فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات زیارت کربلا با پای پیاده در زمان شیخ انصاری رسم بوده ولی در زمان شیخ میرزا حسین نوری به فراموشی سپرده شده بود که توسط ایشان احیا شد.
از آن پس بسیاری از عاشقان اهل بیت و أباعبدالله الحسین علیهم السلام و نیز برخی از علما و حتی مراجع تقلید با پای پیاده به کربلا سفر کرده اند. در این تصویر دیدنی و منتشر نشده، حضرت آیت الله مرحوم شیخ «میرزا جواد تبریزی» از مراجع عالیقدر جهان تشیع دیده می شود که در حال پیاده روی به سمت شهر کربلاست.
گفته می شود که حضرت آیت الله مکارم شیرازی نیز از دیگر مراجع تقلید بوده که با پای برهنه از نجف تا کربلا راه رفته است. ایشان در مدت یک سال اقامت خود در نجف اشرف (1369-1370 ق) دو مرتبه توفیق پیاده روی از نجف تا کربلا را داشته اند که با "پای برهنه" از مسیر شط (رودخانه) که حدود 20 کیلومتر طولانی تر از مسیر کنونی نجف کربلا بوده است و حدود 3 روز به طول می انجامیده است، به زیارت اباعبدالله الحسین (ع) رفته اند.
به گفته این مرجع عالیقدر، در آن زمان ساکنین حاشیه رودخانه، مهمان خانه هایی مشهور به «مُضیف» داشته اند که با اصرار و علاقه بسیار از زوار امام حسین(ع) پذیرایی می کرده اند. و به صورت عجیبی به مهمانی کردن زوار امام حسین(ع) علاقه داشتند. به طوری که اگر مدتی می گذشت و کسی مهمان آنها نمی شد، بسیار ناراحت می شدند.
در یکی از پیاده روی های حضرت آیت الله مکارم شیرازی در زمان طلبگی: وقتی به یکی از این مُضیف ها رسیدیم، صاحب مضیف دعوت و اصرار کرد که مهمان او بشویم و آنجا استراحت کنیم. به او توضیح دادیم که چون امروز کم راه رفته ایم و باید مسافت بیشتری را طی کنیم، فرصت ماندن نداریم.
پس از کمی اصرار او و امتناع ما، ناگهان صاحب مضیف که معلوم بود چند وقتی است که مهمان برایش نرسیده و از این بابت خیلی ناراحت است، ناگهان چاقویش را درآورد و تهدید کرد که من مدتی است مهمان برایم نیامده است و شما حتما باید مهمان ما بشوید. اینقدر مهمانی کردن زائر امام حسین(ع) در نزد اینها اهمیت و ارزش داشت. ... البته بالاخره بعد از اینکه توضیح بیشتری برایش دادیم و قول دادیم که از طرف او زیارت کنیم، اجازه داد که ما برویم.» درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 223 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
توصیه های مقام معظم رهبری در ماه رمضان
تلاوت قرآن همراه با تأمل
دوستان سعی کنند در همه اوقات - به خصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از یاد نبرند. قرآن نباید از زندگیتان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشید؛ هر چه ممکن است. تلاوت قرآن هم، با تأمل و تدبر اثر میبخشد. تلاوت عجلهیی که همین طور انسان بخواند و برود و معانی را هم نفهمد یا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نیست؛ نه این که بی فایده باشد - بالأخره انسان همین که توجه دارد این کلام خداست، نفس این یک تعلق و یک رشته ارتباطی است و خود همین هم مغتنم است و نباید کسی را از این طور قرآن خواندن منع کرد. لیکن تلاوت قرآنی که مطلوب و مرغوب مأمورٌبه است، نیست. تلاوت قرآنی مطلوب است که انسان با تدبر بخواند و کلمات الهی را بفهمد، که به نظر ما میشود فهمید. اگر انسان لغت عربی را بلد باشد و آن چه را هم که بلد نیست، به ترجمه مراجعه کند و در همان تدبر کند؛ دو بار، سه بار، پنج بار که بخواند، انسان فهم و انشراح ذهنی نسبت به مضمون آیه پیدا میکند که با بیان دیگری حاصل نمیشود؛ بیشتر با تدبر حاصل میشود؛ این را تجربه کنید. لذا انسان بار اول وقتی مثلاً ده آیه مرتبط به هم را میخواند، یک احساس و یک اشتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم که همین را با توجه میخواند، انتباه(توجه) دیگری دارد؛ یعنی انسان انشراح ذهن پیدا میکند. هر چه انسان بیشتر انس و غور پیدا کند، بیشتر میفهمد؛ و ما به این احتیاج داریم.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای هیات دولت، 17/07/1384.
ضیافت خاصان پروردگار
شروع ماه مبارک رمضان، در حقیقت عید بزرگی برای مسلمانان است و جا دارد که مَؤمنین، ورود این ماه را به هم تبریک بگویند و یکدیگر را به استفاده هر چه بیشتر از این ماه توصیه کنند. چون ماه ضیافت الهی است، در این ماه فقط مؤمنین و کسانی که اهل ورود در این ضیافتند، بر سر سفره پروردگار منّان و کریم مینشینند. این، غیر از سفره عام کرم الهی است که همه انسانها، بلکه همه موجودات عالم از آن بهرهمندند؛ این سفره خواص و ضیافت خاصان پروردگار است.
منبع: آیة الله خامنهای، خطبههای نماز جمعه تهران 10/01/1369
درهای آسمان، درهای بهشت
در روایت داریم که درهای آسمان در ماه رمضان گشوده است؛ یعنی رابطه قلبی انسان با خدا در این ماه آسانتر از همیشه است. در روایت داریم که درهای بهشت در ماه رمضان گشوده است؛ یعنی به برکت روزه و توجه و خشوعی که لازمه روزه است، فرصت و توفیق کار نیک برای انسان وجود دارد. البته فرصت به معنای تحقق آنچه انسان از آن فرصت جستجو میکند، نیست؛ اراده و دنبالگیری و خواست و حرکت ما را لازم دارد. در هر حال این فرصت وجود دارد و ما میتوانیم از آن بهره ببریم و استفاده کنیم.
منبع: آیة الله خامنهای، بیانات در دیدار كارگزاران نظام، 20/08/1381.
قطعهای از بهشت
ماه رمضان در هر سال، قطعهای از بهشت است که خدا در جهنم سوزان دنیای مادی ما، آن را وارد میکند و به ما فرصت میدهد که خودمان را بر سر این سفره الهی در این ماه، وارد بهشت کنیم. بعضی همان سی روز را وارد بهشت میشوند. بعضی به برکت آن سی روز، همه سال را و بعضی همه عمر را. بعضی هم از کنار آن، غافل عبور میکنند که مایه تأسف و خسران است. حالا برای خودشان که هیچ، هر کس که ببیند این موجود انسانی، با این همه استعداد و توانایی عروج و تکامل، از چنین سفره با عظمتی استفاده نکند، حق دارد که متأسف شود. این ماه رمضان است. ماه ضیافت الله است. ماه لیلة القدر است.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار روحانیان و مبلغان اعزامی به مناسبت فرارسیدن ماه مبارك رمضان، 17/11/1372.
رمضان؛ ماه همواری راه
ما در طول سال و در مسیر طولانی حرکت خودمان در چالش با هواهای نفسانی، با گناهان، با فضاهای تاریکی که خودمان به دست خودمان به وجود میآوریم، با مشکلاتی مواجه میشویم. گاهی انسان برای این که حال دعا پیدا کند، مشکل دارد؛ گاهی برای این که قطره اشکی بفشاند، مشکل دارد؛ چون راه دشوار است، به وسیله خلافها و گناههای خود احاطه میشویم؛ اما قطعه ماه رمضان، آن قطعهیی است که حرکت در آن قطعه آسان است؛ مثل این است که در این راه دشواری که میخواهید به محلی یا به شهری برسید، گاهی مجبورید پیاده راه را طی کنید؛ گاهی مجبورید از آب بگذرید؛
گاهی انسان برای این که حال دعا پیدا کند، مشکل دارد؛ گاهی برای این که قطره اشکی بفشاند، مشکل دارد؛ چون راه دشوار است، به وسیله خلافها و گناههای خود احاطه میشویم؛ اما قطعه ماه رمضان، آن قطعهیی است که حرکت در آن قطعه آسان است گاهی مجبورید از باتلاق بگذرید؛ یک جا هم میرسید به فرودگاهی که هواپیمای مجهزی آماده است تا شما را بی دردسر و با خیال راحت و پس از طی مسیر طولانی به مقصد برساند. آغاز ماه رمضان، رسیدن به همین فرودگاه است. خدای متعال راه را در ماه رمضان هموار کرده است و فضا را در ماه رمضان، فضای خالی از معارض قرار داده است. این روزهیی که شما میگیرید، نفس و هواهای نفسانی را به زنجیر میکشد؛ این عبادتها، این دعاها، این خشوعها، این ذکرها و این لیلة القدر همان وسایل همواری است که شما را فرسنگها جلو میبرد؛ راهی را که در طول سال و در ماههای دیگر گاهی یک متر یک متر باید طی کنیم، میتوانیم اگر همت کنیم و اگر خودمان را برسانیم، در ماه رمضان این راه را فرسنگ فرسنگ طی کنیم؛ لذاست که شما میبینید اولیای خدا از مژده رسیدن ماه رمضان خرسند میشدند و از فراق ماه رمضان اشکهایشان سرازیر میشد.
منبع: بیانات آیةالله خامنه ای ، در خطبههای نماز عید سعید فطر، 24/08/1383.
عروج و اعتلای روح
مسأله اساسی در باب ماه رمضان، این است که بشر - که در میان انواع عوامل و موجبات غفلت از خدا و از راه او، محاصره شده و انگیزههای گوناگون، او را به سمت پایین و تنزل و سقوط میکشاند - فرصتی پیدا کند که در آن بتواند روح را - که روح انسان و باطن بشر، به عروج و اعتلا تمایل دارد - به سمت عروج و اعتلا سوق دهد و به خدا تقرب جوید و به اخلاق الهی، تخلق پیدا کند. ماه رمضان، چنین فرصتی است.
منبع: سخنرانی آیة الله خامنهای در دیدار با اقشار مختلف مردم(روز یازدهم ماه رمضان) 18/01/1369.
محروم واقعی
این، چیز کمی نیست که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) این ماه [رمضان] را ماه ضیافت الهی به حساب بیاورند. مگر ممکن است که انسان وارد سفره کریم بشود و از آن جا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوی. آن کسانی که وارد سفره غفران و رضوان و ضیافت الهی در این ماه نشوند، البته بی بهره خواهند ماند و واقعاً این محرومیت به معنای حقیقی است. «ان الشقی من حرم غفران الله فی هذا الشهر العظیم». (عیون اخبار الرضا، ج1، ص230) محروم واقعی، آن کسی است که نتواند در ماه رمضان، غفران الهی را به دست بیاورد.
منبع: سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان و كارگزاران نظام جمهوری اسلامی، به مناسبت عید سعید فطر، 07/02/1369.
نوافل را بخوانید
این نوافل سی و چهار رکعتی که برای نمازهای روز و شب وارد شده است، بسیار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبی است. ما غالباً اهل نوافل نیستیم. ولی ماه رمضان که میشود، چه مانعی دارد؟ کدام کار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار رکعت نماز ظهر است، قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافله دارد؛ چهار دو رکعتی. چهار رکعت نماز عصر است و قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافله نماز عصر است. این نوافل را بخوانید. همچنین نوافل مغرب را که از اینها مهمتر است؛ و نیز نوافل شب که یازده رکعت است. همچنین نافله صبح که دو رکعت است. کسانی هستند که در ایام معمولی سال، برایشان مشکل است پیش از اذان صبح برای نماز شب بیدار شوند. ولی در این شبها، به طور قهری و طبیعی بیدار میشوند. این یک توفیق الهی است. چرا از این توفیق استفاده نکنیم؟ ان شاء الله فرصتهای ماه رمضان را مغتنم بشمارید.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در روز اول ماه مبارك رمضان، 04/12/1371.
راه، نزدیک است
ماه رمضان، ماهی است که میشود با تذکر و توجه در آن، به جبران کردههای ناپسند پرداخت. در «دعای ابو حمزه»، عبارتی بسیار تکان دهنده وجود دارد؛ که آن عبارت، این است: «واعلم انّک للرّاجی بموضع اجابةٍ و للملهوفین بمرصد اغاثةٍ و انّ فی اللّهف الی جودک و الرضا بقضائک عوضاً من منع الباخلین و مندوحةً عمّا فی ایدی المستأثرین و انّ الراحل الیک قریبُ المسافة و انک لا تحتجب عن خلقك الاّ ان تحجبهم الاعمال دونک.»(مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی) فرد دعا خوان و ثناگو، عرض میکند: «ای خدای من! من امید به تو را بر امید به غیر تو ترجیح دادم. پناه آوردن به تو را جایگزین پناه بردن به دیگران کردم و میدانم اگر کسی به سوی تو بیاید، راه نزدیک است... .»
منبع: بیانات آیةالله خامنهای در خطبههای نماز جمعه تهران، 14/11/1373.
کسانی که همهمه جهنم را نمیشنوند
امام سجاد (سلام الله علیه) در دعای ابوحمزه - که دعای خیلی با حال و خوبی است - ترس از قیامت را تشریح میکنند: «ابکی لخروجی عن قبری عریاناً ذلیلاً حاملاً. ثقلی علی ظهری»؛ امروز میگریم برای وقتی که عریان و ذلیل و بار سنگین عمل بر دوشم از قبر بیرون میآیم. «انظر مرّةً عن یمینی و اخری عن شمالی اذ الخلائق فی شأن غیر شأنی لکل امرء منهم یومئذ شأن یغنیه وجوه یومئذ مسفرة ضاحکة مستبشرة»؛ یک عده چهرههاشان خندان است و خشنود و خوشحال و سربلندند. اینها چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که در دنیا از پل صراطی که حقیقت و باطنش در آنجاست و مثال آن در اینجاست، توانستهاند رد شوند. این پل صراط، پل عبودیت، پل تقوا و پل پرهیزگاری است؛ «و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»؛ صراط این دنیا، همان صراط روی جهنم است. «انک علی صراط مستقیم» ی که به پیغمبر میفرماید، یا «ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»، همان صراط روی جهنم است. اگر اینجا ما توانستیم از این صراط، درست، با دقت و بدون لغزش عبور کنیم، گذر از آن صراط آسانترین کار است؛ مثل مؤمنین که مانند برق عبور میکنند. «انّ الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون لا یسمعون حسیسها»؛ اصلاً اینها همهمه جهنم را هم نمیشنوند؛ «و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون لا یحزنهم الفزع الاکبر.» فزع اکبر، یعنی دشوارترین ترسی که ممکن است برای انسان پیش بیاید. مؤمنین با همین ابعاد جسمانی و روحانی و نفسانی، فزع عظیمی که در آنجاست، «لا یحزنهم الفزع الاکبر»؛ اینها را محزون و اندوهگین نمیکند؛ اینها از این صراط عبور کردهاند.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان نظام، 06/08/1383
انس با قرآن
این ماه [رمضان]، ماه ضیافت الهی است. پذیرایی خداوند از بندگان خود در این ماه - که یک پذیرایی معنوی است - عبارت است از گشودن درهای رحمت و مغفرت و مضاعف کردن اجر و ثواب اعمال خیری که بندگان در این ماه انجام میدهند. روزه ماه رمضان هم یکی از مواد همین ضیافت عظیم الهی است، که مایه تصفیه روح انسان و ایجاد زمینه طهارت قلبی روزهدار است.
این ماه [رمضان]، همچنین بهار قرآن است. انس با قرآن، معرفت اسلامی را در ذهن ما قویتر و عمیقتر میکند. بدبختی جوامع اسلامی، به خاطر دوری از قرآن و حقایق و معارف آن است. آن کسانی از مسلمانان که معانی قرآن را نمیفهمند و با آن انس ندارند، وضعشان معلوم است. حتی کسانی هم که زبان قرآن، زبان آنهاست و آن را میفهمند، به خاطر عدم تدبر در آیات قرآن، با حقایق قرآنی آشنات نمیشوند و انس نمیگیرند. میبنید که آیه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (سوره نساء، 141) – یعنی خداوند مؤمنین را زیر دست و زبون کفار قرار نداده است – در کشورهای عربی و به وسیله مردم عرب زبان در دنیا خوانده میشود، اما به آن عمل نمیگردد. در آیات قرآن، توجه و تنبه و تدبر [نمیکنند]؛ لذا کشورهای اسلامی عقب ماندهاند. درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 204 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
عکسی که می بینید، رزمنده ای بسیجی را در سال های دفاع مقدس، نشان می دهد. این عکس در مناطق عملیاتی خوزستان گرفته شده است و بسیجی خاکی پوش، به رسم مولایش "عباس بن علی"(علیه السلام) عازم تهیه آب مصرفی واحد خود است.بر بازوی راست این بسیجی، بازوبندی با عنوان "زائران کربلا" بسته شده است و بر اندام رشیدش، جای خالی یک پا، در همان نگاه اول، خودنمایی می کند. احتیاجی به تاکید نیست که وضعیت جانبازی این رزمنده، در حالت طبیعی باعث می شود که او از تمام اموری اینگونه و چه بسا از حضور در جبهه های جنگ، معاف گردد اما بسیار بودند بسیجیانی چون او که هیچ گاه اجازه نمی دادند، زخم های جنگ و محدودیت های جانبازی، آنان را از فعالیت های جاری شان در جبهه های نبرد باز دارد و نمادی می شدند از "همت بسیجی". کم نبودند جانبازانی از این دست که در جبهه های جنگ حاضر شده و در نهایت شربت شهادت نوشیدند. شاید هم این تصویر، متعلق به شهیدی باشد که او را نمی شناسیم. هر چند که اگر خواسته باشیم حق مطلب را ادا نماییم، باید صادقانه اعتراف کنیم که بسیجیان را تنها امامشان شناخت. همان امامی که این بسیجی نیز عکسی از او را بر سینه اش نصب کرده است. همو که افتخار می کرد که خود یک بسیجی است. درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 216 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
حاج آقا از آغاز کارتان، زندگی تان در حین جنگ، قبل از انقلاب و ... برایمان بگویید.
من وقتی سیری در زندگی خود می کنم می بینم که دستی در کار بوده تا ما را به مسیری که سالم باشد هدایت کند و راه قرب الهی و راه نزدیک شدن به اهل بیت را برای مان باز کند و بسیار جای شکر دارد که خدا پدر و مادر خوبی به من داد و به دعاهای این دو بزرگوار و ارثی که از پدرم بردم، است که من الان به اینجا رسیدم. این ارث را هم از صدایش و هم از وجودش در محافل معنوی در مساجد؛ شب های احیا و در روضه
خونی ها بردم. همچنین روضه های خانگی در خانه ی مادریم که در دزفول برگزار می شد.
شاید شکل گرفتن روضه خواندن من از همان بچگی در
محفل های روضه خوانی خانگی که دو یا سه نفر بودند، باشد. قبل از شروع جنگ ازدواج کردم خداوند همسری به من داد که تا الان به خصوص هشت سال دفاع مقدس واقعا یاوری بی نظیر برای من بوده و نه خودش و نه یک از منسوبین به او حرفی نزدند که باعث شود جلوی کار من گرفته شود و خواهرانش، پدرش و مادرش همه به لطف خداوند جمع شدند که این سفره ی پربرکت را خداوند برای من باز کند و من خیلی خدا را شاکرم. البته به نظرم همه ی سرداران و رزمندگان به خصوص کسانی که خیلی در جبهه بودند باید در هر مصاحبه ای و در هر دعایی و در هر زیارتگاهی برای همسرانشان و پدران و مادرانشان دعا کنند چون اینها نقش موثری در شکل گیری ما و مراسمات ما داشتند اگر همسرمان همراه ما باشد باعث روحیه انسان و پیشرفت او می شود. مقام معظم رهبری هم روی این نکته خیلی تکیه دارند که نقش همسران در پیشرفت جنگ و در روحیه دادن به کسانی که نقشی در جنگ داشتند به خصوص فرمانده ها خیلی مهم است.
کل هشت سال دفاع مقدس خانواده ی من از اهواز بیرون نرفتند با این که تقریبا خالی از سکنه هم شده بود ما در اهواز شبستانی داشتیم و همه آنها در آن شبستان ماندند. همسر بنده هم به خاطر من نمی رفت. مدتی پیش پدر و مادرم بود بعد از آن هم در خانه ای تنها همراه با دو فرزندمان بود که خوب اوضاع واقعا سختی بود. بچه هایی که در اهواز بودند و بچه های جبهه ای که صحبت های من را می خوانند می دانند هر عملیاتی که شروع می شد اوضاع شهر اهواز و شهرهایی که نزدیک به آن بودند تغییر می کرد. صدای آژیر آمبولانس ها صدای انفجارهایی که گاهی از نزدیک خط می آمد و همچنین هواپیماهایی که بمباران می کردند از نظر روانی اثرات بدی روی خانواده ها داشت. مثلا وقتی عملیات تمام می شد تمام تلفنی که به خانه ی ما می شد عیال ما از ترس اینکه خبر بدی بدهند گوشی را برنمی داشت و مادرم جواب می داد. ما باید پدر و مادران و همسران را دعا کنیم که به ما خیلی لطف کردند شاید ثواب آنها بیشتر از ما باشد.
در سنین کودکی علاقه به خواندن داشتم در همان زمان محافلی داشتیم که روضه خوان به خانه ی ما می آمد یک منبری به او می دادیم و مادرم و دو سه نفر دیگه روضه
می خواندند گاهی هم در آشپزخانه کار خوشان را می کردند روضه خوان هم وقتی کارش تمام می شد می رفت و این کار فقط برای تبرک خانه انجام می شد. روضه های خانگی همان چیزی است که امام به آن تکیه داشت. روضه خوانی که به خانه ی ما می آمد نابینا بود وقتی می خواند من هم صدایم را بلند می کردم و همراه با او می خواندم بعد از این که او
می رفت به تقلید از او عصا دستم می گرفتم و می خواندم. وقتی که بزرگتر شدم چون صدای خوبی هم داشتم اقوام تشویقم می کردند و من را روی دوششان می گذاشتند من هم
می خواندم به همین شکل علاقه در من ایجاد شد. خانواده ی ما مذهبی بود از طرف مادری پنجشنبه ها و از طرف پدری دوشنبه ها هیئت داشتیم ولی کلا روضه ها قطع نمی شد. تا اینکه در مقطعی زبانم سنگین شد و نمی توانستم حرف بزنم تا حدی که وقتی می خواستم خریدی از مغازه کنم چون
نمی توانستم یک کلمه بگویم گریه می کردم و به خانه
می رفتم که بعد مغازه دار به مادرم گفت که پسرت را خرید نفرست چون نمی تواند حرف برند گریه می کنه دلم برایش می سوزد. ولی با عنایت اهل بیت زبان شفاء پیدا کرد و درست شد. از سن کودکی مداحی را شروع کردم و در محله و مدرسه برای خواندن شهرت داشتم. هیئتی به نام علی اصغر داشتیم البته برای بچه کوچک ها بود حدودا 10-15 نفر بودیم من هم برای آنها می خواندم و آنها هم سینه می زدند. در اطراف هیئت مغازه های سنتی بودند که وقتی هیئت تمام می شد چندتا از آنها باز بودند برای آنها می خواندم آنها هم تشویق می کردند و شیرینی هم می دادند که خدا خیرشان دهد چون آنها محرکی برای ادامه ی کار من بودند. مدتی که گذشت ما در همان هیئت علی اصغر می خواندیم دو سه روز به تاسوعا و عاشورا مانده بود آقایی آمد و به من پیشنهاد خواندن در هیئت شان را داد چون بزرگی به من پیشنهاد خواندن در هیئت شان را داده بود خیلی خوشحال شدم. این جریان را برای پدرم گفتم چون بچه بودم و پدرم حساس بود که کجا می روم برای همین با من به آن هیئت آمدند روز تاسوعا برای افراد بزرگتر خواندم آنقدر برنامه ی دلچسبی بود که از من خواستند روز عاشورا هم برای آنها بخوانم جمعیت روز عاشورا خیلی بیشتر شده بود شاید آن روز بهترین روز تاریخ زندگی من بود. نوحه هایی که از مداحان دزفول یاد گرفته بودم و تقلید میکردم را برای آنها می خواندم اینها برای سال ها بعد هم من را دعوت کردند این طوری بود که برای بزرگترها رسمی شدم و تقریبا از همان زمان به صورت رسمی خواندم. بعد از این جریان به زنجیرزنی بزرگ شهر رفتم و آنجا شروع به خواندن کردم فقط نوحه خوان بودم چون در اهواز و استان ما روضه خوان کم بود و من نوحه خوانی یاد گرفته بودم تقریبا در نوحه خوانی پخته شده بودم.
شروع انقلاب همزمان با ایام سربازی ما بود که من 6ماه برای آموزش در سپاه ترویج به کرج رفتم و بعد از آن به مریوان کردستان اعزام شدم. در 6 ماه که کرج بودیم اولش شروع کتاب های دکتر علی شریعتی بود و من در این قضیه بود که با مسائل انقلاب شکل گرفتم آن هم به این شکل بود که: خدا رحمت کند حسین علم الهدی که از بچه های محلمون بود با این که سنش از من کمتر بود ولی از من رئیس تر بود منتهی باهوش و انقلابی بود تقریبا به دو سازمان انقلابی به نام سازمان موحدین و سازمان منصورین وصل بود و آنها را تغذیه می کرد این دو تا تیم در محلمون کار می کردند یعنی بچه هایی را که مذهبی و مسجدی بودند را پیدا می کردند و آروم آروم آنها را توی کارهای انقلاب می آوردند من هم مسجد علم الهدی که مسجد پدرشان بود می رفتم ایشان خیلی من را آنجا
می دید می دانستم که اینها گروهی هستند که کارهای انقلابی انجام می دهند لذا مجذوب شان شدم ولی بروز نمی دادم یک روز حسین خیلی من را تحویل گرفت خیلی خوشحال شدم و به اینکه فرد انقلابی با من حرف می زند افتخار می کردم فهمیدم این ها می خواهند من را جذب خودشان کنند یک روز قرار گذاشت که مسجد هم دیگر را ببینیم کتابی به من داد که بخوانم و سفارش کرد که کسی نبیند. کتاب (مسئولیت شیعه بودن دکتر علی شریعتی) بود با حرص و ولع آن کتاب را خواندم خیلی هم در من اثر کرد و بعد(فاطمه،فاطمه است) شریعتی را داد به این شکل بود که من به آنها وصل شده بودم هنوز قبل از خدمت سربازی من بود دیپلمم را در تهران گرفتم ایشان هم در دانشگاه تاریخ در مشهد بود. وقتی که تهران می آمد با من تماس می گرفت و با هم مسجد امام حسین در میدان امام حسین می رفتیم آن زمان ارتباط تنگاتنگی با ایشان داشتم. حسین با آقای خامنه ایی و شهید مطهری از طریق پدرش و خانواده ی مادرش ارتباط داشت و با اکثر علمای دیگر از جمله آیت الله خزعلی هم ارتباط داشتند.
تا این که زمان خدمتم رسید اوج کتاب های شریعتی و اوج تظاهرات بود ، پنجشنبه و جمعه ها که تعطیل بود با بچه ها به مهدیه می رفتیم آقای کافی که صدای خوبی داشت به منبر می رفت محسن و مرتضی طاهری در آن زمان که کوچک بودند دوتایی می خواندند و کمک می کردند. در کرج هم که بودیم شب های احیا در پادگان جوشن کبیر می خواندم و سینه زنی می کردیم. به مریوان که اعزام شدم انقلاب شروع شده بود و تظاهرات بود در مریوان هیئت زنجیر زنی راه انداختیم من هم در آنجا نوحه خوانی می کردم. وقتی
می خواستم به اهواز برگردم آقای ایمانی که تبعیدی بودند وقتی از برگشت من خبر دار شدند از من خواستند که نامه ای برای خانواده اش ببرم و ایشان گفتند که شب برم نامه را بگیرم من هم به ایشان گفتم که شب خطرناک است چون ایشان لباس روحانی داشتند و من هم سرباز سپاه ترویج بودم ولی ایشان گفتند اشکالی ندارد من هم قبول کردم شب ساعت ده آمدم هیچ کس در خیابان نبود دیدم که آقای ایمانی با لباس روحانی می آیند نامه را از ایشان گرفتم وقتی به اندازه ی 10متری از من فاصله گرفتند دو نفر که اورکت به تن داشتند آمدند نامه را از من گرفتند باز کردند و نگاه کردند چند تا تشری بهم زدند و بعد گفتند که فردا ساواک بروم. بعد که به خانه رفتم چند تا کتاب آیت الله مکارم شیرازی داشتم همه را بردم بیرون از خانه در آنجا چاله ای درست کردیم و کتاب ها را در آنجا گذاشتیم. صبح آن روز به ساواک رفتم چند ساعتی با من صحبت کردند که جریان مفصلی دارد. منتهی آن شب ها در اوج انقلاب یک سیزده به دری بود تظاهرات در مسجد حسین علم الهدی بود که هادی غفاری سخنران آنجا بود آن شب اولین جای مهمی که در آن تظاهرات از من خواستند آنجا شرکت کنم فردای آن روز که چهاردهم بود دوباره به مریوان رفتم خلاصه برای این که ساواک من را گرفته بود دو هفته به دله مرز تبعیدم کردند در آنجا آب نبود و مردم با آب باران لباس می شستند. با قاطر به آنجا رفتم دو الی سه هفته آنجا بودم وقتی که برگشتم امام گفتند که پادگان ها را خالی کنید من هم به عنوان مرخصی از مریوان آمدم یک سال و شش ماه خدمت کردم. انقلاب که پیروز شد در راهپیمایی ها شعارگوی شهر بودیم. بعد از آن ماجرای جنگ شروع شد در اول جنگ چون می خواندم همه من را می شناختند ولی مشهور کشوری نشده بودم فقط در دزفول و اهواز من را می شناختند ولی بعد از آنکه شعر(شهیدان به خون غلطان خوزستان را خواندم خیلی مشهور شدم که بعد از آن آقا محسن اجازه نداد که در عملیات ها شرکت کنم و می گفت صدای موثری داری
خیلی ها با این صدا برای عملیات تحریک می شوند ما هم شب های عملیات در قرارگاه می ماندیم روز عملیات پاتک ها که شروع می شد و دشمن می آمد برای این که روحیه ی بچه ها خراب نشود به کانال ها و خاک ریز ها می رفتیم و می خواندیم.
از اول جنگ بیشتر بگویید و مقاطع مختلف حضورتان در جنگ؟
در اهواز که بودیم به صورت رسمی پاسدار بودم تشکیل سپاه را خودم طراحی کرده بودم، من و آقای شمخانی، حسین علم الهدی، شهید مالکی و چند تن دیگر سپاه را تشکیل دادیم. جلسه ای برای تشکیل سپاه برگزار شد که در آن جلسه آقای شمخانی حضور نداشتند ولی در جلسه تصمیم گیری شد که آقای شمخانی فرمانده باشند. تقریبا در شروع کار چند تا مسئولیت داشتم مسئول معاونت پرسنلی بودم و هم مسئول عملیات بودم و همچنین عضو جذب نیرو بودم و باید مصاحبه هم می کردم به طور کلی از افراد رسمی سپاه بودم. الحمدالله کل 8سال توفیق این را داشتم که جنوب باشم اول جنگ پاتوق مان سوسنگرد بود و بعد از مدتی به طرف های دشمن اعزام شدیم. دشمن از طرف بستان شروع کرده بود جایی بود به نام خرابه که از آنجا آمده بود و بستان را گرفته بود. ما هم آنجا بین دو نماز می خواندیم یا موقعی که به خط می رفتیم شعارهای حماسی می دادیم نوحه می خوامدیم اما هنوز مشهور نشده بودم تا شبی که حسین علم الهدی به من گفت بیا این شعر" ای شهیدان به خون غلطان ..." که اولین شعر معلمی هم بود را در هویزه بخوان. گفت بچه ها عملیاتی نکردند روحیه شان خسته است. بعد هم گفت بیا این شعر را وقتی دارم عشایر را خدمت امام می برم بخوان . البته خودم فکر نمی کردم بخوانم ولی خوب به عشق امام رفتیم. مجلس جماران آماده شد ما هم خواندیم تلویزیون هم گرفت و آن روز چهار پنج بار پخش کرد. زمینه برای همچین نوحه ایی آماده بود چون همه دلشکسته بودند و این نوحه خوب جا افتاد و به گونه ای که پخش شد در قم و حرم حضرت معصومه همه من را با دست نشان می دادند اینجا بود که فهمیدم کار موثر واقع شده است همانجا هم چندتایی از من دعوت برای خواندن کردند از آنجا بود که کارم رسما حماسی خوانی در جبهه ها شد.
دیگر بعد از آن اجازه ندادند که به عملیات ها بروم چون می خواستند که ما را حفظ کنند تا شهید نشوم ولی روزها و پاتک ها را می رفتم در اول جنگ به عملیات بستان هم رفته بودم، بعد از آن دیگر نرفتیم و رسما کارم خواندن شد که کار سنگینی هم بود برای جذب نیرو باید به شهرستان ها می رفتم موقعی هم که نیروها می آمدند برای اینکه در جبهه سرشان گرم شود و خسته نشوند همین طور از این گردان به گردان دیگری می رفتیم. عملیات که شروع می شد شب عملیات باید برای بچه ها می خواندیم همه نوحه می خواستند باید نوحه های جدیدی می خواندیم تلوزیون هم پخش می کرد شاعرمان هم حاج حبیب الله معلمی زحمت زیادی برایمان کشید شاید بیشترین اثر را ایشان داشت تا ما.
وقتی بچه ها به خط می رفتند ما در قرارگاه می رفتیم آقا محسن یک ساعت جلوتر رمز را به من می گفت من هم با آقای معلمی تماس می گرفتم و یا ایشان با من در قرارگاه بود همان جا گوشه ای می نشست نوحه ای بر اساس رمز عملیات
می گفت. مثلا( والفجر شد آغاز ای گردان حزب الله با رمز یا الله یا الله یا الله ) که این یک نوحه بود و برای عملیات بیت المقدس (دمی که رمز یا علی به گوش ما می رسد) همه ی اینها را همان شب می ساخت عملیات که شروع می شد این نوحه ها را
می خواندیم و تلویزیون هم پخش می کرد. کلا سبک جدید یا نوحه ی جدید که می خواستیم سراغ آقای معلمی می رفتیم. دیگه بعد ازآن کار خیلی موثر شده بود و این قضیه به گوش امام هم رسیده بود و امام هم خیلی حساس شده بود روی برخی شعرها. مثلا چند شعر خواندیم که خیلی حماسی نبود و بیشتر صحنه های درگیری و کشته شدن ها رو مجسم کرده بود که امام پیغام دادند که بیشتر شعرهای حماسی بخوانید مردم ما مردم جنگند. درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 281 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
شلمچه بودیم! شیخ مهدی میخواست آموزش پرتاب نارنجک بده. گفت: «بچهها! خوب نگاه کنید. محمد! حواست اینجا باشه. احمد! اینجوری نارنجک رو پرتاب میکنند. خوب نگاه کنید تا خوب یاد بگیرید. خوب یاد بگیرید که یه وقتی خودتون یا یه زبون بستهای رو نفله نکنید. درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 345 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
«هر قصه "آن"ی دارد؛ عشق، نفرت، سرسختی یا تسلیم. "آنِ" این قصه هم تنهایی است، نه غربت ازلی و ناگزیر آدمیزاد، تنهایی خود خواستهای که در آن زخمهایشان را پنهان کنند و غصههایشان را پوشیده با خود ببرند. روایت آدمهایی که سهم بیشتری از رنج را برمیدارند، برمیگزینند و کسی را شریک زخمهایشان، شریک گریههایشان نمیخواهند.*»
«اینک شوکران» بهانهای شد تا قدم برخانهای کوچک اما گرم و با صفای خانواده شهید مصطفی طالبی بگذاریم. خانهای که 8 سال پیش "مژگان کشاورزی" با "میثم، محیا و میلاد"، بدون مصطفی به این خانه آمدند تا مگر بیماری محیا درمان شود و زخم زبانها التیام یابد. بماند که چه سختیها برای خرید خانه کشیدند. شنیدن حرفهایی مثل "نشستن در خانه مفت و مجانی" همان معنی را میدهد که بگویند "بدون زحمت، وارد دانشگاه میشوند". مگر میشود نشست و به تک تک این آدمها توضیح داد که قضیه از چه قرار است؟ مژگان، دل پردردی داشت. مانند خیلی دیگر از زنان بینام و نشانی که روزهای تلخ و شیرین دفاع، امتحان خود را خوب پس دادند و تا به امروز هم پای حرفشان ایستادهاند. صحبت از قدرنشناسی ما آدمهاست. ارزش امثال مصطفی را که ندانستیم، خانوادههایشان را هم با دنیایی از غربت در شهری پر از ناسپاسیها رها کردیم؛ با اینکه همچنان انتظاری از کسی ندارند و گاه فقط مزار شهدا ملجایی برای بازگو کردن درددلهایشان است. از اول قرار بود از شهید طالبی و نامههای پرمحبتاش به مژگان بنویسیم. از ایثار، گذشت، جوانمردی و عشق پاکاش به خدا. پای صحبتهای همسرش که نشستیم به یقین یافتیم که اگر جایگاه مژگان از مصطفی بالاتر نباشد؛ کمتر نیست. حرفهای او به صورت آدمهایی که خوب با "بیتفاوتی" خو گرفتهاند، سیلی میزند. زنی که در خانوادهای متمول به دنیا آمده و رشد کرده بود. هنوز هم که هنوز است افکارش با خانوادهاش تفاوت دارد. آن روزها هم راهش را جدا کرد و شد همسر پاسدار مصطفی طالبی که زندگی با او مساوی با راهی پرسنگلاخ بود. نه مالی از دنیا داشت و نه سودای دنیا. دختر نازپرورده دیروز همسفر مسافری شده بود که میدانست تا آخر راه با او نخواهد آمد. مژگان میخواست که در برابر خدا روسفید باشد.
در بحبوحه جنگ، تمام دغدغه مصطفی تکلیفی بود که بر دوشش احساس میکرد. مژگان را عاشقانه دوست داشت، اما بروز نداد. بعدها که برای درمان سوغات جنگاش به آلمان رفت، طاقت نیاورد و از احساسش با مژگان گفت. آنقدر باور نکردنی بود که بار اول که نامه نوشت؛ مژگان با تعجب، نوشتههایش را چند بار خواند. این مصطفی بود. تمام این مدت در سکوت گذشته بود. مژگان هم برایش نوشت. از تمام عشقش به مصطفی. به مژگان میگویم اگر امروز هم مصطفی بود، زندگیتان با تمام رنجهایش باز برایت شیرین بود؟ جواب داد: «با شناختی که از مصطفی دارم، زندگیمان همچنان پر از محبت بود.» دلتنگش است. مصطفی سال 74 شهید شد. سرطان خون، حاصل مواد شیمیایی. قطعنامه 598 که تصویب شد، مصطفی مانند خیلیهای دیگر اعتراضی نکرد و گفت هر چه امام بگوید. امروز هم مژگان همان عقیده را دارد: «اگر ولیفقیه در روز روشن بگوید شب است، باید قبول کرد.» "اینک شوکران 2" داستان زندگی مصطفی و مژگان است که به اعتقاد مژگان کشاورزی، روزهای خوب و لذتبخش زندگیشان در کتاب، کم آمده است. میگوید: «شاید به خاطر محدودیت صفحات باشد.» کمکاریهای بنیاد شهید، خانواده شهید طالبی را در تمام این سالها به سختی انداخت. مژگان مانده است و آینده فرزندان شهیدی که از همهچیز خود گذشت تا انقلاب به ثمر نشیند و حتی یک وجب از خاک ایران به دست غیر نیفتد. مژگان به خاطر راهی که انتخاب کرد هنوز از دنیا نامردی میبیند و چه زیبا عشق را به تصویر میکشد. یکی از نامههای مصطفی را اینجا آوردیم تا شاهدی بر قربانی شدن احساس انسان در برابر انسانی دیگر به خاطر عشقی والاتر باشد. مانند دل بریدن ابراهیم از اسماعیل، برای خدا. در قسمتی از این نامه آمده است:" همسر مهربانم احساسات قلبی شما که برخاسته از عشق پاکتان است را درک کرده و باز خوشحالم که شاید دوری از من را بودن میثم و محیا تا حدودی پر کند، اما من در اینجا به جز عکس چیزی نیست که ببویم و لمس کنم. اما هر روز آرزو دارم شاید شما را در خواب ببینم. دوری از شما هم برای من بسیار سخت است و هر روز که می گذرد بر مشقت او افزوده می گردد، اما همان طور که شما مرقوم فرمودید کاری و چیزی که برای خداوند متعال باشد، تحمل باید آسان گردد و در اینجا بد نیست که یادی از شهدا و اسراء و خانواده هایشان بکنم شاید تصلی دل این دل سوخته عشق پاکت گردد.
درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 291 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
رستورانی در عمق دریا (صراط)
درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 212 [ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
واردات خودرو توسط ورزشکاران رواج رانتخواری است(تابناک) خبری در رساناهای کشور منتشر شد مبنی بر اینکه هیات وزیران در جلسه پنجم تیر ماه امسال بنا به پیشنهاد وزارت ورزش و جوانان و به استناد اصل 138 قانون اساسی ثبت سفارش و واردات یک دستگاه خودروی سواری بنام هریک از ورزشکاران برتر برای یکبار را تصویب کرد. از طرف دیگر به این دلیل که امکان صدور چنین اجازه ای برای تمام ورشکاران و قهرمانان ملی وجود ندارد چنین اقدامی باعث ایجاد نارضایتی می شود. این اقدام کار درستی نیست و همان جوایزی که می دهند کفایت می کند. بیشتر . . .
به یاد لاله و لادن(صراط)
سال قبل در چنین روزی لاله و لادن بیژنی معروفترین دوقلوهای ایرانی تبدیل به سوژه خبری رسانههای دنیا شدند. روزی که لاله و لادن، دوقلوهای به هم چسبیده 29 ساله زیر تیغ جراحی رفتند و 52 ساعت با مرگ دست و پنجه نرم کردند و به فاصلهٔ چند ساعت از یکدیگر جان باختند. سرویس ایسنا، در سالروز مرگ غمانگیز «لاله ولادن بیژنی» در گزارشی به افسانه دوقلوهای به هم چسبیده و برخی از نمونههای تاریخی و شناخته شده از تولد دوقلوهای به هم چسبیده و جراحیهای موفق یا ناموفق جداسازی پرداخته است. هرچند شباهت بین دوقلوها امری بدیهی است اما دوقلوهای به هم چسبیده علاوه بر شباهت ظاهری بقدری به هم نزدیک هستند که در بسیاری موارد پاها، بازوها، قلب و حتی مغز مشترک دارند. این موارد بسیار نادر بوده و از هر 200 هزار مورد تولد نوزاد دوقلوی زنده تنها یک مورد با چنین خصوصیاتی متولد میشود. در طول تاریخ شاهد تلاشهای بسیار جامعه پزشکی و جراحان بینالمللی برای جداسازی دوقلوهای به هم چسبیده بودهایم که در برخی موارد این جراحیها با موفقیت همراه بوده و در برخی موارد نیز ناکام بوده است. بیشتر . . . تیپ جدید مهران مدیری(باشگاه خبرنگاران)عکسی از تیپ جدید مهران مدیری در مراسم قرعه کشی جوایز مجموعه ویلای من که بعد ازظهر دیروز (دوشنبه) در هتل تهران برگزاز برگزارشد.بیشتر . . .
144 پورشه چگونه وارد کشور شد؟ (فرارو)نماینده ویژه رئیس جمهور در ستاد ویژه مبارزه با قاچاق کالا و ارز با اعلام جزئیات شناسایی شگرد واردات 144 دستگاه پورشه در جزیره ابوموسی و پیش فروش آنها به مردم، از تشکیل پروندههای ارزی، طلا و خودرو در ستاد قاچاق کالا خبرداد. به گزارش مهر، فداحسین مالکی ظهر امروز در حاشیه گردهمایی مسئولین کمیسیون مبارزه با قاچاق کالا و ارز به استان های سراسر کشور در جمع خبرنگاران با بیان اینکه هم اکنون پرونده هایی در ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز بررسی می شود که ارز مرجع دریافت شده ولی کالایی وارد کشور نشده است، گفت: همچنین پرونده هایی داریم که ارز مرجع دریافت کرده و کالا را با قیمتی گران به فروش می رسانند. بیشتر . . . مناره رصد ماه رمضان به زودی فرو میریزد! (آخرین)
درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 196 [ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
مشکلات لعیا زنگنه برای حضانت فرزندانش (598)
درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 329 [ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
عجیب ترین شیوه ترک سیگار
معلمی که ۴۰ سال یک مدل لباس پوشید (افکار نیوز)
درباره : تازه های سایت , مطالب جدید , بازدید : 262 [ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
|
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |