مشهور به بيوك آقا بود. سال 1342 ه ش در شهرستان اهر متولد شد . پدرش در ژاندارمري اشتغال داشت ، اما چون نمي خواست حقوق بگير حكومت پهلوي باشد و از اين طريق فرزندان خويش را بزرگ كند ، استعفا كرد و به كشاورزي در روستاي ( محل سكونت قبلي ) مشغول شد .
ميرقاسم تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در مدرسه آيتي اهر به آخر رساند و در رشته علوم انساني ( اقتصاد ) ادامه تحصيل داد . اما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران ، به خاطر حضور در جبهه هاي جنگ از ادامه تحصيل منصرف شد و در هيجده سالگي به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد . همزمان با عضويت در سپاه در فصل تابستان به پدرش در كار كشاورزي كمك مي كرد . در بين رشته هاي ورزشي به ورزش باستاني علاقة زيـادي داشت . بيشتر اوقات خود را در مسجد سپري مي كرد و به مطالعه كتابهاي مداحي و داستانهاي مذهبي مي پرداخت . همچنين ، مداح هيئتهاي عزاداري و زنجيرزني بود . زماني كه به عضويت سپاه پاسداران درآمد ، افراد را تشويق به جذب در پايگاه هاي مقاومت بسيج مي كرد .
علي رغم نارضايتي والدينش از رفتن او به جبهه ، با توصيه آنها به صبر و شكيبايي ، عازم جبهه شد . حضور در مناطق جنگي را از كرمانشاه شروع كرد و پس از مدتي به سنندج رفت . سپس براي گذراندن دوره چريكي و تكاوري ، عازم تهران شد و پس از گذراندن اين دوره رهسپار مناطق عملياتي گرديد . بعد از مدتي ، در پادگان آموزشي خاصبان ، به عنوان مسئول آموزش پادگان ، شروع به كار كرد . در جبهه در ايثار و فداكاري زبانزد همرزمانش بود . نقل است در يكي از پاتكها ، نيروهاي عراقي از سلاح شيميايي استفاده كردند . او ماسك خود را به رزمندة ديگري كه ماسك نداشت ، داد و خود چفيه را در آب فرو برده و در جلو بيني و دهانش گرفت .
ميرقاسم در يكي از درگيـري ها ، موفق شد با موشك انداز ( آر.پي.جي. 7 ) ، يك فرونـد هلي كوپتر دشمن را سرنگون كند . بعد از شهادت دوست و همرزمش - جام نوري - در كنار عكس خود در آلبوم نوشت : « جام نوري رفت و ما مانديم . الهي مي خواهم كه در بستر نميرم ، ياريم ده تا كه در دل سنگر بميرم . »
در عمليات بدر كه معاون فرمانده گردان حضرت علي اصغر عليه السلام را به عهده داشت ، در منطقه هورالهويزه در شرق دجله ، در حال شليك موشك آر.پي.جي. 7 بود كه نارنجك پرتاب شده توسط دشمن در نزديكي او منفجر شد و در اثر انفجار ، پاي چپ او قطع گرديد و آسيب شديدي به لگن او وارد آمد ، و در اثر اين جراحات ، به شهادت رسيد . جنازه او را پس از انتقال به اهر ، در گلزار شهداي اين شهر به خاك سپردند .
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ"(زندگينامه فرماندهان شهيد آذربايجان شرقي)نوشته ي يعقوب توکلي,نشر شاهد,تهران-1384
خاطرات
جواد شاه پسنددوست:
در منطقه كردستان ، در مهاباد بوديم كه براي كمين دموكرات و كومله به منطقه گوي تپه ، رفته بوديم . هوا بسيـار سرد بود و از سرما مي لرزيدم . او كاپشـن خود را درآورد و به من گفت : « بيا تو بپوش . »