فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

اورنگي عصر ,محمود

 


دومين فرزند يك خانواده نسبتاً مرفه بود.در سال 1340 ه ش در تبريز متولد شد . پدر ش در کار ساخت و ساز ساختمان بود و در كنار آن باغ داري ، گاوداري و خريد و فروش دام نيز فعاليت مي کرد .
در كودكي بيشتر اوقاتش را به بازي با بچه هاي هم سنش مي گذراند و بچه پرجنب و جوش و شلوغي بود . گاهي اوقات نيز به والدين خود در باغ يا خانه كمك مي كرد . سال 1346 ، تحصيلات خود را در مقاطع ابتدايي در مدرسه دهقان ( شهيد هوشيار فعلي ) آغاز کرد و پس از پايان آن ، در همان مدرسه ، وارد دوره راهنمايي شد . به گفته پدرش :
ايشان به تكاليفش خوب مي رسيد و ما هم ايشان را در نحوة انجام تكاليف با تشويق كردن ، ياري مي كرديم .
بعد از اتمام دورة دبستان و راهنمايي ، به تحصيل در دبيرستان و در رشته رياضي و فيزيك مشغول شد ، ولي در همان سال نخست ، تحصيل را ناتمام گذاشت .
با وجود ترك تحصيل ، او فردي فعال بود و در مبل سازي و نقاشي ، همزمان فعاليت داشت . به قرآن بيش از اندازه علاقه داشت و در برابر مشكلات بسيار صبور بود و هميشه سعي مي كرد مشكلات خود را حل كند .
قبل از شروع انقلاب ، با توجه به سن كمي كه داشت در تظاهرات عليـه رژيم شـاه شركت مي كرد . با آغاز سال 57 ، فعاليت هاي سياسي وي رنگي ديگر يافت . در كلاس آموزش قرآن در مسجد شركت مي كرد و در كلاس تيراندازي حضور يافت ، و در اين رشته مهارت خاصي پيدا كرد . رفته رفته شخصيت او دچار تحول شد . به گفته برادرش : « در اين زمان بود كه احساس كرديم ايشان همان محمود سابق نيست . »
با پيروزي انقلاب اسلامي و تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، وي به عضويت سپاه درآمد ، در حالي كه تنها هيجده بهار از سن او گذشته بود . در اوايل ورود به سپاه ، آموزش نظامي خود را از مسجد شروع كرد و بعد از آن براي آموزش و طي دورة مربي گري ، به پادگان خاصبان كه پادگاني آموزشي در نزديكي تبريز بود ، رفت . خدمت سربازي وي نيز در سپاه بود . دوستان وي در اين دوره اكثراً از قشر سپاهي بودند . اورنگي در اين دوره اوقات فراغت كمي داشت . بيشتر اوقات فراغت خود را در مساجد مي گذراند ، يا به ديدار خانواده هاي شهدا ، مخصوصاً خانواده افراد مفقودالاثر مي رفت . شبها به مسجد چهارسوق مارالان تبريز مي رفت و به بچه ها آموزش ورزش هاي رزمي مي داد و آنها را با اسلحه آشنا مي كرد .
با شروع جنگ در سال 1359 ، محمود از همان بدو انقلاب ، وارد سپاه شد و آموزش هاي نظامي مختلف را كه طي كرده بود ، براي دفاع از مملكت اسلامي ، عازم جبهه شد .
در مرحلة اول عمليات بيت المقدس ، با سمت فرمانده گروهان شركت داشت .
مرحلة دوم علميات بيت المقدس نيز سمت فرماندهي گروهان را به عهده داشت .
در اين عمليات بود كه اورنگي ، وصيت نامة خود را نوشت كه در فرازي از آن آمده است :
والدين عزيزم ، اگر بنده شهيد شدم روي سنگ مزارم جوان ناكام ننويسيد ، چرا كه من با شهادت به كام خود رسيده ام .
اورنگي معتقد بود كه :
اين جنگ بر ما تحميل شده و براي بيرون راندن دشمن از ميهن بايد در جنگ شركت كنيم . ما مطيع ولايت امر هستيم و هر چه ايشان بگويد ، اطاعت مي كنيم .
هميشه توصيه مي كرد كه از گروهكهاي منحرف اجتناب كنيد . دوستانش به كرات اين جمله را از او شنيده اند : « ما تنها يك جان داريم و آن را در طَبَق اخلاص گذاشته ايم و در راه انقلاب تقديم خواهيم كرد . »
در عمليات مختلف چهار دفعه مجروح شد ، ولي هر بار پس از مرخص شدن از بيمارستان ، بلافاصله به جبهه رفت .
محمود ، فوق العاده در تيراندازي مهارت داشت ، به طوري كه يك بار يكي از دوستاش يك دو ريالي را با دست مي گيرد و محمود آن را با تير مي زند . هنگامي كه از او پرسيده شد كه چرا دو ريالي را نگهداشتي ، گفت : « با توجه به ايماني كه به كار وي داشتم ، نمي ترسيدم . »
مدتي بعد ازلشكر عاشورا ، به جبهه كردستان رفت و به سمت فرماندهي گردان ضربت "الفتح" منصوب شد ، و سرانجام در تاريخ 7 آبان 1363 ، در كمين ضد انقلاب و در بالاي كوه به محاصره افتاد و در اثر اصابت گلوله به پشت سر و قلبش ، به شهادت رسيد . در حالي كه تا آن زمان ، پنجاه ماه در جبهه هاي جنگ حضور مستمر داشت .
پيکرمطهر آن شهيد در گلزار شهداي بقائيه ( مارالان ) واقع در تبريز است .
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ"(زندگينامه فرماندهان شهيد آذربايجان شرقي)نوشته ي يعقوب توکلي,نشر شاهد,تهران-1384



خاطرات
حميد آقاجاني:
با توجه به اين كه وقتي با ايشان آشنا شديم هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود ، ولي ايشان از آن زمان فردي زرنگ و شجاع بود و زير بار زور نمي رفت . با هر كسي نيز دوست نمي شد ، ولي اگر با كسي دوست مي شد تا پاي جان با وي همقدم بود . اگر كسي با ايشان دوست مي شد ، احساس مي كرد كه كوهي استوار پشت سرش وجود دارد .

يعقوب , برادرشهيد :
در درجه اول به قرآن بسيار علاقه داشت و در درجه دوم به سپاه علاقه مند بود . به كساني كه به انقلاب خدمت مي كردند نيز علاقه داشت . در عبادات بسيار متواضع بود ، در دعاي كميل ، نماز جمعه و نماز جماعات شركت كرده و به مسائل شرعي خود كاملاً واقف بود .

حبيب آقاجاني :
قرار بود دشمن پاتك بزند كه ما به خط مقدم اعزام شديم . وقت نماز مغرب و عشاء كه رسيد و اذان را گفتند ، در همان هنگام دشمن شروع به پاتك كرد كه محمود به نماز ايستاد و همه در تعجب بوديم . چندين خمپاره در اطراف ايشان افتاد ، ولي خدا شاهد است اصلاً جزئي هم تكان نخورد و به همان ترتيب نماز را به پايان برد .

در آن هياهو كه هر كس به فكر خود بود ، محمود به اين طرف و آن طرف مي دويد و به فكر بچه ها بود ، و وقتي خودمان را به خاكريز دشمن رسانديم ، ايشان گفتند هيچ كس سرش را از خاكريز بلند نكند و خودش به تنهايي ديده باني مي داد .

حميد آقاجاني:
محمود در عمليات مختلف زخمي شد ولي هيچ گاه دست از مبارزه نكشيد . حتي يك بار كه در اثر جراحـات بستـري شـده بود ، از بس به دكتـرها و پرستـارها اصرار كرد تا ايشـان را مرخص كردند .

برگرفته از خاطرات شفاهي همرزمان شهيد
اغلب اوقات زمزمه ذكر از لبش جارى است. قامتى رسا، نگاهى نافذ، چهره‏اى نورانى، صدايى مهربان و محكم، مجموعه هر چه خوبى و بزرگوارى و بزرگى؛ محمود اورنگى! خط مقدم نبرد است و همه رزمندگان سلاح را لحظه‏اى از خود جدا نمى‏كنند. اما اغلب اوقات او را مى‏بينم، تسبيحى در دست دارد و ذكر مى‏گويد. اگرچه از گذشته‏هاى خود با كسى سخن نمى‏گويد و سعى مى‏كند بى‏نام و نشان باشد، اما اكثر بچه‏ها او را مى‏شناسند، حتى آنهايى كه او را نديده‏اند، نيز مى‏شناسندش. خود من نديده، ذكر اوصافش را شنيده بودم: بچه مارالان است. در روزهاى آشوب و انقلاب، بى‏هراس از زندان و شكنجه مأموران رژيم طاغوت، هر روز تظاهراتى به راه مى‏انداخت. از اولين روزهاى تشكيل سپاه، لباس پاسدارى پوشيده است و با رهنمودهاى آيت‏ا... قاضى طباطبايى و آيت‏ا... مدنى نقش مؤثرى در مبارزه با عناصر ضد انقلاب در تبريز ايفا كرده است.
با شروع بلواى كردستان و فعاليت ضد انقلاب براى تصرف شهر پاوه، جزو اولين رزمندگان به پاوه عزيمت كرد و در پاكسازى شهر از عناصر ضد انقلاب كوشش بسيار از خود نشان داد. در جريان نبرد با ضد انقلاب به شدّت مجروح شد...
در اولين روزهاى آغاز جنگ تحميلى با جمعى از پاسداران عازم سوسنگرد شد و به همراه ياران خود در مدافعه از اين شهر، مقاومت و رشادت شگفت‏انگيزى از خود نشان داد...
ما تازه به جبهه آمده‏ايم. هنوز به آتش و انفجار و باران گلوله عادت نكرده‏ايم. هر لحظه منتظر حادثه‏اى هستيم. اما محمود يكپارچه آرامش و طمأنينه است. وقتى مى‏بينم همچنان خونسرد و آرام و تسبيح به دست، در خط تردد مى‏كند. به خودم شك مى‏كنم. با اين طمأنينه و آرامش، جسارت و شجاعت خاصى دارد. حضور او در خط باعث تقويت روحيه نيروهاست.
چند شب پيش ديديم جنازه‏اى را كشان كشان مى‏آورند. محمود بود و دوستش كريم چريك. جنازه عراقى بود. در جنازه اثرى از گلوله و جراحت ديده نمى‏شد. بالاخره خود محمود تعريف كرد كه: به مواضع عراقى‏ها نفوذ كرديم. جنازه مشغول نگهبانى بود! از پشت دستم را بر دهانش گذاشتم كه سر و صدا نكند. بعد از لحظاتى افتاد. ديدم از ترس مرده است و جنازه‏اش را آورديم.
هر روز رمضان عاشوراست. صدها دستگاه تانك از روبرو به سوى ما مى‏آيد. تانك‏ها با آرايشى منظم پيش مى‏آيند و خاكريز خودى را با تير مستقيم مى‏كوبند. هر لحظه صدها گلوله تانك سينه خاكريز را مى‏شكافد. نيروهاى ما خسته از يك شبانه‏روز نبرد بى‏امان حتى يك لحظه نيز استراحت نكرده‏اند. آتش بى‏امان تانك‏ها از يك سو و آتش يك ريز توپخانه و خمپاره از سوى ديگر بر سرمان مى‏ريزد. هر لحظه قامتى بر خاك مى‏افتد. هر لحظه صداى مجروحى را مى‏شنوم. چشم‏ها به سوى آسمان دوخته مى‏شود. عرصه قيامت است. تانك‏ها پيش مى‏آيند و خاكريز را مى‏كوبند. لحظه به لحظه از ارتفاع خاكريز كاسته مى‏شود. شانه‏هاى خاكريز فرو مى‏ريزد. اگر سرى از خاكريز بالا شود، با تير مستقيم از پيكر جدا مى‏شود. هر لحظه بر تعداد شهدا و مجروحين افزوده مى‏شود. ديگر عده شهيدان را نمى‏دانيم. آنان را كه هنوز زنده‏اند، مى‏توان شمرد. من، اورنگى و معدودى ديگر. مى‏ايستيم تا زير شنى تانك‏ها له شويم. كجايند فرشتگانى كه در بدر به يارى پيغمبر و سربازان اسلام آمدند؟ ... چشم‏ها به سوى آسمان دوخته مى‏شود: (اللهم كن لوليك الحجةبن‏الحسن). زمزمه‏هاى واپسين مجروحين را مى‏شنوم. تانك‏ها نزديك‏تر مى‏شوند. ناگهان همه جا در ابهام و غبار فرو مى‏رود. طوفانى غريب پا مى‏گيرد. همه جا استتار مى‏شود. تانك‏ها كور مى‏شود. امداد آسمانى را با چشم خود مى‏بينم. اشك از چشمانم فرو مى‏ريزد. سرا پا شوق سجده‏ام. مى‏خواهم سر به سجده بگذارم و جان بسپارم. لك الحمد... باقى نيروها در پناه طوفان خود را مهيا مى‏كنند و موضع مى‏گيرند. طوفان كه فرو مى‏نشيند تانك‏ها بيشتر از پيش نزديك شده‏اند و اگر همچنان پيش بيايند، تا لحظاتى ديگر از نعش خاكريز ما مى‏گذرند. تنى چند از بچه‏هاى آرپى‏جى زن شهيد شده‏اند و آرپى‏جى‏ها بر زمين افتاده است. محمود يكى از آرپى‏جى‏ها را برمى‏دارد و مى‏آيد به طرف من. همان آرامش شگفت بر چهره‏اش پيداست.
- هر كدام از تانك‏ها را كه مى‏گويى، آن را مى‏زنم!...
صدايش محكم است. آرامشى است كه ريشه در روحش دارد. دو سه روز پيش كه اشتباهى از منطقه خودى فراتر رفته بوديم، با سه دستگاه خودروى پر از نيروى عراقى روبرو شديم. دو نفر در مقابل آن همه نيرو. حتم دارم هر كسى بود، خود را مى‏باخت. محمود با خونسردى تمام خودروها را به رگبار بست... و اكنون با همان آرامش خطابم مى‏كند:
- هر كدام از تانك‏ها را كه مى‏گويى، آن را مى‏زنم!.
اوّلين تانك.
با اوّلين موشك آرپى‏جى محمود، اولين تانك شعله‏ور مى‏شود، دوّمين موشك، سينه تانك ديگرى را مى‏شكافد و .
با انهدام تانك‏هاى دشمن بچه‏هاى باقى مانده گردان، روحيه مى‏گيرند. تانك‏هاى دشمن كه فاصله چندانى با خاكريز ما ندارند، متوقف مى‏شوند. محمود بعد از شليك هر موشك، موشك ديگرى را در گلوى آرپى‏جى مى‏گذارد. با هر موشك محمود، تانكى شعله‏ور مى‏شود. بچه‏ها فرياد مى‏زنند: اللَّه‏اكبر! و تانك‏هاى دشمن كه تا لحظاتى قبل به پيش مى‏آمدند، اينك از خاكريز ما فاصله مى‏گيرند.
چهره محمود در پرده‏اى از غبار مى‏درخشد. از اولين روزهاى شروع جنگ خود را به جبهه رسانده است و از آن زمان در جبهه ماندگار شده است. بچه‏هاى قديمى جبهه او را به خوبى مى‏شناسند. فرمانده است. اما حركات و رفتارش مثل يك نيروى عادى است. به سنگرها مى‏رود و با نيروها صحبت مى‏كند. گاهى بچه‏ها از او مى‏خواهند تا خاطره‏اى بگويد و محمود از سوسنگرد مى‏گويد. از روزهايى كه انبوه نيروهاى زرهى و پياده عراق براى تصرف سوسنگرد هجوم مى‏آوردند و مدافعان اين شهر بيش از 200 نفر نبودند: تانك‏ها پيش مى‏آمدند و نيروهاى پياده دشمن در پناه آتش تانك‏ها پيشروى مى‏كردند. نيرو نبود، مهمات نداشتيم. با ام يك و ژ - 3 از شهر دفاع مى‏كرديم و سنگين‏ترين سلاح ما آرپى‏جى بود.
همه او را به عنوان رزمنده‏اى بى‏باك و زبده مى‏شناسند. در مسلم بن عقيل مسوول محور بود و با اين حال بيشتر از 20 سال از عمر او نمى‏گذشت. در زير باران توپ و خمپاره، با خودرويى كه توپ 106 بر آن سوار بود، به تمام نقاط محور تردد مى‏كرد. در فتح‏المبين و بيت‏المقدس و رمضان شجاعت و لياقت فرماندهى‏اش به اثبات رسيده بود و با اينكه 20 سال بيشتر نداشت، آقا مهدى مسووليت محور را به او سپرده بود و او با تمام وجود براى اجراى دستورات آقا مهدى تلاش مى‏كرد.
اينك نظر فرماندهان جنگ بر آن است كه عملياتى در منطقه سر پل ذهاب انجام شود. محمود در حضور آقا مهدى به منطقه بمو عزيمت مى‏كند. آقا مهدى پس از بررسى‏هاى لازم به محمود مأموريت داده است تا سلاح‏هاى مورد نياز را در منطقه مستقر نمايد.
شبانه با محمود براى اجراى دستور آقا مهدى حركت مى‏كنيم. محمود با تجربه‏هايى كه حاصل چندين سال نبرد است، در اجراى دستور آقا مهدى با نهايت دقت و تدبير عمل مى‏كند. تمام جوانب كار را مى‏سنجد و آنگاه تصميم مى‏گيرد. در طول مسير حركت از روستايى مى‏گذريم. به خانواده‏اى برمى‏خوريم كه فقر و هلاكت بر زندگى‏شان سايه انداخته است. شايد حتى نانى براى خوردن ندارند. چيزى از دستمان برنمى‏آيد. از طرفى مأموريت مهمى را انجام مى‏دهيم و معطل شدن جايز نيست. روستا را پشت سر مى‏گذاريم اما مى‏بينم كه غبار اندوه چهره محمود را دربر گرفته است. به هر حال مأموريت خود را شبانه پايان مى‏رسانيم. صبح محمود را مى‏بينم كه مقدارى آذوقه و غذا و خوردنى آماده كرده است. مى‏گويد: بيا به آن روستا برويم و اينها را به آن خانواده مستمند تحويل بدهيم.
نسيم پاييزى از كوچه‏هاى سردشت مى‏گذرد. مردم، مرد و زن و پير و جوان به خيابان‏ها ريخته‏اند. اندوه و اشك و عزا. نه اندوهى كه از مرگ كسى كه در بستر مرده است، نه اشكى كه به رسم معمول در عزا از ديده فرو چكد... حضور انبوه پاسداران سپاه سردشت ابهتى ديگر به مراسم بخشيده است.
سيل خروشان مردم به حركت در آمده است. شهيدى تشييع مى‏شود: فرمانده گردان ضربت تيپ 110 شهيد بروجردى.
همه با هم از شهيد مى‏گويند، از شهيدى كه تشييع مى‏شود. همه مى‏شناسندش. اما باز مى‏خواهند بيشتر بشناسندش.
- از مدتى پيش كه به اينجا آمده، نفس ضد انقلاب را بريده است.
- بچه آذربايجان است.
- در جنوب بوده، بعد از خيبر به اينجا آمده است.
فرمانده گردان ضربت را بر شانه‏ها مى‏برند. بچه‏هاى سپاه، پيشمرگان كرد و انبوه مردم، قلب خود را بر شانه نهاده‏اند و تشييع مى‏كنند. زمزمه‏هايى شعله‏ور گلويم را مى‏سوزاند: كجا مى‏روى با انصاف! خوب ما را گذاشتى و مى‏روى. هنوز اين مردم زجر كشيده، نيازمند توأند... نام تو، صداى تو، حضور تو، براى ضد انقلاب كابوس وحشت بود. برخيز...
- رئيس! حالت چطور است؟ برخيز برگرديم به خط... برخيز...
اين صداى توست محمود؟
يادت هست؟ من كه لحظه لحظه خاطره‏ها را به ياد دارم. فرداى عمليات (مسلم‏بن عقيل) بود، سرم داشت مى‏تركيد. موج خورده بودم. تركش هم كه خوردم، حالم آشفته شد. بچه‏ها مرا به اورژانس بردند. زخم‏ها را بستند و مى‏خواستند به بيمارستان انتقالمان بدهند. دلم عجيب گرفته بود. هنوز عمليات ادامه داشت. مى‏دانستم كه پاتك‏هاى سنگين دشمن آغاز خواهد شد. سرم مى‏تركيد و زخم گلويم مى‏سوخت، دلم پيش بچه‏ها بود. فراز سلمان كشته...
- رئيس! حالت چطور است؟...
رئيس! تنها تو بودى كه مرا رئيس مى‏خواندى. انگار صداى تو التيام زخم شد. دردها از يادم رفت.
- بد نيستم محمود...
- برخيز برگرديم به خط...
برخاستم. حالم خوش نبود. اما در كتار تو مى‏توانستم برخيزم و دوباره به خط برگردم. دكتر آمد: كجا؟ گفتم: من برمى‏گردم به خط... عمليات ادامه دارد... تو مى‏خنديدى. دكتر دستم را گرفت: من اجازه نمى‏دهم با اين وضع برگرديد، شما بايد به بيمارستان منتقل شويد. مرا به بيمارستان بردند و تو برگشتى به خط. بعدها شنيدم كه چه دلاورى‏ها كرده‏اى محمود!
نسيم پاييزى از كوچه‏هاى سردشت مى‏گذرد. مردم، مرد و زن و پير و جوان به خيابان‏ها ريخته‏اند شهيدى تشييع مى‏شود. فرمانده گردان ضربت تيپ 110 شهيد بروجردى... تابوت را در پرچم پيچيده‏اند؛
تاريخ شهادت: 1363/8/7
مى‏گويند با يك گروهان از بچه‏هاى ضربت كمين خورده‏اى. و اين براى من خبرى است روشن، كه با تو رو در رو نمى‏توانستند، به نبرد آيند... كمين... آنان كه در كردستان جنگيده‏اند، معناى كمين را مى‏دانند. اگر يك گروهان نيرو به كمين افتد، به سختى ممكن است كه چند نفر از معركه به سلامت بيرون آيند. اما مى‏گويند تو با همان آرامش و طمأنينه و تدبير نيروهايت را از معركه رهانيدى. مى‏گويند با هر تيرت، نفرى از ضد انقلاب به مرگ مى‏رسيد. و تو تنها، تنهاى تنها در مقابل انبوه مزدوران به نبرد ايستادى تا نيروهايت از چنبره كمين خارج شوند. تو تنها بودى اما مزدوران مى‏پنداشتند دهها نفر در مقابلشان ايستاده است. آرى تو به تنهايى به جاى ده‏ها نفر جنگيدى. پايت تير خورده بود، تيرهايت تمام شده بود و با اسلحه كمرى مى‏جنگيدى. مزدوران در نهايت خشم و كين سنگرت را به محاصره درآوردند. جنگيدى تا آخرين تير از گلوى سلاحت گذشت. تو بودى، تنها و جراحت خورده. خوش بودى كه نيروهايت را از معركه رهانيده‏اى... خود مانده بودى تنها. جراحت خورده، و تا آخرين تير، نبرد را به سر رسانده بودى. مزدوران با هراس و خشم اندك اندك به سنگرت رسيدند. تيرهايت تمام شده بود، زخمى بودى و آنها هنوز مى‏ترسيدند. تو در سنگر افتاده بودى خسته و مجروح، و مزدوران بالاى سرت رسيدند... چشمانت را گشودى. اسلحه مزدورى بالا آمده بود تا تير خلاص را رها كند...
در آن لحظه زمزمه‏ات چه بود محمود... اللهم كُن لوليك الحجةبن الحسن...
منبع:"قامت حماسه "نشر کنگره ي بزرگداشت سرداران,اميران وشهداي آذربايجان شرقي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان آذربايجان شرقي ,
بازدید : 329
[ 1392/04/20 ] [ 1392/04/20 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,805 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,497 نفر
بازدید این ماه : 7,140 نفر
بازدید ماه قبل : 9,680 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک