فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1338 در روستاي ابراهيم آباد به دنيا آمد. دوران کودکي را در روستا گذراند و بعد از تحصيلات ابتدايي براي ادامه تحصيل به تهران رفت .او با کار روزانه وتحصيل شبانه دوره راهنمايي را به اتمام رساند.
با شروع انقلاب در مبارزات و اعتراضهاي خياباني شرکت داشت.
پس از پيروزي انقلاب به روزنامه اطلاعات رفت ودر آنجا مشغول خدمت شد.
با شروع جنگ بلافاصله به جبهه رفت و به ستاد جنگهاي نامنظم شهيد چمران پيوست تا با انجام جنگهاي چريکي در مقابل دشمن متجاوز ايستادگي نمايد.
بعد از آن با سپاه منطقه هشت به مدت دو سال همکاري داشت. در اين موقع بود که ازدواج کرد ,ثمره ازدواجشان پسري به نام «حامد» است.
مدتي بعد به سپاه منطقه يکم آمد و به طور رسمي در واحد مهندسي سپاه اراک به فعاليت مشغول شد.ا و در طول يک سالي که در اراک بود نيز بيشتر به جبهه مي رفت.
در عمليات فتح المبين، بيت المقدس، طريق القدس، ثامن الائمه، والفجر مقدماتي، والفجر چهار شرکت نمود .دراين مدت او سه بار مجروح شد .
در عمليات خيبر با مسئوليت فرماندهي گردان مهندسي رزمي لشکر 17 علي ابن ابيطالب (ع) شرکت کرد تا با احداث سنگر وجانپناه از رزمندگان اسلام در مقابل ضد حملات دشمن محافظت نمايد.
او در اين عمليات رشادتهاي بي شماري انجام داد و در حين انجام ماموريت مورد اصابت گلوله ي دشمن قرار گرفت وشربت شهادت را نوشيد .
پيکر مطهرش سال ها دور از وطن بود تا آن که در سال 1376 پيکرمطهرش توسط جستجوگران نور پيدا شد ودر گلزار شهداي ابراهيم آباد به خاک سپرده شد.
اودر نامه اي به خانواده اش مي نويسد:
کسي که در راه خدا کار مي کند، فکر مي کند و قدم برمي دارد و ذکر و گفتارش براي خدا و دين محمد (ص) است، هيچ وقت کسالت و نا اميدي در او نيست و خوشحال و بشاش است.
هميشه خود را مديون اسلام، انقلاب، شهدا و امام عزيزمان مي دانيم و هرچه براي اينها کوشش کنيم و زحمت بکشيم کم است. انشاءالله که خداوند سبحان در اين راه و هدف کمکمان کند.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد






خاطرات
مصاحبه با شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
سوال: ضمن معرفي خودتان خلاصه اي از زندگي خويش را از بدو تولد براي ما شرح دهيد؟
ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و توفنا مع المسلمين
من جعفر صالحي در يکي از روستاهاي شهرستان اراک (ابراهيم آباد) به دنيا آمدم و تا سن ده سالگي در آن ده تحصيلات ابتدايي را گذراندم . در سن 13 الي 14 سالگي به تهران رفتم و ادامه تحصيل دادم .کار مي کردم و درس مي خواندم تا مدرک تحصيلي گرفتم .بعد از آن کارهايي که مي کردم چون خوب بوده کارهاي کشاورزي و اينها بود و چون به کارهاي فني علاقه داشتم به سراغ مکانيکي دستگاه هاي سنگين رفتم به تهران .مدتي بعد استاد شدم.
بعد از آن به مدت دو سال در روزنامه اطلاعات مشغول به کار بودم .آنجا روي دستگاه هاي ژانراتور برق کار مي کردم .بعد از انقلاب اين کار را رها کرديم و مشغول کارهاي انقلاب به قول بچه ها شديم. در تظاهرات و برنامه هايي که در انقلاب لازم بود واز دستمان برمي آمد انجام مي داديم تا اينکه جنگ شروع شد و ما بنابر بر وظيفه اسلامي پايمان را در جبهه ها گذاشتيم .
از اوايل جنگ تقريباً آمديم تو جبهه ها و در ستاد شهيد چمران مشغول به کار شديم. به عنوان پيک موتور سوار. بعد از اينکه يه مدت آنجا بوديم يه مقدار رفتيم ديده باني کرديم, ديده بان خمپاره بوديم.
چون به دستگاه هاي سنگين وارد بوديم و براي جاده سازي ها و خاکريز مشغول شديم,اومدم مهندسي در ستاد ي که شهيد چمران فرمانده آن بود.
از آن موقع تا به حال بعد از اينکه ستاد شهيد چمران زير نظر سپاه رفت ما هم در مهندسي سپاه مشغول به کار شديم. با يکسري کارها که انجام داديم اون جا مهندسي رزمي منطقه 8 تشکيل شد، بعد مهندسي اداره رزمي منطقه 8 تبديل به مهندسي کربلا شد و بعد هم مهندسي خاتم , بعد از اين لشکر 17چند بار پيشنهاد کرد که بيا در مهندسي لشکر مشغول مشغول خدمت شو, چون از منطقه استان مرکزي هستيد. نيامديم و شهيد حسيني زحمات زيادي کشيده بود در مهندسي لشکر, قبل از اينکه ايشان شهيد بشود مي خواستيم بياييم که ديگر يک سري تغيير و تحول بود که نتوانستيم بعد از اينکه ايشان شهيد شدند ما آمديم تو اين لشکر و مشغول به کار شديم اين خلاصه اي بود که از اين دوري که ما زديم تا الان هم در خدمت خدا و لشکر مشغول به کار هستيم در مسئوليت مهندسي لشکر 17 علي ابن ابي طالب(ع).
سوال: شما بفرماييد که با توجه به اينکه ابرقدرتها تمام توانشان را در جهت کمک کردن به حزب بعث به کار مي برند ,در اين جنگ چه عواملي در پيروزي هاي رزمندگان اسلام موثر است . به خصوص نقش رهبري را در اين پيروزي ها چگونه مي بينيد؟
ما از همان اول هم که انقلاب شروع شده بود, اين افکار در سرمان دور مي زد که اين انقلابي که در اين کشور اسلامي داره مي شه با افرادي که مي ديديم دارند انقلاب مي کنند وافرادي که مي ديديم امتي که مي ديديم و رهبريت که مي ديديم و مي دونستيم که رهبريت و انقلاب وابسته نيست؛ نه به شرق کار دارد و نه به غرب ,فقط انقلاب و انقلاب اسلامي مستقل و اين افکار در سرمان دور مي زد که اين انقلاب درگير خواهد شد با شرق و غرب خواه و ناخواه و بالاجبار چون انقلابي که مي بايست مي کوبيد اينها را و بايد بکوبد به شرق و غرب و به همين طريق از اوايل انقلاب درگير آمريکا و شوروي بوديم وبرنامه ي اينها بود که ما درگير با عراق باشيم.
اين يک سري داشت از اول سلطنت طلب ها، نمي دانم مسايل کردستان و مسايل ديگر که يکي يکي جلو مي آمد .ديگر آخرين ضربه شان نوکر دست نشانده شان صدام بود. با توجه به اينکه فکر مي کردند کشور ما الان انقلاب کرده و ضعفي دارد از نظر نيروهاي نظامي تشکيلات نظامي اش به هم خورده و اين حرف ها که ضربه را بزنند و انقلاب را از پاي در بياورند.
ما آن ديدي را که داريم نسبت به اسلام و به خدا فکر مي کنم و انقلاب اسلامي ,مي دانم که ما توسط سلاح پيش نمي رويم. توسط ايمان است که کارهامون انجام مي شود و به همين نحو با سلاح الله اکبر و ايمان مداوم در مقابل اين جنايتکاران ايستاده ايم. به عينه ديديم که در طول سه سال جنگ به چه طريق بوده که ما نه سلاحي داشتيم و نه تشکيلاتي و نه لشکري هرچه هم از جنگ مي گذرد به تهجيزاتمان هم اضافه مي شود. نه تجهيزاتي آن چناني مي خريديم و نه داشتيم تجهيزاتي آن چناني .همه اش داره از خود دشمن تامين ميشه و لشکرهايمان دارند روز به روز کاملتر مي شوند و شکل گيريشان کاملتره و اين تنها کمک خداوند است که با توجه به اينکه يک کشوري که هيچ تشکيلات نظامي نداره درگير شده با يک کشوري که تجربه بيشتري و جنگ هاي ديگري داشته و آمادگي کامل و آموزشي کامل ديده ,درگير شديم و هيچ چيزي نداريم که در مقابلش بايستيم و ديديم که در اوايل جنگ که بدون اينکه کسي در مقابلش مقاومت کند تا چندين فرسنگ داخل خاک ما آمدند و وقتي ما مقابله کرديم با سلاح خودش با تجهيزات خودش و با نيروي ايماني که داشتيم , دشمن را به عقب رانديم؛ از خاکمان و اين تنها وجود رهبري است و خط اسلام است که در اين کشور حاکم است که قادريم مسايل و مشکلاتي که شرق و غرب جنايتکار سر راهمان مي گذارند را حل کنيم.
سوال: شما در طول برخوردي که با رزمندگان اسلام داشتيد چه صفات بارزي را در برادران بخصوص برادران بسيجي مشاهده نموده ايد و چه توصيه هايي براي اين عزيزان داريد؟
ما از اوايلي که برخورد کرديم با نيروهاي بسيج اول باور کردني نبود براي ما که اين طور افراد بتوانند در جبهه ها بجنگند يا مثلا بتوانند در مقابل دشمن مقاومت کنند. بعد که چندين عمليات بود و روحيات آنها را ديديم و ديديم که ما عقب تر از آنها هستيم و من نمي توان فکر کرد که آن ها چه چيزي هستند. ايمانشان چه هست و چه کارهايي که نکردند و من کوچک تر از آن هستم که بخواهم در مقابل يک بسيجي يا اين نيروهاي بسيج از آنها تعريف کنم يا تمجيد کنم يا پيشنهادي به آنها بدهم چون آنها خيلي از ما قوتشان و ايمانشان و تسلط به کارشان بيشتر است و هدفي که انتخاب کرده اند و دنبال آن مي روند هدف خيلي والايي است .
ما پريشب که مشغول خاکريز زدن بوديم يکي از راننده ها از ناحيه صورت مجروح شد با اينکه شدت خونريزي که خون بيرون مي پاشيد او مي خنديد و پشت سر هم مي گفت: چه خوب شد، چه خوب شد، برادر صالحي من ترکش خوردم و در اين راه خون دادم، و چقدر عالي شد و بگذاريد من اينجا بمانم, بگذاريد من اينجا بايستم و پيش بولدوزرها باشم که با اصرار گذاشتيم او را توي آمبولانس و رفتند. چنين روحياتي را ما چگونه مي توانيم در باره اش صحبت بکنيم اين روحيات و اين چيزهايي که از برادران بسيج مي بينيم قابل توصيف نيست .ملت ما خودش ديده و امام بارها روي اين مسايل و افراد بسيج تاکيد داشت.
سوال: شما چه توصيه اي براي آنها داريد؟
من کسي نيستم که در برابر اينها توصيه اي بکنم فقط از آنها مي خواهم که همين طور ديدي را که نسبت به سپاه دارند و داشتند حفظ بکنند و آن اخوت و برادري که علايم آن است ,داشته باشند.
اوائل جنگ وقتي يک سپاهي، يک بسيجي ويا يکديگر را که مي يدند آن قدر خوشحال مي شدند که حساب نداشت. و مي خواهم که اين انسجام را بيشتر حفظ کنند و در باره کاري که به آنها داده مي شود ,مسئوليتي که به آنها داده مي شود ,در آن مسئوليت خوب انجام وظيفه بکنند. و به خاطر اسلام و به خاطر انقلاب ,ولايت در نيروهاي بسيج حاکم شود. اين نيست که ولايت تنها در سپاه باشد اجراي احکام ولايت در همه نيروهاي اسلام حاکم است و بايد رعايت بکنند و به يک قشر خاصي مربوط نمي شود.
سوال: شما حضورمردم را در جبهه ها چگونه مي بينيد؟
ما همه چيزمان از مردم است. اين سوال را شما نبايد از ما بکنيد بايد از افرادي بکنيد که بالاي شهرها نشسته اند. آن افرادي که کنار گود نشسته اند و خرده مي گيرند, از مسائل انقلاب. بايد اين سوال از آنها بشود که نقش مردم رادر اين جنگ چنين و چگونه مي بينند و ما الان مي بينيم که بچه هاي اين ملت در جبهه ها هستند. پيرمردها و بچه هاشون در جبهه ها هستند. تمام چيزي که ما در اطرافمان مي بينيم از مردم است و چيزي نيست که از مردم جدا باشد و همه چيز مال مردم است و جنگ مال مردم است. اين مردم دارند اين جنگ را به پيش مي برند. نيروي سپاه نيروي خاصي نيست و نيروي بسيج نيروي خاصي نيست و تجهيزات و امکاناتي که دارند از جايي تهيه نمي شود و يا مثلاً خريداري شود که در باره جنگ باشد و همه چيز مال مردم است ومثل خانه خودشان مي دانند .
آنها مي خواهند با جنگ کشورشان از چنگ متجاوزان بيرون کنند و حکومت جمهوري اسلامي را در خانواده خودشان حاکم کنند و بتوانند که به خانه هاي اطراف هم بکشانند که ديگر نشود آمريکايي يا شوروي يا مکاتب شرقي يا غربي منحرفي در آنها نفوذ بکنند.
سوال: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان يکي از محورهاي مهم در جنگ شناخته شده و در طول اين مدت به خودش شکل داده و نيروهاي مردمي را جذب کرده و تشکيلات لشکري به خودش داده, همين طوري هم اميد مردم را به خودش جذب کرده و به عنوان يکي از محورهاي اصلي در جنگ شناخته شده و اميد مردم در رابطه با اتمام جنگ بيشتر به سپاه است.
و سپاه بايد براي تشکيلات و حفظ اين تشکيلاتش در آينده تصميم بگيرد نيروهاي خود را جذب بکند امکانات خود را جذب کند آموزش هاي لازم را براي نيروهايش در نظر بگيرد که انشاءالله در آينده بعد از اتمام اين جنگ اميد مردم باز به سپاه شد و در رابطه با صدور انقلاب و در هم کوبيدن غاصبين ديگري که کشورهاي مستضعف ديگري را زير سلطه خودشان گرفتند .
هم چنين مي بينيم اميد مستضعفين دنيا هم به همين نيروهاي پر توان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است .شما خاطراتي که در طول مدت حضور در جنگ با آنها برخورد داشتيد و همچنين امدادهاي غيبي الهي را براي ما بيان کنيد؟
البته خوب جنگ همه اش خاطره است . يک مساله استثنايي است و کارهايي که انجام مي شود فرق مي کند با مسايل زمان عادي. ما هرچه ديديم در اين جبهه ها خاطره براي خودمان مي دانيم. چون که يک کار غير عادي است مخصوصاً نيروهاي مردمي در يک عمليات يک خبرنگار فرانسوي مي گفت که من اين کارهايي را که شما انجام مي دهيد در فيلم حتي نديده ام که فيلم ها دروغند اکثراً من در فيلم ها حتي نديده ام و تنها در جبهه هاي شما ديده ام که حماسه يعني چه؟ ايثار يعني چه و فداکاري يعني چه؟ امدادهاي غيبي فراواني بود و من چند مورد خودم شاهد چند مساله بودم که در عمليات طريق القدس قبل از اينکه عمليات شروع شود منبع هاي آبرساني لشکر که نيروهايي که در آنجا بودند ديگر آب نتوانستند بياورند .دو روز بود که در خط يک منبع آب بيشتر وجود نداشت و ما مي دانيم که همه از اين منبع آب استفاده مي کنند بدون اينکه کسي به فکر اين باشد که آب نيست و نمي آيد و ما دو روز تمام از يک منبع 2000 ليتري اين همه نيرويي که آنجا وجود داشتند پشت آن خاکريز استفاده مي کردند. آب تمام نمي شد و در يک لحظه اين به فکر من رسيد با توجه به اينکه دو روز است آب نيامده چه جوري اين آب تامين شده و اين تنها وجود دست غيبي و امدادهاي غيبي نمي تواند باشد . در عمليات تنگه چزابه ما خود شاهد بوديم که با 75 نفر در مقابل دو گردان از نيروهاي کماندوي عراق, بچه ها بدون اينکه چندين فشنگ بيشتر در اسلحه هايشان نبود , ايستادند و به خاطر اين استقامت بود که خدا دست غيبي را به کار برد و نيروهاي دشمن به فاصله شش متري پشت خاکريز ما رسيدند که ما هيچ کدام اميد زنده ماندن نداشتيم و نمي خواستيم اسير شويم .مي گفتيم که با اسلحه هاي خالي مقاومت مي کنيم تا کشته شويم تا به دستشان اسير نشويم که هيچ کدام هم تيراندازي نمي کرديم ولي صبح که بلند شديم يعني تا صبح هم اين انتظار را داشتيم که هر لحظه از خاکريز بيايند اين طرف ولي نيامدند و صبح که نگاه کرديم ديديم که کل نيروهايي که آمده بودند که با ما درگير بشوند از بين رفتند و کشته شدند و پشت خاکريز ما ريخته شده بودند و آنجا بود که بچه ها فرياد يا مهدي يا مهدي را شروع کردند و ما پي برديم که تنها دست غيبي در کار بوده ما حتي يک فشنگ هم نداشتيم که شليک کنيم به طرف آنها و آنها را از بين ببريم از اينها زياد ديده شده اما يکي دو مورد بيشتر در خاطرم نبود.
سوال: خاطره اي داريد براي ما بگوييد؟
خاطره که زياد است ,يک ماشين مهمات بود روي جاده آسفالته بستان به طرف تنگه چزابه در حين عمليات آتش گرفته بود. اين ماشين پر از مهمات بود و هر لحظه مهماتش مي پريد بيرون .جاده را بسته بود و از عمليات هم زخمي ها را مي آوردند عقب و جاده بسته شده بود. ماشين ها را مي زدند کنار جاده، اطراف جاده ميدان مين بود اين ميدان هاي مين باعث شده بود که يکي دو تا ماشين بروند روي مين و کلاً ديگر هيچ تحرکي نبود راه بسته شده بود و هيچ کس هم نمي رفت . زخمي ها زياد بودند ما يک بولدوزر دستمان بود. گفتيم گازش را مي بنديم تا آخر تيغش را مي گذاريم روي زمين , اين ماشين را هل بدهيم و بيندازيمش کنار که اين کار را کرديم بولدوزر يک مقدار آمد به ماشين که رسيد خودش رفت روي ماشين و ايستاد و خاموش کرد .خاموش که کرد گفتيم بولدوزر اگرآتش بگيرد خاموش کردنش دست ما نيست .گفتيم :مي رويم روي بولدوزر روشنش مي کنيم دوباره مي کشيمش عقب به محض اينکه رفتيم روي بولدوزر يکي از گلوله ها منفجر شد و ما پريديم پايين. آمديم پايين و رفتيم کنار گفتيم بولدوزر نسوزد رفتيم سر نيزه را داخل جاسويچي اش کرديم , دوباره خاموش کرد .بعد موادي که در آن داخل منفجر مي شد اجازه نمي داد ما آنجا بمانيم .پريديم پايين وگفتيم ديگر نمي رويم سراغش .بگذار بسوزد تا آخرش آمديم کنار يکي از آمبولانس ها تکيه داديم که يک دفعه ديديم ناله هاي عجيبي مي آيد و روي ما اثر گذاشت گفتيم که بالاخره ما مجبوريم برويم بايد اين بولدوزر کنار زده بشود و راه باز شود . آمديم نزديک بولدوزر و تنها با اميد به خدا و فقط مي دانم که خدا کمکم کرد چون خودم در حالت عادي قادر به اين کار نبودم. بولدوزر با اينکه آتش به همه جايش اصابت کرده بود و آهن هايش داغ شده بود من دستم را گرفتم به آهن ها بار اول دستم تاول زد ولي بار دوم که رفتم داخل بولدوزر با اينکه صندلي تمام سوخته بود فنرهايش زده بود بيرون بعد دسته دنده ها هم آب شده بود با اين حال من متوجه نبودم يعني سر نيزه را کردم تو جاسويچي روشن شد و بعد از اينکه روشن شد اين ليبرها را گرفتم توي دستم حرکت کردم آمدم عقب , متوجه نبودم چه کار مي کنم , لاي آتش که شعله مي زد توي بولدوزر ومهمات توي ماشين مهمات که آتش گرفته بود, تيغ را دوباره گذاشتم و هلش دادم در گودي کنار جاده و شروع کردم خاک ريختن روي آن.
وقتي که من از بولدوزر سالم آمدم بيرون همرزمانم خيلي خوشحال شدند و يکي از برادران مي گفت که شما سيد هستيد؟ گفتم: نه، گفت: پس چطور است که مي گويند فقط سيدها توي آتش نمي سوزند؟ گفتم: سيد نيستم ولي به خاطر خدا آمدم و خدا کمکم کرد.
سوال: خاطرات شما هرکدام از يکي ديگر شيرين تر است اگر خاطره ديگري داريد براي ما بگوييد؟
قبل از عمليات والفجر مقدماتي عملياتي بود براي شروع کارم در لشکر .براي مهندسي که آمدم تقسيم بندي و تيم بندي هايي کرديم در رابطه با خاکريزي که قرار بود بزنيم . يکي از راننده هاي بولدوزر ما به عنوان "ريپرزن" فرستاده بوديمش جلو برود ريپر بزند و خط خاکريز را مشخص بکند بعد اون از اين مسيري که مي خواستند بروند رد شده بود با توجه به اينکه نيرويي جلويش نبود که قرار بود نيروي جلويش باشد بعد از اينکه "ريپر"مي زند از نيروها زده بود جلو. رفته بود از خط خودمان رد شده بود رسيده بود به نزديکي خط دشمن و نيروهاي دشمن متوجه نبودند .
در آن عمليات با از جان گذشتگي بچه ها ودر نزديکي مواضع دشمن خاکريز دو جداره زديم که کمک بزرگي به پيروزي عمليات کرد.
يکي از همرزمانم از جهادگران اراک بود.او قبل از عمليات گفت:خدايا اگر خواستي من را شهيد کني ,بگذار کارم راتمام کنم وخاکريز را بزنيم ,بعد مرا شهيد کن که همين اتفاق هم افتاد.پس از اينکه کار خاکريز تمام شد. اوهم به شهادت رسيد.
سوال: اگر پيامي براي امت شهيد پرور ما و همچنين خانواده محترم شهدا داريد بيان کنيد؟
پيام که ما در اون مقامي نيستيم و لياقت اين را نداريم که براي اين امت و خانواده هاي عزيز شهدا پيام بدهيم و اين امتم راه خودش را يافته,رهبر خودش و راه خودش را شناخته و خط سيرش را دارد مي رود و داراي چرخ بسيار قوي است که هيچ چيز جلو دارش نيست و اگر کسي بخواهد چوب لاي چرخ بکند و جلوي اين چرخ را بگيرد خرد مي شود و از بين مي رود . خيلي ها بودند که مي خواستند جلوي اين چرخ عظيم انقلاب و امت را بگيرند و دفع شدند و پرت شدند و ما يعني من از طرف خودم از اين ملت و امام عزيزمان و خانواده هاي شهدا مي خواهم که ما را به عنوان يک خدمتکار بپذيرند و به اين خدمتگزاراني که در اين جبهه ها دارند و نيروهاي سپاه و بسيج هستند, کمک بکنند تا کارهايشان را خوب انجام دهند .
ما فرزندان اين امت هستيم, عضو اين خانواده هستيم .يک خانواده هيچ وقت اعضايش را ترک نمي کند و جدا ازشان نيست و درهمه مسايل هم مي بينيم که کمکمان کردند و جدايمان ندانستند و اگر کسي از اين خانواده جدا بشود از آن خانواده نيست و بايد طرد شود. کسي که به خانواده اش احترام نگذارد و کسي که به خانواده اش خدمت نکند و به آن خانه که دارد غذا مي خورد و تحصيل مي کند و داره از امکانات و خانواده استفاده مي کند ,بهش خدمت نکند بايد طرد بشود و از اين اجتماع دفع شود و بايد به کشور فرانسه برود و کشورهاي ديگر.
فقط از اين امت مي خواهيم که مارا به عنوان فرزند خودشان و خدمتگزار خودشان بپذيرند و کمکمان کنند که براي اين خانواده بتوانيم کار کنيم و بتوانيم زحمت بکشيم و صحبت ديگري ندارم.
به اميد زيارت کربلاي حسيني و آزادي قدس عزيز و با آرزوي طول عمر براي امام عزيزمان و همچنين با تشکر از شما که وقتتان را در اختيار ما قرار داديد انشاءالله که خداحافظ شما باشد. والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : صالحي , جعفر ,
بازدید : 340
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
شهيد «محمد جمال صالحي »در سال 1340 در شهرستان «بيجار» زاده شد .در سال 1347 به مدرسه رفت و تا پايان سال دوم مقطع دبيرستان درس خواند . در سال 1354 مادر خود را از دست داد و در سال 1355 از نعمت پدر هم محروم شد. در سال 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان« بيجار» در آمد و بعد از آنکه آموزشهاي لازم را فرا گرفت در آذر ماه سال 1359 همراه جمعي از برادران ديگر به جبهه سو مار اعزام شد .پس از بازگشت مدتي در سپاه بيجار ماند و در دي ماه 1360 به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان سقز انتقال يافت .باتوجه به مهارتي که در کار برد انواع سلاحهاي سبک و سنگين داشت، مدتي مسئول آموزش سپاه سقز شد و سپس مسئوليت تخريب واحد عمليات آنجا راپذيرفت .مدتي بعد به دادستاني انقلاب اسلامي شهرستان سنندج رفت و در اواخر سال 1361 مجددا به سپاه سقز بازگشت .چند ماهي در ترابري کار کرد و بعد به واحد عمليات پيوست .به خاطر شايستگي و شجاعت سر شاري که نشان داد به سمت فرمانده گردان جند الله سپاه سقز منصوب شد .در تاريخ 2/12/1362در جريان يک در گيري با نيرو هاي ضد انقلاب دريکي از مناطق سقز از ناحيه صورت مورد اصابت گلوله قناسه ضدانقلاب قرار گرفت و به شهادت رسيد . مزار مطهر شهيد در گلزار شهداي شهرستان بيجار مي باشد .
شهيد «محمد جمال صالحي» وجوانان نسل اول انقلاب که دوران خفقان وسرکوب ستمشاهي را تجربه کرده بودند ،پس ازپيروزي انقلاب اسلامي شرايطي را يافته بودند که مي خواستند با تلاش شبانه روزي به آباد کردن کشور بپردازند اما با شروع جنگ توسط عوامل آمريکا در داخل کشور وبعد از آن ارتش متجاوز عراق ،آنها مجبور شدند به جاي سازندگي کشور به مقابله با جنگ نا خواسته دشمنان مردم ايران برخيزند.اودر نهايت سادگي زندگي مي کرد و از تجملات دوري مي جست . کمتر حرف مي زد و بيشتر مي انديشيد . در سلام کردن پيشي مي گرفت و حتي منتظر نمي شد که کو چکتر ها نيز به او سلام کنند .وقتي پدر و مادر او در قيد حيات بودند طوري رفتار مي کرد که هيچ گاه آنها از او نرنجند و احساس نا مهرباني نکنند.سخاوت و بخشند گي عجيبي داشت ؛بيشتر حقوقي را که از سپاه مي گرفت به تهيدستان و محرومان مي داد يا صر ف خيرات مي نمود . بيش از اندازه شجاع و نترس بود . سعي مي کرد که در تمام عمليات پيشتاز باشد .آنچنان غيور و شجاعانه به مصاف دشمن مي رفت که مي پنداشتي ترس برايش معنا ندارد .در عملياتي که منجر به شهادت او شد بيسيم چي گردان خود راکه تنها فرزند خانواده بوده است مجبور مي کند که بي سيم را به او داده و از محل در گيري خارج شود .او سمتهاي مهم را وسيله تکبر و خود بر تر بيني نمي دانست و در هر پستي که قرار مي گرفت متواضعانه و با خضوع تمام رفتار مي کرد .نيرو ها را دوست داشت و تا آخرين حد توان خود تلاش مي کرد تا از جان آنان مرا قبت نمايد .خامو شي را بر بيهوده گويي تر جيح مي داد و زبان به غيبت کسي نمي گشود . در هنگام نبرد اعتماد به نفس عجيبي داشت. قاتل شهيد را که پيدا مي کنند او نيز به شجاعت و مردانگي شهيد اعتراف مي کند و مي گويد بعد از آنکه من جمال را مورد هدف قرار دادم ؛دو ستانم خواستند که جنازه اورا تکه تکه کنند . اما من اين اجازه را به آنها ندادم و تنها دليل من براي اين کار آن بود که من از شجاعت و دلاوري جمال خوشم مي آمد و راستش را بخواهيد نتوانستم اجازه بدهم که آنها جنازه چنين انسان شجاعي را تکه تکه کنند .
او هميشه در فکر شهادت بود و از خداوند منان مي خواست که او را به همرز مان شهيدش برساند . او شهادت را عروسي خود مي دانست و آن را نهايت آمال و آرزو هايش به حساب مي آورد ؛بطوري که چند ساعت قبل از شهادت خود يک دست لباس تازه سپاهي را از تدارکات سپاه سقز مي گيرد و مي پوشد . وقتي يکي از دوستان شهيد او را در لباس تازه مي بيند تعجب مي کند و از او علت را مي پرسد ،شهيد جواب مي دهد که امرو ز مي خوا هم داماد شوم.آري آنها داماد هايي بودند که با خون حنا بستند وبرحجله هاي عشق قدم نهادند.
منبع:"اسوه هاي استقامت" نشر شاهد،1386تهران
 

 

خاطرات
محمد کاظم مراغه اي:
شب در آسايشگاه خوابيده بودم که ناگاه صداي گريه و زاري مرا بيدار کرد بيدار که شدم ديدم شهيد صالحي در گوشه اي از اطاق نشسته و گريه مي کند، نزد وي رفتم و گفتم: جمال چرا گريه مي کني؟ گفت: چيزي نيست به حال خودم گريه مي کنم از وقتي که به سقز اعزام شده ام د ر اکثر عمليات ها شرکت مي کنم ولي نمي دانم که چرا خدا مرا قبول نمي کند و شهادت در راه خودش را نصيب من نمي سازد. آري جمال به اين دليل گريه و تضرع مي کرد. هفت روز بعداز اين موضوع هنگامي که جمال و چند تن از همرزمانش از عمليات پاکسازي روستاي « نزان» بر مي گردند، در ميان راه در محاصره نيروهاي ضد انقلاب مي افتند و شهيد صالحي با اراده اي مصمم سعي مي کند که نيروها را به نحوي که از محاصره بيرون آورد. اين نکته قابل تأمل است که بي سيم چي گردان تنها پسر خانواده مي باشد. شهيد صالحي به دليل اينکه آسيبي به ايشان نرسيده و سالم به آغوش خانواده بازگردد بي سيم را از او گرفته و خود بر دوش مي گيرد وبه هدايت عمليات مي پردازد.
فرداي آن روز که براي انتقال جنازه ها رفته بوديم ديديم که آن عوامل پست جمال را از ناحيه سر و کليه اعضاي بدن مورد اصابت گلوله قرار داده و به شهادت رسانده اند و قاتل ايشان که بعداً دستگير مي شود در سخنان خويش اعتراف مي نمايد که چندين بار قصد داشتند جمال را ترور نمايند.

صالحي در بيشتر اوقات به تلاوت قرآن کريم مي پرداخت از همان اوان خردسالي در مجالس و محافل مذهبي شرکت مي نمود در مراسم مذهبي و تعزيه خواني و ادعيه شرکت فعال داشت. وي داراي اخلاق و خوئي بسيار نيکو بود و هميشه لباس هاي ساده مي پوشيد، هيچ گونه دلبستگي دنيائي و علائق مادي نداشت. در برخوردهاي خود با مردم هميشه در سلام و احوالپرسي پيشي مي گرفت، کمتر حرف مي زد، هيچگاه موجب آزردگي خاطر ديگران نمي شد. به تهيدستان کمک مي کرد. به گفته يکي از دوستانش شهيد صالحي يک شب تمام پولي را که همراه داشت به خانواده تهيدستي بخشيد. او بيشتر ماه ها حقوق خود را به جبهه تقديم مي نمودو در برخورد با خانواده، فاميل و مردم با چهره اي گشاده و سرشار از عواطف و احساسات لطيف رفتار مي کرد.
بعد از شهادت بچه هاي سپاه و بسيج و ... و اوج درگيري هاي کردستان، فرمانده رشيد گردان جندالله سپاه سقز، شهيد جمال صالحي، از دوسان و همسايگان اين حقير، روزي عکسي را آورد، از شهيدان سيد منصور بياتيان، محمد ترابيان و خود شهيد، در حالي که از خاطرات خود و دوستان مي گفت، اظهار داشت، در حالي که مي خنديد و شوخي مي کرد، اين سه نفر شهيد مي شوند، اول سيد منصور بياتيان، بعد خودم و سپس سيد منصور ....
بعد از مدت زمان کمي اول خود جمال شهيد شد و بعد سيد منصور بياتيان و سپس محمد ترابيان. که شهيد سيد جمال در لحظه آخر که ديدش گويي با تمام وجود از شهادت خود خبر داشت.

شهيد جمال صالحي يکي از فرماندهان دلير و شجاع منطقه کردستان بودند که بنده در سال 59 در سپاه با ايشان آشنا شدم و در سال 61 در شهرستان سقز فرمانده گروهان ضربت سپاه بودند و عمليات هاي ويژه را انجام مي دادند. شب و روز با گروه 13 نفره اش در گشت و کمين و پاکشازي بودند. خاطره اي که از ايشان دارم مربوط مي شود به يک روز قبل از شهادتشان.
وقتي او را ديدم متوجه شدم که يک ست لباس سبز تازه از تتدارکات سپاه گرفته اند و با مخارج خودشان نيز يک «اورکت» سبز نيز گزفته اند. از او پرسيدم که چه خبر است سر تا پا نو پوشيدي؟ گفتند: مي خواهم داماد شوم به همين خاطر دستي به سر و روي خود کشيده ام پس از اين ماجرا در همان شب ايشان به گشت و کمين يک منطقه تحت سلطه گروهک هاي ضد انقلاب رفتند و در همان شب ايشان و 13 يار همراهشان در يک مکان به شهادت رسيدند.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کردستان ,
برچسب ها : صالحي , محمد جمال ,
بازدید : 265
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,703 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,804 نفر
بازدید این ماه : 3,447 نفر
بازدید ماه قبل : 5,987 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک