فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

مادر! مرا ببخش اگر دیر آمدم...

 

 

این شعر از شاعر جوان تبریزی ،آقای رضا شیبانی به مناسبت عطرآگین شدن شهرمان به بوی خوش شهدا تقدیم  به مادران همیشه منتظر شهدای گمنام می شود:

مادر! مرا ببخش اگر دیر آمدم...

 

مادر سلام! آمده‌ام بعد سال‌ ها

انگار انتظار تو را پیر کرده است

زود است باز این همه پیری برای تو

شاید منم که آمدنم دیر کرده است

مادر مرا [ببخش!] اگر دیر آمدم

جایی که بودم از نفس جاده دور بود

آماج سنگ حادثه بودم ولی شگفت

آیینه شکسته من پر غرور بود

دیرینه سال بود که در دور دست‌ها

یک سرزمین به گرده من بار درد بود

در من کسی شبیه یلان حماسه‌ ساز

بی‌ وقفه با زمین و زمان در نبرد بود

دیرینه سال بود که سرپنجه‌های من

چنگال بسته بود به حلقوم خاک سرد

تا مغز استخوان مرا خورده بود خاک

تا مغز استخوان مرا خورده بود درد

قصد تو را زمین و زمان کرده بود و من

تنها برای خاطر تو این چنین شدم...

... که چنگ بر گلوی زمین و زمان زدم

 

 

 

یک عمر استخوان گلوی زمین شدم
مادر! مرا ببخش اگر دیر آمدم

یک مشت استخوان شدنم طول می‌کشید

تا ارتفاع شانه مردان شهرمان

از دست خاک پر زدنم طول می‌کشید

مادر نمیر!...زندگی من از آن تو!

مادر نمیر!...زندگی از آن میهن است

بعد از من آفتاب تو هرگز مباد سرد!

بعد از من آسمان تو هرگز مباد پست!..



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 204
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]

صحبت از استخوان و پلاک دیگر بس 

"مثنوی شعله های آبی!" سروده‌ای از محمدحسن حسینی که حکایت از درد دل های پدری بسیجی با پسرش دارد

 

پسرم جبهه جای مردان بود

جای عرش خدانوردان بود

هر کسی شعله داشت دود نداشت

خطر زندگی وجود نداشت

برکت در زمین فراوان بود

میوه  زخم و مین فراوان بود

داستانی چنین شنیده کسی؟

شخم میدان مین شنیده کسی؟

خبری داری از شهیدان هیچ؟

از دلیران مرد میدان هیچ؟

دیده ای روی سیم ها سربند؟

روی بال نسیم ها سربند؟

تشنگی دیده ای سه روز و سه شب؟

زخمی و خسته و دعا بر لب

از شهیدان چه دیده‌ای پسرم؟

چه از آنها شنیده ای پسرم؟

نوحه خوان ها زیاد می خوانند

شعر از آنها زیاد می خوانند

استخوان و پلاک دیگر بس

صحبت از مهر و خاک دیگر بس

 

شهید سید مجتبی هاشمی

 

بنشین با تو حرفها دارم

حرف ، از آن شگرف ها دارم

نوحه خوان ها چرا نفرمودند:
بچه ها ساده ، مختصر بودند

مال دنیا کسی نمی طلبید

بنز و ویلا کسی نمی طلبید

عکسشان را ببین همین هایند
عاشقانی که عرش پیمایند
ساده هستند نه؟ بدون ریا
ساده و باگذشت و اهل وفا
ساده مانند کودکی خندان
شب حمله شب حنابندان
شب شور و کشاکش و دعوا
سر سربندهای یا زهرا(س)
در شب حمله آنچه عادت بود
شوخی شربت شهادت بود
از گذشت از گذشتشان بشنو
توی میدان مین به وقت درو
روبرو بود هرچه بود .همین!
روبرو بود و تانک و ترکش و مین
همه ماجرا گذشتن بود
نه نرفتن نه بازگشتن بود
در کجا دیده ای سرور کند؟
آنکه تن را پل عبور کند
پسرم عکس ها زبان دارند
رنگ ها زنده اند جان دارند
سروها را بیا تماشا کن
یادی از عاشقان مولا کن
اسم شب نور بود در آنجا
یاعلی(ع) یاحسین(ع) یازهرا(س)
این یکی را ببین که کم سال است

اسم او مصطفای تک بال است

عکس او را ببین. ندارد دست

آستینش به شانه سنجاق است

مصطفی توی جبهه سقا بود

با کرم بود ،خیلی آقا بود

روز و شب در خروش و جوشش بود

کلمن آب روی دوشش بود

این یکی جاسم است اهل جنوب

از همان بچه های ساده و خوب

 

 

جاسم آخر شبی منور شد
روی دست نسیم پرپر شد
این حبیب است اینکه این گوشه ست
اینکه بی کوله بار و بی توشه ست
توشه اش تکه نان و آبی بود
موقع سوختن چه آبی بود!
هیچ دودی نداشت سوختنش
هیچ باقی نماند از بدنش
پسرم خاطرات بسیارند
خاطراتی که سرخ و خون بارند
نبر از یاد یاد یاران را
یاد آن رفتگان، سواران را
کاروان رفت و من به جا ماندم

من و شب های اشک و نوحه و غم

من و شمع مزار و باران، آه
نوحه خواندن برای یاران آه
پسرم هرچه هست در عکس است
گردش روزگار برعکس است
عکس زنده ست ،عکس و خاموشی؟
جبهه و سنگر و فراموشی؟
جبهه از یاد می‌رود؟ هرگز
کوه برباد می‌رود؟ هرگز
کوه آتشفشان نگردد سرد
کوه آتشفشان غربت و درد
جبهه خون بود خون ز فرط شهید

عاشقان بدون شرط شهید

بس که شرطی نداشت رفتنشان
هیچ باقی نماند از تنشان
اولین شرط عشق سوختن است

اوج پروانه شعله ورشدن است

پسرم کربلاییان رفتند
عشقبازان،خداییان رفتند  

عشق وقت خطر جلا دارد

بویی از زخم کربلا دارد

پسرم نرم تر  قدم بردار

بنشین گوش بر زمین بگذار

نفس خاک را بیا حس کن

بوی افلاک را بیا حس کن

خاک، عشق است ذره ذره شده

تپه و دشت و کوه  و دره شده

خاک جبهه حقیقتش نور است

تکه  پاک وادی طور است

پابرهنه قدم برآن بگذار

قدمی پا بر آسمان بگذار

عشق می گوید آب آب ببین

سنگ و خاموش و بی صدا منشین

عشق تشنه ست آب می خواهد

از من و تو جواب می خواهد

عطش عشق می رود از دست

علقمه تشنه  ابالفضل است

بوی امن یجیب می آید

بوی گلهای سیب می آید

باز گویا شهید آوردند

باز گویا مرا صدا کردند

باز تابوت ها و پرچم ها

مادران شکسته در غم ها

می شناسند مردم آنها را

مادران بوی استخوان ها را

لاله هایی که دست چین شده اند

نام هایی که نقطه چین شده اند

 

 

 

یادگاری میان سنگرها

پر به جا مانده از کبوترها

باشکوه است اینکه می بینی

رشته کوه است اینکه می بینی

کوه هایی پراز گدازه  زخم

چشمه در چشمه جوش تازه  زخم

از شب و خواب و تیرگی دورند

مرز جغرافیایی نورند

کوه در جعبه دیده بودی هیچ؟!

صف به صف کعبه دیده بودی هیچ؟!

کوه آتشفشان و خاموشی؟!

کعبه و غربت و فراموشی؟!

زخم و خون رشته رشته می آید

بوی بال فرشته می آید

صلوات و سلام  و باران است

کعبه هم در طواف یاران است

آه یاران من کجا رفتند؟

هم قطاران من کجا رفتند؟

آه یاران آسمانی! آه

هم قطاران آسمانی! آه

در کجا خفته اید سرد و غریب؟

مصطفی !جاسم عزیز!حبیب!

پسرم نام ها فراوانند

سرواندام ها فراوانند

سروقامت زیاد بود آنجا

سروهای بلند باغ خدا

پسرم جبهه جای مردان بود

جای عرش .......



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 260
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]

جنگ از چشم عروسکی که خون آلود است

شعر جنگ و ضد با تکیه بر شعر «شعری برای جنگ»

در سال های پس از جنگ و در مصاف پرداخت هنرمندانه به این مقوله، شاعران از زوایای مختلفی به جنگ و تبعات آن نگریستند، از جمله ی رویکردهای متأخر و البته رو به گسترش می توان نگاه ضد جنگ را بر شمرد که بازخوردهای متفاوتی را نیز در پی داشته است؛ در تحلیل و بازکاوی بسترها و زمینه های این نوع نگاه، حمیدرضا شکارسری به سراغ شعر دفاع مقدس و شاعران همسو و غیرهمسو با آن رفته است؛ و البته با نگاهی دقیق تر به شعر قیصر امین پور.

«اینجا /گاهی سر بریده ی مردی را / تنها / باید ز بام دور بیاریم / تا در میان گور بخوابانیم / یا سنگ و خاک و آهن خونین را / وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم / در زیر خاک گل شده می بینیم: / زن روی چرخ کوچک خیاطی / خاموش مانده است.»

 

دفاع مقدس و ادبیات ما

این تصاویر مهیب، رقت انگیز و تکان دهنده، نمایی سرد و تیره از حادثه ای به نام جنگ را گزارش می کند. گفتم «گزارش» چرا که شاعر کوشیده است اصل رویداد را انعکاس دهد؛ زیرا بیم از آن دارد که باز آفرینی شاعرانه ی صحنه ها از شکوه رعب آور آنها بکاهد و از سوی دیگر چنین هول عظیمی گویا خود آغشته به مبالغه ای فراواقعی است و نیازی به تعبیه ی صنعت یا شگردی شعری ندارد تا تأثیری همسنگ یک شعر داشته باشد.

«مردی به روی جوی خیابان / خم بود / با چشم های سرخ و هراسان / دنبال دست دیگر خود می گشت / باور کنید / من با دو چشم مات خودم دیدم / که کودکی ز ترس خطر تند می دوید / اما سری نداشت / لختی دگر به روی زمین غلتید / و ساعتی دگر / مردی خمیده پشت و شتابان / سر را به ترک بند دوچرخه / سوی مزار کودک خود می برد / چیزی درون سینه ی او کم بود».

 

چنین اشعاری در واقع وظیفه دارند موجب انزجار مخاطب از مقوله ی جنگ شوند؛ پس نام شعر ضد جنگ بر آنها اطلاق می گردد. شعری که جنگ را از منظر کشتار، ویرانی، سبعیت و قساوت نوع انسانی به تماشا می نشیند و وجوه تاریک و ترسناک و تهوع آور آن را بازتاب می دهد آیا انکار پلشتی و پلیدی و ناپسندی این وجوه سیاه پدیده ی جنگ، اساساً امکان پذیر است؟

امّا «قیصر امین پور» در فراز دیگری از همان شعر (شعری برای جنگ) چنین می سرآید:

«دیگر قلم زبان دلم نیست / گفتم: / باید زمین گذاشت قلم ها را / دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست / باید سلاح تیزتری برداشت / باید برای جنگ / از لوله ی تفنگ بخوانم / با واژه ی فشنگ»

شاعر چگونه می تواند مخاطب خود را به این ترتیب، با این بیان حماسی به جنگ فراخواند؟ فراخوان به هنگامه ای که در فرازهایی دیگر چنان تلخ و وحشیانه تصویر شده است که گویا هیچ واژه ی روشنی در قاموس آن وجود ندارد! آیا جنگ وجوه دیگری نیز دارد که باید در تحلیل درست این مقوله به آن توجه شود؟ آیا جنگ یکسره زشتی و پلشتی است؟

«باری / این حرفه های داغ دلم را  / دیوار هم توان شنیدن نداشته است / آیا تو را توان شنیدن هست؟ دیوار! / دیوار سرد و سنگی سیار!/ آیا رواست مرده بمانی / دربند آنکه زنده بمانی؟ / نه!»

جنگ با تمام مختصات و ویژگی های زشتش، اضلاعی از زیبایی و ارزش های متعالی انسانی را داراست که در نگاه اوّل در پسِ دود و آهِ صحنه های نبرد پنهان و نادیده می ماند.

از منظری دیالکتیکی جنگ در هر صورت پدیده ای اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. انسان از بدو پیدایش، نوعی مرزبندی را بین خود و منافع خود با دیگری و منافع او حس می کند و آزمندی ذاتی او از آن پس، موجب تعدی و دست اندازی او به دیگری یا برعکس بوده است. منافع مورد طمع انسان البته همیشه مادی و از جنس آب و خاک و مال نبوده است و چه بسا طمع قدرت طلبی و حتی تجاوز به مرزهای عقیدتی دیگری موجب ایجاد درگیری و جنگ شده است. در این آوردگاه اگر جنگ از یک سو با انگیزه ی تجاوز و زیاده خواهی آغاز می شود. در دیگر سو با انگیزه ی دفاع و مقاومت دنبال می گردد. حتی در سوی نخست چه بسا تجاوز و زیاده خواهی با حمایت یک ایدئولوژی کاملاًَ موجه جلوه نماید! اینجاست که قضاوت درباره ی طرف عادل و محق در جنگ کار چندان ساده ای به نظر نمی رسد.

امّا در هر صورت با توجه به زاویه ی دید یک جنگجو، در گستره ی نسبیت باوری، می توان توجه به ارزش هایی والا و متعالی را ردیابی کرد. این ردیابی در هر دو سوی هر جنگی اجرا شدنی است.

با این اوصاف می توان جنگ را صاحب ظرفیت ها و پتانسیل های زیبایی و زیباشناسانه دانست. معمولاً شاعران این ظرفیت ها و پتانسیل ها را در شعر جنگ یا شعر دفاع یا شعر مقاومت و پایداری به فعل در می آورند. شعری که به تقدیس دفاع از مرزهای مادی یا عقیدتی می پردازد، شعری که متجاوز را به باد حمله می گیرد یا به تمسخر می گیرد، شعری که از جان باختگان، شهدا یا آسیب دیدگان چنین دفاعی تحلیل می کند، شعری که ناب ترین و لطیف ترین احساسات و عواطف انسانی را در خشن ترین و پرهیاهوترین لحظات نبرد به تصویر می کشد و چنین است که شعر جنگ چون خود جنگ نه اجتناب ناپذیر است و نه یکسره خالی از ارزش.

پس وقتی «امین پور» مخاطب شعر خود را به تمام پست ها و پلشتی های دشمن بعثی، در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بی تفاوت می بیند، او را شاعرانه به دشنام می گیرد. دیوار سرد و سنگی سیار! پس وقتی «امین پور» وقاحت دشمن را می بیند در دفاع از مظلوم، سلاحی تیز و تفنگی با واژه فشنگ را بر سلاح سرد سخن ترجیح می دهد. او آشکارا مخاطب را به جنگ ترغیب می کند؛ امّا جنگ در این موقعیت زمانی، از دیدگاه او دفاعی مشروع زیباست:

«باید گلوی مادر خود را / از بانگ رود رود بسوزانیم / تا بانگ رود رود نخشکیده است / باید سلاح تیزتری برداشت / دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست»

 

چنانچه دیدیم گاه حتی در یک شعر واحد از اشعار دفاع مقدس، هم شعر ضد جنگ خودنمایی می کند و هم کوس شعر جنگ به گوش می رسد. حتی شاعر دفاع مقدس نمی تواند جنبه های منفی جنگ را انکار کند. با این وصف چرا گاهی شعر دفاع مقدس را مطلقاً شعر جنگ و شاعر آن را شاعر جنگ طلب معرفی می کنند و در برابر آن شعر ضد جنگ یا شعر صلح را علم می کنند؟ آیا نیتی شوم یا غفلتی مرموز پشت این اعتقاد سنگر نگرفته است؟

«شهیدی که بر خاک می خفت / سر انگشت در خون خود می زد و می نوشت / دو سه حرف بر سنگ: / «به امید پیروزی واقعی / نه در جنگ/ که بر جنگ!»

اگر شاعر را به مثابه انسان دارای مسئولیت های انسانی، تاریخی و اجتماعی بدانیم، او دارای یک مسئولیت مهم دیگر در حیطه ی هنر خود نیز هست و آن همدستی و مشارکت در توسعه و تکامل هنر روزگار است. در دوران وقوع حوادث بزرگ و فراگیر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، بخش اعظم هنرمندان تحت تأثیر محیط پیرامون و به منظور جذب و هدایت مخاطب (و چه بسا مخاطب عام) توجه به مسئولیت های غیر هنری خویش را نسبت به مسئولیت های هنری در اولویت قرار می دهند. حاصل کار، به طور مثال در شعر، آثاری به شدّت محتواگرا و آرمان خواه، متوجه به فرم و ساختارهای ساده و تجربه شده، متمایل به صراحت و عریانی معنا (شعار)، مطلق نگر و بالاخره بهره مند از بیانی ژورنالیستی و گزارشگرانه است. پیروزی انقلاب اسلامی چنین فضایی را بر شعر و ادبیات ایران حاکم نمود. فضایی مملو از اشعاری که از مختصات شعر متعهد و ملتزم سیاسی و اجتماعی تبعیت می کردند. امّا همه ی این شعرها از سوی شاعران همدل و همراه با نظام تازه استقرار یافته صادر نمی شد. شاعرانی هم که این نظام را مطابق خواسته های انقلابی خود نمی دانستند متأثر از این فضا و با همین مشخصات به روند شعری خود ادامه می دادند، و بدین گونه بود که کم کم به شاعران همدل و همراه نظام «شاعر انقلاب» و به شعر آنان «شعر انقلاب» اطلاق گردید. شعر انقلاب طبعاً «شعری انقلابی» و ستاینده ی همیشگی انقلاب و نظام برخاسته از آن محسوب گردید. از آنجا که وزن مهمی از این نام گذاری یا تقسیم بندی، اصول خود را از خارج از ادبیات اخذ نموده بود و هنوز هم اعتبار خود را حفظ کرده است، گاه حتی دیده شده و می شود که شعری حتی بدون خوانده شدن و صرفاً با توجه به نام شاعرش، در ژانر خاصی طبقه بندی می گردد! پس شاعری که به شاعر انقلاب یا شاعر دفاع مقدس معروف شده، حتماً شعری ستاینده ی جنگ است؛ زیرا جنگ در دفاع از نظامی است که باب طبع منتقد محترم نیست. پس جنگی است تا مقدس و تنها ابعادی پلشت و متجاوزانه دارد و شعر والا شعری است که تنها چهره ی مخرب و نابودگر جنگ را به تصویر بکشد و بس. در واقع اگر شعر دفاع مقدس در سال های جنگ، بنابر ملاحظات موجه اجتماعی و سیاسی، حداقل تا مقاطع پایانی جنگ نمی توانست نگاهی همه جانبه نگر به جبه ها و پشت جبهه ها داشته باشد، شعر ضدجنگ شاعران روشنفکر نیز آگاهانه(!) همین نگاه تک بعدی و به اصطلاح سیاه و سپید را به جنگ داشت. جالب اینجاست که  شعر هر طرف توسط شاعران و حتی مخاطبان طرف دیگر کمتر خوانده می شد و مورد نقد و بررسی قرار می گرفت. این فقدان دیالوگ، شکاف بین شاعران و شعر انقلاب و دفاع مقدس را با شاعران و شعر به اصطلاح روشنفکری عمیق و عمیق تر کرده است و تاکنون بیشتر تلاش ها برای نزدیک کردن دو طرف تقریباً با شکست کامل روبه رو شده است. کافی است تلاش «عبدالجبار کاکایی» را در راه اندازی جشنواره ی سالانه شعر دفاع مقدس در فضایی نو و با حضور تمام طرفین درگیر شعر ایران، در همین دو سه سال پیش به یاد آورید تا مصداقی روشن از آنچه بیان شد، داشته باشید. آنجا مشخص گردید که شاعر و منتقد روشنفکر اصولاً شاعر دفاع مقدس را مزد بگیر نظام و شعر او را شعری فرمایشی یا با تخفیف، سفارشی می داند. شعری که توسط آنان خوانده نشده و به صرف نام شاعرش، جنگ طلبانه است! این حکم برآمده از ذهنیتی غیر تاریخی، متعصب مطلق نگر، سطحی و غیر علمی است که به جای نقدی جامعه شناسانه به نقدی معطوف به شخصیت صاحب متن، آن هم براساس شناختی غیر دقیق، معطوف گردیده است.

«ما در تاریکی / ستارگان پراکنده / شب بوها. یاس...

در کوچه نعش شهیدی را می برند / در خانه / رخت جهازش را دختر می دوزد / (و چندانکه صدایش را نشنوند / شادمانه / ترانه ای می خواند).

این نعش کدام شهیدی می تواند باشد! / تنها دکمه های رخت عروسی مانده است.»1

«پس آنچه می ماند نامش زندگی ست.

توفان جنگ می گذرد / با خانه ها و خیابان ها و آدمیان / و مغازه های عظیمی به وسعت شهرها باقی می ماند / و سگانی لاغر و آلوده / که از بسیاری گشنگی/ در زیر پوستمان / استخوان هامان را می لیسند.

پس / اینانی که به جای می مانند زندگانند / ژنده / آلوده / گرسنه/ حسرتکش مردگان.»

2

اگر سروده های زیبای فوق به توصیف کلیتی به نام جنگ و تبعات آن دست زده است و به خوبی نفرت از جنگ را بازتابانده و تبلیغ کرده است، رباعی ذیل نیز دقیقاً با همان شیوه، همان هدف را دنبال می کند:

«موسیقی شهر بانگ رودارود است

خنیاگری آتش و رقص دود است

بر خاک خرابه ها بخوان قصه ی جنگ

از چشم عروسکی که خون آلود است»

 

امّا به استناد آن دو شعر می توان «شمس لنگرودی» را شاعر ضد جنگ و صلح طلب دانست؛ اما برای ضد جنگ بودن «قیصر امین پور» نمی توان به این رباعی یا به «شعری برای جنگ» استناد کرده زیرا منتقد پیش از و بیش از ماهیت شعر به شخصیت شاعران توجه می کند. «شمس» به هر صورت پزی اپوزیسیونی دارد؛ امّا «قیصر» نه. محکومیت «قیصر» قطعی است! دلیل قاطع قاضی – منتقد محترم این رباعی مثلاً:

«آهنگ و سرود لبتان سوختن است

اندیشه ی روز و شبتان سوختن است

رازی است میان تو و پروانه و شمع

کز روز ازل مذهبتان سوختن است»

 

«امین پور» شهدا و رزمندگانی را مدح کرده است که از نظام پاسداری می کند حکم روشن است!

می توان از وجوه متفاوتی به جنگ نظر انداخت:

- کلیت جنگ و تبعات آن

- جنگ از دیدگاه طرفین درگیر در جنگی خاص و تبعات آن

- لحظات زشت و زیبای جنگ و تبعات آن

شعر ضد جنگ تنها در وجه نخست و نیز در ثبت لحظات زشت جنگ هویت می یابد (که آن هم در طرح کلیت جنگ تصویر می شود و محکوم می گردد)؛ امّا شاعر جنگ (در اینجا شاعر دفاع مقدس) با دیدی متوسع، همه جانبه نگر (حداقل در سال های پس از جنگ)، و ایدئولوژیک به جنگ می نگرد و از ثبت لحظات زیبای جنگ نیز خود را محروم نمی کند در جنگ تحمیلی بر ایران که خواه ناخواه در دو سوی مرزهای اعتقادی جریان داشت، نمی توان دیدگاه ایدئولوژیک گروهی از شاعران را نادیده گرفت. بدین ترتیب بخشی از اشعار این شاعران را می توان متوجه به وجه دوّم شعر جنگ دانست. وجهی که در شعر شاعران به اصطلاح ضد جنگ به عمد حذف شده است. از این رو در شعر ایشان غالباً هیچ نشانی از رزمنده و ایثارگر نیست و اگر هست نقشی کاملاً فرعی و کم رنگ دارد و تلاشی شاعرانه به منظور برجسته سازی این نقش به چشم نمی آید. جنگ در این اشعار، طبیعت بی جانی است که تنها بر کابوس گونگی آن تأکید می گردد و کمتر اثری از حماسه در آن یافت می شود:

«غروب / قوطی رنگ / بر پشت دری های سپید می پاشید / دودکش های خانه / به سرفه می افتادند/ و عطر هر خوراک / بر لایه ی خاطرات خانه می افزود / مهتابی های محجوب / در حضور حس سعادت / رنگ می باختند / فلوس و عناب و رازیانه / بنشن های ذخیره / و کتاب مقدس / خانه چیزی کم نداشت / گنجشک بی تدبیری هم / سه صدف کوچک / پشت پنجره گذاشت.

پرنده با چیله ای بازگشت / امّا در خاطر خاک متروک / مگر کابوسی / هیچ نمانده بود

.»3

متأسفانه شعر دفاع مقدس طی سه دهه ی گذشت، کم و بیش از  حمایت حکومتی بهره برده است.

«تأسف»؟!

چرا هنر از این نوع حمایت بهره می برد  هم زمان تأسف نیز می خورد؟

بی تردید رشد و توسعه و شکوفایی تولید آثار هنری به حمایت های مادی و معنوی نهادهایی خارج از هنر نیازمند است. فرایند توسعه ی هنر، فرآیندی بین رشته ای که آفرینش هنری تنها یکی از این رشته هاست. امروزه این فرآیند آن قدر طولانی و پیچیده است که طی کردن آن توسط هنرمند به تنهایی امکان پذیر نیست.

شعر و شاعر دفاع مقدس نیز از این امر مستثنی نیست. اما نکته ی مهم اینجاست که حامی شعر دفاع مقدس در واقع خود حکومت است. مراکزی که به درست یا نادرست متولی تولید و عرضه ی آثار ادبی متعهد به انقلاب و دفاع مقدس هستند، غالباً (حداقل در عرصه ی ادبیات) با همه جانبه نگری شاعر سر سازگاری ندارند. شاید بتوان فقدان دید هنرمندانه در بین این متولیان را مشکل اصلی کار داشت. از آنجا که این مراکز غالباً ماهیتی سیاسی یا نظامی دارند نمی توانند یا نمی خواهند ملاحظات خاص خود را نادیده بگیرند و نقش حمایتی خود را بدون انتظاراتی غیر هنری به اجرا بگذارند. متأسفانه برخی از مشاوران هنری مراکز فوق نیز به ملاحظاتی دیگر(!) با رؤسای خود هم داستان شده و به کارمندان هنری تبدیل شده اند. پس از یک طرف شعر دفاع مقدس از حمایت های دولتی به منظور رشد خود بهره برده است، اما از طرف دیگر به خاطر ماهیت این حمایت ها از دیالوگ بین شاعران دفاع مقدس و شاعران دیگر که به بدنه ی نظام متصل نیستند اما دارای عِرق و تعصب ملّی هستند، محروم مانده است.

«قیصر امین پور» سال ها پس از خاتمه ی جنگ در دهه ی هشتاد چنین می سراید:

«شهیدی که بر خاک می خفت / سر انگشت در خون خود می زد و می نوشت / دو سه حرف بر سنگ: / «به امید پیروزی واقعی / نه در جنگ/ که بر جنگ!»

 

شاعر در این شعر بر جنگ تاخته است او شاعری ضد جنگ است نه صرفاً در این شعر. او حتی هنگامی که برای دفاع مقدس و در تجلیل از آن شعر می سرود، ضد جنگ بود؛ زیرا نجنگیدیم مگر برای دافع.



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 229
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]

نامه های بی جواب

شهید گمنام

 

چقدر نامه نوشتم به دست باد سپردم

برای آمدنت شب به شب ستاره شمردم

چقدر گرد گرفتم من از اتاق تو مادر

 برای باور مردم قسم به جان تو خوردم

در انتظار تو و قاصدی كه هیچ نیامد

 هزار مرتبه جانم به لب رسید و نمردم

و عكس های تو را، من امیدوار و صبور

 برای هر كه می آمد ز جبهه بردم و بردم

صدای زنگ در، اما، همیشه دغدغه زا بود

 نیامدی و من از آن چه خون دل كه نخوردم

چقدر هروله كردم میان كوچه و ایوان

 و بال روسری ام را به زیر پلک فشردم

چه پستچی كه از این خانه می گذشت شتابان

چقدر نامه نوشتم به دست باد سپردم

 

 

 

                                                                                     پروانه نجاتی



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 216
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]

کدام شعر؟، کدام دفاع مقدس؟

بحث بر سر آنکه آیا اصالت در شعر، چگونه گفتن است یا چه گفتن؟ چیزی نیست که بتوان به سادگی پاسخ قانع کننده ای به آن داد. اما بی شک باید پذیرفت موضوعی که شعر از آن و درباره ی آن سخن می گوید خود می تواند منشأ نگاه ها و تأملات بسیار باشد. تقسیم بندی شعر به شعر دفاع مقدس و جز آن نیز از همین رهگذر بوده است. می توان این رویکرد را در بررسی دقیق تر شعر دفاع مقدس نیز اتخاذ کرد و غیر از تأمل در ساختارهای شکلی و ویژگی های صوری این نوع از شعر، نظر به مضامین و موضوعاتی انداخت که در شعر دفاع مقدس به آنها توجه شده است یا انتظار می رفته است که توجه شود. سید اکبر میر جعفری  در مقاله ی «کدام شعر؟ کدام دفاع مقدس؟» با هدف بازکاوی بخشی از این مسئله به سراغ شعر دفاع مقدس رفته است.

دیروز

دفاع مقدس

«تابستان سال 63 بود یا 64، نمی دانم. با چند نفر از هم سالانم قدم می زدیم و می رفتیم که بعدازظهر کشدار یکی از روزهای تابستان را به پایان برسانیم. در راه چند برگی از نشریه ای (شاید اطلاعات هفتگی) را پیدا کردیم. اولین چیزی که در یکی از برگ های آن مجله به چشم مان خورد، یک شعر بود که این گونه آغاز می شد:

ای یلان صف شکن اسطوره شد ایثارتان

کوه آهن آب شد در عرصه ی پیکارتان

گونه را در شط خون شویید رو در روی خصم

تا شود گلگون تر از روی شفق رخسارتان...

وارثان فتح خورشید شما روح خداست

آن که کرد از خواب سنگین قرون بیدارتان

آن شعر چنان ذوقمان را برانگیخت که آن را دست به دست چرخاندیم و خواندیم و به خاطر سپردیم».

این ماجرا، سرآغاز آشنایی من با شعر جنگ بود. از آن جمع چند نفره نیز بحمدالله هیچ کدامشان جز من گرفتار شعر نشد.

دیروز شعر دفاع مقدس چنین باید می بود و بود. شعری صریح، حماسی و برانگیزاننده که کمابیش عموم خوانندگان را تحت تأثیر قرار می داد. این شعرها پا به پای مردم و رزمندگان بود و جنگید و شهید شد، اما جاودانه نشد! بسیاری از این دست شعرها به صورت سرود، پارچه نوشته و ... به جامعه راه پیدا کرد. این بخش از شعر دفاع مقدس شعری کاربردی بود و به خوبی از عهده ی رسالت خویش برآمد.

البته و صد البته که این، همه ی شعرهای آن روزگار نبود. نمونه های زیادی را می توان یافت که شاعرانه تر و نجیبانه تر در کنار صداهای رسای حماسی، زمزمه ای هنرمندانه داشتند و هنوز هم نه تنها آن صداها به گوش می رسد. بلکه سرمشق شعر امروز دفاع نیز شد.

 امروز

شعر دفاع مقدس، یعنی شعری که موضوع محوری آن دفاع مقدس است. این نوع شعر یا تأویل ناپذیر است؛ یعنی از آن جز موضوع دفاع مقدس هیچ برداشت دیگری ممکن نیست یا شعری است که یکی از تأویل های ممکن آن «دفاع مقدس» است. اما آنچه از شعر دفاع مقدس توقع داریم، اغلب همان گونه ی اول است؛ یعنی شعری که درباره ی دفاع مقدس سروده شده است. چنان که وقتی از شعر آیینی، شعر اجتماعی نیز سخن می گوییم منظورمان همان گونه ی اول است؛ یعنی شعری که موضوع دارد. به عبارت دیگر شعر دفاع مقدس باید هم «شعر» باشد و هم به «دفاع مقدس» پرداخته باشد. در اینجا چند پرسش مطرح است.

1. آیا می توان شعر دفاع مقدس را به همین یک گونه منحصر کرد؟

2. درباره ی شعرهایی که یکی از قرائت های آن «دفاع مقدس» است، چگونه قضاوت خواهیم کرد؟ آیا این شعرها را می توان شعر دفاع مقدس نامید؟

اما پاسخ:

1. همان طور که در آغاز گفتیم، آنچه را شعر دفاع می خوانیم، عمدتاً همان گونه ی نخست است و شاهد مثال ما نیز همین کتاب هایی است که هر ساله کنگره های دفاع مقدس منتشر می کنند. درباره ی ویژگی های شعر دفاع مقدس بسیار گفته اند و بسیار شنیده ایم. به اجمال می توان گفت شعر دفاع مقدس فراز و فرودهای زیادی داشته است. دوره ی آغازین این شعر با زیانی صریح و حماسی آغاز می شود. در این دوره شعرها بیشتر رجز و شعار است.

در سال های پایانی دهه ی شصت، همان زبان صریح و حماسی کم کم رنگ شاعرانه به خود می گیرد. دهه ی هفتاد دهه ی شعرهای اعتراض است و در این سال ها جریانی نوپا در شعر دفاع مقدس را می توان نظاره کرد.

در همه ی این دوره ها بهره گیری از واژگانی آشنا، موضوع را کاملاً اختصاصی کرده است. اگر در شعر دهه ی شصت کلماتی چون لاله، شهید، خون و خطر، نشانه های آشنای شعر دفاع مقدس بود، در این سال ها «استخوان، پلاک و چفیه (آن هم از نوع پوسیده ی آن!)» نشانه های رایج این نوع شعر است و این کلمات در اغلب شعرها به چشم می خورد.

مواجهه ی شاعر با کلمات، دو حالت بیشتر ندارد، یا شاعر آن قدر قدرتمند شعر می گوید که کلمات انتخابی خود را از عرصه ی جغرافیا و زمان فراتر می برد و به عنصری عمومی تبدیل می کند؛ چنان که کلماتی چون محتسب، صوفی و رند در دیوان حافظ از محدوده ی زمانی و مکانی فراتر می رود و این عناصر بومی چنان با قدرت به کار گرفته می شوند که تا زمانه ی ما و در جغرافیای دیگر ملل می توان آن را درک کرد و فهمید. به عبارت دیگر، حافظ این عناصر را از معانی اولیه ی آن تهیه نکرده، بلکه مفاهیم دیگری را به آن افزوده است.

آنچه مسلم است شاعران زمانه ی ما نه ادعای حافظ شدن دارند و نه در عمل توانسته اند به کلمات و نشانه های شعرشان تشخصی بدهند. از سوی دیگر، هر چه شعر به عناصر و نشانه های بسته و محدود بسنده کند، از جمال پرواز خود کاسته، و آینه واری خود را نیز کاهش داده است. دقیق تر اینکه چنین شعری از رسالت خود باز می ماند.

آنچه مسلم است؛ هنوز که هنوز است واژگانی چون چفیه، خاکریز، پلاک و... نتوانسته اند در شعر این دوره بیش از آنچه که هستند، نمودی داشته باشند. در واقع این واژگان برای نماد شدن، طبع های هنرمندانه تری را طلب می کنند. البته گویا در سینمای دفاع مقدس چنین اتفاقی رخ داده است؛ به ویژه برای «پلاک» در فیلم های ابراهیم حاتمی کیا؛ پلاک در سینمای حاتمی کیا به نماد هویت تبدیل شده است. از همین رو این نماد باید حفظ شود و به وسیله ی «مهاجر» از دسترس دشمن دور بماند و حتی نقش داغ آن بر کف دست های رزمنده باقی بماند که ماند.

البته هنگامی که از تأویل پذیری، که همان خاصیت آیینگی است، سخن می گوییم، باید توجه داشت که هر شعری بنا به قدرت و استحکام آن می تواند یک یا چند حوزه را در نوردد. باز هم حافظ مثال خوبی در این زمینه است. در شعرهای حافظ نمونه هایی وجود دارد که قابلیت تأویل در چند حوزه مانند حوزه های عرفانی و اجتماعی را دارد. مثال بارز در این باره غزل مشهور حافظ با مطلع ذیل است:

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

در شعر شاعران دهه ی شصت، نمونه هایی از شعرهای تأویل پذیر را می توان یافت. شعر زیر از قیصر امین پور به اشارت خود شاعر برای شهدای فاتح لانه ی جاسوسی سروده شده است، اما می توان آن را نمونه ای از شعر «دفاع مقدس» (یعنی شعر جنگ) به حساب آورد.

ناگه رجز هجوم خواندند

بر گرده ی گردباد راندند

شستند به خون شب زمین را

شمشیر به آسمان رساندند

لرزید زمین چنان که گفتی

چندین رمه را ز جا رماندند

این شعر اگر هم درباره ی جنگ تأویل شود، باز در همان حوزه ی اجتماعی باقی مانده است و قطعاً نمی توان از آن قرائتی عاشقانه ارائه کرد.

شعر مقاومت از آنجا که در ذات خود شعری اجتماعی است، از عناصر بومی نیز بهره می برد و این در شعر مقاومت دیگر ملل نیز دیده می شود. آنچه مسلم است، نمی توان بدون نشانه های اجتماعی، شعر اجتماعی سرود. اما اینکه شاعر بتواند کلمات و عبارات شعر خود را از بند زمان و مکان رها کند، بحث دیگری است و این امر جز از شاعران و نویسندگان بزرگ بر نمی آید.

در شعر «طبل های غرّان» ضیاءالدین ترابی بهره گیری از عناصر بومی کاملاً روشن است:

سیاه مثل من، بی نام و نشان اینجا

مرگ من در الیزابت ویل مرگ تو بود

خون ریخته بر شارپ ویل

پیش از این بر زمین ریخته بود

دریولوندی

آلاباما و ممفیس

فرد هامپتون در بستر شیکاگو

خون و شلیک تفنگ در تاریکی

چنین پیش بینی کرده بودند آیا

که پلنگ باید بی هیچ جست و خیزی

در بسترش بمیرد؟

شاعر هر چقدر هم که مضامین و مفاهیم بکری را در ذهن خود خلق کند، باز هم ابزاری جز واژه برای بیان آن ندارد. اگر شاعر به هر دلیلی خود را در چنبره ی چند واژه محدود کند، قطعاً ابزارهای خود را محدود کرده است. در عین حال شاعر هر چقدر هم که قدرتمند باشد، به سختی می تواند کلماتی که دارای شناسنامه ای شناخته شده هستند به خدمت بگیرد، ولی هویتی دیگر به آن ببخشد. کدام شاعر قدرتمندی قادر است کلماتی «می»، «ساغر»، «خال لب» و... را با تعریفی جدید ارائه دهد؟

با این توضیح، شاعر دفاع مقدس مجبور است برای توفیق، از واژگان تکراری و کلیشه ای عبور کند.

3. چرا نباید شعرهای تأویل پذیر را نیز جزیی از شعرهای دفاع مقدس بدانیم؟

آیینگی مهم ترین خاصیت شعر است و اگر شعر حافظ و سعدی تا این زمان زنده و پویا مانده است، به همین دلیل است.

در شعر دهه هفتاد نمونه هایی یافت می شود که به شهادت خود شاعر درباره دفاع مقدس سروده شده است. چند بیت از غزل «آن روزها سبز» محمدرضا روزبه در اینجا آورده می شد"

با موجی از ترنم آن روزهای سبز

می رویم از تلاطم آن روزهای سبز

گل می کند دوباره در آیینه ی خیال

سوسو زنان تبسم آن روزهای سبز

در قاب چشم شعله ورم نقش می زند

تصویر پرتلاطم آن روزهای سبز

یک شب به میهمانی چشمان من بیا

ای از تبار مردم آن روزها سبز

این شعر یادی است از روزهای دفاع مقدس و خاطرات خوشی که شاعر از آن دوران دارد، اما روشن است که در آن کمتر نشانه های رایج شعر دفاع مقدس دیده می شود. در واقع شاعر نخواسته با چند واژه ی تکراری فضای شعر خود را محدود کند. در عین حال این شعر در فضاهای دیگر نیز تأویل پذیر است.

دو بیتی ذیل از سید عبدالله حسینی نیز از همین نوع است که اتفاقاً با غزل بالا فضایی مشترک دارد:

دلا چون صبحدم صادق نبودی

برای پر زدن لایق نبودی

بیا تا فاش گویم جرمت این است

که در آن روزها عاشق نبودی

بعضی از کلمات و ترکیبات در گذر زمان حامل مفاهیم مختلفی شده اند. بهره گیری از این کلمات، شعر را در یک حوزه متوقف نمی سازد. به کلمات گل و لاله در بیت ذیل از سهیل محمودی توجه کنید:

اگر که در کف دیوارها گل و لاله است

عجیب نیست که دیدار یار نزدیک است

گل و لاله می تواند نشانی از آذین بندی باشد، اما توجه داشته باشیم که گل و لاله را می توان تصاویر شهدا در نظر گرفت.

معمولاً حالت تأویل پذیری (از این نوع که مثال زدیم) در شعر سنتی بیشتر در غزل، دو بیتی و رباعی اتفاق می افتد؛ زیرا در این قالب ها مجال تفصیل نیست و فقط عرصه هایی برای بیان لحظه های ناب شاعرانه اند. اما در قصیده و مثنوی شاعر اگر هم نخواهد، کمابیش موضوع واحدی را در شعر پیگیری می کند و این از تأویل پذیری شعر می کاهد. با توجه به آنچه گفتیم، نمی توان این گونه شعرها را از حوزه ی دفاع مقدس حذف کرد؛ زیرا این شعرها از جمله شعرهای موفق هستند.

فردا

«آسیاب جنگ تقریباً از آب افتاده بود، اما هنوز جبهه های جنگ را ترک نکرده بودیم. یکی از آن روزها که دور هم جمع شده بودیم و از هر دری سخنی؛ سخن از تصرف فاو و عملیات والفجر هشت به میان آمد و سپس باز پس گیری فاو توسط دشمن. یکی از همین بسیجی ها که هنوز حتی پشت لبش هم سبز نشده بود، جمله ای گفت که هنوز در گوش من است. او گفت: «ما فاو را تصرف کردیم و دشمن آن را پس گرفت. اما باید دقت کرد که چه تصرف کردنی و چه پس گرفتنی! ما فاو را چگونه و با چه امکاناتی به دست آوردیم و عراق آن را چگونه پس گرفت؟!».

سال های دفاع مقدس روزهایی را به خود دید که نه قلم شاعر و نویسنده آن را به نگارش درآورد و نه دوربین فیلم ساز. کدام قلم توانسته شکوهمندی یک عملیات را به رشته تحریر درآورد و کدام دوربین به ثبت چنین لحظه هایی اهتمام ورزیده است.

در این زمینه می توان دو پرسش دیگر را مطرح کرد:

1. اگر شعرهای تأویل پذیر را نیز شعر دفاع مقدس بدانیم، چگونه می توان فرهنگ دفاع مقدس را به دوره های بعد منتقل کرد؟ آیا اصولاً این وظیفه به عهده ی شعر است؟

2.آیا منظور از دفاع مقدس تنها همان دوره ی جنگ عراق با ایران است؟

و شاید پاسخ:

1. برای اینکه یک شعر درباره ی دفاع مقدس باشد، باید کلیت آن فضای دفاع را تداعی کند. بی شک فرهنگ دفاع مقدس به چفیه، پلاک، سنگر و... خلاصه نمی شود.

شعر دفاع مقدس راه های نرفته ی زیادی پیش رو دارد. شاعر دفاع مقدس برای توفیق نباید خود را گرفتار تعدادی به اصطلاح نماد کند که دیگر حتی تأثیر عاطفی آن نیز به شدّت کم شده است. پاسخ به سؤالاتی چون چیستی و چرایی جنگ، فرهنگ حاکم بر جبهه ها و دستاوردهای دفاع مقدس می تواند موضوع شعر دفاع مقدس باشد. توجه به ظواهر جنگ بدون توجه به ساخت های معنوی آن دیر یا زود شاعر دفاع مقدس را به بن بست و تکرار می کشاند. گلوله مهم است، اما از آن مهم تر کسی است که آن را شلیک می کند و از آن مهم تر نیز انگیزه ی شلیک است. متأسفانه در شعر امروز حتی به شلیک کننده هم کمتر پرداخته شده است چه رسد به انگیزه ی شلیک!

از این نکته غافل نباشیم که بسیاری از آثار ادبی جهان در سایه ی جنگ تولد یافته اند که بارزترین آن «جنگ و صلح» تولستوی و «بینوایان» ویکتور هوگو است. چنگ ما نه در شکوه از جنگ های دیگر چیزی کم داشت و نه در انگیزه. اما چرا ما چنین شاهکارهایی را خلق نکرده ایم؟

از آنچه گفتیم می توان نتیجه گرفت که شعر در حکم یک رسانه، نه توان انتقال بعضی از لحظه های دفاع مقدس را دارد و نه رسالت آن را. بخش مهمی از میراث دفاع مقدس باید از طریق هنرهای دیگری ماندگار شود. شعر معاصر مجال شرح و تفصیل را از شاعر ربوده است و خواننده ی امروزی نیز از شعر چنین توقعی ندارد.

داستان، رمان و فیلم برای ثبت و انتقال صحنه های دفاع مقدس رسانه های توانمندتری هستند.

2. دفاع مقدس به معنای عام، نه در ظرف زمان محدود می شود و نه در ظرف مکان. ادبیات مقاومت مرزهای ملی و قومی را در می نوردد و مخاطب آن وجدان عام بشری است. بنابراین اگر بخواهیم بر مبنای تعریف ادبیات مقاومت به این موضوع بنگریم، جنگ هشت ساله فقط بخشی از آن را به خود اختصاص می دهد. حتی موضوعات جنگ هشت ساله نیز هنوز در جامعه ساری و جاری است و به راحتی نمی توان از کنار آن گذشت. از سوی دیگر هر روز در جهان وقایعی رخ می دهد که می تواند موضوع شعر مقاومت باشد. اگر منظور از برگزاری کنگره های دفاع مقدس حفظ فرهنگ جهاد و ایثار است، نادیده گرفتن وقایعی که در آن حقوق مظلومان نادیده گرفته می شود، نقض غرض است. البته نمی توان به بهانه ی وقایع روز، دوره ی جنگ هشت ساله را به فراموشی سپرده. اما گویی فصل الخطاب همه ی این حرف ها تصمیم متولیان کنگره ی دفاع مقدس است. آنان تصمیم می گیرند که کدام شعر درباره ی دفاع مقدس است و دفاع مقدس کدام است؟

 

 

سید اکبر میر جعفری 



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 257
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]

همه از بی نشانی ات رنجورند

قطعه زیر سروده مرحوم استاد « مهدی آذر یزدی» است که پیرامون شهادت سروده است. باشد که روحش در کنار شهدا شاد گردد:

 

 

 زنده یاد آذر یزدی

مرد آزاده را بسی سهل است

کز همه چیز بگذرد جز نام

از سر جاه و مال برخیزد

جان دهد نیز در ره اسلام

جان عزیز است و دین عزیز تر است

وآنچه از جان گذشته جانان است

آن که آگاه از شهادت خویش

جان فدا می‌کند، شهید آن است

از شهیدان کریم تر کس نیست

در نظرگاه خلق و خالق نیز

بعد از آن هر که نیز در راه است

تا کند جان فدا هموست عزیز

آدمی لیک خوشدل از نام است

بی نشان جان سپردن آسان نیست

وآنکه در بند نام نیز نبود

در دلش جز صفای ایمان نیست

گرچه فرجام کار یکسان است

دل مردم به یادگار خوش است

ماندن نام شخص آخر نیز

بر سر لوحه مزار خوش است

ای بسا کار باقیات ‌الخیر

در جهان هست بهر ماندن یاد

معبد و مرقد و کتاب و کلام

اثری از حضور بی فریاد

هر کسی نام خویش دارد دوست

نام هر کس نشان بودن اوست

نام نیک است آنچه می‌ماند

یاد نیکو قرین نام نکوست

یاد نام ‌آوران به نام کنند

نام اگر نیست، یاد چون باشد

دل ز گمنامی شهید سعید

گرچه سنگ است غرق خون باشد

آن که بی‌ نام می‌کند ایثار

هست نزدیکتر ز قرب اله

ای خوشا در گذشتن از همه چیز

بی‌ نشان خالصاً لوجه‌الله

وقت ایثار جان به گمنامی

هست یک سر نشان حق جویان

رهروان طریقه اخلاص

وحده‌لا‌شریک ‌له گویان

در شگفتم آن چگونه دل است

دل در یافته پیام الست

دل در باخته به عشق وصال

دل پرداخته ز هر چه که هست

یک سر و صدهزار سر همراز

یک تن و صدهزار تن همراه

همه از بی‌نشانی اش رنجور

همه از سرفرازی‌اش آگاه

یاد او زنده تا ابد بر جای

نام او رفته پیام او مانده

برتر از هر چه جهان هستند

درس جانبازی و شرف خوانده

ای شهید بزرگوار که کرد

همتت جان فدای دین و وطن

کشور از توست در امان از خصم

دوست از توست ایمن از دشمن

ای رها کرده هر چه دنیایی است

پدر و مادر و زن و فرزند

رفته تا عرش کبریا تنها

همه با حیرت و تو با لبخند

دم فرو بسته جان گرفته به دست

گشته بی‌نام و بی‌نشان مفقود

از تصلای دوستان محروم

با تولای خالق معبود

جان به قربان چون تو قربانی

دل فدای تو باد و همگامان

جان تو در جوار حضرت حق

اجر تو با خدای گمنامان

گر نداری مزار باکی نیست

جای آرامگاه تو دل ماست

تو در مشکلات حل کردی

آنچه رد جان ماست، مشکل ماست

ما ز روی تو تا ابد خجلیم

که تو واصل شدی و ما به رهیم

گر نداریم پاس همت تو

در دل از شرم خود چگونه رهیم

آفرین بر تو آفرین خدای

ای جوانمرد نام رفته ز یاد

آفرین خدای بر پدری

که تو پرورد و مادری که تو زاد

گرچه گمنام رفتی از دنیا

خود ز نام‌آوران شدی معدود

از من ای نیک‌نام بر تو سلام

 

از من ای زنده‌یاد بر تو درود 



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 226
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]

منظومه شهدای تفحص

منظومه ای که خواهید خواند ، سروده شاعر بسیجی حاج رحیم چهره خند می باشد. این منظومه با یاد شهدای یگان تفحص لشکر 27 محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) سروده شده و نام تمامی ده شهید مذکور در آن ذکر گردیده است.

 

برای مرغان باغ ملکوت ، شهدای گلگون کفن تفحّص شهدا

تفحص

 

 

بــــــــرای خیــلیـامـــون

 

بیست ساله جنگ تمومه

یادش مـــــونده فقط تــو

شــــلمچــه و تنـــومــه

******

واســــه تفحّــصی‏ها

اول عشـــــقــه ولــی

تو سنگـــــرا می‏گــردن

جون می‏کّنن یا علی (ع)

******

بچـــه های تفحّــص

هنــوز تــوی سنگـرن

با دل دریایی شــــون

ناخـــــدای لنـگـــــرن

******

بچــــــه‏های تفحّص

"سد علی موسـوی"

یه روز شهیدشدش با

"علیـــرضا حیـــــدری"

******

تو قتلـگاه فکّــــــــه

بین میــــدون مین‏ها

عرق می‏ریختن باهم

لابــلای کمیــــــــن‏ها

******

خب بایدم این وسط

یه عده حتماً باشـن

مثل تیــــم تفحّـص

راهی قتلگاه شـن

******

از تلـــه ها نترسـن

کارها رو دنبـال کنـن

خسته نشن بگــردن

خستگی‏رم چال کنن

******

بعدش محمود غلامی

با سعیــــد شاهـــدی

بازم با هــم پــریــــدن

خـــدا خـودت شاهدی

******

نوبت صابــری شـد

عباس اول پریــدش

برادرش حسین هم

خدا یه روز خریـدش

******

هر دوتاشون پریـدن

رفتن پیش شهیـــدا

خــون دوتا بـــــرادر

ریختش به روی رملا

******

مشغول گشتن بودن

بین میــدون میــن‏ها

دنبال هــر شهیـــدی

لابـــلای کمیـــــن‏ها

******

یه روز مجیـــد پازوکی

به علی محمود ونــد

گفت پهلوون ، غم چیه

به روی غمها بخنـد

******

بیــعـت ما بیــعـتـــه

به ما میـگن بسیجی

خون شهیــد رو ببین

از اینــجا تا دوعیجی!

******

تو لحظه‏های سختی

میریــم ســراغ خـــدا

روضه باهم می‏خونیم

غم میشه از دل جـدا

******

بــرای عــزت دیـــــــــن

چون می‏کّنیم خون میدیم

به مرگمــون می‏خندیــــم

تو معـــرکـه جـــون میدیم

******

علی گفتش مجید جون

آستین‏ها رو تا کنیــــم

به قیمت جـــونمــــون

شهیـــــد رو پیدا کنیــم

******

فرداش علی محمودوند

شهیـــــد شدو پریــدش

دیگــه کسی علـی رو

تــو بچـــه ها ندیـــدش

******

بعـــــد از علـی ، پازوکـی

اخماش همش تو هم بود

با بیل می‏رفت تـو فکـــه

دشمن هر چی غم بـود

******

هرکس به آتش عشق

تفتیــد چــون سپنـدی

پایش رسـد سـرانجام

بــر اوج ســربلنـــدی

******

آقامجیــــــد تـــو رملا

حتی اگر سنگی بــود

با بیل می‏رفت پای کار

بـولدیـــزر جنـگی بـود

******

میگفت باید این روزا

با سختیا ســـرکنیم

خستـگیا باشــــــه ‏تا

با شهــــــدا درکنیم

******

مادرهای شهیـــدا

منتظـــر شهیــدن

شهیدایی که اصلاً

پلاکشــم ندیــــدن

******

من‏ که دست خودم نیست

همش آتیـش می‏گیــــرم

روزی دویست سیصد بار

به یادشــون می‏میـــرم

******

ماها بایــــد بگـردیــــم

این گــــره رو واکنیـــم

به قیـمت جــونمـــــون

شهیـــــد رو پیــدا کنیــم

******

از تلــه‏ها نتــرسیــــم

کـارها رو دنبـال کنیـــم

خسته نشیم شب و روز

خستگی رم چال کنیــم

******

با ایـــن نـگـاه قشــنـگ

از صب تا شب جون میکند

آخرش هم رفت رومیـــن

مونــد رولبش یه لبخـنـد

******

بچــــه ‏هـای تفحّــص

دیدن هستش جای کار

سخت بود ولی خداییش

جـون می‏کندن پای کار

******

رفتـن بازهـم تــو میـــــدون

کار خـــداچون میــخواســـت

تفحـــــص شــهیـــــــــدا

یه‏ ریز هَمَش‏ خون‏ میخواست

******

بازم شهیــــــــد شـهبازی

رفت و پشت بیل نشست

خسـته نشد صب تا شب

کمـــرِ کا ر رو شـکســت

******

یه روز غــروب تـو رملا

انگار که مهمــونی بود

"علیــــرضا شـهبازی"

از ســرتاپا خونی بـود

******

"محمـــــــــــد زمانی"

تنـها نذاشت علی رو

هر دو باهـم پریـــدن

گفتنـــد" یا علی" رو

******

هر کس به آتش عشــق

تفتیــد چون سپنـــــــدی

پایش رســـد ســرانجام

بر اوج ســربلنــــــــــدی

******

رفتنـــــــــد ولی یادشان

در قلب ما زنــــــده است

تا هست ماه و خورشیــد

این یاد پاینــــــــده اسـت

 

اسامی مقدس شهدای تفحص به ترتیب زمان شهادت :

 

1ـ شهید سید علی موسوی

منظومه شهدای تفحص

 

2ـ شهید علیرضا حیدری

منظومه شهدای تفحص

3ـ شهید سعید شاهدی

منظومه شهدای تفحص

4ـ شهید محمود غلامی

منظومه شهدای تفحص

5ـ شهید عباس صابری

منظومه شهدای تفحص

6ـ شهید حسین صابری

منظومه شهدای تفحص

7ـ شهید علی محمودوند

شهید محمودوند

8ـ شهید مجید پازوکی

شهید مجید پازوکی

9ـ شهید علیرضا شهبازی

شهید شهبازی

10ـ شهید محمد زمانی

شهید زمانی

 

 

گلزار بهشت زهرا (س)



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 269
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]

...بیمارستان ، اتاق بابا، سرفه

 

 

ما سینه زدیم، بی صدا باریدند

از هر چه که دم زدیم آنها دیدند

ما مدعیان صف اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند

 

**********

 

من و دلدادگی از بوی دلدار

من و آوارگی در کوی دلدار

دلم خواهد جدا گردد سر از تن

شود نامم شهید کوی دلدار

 

*********

 

من مانده ام و دلی که غربت دارد

سرتاسر زندگیم غربت دارد

رفتند شهیدان ره عشق، اما

من مانده ام و دلی که حسرت دارد

 

شهدا

گوشه تنهایی

 

در گوشه ی تنهایی یاد آر از آن تنها  

تنها شده مجروحی در خاک بیابان ها

یاد آر از آن خوبان، دلداده ی عشق حق

از بهر نجات تو گشته به خدا ملحق

تا چند نیندیشم ما اهل کجا هستیم

ره سوی کجا داریم مقصد به کجا بستیم

آن کو نکند در سر اندیشه ی فردا را

مغبون بکند بر خود دنیا  و هم عقبا را

یک طرح نوی افکن یک حرکت دیگر کن

گامی سوی تقوا نه، ره توشه ی محشر کن

اهل دل و دین باید تا طرح نوی شاید

بی حرکت جانانه کی عشق بدست آید

از خود برهان شیطان با اهل دلی بنشین

خود میوه عرفان را از محضر او بر چین

یاد آر از آن یاران کز بهر خدا رفتند

دست از مس جان شستند گشتند طلا رفتند

تا چند شوی غافل از یاد فداکاری

فکری بنما آخر یاد آرجانبازان

امروز در این کشور مرهون همان هاییم

رفتند که من با تو ، در امن بیاساییم

دشمن زچه رو امروز روبه شده آن شیرش

این خون شهیدان  بود، کرده است زمین گیرش

پس راه درست ما، راه شهدا باشد

در خط شهیدان باش، کان راه خدا باشد

 

                                                                                  محمد دانشی

 

سرفه

 

...بیمارستان ، اتاق بابا، سرفه

بابا خوبی..؟جواب، تنها سرفه

«بابا جان داد»روی تختش دیدیم

یک عمر نوشت مشق خون با سرفه

 

نشانه

 

از آن همه خیر و نیکی ات حرف بزن!

از صندلی شریکی ات حرف بزن!

خاموش نشو، نشانه هایت کم نیست

با پای پلاستیکی ات حرف بزن!

 

                                                                      اسماعیل محمدپور

 

 

برای شهیدان

 

منزلت افتاد اگر در کوچه تا مهتاب ها

می توان دیدن تو را. چون موج ها در آب ها

عشق، همسویی ندارد با هوس، بیدار باش

رنگ دریا می نماید خفته را، مرداب ها

در کدامین کهکشان مأوا گرفتی، کاین چنین

می خورد برهم نظام رمل و اسطر لاب ها

منزل آن جان قدسی، محبس این خاک نیست

کی نشیندآفتابی در حصار قاب ها؟

عاشقان با حلقه خونین، رقص بسمل می کنند

خون دل می ریزد این جا، ناله ی مضراب ها

موج این دریا فریبت می دهد، ای دل ،حذر

نوح این جا می شود باز بچه ی گرداب ها

بیم ویرانی است از باران گریه،دیده را

خانه ویران می شود آری، پس از سیلاب ها!

 

 

                                                                              حسین اسرافیلی



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 222
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]

من و جنگ یاران دیرینه ایم

محمد رضای آقاسی را کسی نیست که نشناسد. شاعر شوریده ای که کلماتش را چون گدازه های آتشفشان بر جان های تشنه می افکند و آتش‌شان می زد. با آن صدای گرم و رسا و آن لحن حماسی و آن هیبت باشکوه. که البته همه دیده ایم و شنیده ایم و حاجتی به این توصیفات نیست. آقاسی شاعری بود که شعر را از درون محافل و مجالس خودمانی شاعران ـ که برای هم شعر می گویند و برای هم شعر می خوانند و برای هم در تیراژ هزار و دوهزار شعر چاپ می کنند و برای هم کنگره و شب شعر برگزار می کنند و برای هم به هم جایزه می دهند و برای هم... ـ بیرون آورد و به میان مردم برد.

مرحوم آقاسی

 و نه مردمی که برای پز و پرستیژ شعر می خوانند و کتاب شعر دست می گیرند. بلکه همین مردمی که در کوچه و خیابان و شهر و دهات و بازار و مسجد و... می بینیم. یعنی همین من و شما. آقاسی از مساجد دورافتاده ترین روستاهای سیستان و بلوچستان تا بزرگترین محافل مذهبی پایتخت مخاطب داشت. و تازه مثل هر شاعر راستین دیگر، بعد از مرگ غریبانه اش بسیار بیشتر از دوران حیات ظاهری اش زنده است و شور می آفریند.

آقاسی شاعری را با شعر جنگ شروع کرد. با همان لحن حماسی و رجزگونه که در ادامه از او دیدیم. روایت حماسی او از جنگ در شعرهایی که می خوانید کاملاً هویداست. علی الخصوص در شعر دوم که گزارش گونه‌ای است از یک عملیات جنگی.

رسم شهادت بجاست

 

به نام خداوند مردان جنگ

دلیران چون شیر و ببر و پلنگ

به نام خداوند مردان دین

ز شک رفته مردان اهل یقین

به نام یلان محمد نژاد

که شد شورشان غبطه گردباد

علی صولتانی که در خون شدند

به یک نعره از خویش بیرون شدند

به نام کسانی کنم ابتدا

که در خاک از آنهاست جوش صدا

به نام غیوران زهرا نسب

ز خود رستگان به حق منتسب

حسن مذهبان صبور آمده

می زهر نوشان آن میکده

خراباتیان حسین آشنا

به خونرنگی مشرقین آشنا

اگر دم فرو بندم از ذکرشان

رها نیستم یکدم از فکرشان

من و یاد یاران که سر باختند

ولی بر ستم گردن افراختند

سحرگاه اعزام یادش بخیر

و گردان گمنام یادش بخیر

لباسی که خاکی تر از خاک بود

ولی چون دل عاشقان پاک بود

من و چفیه ای ساده و بی ریا

رفیقانی افتاده و بی ریا

الهی به مستان بربط شکن

به مردان توفانی خط شکن

الهی به گردان زید و کمیل

دلیران چون رعد و توفان و سیل

به آنانکه بی پا و سر آمدند

شهید از دیار خطر آمدند

به مفقود و جانباز و ایثارگر

که شد تیغ شان بر عدو کارگر

به مردان در کنج محبس قسم

به والفجر و بیت المقدس قسم

به خیبر که برکند مولا درش

به رأسی که صد پاره شد پیکرش

به دلتنگی کربلای چهار

به یاران بی مدفن و بی مزار

به فتح المبین و به فتح الفتوح

به توفان،‌ به کشتی، به دریا، به نوح

به مرصاد و مردان مرگ آفرین

منافق ستیزان تیغ آتشین

به آنان؛ که:

رسم شهادت بجاست

مرا بر ولی خدا التجاست

 

 

 

*****

من و جنگ

 

 

من و جنگ، یاران دیرینه ایم

کمربسته در هشت وادی خطر

سپر ساخته سینه بر تیرها

شنا کرده در شط خون جگر

به کارون و اروند تا پل زدیم

گذشتیم از خویش تا رزمگاه

در آنسوی دشمن کمین کرده بود

عظیم و تهی همچو ابری سیاه

چو توفان وزیدیم و برهم زدیم

ز خار و خسان خواب و آرام را

خلیج از تب و تاب ما موج زد

نوشتیم با خون سرانجام را

به یاد آر: بس قایق تیزرو

شبانگاه بر خط دشمن زدند

به یک انتقام آخرین ضربه را

بر اسلام منحط دشمن زدند

خطر بود و شط بود و غواص ها

سلاحی بجز عشق و ایمان نبود

ز نیزارها بی صدا رد شدیم

صدایی بجز صوت قرآن نبود

مرا حضرت ساقی آواز داد

که: جنگ است،‌ باید مهیا شوی

زنی آنچنان بر صف تیغ و ها

که از کشتگان ره ما شوی

یکی غزوه چون غزوه های دگر

هماهنگ اصحاب احمد شدم

سپاهی مقدس تر از بدر بود

که من در رکاب محمد شدم 



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 213
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]

یاد شبهای حنا بندان بخیر ...

منظومه ای که خواهید خواند ، سروده شاعر بسیجی حاج رحیم چهره خند می باشد. این منظومه با یاد شهدای گروه دستمال سرخ ها( نیروهای تحت امر شهید اصغر وصالی فرد) سروده شده و  در اختیار مشرق قرار گرفته است. در این شعر ، نام تمامی شهدای گروه دستمال سرخ ها  ذکر گردیده است.

حنابندان

 

 

مختصری درباره «دستمال سرخ‏ها»:

 

(از کتاب «خبرنگار جنگی» صفحه 111 و 112تألیف مریم کاظم زاده ):

دستمال سرخ‏ها کسانی هستند که کم حرف می‏زنند ، وقتی به آنها می گویی که «خبرنگارم ، بیا مصاحبه کن» می گویند : خبرنگارها بروند همان دروغهای خودشان را بنویسند و می گویند : خبرنگارها بعد از واقعه می‏آیند و فقط آنچه را که می ‏خواهند ببینند ، می‏نویسند .

دستمال سرخ‏ها کسانی هستند که اغلب از خانواده خود خبر ندارند و خانواده نیز از آنها بی‏خبر است ؛ وقتی به آنها می گویی «خانواده‏ات نگرانِ توست» پیغامی برای آنها نداری ؟ به روستائیان بینوا و فلک زده اطراف خود عاشقانه نگاه می‏کنند و می گویند : «خانواده من همین‏ها هستند» .

دستمال سرخ‏ها کسانی هستند که در ابتدای درگیریهای کردستان در گروه خود چهل نفر بوده‏اند و تا چند روز گذشته هشت نفر از آنها باقی مانده بود . دستمال سرخ‏ها کسانی هستند که هر شب بعداز نماز مغرب و عشاء در دعاهای خود می‏گویند : خدایا شهادت را هرچه زودتر نصیب ما کن و در جیب خود و روی قلبشان ، آنجا که این همه عشق و محبت به خدا را در خون غرق می‏سازد ، این وصیت نامه را نگه میدارند :

«سلام ، سلام بر پدر و مادر عزیزم که پسری به دنیا و ملت ایران تحویل داده‏اند که تا آخرین قطره خون خود در راه دین ، در راه وطن جنگید و این مردن ، افتخاری است برای شما ، خالقا شکرت که مرا شهید حساب نمودی ، این وصیت من ....

گریه مکن مادرم ، گریه مکن خواهرم ، گریه مکن پدر عزیز و بزرگوارم ، الله اکبر ، الله اکبر ، الله اکبر ... »

(خلاصه مطلب چاپ شده در روزنامه انقلاب اسلامی 1358)

 

یاد شبهای حنابندان بخیر ...
اصغر وصالی(با گلوله آرپی جی به دست) و همرزمان دستمال سرخش

یاد شبهای حنابندان بخیر ...

به یاد (دستمال سرخ‏ها)

 

 

یاد «اصغر وصالی» آن یلِ تنها بخیر

یاد آن فرمانده شیراوژنِ یکتا بخیر

 

یاد«تیموری» ، «جهان بین» و «رضا خانی» بخیر

یاد «نجمی» و «مقدّم» ، با «فراهانی» بخیر

 

یاد «دستمال سرخِ» دور گردن‏ها بخیر

یاد شبهای وداع و گریه‏کردن‏ها بخیر

 

یاد اردوگاه و چادرها که چیزی کم نداشت

یاد شبهایی که آدم در دل خود غم نداشت

 

یاد «هادی مهاجر» ، یاد «نوری پورِ» ما

یاد «وجعلنا» و یاد چشمِ خصمِ کورِ ما

 

یاد «نجمی» ، «اوسطی» ، «بیگی» ، «رحیمی» و «فرید»

یاد آنهایی که مولا جانشان را می‏خرید

 

کاش بودی زیرِ آتش ، همرهِ «محمّدی»

کاش میرفتی تو روزی هم ، رهِ محمّدی

 

یاد شبهای «سرِپل» با حنابندان بخیر

بهر ترکش‏های زرّین ، آرزومندان بخیر

 

شد شهید روزی «مرادی» همرهِ «داورزنی»

تا توانی پرچم دین بر رخ خاور زنی

 

شد دل بازی دراز و تنگه کورک کریمان

مقتل یاران مظلوم حقیقت جویمان

 

یاد «خیام باشی» و «آزاد» و «نوروزی» بخیر

یاد محوِ دشمن دون ، با سیه روزی بخیر

 

مثل «اردستانی» و «قربانی» و مثل «فرید»

باید از بامِ علایق ، عاشقانه پرکشید

 

مثلِ «جعفرزاده» باید یکسره عاشق شدن

چون «بیاتِ» غرقِ خون بر کوه غم فایق شدن

 

عشق را چون «ملکی» در عاشقی کردن بیاب

معبری زن با کلنگ عاشقی تا پیشِ آب

 

یاد خون ، ماسه ، حماسه ، یاد آن گِل‏ها بخیر

یاد چکمه ، قمقمه ، پوتین ، حمایل‏ها بخیر

 

یاد میدانهای مین و والمری هایش بخیر

یاد موجی گشتن و یاد کَری‏هایش بخیر

 

یاد زخمی‏های جا مانده در آن هول و وَلا

یاد آن پیکر که شد خاکِ رهِ کرب و بلا

 

کِی توانی چون «فلاحت‏کارِ» عاشق جان دهی

جانِ خود را بهر دردِ دیگران ، درمان دهی

 

مثل «قربانی» «لسانی» چون «امیرِ تفرشی»

باید از بهرِ شهادت ، گیوه‏ها را برکشی

 

چون «وصالی»ها ، «لسانی‏»ها اگر سودا کنی

راه خود را می‏توانی عاقبت پیدا کنی

 

یاد اردوگاه «کرخه» ، «کوزران» «دشت شیلِر»

یاد شبهای منوّر ، توپ اطریشی ، فیلر

 

«دار بلوط» و «قلعه ویزان» و «جگرلو» ، «کوره‏موش»

یاد خطهایی که می‏آمد در آن ، خون‏ها بجوش

 

شد دلِ «بازی دراز» و «تنگه کورک» کویمان

مقتلِ یارانِ مظلومِ حقیقت جویمان

 

در سنندج تا «نقی خانی» بخون آغشته شد

بذرِ حق در خاکِ خونینش همان دم کِشته شد

 

در «سرپل» ، «مردپیشه» شد شهید و شب گذشت

پیکرش در «کوره موش» جا ماند و تاب و تب گذشت

 

شد تفحص : گرم شد ده روزِ بعد ، بازارِ ما

پیکر گلگونِ او شد ، زینتِ گلزار ما

 

در مصاف حق و باطل شد فدا محسن چریک

چشم هستی بعد از او دیگر ندید یک تن چریک

 

آبرسانی کرده با خون ، قطره قطره ، چیک و چیک

بر نهالِ نورسِ دین خدا ، محسن چریک

 

یاد «احمد ترابی» ، دار بلوط و «لک» بخیر

یاد آن حماسه‏ها در آن تک و پاتک بخیر

 

با شهید «علی نقیان» پاوه سامان داده شد

عصر سختی‏ها گذشت و یاوه پایان داده شد

 

خیل یاران چون «سعید کاسی» و «موسویان»

یک به یک رفتند و ما اینگونه عاجز از بیان

 

ای شهیدان سفر کرده خدا را نظری

ما گدایان شمائیم ، گدارا نظری !

 

ما که از قاله عشق شما جا مانده‏ایم

بی شما در این فراق آباد تنها مانده‏ایم

 

ما که منصور صفت بر سر داریم هنوز

عاشق و منتظردیدن یاریم هنوز

 

چون گل سرسبد عشق ، شماها رفتید

ما که چون میوه نارس ، تَهِ باریم هنوز

 

شربتی بود نصیب تو در آن معرکه‏ها

ما ولی چشم بر آن قولِ تو داریم هنوز

 

گفته بودی چو رسی ، دستِ مرا می‏گیری

در سرِ کوی وفایت سرکاریم هنوز

 

بهر دیدار شما ، ای پهلوانان شرف

حیف از دشت شقایق ، به کناریم هنوز

 

پیکر صدپاره خواهد پهنه میدان عشق

ما که این عرضه نداریم و خماریم هنوز ...

 

ای فلک ما را چرا تنها رها کردی تو پس

راه ما را بسته‏ای آخر چرا از پیش و پس ؟

 

ما که با یارانِ خود پیمان خونین بسته‏ایم

پس چرا اینک چنین ، زار و نزار و خسته‏ایم ؟

 

عشق هم چون دفتری بسته ، کناری مانده است

بس که از یادِ همه رفته که کاری مانده است

 

بر در سنگر که متروک است و ویران است و سرد

از بساطِ عنکبوتی مرده ، تاری مانده است

 

سنگر خمپاره خالی ، قبضه‏ها را تک زدند

موشکی بی قبضه اینجا ، یادگاری مانده است

 

تابلو «معراج اینجاست» با دو پای آهنی

همچنان آماده اینجا در کناری مانده است

 

یادگار از صحنه‏های پرنشاط جبهه‏ها

دبه‏ای پوسیده پیش چشمه ساری مانده است

 

کوله امداد خالی ، سنگرِ امداد ، ویران

دارها بر چیده ، تنها ، خون جاری مانده است

 

مثل اینکه زان همه شور و شررهایی که بود

قوطی کنسرو خالی ، یادگاری مانده است

 

عطری از گل در زمستان فراموشی بجا

یادگاری از نسیم نوبهاری مانده است

 

پرپر روزمرّگی‏ها شد ، گلستان شهید

آنهمه گلهای پرپر رفته ، خاری مانده است

 

چون چراغی راهِ ما ، روشن ز خون گشت و ولی

اینک اینجا در دلِ ما ، شامِ تاری مانده است

 

با غنیمت خواری ما و شما در خیمه‏ها

ردِّ پایِ خصمِ رَذلِ نابکاری مانده است

 

بس که نامردیم و از راه شهیدان غافلیم

یادمان رفته که از خون ساز و کاری مانده است

 

یادمان رفته که عزّت را بها خون بود و بَس

تا رهایی ، زاده و اینگونه جاری ، مانده است

 

خرجِ ما صدها هزاران خون گلگون شد ولی

دوشِ غفلت ، زیر بارِ جیره‏خواری مانده است

 

دستِ ما در خون فرو رفته ، ولیکن پای ما

در نبودِ پایداری ، پایِ داری ، رفته است

 

پیکر صد پاره خواهد ، پهنه میدانِ عشق

دوش ما در زیرِ بارِ این نداری مانده است

 

زَهره‏ای چون شیر خواهد ، عرضه‏ای همچون شهید

هر که این عرضه ندارد ، در خماری مانده است

 

فرصتِ محدودِ ما را فرصتی باید که نیست !

فرصت از کف رفته در کف دین نداری مانده است

 

در قیامت ، عاقبت بیند دو چشم کورِ ما

غافلان را نقشِ عزّت رفته ، خواری مانده است

 

دادِ مظلومان ستاند عاقبت ، دستِ خدای

ذوالفقار آماده در کف ، تک سواری مانده است

 

چون زیادِ عاشقان رفته که کاری مانده است

عشق هم چون دفتری بسته ، کناری مانده است .

 

والسلام

 

 

شاعر :رحیم چهره خند



درباره : فرهنگ جبهه , اشعار ,
بازدید : 248
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 5 صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 870 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,562 نفر
بازدید این ماه : 5,205 نفر
بازدید ماه قبل : 7,745 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک