فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات شهيد « محمود امان اللهي» در تاريخ 25/3/1339 در خانوادهاي مذهبي در روستاي «جعفرآباد »درشهرستان «بيجار» واقع در استان «كردستان» چشم به جهان گشود. پس از سپري كردن دوران كودكي، تحصيلات ابتدايي را در كوران فقر و محروميت، در دبستان "معرفت" روستا كه شامل دو كلاس خاكي بود، آغاز كرد. اشتياقش در كسب علم و دانش چنان بود كه همواره دانشآموز ممتاز بود. تا جايي كه دو پايه تحصيلي را در يك سال به صورت جهشي طي نمود. وي در كنار تحصيل پابهپاي خانواده در امر كشاورزي و دامداري كوشا و ساعي بود. حتي بعد از اتمام كار كشاورزي، به عنوان كمك و مساعدت با همسايگان كشاورز خود در روستا همكاري ميكرد. با سن كمي كه داشت در عالم نوجواني به صور مختلف خانوادههاي مستضعف و بيبضاعت را به انحاي متفاوت ياري مينمود. سرانجام پس از اتمام تحصيلات مقدماتي به دليل نبود امكانات آموزشي جهت آموختن پايههاي بالاتر در سال 1349 زادگاه خويش را ترك كرد. در آن زمان كه جاده مواصلاتي ميان شهر تكاب و روستاي جعفرآباد، جادهاي خاكي از نوع مالرو بود، به گونهاي بسيار مشقتآور اين مسير را با دوستان در گرماي طاقتفرساي تابستان و سرماي سوزناك منطقه طي مينمود. ايشان در آن شهر عليرغم مهيا بودن زمينههاي انحرافي از لحاظ عقيدتي و اخلاقي، به هيچ دسته و گروه موجود در آن زمان كه نقشه به انحراف كشاندن نسل جوان و جداكردن آنها را از دين بر عهده داشتند، نه تنها تمايل و گرايشي پيدا نكرد؛ بلكه به سمت و سوي مايههاي ديني گرويد.
وي در زمان تحصيل در دوره متوسطه نيز، جزء شاگردان ممتاز و برجسته بود. پس از گذراندن پايه پنجم طبيعي در دبيرستان سعدي سابق شهر تكاب، براي اخذ ديپلم به شهر كرمانشاه عزيمت نمود. سرانجام در سال 1356 با قبولي در پايه ششم طبيعي در دبيرستان 25 شهريور سابق كرمانشاه موفق به اخذ ديپلم طبيعي گرديد. سپس به لحاظ علاقهاي كه به ميهن داشت و نيز حب وطن را نشأت گرفته از ايمان ميدانست، لذا در تاريخ 1/7/ 56 وارد دانشگاه افسري ارتش در تهران شد و دوران شبانهروزي دانشگاه را با موفقيت طي نمود. اما قبل از فارغالتحصيلي در همان اوايل پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، پدر ايشان كه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوسته بود و در درگيري با گروهكهاي ضدانقلاب منطقه در روستاهاي تابع شهرستان تكاب (جنوب شرقي استان آذربايجان غربي) در تاريخ 6/4/59 به شهادت رسيدند. ايشان پس از مرخصي جهت شركت در مراسم شهادت پدر از تاريخ 10/4/59 الي 31/6/59 از طرف دانشگاه افسري به سپاه ناحيه كردستان مأمور گرديد و به عنوان مسئول سپاه و پيشمرگان مسلمان كرد پايگاه موجش و رابط بين ارتش و سپاه در محور عملياتي قزوه ـ سنندج شجاعانه خدمت نمود و در مورخه 1/7/59، يعني دومين روز آغاز جنگ تحميلي، در حالي كه از چندين روز قبل دانشجويان جهت برگزاري جشن فارغالتحصيلي و اخذ سردوشي به دانشگاه افسري نزاجا دعوت شده بودند، ايشان به همراه 270 تن از دانشجويان به فرماندهي سرهنگ نامجو (فرمانده دانشگاه افسري نزاجا) داوطلبانه جهت مقابله با دشمن بعثي با هواپيماي c-130 سريعاً به فرودگاه اهواز منتقل شده و سپس در مناطق آبادان و خرمشهر به نبرد عليه كفار بعثي پرداخت. در اين زمان به عنوان رابط ميان سرهنگ نامجو و شهيد جهانآرا (فرمانده سپاه خرمشهر) به مبارزه ادامه داد و در تاريخ 15/7/59 بر اثر مجروحيت شديد از ناحيه دست چپ و پاي راست به بيمارستان طالقاني آبادان جهت معالجه اعزام گرديد. تا اينكه به خاطر شدت درگيري و كمبود نيرو و سوءاستفاده افراد خائن و فرصتطلب از ناهماهنگيها و نابسامانيهاي اوايل جنگ، در بيمارستان طاقت نياورده و قبل از بهبودي كامل، دور از چشم پزشكان و پرستاران به صورت پنهاني مجدداً عازم خط مقدم جبهه خرمشهر شد. سرانجام در تاريخ 23/7/59 در جريان سقوط قسمت غربي خرمشهر، در حالي كه عده زيادي از همرزمان ايشان به شرف شهادت نايل آمدند، در درگيري خانهبهخانه هنگامي كه عراقيها پل خرمشهر را تخريب نمودند؛ پس از مقاومت زياد مجدداً از ناحيه پرده ديافراگم قلب، پاي راست، كمر و هردو دست به شدت مجروح شده و توانايي جنگيدن از وي سلب گرديد و در حاليكه بيهوش بر زمين افتاده بود، به اسارت ارتش عراق درآمد. پس از مدتي شكنجه، وي را به اردوگاه "رماديه" منتقل نمودند. در همان ايام و با توجه به اوضاع و احوال و قرائن، دوستان همرزمش ظن قريب به يقين شهادت وي برده بودند. عليهذا طبق فرمان همگاني شماره 234 ارتش، پوستر شهادت ايشان از سوي دانشگاه افسري نزاجا چاپ و منتشر شده و مراسم شهادت هفت و چهلم، در زادگاهش برگزار گرديد. در دوران اسارت در كنار بزرگواراني همچون سرور احرار و آزادگان شهيد حجتالاسلام ابوترابي بودند و به گواهي شهيد ابوترابي، ايشان به خاطر عدم همكاري با استخبارات بعث و تحريك نمودن ساير اسرا به مقابله با نيروهاي بعثي، بارها مورد شكنجه و آزار و اذيت قرارگرفتند آنچنان كه با صداي تلاوت قرآن، اذان و مداحي در رساي امامحسين(ع) و يارانش، عراقيها را به ستوه آورده بود. به همين علت براي جبران اين سرسختيها، وي را بدون معالجه در سياهچالها و شكنجهگاههاي قرون وسطايي و در زندانهاي مخفي رژيم بعث عراق شكنجه ميكردند. حتي يكبار به بهانه مداواي مجروحيت به قصد قطعكردن پا، ايشان را به بيمارستان الرشيد بغداد اعزام كردند. اما عليرغم فشار شديد و تهديد پزشكان عراقي مبني بر اينكه اگر پاي راست شما قطع نگردد، امكان سرايت عفونت آن به ساير اعضاي بدن ميباشد؛ ايشان پاي مجروح خويش را سند جنايات بعثيها خواند و اجازه قطعكردن آن را نداد. سرانجام بنا به تشخيص سازمان صليب سرخ جهاني طبق كنوانسيون سوم ژنو، به علت شدت جراحات وارده به عنوان مجروح جنگي صعبالعلاج جهت مداوا، پس از تحمل 244روز اسارت به همراه 24 نفر از اسراي معلول ايراني با اسراي عراقي در ايران مبادله و با دومين كاروان آزادگان در تاريخ 26/3/60 وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدند و پس از آن به سخنرانيهاي مختلف پيرامون افشاگري جنايات صدام كافر در عراق با اسراي ايراني و ملت ستمديده عراق، در ارتش، سپاه، دانشگاه افسري و مساجد جنوب و شرق تهران پرداخت و تا تاريخ 20/6/60 به اداره دوم سماجا (دايره ضدجاسوسي و امور اسراي عراقي) مأمور گرديد. سپس از 20/6/60 تا 31/6/60 در بيمارستان تهران تحت عمل جراحي و مداوا قرارگرفت و به مدت 6 ماه تا تاريخ 10/12/60 به ايشان استراحت پزشكي داده شد. اما تقريباً تمام اين مدت را از تاريخ 5/8/60 الي 22/1/61 داوطلبانه مسئول بسيج مستضعفين و قائممقام سپاه تكاب بود و در دايره مواد مخدر سپاه كردستان نيز فعاليت مينمود. پس از پايان استراحت پزشكي، خود را به واحد مربوطه در دانشگاه افسري معرفي نمود؛ اما بنا به درخوست كتبي نماينده مردم شهرهاي مياندوآب و تكاب در مجلس شوراي اسلامي (حجتالاسلام محمدعلي خسروي) و فرمانده سپاه تكاب (برادر نيكآيين) از فرمانده دانشگاه افسري (سرهنگ نامجو) مبني بر نياز مبرم به وجود ايشان با توجه به كمبود نيروي انساني فعال، متعهد و انقلابي در منطقه و نيز به علت فعاليتهاي زياد و خوشنام بودن و همچنين تسلط بر زبان تركي و كردي، مجدداً از 22/1/61 الي 22/7/61 مأموريت ايشان تمديد گرديد اما به علت حساسيت منطقه سردشت و محاصره آن از هر طرف توسط ضدانقلاب ايشان را از 1/4/61 به عنوان قائممقام و فرمانده سپاه سردشت (برادر احمديمقدم) انتصاب نمودند و پس از هماهنگي فرمانده سپاه ناحيه كردستان (برادر ناصر كاظمي) با دانشگاه افسري و فرمانده(سابق) نيروي زميني ارتش جمهوری اسلامی ایران(سپهبد شهید صياد شيرازي) تا تاريخ 14/1/62 با تمديد مأموريت ايشان در سپاه موافقت گرديد. از 14/1/62 تا 10/2/62 در سمت معاونت افسر عمليات قرارگاه حمزه سيدالشهداء (ع) در اروميه و منطقه 11 سپاه و از آن تاريخ تا 5/5/62 مسئول بازرسي و دايره سياسي قرارگاه حمزه سيدالشهداء و سپس تا تاريخ 28/6/62 به عنوان سرپرست عقيدتي سياسي لشكر 23 نيروهاي مخصوص (نوهد) مشغول به خدمت بود. سپس با هماهنگيهاي مسئولین تا تاريخ 25/9/62 به عنوان مسئول سازماندهي بسيج عشايري قرارگاه حمزه سيدالشهداء انجام وظيفه نمود كه در طول اين مدت، سهبار شديداً مجروح گرديد و از آن تاريخ تا 5/3/63 به تيپ 1 لشكر 23 نوهد مأمور شد. سپس تا تاريخ 29/2/63 به فرماندهي گردان ضربت عملياتي جندالله بانه منصوب شد. از تاريخ 1/1/64 تا 15/7/64 بنا به امر سپهبد شهید صياد شيرازي فرماده(سابق) نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران به قرارگاه كربلا و خاتمالانبياء مأمور گرديد و به عنوان معاون فرمانده تيپ شهادت منصوب گرديد ودر اين مدت در عملياتهاي ظفر 1و2و3 و كربلاي 1و2و3 شركت نمود. پس از آن تا 31/1/65 در دايره عمليات نزاجا مستقر در لويزان به مأموريت خويش ادامه داد و از 1/2/65 به طور كلي از نیروی زمینی به ستاد مشترک ارتش منتقل گرديد و تا 22/11/65 به عنوان معاون حفاظت اطلاعات ناحيه ژاندارمري كردستان مشغول به خدمت گرديد. و از آن تاريخ تا 2/3/67 در سمت مشاور نظامي و معاون هماهنگكننده عقيدتي سياسي ناحيه ژاندارمري كردستان منتصب گرديد. از 20/4/67 الي 20/7/67 بنا به درخواست لشكر 28 پياده كردستان ايشان به عنوان رابط ژاندارمري به آن لشكر مأمور شدند. در بحرانيترين ايام درگيري و حساسترين لحظات جنگ ايران و عراق در منطقه كردستان برابر دستور فرمانده(سابق) لشكر 28 كردستان (سرتيپ2 احمد دادبين) ايشان به فرماندهي يكي از گردانهاي تكاور منصوب شدند و در يكي از عملياتها همراه چهارتن از نيروهاي تحت امر خويش در تاريخهاي 30/4/67 و 1/5/67 در ارتفاعات استراتژيك «مارو »كه در حال سقوط از سوي مزدوران ارتش عراق بوده، از دست نيروهاي تككننده خارج و ضمن تثبيت كامل مواضع خودي و نگهداري سرزمين تحت تصرف اقدام به انهدام تعداد 6 دستگاه از تانكهاي دشمن و از بين بردن عده زيادي از نفرات پياده دشمن نمودند كه در اجراي عمليات موفق به دستگيري و اسارت دو نفر نظامي ارتش بعث كه مسلح به موشكانداز آر.پي.جي7 بودهاند مينمايد .اودر پايان اين عمليات صفحه زرين ديگري از كارنامه خود را خالصانه ميآرايد. به گونهاي كه تهور و جسارت وي تا مدتي زبانزد كليه نیروهای لشكر مزبور بوده است و از تاريخ 13/9/69 به مدت شش ماه به عنوان مشاور دادستان نظامي به سازمان قضايي نيروهاي مسلح كردستان مأمور گرديد و پس از اتمام مأموريت در سمتهاي معاونت تبليغات و نيز معاونت هماهنگكننده ناحيه انتظامي كردستان، سالها به مردم كردستان خدمت نمودند و سپس بنا به درخواست فرمانده وقت نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران در تاريخ 22/5/74 با مأموريت ايشان از نیروی انتظامی به نیروی زمینی ارتش موافقت به عمل آمده و از 5/2/75 به عنوان مشاور اجرايي فرماند ه نیروی زمینی ارتش به فعاليت خويش ادامه دادند و در مورخه 4/4/75 به عنوان نماينده معاونت تعاون این نیرو در امور اقتصادي در مناطق تحت پوشش قرارگاه شمال غرب منصوب گرديد و سرانجام در تاريخ 24/6/75 پس از اتمام مدت مأموريت به ناجا بازگشت و مجدداً در سمت معاونت هماهنگكننده عقيدتي سياسي ناحيه انتظامي كردستان، بار ديگر به كردستان بازگشت و پس از چندين سال خدمت صادقانه و شجاعانه در لباس مقدس سربازي در راه اسلام، بنا به درخواست استانداروقت كردستان در تاريخ 15/9/78 به طور كلي از نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران به وزارت كشور و سپس به استانداري كردستان منتقل گرديد. آنچه كه ايشان در سالهاي پس از جنگ همواره با آن دست به گريبان بودند، آسيبهاي چشمي ناشي از دوران اسارت و جنگ بود. تا اين كه سرانجام به علت جراحات شديد مغزي، طي دو مرحله در بيمارستان توحيد شهر سنندج، تحت درمان و مراقبت پزشكان قرار گرفتند؛ اما به دليل عدم بهبودي و بنا به تشخيص پزشكان، ايشان را به صورت اورژانسي به وسيله هواپيماي ارتش در تاريخ 7/3/79 به بيمارستان خانواده ارتش در تهران منتقل نموده، بستري و تحت درمان قرار گرفتند. اما متأسفانه عليرغم تلاش پزشكان و مراقبتهاي ويژه، بهبودي حاصل نشد و در تاريخ 15/3/79 به بيمارستان دكتر شريعتي تهران انتقال يافت كه در نهايت اين رزمنده خستگيناپذير در مورخه در مورخه 17/3/79 نداي حق را لبيك گفت و به ديدار پدر و ديگر همرزمان شهيدش شتافت و بنا به وصيتش قلب و كليههاي آن بزرگمرد به 3 نفر از نيازمندان كه سالها از درد بيماري رنج ميكشيدند، اهداء گرديد و پيكر مطهرش پس از اجراي مراسم تشييع در دانشگاه افسري امام علي (ع) و شهر بيجار پس از سالها دوري، سرانجام در زادگاهش و در میان سيل خروشان همرزمان، اقوام و مردم شهيدپرور تشييع و در كنار مزار پدر شهيدش به خاك سپرده شد. از اين شهيد سرافراز 2 فرزند پسر و 2 فرزند دختر به يادگار مانده است. لازم به تذكر است كه ويژگيها و امتيازات برجستهاي كه ايشان را از ديگر اشخاص متمايز ميساخت، به قرار زير است: فرزند شهيد بودن، شهادت، جانباز بودن، آزاده بودن و ايثارگري پس از حيات، قاري قرآن، مداح اهلبيت عصمت و طهارت (ع)، ناطق و سخنور بسيار توانا هم به زبان تركي و فارسي و هم به زبان كردي. منبع:پرونده شهید دربنیاد شهید وامور ایثارگران سنندج و مصاحبه با خانواده ودوستان شهید وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم ...ای مادر عزیز و مهربان !وصیت من این است ،همچنان که فاطمه وار مرا حسینی پرورش دادی ،افتخار کن که من نیز راه حسین را رفتم و شیرت را حلالم کن و رسالت سنگین زینبی را فراموش نکن . ای خواهران !زینب گونه ،پیام شهیدان راه خدا را به گوش جهانیان برسانید و زینب گونه به راه شهیدان ادامه دهید . ای خواهران عزیز و مادر گرای و همسر وفادارم !حجاب و عفت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید و همیشه فاطمه وار زندگی و مبارزه کنید . اگر گریه کردید ،به یاد مظلومیت سرور و سالار شهیدان و مظلومان کربلا ،حضرت امام حسین (ع) سرور آزادگان جهان گریه کنید که این اشکها ذخیره و زاد و توشه ی راه است .ای شنوندگان وصیت نامه ی من و ای مومنان !تا جایی که برای شما ممکن و میسر است ،قرآن بخوانید و در آیا ت آن فکر کنید و بیندیشید ،چرا که رمز موفقیت و سعادت دنیوی و اخروی بشریت در آن می باشد . لطفا هنگام دفن جنازه ام ،زیارت عاشورا را حتما بخوانید و همزمان دفنم کنید . محمود امان اللهی ساعت 6 صبح بعد از اتمام نماز و زیارت عاشورا در آمادگاه منظریه قم هنگام ماموریت در نزاجا و برگزاری مانور ولایت و انبیاء )س) آخرین وصیت نامه سرهنگ امان الهی مشاور تیمسار فرماندهی محترم نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 27/2/1357 بسم الله الرحمن الرحیم انالله و اناالیه راجعون لطفاً هنگام دفن جنازه ام زیارت عاشورا حتماً بخوانید و همزمان دفنم کنید دستم از جناب کوتاه شده ؟ الحمدلله رب العالمین. الصلوه و السلام علی اشرف الانبیاء سیدنا ونبینا وسمیع ذنوبنا و طبیب قلوبنا محمد صلی الله علیه و آله و سلم سیما ائمه الهده المعصومین بالاخص بقیه الله فی الارض (عج ) بعد از حمد و سپاس بیکران خداوندوارادت قلبی به پیشگاه همه رسولان و هادیان بشری و ناجیان انسانی خصوصاً کامل ترین و بهترین و افضل ترین آنها حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) و شهادت به کلمه توحید (لا اله الا الله) و توحید کلمه و شهادت به توحید و نبوت و معاد که هم حقند و کتاب و صراط و سوال نکیرو منکر که حق اند. شهادت می دهم که حضرت علی بن ابیطالب (ع) مولی الموحد ین و امام المتقین و یازده فرزند معصومش ستارگان درخشان آسمان امامت و ولایت و هدایت امامان بر حق و جانشینان خلف و صالح پیامبر عظیم الشان اسلام، پیشوایان دینی و امامان معصوم هستند. عمرم را در انتظار فرج حضرت خاتم الانبیاء، مهدی موعود قائم آل محمد (ص) صاحب الامر به سر بردم و در عالم قبر و برزخ همچنان منتظر ظهور شان هستم. انشاءالله خداوند مرا از زمرۀ کسانی و شهیدانی قرار دهد که بعد از ظهور آقا امام زمان ؟ حیات دنیوی مجدد می یابند که در رکاب آقا ، کفار و منافقین و دشمنان اسلام و قرآن را شمشیر بزنند. شهادت می دهم که حضرت فاطمه زهرا (س)؟ ناموس عصمت حق دخت نبوت همسر ولایت و مادر امامت معصومه شهیده و سرور زنان عالم است. سلام و درود به ساحت مقدس قهرمان کربلا پیام رسان شهیدان و مظلومان کربلا حضرت زینب کبری (س) و با سلام به پرچمدار سالار شهدای کربلا و مظهر حیا و شرف و وفا و شجاعت و فضیلت حضرت عباس (ع) . با سلام و د رود بی پایان قلبی به پیشگاه همه شهیدان راه حق و حقیقت از آغاز آفرینش (هابلیان) تاکنون (خمینیان) خصوصاً شهداء بدر و اُحُد و ... کربلا ... و انقلاب اسلامی ایران... در جنگ تحمیلی. با تکریم و درود و سلام و صلوات به روح پر فتوح بزرگ پاسدار حریم ولایت در عصر غیبت و بنیانگذار جمهوری اسلامی اسلام حضرت امام راحل قدس الله و با خالصانه ترین احترام و درود آکنده از قلب و زره زره وجودم به محضر مبارک جانشین خلف امام و نائب امام زمان (عج) و رهبر فرزانه و حکیم والا و ذریه صدیقه طاهره ناخدای کشتی طوفان زده انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای ولی امر مسلمین جهان و سلام بر امت اسلامی جهان خاصه جامعه فلسطین و بوسنی و افغان و کشمیر و الجزایر و مصر و عربستان و ... و خصوصاً ملت مبارز و نستوه و همیشه در صحنه و شهید پرور و انقلابی و هوشیار و بیدار ایران اسلامی ـ سلام بر همه شهداء اسلام در ایران زمین خصوصاً روح پدر آزاده و شهیدم ، شهید همیشه جاوید - رحمته الله علیه ـ سلام بر دامن پاک مادرم فاطمه علی مردانی آن مادر دلاور و شیر زن پر تلاش روستایی و دائماً زحمت کش و زجر کشیده و مصیبت دیده دوران و سلام بر همسر پاک و طاهره و فهمیده و وفادار و دلسوز و یار و یاور همیشگی من در زندگی مخصوصاً ایام جنگ تحمیلی که حضور تمام وقتم را مردیون شما بودم و مطمئناً در قیامت پاداشی اگر برای ایام مجاهدتم در اسارت بعثیون و حضور در عملیات ها و خطوط مقدم جبهه ها باشد ، بیشتر آن متعلق به شماست. اگر فرصت داشتم بعد از جنگ هم شبانه روز بی مزد و بی منت در خدمت مردم برای رضای خدا باشم و زاد و توشه آخرت برچینم باز مدیون شکیبایی و صبر و مقاومت و تشویق های شما هستم. همسر خوبم تو همیشه در قلب من محترم و مکرم بودی حتی در دنیای بعد از مرگ فراموشت نمی کنم. منتظرم همچنان بقیه عمر خدادایت را پاک و مقدس زیسته و در تربیت و تحصیل و مواظبت از فرزندانمان بردباری پیشه کنی و پس ا ز ادای تکالیف شرعی و الهی خود به من بپیوندی و آرزو دارم در دنیای همیشگی و جاویدان پس از مرگ شما را زیارت کنم انشاءالله . قصور مرا در وظایفم بر من عاصی سراپا تقصیر ببخش و بیامرز ـ مادرم و همسرم و فرزندانم و برادران و خواهران و اقوام و همرزمان و دوستان و آشنایان و سروران و اساتید و دین داران به گردنم ،که حاضرید یا غائب ـ مرده اید یا زنده ـ دستم از همه شما کوتاه شده از یکایک شما جداً حلالیت طلب می کنم از همه کسانی که در زادگاهم و تکاب و بیجار خصوصاً دیوان دره و سنندج و مریوان و کامیاران و روستاهای تابعه در امر انتخابات دوره چهارم مجلس شورای اسلامی و میان دوره ای به نحوی از انجام زحمات فراوان مرا تقدیر نموده و متحمل هزینه هایی شده اید مرا حلال کنید خصوصاً و هرکس دیگری که هر کدام مبالغی برایم در انتخابات و غیره هزینه نموده اند و مرا کمک مالی نموده اند شما را به خدا حلالم کنید در غیر این صورت هر مقدار که طلب دارید اگر قرض الحسنه بوده از همسرم بگیرید و همسر مهربان و خوبم پیکان را بفروشید و بدهی هایم را پرداخت نمائید در حالی که من در زمان حیات خود را بدهکار آنان نمی دانستم چون همۀ آنها را که اسم برده ام با رضایت خودشان مبالغی را به عنوان کمک به تبلیغات انتخاباتی به ستاد من هدیه نموده بودند و به خود من دادند منتها من برای این که خاطر جمع شوم ضمن تشکر از همه، طلب حلالیت می نمایم. فرزندان خوبم محمد مهدی مریضم خدایت تورا شفا دهد روحیه ات را نباز .خداوند محبان خود را می آزماید. در آزمایش الهی شما و مادرت صبر پیشه کنید صبر ایوب. محمد مهدی عزیزتر از جانم و زهرای خوبم و مهربانم و موحد عزیزم اگر پدر خوبی نبودم مرا ببخشید در تزکیه نفوس و تحصیل علوم قرآنی و علوم ؟ و عمل به فرامین را و امر الهی و دستورات اسلام ناب محمدی کوشا و ساعی باشید و همیشه بر خدا توکل کنید .متقی باشید نماز را حتی المقدور به جماعت به پا دارید. روزه ها را حتماً بگیرید بهترین خودسازی و فراگیری و تدبر و تفکر در قرآن ماه رمضان است آن را دریابید به مادرتان احترام بگذارید. بزرگان خود را احترام بگذارید با مردم خوش رفتار باشید تا می توانید خادم مردم باشید دل به مال دنیا و زر و زیور فریبنده آن و ریاست خوش ندارید دنیا را مزرعه آخرت بدانید، تا می توانید عمل صالح ذخیره آخرت خود بنمائید. با همدیگر مهربان باشید یار ولایت فقیه باشید. به گفتار فرصت طلبان ـ دنیا طلبان ـ ریاست طلبان ـ دشمنان اسلام ـ منافقان ـ ضد انقلاب گوش فرا ندهید. همیشه در خط رهبری باشید تا موفق و سربلند باشید. همیشه بعد از نمازها ارواح اسیران خاک خصوصاً وارثین و به ویژه روح پدر محتاجتان را با قرائت فاتحه ، صلوات و قرائت قرآن شاد کنید. خواهر جفا کش و صبور و مهربانم فریبا جان حلالم کن انشاءالله در زندگانی عاقبت به خیر بشوی. تیمسار سرتیپ دادبین حق فراوان مادی و معنوی و پدر به گردنم داری جداً حلالیت می طلبم آزادم کن مرا ببخش ـ بر من گریه نکنید مرگ حق است پایان زندگانی دنیا مرگ است ،مرگ عبور از دنیا به سوی آخرت است. اگر گریه کردید به یاد مظلومیت سرور و سالار شهیدان و مظلومان کربلا امام حسین (ع) سرور آزادگان خوبان گریه نمائید که این اشک ها ذخیره و زاد و توشه راه است. راضی نیستم مردم و آشنایان در مجالس ترحیم برای خاطر من به زحمت بیافتند هرکسی خبر مرگم را شنید با قرائت فاتحه و سوره قدر و صلواتی و دیگر سور و آیات قرآنی روحم را شاد نماید .اجرتان با خداوند منان انشاءالله. فرزندانم حتماً خود را مقید نمائید که روزانه زیارت عاشورا را با حضور قلب بخوانید چون بعد از مرگ هیچ ثروتی و هیچ عملی ثواب زیارت عاشورای خالصانه را ندارند. نماز شب بپا دارید بسیار سازنده است و نورانیت قبر ایجاد می نماید. و نماز جمعه و جماعات و تشیع جنازه و دعای کمیل و ندبه و توسل تا می توانید شرکت کنید و نیت را خالص برای خدا بکنید. اخلاق نیک دیباچه نام عمل مومن است خود را به اخلاق حسنه بیارائید. بزرگترها را احترام کنید و به کوچکتر محبت کنید و آنها را نوازش نمائید. فرماندهان محترم ـ روسا ـ مسئولین زیردستان را آزار ندهید. از لغزش زیرمجموعه بگذرید به همسایه خویش آزار نرسانید .حق و حقوق همدیگر را مراعات نمائید. به حلال و حرام مالتان خیلی دقت کنید ـ امر به معروف و نهی از منکر مانند نماز واجب و یک مسئله سیاسی اجتماعی است مهم این که از فرائض و عبادات است آن را زنده نگه دارید و با شرایط مطلوب و مخصوصی که دارد به جای آورید. اگر استطاعت مالی پیدا کردید و حج خانه خدا واجب شد آن را با خصوع و فروتنی و آداب و مناسک صحیح و کامل انجام دهید سفر بسیار پرباری است فرزندانم اگر توانسته و سعادت زیارت بیت الله الحرام را پیدا نمودید حتماً به نیت پدر شهیدم یک حج واجب انجام دهید و به نیابت پدرتان من محتاج و اسیر خاک و گرفتار قبر یک حج باصفا و با معنا به جا آورید .التماس دعا دارم تا می توانید به معنویات و زندگی تان بهاء فراوان بدهید . حب الدنیا راس کل خطیبه . هر که آمد در غم باد جهان چون گرد باد چند صباحی خاک خورد آخر به خود پیچید و رفت. شما را به خدا از غیبت بپرهیزید اجتماع ما متاسفانه اکثراً اسیر غیبت اند .دروغ کلید هم گناهان است در هیچ شرایطی زبانتان را به دروغ عادت ندهید. به همدیگر تهمت ناروا نزنید ـ نجات در صداقت است پس سعی کنید همیشه راستگو باشید. از بخل و حسد جداً دوری کنید از تملق و تکبر به دور باشید و متنفر. از اعتماد به نفس در هر کاری سبب پیروزی و سربلندی آن است عزت نفس خویشتن را حفظ نمائید. دست نیاز به جز خدا پیش این و آن دراز نکنید از هیچ کس و هیچ چیز نترسید مگر خدا. سعی کنید تا می توانید گناه نکنید گناه نکردن آسانتر از توبه کردن است. اگر لذت اطاعت و بندگی حق تعالی را بچشید بقیه لذا فکر مادی دنیایی فانی همه و پوچ . اگر لذت ترک لذت بدانی دگر لذت نفس لذت نخوانی. به زیارت چهارده معصوم و امامزاده های ایران بروید و مرا نیز یاد کنید ـ خانه آخرت خود را با قرائت و تدبر و عمل به قرآن و نماز و روزه و اخلاق سپری و خدمت به محرومین فی سبیل الله و تداوم راه شهیدان و احترام به آزاده گان ـ جانبازان انقلاب و یادگاران شهداء گرانقدر زمان آباد نمائید. در کارتان با علاقه مندی و نیت خالص برای رضای خدا کار کنید و سعی نمائید تمیز باشید منظم و متقی باشید ـ با حمله ناجوانمردانه و شبیخون فرهنگی و تهاجم فرهنگی استکبار خونخوار جهانی با توکل به خدا و تمسک به حبل الله و تقلید در عمل به دستورات رسول (ص) و آل اطهارش و به وسیله قرآن و نماز و دعا، به مقابله برخیزید و بدانید ریسمان شیطان پوشیده و کید و مکر آن بسیار سست و ضعیف است و عاقبت از آن متقیان است. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باش و ما رستگار بار الها زندگی ما را زندگی محمد (ص) و آل او قرار بده و مرگ ما را مرگ محمد (ص) آل او قرار بده. خدایا گرچه گناه ما زیاد است و عفو تو زیادتر است. خدایا ما را ببخش و آنی از قرآن و محمد (ص) جدایم مگردان ـ آمین یا رب العالمین محمود امان اللهی27/2/75
خاطرات احمد بروجردی : من مدتی سعادت داشتم در خدمت برادر اسیری به نام ستوان یکم امان الهی باشم. من در یگان شهادت در کنار این برادر خدمت می کردم. پدر ایشان شهید شده بود و برادرش نیز به اسارت قوای بعثی درآمده بود و خودش نیز بنا به وظیفه ای که داشت از اوایل جنگ در جبهه ها حضور داشت. در یکی از عملیات ها من به همراه این برادر توسط عراقی ها به اسارت گرفته شدیم. از چیزهای جالب دوران اسارتمان یکی اینکه بعثی ها از اسم حضرت ابوالفضل می ترسیدند و هر موقع برای شکنجه ما می آمدند ما اسم حضرت ابوالفضل را می بردیم. دیگر اینکه وقتی آنان کلمه «اسیر» را به ما می گفتند برادر امان الهی خطاب به آنان خروش برمی آورد که: «ای بدبخت های بیچاره، ما اسیر نیستیم، اسیران واقعی شما هستید. ما انسان های آزاده ای هستیم که آمده ایم شما را نجات بدهیم. اسیر واقعی کسی که دربند اسارت است . در یک عملیات رزمندگان به نزدیکی دشمن می روند دشمن متوجه حضورشان می شود و آتش را به روی آنان می گشاید. آن برادران به صورت به سوی مواضع دشمن پیش روی می کنند به همین صورت آنها تا نزدیکی های هدف پیش رفتند و تا آن موقع هیچ حادثه ای اتفاق نیفتاد. در همین موقع نیروهای بعثی به طرف یکی از برادران ارتشی آتش گشودند و در آن لحظه بود که یک برادر بسیجی خودش را روی آن برادر ارتشی انداخت و گلوله به بدن مطهر این بسیجی اصابت کرد و به درجه شهادت رسید. این برادر بسیجی با آن ایثار و از خودگذشتگی جان خود را به کام مرگ فرستاد تا برادر ارتشی اش را از مرگ نجات دهد و این عمل بزرگ او تأثیر عجیبی بر روی افراد گذاشت. حماسه این برادر بسیجی که در نوع خود بی نظیر است و یکی از عالی ترین مصداق های ایثار می باشد علاوه بر آنکه به همه ما درس فداکاری و از خودگذشتگی می دهد، این حقیقت را نیز به اثبات می رساند که نیروهای مسلح ما در اوج اخوت و برادری و وحدت کامل عزم خویش را برای نابودی دشمن بعثی جزم کرده اند و این اتحاد و اخوت و برادری به آن درجه رسیده است که برادری جان خود را فدا ی یکدیگر می کنند. آثار منتشر شده درباره ی شهید نمونه كامل هجرت و جهاد گم شد از نگاه من يك ستاره غريب يك بهار رو به رشد، يك حماسه نجيب رفت و جاي پاي او مانده در خيال من يك صداقت شگفت در زمانه قريب ما را چه رسد كه با اين قلمهاي شكسته و بيانها نارسا، در وصف شهيدان و جانبازان و مفقودان و اسيراني كه در جهاد فيسبيلالله جان خود را فدا كرده وسلامت خويش را از دست دادهاند، يا به دست دشمنان اسلام اسير شدهاند؛ مطلبي نوشته يا سخني بگوييم. در هياهوي دنيايي كه همه به فكر خويشند، پرستويي با بال مجروح و بدني زخمخورده، شولاي شهادت به دوش افكنده از مرز آسمان گذشت. خبر كوتاه و تكان[دهنده و ناباورانه بود. امير سرتيپ دوم "محمود اماناللهي" آزاده سرافراز، جانباز دلاور كردستاني به دليل مرگ مغزي ناشي از عوارض دوران جنگ تحميلي در بيمارستان شريعتي تهران به كاروان شهيدن دفاع مقدس پيوست. طبق وصيتنامهاش، قلب و كبد و كليههايش براي پيوند به افراد مريض نيازمند اهداء شد. قدري به خاطر خوش بودن به او ميانديشم. هرچند كه اين يادآوري بسان نمك پاشيدن بر زخمهاي دلم است. چگونه ميشود كوچ اين عاشق صادق را پذيرفت؟ چهسان مي شود جاي خالي او را پر كرد؟ خدايا چه سري در كار است كه گلچين روزگار، گلهاي باصفا را اينگونه سريع ميچيند. رسم گلچين فلك گرچه همي يغما بود ليك اينبار گلي چيد كه بيهمتا بود. فرزند شهيد بود. پدر دريادلش، در اوج آگاهي، زيباترين مرگ را انتخاب كرده بود و او شاكر بود از شهادت پدر رزمنده خود. از آنروزي كه سرزمين كردستان به سرخي گراييد، در كنار شهداي بزرگواري چون صياد شيرازي، بروجردي، كاوه و... براي پاكسازي آن منطقه آلوده تلاش فراواني نمود. به يقين قلههاي سرافراز كردستان، رشادتها و حماسههاي ايثارگرانه اين فرزند مجاهدش را هرگز از ياد نخواهدبرد. از وقتي هم كه سردار قادسيه براي تحقق رؤياي فتح سه روزه ايران، مرزهاي كشورمان را در غرب و جنوب زير پا گذاشت، اين شهيد بزرگوار، رو به سوي جبهههاي خون و شرف جنوب نهاد. از آن به بعد، مقيم صحاري خونين و سوزان جنوب بود تا اينكه بعد از حماسه خونين و رشادتهاي فراوان، در حالي كه مجروح و بيهوش بود، به اسارت دشمن درآمد. در دوران اسارت نيز چونان سفيري خونينبال و پيامرسان انقلاب در وراي خونرنگ مرزها، به ياد اسارت فرزندان آل رسول و سربلندي امت خميني، عاشقانه داغ و درفش "سنديابن شاهكهاي" زمان را در زندانهاي هارون و جسر بغداد تحمل كرده، حسرت شنيدن يك آخ را بر دل سياه دشمن گذاشت. جانباز بود. همچون ققنوس، پر سوخته در آتش ايمان، گلزخمهايي از دوران جهاد و جوانمردي در جسم مقاومش به يادگار داشت. بسيجي بود. از بدو پيروزي انقلاب تا شهادت، از تمام استعدادهايش براي به كرسي نشاندن اسلام ناب محمدي و تثبيت ارزشهاي انقلاب استفاده كرد و براي پايندگياش هميشه پاي در ركاب داشت. مسئوليتپذير بود. معتقد بود هر مسلمان بايد از ميان تاريك و روشن حيات، رسالت خويش را شناخته و به آن عمل نمايد. مدير لايق بود. لياقتش زبانزد دوست و دشمن بود و در هر مسئوليتي ميشد به لياقتش مطمئن شد. خدمتگزار واقعي مردم بود و خدمت به مردم را فريضه انقلابي بودن ميدانست و به همينخاطر بدون توجه به شهرتطلبيهاي كوتهبينانه، خويشتن خويش را وقف خدمت به مردم كرده بود. ميشود با اطمينان گفت آنچه خوبان همه دارند او به تنهايي داشت. آري هجرت و جهاد و شهادت و اسارت در راه خدا مقامي است كه هركسي زيبنده اين عنايت الهي جز نيكان و ابراري چون او نميتواند باشد. چه گويم من به ياد او كه او درياي ديگر بود ميان خيل زيورها يكييكدانه گوهر بود عليرغم همه داشتنها و ايثارگريهايش همواره خود را مديون مردم و انقلاب ميدانست و ميگفت: آنهايي كه در ميدان ايثار و شرف، بذر جان خويش را كاشتند، باغباني از اين گلهاي رسته در باغ با طراوت اسلام ناب، ايثار و تلاش لازم دارد كه وظيفه ما است. در جواب خيرخواهاني كه ميگفتند زن و بچه، فرزند مريض و جسم رنجور تو هم حقي دارند، كمي هم به خود و خانوادهات برس؛ ميگفت: من رسالتي به سنگيني انتظار كودكان يتيم شهدا به عهده دارم تا نگذارم راه پدرانشان بيرهرو و آرمانشان به فراموشي سپرده شود. مگر نميدانيد كه خانواده معظم شهدا مرهم زخمها و التيام درد دلهاي شكسته و خونين خود را در عمل خستگيناپذير و ايثارگرانه ما جستجو ميكنند؟ چگونه ميتوانم در اين بازار ايثار و ميثاق، مثل اصحاب عافيت به معافيت از انقلاب بينديشم؟ همه ما وظيفه داريم مثل شمع بسوزيم و چراغ انقلاب را فراروي آيندگان، روشن نگه داريم. مگر غير از اين است كه ما هنوز در ميان راه هستيم و جهان در طلوع فجر اسلام ناب قرار دارد و انقلاب بيش از گذشته به ايثار و پاكبازي ما محتاج است؟ مباد اي دل دمي بيدرد باشي به كوي بيخودي ولگرد باشي توبايد تا ابد عاشق بماني به راه عشق بايد مرد باشي معتقد بود همه مسلمانان و عدالتخواهان جهان امروز، چشم به راه مردي هستند كه بيايد و در آخرين جشن زمين، تمامي پابرهنگان را بر سر يك سفره بنشاند و زمينهسازي اين حكومت عدل جهاني به رهبري مهدي فاطمه، وظيفه عاشقان ولايت است. در وصيتنامهاش مينويسد: "عمرم در انتظار فرج قائم آل محمد(ص) صاحب امر و الزمان به سر بردم و در عالم قبر و برزخ، همچنان منتظر ظهور حضرتش هستم. انشاءالله خوائند مرا در زمره كساني و شهدايي قرار دهد كه بعد از ظهور آقا امام زمان به اذنالله، حيات دنيوي مجدد مييابند كه در ركاب آقا عليه كفار و منافقين و دشمنان اسلام و قرآن، شمشير بزنند."اهل دعا و ذكر بود و با زمزمههاي كميل و زيارت عاشوراي خود در محفل عشق و عرفان چشمها را باراني و قلبها را نوراني ميكرد. در وصيتنامهاش به فرزندش هم مينويسد: "حتماً خود را مقيد بدانيد كه روزانه زيارت عاشورا را با حضور قلب بخوانيد، چون پس از مرگ هيچ ثروتي و هيچ عملي ثواب زيارت عاشوراي خالصانه را ندارد." سفارش ميكند با ترنم زيارت عاشورا سر به دامن لحد بگذارد و مينويسد: "لطفاً هنگام دفن جنازهام زيارت عاشورا را حتماً بخوانيد و همزمان دفنم كنيد." از شبروان عاشق بود. شبها با اشك خويش وضو ميگرفت و سجاده گريه را پهن ميكرد و در سجدههاي پراشكش شهادت و رسيدن به ياران عاشق را از خدا طلب ميكرد. چشمهايش چو چشمهساران بود/ همصدا با صداي باران بود پرنده روحش ديگر تحمل ماندن در قفس دنيا بعد از ياران باوفايش را نداشت. غصه ياران از دسترفته و قصههاي نيكيشان سينه اين عاشق عارف را مملو از تجلي زخمهاي فراق نموده بود. خاطره يارانش، زخمهاي بود كه تار شهادت و رسيدن به آن همسفران به مقصد رسيده را در وجودش به لرزه درميآورد. ما و مجنون همسفر بوديم در صحراي عشق/ او به منزلها رسيد و ما هنوز آوارهايم. در نگاهش اندوه ياران سفر كرده و انتظار وصال را ميشد فهميد. آري چشم روح اگر گشوده شود، دنيا براي عشاق دنياي ديگري است. در روزهاي آخر عمر وقتي از يار دوران جهاد و جوانمردياش مژده وصال و كوچ و به محفل سينهسرخان عاشق را شنيد، با اهداء تمامي اعضاء قابل پيوند بدنش به نيازمندان در مرتفعتريمن قله ايثار، شهيد زيستن و شهيد مردن را عملي نمود. آري مردان خدا ممات و حياتشان سرشار از خير و بركت براي جامعه ميباشد. او كه در دنياي پرتلاطم با تيزبيني به ناخدايي كشتي خود نشسته تا ساحل فلاح و رستگاري هدايت كرده بود؛ سرانجام روح آرزومند و مشتاق و گامهاي استوار و خستگيناپذير اين نمونه كامل هجرت و جهاد، خستگي سالهاي مبارزه بيامان در راه خدا را با نسيم ملكوتي پيام "ارجعي" لبيك گفته، چشم از جهان فروبست. زنده با عشق خدا بود، بقا يافت ز مرگ مردني داشت كه چون زندگياش زيبا بود روزنامه ی همشهری ،شماره ی 2159 ،تیر ماه 1379 رزمنده آزاده ای که پس از جانبازی و شهادت ایثارگر شد سرتیپ دوم جانباز محمود امان الهی (اهدا کننده اعضای قابل پیوند) در نخستین ماه های پس از پیروزی انقلاب از دانشکده افسری فارغ التحصیل شد. وی از نخستین روزهای حمله ارتش عراق به ایران، به صورت داوطلبانه به مرزهای کشور رفت و در صف مدافعان نظام و میهن قرار گرفت و در جریان سقوط خرمشهر و پس از اصابت چند ترکش به سینه و سرش به اسارت نیروهای عراقی درآمد. طی مدت 5/1 سال اسارت در عراق بر اثر شکنجه های روحی و روانی بارها تا یک قدمی شهادت پیش رفت، تا اینکه سرانجام نمایندگان سازمانم ملل به هنگام بازدید از اردوگاه های اسرا در عراق اعلام کردند که بیماری امان الهی غیر قابل درمان است. با اعلام نظر نیروهای سازمامن ملل سرتیپ دوم امان الهی آزاد شد و به ایران بازگشت و پس از درمان و معالجه در کشورمانم بار دیگر به خط مقدم جبهه رفت و تا پایان جنگ تحمیلی بارها مورد اصابت ترکش ها و تیرهای مستقیم نیروهای عراقی قرار گرفت ولی هر بار پس از مداوا و بهبودی به منطقه جنگی باز می گشت. تا اینکه چندی پیش وضعیت جسمی او وخیم شد ولی تلاش پزشکان برای بهبودی وی سودی نبخشید و به شهادت رسید. سرتیپ امان الهی مدتی قبل وصیت کرده بود تمامی اعضای او که قابل پیوند زدن به دیگران است به بیماران اهدا شود. ساعاتی پس از مرگ مغزی سرتیپ محمود امان الهی عملیات گروه جراحان برای انتخاب یک بیمار قلبی آغاز شد، سر انجام پسر 17 ساله ای که به علت عارضه قلبی تحت مراقبت های پزشکی قرار داشت، برای عمل پیوند انتخاب شد. این پسر جوان مصطفی گنجی دانش آموز سال آخر دوره متوسطه نام دارد. مادر این پسر جوان می گوید: 10 فروردین حال پسرم به هم خورد و در بیمارستان اعلام کردند که مصطفی به علت از بین رفتن عضله های ماهیچه ای قلب باید تحت عمل جراحی پیوند قلب قرار گیرد. کلیه های سرتیپ محمود امان الهی نیز پس از انتقال به بیمارستن سینا به دو بیمار کلیوی به اسامی صفر رجبی 18 ساله و یوسف قزل صفلو 33 ساله پیوند زده شد. اعضای خانواده سرتیپ شهید امان الهی نیز در گفتگوهای جداگانه ابعاد مختلف شخصیت ایثارگر این شهید را توضیح دادند. خانم جمشیدی همسر شهید امان الهی در گفت و گویی اظهار داشت: یک هفته قبل از شهادت هنگام پخش تصاویر از پیوند قلب اهدایی به یک بیماری از تلویزیون، همسرم گفت: ایثار و فداکاری واقعی این است و اینها الگوی ما هستند. بنابراین به شما مصیت می کنم پس از مرگم اعضای قابل پیوند را به نیازمندان اهدا نمایید. وی تصریح کرد: روش و منش زندگی شهید امان الهی علی غم داشتن موقعیت شغلی بسیار ساده و بی اعتنا به امور دنیوی و زرق و برق های معمول زندگی بود. همسر شهید گفت: رفتار و برخورد وی نیز در منزل علی رغم فعالیت روزانه و جراحت های زیاد در بدن متواضعانه بود. ابوالقاسم امان الهی برادر شهید نیز گفت: شهید امان الهی با زندگی عارفانه و بزرگوارانه اش مردم را جذب و شیفته خود می کرد و با مردم برخوردی بی تکلف داشت. وی افزود: شهید امان الهی تمام زندگی خویش را وقف خدمت به مردم، انقلاب و نظام کرد و با رعایت تقوا به امور دنیوی بی اعتنا بود. همچنین موحد امان الهی فرزند 17 ساله شهید امان الهی گفت: پدرم به خاطر مسئولیت هایی که به عهده داشت اوقات خود را بیشتر در خارج از خانه می گذراند و کمتر به امور منزل می رسید. وی افزود: پدرم دارای روحیه ایثار و از خود گذشتگی فراوان بود به طوری که کمتر وقت خود را صرف امور زندگی شخصی می کرد. قلب جانباز هدیه ای به نسل جوان: سه شنبه گذشته با نوزدهمین عمل یوند قلب در بیمارستان شریعتی تهران تپش قلب یک جانباز سبب ادامه حیات یک جوان 17 ساله شد. قلب سرهنگ جانباز محمود امان الهی که دچار مرگ مغزی شده بود اینک با تپش های خود، خون را در رگ های مصطفی گنجی دانش آموز سال آخردوروه متوسطه به جریان می اندازد. همان گونه که کلیه های او دو بیمار کلیوی را رهایی بخشیدند. این اقدام بزرگ منشانه یک جانباز که بار سال ها جنگ و اسارت و ایثارگری را بر دوش می کشید، حکایت دلدادگی و عاشقی و پاکبازی جانبازان را بار دیگر در صدر توجه مردم قرار داد. آنگونه که باز بار دیگر حدیث ایثارها و رشادت ها و شجاعت ها در خانواده ها زنده شد. آنگونه که در وانفسای زندگی روزمره و در گمشدگی در خیابان های شلوغ و درهم زندگی و در کوچه بازار گنگ و درهم و از هم گسیخته روابط مادی، بار دیرگ با رقه ای از امید به انسانیت و اخلاق زنده شد. با رقه امیدی که نسل شجاعان جنگ را نسل همیشه زنده تاریخ معاصر کشورمان قلمداد می کند. نسلی که زنده است و تداوم حرکت و استمرار اهتزاز پرچم جمهوری اسلامی مدیون اوست. نسلی که در برابر ناملایمات و فشارها و بی مهری ها، پشت خود را خم نکرده و صبور و قانع و پرمتانت ایستاده است و آمادگی آن را دارد که ملت خود را تا دور دست های تحقق آمال و آرزوها یاری دهد. اینک کوچکترین کاری که ما در مقابل این نسل می توانیم انجام دهیم، قدردانی از آنان است و گرامی داشت یاد و خاطره آنان و آموختن سیره و روش زندگی از آنان. اینک ما می باید در کلاس ایشان عشق را، محبت را، ایثار را، فداکاری را، مهربانی را و فدا شدن را بیاموزیم. کلاس درسی که ایثار این عزیزان سبب شده است در طول تاریخ از صدر اسلام تا کنون همیشه بار بماند و نسل های متمادی از آن بهره مند گردند. آنچه جانباز محمود امان الهی انجام داد، احترام به انسانیت ئ بشریت بود. احترام به حرکت انسان ها به سوی تکامل. احترام به حیات و احترام به بقاء نسل جوانی که علاوه بر قلب تپنده و نیازمند به اندیشه و تفکری پویاست. تفکری که موتور محرکه نسل جانباز و ایثارگرها بوده و اینک خواهد توانست عامل تحرک و پویایی نسل جوان کشورمان شود. اگر امان الهی قلب خود را هیه کرد، بسیاری از جانبازان اینک نمونه های زنده ای هستند برای آموختن درس ایثار و فداکاری، بیایید در انتقال این درس و این نمونه های زنده به نسل جوان کشورمان فعال و تأثیرگذار باشیم. منبع:هفته نامه ی بنیاد،شماره250-تیرماه 1379 درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کردستان , برچسب ها : امان اللهي , محمود , بازدید : 261 [ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]
:: |
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |