از ناحيه ي ر مجروح شد . در تاريخ 27 دي 1361 به سپاه بانه اعزام و مسئوليت فرماندهي گروهان جندالله را به عهده گرفت .
فاخته بعد از مدتي در شهر بانه و در مركز پايگاه جندالله در همين منطقه ماندگار شد و در تاريخ 10 دي 1361 به عضويت رسمي سپاه بانه درآمد .
اوقات فراغت را به بطالت و بيهودگي نمي گذراند و مطالعه مي كرد ؛ معمولاً رساله امام و كتب شهيد مطهري را مي خواند ، كلاس قرآن تشكيل مي داد و يا بچه هاي تخريب چي را در سنگر جمع مي كرد و آموزش مي داد . در عمليات والفجر 6 نيز حضور داشت امام بيشتر عليه گروههاي مسلح ضدانقلاب در مناطق كردنشين فعاليّت مسي كرد . در خصوص يكي از اين عملياتهاي درون مرزي يكي از همرزمان وي در بيان خاطره اي مي گويد :
شبي حدود ساعت 22 در سپاه اعلام آماده باش شد چرا كه عده اي پاسداران انقلاب گيلان در كمي عناصر ضدانقلاب افتاده و به گروگان گرفته شده بودند . در آن زمان ، سالاري ، فرماندهي گردان و حسين فاخته ، معاونت او را به عهده داشت . حركت كرده و به جايي رسيديم كه مين گذاري شده بود . حسين فرياد زد : «تيراندازي نكنيد بچه هاي سپاه در كمين افتاده اند بايد آنها را از دست دشمن نجات دهيم.» با هدايت حسين و با حركت "نعل اسبي" هفت نفر از يازده نفر نيروهاي گروهان ميرزا كوچك خان لنگرود را نجات داديم .
حسين فاخته در نمازهاي جماعت و جمعه ، در برگزاري دعاهاي مستحبي چون زيارت عاشورا و دعاي كميل ، همواره پيشگام بود . نيروها را با خوشرويي جمع مي كرد و به برگزاري مراسم دعا مي پرداخت . يكي از دوستانش درباره روحيه و حالات دروني وي مي گويد :
شبي ساعت دو نيمه شب از خواب بيدار شدم . ديدم حسين رو به قبله و سر به سده گذاشته و در حال گريه است . پرسيدم چكار مي كني ؟ در صورتي كه سر و صورتش سرخ شده بود ، گفت : «چيزي نيست.» صبح پرسيدم چرا گريه و زاري مي كردي ؟ گفت : «با خدا راز و نياز مي كردم.» حسين در كردستان به عنوان يك چريك و مبارز در بين ضدانقلابيون و گروهكهاي كومله و دمكرات بود . او در عملياتهاي مختلف با هماهنگي سپاه ، بعضي از روستاها و قله هاي بانه را از دست ضدانقلاب خارج كرد . نقش برجسته حسين فاخته در مناطق كردنشين سبب شد كه ضدانقلاب براي سر وي مبلغ يك ميليون و سيصد هزار تومان جايزه تعيين كند . حسين ، قبل از اينكه در آخرين عمليات شركت كند وصيت نامه اي نوشت .
حسین در عملياتي كه در 5 خرداد 1363 در قله هاي اطراف روستاي عباس آباد انجام شد ، فرمانده گردان جندالله بود . قرار بود قله هاي حساس اطراف بانه به علّت اهميت استراتژيك پاكسازي شوند . با آغاز عمليات ، او فرماندهي قله سوم را پذيرفت و به همراه گروه تحت امر حمله را آغاز كرد تا گروهانهاي ديگر بتوانند قله هاي ديگر را فتح كنند . با آغاز حركت با آتش شديد دشمن مواجه شدند كه در اثر آن دو الي سه نفر از همرزمان مجروح شدند و توسط نيروهاي امداد به عقب انتقال يافتند . در نتيجه به علّت آتش شديد دشمن نتوانستند قله را فتح كنند و دستور عقب نشيني داده شد . در حال عقب نشيني ، حسين فاخته مورد اصابت گلوله سيمينوف ضدانقلاب قرار گرفت و مجروح شد و در منطقه عملياتي جا ماند . چون مي دانست دشمن درصدد شناسايي و جدا كردن سر از پيكرش مي باشد خود را زير درختان پنهان كرد . سرانجام بر اثر شدت خونريزي به شهادت رسيد بنا به گفته همرزمانش در آخرين لحظات در حالي كه نداي يا مهدي و يا حسين بر لبانش بود ، به شهادت رسيد . شهيد حسين فاخته ازدواج نكرد و به هنگام شهادت ، بيست و يك ساله بود . پيكر او را در گلزار شهداي تازه آباد شهرستان رشت به خاك سپردند .
منبع:" فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ(زندگينامه فرماندهان شهيد استان گيلان)نوشته ی ،يعقوب توكلي،نشر شاهد،تهران-1382
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
پدر و مادر عزيزم ! از اينكه حس مي كردم در مكاني راحت قرار بگيرم و در سنگر نباشم غمگين بودم . نمي توانستم به خود بقبولانم كه برادرانم در مرزها شهيد شوند و من هر روز شاهد باشم كه فلاني زخمي يا شهيد شده است ... چگونه مي توانستم مشاهده كنم كه هر روز عده اي از بهترين جوانان ما شهيد شوند و من به كارهاي روزمره مشغول باشم . مي دانم از دست دادن من شايد سنگين باشد ولي آيا غم از دست دادن حسين (ع) بر فاطمه زهرا (س) سنگين نبود ۀ مگر آنها نبودند كه كشته شدند تا دين اسلام پا برجا باشد ؟ من هم بقدر خود از آقا و سرورم درس مبارزه و جهاد و درس شهادت ياد گرفتم .من آموختم كه زندگي مادي ، نكبت بار است و نبايد منتظر باشيم كه مرگ ما را فرا گيرد ، بلكه بايد به سراغ مرگ برويم . مگر انسان يك دفعه بيشتر مي ميرد ؟ پس چه بهتر كه آن يك دفعه هم در راه خدا باشد .
پدر و مادر عزيزم ! من از شما خواهش مي كنم كه برايم گريه نكنيد و بگذاريد كه مردم به شما تبريك بگويند .
پدر و مادر عزيزم ! سلام عرض مي كنم ، مرا ببخشيد ، در آرزوي شهادت و به اميد جهاد در راه خدا و امام مي روم .
برادران و خواهران ! خدا يارتان باشد . ما را از دعاي خير فراموش نكنيد . مادرم كوه باش و چون كوه استقامت كن و لحظه اي از نام و ياد خدا غافل مباش . خواهرم زينب وار با ناملايمات دست و پنجه نرم كن . جبهه محل بردباري و استقامت و شكيبايي ، محل رنج و شجاعت و دليري و بي باكي و شهامت است . جبهه محل ديدن و نگريستن و تحقيق و پژوهش است ؛ جبهه محل آموختن و ياد گرفتن است ؛ جبهه محل انسان دوستي و نوع دوستي است . جبهه محل مقدسي است ، وقتي كه سنگرها را مي نگريد به ياد حسين بن علي (ع) مي افتيد . آنگاه با چشم اشك آلود فرياد مي زنيد لبيك يا رسول الله (ص) . به اين فكر مي افتيد و با خود مي گوييد اي كاش هزاران جان و چشم داشتم و به نداي هل من ناصر ينصرني امام خود لبيك مي گفتم . وقتي در دل تاريك شب قرآن مي خوانيد به ياد قرآن خواندن صحراي كربلا مي افتيد ؛ وقتي ناله مي زنيد به ياد ياران حسين (ع) مي افتيد ، وقتي سنگر اجتماعي را نگاه مي كنيد به ياد خيمه هاي صحراي كربلا مي افتيد ...
اينك ماييم و اين خونهاي پاك ، ماييم و اين ويرانهاي جنگ ، ماييم و اراده هاي مصمم و استوار در برابر ناملايمات . بكوشيم با وحدت آهنين خود همراه با سازندگي و آباداني ، حكومت قانون را زير لواي حكومت الله و رهبري فقيه عصر امام خميني مستحكم تر ساخته و كشورمان را با ابتكار خلاقيت به خودكفايي برسانيم .
حسين فاخته جوينه
خاطرات
برادرشهيد :
در اوايل انقلاب در پايگاه مقاومت به عنوان بسيجي فعاليّت داشت . ضدانقلاب با پخش اعلاميه و شبنامه عليه نظام جمهوري اسلامي سعي در تضعيف نظام و ايجاد آشوب و ناامني داشت . گاهي شبها به روستاها و مساجد حمله مي كردند . فاخته به اتفاق چند تن از دوستان براي مقابله با اين تحركات ضدانقلابي اقداماتي را در سطح منطقه انجام داد . از جمله ، شبها به همراه بسيجيهاي محل با ايجاد موانع در راه اصلي رشت و سنگر ، منطقه را كنترل مي كردند . در آن زمان مسجد جامع سنگر را ضدانقلابيون سنگباران كرده و بعد از سخنراني روحاني مسجد ، افراد حاضر را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند . آنها به شدت مراقب اوضاع بودند .
روزي يك قاچاقچي را دستگير كرده و به مسجد آورده بودند . اين قاچاقچي بسيار ماهرانه مواد مخدر را در بدنش جا سازي كرده بود كه به راحتي قابل كشف نبود . حسين گفت اگر اتاق را خالي كنيد من مواد مخدر را كشف خواهم كرد . سپس با بازرسي دقيق ، مواد را از زير لباس فرد مذكور خارج كرده و تحويل دادگاه داد .
عباس اميدي :
قبل از انتصاب به فرماندهي گردان در زماني كه بسيجي بود ، هميشه يك قبضه آر پي چي بر دوش داشت . در يكي از درگيريها با ضدانقلابيون گلوله آر.پي.چي. نرسيد و او تيربار داشت و به طرف دشمن تيراندازي كرد به طوري كه انگشتانش كه روي لوله تيربار بود به شدت سوخت . بعد از آن ، قبضه خمپاره 60 چريكي را برداشت و به طرف دشمن شليك كرد . گفتم چرا اينگونه عمل مي كني خطرناك است ، حداقل خمپاره را روي زمين قرار بده ؟ گفت : «اين طوري اگر شهيد شدم حداقل چهار نفر از دشمن را كشته ام.»
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان گيلان ,
برچسب ها :
فاخته جوينه ,
حسين ,
بازدید : 233