فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

نوري,رستم علي

 


پانزدهم مهرماه سال 1335 ه ش در روستاي ناوه به دنيا آمد. از کودکي مسايل شرعي و احکام را از پدر خود فرا گرفت. در هشت سالگي با روخواني قرآن و در دوازده سالگي با تجويد قرآن آشنا شد و در همان سنين نوحه و مصيبت خواني را فرا گرفت.
پدرش مي گويد: «در آن زمان به علت عدم آگاهي، او را به مدرسه نفرستاديم. در پنج سالگي به ياد دارم که خيلي فکر مي کرد و وقتي بزرگ شد خاطرات کودکي را يک به يک بيان مي کرد و ذهن عجيبي داشت. »
عواملي چون محيط خانوادگي، ارتباطش با مسجد و روحانيت و مراسم وعظ و نيايش او را انساني آگاه به مسائل روز و ظلم ستم حکومت طاغوت ساخته بود و همين عوامل باعث شد که او با ديده نفرت به حکومت طاغوت و دست اندرکاران آن بنگرد.
خدمت سربازي را بين سال هاي 1353 تا 1355 در تهران و در گارد جاويدان شاه گذراند. در هيچ مقطعي تحت تاثير شرايط اجتماعي و فاسد زمان شاه وتبليغات اين رژيم جنايت پيشه قرار نگرفت.
رستم علي نوري خود مي گويد: «اوايل سربازي ما را به تهران بردند و انواع و اقسام آموزش هاي سخت و طاقت فرسا براي ما گذاشته بودند و تمام اين ها هم در فصل تابستان بود. در همين زمان ماه مبارک رمضان فرا رسيد، که با فرا رسيدن ماه رمضان فرماندهان پادگان سربازان را از گرفتن روزه منع مي کردند و مي گفتند: روزه گرفتن در اين فصل گرما مريضي مي آورد و ما امکانات مداواي شما را نداريم. لذا هيچ يک از شما حق روزه گرفتن نداريد. من روزه گرفتم و غذاي ظهر را نگه مي داشتم و در سحر از آن استفاده مي کردم. وقتي که فرمانده متوجه روزه گرفتن من شد، از من خواست که ديگر روزه نگيرم ولي من گفتم: به هر سختي باشد روزه مي گيرم. با تداوم روزه گرفتن من، فرمانده تهديدم کرد که اگر روزه بگيري تمام مرخصي هايت را تا پايان دو سال لغو مي کنم. گفتم: هرکاري دوست داري انجام بده و به هر نحوي باشد، من از روزه گرفتنم دست برنمي دارم. بالاخره با تمام اين سختي ها روزه مبارک رمضان را گرفتم و در دوران دو ساله ي سربازي هيچ وقت نه روزه ام و نه نمازم ترک نشد.»
بعد از اتمام دوران سربازي، در مسجد محله، مردم و دوستان را در جريان جنايات رژيم ستمگر پهلوي قرار مي داد و جوانان را براي انقلاب آماده مي ساخت.
در سال 1357 با خانم گوهرشاد اميري ازدواج کرد، که ثمره اين ازدواج پنج فرزند است. اولين فرزند شان هادي نام دارد ، که در تاريخ 1/1/1360 به دنيا آمد. حميده در تاريخ 25/4/1362، حسن در تاريخ 1/3/1366، حسين در تاريخ 7/5/1367 و رضيه در تاريخ 11/10/1369 متولد شدند.
همسر ايشان از رابطه شهيد با فرزندان مي گويد: «شهيد مي گفت: چون من هميشه در جبهه هستم و شايد انشاءالله شهادت نصيبم گردد، بهتر است با بچه ها رابطه ي گرمي نداشته باشم تا بعد از من هجران من برايشان سخت نباشد.»
با شروع جنگ تحميلي ششمين نفري بود، که ثبت نام کرد و به صورت بسيجي در جبهه حضور يافت. به منظور دفاع از آرمان هاي مقدس انقلاب و بيرون انداختن دشمنان به جبهه اعزام گرديد.
ابتدا به عنوان بسيجي در جنگ شرکت کرد و بعد از مدتي به عضو سپاه شد و بيشتر در خط مقدم بود. در جبهه به عنوان فرمانده گردان نصرالله سمت داشت.
در عمليات طريق القدس، عمليات رمضان، عمليات والفجر سه و والفجر چهار، شرکت داشت. در سال 1363 به عنوان معاون گردان در عمليات خيبر شرکت کرد و در عمليات والفجر هشت ( که به آزاد سازي فاو انجاميد) معاون فرمانده گردان را به عهده داشت. در تک مهران در کربلاي يک در غرب کشور، در کربلاي چهار، در عمليات کربلاي پنج و در کربلاي ده فرمانده ي گردان نصر الله بود.
در سال 1360 در عمليات طريق القدس ( که منجر به آزاد سازي شهر بستان شد ) بر اثر اصابت ترکش نارنجک، در حين پاکسازي سنگرهاي دشمن به شدت مجروح شد که بر اثر آن جراحت ها سه ماه بستري بود.
در سال 1363 در منطقه ي مهران بر اثر اصابت ترکش از ناحيه دست چپ مجروح و دچار موج گرفتگي شد. در عمليات خيبر شيميايي شد که بر اثر آن چشم هايش آسيب ديد. در عمليات کربلاي چهار بر اثر اصابت گلوله مستقيم به دست چپ عصب دستش قطع و فلج شد. در سال 1366 در منطقه ي بانه و در عمليات کربلاي ده، بر اثر برخورد ترکش به پاي راستش به شدت مجروح شد. به طوري که نه روز بي هوش و قريب هفت ماه بستري بود. در سال 1367 در حين انتقال نيرو از غرب به جنوب کشور، به شدت مجروح شد و شدت جراحات به حدي بود که چهارده روز در بي هوشي کامل به سر برد و بالاخره در سال 1370 در خط حسينيه اهواز بر اثر سانحه اي که رخ داد، جراحت برداشت و بر اثر آن جراحت و ظهور آثار سموم شيميايي به شهادت رسيد.
مادر شهيد مي گويد: «يک روز مريض بودم و مشغول پختن نان که شهيد با حسرت گفت: اگر دست من سالم بود حتماً به شما کمک مي کردم.حيف که مجروحيت دستم اجازه اين کار را نمي دهد.»

در خصوص بيت المال بسيار حساس بود. يکي از همرزمانش ( حسين جعفري ) مي گويد: «برادر ايشان ماشين را برداشت و به پشت خط آمد تا کاري را انجام دهد و وقتي برگشت، رستم علي عصباني شد و به ايشان با لحن شديد مي گفت: شما نبايد اين کار را مي کرديد. ما از اين برخورد تعجب کرديم در حالي که برادرشان جانشين ايشان بود.»
معتقدبود مي خواهد تکليفش را انجام دهد. براي او فرقي نداشت که در پشت جبهه باشد يا در جبهه. براي شهيد اين مهم بود که اين تکليف را به نحو احسن انجام دهد و فرقي نداشت که نتيجه آن چه مي شود.
يکي از همرزمان شهيد مي گويد: «پس از پايان جنگ تحميلي ، وقتي همراه شهيد به ميدان تير براي تيراندازي مي رفتم، ايشان مانند يک بسيجي و يک سرباز اسلحه در دست مي گرفت و از روزنه اسلحه هدف گيري مي نمود و هدف را مورد اصابت قرار مي داد. مانند يک سرباز تازه کار و هيچ فرقي بين فرمانده و سرباز وجود نداشت.»
رستم علي نوري در تاريخ 30/8/1370 براي انجام ماموريت محوله از بجنورد به اهواز اعزام شد. بلافاصله پس از رسيدن به اهواز براي انجام ماموريت اصلي خود ( که پدافند در محور حسينيه به طرف پيچ کوشک در دژ اول يعني نقطه ي صفر مرزي بود ) با حکم ماموريت اعزام گرديد که پس از گذشت چند روز به علت بارندگي زياد و لغزنده بودن سطح جاده، خودرو از مسير خود منحرف شد و به شهيد نوري اصابت نمود که بلافاصله به بيمارستان امام حسين (ع) در منطقه حسينيه و از آن جا به بيمارستان شهيد بقايي در اهواز اعزام گرديد. اما پس از گذشت چند روز در تاريخ 29/9/1370 به درجه رفيع شهادت رسيد.
پيکر مطهر شهيد پس از حمل به زادگاهش در محل معصوم زاده شهدا در بجنورد دفن گرديد.
منبع:"فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ(زندگينامه فرماندهان شهيداستان خراسان)"نوشته ي سيد سعيد موسوي,نشر شاهد,تهران-1385


وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
خدايا، نيرويي به ما داده که از ادامه جنگ خسته نشويم و جهاد در راه خدا را سرلوحه ي زندگي خود قرار دهيم و در اين راه همه کمبودها و نارسايي ها را با دل و جان بپذيريم و اظهار ناراحتي نکنيم تا باعث خوشحال شدن دشمنان اسلام گردد ، که اين خود خيانتي به خون شهيدان است...
... نکند که تجملات زندگي چند روزه دنيا ما را از وظيفه اصلي خود باز دارد که دنيا سراي امتحان است. اگر هدف از خلقت انسان فقط خوردن و خوابيدن و زندگي راحت باشد. پس فرق انسان با حيوان در چيست؟ کسي که در مقابل مصيبت هايي که به مسلمين وارد مي شود، بي تفاوت باشد، انسان نيست. رستم علي نوري


خاطرات
فرزند شهيد :
«حضور چندين ساله اش در جبهه مجروحيت هاي فراواني برايش به همراه داشت. جراحت هايي با دردهاي طاقت فرسا، بعضي اوقات از شدت صدمات وارده، روزهاي متمادي در بي هوشي به سر مي برد. زخم ها و جراحت ها و عفونت ها رنجش مي داد. ولي آنچه بيش از همه روحش را مي آزرد، احساس ديني بود که نسبت به مردم مي کرد. او خود را مديون آن ها مي دانست. در اوج درد مي ناليد. مي گفت: چه کنم؟ چه طور مي توانم دينم را به مردم بپردازم؟ سال هاست ،بيت المال متحمل مخارج درمان من است. هميشه باري بر دوش جامعه بوده ام.»

عموي شهيد :
«عصب دستش قطع بود، تنگي نفس داشت و شيميايي بود و سر و پايش مجروح بود. به او گفتنم: چرا با وجود اين همه زخم هايي که داريد، دست از جنگ برنمي داريد؟ ايشان ناراحت شدند و گفتند: در صحنه کربلا حضرت ابوالفضل (ع) با اين که دو دستش را از دست داده بود، مقاومت مي کرد. من که هنوز يک دست دارم.»

يکي از همرزمانش مي گفت: «براي عمليات کربلاي پنج آماده مي شديم، فرماندهي گردان به عهده رستم علي نوري بود. با تصور اين که منطقه کاملاً در اختيار ماست، به پشت خاکريزها حرکت کرديم که به ناگاه چند عراقي از پشت خاکريزها درآمدند و اسلحه را طرف ما گرفتند، طوري که دست رستم علي به اسلحه دشمن مي رسيد همگي کار را تمام شده دانستيم. به ناگاه ديديم ايشان به طرف زمين خم شد و کلوخي را برداشت و به طرف آن ها پرتاب کرد. آنان به تصور اين که نارنجک است، زمين گير شدند وايشان با انديشه ي والا و صبر و مجاهدتي که داشتند ما را از مرگ نجات دادند.»

عبدالحسين نوري, برادرشهيد:
«در زمان تقسيم مايحتاج سربازان، مقداري خاک قند باقيمانده بود، که تعدادي از دوستان به شهر رفته و به جاي آن آبنبات خريده بودند. وقتي که زمان خوردن چاي بود، شهيد از دوستانش سوال مي کند: اين آبنبات ها از کجا آمده اند؟ که دوستانش قضيه را تعريف مي کنند. ايشان ناراحت شده و مي گويد: «شما مي دانيد اين آبنبات ها مال چه کسي است؟ دوستانش در جواب مي گويند: اين خاک قند قابل تقسيم بين سربازان نبوده و ثانياً با پول خودمان آبنبات آن را خريديم. »

يکي از مسئولين تيپ دوم لشکر5نصر مي گفت: «در خط حسينيه ـ اهواز، نوري فرماندهي گردان پدافندي را به عهده داشت. در همين زمان به ما اعلام کردند که هيئتي از طرف فرماندهي کل قوا، جهت بازديد از خطوط پدافندي به اهواز آمده اند و مي خواهند فردا از گردان ها سرکشي کنند. ما نيز براي اين که گردان ها آمادگي کامل داشته باشند با نوري تماس گرفتيم و در ضمن به ايشان گفتيم که فردا صبح هيئت بازديد کننده صبحانه را در مقر گردان شما خواهند بود. فرداي آن روز که با هيئت بازديد کننده به مقر گردان ايشان رسيديم، خيلي محترمانه و به دور از تشريفات ظاهري، هيئت را به طرف سنگر راهنمايي کردند و با برخوردي صميمي و گرم ( که خاص خودشان بود ) و با چهره اي خندان شروع به پذيرايي از هيئت نمودند. سفره را گذاشتند و صبحانه را که عبارت بود از چند تکه پنير و مقداري نان با چاي آوردند. هيئت از رفتار ايشان متحير شده بودند که چرا خودشان اين کارها را انجام مي دهند؟ و بالاخره نتوانستند صبر کنند و از او خواستند که شما بفرماييد، بنشينيد، بچه ها صبحانه را مي آورند. ايشان فرمودند: مي بخشيد. از آن جا که امروز نوبت پذيرايي من است ،معذورم و نمي توانم بنشينم، بعد از اين که کارهاي چادر را انجام دادم، انشاءالله خدمت شما هم مي رسم. ايشان طبق رسم همه روزه عمل نمود و حتي ذره اي از صبحانه ديگران زيادتر و يا کمتر به هيئت بازديدي ندادند، به همين خاطر در بين صبحانه پنير تمام شد. من دو ، سه بار به ايشان اشاره کردم که لااقل مقداري پنير بياورد، اما او گفت: هرچه هست همين است، بيشتر از اين چيزي در سنگر نداريم.»

محمد صفري:
بعد از قطعنامه بود در شهرستان بجنورد ستاد سپاه در يك بلندي قرار دارد . نوري همان طور كه گفتم زندگي ساده اي داشت و تنها وسيله اي كه داشت با آن با آن تردد ميكرد يك دوچرخه بود ، آن هم يك دوچرخه اي كه به قول خودمان دوچرخه قراضه اي بود و وضع درست و حسابي نداشت . يك روز ايشان از محل كار عازم بودند، به منزل از بالاي تپه كه به سمت سرازيري در حال حركت بودند يك دفعه متوجه شده بودند دوچرخه شان ترمز نميگيرد و به مرور هم سرعت دوچرخه زيادتر شده بود در اولين چهارراه كه تقاطع بود با شدت به يك تاكسي كه در حال حركت بوده برخورد مي كند .طوري به تاكسي خورده بود كه از روي تاكسي پرت شده بود و به آن سمت خودرو افتاده بود . دوچرخه اش اصلاً مچاله شده بود و اين صحنه هم واقعاً اگر كسي مي آمد و مي ديد تاكسي باآن سرعت در حال حركت و دوچرخه هم كه اينقدر سرعت گرفته بود بدون شك باز هم در شرايط عادي بايد ايشان از شدت تصادف از بين مي رفت ولي به هرحال خداوند ايشان را حفظ كرد .

در يكي از صحنه ها و حوادث شهيد نوري به اتفاق شهيد مهاجراني فرماندار وقت آن زمان شهرستان بجنورد و يكي ديگر از برادران پاسدار به نام شهيد ناصري از اهواز عازم خرمشهر بودند نزديك عمليات هم بود جاده اهواز خرمشهر زمان عمليات خوب و معمولا خيلي شلوغ بود و فصل زمستان هم بود. با سرعتي كه داشتند و با توجه به لغزندگي زمين خودروشان واژگون شده بود و درجا دو نفر سرنشين همرا شهيد نوري، مهاجراني و ناصري به شهادت رسيدند ولي شهيد نوري به طور معجزه آسايي سالم ماند و توانست باز زندگي اش را ادامه بدهد.

خودش پاسدار بود و برادر ديگرش هم پاسدار بودند دو نفري تقريباً بطور دائم در جبهه بودند. در كنار اينها پدرشان، دامادشان و برادر ديگرشان هم مرتب به جبهه مي آمدند. با برادرش حسين مشورت كرد وگفت: خوب حالا جنگ يك مقداري حالت آرامش به خودش گرفته يكي از ما برويم پشت جبهه و آنجا به خانواده ها برسيم. در اين حال و هوا بودند با هم مشورت مي كردند بعد از مدت كمي حضرت امام رضوان الله تعالي عليه پيام دادند كه حضور رزمندگان وحضور مردم امت حزب الله در جبهه ها ضرورت دارد و مردم جبهه ها را گرم نگهدارند وقتي ايشان اين پيام را شنيد. ديگر رو به برادرش كرد و گفت: مي بيني كه امام گفتند حضور در جبهه لازم است.

از طريق زمين شهري زميني را به او واگذار كردند. زمين هم نسبتاً در يك محل مناسبي از شهر قرار داشت. وقتي كه زمين تحويل شهيد نوري شد ايشان آمدند و اين زمين را تقريباً با يك قيمت ارزاني فروختند محل زمين هم در همسايگي ما بود و از ايشان خواستم حالا كه فرصتي برايت فراهم شده و زمين تحويل شده خوب است كه وامي از دولت بگيري و يك ساختمان مناسبي براي خانواده ات بسازي. نبايد زمينت را مي فروختي. ايشان گفتند: همان خانه هاي گلي كه دارم از سرم هم زياد است, من نمي خواهم از موقعيتي كه دارم استفاده بكنم و در واقع نمي خواهم اصلاً خودم را بدهكار دولت بكنم. و نياز ندارم كه وام بگيرم پولي را هم كه از فروختن زمين به دست آورده بود خرج تعمير و بازسازي دوتا خانة گلي خودش كرد.


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان شمالي ,
برچسب ها : نوري , رستم علي ,
بازدید : 219
[ 1392/04/28 ] [ 1392/04/28 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,619 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,311 نفر
بازدید این ماه : 5,954 نفر
بازدید ماه قبل : 8,494 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک