فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تبلیغات سرزمین لالهها یادش بخیر...
«شیر میدان افتخار» عنوان شعری از محمدحسن صالحیمرام (معاون ارتباطات و اطلاعرسانی دفتر رییس جمهوری) است که آن را در مدح بسیجیان سروده و در فرازی از آن گریزی به خاطرات جنگ و عاشورای جبههها دارد
«شیر میدان افتخار» عنوان شعری از محمدحسن صالحیمرام (معاون ارتباطات و اطلاعرسانی دفتر رییس جمهوری) است که آن را در مدح بسیجیان سروده و در فرازی از آن گریزی به خاطرات جنگ و عاشورای جبههها دارد. این شعر بدین شرح است:
درباره : فرهنگ جبهه , اشعار , بازدید : 264 [ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
هرچه گفتم صبرکن نشنید و رفت
ترجیع بند هشت سال دفاع مقدس از شهریور ماه 59 در خاکی سروده شد که بغض جانفشانى جوانانش هنوز حنجره تاریخ کشورمان را می فشارد. سرزمین من از هجوم کفتاران، شگفت زده نشد که بارها پوزه کریه شان را بر جسم و جان خود احساس کرده بود. سرزمین من عظیم تر از آن است که در حصار کوچک مرزها به اسارت تن دهد و عمیق تر از آن که حقارت اقیانوس ها را برتابد.
ترجیع بند هشت سال دفاع مقدس از شهریور ماه 59 در خاکی سروده شد که بغض جانفشانى جوانانش هنوز حنجره تاریخ کشورمان را می فشارد. سرزمین من از هجوم کفتاران، شگفت زده نشد که بارها پوزه کریه شان را بر جسم و جان خود احساس کرده بود. سرزمین من عظیم تر از آن است که در حصار کوچک مرزها به اسارت تن دهد و عمیق تر از آن که حقارت اقیانوس ها را برتابد. به راستی جنگ، امتداد کدام احساس خفته ما بود؟ تپش کدام نبض را در وجودمان نواخت؟ آرامش کدام سینه را به آشوب كشید؟ و کدام غیرت را در پدران ما برانگیخت که پس از سال ها هنوز تداعی شعر و شوق و شیفتگیهایش، کارون را به دجله میپیوندد و غرب و جنوب را مركز تاریخ ایران كرده است؟ آیا حماسه دفاع مقدس، امتداد موج موج حادثه عاشورا نبود که همنوا با نینوا ساز غریو حماسه سر داد؟ آیا گیاهِ سربرآورده از بذر عاشوراى حسین و یارانش نبود كه میوه عزت داد و سایه فخر؟ برگ برگ تاریخ در اندیشه ایثار «آنانی» رقم خورد که به انتظار «جاء الحق» تسبیح شهادت میگرداندند؛ آنان که آیههاى جهاد را هر شب بر سر می گرفتند و روز پا در رکاب یار ارابه عشق می راندند تا وعده خدا را آماج باشند و بارقه امید را در جان جهان بازتابانند. بازگشت را گردن ننهادند و دفاع قداستبار آنان، بازنویسی قضا و قدری بود که خداوند روز نخست آفرینش بر فرشتگان املا فرمود. ما هنوز امتداد شرافت جاده هایی هستیم که در سرخ مینمودند، اما سبز میروییدند و سر بر آسایش خمپارهها فرود می آوردند! به راستی جنگ، امتداد کدام احساس خفته ما بود؟ تپش کدام نبض را در وجودمان نواخت؟ آرامش کدام سینه را به آشوب كشید؟ و کدام غیرت را در پدران ما برانگیخت که پس از سال ها هنوز تداعی شعر و شوق و شیفتگیهایش، کارون را به دجله میپیوندد و غرب و جنوب را مركز تاریخ ایران كرده است؟
درباره : فرهنگ جبهه , اشعار , بازدید : 190 [ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
مناجات های مصطفی چمران
خدایا! تو را شكر میكنم كه با فقر آشنایم كردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درك كنم.
مرثیه ای زیبا از دکتر چمرانخدایا هرچه را دوست داشتم از من گرفتی، بهر چه دل بستم، دلم را شکستی، بهر چیز عشق ورزیدم آنرا زائل کردی، هر کجا قلبم آرامش یافت تو مضطرب و مشوش کردی، هر وقت دلم بجایی استقرار یافت تو آواره م کردی، هر زمان به چیزی امیدوار شدم تو امیدم را کور کردی… تا به چیزی دل نبندم، و کسی را به جای تو نپرستم و در جایی استقرار نیابم و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم و جز تو به کسی دیگر و جایی دیگر و نقطه ای دیگر آرامش نیابم و فقط تو را بخوانم و تو را بخواهم و تو را پرستش کنم و تو را بجویم… ای درد اگر تو نماینده خدایی ،که برای آزمایش من قدم به زمین گذاشته ای تو را می پرستم، تو را در آغوش می کشم وهیچ گاه شکوه نمی کنم… بگذار بند بند م از هم بگسلد ،هستی ام در آتش بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود باز هم صبر می کنم و خدای بزرگ را عاشقانه می پرستم. ای خدا این آزمایش های دردناکی که فرا راه من قرار دادی، این شکنجه های کشنده ای که بر من روا داشته ای همه را می پذیرم. خدایا با غم و درد انس گرفته ام، ای خدا، کودک که بودم از بلندای آسمان و ستارگان درخشنده لذت می بردم اما امروز از آسمان لذت می برم؛ زیرا اگر وسعت و عظمت آن از شدت درد روحی م نکاهد، دیگر خفه می شوم … او جنگجویی پرهیزگار و معلمی متعهد بود، كه كشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت و تبریك از آنرو كه اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و توده های مستضعف میكند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست كه زندگی عقیده و جهاد در راه آن است؟ خدایا! تو را شكر میكنم كه با فقر آشنایم كردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درك كنم. خدایا! تو را شكر میكنم كه مرا با درد آشنا كردی تا درد دردمندان را لمس كنم، و به ارزش كیمیایی درد پی ببرم، و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواستههای نفسانی خود را زیر كوه غم و درد بكوبم، و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس كشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس كنم پیام حضرت امام خمینیبمناسبت شهادت دكتر مصطفی چمران بِسْمِ الله الرََّّحْمنِ الرََّّحیمِ انالله وانّاالیه راجعون
شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام، و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به «ملاء اعلی»، دكتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولیعصر ارواحنا فداه تسلیت و تبریك عرض میكنم. تسلیت از آنرو، كه ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد، كه در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران، حماسه میآفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پبروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزگار و معلمی متعهد بود، كه كشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت و تبریك از آنرو كه اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و توده های مستضعف میكند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست كه زندگی عقیده و جهاد در راه آن است؟ چمران عزیز با عقیده پاك خالص غیروابسته به دستجات و گروههای سیاسی، و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و به آن ختم كرد. او در حیات، با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار كرد. او با سرافرازی زیست، و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید. هر آن است كه بیهیاهوهای سیاسی، و «خودنمایی»های شیطانی، برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف كند نه هوی، و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما ما میتوانیم چنین هنری داشته باشیم، با خداست كه دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلكه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق، و به خاندان و برادر محترم این مجاهد عزیز، تسلیت عرض میكنم. و از خداوند تعالی رحمت برای او، و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم اول تیرماه شصت
روح الله الموسوی الخمینی درباره : فرهنگ جبهه , اشعار , بازدید : 147 [ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
اتل متل شهادت
شعری زیبا از زنده یاد ابوالفضل سپهر / اتل متل گم شدم تو این جاده باریک / دنبال تو میگردم تو این مسیرتاریک
راه من از تو دوره گم شده این بی زبون / دنبال تو میگرده ، گمنامه و بی نشون
اتل متل گم شدم تو این جاده باریک دنبال تو میگردم تو این مسیر تاریک راه من از تو دوره گم شده این بی زبون دنبال تو میگرده ، گمنامه و بی نشون عطش مرا گرفته ، چند سالی هست که تشنه ام برای دل بریدن ، دنبال تیغ و دشنه ام تو تشنگی اسیرم ، اینم یه عادت شده قدم زدن تو ظلمت واسه من راحت شده حرف دلم رو دارم با تاریکی میسازم دارم کم کم بازی رو خود منم میبازم خدای مهربون ، دلهای عاشقونه بگو بنده ت تو مرداب ، تا کی باید بمونه؟ باید هر روز بشینه دست به دعا بمونه؟ یا که باید بجنگه ، ذکر فرج بخونه؟ چونکه تنهای تنهاست باید یه جا بشینه؟ تو تاریکی این شهر بی شرمی رو ببینه؟ جماعت تو جاده.... تاریکی خیلی آشناست حرفای ایندفعه هم فقط برای شماست کجا رفته دینتون؟ چند از شما خریدن که تو دانشگاهمون چادر زسر کشیدن به جایی که صورتت، سرخ شه و آب شی، از شرم میگی کاری نکرد که .... تازه استاد، دمت گرم! دارم واسه کی میگم وقتی که شهر تو خوابه به عینه گفتند رسول(ص) دروغه و سرابه یه دفعه چی شد خدا؟ که دلهامون جدا شد یعنی با یک ماهواره . مسلمون بی خدا شد؟ چه جوریه؟ که خورشید مونده از جاده حیرون که روزهای جاده هم تاریکه و بی نشون شاید برای اینه ، که چشمامون رو بستیم یا تو شک خداوند ، تو دوراهی نشستیم دلم روا نیست بگم پشت علی(ع) چی گفتن اونایی که استاد چرندیات مفتن بغض توی گلو هم انگاری دیگه مرده نگفته های قبلی حالا شده یه عقده آرزوهای ما شد همش خیالات خام تو این کویر فقط من، یک آرزو رو میخوام همون که خیلی وقته رنگ جدایی شده همون که دیگه ، برام تیر رهایی شده آرزوی پریدن فقط میخواد سعادت
کاشکی که قسمت بشه ، اتل متل شهادت شاعر: ابوالفضل سپهر درباره : فرهنگ جبهه , اشعار , بازدید : 251 [ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
ای دست هایت آرزوی دست هایم
ای پیش پرواز کبوتر های زخمی بابای مفقودالاثر، بابای زخمی دور از تو سهم دختر از این هفته هم پر پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟ گیرم پدر یک آدم فرضیست ، باشد تا کی فشار خون مادر بیست باشد؟ تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی یک قاب چوبی روی دست میخ بودی توی کتابم هر چه بابا آب می داد مادر نشانم عکس توی قاب می داد اینجا کنار قاب عکست جان سپردم از بس که از این هفته ها سرکوفت خوردم من بیست سالم شد هنوزم توی قابی ؟! خوب یک تکانی لااقل مرد حسابی! یک بار هم از گیرودار قاب رد شو از سیم های خاردار قاب رد شو برگرد تنها یک بغل بابای من باش ها ! یک بغل برگرد تنها جای من باش شاید تو هم شرمنده ی یک مشت خاکی؟! جا مانده ای در ماجرای بی پلاکی عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است ای دست هایت آرزوی دست هایم ناز و ادایم مانده روی دستهایم تنها تلاشش انتظار است و سکوت است پروانه ای که توی تار عنکبوت است امشب عروسی می کنم جای تو خالی پای قباله جای امضای تو خالی ای عکس هایت روی زخم دل نمک پاش
یک بار هم بابای معلوم الاثر باش شاعر : عظیم زارع درباره : فرهنگ جبهه , اشعار , بازدید : 249 [ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |