فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

محاصره

 

جنگ در دو قسمت پاسگاه الدراجی بشدت ادامه داشت . گردبادهای غبار آلود نیز در میان معرکه می وزید و تنوره می کشید و به سمت ما هجوم می آورد .
روز اول با پاتک ها و مقاومت ایرانی ها به پایان رسید .
در روز دوم ما اجساد کشته شدگان خود را به طور پراکنده در صحنه دیدیم ، یکی از سربازان کشته شده عراقی که دارای هیکلی درشت بود ، صلیب وار در میان سیم خاردار معلق مانده بود .
نمی دانم چرا این صحنه بیش از هر چیز دیگر نظرم را به خود جلب کرد !
از فرماندهی لشکر بما اطلاع دادند که واحدهای تازه نفس تدارک اجرای یک پاتک جدید را علیه مواضع ایرانیها دیده اند .
آن روز زود به پایان رسید و در شب به حالت آماده باش بسر بردیم ، آن شب هیچ حادثه ای رخ نداد ، البته من بی شام ماندم !
من همچنان در بستر اندیشه ها شناور بودم .درباره سرنوشتم ، پدر و مادر و اهداف صدام فکر می کردم ، گاهی فکر تسلیم و فرار بسوی جبهه ایرانیها در ذهنم جرقه می زند ، اما خیلی زود سرنوشت خانواده ام مرا از چنین اقدامی باز می داشت و فرماندهان ارشد در تماس های خود بما وعده یک پاتک قوی می دادند .
آن شب به پایان رسید در حالیکه من نه شام خورده بودم و نه تصمیم صحیحی را گرفته بودم .
روز بعد ، تانکهای عراق از دو جناح به طرف مواضع ایرانیها هجوم بردند . اما با این حملات نتوانستند ایرانیها را عقب برانند ؛
شب هنگام من به چند نفر گفتم که ایرانیها ما را محاصره کرده و هیچگونه راه فراری پیش روی ما نیست !
اما ما مکلف به ماندن و مقاومت بودیم، آب به اندازه دو روز داشتیم ، با وجود این سربازان در مصرف آب رویه اسراف در پیش گرفته بودند . هوا از شدت گرما طاقت فرسا بود .
واحدهای ما در بکار گیری مهمات خیلی دست و دل باز بودند . درگیری هادر آن روز بیشتر بصورت تک تیر و یا گاهی رگبار بود .
تانکهای ما از ترس « آرپی جی » زن های ایران در پشت تپه ها و خاکریزها پنهان شده بودند .
فرا رسیدن شب در این منطقه فوق العاده دلگیر و اندوهبار است ، شب با چهره غمزده و عبوسی بالهای خود را ناشکیبانه می گستراند و بلندیهای اینجا در شب چشم انداز خاصی به خود می گیرند. تیرهای اندوه از جاهای نامرئی و در پوشش لایه های سیاه شب بر سر ما می ریزد ام چه كاري از دست ما بر مي ايد؟ "هيچي" البته انتظار سخت و مبهم روحمان را می چلاند .
پنجه های شب ، وحشت و هراس به درون ما می دواند . حتی ماه شب چهارده نیز اخمو و عبوس می نمود .
شبهای مهتابی، نوعی ترس و بدبینی در ما القا می کرد .
زنگ تلفن هر از چند گاهی بصدا در می آمد . ظاهرا این تلفن همچون ما به حالت آماده باش بسر می برد !
گلوله ها از پشت خاکریز ایرانیها در چند قدمی ما فرود می آمد و زمین را در زیر پای ما به لرزه در می آورد .
صفیر گلوله آهنگی هولناک در پیرامونمان پخش می کرد .
در حقیقت موضع ایرانیها خیلی به ما نزدیک بود . فاصله ما در برخی نقاط به 50 الی 70 متر می رسید . از پشت جبهه به ما خبر می رسید که هر چه زودتر محاصره شکسته خواهد شد . بله ما واقعا محاصره شده بودیم . من به ناچار از خوابیدن سربازان جلوگیری کرده و از آنها می خواستم که با چشمانی باز مراقب اوضاع باشند . در همان ساعت به بازرسی و شمارش نارنجکهای دستی پرداختم . ما حدود 500 نارنجک دستی ذخیره داشتیم . یکی از سربازان با لحنی دردناک که گویی مشتاق یک همدرد بود . به من از سرنوشت برادرش در یکی از مناطق جنگی شکوه کرد .
من متقابلا چیزی برای گفتن نداشتم . اما به او گفتم : فلانی ما خود نیز گرفتاریم . پس بهتر است تنها در فکر خود باشیم . من به همراه یکی از فرماندهان عازم مقر فرماندهی گروهان شدیم .
در آنجا با نگهبانی به نام لاهوب برخوردیم ، این سرباز تمام برادرانش را در جنگ از دست داده بود و با روحی آزرده از سر نوشت خود شکایت می کرد .
من مقداری او را دلداری دادم ، اما او می گفت که جنگ دوتا از برادرانش را قربانی گرفته و اکنون نوبت خود اوست . سرنوشت خانواده این سرباز مدتی مرا به خود مشغول کرد ، از او جدا شدم و به داخل چادر فرمانده رفتم .
در آن لحظه صدای مارش نظامی از پشت خاکریز ایرانیها شنیده می شد .
زنگ تلفن به صدا در آمد ، گوشی را برداشتم ، در پشت تلفن ستوان دوم گروهان به من اطلاع داد که ایرانیها با بلندگوهای خود از ما خواسته اند که هر چه زودتر تسلیم شویم . بلندگویی پي در پی از ما می خواست که بدون مقاومت سلاح هایمان را زمین بگذاریم . من از شدت ناراحتی پناه به قرآن کوچکی که به همراه داشتم بردم . آری ما تنها در روزهای سخت به یاد قرآن و خدا می افتیم ! روی تخت نشسته بودم ، در واقع محل خواب من لانه موشها بود . گاهی اتفاق می افتاد که یک افعی سمی به حالت معلق در سقف مشاهده می کردم .البته صدای دویدن موشهای بازیگوش لحظه ای قطع نمی شد .
در آنجا باز فلش اندیشه هایم به سمت خانواده ام گرایش پیدا کرد .
کم کم داشتم به پایان زندگی خود متقاعد می شدم . چهره نازنین پسرم در برابرم پیوسته ظاهر و مخفی می شد .
گاهی ترس و لحظه ای امید بر من چیره می شد . مرگ با گامهای ناپیدای خود به طرفمان حرکت می کرد .
برای من فکر اینکه دیگر پسرم را نخواهم دید سخت دلهره آور بود .
به قصد بازرسی پست نگهبان از چادر بیرون رفتم . با روحی سنگین به طرف پست نگهبان که بر دره ای مشرف بود به راه افتادم .
نگهبان یکی از پست ها بیدار بود ، من از او درباره صدای بلند گوی ایرانیها پرسیدم ، او گفت : ایرانیها کرارا از ما تقاضای تسلیم شدن کرده اند .
نزد او رفتم و بعد از یک ربع ساعت که دوباره پیش او باز گشتم نگهبان را خوابیده دیدم .من که از این وضع قدری عصبانی شدم بر سر او فریاد زدم .
او دستپاچه شده و به من گفت که خواب نبوده است . در آنسوی پست نگهبان دو سرباز بلند قد به چشم می خورد . من نزد آنها رفتم و مقداری با هم دوستانه گپ زدیم .
اندوهی به بزرگی کوهی بر روی سینه ام سنگینی می کرد .
اما چه کاری از دست من بر می آمد ؟ حزب بعث مردم را چهار چشمی می پایید .
همه را در قبضه آهنین خود جمع کرده بود . من به مدت دو روز تنها دو ساعت خواب داشتم .
اما در همان دو ساعت فرمانده ، سربازی را به سراغم فرستاد ، او نیز احتیاج به خواب داشت به همین جهت مرا به عنوان فرمانده جانشین تعیین و خود به بستر خواب رفت .
در مقر فرمانده ستوان یاری حضور داشت که به قساوت قلب معروف بود . اما ترسو و بزدل بود .
این ستوانیار به سربازان خود می گفت : اسیر بی اسیر هر که دم دست شما از ایرانیها افتاد او را بی تردید بکشید . من به او گفتم این کار بر خلاف انسانیت است . تازه ما نزدیک به 50 هزار اسیر عراقی در ایران داریم .
در چادر فرماندهی ، دو افسر دیگر نیز حضور داشتند . یکی از بغداد بوده و دیگری از نجف اشرف . ما از هر دری با آنها حرف می زدیم .
سیاهی شب به تدریج و به طور نامحسوس به روشنایی مبدل شد . آفتاب نور خود را به همه جا تابانیده و با چشمانی درخشان به من می نگریست . آه چقدر شب در هنگام خواب کوتاه بود و به هنگام بیداری طولانی است!
ما از لحاظ آب همانطور که گفتم در مضیقه بودیم .و بی آبی آزمایش سختی بود که سر گذشت آلوده و هراسناک خط مشی دستگاه حاکمه در عراق را به وضوح نشان می داد . من از نزدیک شاهد آشفتگی و کم ظرفیتی نظامیان خودی بودم . اصولا گذشت و بردباری و تحمل و احساس در مقابل یکدیگر در میان آب و نظامیان عراقی سرگردان بود و خیلی زود این مفاهیم چون دود گلوله های خمپاره در فضا ناپدید می شد .
در آن گیر و دار ستوانیاری که در جمع ما بود . خیلی می ترسید و بی تابی می کرد ، بخصوص آمادگی نیروهای اسلام برای از سرگیری حمله ای جدید او را کلافه و مضطرب ساخته بود . همانطور که پیش بینی شد او به بهانه استحمام با پشت جبهه تماس گرفت و از این طریق توانست یک روز مرخصی بگیرد .
اما من همچنان اسیر اندوه هابم بودم و با کشیدن پی در پی سیگار می کوشیدم تا از بار سنگین نگرانی هایم مقداری بکاهم .


درباره : نیروهای دشمن 2 , تمامی اطلاعات در مورد نیروهای دشمن ,
بازدید : 238
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,321 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,422 نفر
بازدید این ماه : 2,065 نفر
بازدید ماه قبل : 4,605 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک