فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات فرج پور ,قباد
سال 1341 ه ش در يکي از روستاهاي شهرستان دزفول در استان خوزستان, ودر خانواده اي کشاورز و معتقد به دين مبين اسلام متولد شد. او آخرين فرزند خانواده بود . دوران کودکي اش را در دامن پر مهر مادر و نگاه هاي مهربان پدر گذراند. درشش سالگي به مدرسه رفت. درنوجواني از نعمت پدرمحروم شد وبعد از آن سرپرستي او را به برادر بزرگش سپردند. نوجواني سر شار از عشق به قرآن واهل بيت رسول الله(ص) بود . گمشده ي خود را در عمل به دستورات اسلام و تزکيه نفس مي يافت. او مي گفت: "بايد احکام اسلام را در ظرف پاک قرار داد و اگر قلب انسان پاک باشد و احکام اسلام در آن جاي گيرد نفاق از آن بيرون مي آيد." همزمان با دوران تحصيلات راهنمايي به جلسات آموزش قرآن رفت و روخواني قرآن را فرا گرفت ,او قرآن را يادگرفت تا چراغ راه آينده اش باشد.دراين دوره بود که با انقلاب اسلامي ورهبر فرزانه ي آن امام خميني (ره)آشنا شد. اين شناخت باعث ورود او به دنيايي ديگر شد.در دوران مبارزات انقلاب نقش فعالي درآگاهي دادن به مردم منطقه ايفا کرد .اونقش هدايتگر در راهپيمايي ها و پخش اعلاميه هاي حضرت امام (ره) داشت ,به خصوص در سازماندهي مبارزات دانش آموزي . بعد از اين دوره براي طي کردن دوران دبيرستان به شهر دزفول مهاجرت کرد و موفق به اخذ ديپلم در رشته اتومکانيک شد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در عرصه هاي مختلف شرکت مي کرد.او يار و ياور انقلاب بود و گوش به فرمان مولايش حضرت امام خميني (ره)بود.با همراهي دوستانش سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را درگتوند را تشکيل داد. با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران در روزهاي نخستين جنگ به ستاد جنگهاي نامنظم شهيد چمران پيوست و در جبهه هاي دهلاويه وسوسنگرد به نبرد با متجاوزين پرداخت. قباد در عمليات باز پس گيري سوسنگرد از دست دشمن شرکت داشت ,اودراين عمليات مردانه جنگيد واز ناحيه دست چپ و کليه به شدت مجروح شد .اورا به بيمارستاني در شيراز اعزام کردند و مدت زيادي بستري بود . در آستانه عمليات بيت المقدس با دست و بدن مجروحش به جبهه برگشت و در جبهه ي خرمشهر به دشمن يورش برد .او دوباره از ناحيه پا زخمي شد واين بار به تبريز اعزام شد . بعد از مداوا به جبهه حسينيه در نزديکي آبادان رفت و سر انجام در حاليکه فرماندهي طرح و عمليات تيپ امام حسن (ع) را به عهده داشت, در عمليات والفجر مقدماتي و در بيست ويک بهمن 1361 جاويد الاثر شد . بعد از هشت سال پيکر معطر و غريب آن سردار رشيد اسلام بر شانه هاي مردم قدرشناس شهر گتوند تشييع و خاک آن ديار را معطر به وجود الهي خود کرد. منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران اهواز,مصاحبه با خانواده ودوستان شهيد وصيت نامه بسم الله الرحمن الرحيم التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر والحافظون لحدود الله و بشرالمؤمنين . سوره توبه آيه 112 مي خواهم چند جملهاى وصيتنامه بنوسيم . اميدوارم اين بار ديگر خدا مرا بپذيرد. سپاس و حمد خداى را به جا مىآورم كه مرا انسان آفريد , مرا مسلمان آفريد و مرا جزء شيعيان آفريد . سپاس و حمد خدايى راشايسته است كه خمينى كبير را براى ما آفريد. حمد و ستايش پروردگارى را مي كنم كه ايران را ميزبان اسلام قرار داد. خدايا نمي دانم كداميك از نعمتهايت را شكرگزارى كنم. من هيچ بودم و با رحمت و كرامت تو انسان شدم. خدايا تو به من خيلى لطف كردى و مرا به اين محل مقدس ,ميدان نبرد بين پيروان الله و پيروان شيطان رساندى. سه چيز در فكر من بود و مرا رنج مي داد، اول با شهادت عزيزان و همسنگران و همكلاسان و بچههاى محل ديدم پيام خونين آنها بر دوشم سنگينى مي كند چراكه نه سخنرانى بودم و نه بيانى داشتم كه حرف بزنم و پيام آنها را به تاريخ اسلام برسانم ,مگر اينكه در جبهه باشم و سنگرهايشان و تفنگهاى افتاده آنها را لمس كنم , اين راه مرا آرام مي كرد. دوم بنده بودن خود را به خدا ثابت كردم و اعلام بندگى و اعلام گواهى به درگاه خدا؛ به خدا اعلام مي كنم كه مي خواهم با پاره پاره شدن بدنم بندگى خود را ثابت كنم. من اين دنيا را طلاق دادم و از بندگى دنيا فرار كردم. سوم فرار از گناه و معصيت و جلب خشنودى و رضاى خداوند، ديدم در محيطى كه هستم اين محيط پر از گناه، گناههاى گوناگون و رنگارنگ كه جلوى پرده حق بين مرا گرفته و ديگر نمي توانم خدا را مشاهده كنم. خدايا بدان كه براى رضا و خشنودى تو قدم به اين راه گذاشتم و فقط تو را مىجويم و بس. انشاءالله كه بندگى من فقير و ضعيف را پذيرا باشيد. و اما پيام من به برادران و خواهران اسلامى و مسلمان اين است كه چون انسان هميشه در خسران است, بايد جلوى خسران را گرفت. و راه آن توبه است. جزء توبه كنندگان حقيقى باشيد و حمد و شكر نعمتهاى خدا را در همه حال به جا آوريد و از روزه داران استوار ضيافت الله باشيد نه بنده شيطان ؛ هميشه نماز را با خضوع و خشوع و حضور قلب اقامه كنيد. و اما پيام براى خانواده عزيزم: مادر گرامى و برادران ارجمندم براى من خيلى زحمت كشيديد اما بدانيد كه براى خدا زحمت كشيدهايد و براى خدا بايد هديه بدهيد. اگر من به فيض الهى(شهادت) رسيدم و لياقت داشتم كه شهيد بشوم، شما افتخار كنيد و خوشحال باشيد كه رحمت الهى نصيب شما شده و هيچ ناراحت نباشيد و گريه نكنيد و لباس سياه نپوشيد و لباس اسلام يعنى لباس سبز بپوشيد. بر سر خانهمان پرچم سبزى كه روى آن كلمه لاالهالاالله و محمد رسول الله و على ولى الله نوشته است نصب كنيد. تمام پولهايى كه از هر كس طلب دارم بخشيده هستند و اگر بدهكارى به كسى دارم بپردازيد . نصف حقوقم را به فقيران بدهيد. خانواده محترم چنانكه جسدم را آوردند مرا بدون غسل و با بدن خونين و لباس سپاه خاك كنيد و در كنار همسنگرانم خاك كنيد زيرا دوست دارم كه با فرق خونين به ملاقات حسين(ع) برسم. انشاءالله. به اميد پيروزى اسلام بر كفر جهانى خدايا خدايا تا انقلاب مهدى حتى كنار مهدى خمينى را نگهدار جبهه زليجان قباد فرجپور درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خوزستان , برچسب ها : فرج پور , قباد , بازدید : 178 [ 1392/04/28 ] [ 1392/04/28 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
:: |
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |