فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

دفاع شهادت طلبانه

 

سروان فهمي الربيعي: ساعت 30/4 روز دوشنبه 23/ 6/ 1984 ، عملیات با رمز پیروزی از آن ماست شروع شد .
سرهنگ هیثی در خط مقدم حاضر بود و من فرمانده گروهان اول بودم . وظیفه گروهان ما ، به تصرف در آوردن ارتفاع 1026 بود که اشغال این ارتفاع به نیروهای دیگر اجازه می داد به عمق دشتی که « دشت سرخ» نامیده می شد، نفوذ کنند و به طرف روستای علی آباد پیش بروند .
واقعیت این است که پیشروی در آن شب و در منطقه ای که قبلا هموار نبوده ، پر از خار و خاشاک و صخره و سنگ های قد و نیم قد بود ؛ بذر ترس را در دل افراد ما پاشید . افراد مدام به صخره ها برخورد می کردند و به زمین می افتادند و تاثیر آن چیزی جز شعله ور شدن ترس در جانشان نبود . سرباز و افسر با گور به گور خواندن صدام و حزب و جنگش ، پا به پای هم به پیش می رفتند و به تنها چیزی که می اندیشیدند، حفاظت از جسم و روح خودشان بود .
من حتی از خنده ها و صحبتهای در گوشی سربازان شنیدم که به هم می گفتند :
پیشروی کن برادرم ! پیشروی کن ! اتومبیل مدال بالا می خواهی یا کولر دار پیشروی کن برادرم ، پیشروی کن .
این غوغا و جنجال، کنایه از این بود که آن زن از برادرش می خواهد که پیشروی کند و در حقیقت به سوی مرگ بشتابد ؛ سپس خود ؛ اتومبیل را گرفته ، با بهای آن ازدواج کند.
نکته دیگری که بین زبان و گوش سربازان در رفت و آمد بود ، این بود که :
ای کبوتر ، دنبال کن آنچه را ما اجرا می کنیم .و ما هالو هستیم که فرار نکردیم .
این کنایه که از یک سرود مشهور عراقی برداشته شده ، برگرفته از عبارتی است که صدام آن را تکرار می کرد .
با آغاز حمله ، سکوت جای خودش را به سر و صدا داد و همزمان با حمایت سربازان از یکدیگر و پشتیبانی آتش توپخانه از نیروهای خط مقدم ، روحیه نیروهای ما بالا رفت ؛ اما با اینکه توپخانه خودی کار می کرد ، توپخانه ایرانی ها جوابی به این شلیک ها نمی داد .
در ساعت پنج و نيم، گروهان اول با دادن سه مجروح توانست به مواضعش برسد . بلافاصله افراد جوخه ها در ارتفاعات 1026 پخش شدند و حفر سنگرهای دفاعی و ایجاد سیمهای خاردار نیز شروع شد. گروهان مهندسی نیز تعداد معدودی مین در منطقه کاشت .

فرمانده هنگ با من تماس گرفت . او خیلی خوشحال بود ؛ زیرا غبطه این لحظه ها را خورده بود و من نیز که توانسته بودم سالم از آن ورطه بیرون بیایم ، در پوست خود نمی گنجیدم .
هنگامی که گروهان دوم و سوم به تپه الله اکبر رسیدند ، صداهای ترسناکی شنیدند . فرمانده هنگ از من خواست که از آنها پشتیبانی کنم و وقتی متوجه شد که در موقعیت فعلی این کار عملی نیست ، از من خواست یك جوخه به خط مقدم بفرستم . من ، ستوان حیدر بصری را همراه با یک جوخه و یك دسته از گروهان دوم برای پشتیبانی آن دو گروهان فرستادم .
هوا سرد بود و آسمان نیز خبر از باران تندی می داد .
پیشروی به طرف روستاهای ایران متوقف شد . فرمانده تیپ خیلی سریع با فرمانده هنگ تماس گرفت :
- چرا پیشروی متوقف شد ، سرهنگ ؟
- دوباره حمله را شروع می کنیم . فقط مقاومت کمی در کار هست ؛ آنها را در هم می کوبیم و پیشروی را از سر می گیریم .
- اگر با سلاح های معمولی نتوانستید کاری از پیش ببرید ، از سلاح شیمیایی استفاده کنید . به اندازه کافی توپخانه را با تجهیزات شیمیایی مجهز کرده ایم .
سرهنک با شنیدن این خبر از خوشحالی پرواز کرد ! همچنین فرمانده تیپ خواست که سربازان مجروح ایرانی را به عقب تخلیه نکنیم ؛ بلکه آنها را در میدان جنگ رها کنیم تا بمیرند ! یک بار دیگر رویارویی رزمندگان اسلام با ما شروع شد . سرهنگ ، توان و میزان مقاومت ایرانیها را از فرماندهی پنهان می کرد تا به او اجازه بدهند پیشروی را ادامه دهند ؛ به این امید که تحول جدیدی ایجاد شود .
افرادی که در مقابل حمله ما مقاومت می کردند ، بسیجی بودند و دفاع شان شهادت طلبانه بود . ترس بر دل سرهنگ تار انداخته بود که برگشت و در گوش سرگرد سعود دلیمی گفت :
- مرگ به طرفت می آید ، تارک الصلات !
در حالی که عقربه های ساعت ، 8 صبح را نشان می داد ، صداهای ترسناکی همراه با پرچمهای سبز و سرخ بر افراشته شده ، به طرف ما در حال پیشروی بودند . سربازها پا به فرار گذاشتند و پاسگاههای اعدام که اجازه عبور به کسی نمی دادند ، وظایف خود را انجام می دادند .
در همین لحظه با سرهنگ تماس گرفتم :
- قربان ، وضعیت چطور است ؟
با عصبانیت جواب داد :
- شما در جایتان بمانید و به کارتان ادامه دهید ؛ اما گروهانهای دیگر باید عقب نشینی کنند .
فرمانده تیپ که این مکالمه را شنید ، بعد از حرف سرهنگ گفت :
- چه می گویی ترسو ؟ !....
می خواهی عقب نشینی کنی ؟ مرگ برای تو از عقب نشینی بهتر است ، ترسو .
به این ترتیب ، معادله بر هم خورد و مشخص شد که سرهنگ مرد جنگ نیست و نمی داند معادله درگیری را چگونه باید برقرار کند .
سرهنگ هیثی توجهی به تهدیدهای فرمانده تیپ نکرد . او که قلبش آتشفشانی از خشم بود ، در هنگام عقب نشینی ، فرمانده تیپ را به باد فحش و توهین شدید گرفت .
- من کسی هستم که خودم حقم را مي گیرم . من شجاع هستم ، او ترسو است .
عملیات با نقش بستن مهر شکست برپای کارنامه اش پایان یافت و ما روی یکی از تپه ها منتظر رسیدن دستور ماندیم . 


درباره : نیروهای دشمن 2 , تمامی اطلاعات در مورد نیروهای دشمن ,
بازدید : 294
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 693 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,794 نفر
بازدید این ماه : 1,437 نفر
بازدید ماه قبل : 3,977 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک