فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1337 در روستاي( گاو شله)دربخش قراتوره در شهرستان ديواندره به دنيا آمد .در سال 1343 به مد رسه رفت . تا پايان مقطع ابتدايي به تحصيل ادامه داد .سپس به خاطر مشکلات مالي خانواده،از تحصيل منصرف شد و در کنار پدر به کار کشاورزي پرداخت .در سال 1356 به خدمت سر بازي رفت .اما بعد از مدتي معاف شد و به شهر هاي آبادان و تهران مهاجرت کرد .در آن شهر ها کار مي کرد که با انقلاب اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني(ره)آشنا شد وچون اين انقلاب رادرراستاي اهداف متعالي اسلام وپيشرفت کشور ديدبا آن همراه شد و به جمع عاشقان حضرت امام (ره )پيوست .او در بيشتر تظاهرات و راهپيمايي هايي که بر عليه رژيم منفور پهلوي صورت مي گرفت شرکت مي کرد و انزجار خود را از اعمال آن رژيم نشان مي داد .پس از آنکه انقلاب شکوهمند اسلامي به پيروزي رسيد به زاد گاه خود مراجعت کرد و مدتي در آنجا ماند در سال 1358 به ديواندره رفت و علارغم تلاش هاي سر سختانه اي که گرو هکهاي ضد انقلاب براي جذب وي ، داشتند مشتاقانه به عضويت سازمان پيشمرگان کرد شاخه ديواندره در آمد .پس از مدتي مسئول يکي از گرو ههاي پيشمرگان منطقه شد .در پي اد غام سازمان پيشمر گان مسلمان در سپاه به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان ديواندره در آمدو به دليل شايستگي و تلاش هاي سر شاري که در راستاي آزاد سازي روستاهاي سنندج از لوث نيرو هاي ضد انقلاب نشان داد ؛ شهيد افيوني ، معاون طرح و عمليات سپاه ناحيه کردستان ،مسئوليت يکي از جبهه هاي سنندج را به او محول کرد .بعد از آن مدتي ماموريت گرفت و به ديواندره رفت .طولي نکشيد که به سمت فرماندهي گردان ضربت حضرت رسول (ص)آن شهرستان منصوب شد .در مهر ماه سال 1363 با دختري از شهرستان بيجار ازدواج کرد .اما هنوز پنجاه روز از ازدواج او سپري نشده بود که در تاريخ 18/8/1363 هنگامي که براي ايجاد کمين در اطراف روستا هاي قلعه گاه و حسين آباد در ديواندره رفته بود؛ پس از بازگشت از آنجا در کمين نيرو هاي ضد انقلاب قرار گرفت و بعد از نيم ساعت مقاومت شجاعانه ،از ناحيه سر و سينه تير خورد و به شهادت رسيد .مزار مطهر شهيد در روستاي گاو شله مي باشد .
شهيد پرويز کاکسوندي چهره مهرباني داشت . نورانيت عجيبي که در چهره ي او نمايان بود ؛تعلق او را به عالم بالا نشان مي داد و شهادت اواين را براي همگان آشکار ساخت .بيش از اندازه دلسوز و مهربان بود ،با دوستان و همرزمان خود مثل يک برادر رفتار مي کرد و آنها را مورد دلجويي و تفقد قرار مي داد .او همرزمان خود را هيچ گاه فراموش نمي کرد وبا اينکه فرمانده بود ، به جاي آنها نگهباني مي داد . شجاعت و مر دانگي عجيبي داشت . هميشه با چهره گشاده در عمليات شرکت مي کرد . اخم و افسر دگي در سيماي نوراني او حضور نداشت . سرعت عمل عجيبي داشت وبا بهره گيري از اين خصوصيات بسياري از نقشه هاي ضد انقلاب را خنثي مي کرد و راهي براي پيروزي دشمن باقي نمي گذاشت . در طرح ريزي عمليات مهارت خاصي داشت . در هرعملياتي که مجروح مي شد به خاطر اينکه نيرو ها روحيه خود را از دست ندهند مجروحيت خود را پنهان مي ساخت و با بدن مجروح به مبارزه ادامه مي داد . علاقه شديدي به سپاه داشت . از جنگيدن خسته نمي شد .به خانواده شهدا سر مي زد و آنها را دلداري مي داد .تدبير ،شجاعت و دليري او موجب شده بود که گردان ضربت حضرت رسول (ص)ديواندره به عنوان يکي از منظم ترين گردان هاي منطقه محسو ب گردد .او شجاعت را با اخلاص عجين مي ساخت و از تکبر دوري مي جست . سادگي و اخلاس از سر و پاي او مي باريد و نمو نه ساده زيستي و تواضع بود .
منبع:"اسوه هاي استقامت" نشر شاهد،1386-تهران



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کردستان ,
برچسب ها : کاکسوندي , پرويز ,
بازدید : 226
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]
شهيد« محمد رضا ترا بيان» در سال 1339 در شهرستان« بيجار» به دنيا آمد تا پايان مقطع دبيرستان به تحصيل ادامه داد و در شهريور ماه سال 1361 موفق به اخذ مدرک ديپلم در رشته خدمات اداري و بازرگاني شد .در مقطع راهنمايي درس مي خواند که با افکارامام خميني(ره)و انقلاب رهايي بخش آن رهبر فرزانه آشنا شد وتا آخرين نفس همراه ويارامام وانقلاب نور شد.ا و براي تحقق آن از هر تلاشي فرو گذار نکرد .در آخرين روز هاي عمر رژيم منفور پهلوي در حالي که فرياد دشمن شکن الله اکبر، خميني رهبر را سر مي داد مجسمه ننگين شاه را بر زمين انداخت. اندکي بعد از پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي در پستهاي نگهباني ازمراکز مهم به فعاليت پرداخت و پس از مدتي فرمانده گشت شبانه شد .در سال 1359 به عنوان پاسدار ذخيره همکاري خود را با سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان بيجار آغاز کرد .در سال 1361 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سقز در آمد و در واحد عمليات آنجا مشغول به کار شد. به دليل شجاعت و کار داني شايسته اي که از خود نشان داد به عنوان يکي از فرماندهان برجسته عملياتي سپاه سقز معرفي گرديد . به طوري که در همان راستا مورد تشويق مسئو لين قرار گرفت و به سو ريه اعزام شد . در شهريور ماه سال 1362 جانشين فرمانده گردان جندالله تيپ سقز شد و در اسفند ماه همان سال فر ماندهي گردان مذ کور را پذيرفت . در تاريخ 12/1/ 1363 طي يک در گيري شجاعانه با نيرو هاي ضد انقلاب از ناحيه گوش راست مورد اصابت گلو له قرار گرفت و به شهادت رسيد.

شهيد« محمد رضا ترابيان» بسيار صميمي و خونگرم بود ؛همه کساني که او را مي شناختند بر مهرباني و دلسوزي وي صحه مي گذارند ،صورت متبسم و نگاههاي نافذ او حکايت ازبرخورداري اوازاخلاق متعالي اسلامي داشت. بيشتر اوقات مي خنديد و کمتر عصباني مي شدو پشتکار عجيبي داشت .
وقت خود را گرانمايه مي دانست و از کمترين زمان نهايت استفاده را مي کرد .طرز تفکر عجيبي داشت . هر چيزي را کور کورانه و بدون آگاهي نمي پذيرفت . در نهايت آگاهي و بينش نسبت به انجام کاري اقدام مي کرد .بيش از اندازه ساده و خا کي بود .خود را با نيرو هاي تحت امرش برابر مي دانست و هيچ گاه فرمانده بودن رابه رخ ديگران نمي کشيد .پوشيدن لباس سبز سپاه را منوط به داشتن لياقت و شايستگي مي دانست و کمتر با آن لباس حاضر مي شد . وقتي براي آخرين در گيري اعزام مي شد لبس سبز سپاه را پوشيد و با همان لباس هم به شهادت رسيد .نفوذ کلام خاصي داشت .موجب تقويت روحيه بچه ها مي شد . در هر عملياتي که حضور مي يافت نيرو ها با قوت قلب بيشتري به مبارزه مي پرداختند .صبور بود و زير بار ظلم نمي رفت . از انسانهاي بي تفاوت خوشش نمي آمد . خير خواه بود ؛براي کساني که کو چکترين کاري را براي او انجام مي دادند، قدر و ارزش خاصي قايل مي شد.
منبع:"اسوه هاي استقامت" نشر شاهد،1386تهران







وصيت نامه
بسم رب الشهدا
به نام خداوند بخشنده مهربان ودر هم کوبنده ستمگران و نابود کننده کاخهاي قارونها و جالوسها و فرعونها و شاهان ظالم و ياري دهندة راست قامتان تاريخ و مستضعفان جهان در تمام دوران بشريت و پيروز دهنده کساني که دل در گرو راهش نهاده و همه را در برابرش کوچک بشمرند و آنان که عشق رسيدن به او را در تک تک سلولهاي وجود خود احساس کرده و ديگر جز يار چيزي را احساس نمي کنند و وجود خود را در راه او همچنان پيش ميروند تا به محبوب ميرسند.
اسلام بر منجي عالم بشريت و برپا دارنده عدل و قسط و نايب بر حقش امام عزيز خميني کبير.بنابر وظيفه شرعي در اين لحظه آخر ميخواهم چند سطري بعنوان وصيت نوشته باشم از روزي که وارد سپاه شدم ياري دين خدا بوده و هميشه از خدا ميخواستم که شهادت در راه خودش را نصيب من گرداند و اگر در اين راه من بخون خود غلطيدم شايد خداوند از سر گناهانم در گذشته باشد.
دوست دارم قبر من در کنار دوستانم باشد : از مادرم و پدرم ميخواهم در مرگ من گريه نکنند چون من به محبوبم رسيده ام از برادران ميخواهم از ياران امام باشند و گوش بفرمان او بدهند از امت شهادت طلب ايران ميخواهم که جبهه ها را همچنان پر کنند در پايان از تمامي دوستان و فاميل و همسنگران ميخواهم که من را حلال کنند. جنگ جنگ تا پيروزي خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار
محمد ترابيان 4/1/63
 
 

خاطرات
غلامرضا ترابيان ،برادر شهيد:
شهيد محمد رضا علاقه شديدي به امام امت داشتند و با توجه به اينکه وي اخلاقي نيکو و خوش داشتند ودر کمتر مواردي مشاهده مي شد که ايشان در رابط با موضوعي ناراحت شوند امّا کوچکترين نامهرباني و بي حرمتي را در رابطه با امام(ره) را با سخت ترين عکس العمل پاسخ مي دادند روزي يکي از اقوام نزديک در منزل ما بودند و صحبت هاي بين او و شهيد رد و بدل مي شد و شهيد با متانت خاصي براي او موضوعات را تشريح و توضيح مي داد و در اين بين به ناگاه ديديم شهيد محمدرضا سخت آشفته و عصباني شده اند که شايد تا آن زمان اهل خانواده اينگونه او را نديده بودند و بعداً پس از سؤال از شهيد مشخص شد که مهمان با بي حرمتي نسبت به امام حرفي زده و شهيد از او خواسته که منزل آنها را ترک کند. شهيد همچنين در دو وصيت نامه که از وي بجاي مانده است توصيه هاي مکرري نسبت به امام داشته که امام را تنها مگذاريد و پيرو و ادامه رو او باشيد و صراحتاً در وصيت نامه اش از آنهايي که نسبت به امام و انقلاب ناسپاس بوده اند خواسته بي هيچ عنوان در سر مزار او حاضر نشوند و در مراسمات او شرکت نکنند. ابراز داشتند که چگونه اين شهيد عزيز به طُرق مختلف براي انجام امور آنها فعاليت نموده و نسبت به رفع نياز آنها کمک مؤثر نموده است که انسان متحير مي شود و به راستي به گفته امام در ما بايد انديشيد که شهداي ما نام و نشان در گمنامي و بي نشاني داشته اند.

با توجه به وضعيت فيزيکي و کوهستاني بودن منطقه کردستان در سال هايي که اشرار در منطقه حضور داشتند، سپاه اکثر عمليات رزمي و پاکسازي هاي منطقه را در روز انجام مي داد و در شب از اين کار خودداري مي کرد تا اينکه شهيد محمد رضا در سمت فرماندهي گردان جزامه؟ سپاه سقز قرار گرفت که در مورخه 12/1/63 ساعت 8 غروب به او خبر مي دهند پاسگاه سفته که متعلق به ژاندارمري است مورد حمله ضد انقلاب قرار گرفته و اگر کمک به آنها نشود احتمال زياد سقوط خواهد کرد و شهيد محمد رضا تصميم مي گيرد که شبانگاه به کمک آنها بشتابد که برادران ديگر او را از اين کار منع مي کنند امّا شهيد محمد رضا اعتقاد داشت بايد امنيت اين خفاشان شب پرست را نيز در شب شکست و اجازه گستاخي شبانه را از آنها گرفت و شايد براي اولين بار بود که با تعدادي از نيروهاي گردان اقدام به حرکت شبانه به سمت ضد انقلاب را گرفت و در يک حماسه خونين و پُر از شجاعت و دليري حلقه محاصره پاسگاه را مي شکند و از سقوط آن جلوگيري مي نمايد ليکن خود در اين عمليات متهورانه به ديدار حق شتافت و قلب نا آرام او از دست حضرت حق شفاي ابدي گرفت.

شهيد محمد رضا سعادت را در بي توجهي و بي اعتنايي به ماديات دنيا مي دانست و در طول عمر پُر برکت خود هيچگاه هيچ چيز اندوخته و جمع آوري نکرد و آنچه که به او مي رسيد در راه خدا انفاق مي کرد به طوري که در زمان شهادت تنها اندوخته او لباس رزمش بود که او نيز کفنش شد و پس از ساليان خدمت در وصيت نامه اش که چند روز قبل از شهادت مي نويسد آورده است.
«من هيچ چيز در اين دنيا ندارم و اگر مبلغي پول هم در گردان مي باشد متعلق به گردان است و همانگونه که به دنيا آمده از اين دنيا مي روم.



آثار باقي مانده از شهيد
7/10/61 ساعت 10 شب
بسمه تعالي
با سياهي تاريخ مسلسل خون گرفته سرخ به ستيز برخاست و شراره هاي جان در رگ تاريخ غنچة گل لاله روياند.در کمرکش تباهي و فساد پرستي از آستين ال نبي بيرون آمد و حلقوم شب سياه را به پنجه ايمان فشرد و با نثار جان ،جوش وخروش خلق را در متن هستي افزوني بخشيد و در اوج تاريکي شب عاشق افق سرخ راهيان ره گشت.
برادران و مادر و پدرم من در تاريخ 7/10/61 اين وصيت نامه براي اينکه دستورشرع و خدا و پيامبر خدا را انجام داده باشم، اين چند سطر براي شما مي نويسم. برادران مي خواهم که نماز و دعا را فراموش نکنيد و هميشه در اول وقت نماز را برپا داريد و نماز خود را پاکيزه بخوانيد.
مادر جان مرا حلال کن زيرا تمام زحمت هاي من در دوران زندگي بر دوش شما بوده است و اين حقير نمي دانم که چگونه از شما حلاليت بخواهم. پدر جان خداوند به شما توفيق دهد تا بتوانيد ديگر برادران مرا چون من تربيت نمائيد. برادرجان، خود مي دانيد که من چقدر تو را دوست مي دارم، از زحماتي که در طول زندگي براي من کشيده ايد سپاسگذاري مي کنم . در پايان چند کلمه براي دوستان و آشنايان مي نويسم. برادران من شما راه حق و اسلام واقعي را درست شناخته ايد و همان طور که تا من زنده بودم امام را تنها نگذاشته ايد و گوش به فرمان او بوده ايد، باشيد و گوش به حرف افرادي که شما را به عناوين مختلف محکوم مي کنند ندهيد. همان طوري که خود مي دانيد امام عزيز در فرمان 8 ماده اخير فرمان دادند. ديد که شما هم آن چيز را مي خواهيد که امام عزيزمان مي خواهيد. در پايان از تمام برادران سپاه که در اين مدت 4 سال با هم بوده و شب و روزها را با هم سپري کرده ايم معذرت مي خواهم که نتوانستم برادر خوبي براي يکايک آنها باشم. در انتها اين نامه از تمام برادران همشهري که مرا مي شناسند طلب بخشش کرده و توفيق آنها را از خداوند رحمان و جبار خواستارم .
برادر مبادا که هرگز امام را در دعاهايتان فراموش کنيد و تمام دوستاني که مرا مي شناسند دو رکعت نماز برايم بخوانند. بيشتر از اين مزاحم وقت شريف شما نمي شوم خداوند يار و نگهدار امام عزيز و کبير و شما برادران باشد. محمد رضا ترابيان
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي کنار مهدي خميني را نگهدار . امين

...در اين جا من از تمامي افرادي که با جمهوري اسلامي ايران سر ناسازگاري دارند مي خواهم که بر سر مزار من نيايند. زيرا که آنها خون صدها هزار شهيد و صدها هزار زخمي و معلول را پايمال کرده اند و در خط آمريکاي جهان خوار مي باشند و اگر جنازه مرا تشييع کردند بخواهيد افرادي که نام آنها را در بالا خصوصيات آنها را گفتم در تشييع جناز من شرکت نکنند. دوست ندارم که اين افراد که با دشمنان مردم ايران همکاري مي کنند بر من قرآن بخوانند. حدالامکان مرا نزديک برادرم دفن کنيد. قبر من هم کف زمين باشد

 

.محمد رضا ترابيان . 


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کردستان ,
برچسب ها : ترابيان , محمد رضا ,
بازدید : 186
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]
شهيد ورمقاني؛ سردار مجاهدت هاي خاموش كردستان+عکس های منتشر نشده

 

سردار شهيد" هوشنگ ورمقاني" به روايت فرزند شهيد


پدر رو به من كرد و گفت: "مصطفي! تو پسر بزرگ مني! من شهيد مي شوم. دوستانم همه شهيد شدند، ديگر تعلقي به اين دنيا ندارم، بعد از شهادت دوستانم و اين همه داغ و دوري ديگر نمي توانم و نمي خواهم در اين دنيا بمانم.
   
شهيد ورمقاني بسيار با ادب و متين بود، به طوري كه يكي از فرماندهان سپاه پس از چندي نشست و برخاست با شهيد ورمقاني از ادب وي متعجب شده و گفته بود اگر ذره اي از ادب حاجي را به تمام دنيا تقسيم كنيم بدون شك كسي را به عنوان بي ادب نخواهيم داشت.

به گزارش خبرنگار نويد شاهد، مصطفي ورمقاني فرزند ارشد سردار شهيد هوشنگ ورمقاني؛فرمانده قرارگاه استاني سپاه پاسداران در كردستان، متولد 62 است. او هنگام شهادت پدر 15 ساله بوده و آن روزها را مثل آينه در جلوي ديدگانش به خاطر دارد. مصطفي معتقد است، شهيد ورمقاني انسان بسبار متواضع و خاكي بود و همه او را با اين خصيصه مي شناسند. او مي گويد: شايد پدرم از معدود شهيداني باشد كه هيچ نقطه سياهي در زندگي اش نيست. اين با مطالبي كه از گوشه و كنار درباره پدرم مي شنوم دريافته ام.
به مناسبت سالگرد شهادتش پدر بزرگوارش گفت و گويي ترتيب داديم كه با هم مي خوانيم:

بيت المال امانت است

از خصوصيت بارز پدر از او سؤال مي كنم، مصطفي مي گويد "يكي از بارزترين خصوصيات اخلاقي پدرم رعايت بيت المال بود . شديدا به بيت المال حساسيت داشت. يادم مي آيد، زماني كه كودكي دبستاني بودم خودكاري از كيفش برداشتم. پدر به محض ديدن خودكار در دستانم در هم آشفت و با تندي به من گفت :" پسرم اين خودكار اداري سپاه است". در همان زمان خودكار مرغوب تري براي من تهيه كرد و گفت: "عزيزم! خودكار مهم نيست، مهم رعايت حق بيت المال است. اگر از اين خودكار استفاده كني استفاده از حق بيت المال برايت عادت مي شود."

آمبولانس سپاه هم بيت المال است

مصطفي ادامه داد" مادرم مدتهاست از ناراحتي قلبي رنج مي برد . در زمان حيات پدر قرار بود ايشان را براي بستري شدن به تهران بياورند. همكاران و فرماندهان پدرم از او خواستند تا با آمبولانس سپاه ايشان را به تهران منتقل كند. اما ايشان مقاومت كرد و مخفيانه مادر را با اتوبوس به تهران آورد.

وام بانكي براي ويلچر يك معلول

در نوروز يكي از سالها از يكي از دوستانش پيكان قراضه اي قرض گرفته بود تا ما به سمت قروه حركت كنيم. در ترمينال اتوبوسراني پدرم با پير زن و پيرمردي مواجه شد كه فرزند معلولشان را بر دوش گرفته بودند . پدرم از آنجايي كه همه را مي شناخت شروع به احوال پرسي از آنها كرد. بعد از آن ديديم كه پدر شهيدم به دنبال وام گرفتن است در حالي كه هيچ گاه پيش نمي آمد كه او براي وام اقدام كند.
در تشيع جنازه پدر، آن فرد معلول(كه روزي بر دوش پدرش بود)را ديديم كه بر روي ويلچر به تشييع جنازه آمده بود وي گفت:" من همانم كه در ترمينال پدرتان را ديدم به والدين پير من گفت كه با اين وضع شما اذيت مي شويد، پدرتان پول عيد و وام كارگزيني سپاه را به ما براي تهيه ويلچر داد تا ما اذيت نشويم"

اين جيب پدر بزرگ نيست

يك ماشين شيك از فرماندهي به پدرم داده بودند، براي وظايف اداري. مسير عبور اين ماشين از جلوي در مدرسه ما بود در آن روزها من دوست داشتم تا در برف سنگين و سرماي سوزان سنندج، مثل ديگر دوستانم كه پدرشان از ماشين اداره براي به مقصد رساندن آنها استفاده مي كرد، استفاده كنم. راننده با اشرافي كه به اخلاق جدي و در عين حال رئوف پدرم داشت ممانعت مي كرد و اين جز برنامه خواهش هر روزه من از پدرم شده بود پدرم بعد از سه ماه اصرار با لبخندي دلنشين به من گفت: "اين جيب حاجي ميرزا علي(پدر بزرگ من كه از خوانين كردستان و بسيار متمول بود) نيست".
پدرم من را با اين عبارت راضي مي كرد:"اگر از بيت المال استفاده شخصي كنم، فردا روز خدا يقه مرا مي گيرد" اين در حالي بود كه كساني كه درجه نظامي پايين داشتند و يا دفتر دار بودند سوار مي شدند، اما پدرم حتي يكبار هم مرا سوار نكرد.

اينها وارثان حقيقي اند

وقتي پدرم شهيد شد زندگي اش از نظر مالي هيچ وسعتي نداشت، حتي تنها زميني كه سپاه به او داده بود را به جانبازان بخشيده بود و گفت "اينها وارثان حقيقي اند." تنها چيزي كه بعد از او در منزل مانده بود جهيزيه مادرم بود. او از اين دنيا دل كنده بود و با حالتي ميان خنده و ناراحتي به تيكه پوتين دوستش كه در كيفش به رسم تبرك نگه داشته بود اشاره مي كرد و مي گفت:"اين تكه پوتين را از شهيدي آورده ام تا كمك كند من نيز شهيد شوم "

جاذبه مجذوب كننده و شباهت من با پدر

مصطفي مي گويد: پدرم انسان بسيار با صفايي بود به طوري كه همه شيفته اش مي شدند و اكنون همه به نيكي از او ياد مي كند. جالب است، هيچ كس از او كوچكترين خاطره بدي ندارد. با اينكه همواره لباسي ساده بر تن داشت و درجه هايش را علي رغم توبيخ ها استفاده نمي كرد و خيلي ها او را با سرگرد و ستوان اشتباه مي گرفتند. خوشبختانه شباهت ظاهري من با پدرم به قدري است كه همه با اذعان به اين مسئله خاطره اي جديد از پدرم را ياد آوري مي كنند و با گذشت 15 سال از شهادتش هنوز چيزهاي جديد و جالبي از شخصيت ويژه او مي شنوم و كسي در اين منطقه نيست كه از او خاطره خوبي نداشته باشد.

*نام نيكو كز بماند ز آدمي

در حالي كه او سرهنگ تمام بود محال بود كه كسي با او حرف بزند ولي جذبش نشود، در همين رابطه يادم مي آيد كه يه نفر به دليل از دست دادن عزيزانش در تصادف دچار مشكلات روحي- رواني شده بود همه گفتند تنها كسي كه مي تواند او را از اين حال و وضع نامناسب روحي نجات دهد ورمقاني است و همين طور هم شد. من هم اكنون كه از او صحبت مي كنم احساس مي كنم هست و يا تازه شهيد شده است. به درستي كه پدر مرا به ياد اين شعر سعدي مي اندازد كه نام نيكو كز بماند ز آدمي/ به ز او ماند سراي ماندگار"
نمي توانم خون شهدا را پايمال كنم
پدر و مادرم، دختر عمو پسر عمو هستند . روزي يكي از دايي هايم را براي سربازي به نقطه دوري در مريوان انداختند براي خدمت سربازي و مادرم خواست تا او را با استفاده از قدرت نظامي پدر به جاي بهتري منتقل كنند، اما پدرم در مقابل اين درخواست مقاومت كرد و گفت "در جايي كه يك پسر تهراني تك فرزند كه دو برادرش شهيد شده اند من چطور مي توانم تو را به جاي خوبي منتقل كنم؟ من شرمنده ما هستم چرا كه نمي توانم خون شهدا را پايمال كنم."

شاگرد ممتاز دافوس

پدرم جزو دانشجوي ممتاز دافوس بود و تنها نيروي بومي استان كردستان بشمار مي رود كه دوره دافوس را گذرانده است و نقشي كليدي ايشان در سپاه كردستان فراموش نشدني است و يكي از مهمترين عواملي كه باعث امنيت كردستان شد. خلاقيت شهيد هوشنگ در استفاده از پايگاه مردمي و بومي بود چرا كه او به وسيله نيرو هاي بومي و دادن قدرت به كردهاي منطقه توانست از اين خطه دفاع كند.
سزاي خدا در رضايت خلق است
دومين خصوصيت بارز پدرم خدمت به مردم بود. او مي گفت" سزاي خدا در رضايت خلق است. محال است خدا از ما راضي باشد در حالي كه مردم از ما ناراضي باشند"
او حتي برخي اوقات مسائل مهم در زندگي اش را به خاطر مردم عقب مي انداخت . مثلا هنگامي كه پيرمردي با او حرف مي زد او با سعه صدر تا انتهاي كلامش منتظر اطاله كلامش بود و با لبخند او را همراهي مي كرد.

در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم

پدر شهيدم همواره آرزوي شهادت داشت و اين مهم را همگي و حتي مادرم مي دانستيم. پدر به من مي گفت: "مصطفي! تو پسر بزرگ مني! من شهيد مي شوم. دوستانم همه شهيد شدند، من ديگر تعلقي به اين دنيا ندارم، بعد از شهادت دوستانم، زندگي و حال و هوايم عوض شده، ديگر نمي توانم و نمي خواهم در اين دنيا بمانم.
پس به مادرت بگو بعد از شهادتم عجز و لابه نكند" اين صحبت ها به حدي بود كه ما با شنيدن خبر شهادت پدر شوكه نشديم.گويي انتظارش را داشتيم. وقتي به مادرم گفتند حاجي تير خورده او گفت: مي دانم كه شهيد شده. پدر بزرگ مرحومم و دو ماه قبل از شهادت پدرم به حج تمتع رفت.
پدرم هم نامه اي به او داد و از او قول گرفت كه به كسي نشان ندهد و در حرم خدا بگذارد متن حاوي نامه درخواست شهادت از سوي پدرم از خدا بود با اين عنوان بود كه"پدر عزيزم دعا كنيد خداوند سال 75 را سال شهادت من قرار دهد اگر دعا نكنيد مديونيد" كه ما بعدها از محتوي آن خبردار شديم. بعد از بازگشت پدر بزرگ در فروردين ماه 75، پدر در تيرماه همان سال به شهادت رسيدند.
رزم چريكي به مثابه فيلم هاي جنگي
شهيد ورمقاني، رزمي كار تمام عيار، حسابگر در قسمت عمليات، دقيق و ورزيده بود. با تمام نشاط و انرژي كه داشت خستگي را خسته كرده بود و بين راننده ها و همرزمانش به تازه نفسي معروف بود.
قبل از شهادت 50 دقيقه به مثابه فيلم هاي ژانر جنگي مي رزمد، جست و خيز مي كند و دست تير خورده اش را چفيه مي بندد و ... اين را از اعترافات سران دستگير شده دموكرات متوجه شديم. انها در هيبت و شجاعت او مانده بودند و با تصوري كه از امام حسين (ع) داشتند پدرم را تطابق مي دادند و مي گفتند: "او حسين وار شهيد شد و ما آدم به اين عظمت نديديم."

سردار شهيد"هوشنگ ور مقاني"، فرمانده قرارگاه استاني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در كردستان، در سال 1338 در روستاي «ور مقان» درشهرستان «سقز »به دنيا آمد.او تا پايان مقطع متوسطه دراين شهرستان درس خواند و در اوايل سال 1358 در جهاد سازندگي شهرستان قروه به خدمت محرو مان همت گماشت .

در اواخر همان سال يعني همزمان با پيدايش گروهكهاي ضد انقلاب در منطقه كردستان به خدمت مقدس سر بازي رفت و تمام مدت دو سال را در لشكر 28 پياده كردستان خدمت نمود .شهيد ورمقاني به خاطر ايثار و شجاعتي كه در راه مبارزه با گروهكها نشان داد ؛موفق به دريافت مدال رشادت و لياقت از دست فرمانده وقت لشكر شد .
در سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان قروه در آمد .در همان آغاز ورود به عنوان فرمانده گردان ويژه نيرو هاي اعزامي از شهرستان قروه در نبرد با رژيم بعث عراق بخشي از جبهه قصر شيرين راتحويل گرفت . اودر اين پست خدمات شاياني ارائه داد .مدتي بعد به عنوان مسئول گزينش سپاه شهرستان قروه منصوب شد و پس از آن فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بخش دهگلان را به عهده گرفت .
در سال 1361 ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج سه فرزند پسر ويك فرزند دختر مي باشد. در سال 1364 بنا به در خواست فرمانده تيپ بيت المقدس به آن يگان ماموريت يافت و تا پايان جنگ تحميلي به عنوان جانشين ستاد و فرمانده پايگاه اين تيپ در جبهه هاي جنوب و جزيره مجنون در كمال خلوص و شجاعت به مبارزه پرداخت .در سال 1368 براي گذراندن دوره دافوس به دانشگاه امام حسين (ع) درتهران رفت. در آن دوره هم به عنوان دانشجوي ممتاز انتخاب گرديد .

بعد از دوره دافوس به عنوان يكي از اركان تيپ بيت المقدس در طراحي برنامه هاي رزمي و ستادي نقش كليدي و به سزايي را انجام داد .در سال 1371 به سمت مسئول بازرسي و فرمانده يگان ويژه قرارگاه استاني شهيد شهرامفر منصوب شد . در سال 1373 به عنوان پاسدار شايسته و در سال 1374 به عنوان پاسدار نمونه نيروي زميني سپاه معرفي گرديد .
آن انسان نمونه سر انجام در غروب روز جمعه مورخ 1/4/1375 در محور قهر آباد سقز در كمين نيروهاي ضد انقلاب افتاد و پس از 45 دقيقه مبارزه شجاعانه با آنها همراه با همرزم دلاور خود بسيجي عبدالرحمان مهرباني به فيض عظيم شهادت نايل شد .
كتاب "پيغمبران كوچك" به قلم رحيم مخدومي، نگارش 10 داستان از زندگي و خاطرات شهيد هوشنگ ورمقاني از كودكي تا شهادت وي را در بر مي گيرد.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کردستان ,
برچسب ها : شهيد ورمقاني؛ سردار مجاهدت هاي خاموش كردستان+عکس های منتشر نشده ,
بازدید : 244
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]

سال 1345 در بخش( سريش آباد) از توابع شهرستان قروه متولد شد .تا سال دوم دبيرستان درس خواند و با شروع جنگ تحميلي درس و مدرسه را رها کرد و به جبهه هاي نور عليه ظلمت شتافت .در ارديبهشت ماه سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان قروه در آمد . او پس از انجام وظيفه در سمتهاي، فرماندهي واحد هاي مخابرات و اطلاعات و عمليات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان قروه به خا طر احساس مسئوليت نسبت به مسلمانان در کشور لبنان ، به صورت داوطلبانه راهي آن کشو ر شد و مدتي درآنجا به جوانان مسلمان لبناني آموزش داد.بعد ازآن بنا به در خواست فرمانده تيپ 39 بيت المقدس، فرماندهي واحد اطلاعات و عمليات آن تيپ راپذيرفت . مدتي بعد به لشکر 27 محمد رسول الله(ص) انتقال يافت .در تاريخ 21/7/1365 هنگام بازگشت از عمليات شناسايي شبانه براثر برخورد با مين دشمن مجروح و پس از هدايت نيرو هاي تحت امر به سوي مقر رزمندگان اسلام در محل ارتفاعات مهران به شهادت رسيد .پيکر پاک ومطهر شهيد کرمي مدت يازده سال در آن محل باقي ماند که سر انجام توسط غيور مردان گروه تفحص کشف و در تاريخ 17/7/1376در گلزار شهداي زاد گاهش به خاک سپرده شد .از شهيد کرمي دو فرزند دختر به يادگار مانده است .
متواضع و با ادب بود به طوري که کمتر اتفاق مي افتاد کسي از او ناراحت و دلگير شود. تمام کساني که شهيد کرمي را مي شناسند بدون شک براخلاص و صفاي باطني او صحه مي گذارند. شهيد کرمي انساني مخلص و بي ريا بود وتمام کارهاي او به قصد تقرب الهي انجام مي شد. نماز ,دعا و تلاوت قرآن جزو امور اصلي و اساسي زندگي او محسوب مي شدند .با وجود داشتن مسئوليت هاي مهم، هيچ گاه تواضع و فرو تني از او دور نمي شد . بسيار کم مشاهده مي شد که چهره او خالي از خنده و تبسم باشد .
شجاع بود ودر راه مبارزه با دشمن از هيچ موقعيتي نمي هراسيد .به سپاه عشق مي ورزيد و خدمت در سپاه را افتخار مي دانست .در سخت ترين شرايط از نماز غافل نمي شد و دفاع و جهاد را بدون نماز بي معنا مي پنداشت .
فرازي از وصيت نامه شهيد:
شما اي برادران! اميد اين را دارم که هر کاري که مي خواهيد انجام دهيد مورد رضاي خداوند باشد. هر کاري که کرديد با ياد خدا و براي خدا باشد.
هميشه پيامهاي شهدارا مطالعه کنيد و ببينيد که از ملت ايران چه در خواستي را کرده اند وآن را انجام دهيد .راه حسين (ع)را ادامه دهيد و حسين گونه زندگي کنيد. به بيانات امام گوش داده و هرچه مي گويد عمل کنيد که راه خميني همان راه حسين (ع)است.
منبع:"اسوه هاي استقامت" نشر شاهد،1386-تهران




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
«الذين آمنوا و هاجرو و جاهدو في سبيل الله به اموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئك هم الفائزون»
«آنان كه ايمان آوردند و از وطن هجرت گزيدند و در راه خدا با مال و جان‌شان جهاد كردند، آنها را نزد خدا مقام بلندي است و آنان به خصوص رستگاران و سعادتمندانند در دو عالم». قرآن کريم
با درود و سلام بي‌پايان به رهبر عزيزم،‌ خميني‌ بت‌شكن و بنيان‌گذار جمهوري اسلامي و با درود و سلام بي‌كران بر همه‌ي شهيدان، از صدر اسلام تا كنون و با سلام به پدر و مادر عزيزم و با سلام به ملت شهيدپرور ايران، وصيت‌نامه‌ام را شروع مي‌نمايم.
پدر،‌ مادر،‌ همسر و برادران عزيزم كه در وحله‌ي اول مرا ببخشيد به خاطر اين كه در مقابل زحمات و رنج‌هايي كه در مورد حقير تحمل نموده، ولي بنده در مقابل نتوانستم ذره‌اي از اين فداكاري شما انجام وظيفه نمايم و شما اي مادر مهربانم و همسر گراميم در موقع شهادت بنده مبادا ناراحت شويد كه شهادت تنها آرزوي ديرينه‌ي بنده بوده است. اگر گريه كرديد، به خاطر سيد الشهدا و يارانش گريه كنيد كه بنده هديه‌اي بوده‌ام، خداوند به شما داده و الان هم خواسته كه هديه را از شما بگيرد و شما بايد خوشحال باشيد از اين كه اولين پسر شما در راه خدا به لقاء الله پيوسته. اميدوارم كه مورد قبول خداوند منان قرار گيرد. «انا لله و انا اليه راجعون». ما از خداييم و همه بايد به سوي او بازگشت نماييم.
پدرجان، مادر عزيز و همسرم تنها دخترم مرضيه را طوري تربيت نماييد كه در جامعه زينب‌گونه زندگي نمايد و به مرضيه هيچ وقت يتيم نگوييد، زيرا صاحب اصلي او خداوند مي‌باشد و از شما مي‌خواهم كه كليه‌ي قوانين قرآن و اسلام عزيز را به او بياموزيد.
پدر عزيزم، بنده خيلي علاقه داشتم كه رهبر عزيزم را ببينم، ولي او را نديدم، از شماها مي‌خواهم كه سلام مرا به رهبرم برسانيد و بگوييد تا آخرين قطره‌ي خونم سنگر اسلام عزيز را ترك نخواهم كرد. با خداي خود پيمان مي‌بندم كه در تمام عاشوراها و در تمام كربلاها با سيدالشهدا (ع) همراه باشم و سنگر او را خالي نگذارم تا هنگامي كه همه‌ي احكام اسلام را در زير پرچم اسلامي امام زمان (عج) با خونمان به اجرا درآوريم. و شما اي برادرانم اميد اين را دارم كه هر كاري كه مي‌خواهيد انجام دهيد، مورد رضاي خداوند باشد. هركاري كه كرديد با ياد خداوند به نام خدا و براي خدا.
هميشه پيام‌هاي شهدا را مطالعه كنيد و ببينيد كه از ملت ايران چه درخواستي را كرده‌اند، آن را انجام دهيد. راه حسين (ع) را ادامه دهيد و حسين‌گونه زندگي كنيد.
به بيانات امام گوش داده و هرچه كه مي‌گويد عمل كنيد كه راه خميني همان را حسين (ع) است. پيام مرا به ملت شهيدپرور برسانيد كه هيچ وقت پشت امام را خالي نگذاريد و هر ندايي كه مي‌دهد، لبيك‌گوي باشيد و همچنين روحانيت در خط امام.
مهدي و هادي جان، مدرسه را سنگر خود قرار دهيد و درس‌هايتان را خوب بخوانيد كه مملكت در آينده به شما احتياج دارد. پدر جان از قول بنده به تمام اقوام و دوستان و همسايگان بگو اگر يك موقع از حقير ناراحتي ديده‌اند،‌ انشاء الله بخشيده و التماس دعا دارم. پدرجان به برادرانم هميشه بگو كه دست از دعا و قرآن خواندن برندارند و هميشه دعاگوي امام عزيز و ظهور امام زمان (عج) و همچنين امت حزب الله باشند.
پدرجان بنده هيچ بدهي ندارم، تنها اين را مي‌خواهم بنويسم كه از حقوقم مبلغ 1500 تومان به حساب امور مالي سپاه بدهيد و اگر هم كسي درخواست طلب كرد، قرضش را پرداخت نماييد، شايد يك موقعي خاطرم نباشد. والسلام «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار» «سرباز كوچك اسلام، احمد كرمي» 18/3/1363



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کردستان ,
برچسب ها : کرمي , احمد ,
بازدید : 140
[ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 3 صفحه قبل 1 2 3

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,540 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,641 نفر
بازدید این ماه : 3,284 نفر
بازدید ماه قبل : 5,824 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک