فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

مدال شجاعت

 

سروان فهمي الربيعي: نمی دانم چرا اسم من در ليست دریافت کنندگان مدال شجاعت قرار گرفت ؛ چرا که ارتفاعات سید صادق در دست رزمندگان اسلام بود و حتی ارتفاعاتی که در اختیار ما بود ، به برکت پیشنهاد عملیاتی فرمانده هنگ، در اختیار نیروهای ایرانی قرار گرفت . آیا در حضور ریاست جمهوری چه پرسیده خواهد شد ؟ و به او چه گفته و می گویند ؛ اگر بگوید : کجاست قهرمانیهايتان ؟ البته ان پرونده ، بسته و در زیر پا خواهد ماند و از سخنان بدون واقعیت حرف به میان خواهد آمد ؛ زیرا افسران عراقی با مهارت فراوان در برابر بهای ارزشمند اتومبیل و منزل ، خوب بلدند از پس دروغ بافتن برآیند .
محافظان از هر سمت و سو ، قصر ریاست جمهوری را احاطه کرده بودند ؛ همچنین خدمه ... و دخترانی که نیمی از بدنشان عریان بود . نمی دانم آنجا – همان طور که روشن است - دفتر رئیس جمهور بود یا جزیزه سبز برای ملت دیگری که در سایه ارزشهای رو به افول زندگی می کند ؟
ستونی از افسران و سربازان – که من نیز با آنان بودم – از اتاقی به اتاق دیگر رانده می شديم و هیچ عضوی از اعضای بدنها نماند که تفتیش نشد ؛ حتی كفل و اعضای تناسلی . دست آخر نیز همه را لخت مادر زاد کردند ! چقدر احساس حقارت کردم . به خود گفتم : اگر رئیس جمهور به مردانش اعتماد ندارد ، پس چرا آنها را به جبهه می فرستد ؟
جدا منظره شرم آوری بود ؛ وقتی می دیدی که سربازان محافظ به تو نگاه می کنند و تو هیچ پوششی در بدن نداری .
سر انجام تعدادی از مردان عشایر ، زبان به اعتراض گشودند و سرهنگ ستاد فلاح الشمری – فرمانده تیپ 805 – در مخالفت با این خودسری با صدای بلند به فریاد آمد که :
کافی است !.... من مرد شریفی هستم ..... و عمرم را در راه خدمت به رئیس جمهور و کشور گذرانده ام ....
سرهنگ دوم ، حسین کامل ، فرمانده محافظان صدام جلو آمد و با گرفتن سبیل او گفت :
نگاه کن هی! تو در قصر ریاست جمهوری هستی . اینجا مهمانخانه ال شمر نیست ، مسخره !
سرهنگ ساکت شد و اهانتها و سیلی ها را تحمل کرد و آرام آرام به حرف آمده ، با توسل به نزدیکترین دلایل به دست و پا افتاد که :
ببخشید ، استاد حسین ! من قصد اهانت نداشتم ؛ اما دیدم این سربازان دست به کارهای خودسرانه شخصی زده اند.
به او گفت :
این سربازها بهتر از تو و اینها هستند ... اینها معدن عراق اند ...
اینها بزرگان عراق هستند ؛ از قبیله تکریت که سر چشمه خیر برای همه عراقیها است .
سرهنگ سکوت کرد . برای لحظاتی ، سکوت چنان در داخل قصر سایه انداخت که اگر زنبوری در آنجا لانه داشت ، می توانستی صدایش را بشنوی . ابتدای ستون ، سر کج کرده و چیزی نمانده بود که ضربان قلب از کار بایستد . سرهنگ نمی دانست چه بگوید . من بیشتر از او ادب شده بودم ! من که گویی در مجلس جشنی و در برابر مردم قرار گرفته ام ، دچار ضعف و سستی شدم . حسین کامل گاه و بی گاه به ما نظر می انداخت و در جست و جوی چشمها و زمزمه ها بود . همان جا نذر زیادی به درگاه خدا کردم که مرا از این درد سر نجات دهد .
انواع و اقسام لوستر و چراغ و بوی عطر ، قصر ریاست جمهوری را در بر گرفته بود و هر از گاهی محافظان وافراد دیگر در رفت و آمد بودند و کسی نمی دانست چرا .
یک ساعت تمام این منظره ترسناک را تحمل کردیم تا اینکه از دور صدایی آمد :
- عکاسان ، محافظان ، نمایندگان رسانه های تبلیغاتی ، آماده باشید !
رئیس جمهور نزدیک سالن ما هستند .
حرکت سریعی در داخل قصر شروع شد ... و محافظان به طرز توهین آمیزی بر سر گروههای خدمه ریختند ، انگار آنها برای شنیدن مژده آمدن رئیس جمهور غریبه بودند . با ورود رئیس جمهور ، همه حتی سربازان محافظ شروع کردند به دست زدن و و خود رئیس جمهور نیز همین کار را انجام می داد . سپس دستش ر ا به حرکت در آورده ، لبخندی مصنوعی که از چهره اش جدا نمی شد ، بر لبش نشاند .
من برای ائلین بار بود که رئیس جمهور را از نزدیک می دیدم . چهره اش گندمگون بود و به سیاهی می زد و مقداری پودر بر صورتش مالیده بود در حالی که می خندید، از مقابل ما رد شد . گویی عکسی بود که برای همین هدف به وجود آمده بود ! در پایان مسیرش ، مبلی قرار داشت که هزاران بار قبل از جلوس رئیس جمهور تفتیش شده و به شدت از آن مراقبت به عمل آمده بود .
در هنگام نشستن گفت :
- خوش آمدید قهرمانان ! خوش آمدید آقایان !
نزدیک بود بزنم زیر خنده ؛ بخصوص اینکه من در این مسائل نمی توانم جلوی خودم را بگیرم . آنگاه اضافه کرد :
- خوش آمدید قهرمانان ! ما را در برابر دنیا رو سفید کردید! زهر تلخی را به آن فارس های مجوس چشاندید . خداوند ، قهرمانان را زنده بدارد .
-خداوند نوادگان قعقاع ، بخت النصر ، علی و عمر را زنده بدارد.
او در مقابل چهره های خشک شده صحبت می کرد . تعدادی از آن جمع ، بیش از حد کودن تشریف داشتند . یکی از آنها با بلند کردن دستش قصد داشت فریاد بزند ؛ که از پشت سر ، پس گردنی محکمی خورد . آنها فکر می کردند که او چیزی در دست دارد و بلافاصله به تفتیش آن شخص پرداختند . او با صدای بلند گفت :
- قربان ! ما فدای شما . ما فدای کشور .
بعد از زدن سیلی دیگری ، به او تذکر دادند :
- صحبت نکن ! حرف رئیس جمهور را قطع نکن .
رئیس جمهور سپس افزود :
- من عملیات شما را با همه شور و حرارتش از فاصله بسیار نزدیك دنبال کردم و شهامت و غرور عراقی ها را و اینکه چگونه با دشمنش به نبرد می پردازد، دیدم. خداوند، حافظ شما باشد . کوتاهی نکردید . شما شایسته این زندگی هستید . نسلهایی که در آینده از پشت شما خواهند آمد ، حدیث قهرمانیها و نشانه های شما را به یکدیگر یادآوری می کنند
مانند این قهرمانیها در تاریخ بشر خوانده و ثبت نشده است !
و بعد به خصوصیات درگیری پرداخت :
- ما در سید صادق و پنجوین دیدیم که چگونه رزمنده عراقی در برابر شرایط طبیعی و دشمن ، با یک شمشیر جنگید و در عین حال ، تلاش و اراده اش نیز همراه بود .
سپس اضافه کرد :
من شخصا از ابتکار عملی شخصی فرماندهانمان در درگیری که از جمله آنها می توانم به اعدام اسرای ایرانی اشاره کنم ، راضی هستم . من شخصا این روش ها را تشویق می کنم ؛ برای اینکه اگر ما به اعدام اسرای ایرانی مبادرت بورزیم و این خبر در بین رده های ارتش ایران پخش شود ، آنها شکست خورده ، از معرکه می گریزند و در صورت آمدن به جبهه ، از نظر روانی شکست خورده هستند . من به کارگیری این سلاح ، سلاح شکست روانی، را می ستایم و جنگ روانی، بهترین سلاحی است که می توان آن را در برخورد با ارتش ایران به کار برد .
من از سلاح هوایی، بمباران غیر نظامی ها و خسارتهایی که به کارخانه ها و موسسات وارد می گردد و همچنین از برادران واحد موشک و روش آنها در گلوله باران ارتش و مواضع عقبه راضی هستم .
بعد، صدام از حاضران خواست از قهرمانیهای خود سخن بگویند که هر یک ، از قهرمانیهای دروغین و جعلی سخن سازی کردند . صدام هم می شنید و تو گویی که فرمانده استراتژیک باشد، به بررسی می پرداخت و گمان غالب این است که او یقینا می دانست که قهرمانان دلاورش از حوادث جعلی سخن می گویند . دلیل آن هم حضور ماهر عبد الرشید ، عدنان خیر الله و عبد البجار شنشل در آن جلسه است .
ماهر عبد الرشید، به عنوان فرمانده تیپ ششم زرهی که در آن نبرد شرکت کرده بود ، در همان جلسه گفت : ما با یک ارتش نجنگیدیم ؛ ما در برابر یک حالت استثنایی قرار داشتیم . این ارتش ، نه از مرگ می ترسد و نه از گلوله . بعد بر کتف یکی از افسران زد و به او یاد آوری کرد که آن سرباز ایرانی را به یاد می آوری که بر روی خاکریز می دوید و حرف مرا که نگاه کنید .... نگاه کنید قهرمانان را ! و آن وقت ، فردا رئیس جمهور به شما مدال شجاعت می دهد و می گوید : خوش آمدند قهرمانان !
صدام سخنرانی اش را با این جملات به پایان برد :
انشا الله به واحدهایتان برگردید و هوشیار باشید . آنچه مهم است که باید در درجه اولویت قرار بدهید ، این است که از عراق دفاع کنید .
همه چیز را کنار بگذارید . به هیچ چیز دیگر فکر نکنید . الان شایسته است هر طرحی که دارید ، عقب بیندازید . اولین طرح باید دفاع از عراق و شرافت عراق باشد. ان شا اله اتومبیل ها و هدیه ها را می گیرید و در خانه می گذارید و بعد سلاح به جبهه می برید . امروز ، اتومبیل ، ثروت ، فرزندان و همسر بی فایده است ؛ امروز فقط عراق مطرح است و دفاع از آن. سلام مرا به برادرانم که آنها را زیارت نکردیم و به همسرانتان برسانید .
بلند شد و همزمان ، صدای دست شدیدی به پا خواست . برادران نیز که بر سینه شان مدال قرار داشت ، با رئیس جمهور به پا خواسته ، از قصر خارج شدیم ؛ در حالی که من غرق حیرت بودم . به خود گفتم :
آیا واقعا صدام نمی داند که نیروهای اسلامی ، مناطق سید صادق و پنجوین را آزاد کرده اند ؟ و آیا برای صدام روشن است که قصه هایی که افسران و سربازان حکایت کردند ، دروغ است ؟
هنگامی که با اتومبیل به طرف کاظمیه در حرکت بودیم ، این دو سوال را برای یکی از افسران مطرح کردم . او در جوابم گفت :
صدام می داند و می داند ؛ اما می خواهد افکار عمومی را تحریف کند . او به هیچ چیز اهمیت نمی دهد ؛ غیر از اینکه روزنامه ها بنویسند :
او پیروز است ؛ به خصوص اینکه روزنامه ها زبان حال عراق هستند و ثروت فراوانی در اختیار آنها قرار می گیرد . صدام می داند که ما شکست خورده ایم ؛ اما می خواهد شکست را در محدوده ای که در آنجا اتفاق افتاده ، نگه دارد تا فقط دست اندر کاران آن را لمس کنند ؛ ولی ملت و افکار عمومی غرب ، هرگز !
هنگامی که اتومبیل به منطقه کاظمیه رسید، به زیارت بارگاه امام کاظم (ع) رفتم و نذر کردم که مرا از تنگنای جنگ و تبعات آن نجات دهد .
در آنجا زنی بود که به شدت گریه می کرد . پیرمرد هایی نیز حضور داشتند که دعای همه آنان این بود که امام فرزندانشان را از گرفتاری جنگ برهاند . هر از گاه هم جنازه افرادی که در جنگ کشته شده بودند ، به آنجا آورده می شد و زنان با فریاد بلند به شیون می پرداختند . یکی از آنها فریادش را بلند کرد که :
خداوند تو را لعنت کند صدام ! خداوند همه باعث و بانی های این جنگ را لعنت کند .
از آ« موقعیت فهمیدم که مردم آگاه هستند و حق با آنهاست ؛ اما آن را در دل خود نگه می دارند . از همان زمان ، احساسی استثنایی در من به وجود آمد ؛ اینکه دست کم خود را از شر این جنگ نجات دهم .
این افکار هنگامی که در تاکسی نشسته بودم و به سمت بغداد جدید و هتل الرشید در حرکت بودم، به من هجوم می آورد ؛ اما در آنجا دوباره دنبال هوای نفس خود رفتم ؛ چرا که زندگی در آنجا رنگ دیگری داشت . در هتل الرشید به بدی مخصوص خودم پرداختم و جرعه های شراب را سر کشیدم . من در بین افکار دو گانه ای قرار داشتم که به قول قبانی ، آنجا منطقه میانه ای در بین بهشت و جهنم نیست. 


درباره : نیروهای دشمن 2 , تمامی اطلاعات در مورد نیروهای دشمن ,
بازدید : 285
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 275 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,376 نفر
بازدید این ماه : 1,019 نفر
بازدید ماه قبل : 3,559 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک