فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

محمدخانلي ,مجيد

 

در خانواده اي پرجمعيت ودر تبريز به دنيا آمد . پدرش نقاش ساختمان و مادرش خانه دار بود . مجيد دومين فرزند خانواده بود . در سن هفت سالگي در سال 1342 ه ش وارد مدرسه فيروز شد . تعداد زياد افراد خانواده و كافي نبودن درآمد پدر سبب شد مجيد از همان دوران ابتدايي در كنار پدر كار كند .
دوران راهنمايي و دبيرستان را در مدرسه بازرگاني سابق ( شهيد بهشتي فعلي ) گذراند . در اين سنين به نقاشي و تزئينات ساختمان با كاغذ ديواري مي پرداخت . اوقات فراغت را به مطالعه كتابهاي مذهبي و حضور در مجالس قرائت قرآن مي گذراند .
از دوران دبيرستان به همراه پدرش در جلسات درس آيت الله قاضي طباطبايي شركت و با افكار و انديشه هاي امام در همين جلسات آشنا شد . در سال 1353 ديپلم خود را گرفت و بلافاصله به خدمت سربازي رفت . در دوران سربازي در سنندج ، سرجوخه دسته بود . در همين زمان كه فعاليتهاي انقلابي عليه رژيم در حال شكل گيري بود به سفارش آيت الله قاضي طباطبايي مأمور شد سربازان را از تحولات سياسي آگاه سازد . به همين منظور اعلاميه هاي امام را كه در دفتر آيت الله قاضي تكثير مي شد بين سربازان پخش مي كرد .
با صدور فرمان امام خميني مبني بر تخليه پادگانها ، فرار كرد و به تظاهرات مردم عليه رژيم پيوست . با پيروزي انقلاب اسلامي در مسجد ميرعلي به جذب نيروهاي جوان پرداخت و پس از مدتي به همكاري با كميته شهيد آيت الله قاضي طباطبايي پرداخت . كميته مذكور در يكي از محله هاي فقيرنشين تبريز بود و وظيفه پخش ارزاق و مايحتاج اوليه زندگي در بين مردم فقير را بر عهده داشت . با آغاز جنگ تحميلي به عضويت سپاه درآمد و در بدو ورود به سپاه يك دوره آموزش چريكي طي كرد . پس از اين تمام وقت خود را در سپاه گذراند .
در اوقات فراغت آثار استاد مطهري و آيت الله طالقاني را مطالعه مي كرد . در سال 1359 از طرف سپاه به جبهه اعزام شد و در گردان شهيد مدني مستقر در سوسنگرد به خدمت پرداخت . از اين زمان به بعد جبهه مهمترين مسئله زندگي مجيد بود و همواره به برادرانش توصيه مي كرد در جبهه حضور داشته باشند . به همين دليل هر شش برادر مجيد در جبهه بودند .
زماني كه والدينش پيشنهاد كردند ازدواج كند پاسخ داد : « هنوز صلاح نيست . تا زماني كه جنگ است من در جبهه هستم . »
بسيار قانع بود . حقوقي كه از سپاه مي گرفت آن را به حساب 100 امام مي ريخت و مقدار ناچيزي براي خود برمي داشت و بقيه را به خانواده اش مي داد .
در عمليات فتح المبين در يك گروه هفتاد نفري به عنوان نيروي اطلاعات و شناسايي فعاليت مي كرد .
در دوران فرماندهي با صميميت برخورد مي كرد به طوري كه هيچ گاه مستقيماً فرمان صادر نمي كرد بلكه با رفتار و عملكرد درست ، افراد را راهنمايي مي كرد .
چندين بار زخمي شد . در عمليات سوسنگرد با تركش خمپاره از ناحيه دست راست زخمي شد و با نصب پلاتين ، استخوان آن معالجه شد و بلافاصله به جبهه بازگشت . در عمليات رمضان از ناحيه ران و سينه با تركش خمپاره مجروح شد و در بيمارستان اهواز بستري و مداوا گرديد و از همان جا به جبهه بازگشت . در هر دو مورد خانواده اش را از اين حادثه ها مطلع نكرد . در زمان مجروحيت و بستري در بيمارستان نماز شب مي خواند . مادرش مي گويد : « او بسيار كم غذا مي خورد . زياد عبادت مي كرد و قرآن مي خواند . »
در فرازي از وصيت نامه اش چنين آمده :
درود به شهداي كربلا ، درود به شهداي كربلاي ايران ، درود بي كران به رهبر عظيم الشأن ايران امام خميني كه مردم مسلمان ايران را از جهالت و بدبختي نجات داد . از پدر و مادرم خواهش مي كنم كه اگر من شهيد شدم گريه نكنند بلكه جشن بگيرند تا دشمن را مأيوس و سرافكنده سازند . پدرجان ! مادرجان ، برادران و خواهرم ! از شما خواهش مي كنم هميشه امر امام را به جا بياوريد و به ديگران نيز اين مسئله را سفارش كنيد .
سرانجام در عمليات مسلم بن عقيل در « تپه سليمان » در اثر تير مستقيم دشمن به شهادت رسيد.
مجيد الين شهيد خانواده محمدخانلي بود . پس از شهادت او ، دو برادر ديگرش - حبيب و عزيز - نيز به شهادت رسيدند . پيكر این شهدای گرانقدر درگلزار شهداي تبريز است .
منبع:"فرهنگ جاودانه های تاریخ"(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)نوشته ی یعقوب توکلی,نشر شاهد,تهران-1384

 



وصيتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم
با درود به شهداي كربلا و درود به شهداي كربلاي سرخ ايران و درود بيكران به رهبر عظيم الشأن ايران امام خمينی كه ملت مسلمان ايران را از جهالت و بدبختي نجات داد .
از پدر و مادرم خواهش مي كنم كه اگر من شهيد شدم گريه نكنند بلكه جشن بگيرند تا ضد انقلاب را مأيوس و سرافكنده كنند.
پدر جان تو مي داني كه من چهار سال روزه دارم و تقريباً چهار سال هم نماز برايم به جا بياوريد و اگر انشاء الله شهيد شدم در وادي رحمت دفن كنيد . پدر جان و مادر جان از شما خواهش مي كنم كه هميشه امر امام را انجام دهید و به برادران و خواهرانم و به ديگران اين امر را سفارش كنيد مجيد محمدخانلي

 

خاطرات
پدرشهد:
مجيد به كساني كه معتقد به اسلام بودند توجه و علاقه نشان مي داد و هر گاه كسي كه بر خلاف دستورات اسلام حرفي مي زد ، عصباني مي شد . از زماني كه دستورات اسلام را درك كرد در شخصيت و رفتار او تغيير بسياري حاصل شد . به خصوص به من و مادرش احترام فراواني مي گذاشت و همين رفتار وي سبب شد كه فرزندان ديگر خانواده به ما احترام بگذراند .

مادرشهيد:
يك بار زخمي شده بود و در بيمارستان تبريز بستري بود . در طي سه روز تنها دو تومان خرج كرد .

داوود نوشاد:
در عمليات فتح المبين محور ما بايستي استتار مي شد اما نيروهاي تشكيل دهنده گردان از مناطق مختلفي مانند سوسنگرد ، بستان و دهلاويه بودند كه هماهنگ كردن اين افراد ، اقتدار و مديريت خاصي را مي طلبيد . اما مجيد محمدخانلي با رفتار سنجيده به راحتي مسئله را حل كرد و به راحتي تمام نيروها را براي عمليات استتار منسجم كرد . در سخت ترين مراحل فتح المبين حتي آنجا كه فرماندهان به بن بست مي رسيدند او با صبر و بردباري مسائل را حل مي كرد . اعتقاد داشت در كشور ايران كه تحول بزرگي چون انقلاب را پشت سر گذاشته مسئله بزرگي مانند جنگ را دارد ، بايستي تمام كوشش خود را براي پيروزي به كار ببريم . در عمليات بيت المقدس معاونت گردان شهيد آيت الله مدني را بر عهده داشت . پس از مدتي فرماندهي آن را بر عهده گرفت .

در عمليات فتح المبين ، من و محمدخانلي و شهيد غازاني و چند نفر ديگر از گروهان فاصله گرفتيم . ناگهان متوجه شديم حدود صد و پنجاه نفر عراقي به طرف ما مي آيند . ما فقط دو قبضه اسلحه كلاشينكف و چند عدد نارنجك داشتيم . در اين حال محمدخانلي با تدبير به موقع ما را به چند گروه تقسيم كرد . در همين عمليات يكي از محورهاي صعب العبور به ما محول شده و تقريباً تمام منطقه مين گذاري بود . يك ساعت به شروع عمليات مانده گروه تخريب جلو رفتند تا عمليات خنثي سازي را انجام دهند ولي چند مين منفجر شد و دشمن به حضور ما پي برد . موقعيت خود را به قرارگاه و برادر رحيم صفوي اطلاع داديم . هنگام شروع عمليات از رمز عمليات اطلاع نداشتيم كه محمدخانلي رمز « يا زهرا (س) » را انتخاب كرد و اين نشانه ارادت وي به حضرت زهرا بود . از هيچ كس و هيچ چيز ترسي نداشت . در عمليات به مخاطره افتاديم . بدين صورت كه به كانالي نزديك شديم در حالي كه به ما گفته بودند كانال پاكسازي شده ولي احساس كرديم عراقي ها در آن هستند . براي اين كه مطمئن شويم چند شليك هوايي كرديم بلافاصله عراقي ها از زير ما را به گلوله بستند ولي محمدخانلي فوراً نيروها را به مكاني هدايت كرد تا امنتر باشد . در نزديك ما يك دستگاه P.M.P متعلق به تيپ نجف قرار داشت كه گير كرده بود . با مشورت مجيد از خدمه آن دستگاه كمك خواستيم وبا شليك يك موشك ماليوتكا به طرف كانال ، عراقي ها بيرون آمدند و عده اي فرار كردند و عده اي اسير شدند .

ناصر شاطراميني:
در عمليات مسلم بن عقيل از طرف راست « تپه سليمان » يكي از گردانها مورد ضد حمله دشمن قرار گرفته بود . گردان ما كه در حال پيشروي بود براي كمك به گردان قبلي مدتي متوقف شد چون افراد آن كمي پريشان بودند و مي خواستيم به آنها كمك كنيم . در همين موقع عراقي ها يك خمپاره شصت شليك كردند و چون ما در يك نقطه جمع بوديم و خمپاره در نزديكي ما اصابت كرد عده زيادي زخمي و عده اي نيز شهيد شدند . محمدخانلي نيز زخمي شد و افراد او را در پناهگاهي قرار دادند . اين عمليات بسيار سنگين بود . نيروهاي دشمن در طي مدت كوتاهي پيشروي كردند و از بالاي تپه با تك تيري مجيد را به شهادت رساندند .

ناصر شاطراميني:
مأموريت ما اين بود كه دشمن را دور بزنيم . به همين دليل هر روز هفت يا هشت كيلومتر در رمل و شن و ماسه بسيار نرم راه مي رفتيم . محمد خانلي در مواقع مشكل و خطرناك با خونسردي ، اقتدار و تشخيص درست و به موقع بهترين عكس العمل را نشان مي داد . در عمليات بستان بين ما و دشمن خطي بود كه در آن كانالهاي بسيار حفر شده بود و برخي از آنها توسط عراقي ها پر شده بود ولي ما اعتقاد داشتيم كه دشمن نمي تواند يك روزه تمام كانالها را پر كند . محمد خانلي بدون احساس خستگي با پيگيري توانست كانالهاي مذكور را پيدا كند . او هيچ گاه احساس عجز و ناتواني نمي كرد . چه در كارهاي دشوار مانند حفر و آماده سازي سنگر و نگهباني در شب و چه در كارهاي عمومي مانند شستن ظرف و آماده كردن غذا . در مراسم مذهبي مانند دعاي كميل و توسل و يا عزاداري امام حسين (ع) ، نماز جمعه و جماعت بسيار فعال بود . در مدتي كه در سوسنگرد بوديم بيست و چهار ساعت در خط مقدم و بيست و چهار ساعت در پشت خط بوديم . همين كه به پشت خط مي آمديم پس از انجام كارهاي شخصي مجالس مذهبي را از جمله عزاداري امام حسين (ع) و روضه و مباحث ديني برپا مي كرد . بعضي اوقات در مرخصي هايمان به ديدار امام مي رفتيم . در حقيقت وقت كار با هم بوديم و هنگام عبادت ، شبها هر كس در گوشه اي به راز و نياز مي پرداخت .

برگرفته از خاطرات خانواده وهمرزمان شهید
مدتى است كه جنگ شروع شده است و عمليات سپاه تبريز شاهد تلاش و تكاپوى جوانانى است كه با هدفى مقدس در اين مكان فراهم آمده‏اند. ناگهان در اين ميان او را مى‏بينم و با ديدنش شعفى تازه در دلم جان مى‏گيرد. احوالپرسى مى‏كنم. اما از چهره و حركاتش درمى‏يابم كه از چيزى ناراحت است. كم‏كم رشته صحبت باز مى‏شود و اشك در چشمانش حلقه مى‏زند. با خود مى‏گويم: چه شده است؟
اين چه وضعى است؟
اشك از چشمانش سُر مى‏خورد و گونه‏هاى با طراوتش خيس مى‏شود.
چند روز است كه مصرانه از فرمانده عمليات تقاضا مى‏كنم كه اجازه دهد من هم به جبهه اعزام شوم، اما هر روز عذرى مى‏آورند
لحظاتى مكث مى‏كند،آرام به چهره دلنشينش مى‏نگرم، مى‏دانم كه تا راهى جبهه نشود، آرام و قرار نخواهد يافت. دلداريش مى‏دهم.
ان‏شاءاللَّه به جبهه خواهى رفت
سربلند مى‏كند و با صدايى كه درد درونش در حرف حرف آن جارى است مى‏گويد.
ما اينجا مانده‏ايم و برادران ما در سوسنگرد به كمك ما نياز دارند. مگر ما براى خوردن و خوابيدن به سپاه آمده‏ايم؟
ديگر چيزى نمى‏گويد اما صداى برخاسته از اعماق جانش در گوشم تكرار مى‏شود مگر ما براى خوردن و خوابيدن
مى‏گويم: برادر! تحمل داشته باش. شما هنوز تازه دوره آموزش را طى كرده‏ايد. ان‏شاءاللَّه در اعزام‏هاى آينده به جبهه مى‏رويد
قطرات زلال اشك بر گونه‏هايش مى ‏غلتد مى‏دانم كه تحمل زيستن در پشت جبهه را ندارد به رودى مى‏ماند كه تا به دريا نرسد، به آرامش نمى ‏ر سد . با دقت به سيمايش مى‏نگرم. چشمانى نشسته در اشك... لبانش به نرمى تكان مى‏خورد.
من بايد بروم، من در اينجا نمى‏توانم بمانم.
راهى برگزيده بود كه به ميادين ستيز و جراحت ختم مى ‏شد . چرا كه او در خانواده‏اى به برگ و بار نشسته بود كه عشق به سر سلسله شاهدان دشت كربلا حسين‏بن على در جانشان ريشه داشت. و اگر سفره‏شان تهى از نان بود، قلوبشان سرشار از محبت و ايمان بود و اينگونه بود كه مجيد از طفوليت در دامن پاكيزه عفاف و عشق باليده بود و از زلال معارف الهى جرعه‏ها چشيده بود
با شروع نهضت عظيم اسلامى و خيزش مردم مسلمان ايران به پيشوايى امام خمينى در اول قدم، به فرمان امام گردن نهاد. او كه در سال 1355 براى طى خدمت نظام وظيفه اعزام شده بود، با شنيدن دستور حضرت امام »ره« مبنى بر ترك پادگان‏ها و دژهاى نظامى رژيم ستمشاهى، از پادگان سنندج فرار كرد و به صورتى عملى و فعال به مبارزه روياروى با رژيم استبدادى پرداخت. پس با پيروزى انقلاب اسلامى در بهمن 1357، به صف مجاهدان كميته انقلاب اسلامى پيوست و در مبارزه با مخالفين داخلى انقلاب و عوامل استكبار لحظه‏اى از پاى ننشست و با اطاعت از اوامر و رهنمودهاى شهيد آيت‏اللَّه قاضى طباطبايى،در خدمت به مجروحين و مستضعفين از تلاش و تكاپو دست نکشید.
با شروع يورش گسترده ارتش عراق به مرزهاى ميهن، فعال‏تر از پيش وارد صحنه شد و با پيوستن به صف سبزپوشان سپاه، در راستاى تشكيل (هسته‏هاى مقاومت) مساجد ، نقش چشمگير خود را ايفا كرد. در اين مدت لحظه‏اى آرام و قرار نداشت و چونان كه پرنده آسمانگردى را در قفس رها كرده باشند، در اشتياق جبهه بال و پر مى‏زد. خود در تبريز بود اما گويى پيشتر از آنكه خود راهى جبهه بشود، قلبش فاصله‏ها را درنورديده بود. پس بى‏درنگ دوره كوتاه مدت آموزش نظامى را طى كرد و از آن پس واژه مقدس جبهه ورد زبانش بود، مى‏گفت:
ما اينجا مانده‏ايم و برادران ما در سوسنگرد بى‏ياورند
لحظه‏ها ،دوباره جان مى گيرد . مجيد را مى‏بينم با چهره‏اى گرفته و چشمانى نشسته در اشك. گويى هنوز صدايش را مى‏شنوم: من بايد بروم، من در اينجا نمى‏توانم بمانم
سوسنگرد در فرهنگ رزمندگان به معناى نامِ شهرى نيست . وقتى نام سوسنگرد را مى‏شنويم، كربلا در دلهامان جان مى‏گيرد و اكنون، هر روزِ سوسنگرد عاشوراست. و مجيد از سوسنگرد باز گشته است. مى‏دانيم كه او را سر بازگشت نبود و از دست جراحت خورده‏اش درمى‏يابيم كه به اجبار به پشت جبهه آمده است. ديرى نمى‏پايد كه راهى بستان مى‏شود و پس از مدتى باز مى‏گردد و لاجرم براى مدتى به بستر مى‏افتد تا زخم سهمگين پايش كه ره‏آورد سفر بستان است , التيام يابد. جراحت چنان صعب است و ژرف، كه ياراى بر پاى ايستادن را از او مى‏گيرد و شگفتا كه با زخمى چنان عميق و پيكرى خسته و رنجور طاقت جدايى نماز شب را نمى‏آورد و هر نيمه شب با پايى جراحت خورده، در پيشگاه شكوه الهى بر پاى مى‏خيزد و دست به قنوت مى‏گشايد
اللهم ارزقنى توفيق الشهادة فى سبيلك
گويى با اين زخم ‏ها ، طعم شهادت را چشيده است. اخلاق و رفتارش آسمانى‏تر شده است. جذبه‏اى نهانى با نگاه مهربان و سيماى نورانى‏اش درآميخته است. چنان كه همه، با دقايقى آشنايى مجذوب و شيفته‏اش مى‏شوند. به دنيا بيشتر از پيش بى‏علاقه‏تر شده است. ربع حقوق اندك پاسدارى‏اش را هر ماه به حساب 100 امام واريز مى‏كند... با آن پيكر زخم خورده از دعاى كميل و نماز جمعه غافل نمى‏شود. با قرآن افزون‏تر از پيش مأنوس شده است و نماز را پيوسته در اول وقت و لحظات فضيلت به جا مى‏آورد... از گفتار و كردارش پيداست كه باز سرِ سفر دارد. زيرا هر كس كه ذوق حضور در جبهه را به ادراك نشست، در شهر زيستن را برنمى‏تابد و آن كس كه لذت راز و نياز در سرزمين آتش و خون را دريافت در سكوت عافيت ماندن نمى‏تواند...
همه را اشتياق عملياتى، بي قرار كرده است مى‏دانيم كه عملياتى بزرگ در پيش است . در چنين موقعى كه رزمنده‏ها بوى عمليات را شنيده‏اند، هيچكس حتى براى يك روز حاضر به ترك جبهه نمى‏شود و هر كس هم كه در پشت جبهه باشد، به هر نحو ممكن خود را به (خط) مى‏رساند
رزمندگان آذربايجان نيز در قالب دو گردان شهيد مدنى و شهيد قاضى از زمستان ديار خويش هجرت گزيده و در آستانه نوروز و بهارى ديگر به جنوب ,سرزمين آفتاب رسيده‏اند.فرماندهى اين دو گردان بر عهدهعلى تجلايى است، مجيد جانشين گردان شهيد قاضى است و من نيز در همين گردان و در كنار او مى‏باشم. جنگ در سوسنگرد مجيد را آبديده كرده است. به نحو احسن مأموريت‏هاى شناسايى را انجام مى‏دهد و نيروها را براى انجام عمليات و يورشى سرنوشت‏ساز به صفوف دشمن آماده مى‏كند
عاقبت لحظات موعود فرا مى‏رسد و گردان شهيد قاضى براى حركت به طرف(نقطه رهايىآماده مى‏شود. راهپيمايى آغاز مى‏شود. منطقه سراسر رمل است و راهپيمايى به غايت سخت، با اين حال گردان ما براى رسيدن به نقطه رهايىحدود 6 ساعت مداوم راه بسپارد.(مجيد)گردان را هدايت مى‏كند... اولين روز از بهار سال 1361 مى‏باشد، نوروز... و رزمندگان به سمت كربلا راه مى‏سپارند تا عيدى ديگر را به امام و ملت ايران ارمغان آورند. گردان در راه است و هر لحظه ممكن است كه نيروهاى ما توسط دشمن ديده شوند. هنوز دستور شروع حمله صادر نشده است و اگر دشمن نيروهاى ما را ببيند... اما مجيد كه تجربه ماه‏ها نبرد را با خود دارد، نيروها را از مسيرهايى هدايت مى‏كند كه از ديد دشمن دور است
هنوز حمله آغاز نشده است . گروهانى كه (محمود اورنگى) فرماندهى آن را برعهده دارد، در گشودن معبرهاى ميدان مين دشمن، دچار مشكل مى‏شود. چندين مين منفجر مى‏شود و دشمن به منطقه حساس مى‏شود. اورنگى با تجلايى و صفوى تماس مى‏گيرد و به دستور فرماندهان عمليات در آن محور آغاز مى‏شود. دشمن تمام نيروهايش را متوجه محور ديگرى مى‏كند، بى‏خبر از اين كه حمله‏اى گسترده رزمندگان اسلام آغاز خواهد شد.
يا زهرا، يا زهرا، يا زهرا
عمليات فتح‏المبين آغاز مى‏شود و نيروهاى ما صاعقه‏وار به مواضع دشمن هجوم مى‏ برند . فريادهاى اللَّه‏اكبر در منطقه مى‏پيچد و لرزه بر اندام دشمن مى‏افكند. پيشروى آغاز مى‏شود و به سنگرهاى دشمن مى‏رسيم. پدافند دشمن به طور منظم و به صورت حفر كانال مى‏باشد. پاكسازى مشكل به نظر مى‏رسد. اما (مجيد) به شيوه‏اى خاص نيروها را هدايت مى‏كند و سنگرهاى خصم يكى پس از ديگرى پاكسازى مى‏شود.
منطقه در آتش و انفجار و گرد و غبار غرق شده است . تير و تركش از هر طرف مى‏بارد. در اين ميان آرامش خاطر و خونسردى مجيد برايم بسيار اعجاب‏انگيز است. با ديدن او، آدم يادش مى‏رود كه در بين لحظات مرگ و زندگى نفس مى‏كشد. نيروهاى گردان ما در مواضع تصرف شده مستقر مى‏شوند. اما هنوز منطقه به طور كامل پاكسازى نشده است. مجيد، من و 6 نفر ديگر در نقطه‏اى مستقر هستيم. ناگهان متوجه مى‏شويم كه جمعى از نيروهاى دشمن به طرف ما مى‏آيند. به تخمين بيش از 80 نفرند، سرا پا مسلح، و ما 8 نفريم و دو قبضه كلاش و چهار عدد نارنجك. چيزى از دلم سر مى‏رود و حسى مثل اضطراب در رگ‏هايم مى‏دود. مجيد را مى‏بينم؛ انگار نه انگار كه شايد تا لحظاتى ديگر كار از كار درگذرد. باز همان آرامش و اطمينان خاطر از سيمايش پيداست. دشمن 80 نفر و ما 8 نفر! مجيد با خونسردى تمام ما را به پشت خاكريزى مى‏كشد و آرايش مى‏دهد. آماده درگيرى مى‏شويم. لحظه لحظه نيروهاى دشمن به ما نزديك مى‏شوند. حتم دارم كه درگيرى نابرابرى آغاز مى‏شود و ما شهيد خواهيم شد. التهابى از دل به گونه‏هايم مى‏رسد. از پشت خاكريز سرك مى‏كشم؛ به ناگهان نيروهاى دشمن مسير خود را تغيير داده و به سوى ديگر روانه مى‏شوند، با خود مى‏گويم:
بالاخره شرّشان را كم كردند و رفتند. نفسى به آرامش مى‏كشم. اما مجيد انگار كه هيچ اتفاقى نيافتاده است: رفتند!... و من از اين همه آرامش و اطمينان هنوز در شگفتم.
مسلم‏بن عقيل ، سفير صادق امام، در غربت كوفه تنها مى ‏ماند . كوچه در كوچه تنهايى. مسلم و غربت، مسلم و شمشير و اسب و اندوه. مسلم آنگونه به شهادت مى‏پيوندد، اما نامش پرچمى است كه در جبهه به اهتزاز درمى‏آيد و عمليات مسلم‏بن عقيل در پاييز 1361 آغاز مى‏شود. مجيد كه از سوسنگرد تا بستان، از فتح‏المبين تا بيت‏المقدس و رمضان را منزل منزل طى كرده است، در (سومار) بيعت خود را به سر مى‏رساند، آنگونه كه مسلم بيعت خود را به انجام رساند. و پس از بيست و شش بهار زندگى با زخمى شكوفا بر سر به جاودانگى مى‏پيوندد.
من بايد بروم... من در اينجا نمى‏توانم بمانم
پيكر شكوفه‏پوشش به تبريز باز مى‏گردد و خونش تا قيامت از جوشش باز نمى‏ايستد: پدر و مادرم! از شما خواهش مى‏كنم كه هميشه امر امام را به جاى آوريد و اين را به ديگران نيز سفارش كنيد. زيرا امام بود كه ملت مسلمان ايران را از جهالت و بدبختى نجات داد
اگر من شهيد شدم، برايم گريه و زارى نكنيد، بلكه جشن بگيريد تا دشمن زبون را مأيوس كنيد...



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان آذربايجان شرقي ,
بازدید : 194
[ 1392/04/20 ] [ 1392/04/20 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,646 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,338 نفر
بازدید این ماه : 6,981 نفر
بازدید ماه قبل : 9,521 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک