فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

شهرياري,سيّدمـيربهزاد

 

 ملقّب به آقابزرگ بود، فرزند اديب شهير سيّدمحمّدطاهر (مشهور به شفيق شهرياري) ؛درپنجم فروردين 1333 ه ش در خانواده‌اي عالم و فرهيخته در روستاي «بحــيري»در استان بوشهر ديده به جهان گشود. او از كودكي به لحاظ جسمي و روحي، در خانواده‌اي نشو و نما يافت كه بدون ترديد از مفاخـر علم و ادب استان بوشهر به شمار مي‌رود. آن شهيدِ سعيد، در پنجمين بهارِ پربار زندگيش نزد آخوندي به نام مرحوم زائرغلام شكفته ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ به فراگيري قرآن كريم مشغول شد. مرحوم شفيق، اين آخوند را جهت تعليم قرآن به فرزندان خود و ساير هم‌محلّه‌ايها از خورموج به روستاي بحـيري آورده بود. شهيد شهرياري به مدد هوش سرشار و ذكاوت بالا، موفّق شد در عرض مدت شش‌ماه، قرآن كريم اين كتاب هدايت‌گر الهي را به وجهي نيكو ختم نمايد. در قديم‌الأيّام، مرسوم بود اگر كسي موفّق به ختم كلام الله مجـيد مي‌گرديد، به ميمنت اين رخداد مـبارك، جشن مفصّلي ترتيب داده مي‌شد و لذا پس از آنكه شهيد شهرياري قرآن كـريم را خـتم كرد، مرحوم شفيق، مراسم باشكوهي را بدين‌منظور ترتيب داد.
در سال 1339 ، در سن 6 سالگي راهي خورموج شد و در دبستان ادب، مشغول به تحصيل گرديد. او در طي مدت 6 سال با شايستگي و موفّقيت تمام توانست دورة ابتدايي را كه در آن زمان شش سال بود، به پايان رسانَد. پس از آن در دبيرستان ادب خورموج، به ادامة تحصيل پرداخت و دورة اول دبيرستان را در سال 1348 با موفقيت سپري نمود. از آنجاييكه دورة دوم متوسطه در خورموج وجود نداشت، در همين سال همراه با ساير برادران، جهت ادامة تحصيل، به بوشهر رفت و در دبيرستان سعادت مشغول به تحصيل شد. او در طي مدت تحصيل در دورة دوم متوسطه بين سالهاي 1348 تا 1351، در زمـرة دانش‌آموزان برتر دبيرستان سعادت بود و در سال آخر دبيرستان موفق شد رتبة اول را در سطح استان كسب نمايد.
پس از كسب مدرك ديپلم ادبي در خـردادماه 1351، با توجه به اينكه از هوش سرشار و استعداد ممتاز و توانمنديهاي فراواني برخوردار بود، در زمينة ادامة مسير زندگي، با پيشنهادهاي متفاوتي مواجه گـرديد. عده‌اي بر اين عقيده بودند كه شايسته است براي ادامة زندگي، مسيري را انتخاب نمايد تا بتواند به زودي صاحب شغل و مقامي برجسته و درآمدي كلان گردد. از طرف ديگر چون در سال آخر دبيرستان، حائز رتبة اول گرديد،« دانشسراي عالي تهران» از او خواست تا بدون كنكور، در آنجا به ادامة تحصيل بپردازد. اما با توجه به علاقة وافري كه به فراگـيري معارف اسلامي داشت، به نيّت قـبولي در رشته‌اي در اين همين موضوع، در كنكور سراسري شركت كرد و انتخاب اول خود را در برگ انتخاب رشته، رشتة «فقه و مباني حقوق اسلامي» تعيين كرد. پس از اعلام نتايج در اواخـر شهريورماه سال 1351، در اولين انتخابش قـبول گرديد و جهت تحصيل در رشتة مذكور، راهي مشهد مقدّس شد و در دانشكدة« الهيات و معارف اسلامي دانشگاه فـردوسي» اين شهر، مشتاقانه به تحصيل پرداخت. شهيد در تمام دوران تحصيل در دانشگاه از دانشجويان زبده و ممتاز بود. آنطوريكه خود شهيد، بارها اظهار مي‌داشته، افتخار شاگـردي رهـبري معظّم انقلاب را نيز در مشهد مقدّس داشته است. او در شهريورماه سال 1355 موفق شد تحصيلات خود را در مقطع ليسانس، رشتة فقه و مباني حقوق اسلامي به پايان برساند.
شهيد شهرياري در سومين سال دوران دانشجويي خود، در مورخة 02/06/1353، با خانم خديجة ركـني ازدواج كرد كه حاصل اين ازدواج، دو پسر به نامهاي سيّدمحمّدمهدي و سيّدمحمّدحسين است. پس از فارغ‌التحصيلي از دانشگاه، با اينكه به انجام خدمت سربازي در رژيم طاغوت، هـيچ رغبـتي نداشت، بنا به توصية عده‌اي از علماءِ قم، جهت ترويج فرهنگ ناب اسلامي در بين سربازان، در مورّخة 25/09/1355، جهت انجام خدمتِ وظيفة عمومي، راهي تهران شد و پس از مدت دوسال، در مورّخة 25/09/1357 در بحـبوحة مبارزات انقلابي ملت مسلمان ايران، خدمت سربازي را به پايان رسانيد. لازم به ذكر است با اوج گرفتن نهضت مقدس اسلامي و پس از فرمان حضرت امام(ره) مبـني بر فرار از پادگانها، شهيد به قــم فرار كرد و پس از آن با مشورت دوستان، به زادگاهش روستاي «بحـيري» برگشت و اولين راهپيمايي عليه رژيم طاغوت را در روستا ترتيب داد.
او چـندي پس از اتمام خدمت سربازي در مورّخة 01/12/1357، در حاليكه هشت روز از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي مي‌گذشت، در رشتة دبيري به استخدام آزمايشي آموزش و پرورش درآمد و به عنوان دبير، در دبيرستان« ابوذر غفاري خورموج»، مشغول به تدريس گرديد. او در 2/2/1358، به استخدام قطعي آموزش و پرورش درآمد و علاوه بر تدريس، فعاليتهاي ديگري را نيز در كسوت كارمند آموزش و پرورش به انجام رسانْد.
در آستانة تدارك اولين دورة انتخابات مجلس شوراي اسلامي پس از پيروزي انقلاب، به درخواست و اصـرارِ علما، روحانيون، انديشمندان و چهره‎هاي سرشناسِ منطقه، در حوزة انتخابية «رودباران» شامل شهرستانهاي« دشتي»،« تنگستان»،« دير» و «كنگان»، كانديدا شد و موفّق شد در مرحلة دوم انتخابات، كه در مورّخة 19/2/1359 برگزار گرديد، با كسبِ 23045 رأي از كلِّ 27920 رأي و با اكثريّتِ مطلق آراءِ مردم، به عنوانِ اولين نمايندة«رودباران» در مجلس شوراي اسلامي، انتخاب گردد. شهيد شهرياري در اين هنگام، فقط 26 سال داشت.
شهيد شهرياري در مجلس، به عضويت كميسيون كشاورزي و عمران روستايي درآمد و با تمامِ وجـود به خدمتگذاريِ مـردم پرداخت و در راهِ گره‎گشايي از مشكلاتِ مردم و خدمت‎رسانيِ روزافـزون به آنان، از هــيچ تلاش و مجاهدتي فروگذار نكرد. او در همين راستا يكبار در مورّخة 1/3/1360، يعني حدود يكماه پيش از شهادتش، شهيد «محمّدعلي رجايي» را كه در آن زمان در كابيــنة« بني‎صدر» ، نخست‎وزير بود، به شهر «خورموج» آورد و در محل مدرسة علميه، در حضور شهيد رجايي و جمعيت انبوهِ مردم، با سخـنرانيِ پرشور و آتشينِ خود، مسائل، مشكلات و گرفـتاري‌هاي مـردم را به عرض نخست‎وزير رسانيد.
او يكي از استيضاح‎كنندگان بني‎صـدرِ خائن بود و سخنان خود را دربارة عدم كفايت سياسي نامـبرده با اشعار زير آغاز كــرد:
نه هركس شد مسلمان، مي‏‎توان گفتش كه سلمان شد
كز اول بايدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد
جـمال يوسف اَر داري به حُــسنِِ خود، مشو غــرّه
صفـات يوسفي بايد تو را، تا ماهِ كنعــان شد

شهيد شهرياري، در حاليكه فقط 27 سال از عـمر پربركتش مي‎گذشت، در جـريانِ وقوع فاجعة هفتم تيرماه 1360 در دفـتر مركـزي حزب جمهوري اسلامي واقع در سرچشمة تهران، كه منجـر به شهادت شهيد آيه‎ا... دكـتربهشتي و هفتاد و دوتن از بهـترين ياران امامِ امّت(ره) گـرديد، دعوت حق را لبيك گفت و مظلومانه به شهادت رسيد. پيكر پاك و مطهّر و خفته‎به‎خونِ اين شهيد عـزيز، پس از انتقال به زادگاهش در روستاي بحـيري، بر دوش هـزاران تن از امّت سوگوار، به نحوي بسيار باشكوه به طوريكه در تاريخ استان كم‎سابقه است، تشييع و در جـوار مـزار مرحوم پدرش به خاك سپرده شد و اكنون زيارتگاهِ مردم است. رباعي زير، سرودة مرحوم شفيق ـ پدر شهيد شهرياري ـ مصداق حال اوست:
به زير تـيره‎گل، ناكام خفــتم
به صد حسرت، رُخ از ياران نهفتم
فغان، كآخر نهال از نخلِ اُمّيد
نچــــيده، باغ را بِدْرود گفـــــتم

او بزرگ بود و بزرگ‎زاده؛ بزرگوار بود و از تبار بزرگواران؛ خصايل نيكو و محبّت‎برانگـيزِ انساني، در او جمع بود و در اين وادي به مدارجِ عالـيه‎اي نائل آمده بود. خصلت‌هاي پسنديده و دوست‎داشتني‎اش زبانزد خاص و عام بود. از هركس دربارة او مي‎پرسي، بالبداهه مي‎گويد: او بزرگوار بود، متواضع بود، باوقار بود، مهربان بود و شخصيتِ رشديافته و والامرتبه‎اي داشت. جوان بود و در گاهِ شهادت، تنها 27 بهار از حياتِ پربارش مي‎گذشت امّا به حقيقت، آنچنان در گفتار و كـردار، زبده و گرانمايه بود، كه گويي شخصيتِ والايش از رهگذرِ يك قرن زندگي، ساخته و پرداخـته شده است. شيخ اجلّ، سعدي شـيراز گويد:
مردِ خردمـــندِ هـنرپيشه را عـمر، دو بايست دراين روزگار
تا به يكي، تجربه آموخـتن با دگري، تجـــربه بردن به كار
آري، او آنقدر فرهيخته و رُشديافته بود، كه گويا به مصداقِ شعر سعدي، دوبار در اين ديار زيسته و از اين رهگذر، تجربة بهترين گونه زيستن را به دست آورده است. او همة كمالاتِ خـيره‎كننده‎اش را تنها در كمـتر از سه‎دهه زندگي حاصل نمود و آنچنان زيست كه واقعاً حيف بود فرجامِ چنين زيستني، شهادت نباشد.

امروز، بيش از دو دهه از فاجعة جـبران‎ناپذيرِ شهادت او مي‎گذرد امّا ويژگيهاي برجسته و كم‎نظير او، كماكان، چون ماهِ تابان در آسمانِ حافظة تاريخيِ ديار عالم‎پرورِ دشتي مي‎درخشد و نورافشاني مي‎كند. همگي بالأتّفاق، از تواضع او مي‎گويند و دراين‎باره، خاطراتِ ناب و گرانسنگي را در اذهانِ خود به يادگار دارند. تواضعِ فوق‎العادّه‎اش، جاذبة كم‎نظـيري را در شخصيّتش ايجاد كرده بود. اين خصلتِ ارزندة انساني و اسلامي، به حدي در رفتارش راسخ شده بود كه هركس حتّي اگر براي اولين‎بار او را ديدار مي‎نمود، آنقدر مجذوب خلق و خويِ متواضعانه‎اش مي‎گـرديد و آنقدر با او مأنوس مي‎شد كه گويي سالياني بر سابقة دوستيِ آنان، گذشته است. آقاي سيدابوالحسن بهزادي در اين زمينه مي‎گويد: «او نورانيت و صفا را با دانش و معلومات، درآمـيخته بود. از مصاحبتش سير نمي‎شدي. در سخنش جاذبه‎اي وجود داشت كه هركس با هر ميزان معلومات، با او روبرو مي‎گرديد، ناخودآگاه، جذب او مي‎شد.» براستي با همين تواضع و افتادگيِ فوق‎العادّه‎اش به اوج رسيده بود؛ همچنانكه مولاأميرالمؤمنين علي(ع) مي‏فرمايد: «اَلتَّواضُعُ يَرْفَعُ الْوَضِيعَ»؛ يعني تواضع و فروتني، انسانِ افتاده را بلند و سرافـراز مي‎كند.

آنچه كه به تواتر، از گفته‎هاي مردم دربارة او برمي‎آيد، اين است كه او با وجود همة تواضعي كه در گفتار و كردارش عجين شده بود، بسيار متين و باوقار و باابهت بود. مشي و منش او در زندگي فردي و اجتماعي‎، آميخته‎اي از تواضع و وقار و مهر و مودّت بود و لذا هركس با او ديدار مي‎كرد، ابهت و وقار و طمأنينة خاصي را در شخصيت او مشاهده مي‎نمود.

شهيد، در خانواده‎اي رشد يافته بود كه هرگونه اسباب پيشرفت و تعاليِ روحي و معنوي در آن مهيّا بود. از زماني كه چشم به روي حقايق زندگي باز كرد، خود را در ميان انبوه كتابهاي گرانبها و گرانسنگ و ارزنده ديد و در ساية همدمي با همين كتابها، شخصيت والاي علمي و انساني‎اش نشو و نما يافت. پدرش مرحوم شفيقِ شهرياري، كسي است كه شخصيت علمي و ادبيِ فوق‎العاده‎اي داشت و بي‎ترديد از مفاخـر گرانقدر و كم‎نظـير استان در قرن حاضر به شمار مي‎رود به طوريكه به سختي مي‎توان كسي را به قدر و مـنزلتِ بالا و والاي او يافت؛ از اين‎رو، علوّ مراتب فضل و فرهيختگيِ شهيد شهرياري، كه در دامان همچو پدري پروريده است، نبايد چندان ماية حـيرت و شگفتي باشد.
شهيد، در تمامِ طول دوران تحصيل در مقاطع دبستان، دبيرستان و دانشگاه، همواره سرآمد همكلاسي‌ها و همدوره‎اي‌هاي خود بود و جايگاه منحصربفرد و ممتازي داشت. كسب رتبة اول استاني در سال آخـر دبيرستان و قبولي در اولين رشتة انتخابي در برگ انتخابِ‎رشته، موفّقيت‌هايي نيست كه به سادگي بتوان به آن دست يافت. اما شهيد، بسيار باهوش و باذكاوت بود و استعداد علميِ فوق‎العادّه‎اي داشت. هنگامي‌كه نامة او را به پدرش، كه در سنّ هـيجده‎سالگي از دانشگاه ارسال داشته مـرور مي‎كنيم، گمان مي‎كنيم كه نويسندة نامه مي‎بايست فردي باتجربه و صاحب مدارج بالاي علمي در رشتة ادبيات بوده باشد تا بتواند اينچنين زيبا و پرمحـتوا نامه‎نگاري نمايد درحاليكه سن ايشان در هنگام نوشتن اين نامه، از هيجده سال، فراتر نمي‌رفته است.
شهيد شهرياري، از آنجاييكه پدرش شاعـر بزرگي بود، از كودكي با اشعار نغز و نيكو، مؤانستي ويژه داشت و لذا ضمن آنكه اشعار بسياري را از بَر داشت و از دانسته‎هاي عميقي دربارة موضوعات مختلف شعري برخوردار بود، هماره با شاعران و شعردوستان، مجالست و مراوده داشت. جناب آقاي سيّدابوالحسن بهزادي دراين‎باره مي‎گويد: «اين شخصيتِ محبوبِ منطقه، كه دنيايي از صفا و وفا را با خود داشت، در ميانِ كتابخانة بزرگي از پدر و اجـدادش، با مباحث ديني، درس و مباحثه، شعر و ادبيات، رشد كـرد. از زماني كه چشم تشخيص، باز كرد، چيزي جز كتاب‌هاي متنوّع پدر و مجالس بزرگ و مباحثِ ادبي و علمي و قرآني نديد.»

  شيفته و شيداي معارف ديني بود و از هر مجالي در جهت كسبِ اين معارف و علوم نوراني، بهره مي‎جست. او بااينكه در تحصيلِ دروس كلاسيك بسيار كوشا و در اين عرصه همواره ممتاز بود، امّا از انجام مطالعات غيردرسي بخصوص در مقولات ديني، هـرگز غافل نبود. از گنجينة گرانبهاي كتابخانة مـرحوم پدر، بهره‎ها برد و در زمان حضور در مشهد نيز معمولاً در محافل و مجالس ديني حـضور مي‎يافت و از محضر علماي دين، مشتاقانه تلمّذ مي‎كرد. بنا بر آنچه از خود شهيد نقل شده است، ايشان در ايام تحصيل در مشهد مقدّس، بارها و بارها به حضور مقام معظّم رهــبري شرفياب شده و از محضر آن بزرگوار، بهره‎هاي علمي، تربيتي و ديني فراواني را برگرفته بود.
مرحـوم« شفيق»، ارادتي تمام به مقام شامخ پيشوايانِ معصوم (ع) داشت و در اين راستا، همواره نسبت به برپايي مجالس روضه‎خواني حضرت سيّدالشّهدا (ع) همّت مي‎گماشت. عـلاوه بر اين، جوّ معـنوي و روحاني‎اي كه آن‌مر‎حوم بر خانوادة خود حـكمفرما ساخته بود، چنان بود كه امكانِ هيچ‎گونه بدزباني، بدگويي و گفته‎هاي مـنكر پيش نمي‎آمد. مِن‎حيث‎المجموع، آنچه بر فضاي اخلاقيِ خانوادة مـرحوم شفيق، نمايان بود، حاكميت مقتدرانة ارزش‌ها و شعائرِ سعادت‌بخش اسلامي بود و شهيد «آقابزرگ» نيز در چنين خانواده‎اي نشو و نما يافته و لذا اُنس با آموزه‎هاي ديني و عشق به مكتب اهلبيت(ع)، در تار و پودِ وجودِ حقيقت‎جوي او ريشه دوانده بود. از همين‎رو پس از اخذ مدرك ديپلم، درحاليكه مسيرهاي متفاوتي را جهت ادامة زندگي در پيش‎رو داشت، از منافع و مطامع دنيوي چشم پوشيد و باتمام‎وجود، در پي تحصيل علوم و معارف ديني رفت. او رشته‎اي را جهت تحصيل اختـيار كـرد كه در آن زمان در نزدِ عـموم، جايگاه مناسبي نداشت امّا بينش عميق و اشتياقِ آتشين و آگاهانة او به علوم ديني، هـيچ مانع و تنگنايي را در كسب معارف والاي ديني برنمي‎تافت. خودِ شهيد، در اولين نامه‎اي كه پس از رفتن به دانشگاه و در سن هيجده‎سالگي در مورّخة 9/9/1351، به پدرش مي‎نويسد، دراين‎باره چنين مي‎گويد: «گرچه اين دانشكده در نظر عوام‎النّاس، بي‎ارزش تلقّي شده، ولي در نزد صاحبان علم و معرفت، داراي ارجي عظـيم است و به قول مـلاّي روم:
ما درون را بنگريم و حال را ني برون را بنگريم و قال را،
چون هدفم تدريس و خدمت به جامعه است، به خواست خـداوند، توفيق حاصل خواهم كرد.»

شهيد ، تحت تأثير بينشِ عميقِ اسلامي و فهم و بصيرت بالاي سياسي و اجتماعيَ خود، با نظام طاغوت و همة مظاهـر طاغوتيِ رژيم پهلوي، در تضادّ شديد بود. اين مسأله در خاندانِ وي، مسبوق به سابقه است چـرا كه پدرش مرحوم شفيق نيز همواره با سياست‌هاي رضاخان در تقابل بود و اتفاقاً به همين‎خاطر ترجيح داد از زندگي در شهر و حضور در مناصب دولتي چشم بپوشد و به زادگاهش مراجهت نمايد. شهيد، خود دربارة سوابقِ مـبارزاتي‎اش در زمان طاغوت چنين مي‎گويد: «هنگامـيكه در بوشهر بودم، در انجمن ضدّبهائيت شركت مي‎كردم و نامه‎ها و نوارهاي امام(ره) را در اختـيار دوستان قـرار مي‎دادم. همچنـين در آن ايّامِ اختـناق، كتابِ ولايتِ فقيه امام(ره) را بين مـردم، توزيع مي‎كردم. زمانيكه مشهد بودم، فعاليت‌هاي سياسي و مذهـبي داشتم و به علتِ داشتن كتب ممنوعه، چندبار از طرف ساواك، مورد مؤاخذه قـرار گرفتم. در زماني هم كه در سربازخانه بودم، سركلاس درس، مطالب ديني و سياسي را مطرح مي‎كردم.» شهيد، در زمان سربازي نيز دست از مـبارزه عليه طاغوت برنمي‎داشته و در همين‎راستا پيامهاي امام امت(ره) را در پوتين مي‎گذاشته و پس از انتقال به درون پادگان، بين سربازها توزيع مي‎كرده است.
شهيد شهرياري، پس از اتمام خدمت سربازي، اولين راهپيمايي عليه رژيم شاه در روستاي بحـيري را ترتيب داد و پس از آن نيز منزل ايشان، همواره كانون فعاليتِ مـبارزاتي عليه رژيم منحوس پهلوي بود.

هنگاميكه مسألة انتخابات اولين دورة مجلس شوراي اسلامي مطرح گرديد، علـيرغم وجود چهره‎هاي سياسي و مذهـبي مهمّي در استان و در منطقة «رودباران»، افكار عموميِ اين منطقه، غالباً متوجّه شهيد شهرياري شد. شهيد در آن موقع، جواني بود 26 ساله كه تحصيلات ليسانس داشت و به عنوان دبير، در دبيرستانهاي «خورموج»، فعاليت مي‎كرد. توجّه و اقبال عمومي به شهيد« شهرياري»، صرفاً به خاطر انتساب ايشان به مرحومِ «شفيق» نبود؛ كه البته اين موضوع، بي‎تأثير نيز نبود، اما عامل اصلي در اين زمينه، بي‎ترديد علوّ مراتب انساني و شخصيّت تكامل يافتة خود شهيد بود كه توجه عموم را معطوف به او كرد و گرنه در طول تاريخ، بسياري بوده‎اند كه علـيرغم انتساب به شخصيّتي مهم و شهـير، هرگز نتوانسته‎اند به كمـترين جايگاهي در عرصة زندگي اجتماعي و سياسي دست يابند.
شهيد شهرياري از چنان مقبوليتي برخوردار بود كه اكثريت قريب‎به اتّفاق شخصيّت‌هاي مذهبي و انقلابيِ استان از او حمايت نمودند. او پس از آنكه به نمايندگيِ مردم در مجلس انتخاب شد، هـرگز خصلت‌هاي عاليِ اخلاقي خود، نظير تواضع، زهد، صداقت، عطوفت و مـردمداري را فراموش نكـرد و نه‎تنها فراموش نكرد كه بر مـراتب آن افزود. شهيد، در طي مدت كوتاهِ حضور در مجلس، به‌حقيقت، خدمتگذاري صادق و پرتلاش براي مردم بود. او در اين مدت توانست شهيدرجايي را كه آن‎زمان نخست‎وزير بود، به خورموج بياورد و در مدرسة علمية اين شهر، در حضور جمعيتي انبوه، با نطقي پرشور و آتشين، مشكلات و كمبودهاي مـردم را به عرض نخست‎وزير برساند. وي در مجلس عضو كميسيونِ كشاورزي و عمران روستايي بود و خدماتِ قابل توجّه و شايسته‎اي را در اين كميسيون، به انجام رسانيد. شهيد در همة موضوعاتِ كوچك و بزرگي كه در مجلس مطرح مي‎شد، حضور پويا و تأثيرگذاري داشت. او از استيضاح‎كنندگان بني‎صدرِ خائن بود و در افشاي چهرة منافقانة او و نيز ماهيت پليد جريان ليــبراليم، در صحنِ علنيِ مجلس، دادِ سخن سرداد.
به‎راستي، جـزاي اين‎همه محامد و محاسنِ كم‎نظـير، چيزي كمتر از شهادت نبود و خداي متعال نيز در عنفوان جواني، او را به اين فوز عُظمي و سعادت جاودان، نائل كرد
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامورايثارگران بوشهر،مصاحبه با خانواده،دوستان وهمرزمان شهيد


 
 
خاطرات
 
 
محمّد صابري:
در ايام تبليغاتِ اولين دورة نمايندگيِ مجلس شوراي اسلامي، بنده از طـرفداران و مبلّغين شهيد شهرياري بودم. در آن مقطع، اكـثر حزب‎اللهي‎ها طرفدار آن شهيد بودند اما در مقابل، ليــبرالها و منافقين، از مخالفين و دشمنانش سرسخت ايشان محسوب مي‎شدند؛ به طوركلي در آن موقع، طرفداري از شهيد شهرياري از نمادهاي مهمِّ حزب‎اللهي بودن به حساب مي‎آمد. يادم مي‎آيد در مراسمات سخـنراني شهيد كه در ايامِ تبليغاتِ انتخابات مجلس در شهرها و روستاها برگزار مي‎شد، مخالفين وي دست به حربه‎هاي زيادي مي‎زدند تا سخـنراني ايشان را با اختلال مواجه سازند و در همين‎راستا بااينكه هيچ اعتقادي به صلوات نداشتند، در حين سخنراني شهيد، مرتب و پشت سرهم صلوات مي‎فرستادند تا بدينوسيله، نظم جلسه را برهم بزنند. جالب‎اينكه آنها صلوات را كامل هم نمي‎فرستادند و تنها كلمة اول آن، يعني «اللّهم» را آنهم به طور ناقص و نصفه و نيمه و با صداي بلند و نكره مي‎گفتند. در مقابل، شهيد شهرياري، با ابهت و طمأنينه و بردباريِ خاصِّ خود، صف حزب‎اللهي‎ها را از صف مخالفين جدا مي‎كرد و بدين‎طريق با شناساندن افرادِ حاضر در گروه مخالف به عموم مردم، و نيز بي‎توجّهي به آنان، توطئه‎شان را خنـثي مي‎نمود.

از برجسته‎ترين خصلت‌هاي شهيد، تواضع فوق‎العادة ايشان بود. ايشان يكبار جهت احوالپرسي به ديدن ما آمد. اتفاقاً ما در آن موقع، تمام فرشها را جهت جاروكشي از اتاق‌ها برداشته بوديم و در اتاق‌هايمان فرشي وجود نداشت. وقتي‌كه شهيد وارد مـنزل شد، پس از مشاهدة اين وضعيت، با تواضع و فروتني بسيار، درحاليكه تبسّمي شيرين بر لب داشت، فوراً رفت و حصـيري را برداشت و با دست‌هاي مبارك خود روي زمين پهن كرد و نشست.

يكبار منزل شهيد رفته و با ايشان مشغول صحبت بودم. در حين صحبت كردن، گهگاهي بچه‎ها از اندرون خانه، شروع به سروصدا مي‎كردند و شهيد نيز جهت ساكت‎كردنِ آنان واكنش نشان مي‎داد. امّا جمله‎اي كه ايشان جهت آرام كردن بچه‎ها استفاده مي‎كرد و بچه‎ها را با آن موردخطاب قرار مي‎داد، خيلي جالب بود؛ ايشان با حالي جـدّي، مرتب خطاب به بچه‎ها مي‎گفت: «خدا پدرتان را بيامـرزد چرا سروصدا مي‎كنيد؟ …» با اين جمله، هم براي خودش دعا مي‎كرد! و هم بچه‎ها را ساكت مي‎كرد و هم به جاي بكاربردنِ جملات نكوهـيده، جمله‎اي مثبت و رشد‎آور از نظر تربيتي را مورد استفاده قرار مي‌داد و عملاً كاري مي‎كرد كه حتّي در مواقع جدّيت نيز از بدزباني و بيان جملاتِ منكر و ناشايست، كه اثراتِ تربيتي بدي دارد، پرهـيز شود.
 

 
 
آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
 
آنكه كه از نسل پايداري بود
«ميربهزاد شهرياري» بود
پدرش عالمي بزرگ و «شفيق»
با ضعيفان، هميشه يار و رفيق
سيّدي از تبار علي
در دلش نورِ مهرِ لَمْ يَزَلي
دانش‌آموز مكتب قرآن
تشنة فقه و والة عرفان
جرعه‌نوشِ كلامِ پير خمين
رهروِ راستينِ راهِ حسين
مهربان بود و سربزير و نجيب
آشناي هزاررنجِ غريب
با هنر بود و عالم و آگاه
با «رجايي» و «باهـنر» همراه
ياور صادق «بهشتي» بود
آسمان‌زاده و بهشتي بود
دشمنِ ليبرال‌هاي زمان
پرصلابت، چو مرد، در ميدان
عاقبت در غروب هفتم تير
در قيامي شگفت، زد تكبير
رفت و پرشور و نينوايي شد
يار «هفتاد و دو» خدايي شد
عليرضا عمراني


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان بوشهر ,
بازدید : 188
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
دستغيبي,سيد علي

 

 سال 1344 ه ش در روستاي چاوشي در خانواده اي از سادات جليل القدر از سلاله زهراي اطهر(س) چشم به جهان گشود و دوران كودكي را در دامان پر مهر و محبت پدر و مادر پشت سر گذاشت . در سال 1349 در دبستان «علوي»« چاوشي» مشغول به تحصيل شد و در سال 1351 به اتفاق خانواده به شهر «خورموج »مهاجرت و به ادامه تحصيل پرداخت. دوره دبيرستان كه مصادف با انقلاب بود، در تظاهرات عليه شاه مستبد تا پيروزي انقلاب شركت فعال داشت و به رهبر كبير انقلاب عشق مي ورزيد. با شروع جنگ تحميلي در سال 1360 در بسيج ثبت نام نمود و پس از دوره فشرده سه ماهه آموزش بسيج در« اصفهان» مستقيماً راهي خط مقدم جبهه شد. در مدت كوتاهي لياقت و شايستگي خود را به ظهور رسانيد و در فاصله سالهاي 60 و 61 در عمليات فتح المبين و رمضان و محرم و عمليات متعدد ديگر شركت فعال داشت. شجاعتها و رشادتهاي ايشان، فرماندهان ردهاي بالا را بر آن داشت تا ايشان را به عنوان كادر رسمي سپاه پاسداران انتخاب نمايند و از آن پس فرماندهي يكي از گروههاي واحد اطلاعات عمليات را به عهده وي گذاشتند و در اين مدت بارها تا قلب دشمن پيش رفت و اطلاعات مفيدي در اختيار فرماندهان رده هاي بالاتر قرار مي داد و آنها را به تحسين وا مي داشت. در ارديبهشت سال 64 بنا به اصرار والدين ازدواج نمود، اما بدليل عشق و علاقه و ميل مفرط به جبهه ها بيش از 10 روز از ازدواجش نگذشته بود كه مجدداً راهي منطقه جنگي شد؛ اما بدليل پافشاري فرماندهان بالا ايشان مجبور شد براي مدت يك ماه كه مصادف بود با ماه مبارك رمضان، به نزد خانواده مراجعت نمايد. پس از پايان ماه رمضان بلافاصله راهي جبهه ها گرديد. گويا دنبال گم كرده اي بود تا اينكه در عمليات قدس 3 چون گذشته در خط مقدم با شجاعت و رشادتي تمام به قلب سپاه نابكار دشمن بعثي يورش برد و در همين عمليات بود كه گويا دستي از غيب ايشان را از ديده ها پنهان ساخت و پس از 15 سال هجران و فراق، پيكر پاك و مطهرش در تاريخ 23/11/78 تشييع ودر جوار مرقد مطهر شهداي چاوشي به خاك سپرده شد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامورايثارگران بوشهر،مصاحبه با خانواده،دوستان وهمرزمان شهيد


وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
باسلام و درود فراوان به حضرت مهدي (عج) دوازدهمين كوكب آسمان ولايت و امامت و نائب بر حقش امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و با سلام و درود به ارواح طيبه شهيدان اسلام از صدر تا كنون و مفقودين و اسيران و مجروحين و معلولين و خانواده معظم آنان.
خدايا! ما را مديون خون اين عزيزان شهيد مميران. سخنانم را با اين آيه صريح قرآن آغاز مي کنم كه مي فرمايد ( و قاتلو هم حتي لا تكون فتنته و يكون الدين الله )مقابله كنيد با كافران تا زماني كه هيچ گونه فتنه اي در دنيا نباشد.
اكنون وظيفه خود دانستم بعنوان يك پاسدار كه كفنم هــــمان لباس سبز است كه در واقع سرخ و خونين مي باشد و بعنوان يك فرد مسلمان كه وظيفه اسلامي والهي ام مرا به اين امر خير دعوت نموده و من هم با كمال خوشبختي در اين جهاد في سبيل الله بدون هيچ فشار و سر سختي پا مي گذارم. فقط اگر خدا قبول كند، براي رضاي خدا و ياري دين حق به فرمانده كل قوايم خميني روح خدا شركت نموده ام تا اينكه به تمام ابر قدرتها و نوكران دست نشانده آنان امثال صدام و اين گروهكهاي منافق و ... بفهمانم كه اگر بعد از 1400 سال كه از اين اسلام عزيز خبري نبوده و يا اگر هم اسلامي بوده فقط در يك نماز خواندن است كه آن هم يك دسته انسانهايي قليل بجا مي آورند، خلاصه شده بود.
اما اكنون به ياري انقلاب و خداوند بزرگ و دست تواناي رهبر عزيزمان، اين فرزند زهرا مي رود تا انشاءالله اين انقلاب را به صاحب اصلي آن كه صاحب عصر مي باشد، بسپارد و محضر حضرتش عرض كنيم. اما ما بعد از 1400 سال خوار و ذليل بوده و هر كس توانايي داشت به ما تجاوز مي كرد و ما در اين مدت بي يار و ياور بوده ايم. اگر مي خواهيم كه انتقام خون عزيزانمان را از اين خدا بي خبران بگيريم انشاءالله.
و اما شما اي امت بيدار و هميشه در صحنه! اكنون كه خداوند قادر و متعال در اين زمان بر ما منت گذاشت كه اينچنين رهبري از بين ما انتخاب نموده كه ما را از گمراهي و بد بختي نجات داد، بايد همه ساعات و دقايق و ثانيه ها را شكر گذار خدا باشيم و قدر اين امام را بدانيم؛ كه اگر خداي ناكرده از بين ما رفت، ديگر پشيماني سودي ندارد.
يك خاطره از يكي از علماء قم برايتان مي گويم. ايشان مي گفت زماني كه امام در بيمارستان قلب تهران بستري بودند، يك شب خواب ديدم كه آسمان شكاف خورد و از اين شكاف چند فرشته آمدند پايين و امام را برداشتند و به بالا بردند. در همين وقت از نقشه ايران دستها بالا رفت و دعا كردند و گريه و زاري نمودند و در همين موقع بود كه امام را دوباره آوردند پايين و خود رفتند و ما بايد از اين مسائل عبرت بگيريم و نبايد به همين زودي فراموش كنيم. ان شاءالله كه ملت ايران امام را تنها نمي گذارد، همينطور كه تا الان در عمل نيز نشان داده اند.
و اي ملت عزيز! بدانيد كه به قول شهيد مظلوم بهشتي: بهشت را به بهاء مي دهند نه به بهانه.
به خانواده معظم خود سفارش مي كنم كه در مرگم ناراحتي نكنيد و اميدوارم كه پدر و مادرم و همسرم و خواهرانم و برادرانم مرا ببخشند و حلالم نمايند. اميدوارم خدا به شما صبر عطا نمايد.
پيام من به شما اين است كه ستون دين را مستحكم كنيد كه دوام و تداوم اسلام ما نماز است. در آخر عرض مي كنم كه اگر كسي از بنده حقير طلبكار است، برود و از خانواده ام بگيرد و اگر كسي از دست من ناراحتي ديده، مرا حلال كند.
سيد علي دستغيبي
 
 


 
 
خاطرات
پدر شهيد:
او در منزل خيلي خوش اخلاق بود. خوش طبع و در عين حال مودب بود و در خانه كارهاي مربوط به بيرون را انجام مي داد. علاوه بر كارهاي بيرون، كارهاي داخل منزل را هم انجام مي داد. در ماه رمضان در اواخر شبها در مسجد احياء بودند و قبل از سحر به مسجد بر مي گشتند و چون ما خواب بوديم، ايشان سحري را آماده مي كردند و بعد ما را صدا مي كرد و پاي سفره آماده مي نشستيم.
ايشان فرزند دوم من بود و ارتباط خوبي با ساير افراد خانواده داشت. ايشان در حاليكه ازدواج كرده بود و من نيز در اوائل بدليل اينكه سنش كم بود، با جبهه رفتنش مخالف بودم، ولي ذاتا دلم خيلي مي خواست به جبهه برود. كلاََ به مدت 4 سال در جبهه بود. چون من در جزيره خارک در شركت نفت بودم و در آن جبهه شركت داشتم، يكي از دوستان او را به بسيج شهرستان برد و از آنجا كه يكي از آشنايان اسم او را در آنجا ديده بود، به من گفت و بعد از طريق بنياد شهيد به من ابلاغ شد.
احساس وصف ناشدني داشتم. مانند اغلب پدر و مادر شهيدان از آنكه فرزندم به شهر و ديار خود باز مي گشت، خوشحال و در عين حال گريان بودم. وي بيشتر به مسجد جامع و در محضر ميرزا مي رفت و ايشان درباره فرايض ديني خلوص خاصي داشتند؛ خصوصا در بپاداشتن نماز اول وقت.

سيدحبيب الله علوي:
يكي از جوانان نمونه از حيث اخلاق و رفتار بسنديده بود. در انجام فرايض ديني بسيار مقيد بود و نسبت به اخلاق اسلامي و رهبر انقلاب اسلامي، علاقمند. نسبت به ارزشهاي اسلامي، بسيار پايبند بود و تا آنجا كه ممكن بود،از هرگونه پشتيباني و كمك دريغ نمي نمود. ايشان گرچه از حيث جثه كوتاه قد بود، و كم توان و كم سن و سال، ولي با احساس مسئوليتي كه مي كرد، به عنوان بسيجي در خيل رزمندگان اسلام قرار گرفت. هر چند ماه براي چند روز جهت ديدار با پدر و مادرش واقوام، به زادگاهش بازمي گشت.
سعي داشت درعمليات بطور مستقيم و در خط مقدم حضور داشته باشد. ايشان شجاعت و شهامت را ازاجدادش به ارث داشت. بدون ترس و واهمه عليه دشمنان اسلام مبارزه مي كرد و مدتي در لباس بسيج و بعد به عنوان پاسدار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان كادر رسمي مشغول انجام وظيفه شد.ايشان بنا به اصرار و پافشاري پدر و مادر كه دوست داشتند فرزند خود را در لباس دامادي ببينند، هر چند تمايلي به ازدواج نداشت، با دخترعمويش ازدواج كرد. فقط يك ماه نزد خانواده خود بود. تمام عشق وعلاقه اش جبهه و جنگ بود. يك لحظه آرام و قرار نداشت. يادم مي آيد در سال 65 در واحد تعمير و نگهداري بودم. روزي از روزها به اتفاق چندتن از رزمندگان به ديدار يكي از پاسداران كه جاي او را به درستي نمي دانستم، رفتيم و به جستجو پرداختيم.
در يكي از واحد ها پاسداري بود كه او را نمي شناختم. او از ما دعوت كرد چاي بخوريم. نشستيم و از من سولاتي كرد و اسم و رسم مرا پرسيد كه كجا سكونت داري و ... همه را پاسخ دادم و گفتم شما خودتان را معرفي كنيد. ايشان خود را معرفي كرد و گفت من در سپاه پاسداران شهرستان گناوه مشغول خدمت مي باشم. سوال كرد با شهيد دستغيبي چه نسبتي داريد. گفتم با پدرش پسر عمو و پسر خاله هستم و مادرش هم دختر عمه ام مي باشد. گفتم شما با سيد علي دستغيبي چه آشنايي داري. ايشان توضيح دادند که: ما با هم بوديم که اخلاق و رفتار پسنديده اش مرا تحت تاثير قرار داده و مجذوب خود ساخته بود. از عبادتش، از شب زنده داري هايش، از دعا و قرآنش، از رشادت و شهامت و در يك كلام ايمان و تقوايش. اين خصوصيات در شهيد سيد علي جمع شده بود. مي گفت در تمام ايام شب بيدار بود و مشغول طاعت و عبادت و يا قرآن و دعا و يا مشغول مطالعه كتابهاي مختلف، خصوصا كتب شهيد مطهري و شهيد دستغيب و ... بود. مانند شهيد دستغيبي كم مي توانيم پيدا كنيم.

او شش سال بزرگتر از من بود و ارتباط خوبي با هم داشتيم و با توجه به اختلاف سني ايشان به عنوان معلم در درسها به من كمك مي كرد. او جهت ياد گيري قرآن به مكتب و نزد سيد غلامحسين علوي مي رفت و در هنگام باز گشت از جبهه كلاسهاي قرآن و احكام براي بچه هاي محل راه مي انداختند.
ايشان به جهات ايمان و تقوايي كه داشتند، احساس مسئوليت مي كرد و بارها ديده شده بود رزمندگاني كه در جنگ شركت داشتند، مي ديدند سيد علي با خستگي جسمي كه داشت، تا آنجا كه مي توانست سلاحهاي عظيمي بر دوش گرفته و از خط مقدم به سمت عقب با خود به همراه مي آورد.
مي گفتند سيد علي اين چه كاري است كه مي كني. مي گفت اين ثروتها را باد نياورده، بلكه با خون شهداء به دست آمده است و ما از روز اول جنگ چقدر از نظر سلاح در مضيقه بوديم و ممكن است بعداً هم اين مشكل را پيدا بكنيم . به هر حال يك اسلحه هم يك اسلحه است و مي گقت من به چشم خود ديده ام يك اسلحه ساده دستي توانسته عده زيادي از نيروهاي خودي را نجات دهد و يا تعداد زيادي از نيروهاي دشمن را تسليم و به اسارت وادار نمايد. من اگر اسلحه اي را بدينگونه و به اين زحمت با خود جمع مي كنم، براي اين است که ارزش آن را بيش از شما درك كرده ام.


 
آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
 
حق تعالي چون كه عالم آفريد
هر چيز ديد داد بر هر كس لايق
هر كسي بر طبع خود آمد پديد
رو بخوان مِْنهُم شقي و سعيد
فيض حق را دان تو چون آب روان
سوي واديهاي امكاني روان
در نيابد فيض حق الا سعيد
هست از آن محروم مردود وغنيد
بي شك و ترديد خلاق جهان
آزمايش مي كند از بندگان
از علي دستغيبي كن سخن
هان تو با توفيق حي ذو المنن
از خصالش آنچه داري در توان
اي رجائي گو تو با حسن بيان
پاك طينت نيك سيرت مهربان
ذكر حق بودش مداوم بر زبان
در ديانت در امانت كم نظير
حق پرست وعابد و طاعت پذير
باب ومام از خلق او شادان بود
از وصالش همچو گل خندان بدند
شد مهيا عاقبت آن پـاكزاد
خالصانه يته از بهر جــهـاد
با سري پر شور وغرمي استوار
شد بسوي خيل دشمن رهسپار
عـاشقانه خـالصانه بي درنگ
هشت پا مردانه در ميدان جنگ
آن سعادتمند با اهل ضـلال
روز شب مشغول در جنگ وجدال
در ميان آن گروه خيره سر
شد هزار افسون مفقود الاثر
مادر و باب از فراقش داغدار
سر به زانو اشك ريز وبيقرار
درد بي درمان بود درد فراق
آري آري هست بس دشوار وشاق
در فراق يوسفش بگريست زار
حضرت يعقوب چون ابر بهار
مدت چل سال با هجران بساخت
عاقبت گم كرده اش را باز يافت
دستغيبي را هم از وصل پسر
شاد داري خالق جن وبشر
مرحوم سيدعبدالله علوي


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان بوشهر ,
بازدید : 281
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
شهید غلامرضا کشتکار: به مادرم بگویید برای سلامتی رهبر عزیزمان دعا کن

 

کارگردان و بازیگر شهید غلامرضا کشتکار: امروز وقت آن رسیده که ما مسلمانان امتحان پس بدهیم

زندگینامه شهید:  وی در سال ۱۳۴۲در روستای چاه خانی دشتستان ( استان بوشهر ) متولد شد. 

تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رساند و ادامه تحصیلات را به همراه خانواده به شهرستان برازجان آمده و در دبیرستان شهید بهشتی و امام خمینی و سالهای آخر را در مجتمع آموزشی رزمندگان به پایان رساند.

وی در سال ۱۳۶۱در پایگاه مقاومت کربلا ( شهرستان دشتستان ) فعالیت خود را شروع کرد و بعد از دو سال در این پایگاه و شرکت مستقیم در جبهه های نبرد بعنوان فرمانده پایگاه اباعبداله الحسین علیه السلام انتخاب شد. در این مدت نیز چندبار عازم میادین نبرد شد و پس از اخذ دیپلم و شرکت در کنکور سراسری مراکز تربیت معلم موفق به راهیابی به مرکز تزبیت معلم شد و در مدت تحصیل درمرکز تربیت معلم علاوه بر شرکت در جبهه ها به کارهای هنری و اجرای تئاترهایی در روند انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی پرداخت.

پس از فارغ التحصیل شدن از تربیت معلم در تاریخ ۱/۷/۱۳۶۵از سوی اداره کل آموزش و پرورش استان بوشهر به عنوان مربی در رشته امور پرورشی در شهرستان دیلم در مدرسه راهنمایی هدایت مشغول بقه کار شد.

شهید کشتکار از جمله فرزانگانی است که هم زمان در چهار جبهه،جهاد فی سبیل الله،تعلیم و تربیت،هنر متعهد و ورزش خوش درخشیده است.از جمله جنبه های ناشناخته شخصیت آن شهید فرهیخته،هنر ایشان در خلق آثار نمایشی زیبایی است که شایسته است دست مایه دوستداران هنر متعهد و متعالی قرار گیرد.او درطول عمر کوتاه اما پر برکت خویش آثار ماندگاری را در این عرصه از خود به جای گذاشتند.

شهید غلامرضا کشتکار پس از اینکه مشغول به امر تربیت در مدرسه راهنمایی هدایت بود، بعلت فعالیت های چشمگیری که در ابعاد مختلف تعلیم و تربیت و امورفرهنگی داشت در تاریخ ۱/۲/۱۳۶۶بعنوان مسئول امور تربیتی شهرستان دیلم مشغول به کار شد. وی در زمینه ورزش نیز تلاش وافری داشت و از سال ۱۳۵۸رسماعضو فوتبال باشگاه ورزشی دخانیات شهرستان دشتستان بود.

وی برای آخرین بار در ماه مبارک رمضان سال ۶۷عازم جبهه های حق علیه باطل شده و در تیپ ۱۳امیرالمومنین ( گروه تخریب مقر مارد ) مشغول ستیز با متجاوزین به خاک ایران اسلامی شد و پس از یک مرخصی چندروزه مجددا در تاریخ ۲۳/۳/۱۳۶۷به مقر گردان برگشت که در آخرین حملات دشمن به خاک کشور جمهوری اسلامی و دستیابی به جزیره مجنون در حالیکه در جاده اهواز – خرمشهر با دیگر یارانش،احمد اسدی، محمد حسین کریمی و… عازم منطقه نبردبود مورد هدف موشک هواپیماهای متجاوزین قرارگرفتند و در تاریخ ۴/۴/۱۳۶۷به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

وصیت نامه شهید:

 با سلام و درود به رهبرکبیر انقلاب اسلامی نایب بر حق امام زمان (عج) الامام خمینی،درود به شهدای انقلاب اسلامی.اینجانب غلامرضا کشتکار هم اکنون که می خواهم عازم جبهة حق علیه باطل شوم،آگاهانه و دلخواه این راه مقدس را انتخاب کرده ام.

امیدوارم یزدان پاک از این که تا کنون نتوانسته ام قدم مثبتی در راه حق بردارم مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار دهد.من از دوران کودکی وقتی روضه خوانان روضه سیدالشهدا(ع) را می خواندند افسوس می خوردم که ای کاش من آن زمان بودم که در جبهه حق علیه باطل در کنار امام حسین (ع) می جنگیدم.

اما امروز وقت آن رسیده که مسلمانان،امتحان پس بدهیم و این جنگ را من هیچ چیز نمی دانم جز یک امتحان برای مسلمین و همان طور که امام عزیز و نور چشممان فرمود:مهمترین مسئله در موقعیت کنونی جنگ است من عازم جبهه می شوم امیدوارم اگر  به آرزوی دیرنه خود رسیدم که فکر نمی کنم لایقش باشم و به شهادت رسیدم این را بدانید که آرزوی دیرینه من بوده است.

به مادرم بگویید اصلاً دلش در فکر من نباشد فقط در نمازهایش دعا برای پیروزی اسلام بکند و دعا برای سلامتی رهبر عزیزمان امام امت



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان بوشهر ,
بازدید : 271
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 4 صفحه قبل 1 2 3 4

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 414 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,515 نفر
بازدید این ماه : 1,158 نفر
بازدید ماه قبل : 3,698 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک