فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

بهاري ,خليل الله

 


سال 1338 ه ش در روستاي تاتار ,از روستاهاي شهرستان بجنورد متولد شد. در اوايل كودكي مادرش ازدنيا رفت و او به همراه سه برادر و خواهرش با پدر خود زندگي مي كرد.
بعد از ازدواج به شهرستان بجنورد آمد و به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست.پس از ورود به سپاه عاشقانه عازم جبهه هاي جنگ شد تا به مقابله با متجاوزان برخيزد.اوبا شايستگي هايي كه در جبهه از خود نشان داد به سمت فرماندهي گردان انتخاب شد. درطول زندگي چنان پاك زيست وچنان رفتاري داشت كه پس ازشهادتش همه را در فراق خود به تأسف واداشت. از او چهار فرزند باقي مانده كه دو دختر و دو پسر مي باشند . خليل بهاري در سال 1365 در سن 27 سالگي بعد از چندين بار زخمي شدن به علت اصابت تركش خمپاره دشمن به شهادت رسيد.
از روزي که وارد سپاه شد وبه جبهه رفت , همواره در ميدان هاي نبرد حق عليه باطل بود.او قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نيز با حکومت پهلوي در مبارزه بود. بعد از پيروزي انقلاب هم جانفشاني هاي زيادي در راه تثبيت انقلاب اسلامي از خود نشان داد. در آخرين ماموريتي که به جبهه داشت خانواده ي خودش را همراه خود برد. در اين سفر كه به اروميه انجام مي شد به همرزمان خود مي گويد: «من چيزي ندارم. سفره ام را جمع كرده ام و با خود آورده ام.» در طي سفرش همواره به همسرش مي فرمود و سفارش مي كرد كه دخترانم بگذار زينب گونه زندگي كنند و پسرانم را حسيني تربيت كن. بگذار بچه هايم در دامان تو چنان پسنديده بزرگ شوند كه هيچ گاه جاي خالي من در حضورتان ديده نشود.
محمدفرزند شهيد مي گويد : « او مي دانست كه به شهادت مي رسد و براي همين هم ما را همراه خود برد و بالاخره بعد از 5 الي 6 ماه به اين مقام نائل شد و ما را تنها گذاشت و در راه بازگشت با غم فراقش همراه بوديم و چه سخت است چون اويي را از دست دادن. »
گل چهره محبي, همسر شهيد درباره ي او مي گويد:
شهيد بهاري در سال 1338 در روستاي تاتار و در يك خانواده ي مذهبي متولد شدند. پدر ايشان روحاني بود.ايشان مدرسه نرفته بود و چند كلاس در نهضت سواد آموزي تحصيل كرده بود. با اينكه فقط خواندن و نوشتن را بلد بود ولي از هوش و درك بالايي برخوردار بود. مرد زحمت كشي بود و در سن 17 سالگي كه من با ايشان ازدواج كردم كشاورزي مي كرد.
او خيلي مهربان بود. هرچند خودش پول نداشت از كسي قرض مي گرفت و به ديگران كمك مي كرد. وقتي ايشان به سربازي رفت فرزند اولم (صديقه) به دنيا آمده بود. او قبل از تولد برايش اسم انتخاب كرده بود كه اگر دختر شد صديقه و اگر پسر شد محمد جواد بگذارد. او خيلي فرزنددختر رادوست داشت و خيلي خوشحال بود و برايم يك دستبند 1100 توماني هديه آورد.
زماني كه امام (ره) به ايران آمدند شهيد بهاري يك سال خدمت کرده بود و به فرمان امام خميني (ره)از پادگان فرار كرده بودند. بعد از پيروزي انقلاب هم دوباره به فرمان امام (ره) به سربازي رفتند و بعد از خدمت سربازي به بجنورد آمديم. مستاجر بوديم ,او به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست. بعد از آن يكسره در منطقه كردستان بود ,به خاطر مشکلات زيادي که ضد انقلاب براي مردم و انقلاب پيش آورده بود. دوبار هم در آنجا مجروح شد يك بار از ناحيه ران و يكبار ديگر از ناحيه ساق پاي راست. بار دوم ايشان را با هواپيما به بيمارستان تهران بردند و در آنجا دكتر بهاري پايش را عمل كرد كه 3 ماه در گچ بود . بعد از 3 ماه برايش تلگراف زدند و او گچ پايش را خودش باز كرد و به منطقه ي كردستان رفت. اين 3 ماه كه مجروح شده بود و در منزل بود به ما خيلي خوش گذشت.
او هروقت از جبهه برمي گشت براي ما از خوبي هاي جبهه تعريف مي كرد و مي گفت : « من به اين زودي ها شهيد نمي شوم. بايد برويم و فلسطين را هم آزاد كنيم.»
اخلاق او هم در خانه با فرزندانم و هم در بيرون از خانه با مردم خيلي خوب بود. وقتي منزل بودند در كارهاي خانه به من كمك مي كردند. غذا درست مي كرد و از بچه ها نگهداري مي كرد. مخصوصا 6 ماه كه در اروميه بوديم او خودش رانندگي نمي كرد. راننده داشت بعد از ظهر مي آمد بچه ها را بيرون مي برد يك دور مي زدند و برمي گشت. با اينكه تمام وقت ايشان در سپاه و جبهه بودند ولي اين كار را انجام مي دادند.
او امام خميني (ره) را خيلي دوست داشت و وقت گرفته بود كه ما را هم به ديدن امام ببرد كه قسمت نشد.
به علت اينكه تمام وقت ايشان در جبهه بودند و رفت و آمد برايشان سخت بود ,پسر كوچكم 40 روزه بود كه به اروميه كوچ كرديم. هرچه اطرافيان گفتند به غربت نرويد اما من گفتم: هرجا همسرم باشد مي رويم. هيچ چيزي را با خودمان نبرده بوديم. وقتي به تيپ آنجا رسيديم به شهيد بهاري گفتند : « چرا نگفتيد ماشين بفرستيم شما را بياورد؟ » گفت : «من هيچ چيزي نداشتم فقط يك سفره داشتم كه جمع كردم و آوردم.»
او هيچ وقت به من نگفته بود كه چه مسئوليتي دارد. تازه به اروميه رفته بوديم يك روز گفتند : « آقاي بهاري چه كاره است؟ » گفتم : « نمي دانم » وقتي ايشان برگشت گفتم :‌ «شما چه كاره هستيد؟ از من شغل شمارا پرسيدند.» گفتند : «بگوييد بسيجي است.» فرداي آن روز وقتي از من دوباره سؤال كردند, گفتم بسيجي است. گفتند : « به بسيجي ها خانه ي سازماني نمي دهند!» و بعد از شهادتش وقتي شهيد كاوه در مراسم ايشان صحبت مي كرد متوجه شدم كه فرمانده ي گردان بوده است. بعد از گذشت 10 روز كه در اروميه بوديم شهيد بهاري يك جلسه در اهواز با سردار محسن رضايي داشتند و به اهواز رفتند و بعد از 10 روز برگشتند. ما 4 ماه در خانه هاي سازماني اروميه بوديم كه او به شهادت رسيد.
آخرين باري كه شهيد بهاري به منطقه مي رفتند ، گفتند : « ديشب خواب ديدم يك جلسه اي بود كه امام به من گفتند فلاني و فلاني رفتند. شما هم زود پوتين هايتان را بپوشيد و برويد.»همان شب او و دوستانش مراسم حنابندان داشتند و صبح كه مي رفتند پلاكشان را جا گذاشته بودند. من از طبقه ي پنجم اشاره كردم پلاكت جا مانده است. گفتند : « اشكال ندارد يك پلاك ديگر دارم.» او رفت و بعد از يك هفته زنگ زد و گفت : « مي خواستم به مرخصي بيايم ولي در منطقه اعلاميه پخش كرده اند كه مي خواهند شهر ها را بگيرند بنابراين نمي توانم بيايم. » بعد از آن هم به شهادت رسيدند.
وقتي او شهيد شده بود خانم آقاي رستمي كه شبرواني بودند به من گفتند : « آقاي بهاري به شهادت رسيده اند و فردا به بجنورد مي برند.» گفتم رضايم به رضاي خدا, هرچه مصلحت است. چون شهيد بهاري اين زمينه را در ما به وجود آورده بود، من وسايل بچه ها را جمع كردم يك اسلحه هم غنيمت گرفته بود و در منزل بود به تيپ تحويل دادم و رسيد گرفتم. ما با هواپيما به تهران و از آنجا به مشهد آمديم ولي هنوز جنازه ي شهيد نرسيده بود. يك شب در منزل آقاي رستمي مانديم. فردا به سردخانه رفتم و او را ديدم. تير به سر و طرف راست سينه اش اصابت كرده بود و در عمليات والفجر9 در 3/2/1365 در منطقه ي مريوان به شهادت رسيده بود.
شهيد كاوه در مراسم شهيد بهاري سخنراني كرد وگفت: « ما به كساني مثل شهيد بهاري و شهيد يزداني و شهيد قنبرعلي منفرد احتياج داشتيم. » و مي گفت : « شهيد بهاري در منطقه با جلوي دشمن ايستاده بود و نيروهايش استراحت مي كردند. و به يك منطقه اي رسيديم كه شهيد بهاري در آنجا از ناحيه ي ران زخمي شد و گفت معطل من نشويد. برويد و نيرو ها را هم ببريد. در همان لحظه يك بالگرد آمد با اينكه من را مي شناخت به زمين ننشست. بعد معرفي كردم كه آقاي بهاري تير خورده در يك جاي نا امن نشست و ايشان را برداشت.
فعاليت هاي مهم شهيد
فعاليت هاي مهم عبادي و معنوي :
هميشه ذكر خداوند داشت. براي او تلاوت قرآن و عبادت معبود خويش مهم ترين مسئله بود. او هيچ گاه دچار فراموشي و غفلت از نام خداي بزرگش نمي شد.و همواره ائمه ي اطهار را اسوه ، نمونه و الگوي خود مي دانست. شهيد در ايام سوگواري آقا امام حسين(ع) مراسم سوگواري را رهبري نمودند و مداح اهل بيت (ع) بودند و گرچه فرصت آن را نيافتند كه به حج بروند و اين مناسك را به جا آورد اما همواره نام خداوند در يادش زنده بود و به فيض عظيم شهادت نايل شد.
فعاليت هاي مهم علمي ، فرهنگي و هنري :
به اهميت زنده نگه داشتن حماسه ي خونين امام حسين (ع) و يارانش مي پرداخت و همواره مداح اين اسوه و نمونه بود.
گرچه ايشان تأليف مدون وکتاب نداشتند اما همواره خود نمونه اي از جلوه ي انوار الهي بود و در خطوط چهره ي نوراني اش به همه مي آموخت که قرآن را بخوانيد و در امور به كار بريد. احكام و حدود قوانين الهي را به جا مي آورد. و حتي آن جا كه خود به فيض شهادت نايل مي آمد از خانواده اش مي خواهد همواره راه حق را در پيش گيرند.
فعاليت هاي مهم سياسي ، نظامي و اجتماعي:
او فرمانده ي گردان بود و از زمره ي سربازاني بودند كه در اوج مبارزات انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبري امام بزرگوارمان و به دستور ايشان اقدام به خالي نمودن پادگان ها مي كنند و پس از گذشت يك سال دوباره بعد از پيروزي انقلاب اسلامي باز مي گردند و از آن به بعد تا آن جا كه در توانشان بود موانع موجود را جهت رسيدن به حق و سير و سلوك آن را بر مي داشت.

بارزترين خصوصيات اخلاقي شهيد با ارائه ي نمونه ي رفتاري :
همواره در هيئت هاي مذهبي به مشهد مقدس سفر مي كردند و مداحي اين هيئت ها را بر عهده داشتند. اخلاق بسيار خوبي در خانه و خانواده داشتند و فرزندان خود را هيچگاه دچار كاستي نمي كردند. از آن چه در توان داشت مايه مي گذاشت و نمي گذاشت خانواده و نزديكان احساس كمبود ي بكنند.
همواره احترام به والدين را در رأس امور مي دانستند و اگرچه از نعمت وجود مادر محروم بودند و مادرشان به ديار باقي شتافته بودند ، پدرشان را همواره محترم نگه مي داشتند.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران بجنورد ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد


وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اين وصيت نامه ها انسان را مي لرزاند و بيدار مي كند. امام خميني
شهادت مي دهم خدا حق است و محمد رسول و علي ولي اوست.
وصيت نامه ي خودم را با خط سرخ شهادت مي نويسم و از خواننده و شنونده ي اين وصيت نامه اميدوارم كه فاتحه اي به روحم بخوانند.
اول سلام و درود بي پايان بر مهدي موعود و سلام و درود فراوان بر نايب بر حق حضرت مهدي حضرت امام خميني ؛ سلام بر شهداي گلگون كفن از صدر اسلام تا حال.
با درود بر پدران و مادران و خانواده ي محترم شهدا و با آرزوي ظفر و پيروزي براي اسلام و رزمندگان جبهه هاي حق عليه باطل و سلام و درود بي پايان بر روحانيت مبارز. وصيت من به ملت شريف ايران اين است: اميدوارم كه خدا به شما ملت توفيق بدهد كه بيشتر از اين در راه آرمان الهي و در راه شكوفا كردن هرچه بيشتر جمهوري اسلامي كوشا باشيد و نيز يار محبوب امام باشيد و امام را تنها نگذاريد و در برابر حوادث دنيوي استقامت ورزيد و ضد انقلاب را سركوب نماييد و نگذاريد به حيثيت جمهوري اسلامي لطمه بزند. اگرچه هيچ قدرتي نمي تواند در مقابل اسلام بايستد و مقاومت كند ؛ و نيز دست از دعا برنداريد كه پيروزي اسلام به دعاها و نماز شبها بستگي دارد. دعا به اسلام و رهبران راستين اسلام ناب محمدي را فراموش نكنيد و نيز همچون علي (ع) تقوا را پيشه ي خود سازيد و از خدا بخواهيد پيروزي اسلام ومستضعفين را مقرر فرمايد. در نيمه هاي شب صداي يابن الحسن (عج) فراموش نكنيد و از ماديات و مال دنيا چشم بپوشيد و مال خود را در اره خدا انفاق كنيد كه خداوند در قرآن فرموده است : « ما از مؤمنان جان ها و اموالشان را خريداري مي كنيم و به جاي آن بهشت برين را مي دهيم.» سوره قريه آيه 111- 112
از روحانيت پشتيباني كنيد. در برابر دشمن همچون كوه و استوار باشيد. اصلا ترس به دل راه ندهيد و از مرگ در راه خدا نترسيد. چون مرگ ارمغان يك مؤمن است. مرگ با عزت بهتر است از زندگي ذلت بار ,و ابا عبدالله فرمودند :شهيد مي شوم ولي تن به ذلت نمي دهم. پس ما هم بايد از اين كلام گوهربار حسين (ع) اطاعت كنيم. يا حسين زهرا اگر آن روز نبوديم كه به نداي هل من ناصر ينصرني تو لبيك گوييم ولي الان مي بيني كه چگونه اين فرزندان پاك روح الله به نداي فرزندت خميني كبير لبيك مي گويند و عاشقانه در راه اسلام جان مي دهند و اميدوارم كه اين خدمت ناقابل را هم از من قبول كني . به خدا قسم اگر هفتاد مرتبه مرا بسوزانند و خاكسترم را باد بدهند و دوباره به هم ملحق شود و جان بگيرم دست از تو و فرزندت روح الله بر نخواهم داشت. به خدا دلم براي كربلاي خونين و حرم شش گوشه ات تنگ شده. نظر لطف وعنايت بفرما حسين جان ,من روسياهم تو روسفيدم كن. در محضر خدا شرافتمندترين مرگ ها شهادت است. من هم آنقدر با كفار مي جنگم تا به شهادت برسم.
شما بايد فخر كنيد كه چنين فرزندي داشته ايد و در راه خدا داده ايد. اگر خواستيد يك وقت گريه كنيد براي غريبي حسين (ع) گريه كنيد و اهل بيت معصوم حسين (ع) كه اسير يزيديان شدند. به ياد علي اكبر حسين گريه كنيد نه براي من که خاك كف پاي علي اكبر و علي اصغر هم نمي شوم و جانم را فدايشا مي كنم . شما هم براي شهادت او گريه كنيد و برايم نماز بخوانيد و روزه بگيريد و من مي خواهم مثل امام حسين غريب باشم. مرا در يك گوشه ي خلوتي به خاك بسپاريد و برادرانم انشاءالله خدا شما توفيق دهد اسلحه را برداريد.
-مبلغ 15 هزار تومان رد مظالم بدهيد.
- به مدت 5 سال روزه و نماز قضا دارم.
- به بانك مسكن مبلغ 45 هزار و 500 تومان بدهكار هستم.
- به بانك قرض الحسنه 3 هزار تومان بدهكاري دارم.
- همچنين 3 هزار تومان بدهكاري به دوستان دارم.
- به برادرم محمد 35 هزار تومان بدهكار هستم.
- به برادرم علي اكبر مبلغ 5 هزار تومان بدهكار هستم.
- خانه اي كه در روستا دارم بفروشند و قرض هايم را بدهند.
مبلغ 5 هزار تومان پول گردان در دست من امانت است. گردان امام علي.
خليل الله بهاري

خاطرات
صديقه بهاري فرزند ,شهيد:
زماني كه پدرم به شهادت رسيدند 10 ساله بودم.
در اروميه يك بازارچه سرپوشيده بود ما تمام خريدهايمان را با پدرم انجام مي داديم. چون پدر را خيلي كم مي ديديم و وقتي هم مي آمد احساس مي كرديم كه بايد از موقعيت استفاده كنيم و آخرين باري كه به اين بازارچه رفتيم پدر برايم يك كفش خريد كه هميشه توي ذهنم هست.

هيچ وقت با پدر براي اينكه هميشه در جبهه بود سفر نرفته بودم .يك بار پدرم براي پيگيري تركشي كه در پايش بود به مشهد آمدند و من همراه ايشان آمدم. در مشهد بعد از خريدن سوغاتي براي خواهر و برادر هايم شب در مسافرخانه اي بوديم كه از پشت بام گنبد امام رضا(ع) واضح ديده مي شد. به پيشنهاد بابا تا نيمه شب بالا بوديم. يادم هست نگاه بابا بود كه با امام رضا(ع) ارتباط برقرار مي كرد.اين نگاه ملتمسانه ي بابا هيچ وقت از يادم نمي رود. اين نگاه مثل همان نگاهي بود كه من آخرين بار پشت سر بابا داشتم ؛ زماني كه از طبقه ي پنجم خانه هاي سازماني رفتن بابا را نگاه مي كردم.

شب آخر يك جلسه قبل از عمليات در منزل ما تشكيل شده بود. شهيد جابري و شهيد كاوه هم بودند. يادم هست كه مراسم حنابندان داشتند. وقتي من چاي براي آن ها بردم بابا خيلي مهربان مرا از اتاق بيرون كرد.به علت اينكه احتمالا مسائل امنيتي بود.
من هميشه احساس مي كنم پدرم يك ستاره است. فقط بعد مسافت است كه ما را كمي از هم دور كرده است و آن درخشندگي كه يك ستاره دارد هميشه به زندگي ما احاطه دارد و وقتي هم دلم تنگ مي شود فقط آسمان را نگاه مي كنم تا بتوانم ستاره ام را پيدا كنم.

طيبه بهاري ,فرزند شهيد:
در اروميه پدرم يك شب ما را بيرون برد و ساعت 10 شب بود كه برمي گشتيم . راننده ي پدرم يك بوقلمون را زير گرفت و تا يك يا دو شب توي اين شهر غريب دنبال صاحب بوقلمون مي گشت كه آو را ببخشد يا حلال كند و اين براي من خيلي مهم بود كه آدم در زندگي هرچيزي را مي خواهد كسب كند حلال باشد.

هروقت سر دوراهي قرار مي گرفتم حضور پدرم بيشتر احساس مي شد. زماني كه مي خواستم ازدواج كنم موضوعي پيش آمد كه دچار ترديد شدم و نمي دانستم چه كار كنم. شب خواب ديدم كه يك لباس حرير آبي پوشيده بودم به پدرم گفتم: « بابا اين لباسم قشنگ است؟» پدرم گفت: «چرا از من مي پرسي؟ برو از آقارضا بپرس.» و يك طوري تاييد كرد كه ازدواج كنم. بعدها كه براي همسرم تعريف كردم, خيلي گشتند تا آن لباس را كه در خواب ديده بودم پيدا كنند و همه ي فاميل مي گفتند آن لباس آبي شما خيلي قشنگ بود.

همسر شهيد:
از نظر اخلاقي نمونه بود. در روز شهادت و روز تشييع پيكر پاكش آن ها كه شهيد را از نزديك ديده بودند و او را مي شناختند زارزار گريه مي كردند و از آن ناراحت بودند كه برادر بزرگواري را با آن خصوصيات بارز از دست داده اند .
چهره اي باز و شاد داشت و هميشه يك حالت خنده رويي در چهره ي او بود . عمل او نمونه بود براي دوستانش كه بعد از مراسم تشييع تصميم گرفتند به جبهه اعزام شوند و اين تصميم ناشي از اخلاق و عمل صالح شهيد بود. ديدو بازديدش ازدوستان واقوام زياد بود و همين طوري كه مستحضريد تمام شهداي ما اول خصوصياتي خاص پيدا مي كنند و ايشان اين طور بودند. در مسائل جنگ و جبهه و مسائل جامعه قاطع و استوار بود و هرگز تسليم باطل نمي شد.

بعد از انقلاب در حد توان خودشان كار مي كردند. در تشييع جنازه ها شركت مي كرد. در مراسم مذهبي نيز شركت داشت. در ماه محرم فعاليت زيادي داشتند و با آن كه سواد چنداني نداشت اما مداحي مي کرد و يا مراسم مذهبي را برپا مي کرد.به پايگاه ها كمك مي كرد و فعاليتهاي تبليغاتي وکارهاي فرهنگي زيادي داشت.
به محض شناخت انقلاب به طور دائم در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل حضور داشت و يك تحول دروني عجيبي پيدا كرده بود. با اينكه از نظر سواد خيلي درس خوانده نبود ولي هوش سرشار و تيزي داشت.
نسبت به شهدا احترام خاصي قائل مي شد و بر آنها ارج مي نهاد و به اهل بيت (ع) نيز ارادت خاصي داشت و ايشان را اكثر مسئولين مشهد وبجنورد از قبيل فرماندار و بخشدار با اين خصوصيات شناخته بودند.

از آن جا كه مأموريت شهيد در منطقه ي كردستان بود و همه امت حزب الله هم كه كم و بيش با آن منطقه آشنايي دارند ,مي دانند شهيد بهاري در مقابل گروهك هاي ضدخلق و از خدا بي خبر با تمام نيرويي كه در وجود خويش داشت , ايستادگي كرد و يكي از چهره هاي بارز و شناخته شده بود براي مردم مسلمان و مظلوم كردستان و دشمن سرسختي بود براي منافقين و گروهك هاي ضدخلق در آن منطقه. يكي از همرزمان شهيد تعريف مي كرد از حالا ت شهيد و شجاعت او و اين كه يكبار به من گفت آيا مي شود به كربلاي حسيني برسم و شكايت كنم از دست اين گروهك هاي بي دين كه اين قدر جنايت مي كنند و به اين آرزو هم رسيد و در راه امام حسين براي خدا شهيد شد و مسلما امامش را زيارت و درد دلش را به او گفته است.

نظرش در مورد جنگ اين بود كه بايد در مقابل دشمن اسلام ايستادگي كرد و بايد پايان جنگ كه انشاءالله سقوط حزب بعث مي باشد تا هر زمان كه طول بكشد نبايد خسته شويم و دست از مبارزه برداريم و بر اين گفته ي خود نيز ثابت و استوار باقي ماند و حتي يك قدم عقب ننشست. هروقت كه به مرخصي مي آمد , اگر صحبت از جنگ مي شد با فكري باز و عاشقانه مسائل اهل بيت به خصوص امام حسين (ع) را پيش مي كشيد و تبليغ و تشويق مي كرد دوستان را که به جبهه بروند.

به عنوان پاسدار ويژه ي كردستان در سپاه بجنورد ثبت نام و پس از طي مراحل پذيرشي به كردستان مظلوم رفت. به دليل شجاعت و روح شهادت طلبي و ايثارگري كه در او بود تا زمان شهادت هم در كردستان ماند. يعني از اول سال 60 تا سال 65 كه به شهادت رسيد و در همه ي عملياتي كه تيپ ويژه ي شهدا مأموريت داشت ,شهيد بهاري همراه بود و طوري نبود كه حتي ايشان براي يكبار هم مرخصي بگيرد و بر همان عهد و پيماني كه بسته بود باقي ماند.

مورخان نقل مي كنند كه حضرت ابوالفضل العباس(ع) در شب عاشورا در خيمه اي تنها نشسته بود و آستين هايش را بالا زده و شمشير روي دو پاي مبارك و قرآن تلاوت مي كرد .
يكي از همرزمان شهيد كه در لحظات آخر با شهيد بوده تعريف مي كند كه در عمليات آستين هاي خود را بالا زده بود و مرتب كار مي كرد و لحظه اي هم كه تركش خمپاره به بدن شهيد اصابت كرد خود را نباخت و سرپا ايستاده بود تا زماني كه در اثر رفتن زياد خون از بدن به شهادت رسيد . روحيه ي شهيد در عمليات خيلي بالا بود و رشد زيادي هم داشت و لياقت آن را داشت كه به عنوان فرمانده ي گردان خدمت كند.

آخرين باري كه شهيد مي خواست بعد از مدتي مرخصي به جبهه برود,شرايط به گونه اي بود كه پدر شهيد خانه اي نداشت و در همان روزهاي آخر كه مجروح هم بود و توانايي كاري هم به آن صورت نداشت تصميم گرفت كه براي پدر خانه اي بسازد و سپس عازم جبهه شود و اين كار را هم كرد و در شهرك تاتار براي پدرش خانه اي در حد توان ساخت با دستان مبارك خودش و با دلي شاد عازم گرديد .
توصيه ي شهيد به خانواده و برادرانش اين بود كه جبهه را فراموش نكنيد و يار و ياور امام باشيد .

عبدالله از همرزمان شهيد:
و خانواده ي خود را نيز با خود به كردستان برد و شباهت دارد سفر ايشان از جهتي به سفر فراموش نشدني سرور شهدا ، امام حسين (ع) كه از سفر مكه به سوي سرزمين كربلا حركت كرد و درس آفرين بود براي همه ي كساني كه خود را شيعه ي او مي نامند و شهيد بهاري را مي شود گفت پيرو راه امام حسين (ع)

شهادتش به اين صورت بود در منطقه ي عملياتي والفجر 9 در غرب كشور, قرار بود شهيد بهاري ,نيروي تحت امر خود را آماده نمايد براي يك تك به دشمن و بعد از اينكه كاملا نيروهاي گردان آماده شده بودند ,او تيربار را بر دوش گرفته و در مقابل دشمن مي ايستد و آتش روي دشمن مي ريزد و نيرو ها را هدايت مي كند. در همين لحظه بوده كه بر اثر تركش خمپاره ي از خدا بي خبران شهيد به خون خود غوطه ور مي شود و بهاري را از ما مي گيرد و ما را در سوگ او مي نشاند.

قبل از انقلاب در ايام ماه محرم كه از محل به مشهد مي رفتند به عنوان هيئت هاي عزاداري. شهيد بزرگوار نيز شركت داشت و شور و عشق حسيني را هميشه در سر داشت .
مأموريت ها را از سال 60 تا لحظه ي شهادت در تيپ ويژه ي شهدا بودند و اتفاقات زيادي در زندگي كوتاه خود داشتند. وقتي عزيز همرزمي از تيپ يا كلاً در كردستان پاسداري شهيد مي شد ايشان خيلي ناراحت مي شدند خصوصا شهيد بزرگوار بروجردي .همه ي دوستان شهيد صحبت از شجاعت و شهامت خليل بهاري دارند .

با خانواده و بستگان بسيار رئوف و مهربان بود و اخلاق اسلامي را به طور صحيح رعايت مي كرد و همه ي كساني كه شهيد را مي شناختند از شهيد رضايت دارند و اخلاق خوب ايشان بسيار خوشحال بود و هميشه يك حالت خنده رويي داشت و چهره ي شاد و از اقوام به طور بسيار خوبي ديدار مي كرد.

متولد شده در روستا بود ,در زمان فراغت به كشاورزي و باغداري مي پرداخت و زماني كه در جبهه ها بود و به مرخصي مي آمد به كمك برادرانش مي رفت و آن ها را ياري مي كرد و همين طوري كه ذكر شد در آخرين بارها يك خانه هم براي پدرش ساخت.

درشهادتش همه از اين ناراحت بودند كه يك سرداربزرگ را از دست داده اند و همه ي عزيزان و همرزمان از شجاعت و شهامت شهيد بهاري غبطه مي خورند و تصميم گرفتند كه سلاح بر زمين افتاده ي او را به دست گيرند و حافظ خون او و هزاران نفر مانند او باشند . شهيدان ما نيز همين را مي خواهند كه ياور اسلام و پيرو امام باشيم و همه ي كساني كه ياور اسلام و پيرو امام باشند در صحنه ي نبرد حق عليه باطل هستند و خواهند بود و تحول خاصي هم در تيپ ويژه ي شهدا به خصوص گردان خودشان به وجود آورده بودند كه اين تحول و دگرگوني از برادران گردان كه به اينجا براي عرض تسليت آمده بودند مشاهده مي شد.


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان شمالي ,
برچسب ها : بهاري , خليل الله ,
بازدید : 241
[ 1392/04/28 ] [ 1392/04/28 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 98 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,712,790 نفر
بازدید این ماه : 4,433 نفر
بازدید ماه قبل : 6,973 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک