فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

 

شهيد اسماعيل سليمي

سيزده روز از مرداد ماه سال 1330 مي گذشت، در غروب آن روز فرزندي در خانواده سليمي به دنيا آمدكه به مناسبت تقارن روز تولد او و روز چهلم فوت پدر بزرگش، نام وي را اسماعيل گذاردند. اسماعيل فرزند سوم و اولين فرزند پسر در خانواده سليمي و كودكي زيبا رو و پر جنب و جوش بود، و به همين سبب مورد توجه خانواده و آشنايان گشت. اسماعيل از كودكي وابستگي بسياري به مادر داشت و مادر او نيز در تربيت اسماعيل كوشش فراواني كرد.
اسماعيل در كنار مادر مهربان و با راهنمايي پدر متدين خويش رشد يافت. او از كودكي دست در دست مادر، به جلسات قرآن و روضه مي رفت. بدين ترتيب عشق به قرآن و مذهب جعفري از ابتداي كودكي در وجود وي ريشه گرفت.
اسماعيل تحصيلات ابتدايي را در دبستان تديّن كه در خيابان ري در جوار امامزاده يحيي قرار داشت گذراند. او دوره شش ساله ابتدايي را به دليل دارا بودن هوش و ذكاوت، با موفقيت كامل پشت سر نهاد.
خواهر اسماعيل درباره نحوه درس خواندن او در در دوره ابتدايي مي گويد:
« اسماعيل هر وقت از مدرسه به خانه مي آمد، جلو راهرو تمام تكاليفش را انجام مي داد، كيفش را همانجا مي گذاشت و به سراغ بازي فوتبال مي رفت و با اينكه من بيشتر از او درس مي خواندم او هميشه از من و ديگر برادرانم موفق تر بود. اسماعيل نه تنها در درس سر آمد دانش آموزان هم سن و سالش بود بلكه از لحاظ اخلاق نيز زبانزد همه آشنايان و دوستانش بود»
اسماعيل پس از پايان دوره ابتدايي، براي ادامه تحصيل وارد دبيرستان شد، دبيرستاني كه اكنون به نام دبيرستان امام صادق (ع) ناميده مي شود. او در دوره دبيرستان بيشتر اوقات را به مطالعه مي گذراند. مطالعه كتاب و حضور اسماعيل در مجالس مذهبي بر سطح آگاهي هاي اجتماعي وسياسي او مي افزود، به همين سبب در اوان جواني و در زماني كه به سن تكليف رسيد، به تقليد از حضرت امام خميني (ره) پرداخت و با هر سختي و مشقّتي كه بود، رساله ايشان را به دست آورد.
اسماعيل اغلب شب ها تا پاسي از نيمه شب با دوستانش مشغول بحث و گفتگو درباره مسايل روز و وضع اجتماعي و سياسي جامعه بودند و اين دوران براي اسماعيل، دوران آگاهي و آشنايي با وضع سياسي جامعه قرارگرفت.
او پس از پايان تحصيلات متوسطه و گرفتن مدرك ديپلم، به خدمت سربازي رفت. دوران سربازي اسماعيل در عجب شير و در يكي از روستاهاي آذربايجان شرقي گذشت. او در دوره خدمت سربازي به دليل برخورداري از هوش و استعداد فراوان، به درخواست فرماندهان ارتش، مشغول تدريس به فرزندان آنها شد. و درس هاي رياضي و فيزيك را به آنها مي آموخت.
دوران سربازي اسماعيل به سر آمد و پس از پايان خدمت، اسماعيل براي ادامه تحصيلات وارد دانشگاه كار شد دانشگاهي كه امروز به نام خواجه نصير الدين طوسي نام گرفته است. او رشته مهندسي مكانيك گرايش تأسيسات را براي تحصيل انتخاب كرد و مشغول تحصيل گشت.
محيط دانشگاه براي اسماعيل شرايط بسيار خوبي را در مبارزه اعتقادي و سياسي با رژيم پهلوي فراهم مي ساخت. او يكي از اعضاي اصلي انجمن اسلامي دانشگاه بود و با گسترش فعاليت هاي وي، چندين بار در طول مدت تحصيل از سوي مأموران ساواك دستگير و زنداني شد. اما هر بار كه دستگير گشت پس از چند روز باز جويي، به دليل اينكه مدركي عليه وي به دست نمي آوردند مجبور به آزادي او مي شدند.
پايان تحصيلات دانشگاهي اسماعيل با آغاز نهضت اسلامي ايران همراه گشت. او براي كمك به انقلاب اسلامي در بر پايي تظاهرات و راهپيمايي هاي دانشجويي نقشي فعال و سازنده داشت.
انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) در روز 22 بهمن ماه سال 1357 به پيروزي رسيد. اسماعيل كه در تمامي صحنه هاي مبارزه و انقلاب حضور داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي مي كوشيد در حفظ و حراست از انقلاب اسلامي در برابر دشمنان داخلي و عوامل باقيمانده از نيروهاي امنيتي وابسته به رژيم پهلوي، به پاسداري از انقلاب ملت ايران بپردازد. بدين سبب در اولين روزهاي تشكيل كميته هاي انقلاب اسلامي در اين نهاد مشغول خدمت گشت. او در زمان دولت موقت به دليل انتقاداتي كه به آن دولت داشت، براي مدتي در يك شركت خصوصي در زمينه رشته تحصيلي خود به كار مشغول شد، اما با گذشت زمان دريافت كه با توجه به شرايط زمان، شركت خصوصي محل مناسبي براي آرمانها و اعتقادات او نيست.
در روز 27 خرداد ماه سال 1358، امام خميني (ره) با صدور فرماني نهاد جهاد سازندگي را پايه گذاري نموده و از همه اقشار مردم خواستند تا همه با هم براي كمك به محرومين و ساختن كشور قيام كنند. مردم نيز با عشق و شور فراوان فرمان حضرت امام (ره) را پاسخ مثبت داده و داوطلبانه به جهاد سازندگي پيوستند. دانشجويان جوان در اين حركت بيش و پيش از ديگران پرچم سازندگي را در پي فرمان رهبر انقلاب اسلامي به اهتزاز در آورده و به سوي روستاها براي سازندگي حركت كردند.
اسماعيل نيز همزمان با روي كار آمدن دولت شهيد رجايي به نهاد جهاد سازندگي پيوست و در دفتر مركزي جهاد سازندگي مشغول خدمت شد. او پس از مدتي به دليل رشته تحصيلي خود به سمت مسئول كميته آبرساني دفتر مركزي جهاد سازندگي انتخاب گشت. او در اين سمت مسئوليت برنامه ريزي و نظارت بر فعاليت هاي آبرساني به روستاهاي محروم را بر عهده داشت و در جهاد سازندگي به صورت شبانه روزي ، با تمام وجود به خدمت محرومين و روستاييان پرداخت.
فعاليت اسماعيل در جهاد سازندگي محدود به امور آب رساني نبود او هر كاري كه مي توانست براي كمك به اهداف جهاد سازندگي انجام مي داد و به درخواست مسئولين دفتر مركزي جهاد سازندگي براي خريد وسايل مورد نياز جهاد در تاريخ 21/ 1/ 1360 به كشورهاي كره شمالي، ژاپن و هندوستان اعزام گشت.
زندگي اسماعيل بسيار ساده بود با وجودي كه يك متخصص بود وي مي توانست با كار كردن در شركت هاي خصوصي در آمد بالايي را به دست آورد، اما با وجود نياز مالي، به حقوق كم در جهاد سازندگي بسنده كرد تا اهداف و آرمان هايش را دنبال كند. براي او ماديّات ارزش نداشت و عشق او به امام خميني (ره) و مردم و پيشرفت كشورش، وي را به كار و كوشش بيشتر در جهاد سازندگي وامي داشت.
اسماعيل روز به روز بر پيشرفت كار آب رساني و خدمت به محرومين روستايي مي افزود. قدرت فكري و توان كاري او بسياري از مسايل و مشكلات را حل مي كرد. او بيش از هر چيز به روستاييان ستمديده توجه داشت. در انجام كار احساس مسئوليتي شديد داشت. خطاها و اشتباهات دوستانش را متذكر مي شد. اكثر روزهاي پنجشنبه را روزه مي گرفت و زندگي ساده اي را براي خود اختيار كرد.
سال 1360سازمان مجاهدين خلق، چهره منافقانه خود را در مخالفت و دشمني با نظام جمهوري اسلامي ايران كاملا آشكار ساخت. آنها با اعلام جنگ مسلحانه به رو در رويي مسلّحانه با ملت ايران پرداخته و دست به كشتار مردم بي گناه زده و هر فرد مسلمان معتقدي را كه بر مخالفت خود احساس مي كردند با منطق گلوله به خاك و خون مي كشيدند.
خواهر اسماعيل درباره خاطره اي قبل از شهادت وي مي گويد:
« يك هفته قبل از زمان شهادت اسماعيل او به همراه يكي از دوستانش به بهشت زهرا براي زيارت مزار شهيد آيت اله دكتر بهشتي رفته بود و در حالي كه به عكس آن بزرگوار مي نگريست، مي گويد: «آيا من لياقت ندارم كه خانه اي نزديك شما داشته باشم.»
خواهر وي درباره تهديد اسماعيل از سوي منافقين مي افزايد:
روز شهادتش مصادف با 25 ماه صفر بود كه همه در خانه پدرم براي پختن آش نذري جمع شده بوديم. اسماعيل ، همسر و فرزندش هم آمده بودند. اسماعيل نزد پدرم رفت و به او گفت كه مورد تهديد منافقين قرار گرفته است.
همسر اسماعيل درباره آن روز مي گويد:
روز شهادتش، اسماعيل قبل از رفتن، سه بار از پله ها پايين رفت و برگشت و پسرش را صدا زد و گفت: « احسان نمي خواهي بيدار شوي، بابا را ببيني.»
اما احسان كوچك در خواب بود و نمي دانست كه اين آخرين ديدار را نبايد از دست دهد و پدرش رفت.
عصر اولين روز آذر ماه سال 1360 بود. اسماعيل به همراه برادر و يكي از دوستانش با خودروي سفيد رنگ جهاد سازندگي از خيابان پيروزي عبور مي كردند. پشت چراغ قرمز موتور سيكلتي با ايجاد صحنه تصادف ساختگي خود را به ماشين آنها زد. اسماعيل شيشه اتومبيل را پايين كشيد تا با آنها صحبت كند كه ناگهان فرد موتور سوار دستمال سفيد رنگي را كه در داخل آن نارنجكي قرار داشت به داخل خودرو انداخت. اسماعيل از صداي برخورد دستمال و شيئي داخل آن متوجه موضوع شد و به برادر خود گفت اَشهدت را بخوان. اسماعيل خم شد و دستمال حاوي نارنجك را برداشت تا از خودرو به بيرون پرتاپ كند اما لحظه اي متوقف ماند. چشم او به جمعيت افتاد كه در اطراف خودرو بودند و تصور انفجار نارنجك و خطر آن براي جان مردم او را از اين كار بازداشت. او روي نارنجك خم شد و لحظه اي بعد صداي انفجار نارنجك همه مردم را متوجه اسماعيل و همراهانش ساخت. مردم به سوي خودرو دويدند. دست اسماعيل قطع شده و خون از بدن او جاري بود. پاي برادرش به شدت آسيب ديد. يك چشم دوست همراه اسماعيل نيز از دست رفت، اما اسماعيل فدا شدن خود را بر ايجاد خطر براي مردم ترجيح داد و با آغوش باز از سفير وصل استقبال كرد. مردم كوشيدند او را به بيمارستان برسانند اما شدت جراحات به حدي بود كه فرصتي براي مداوا باقي نگذاشت. اسماعيل در بين راه بيمارستان به شهادت رسيد او از قربانگاه عشق سربلند پرواز كرد و هستي خويش را به هستي پايدار پيوند زد تا به ديدار حق شتافته و در كنار اولياء خدا به آرامش ابدي دست يابد.
پيكر پاك شهيد اسماعيل سليمي در روز تشييع او همچو برگي بر فراز موج هاي بر آمده از عشق، بر دست هاي همكاران جهاد سازندگي و مردم خداجوي شهر به هر سو موج مي زد و پس از انجام مراسم با شكوه وداع با شهيد اسماعيل سليمي، پيكر آن شهيد از آغوش پر مهر و سوز خانواده داغدارش جدا گشت و در قطعه 24 شهداي بهشت زهرا به خاك برگشت. اما نام و ياد او و خدمات خالصانه و پر ارزش وي براي هميشه در ياد تاريخ خدمت و سازندگي روستاها باقي ماند و راه او همچو جريان آب زلالي كه تشنگان را سيراب مي سازد در بستر تاريخ انقلاب اسلامي همواره پايدار خواهد ماند.



درباره : شهدای جهاد سازندگی ,
بازدید : 201
[ 1392/04/16 ] [ 1392/04/16 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 664 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,765 نفر
بازدید این ماه : 1,408 نفر
بازدید ماه قبل : 3,948 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک