فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

دانش , حجت الاسلام سيد محمد کاظم

 

ششم آبان 1318 ه ش در شهرستان دزفول در خانواده اي روحاني ديده به جهان گشود. پدر و اجداد وي از روحانيون بنام منطقه دزفول و اطراف آن بودند.درباره پدر وي گفته اند او در شمار کساني بود که با انفاس قدسي خود و خدمات شاياني که در راه تبليغ و ارشاد مردم انجام داد منطقه را احياء و معارف ديني را به ميان آنان برد.وي مبارزي با شهامت بود و از جهاد با عوامل ستمگر داخلي و خارجي باکي نداشت.وقتي شاه مي خواست مسجد فعلي شهيد دانش در جنب حرم حضرت دانيال (ع) را تبديل به مهمانسرا کند يک تنه در مقابل متجاوزان ايستاد و نگذاشت اين کار انجام گيرد. او در مقابل خارجيان بظاهر باستانشناس که با خود فرهنگ خودباختگي را براي ايرانيان – بويژه مناطق جنوبي کشور – به ارمغان آورده بودند نيز به مقابله فرهنگي پرداخت.
ايشان بسيار خداترس بود و کردار و گفتار ديگران را حمل بر صحت مي کرد و اهل تجسس نبود. آن عالم با در اختيار داشتن «محضر ازدواج» مورد مراجعه مردم بود و از اين رهگذر به حل اختلافات و اصلاح ذات بين همت داشت.پدر شهيد به اقامه نماز جماعت در مسجد محمديه انديمشک و مسجد جامع شوش و نيز رفع نيازهاي ديني مردم اهتمام بسيار داشت.
مادر شهيد دانش صاحب مکتب بود و به زنان و کودکان قرآن و احکام ديني مي آموخت.شهيد دانش در دامان مادري فاضله و پرهيزگار پرورش يافت و پيش از رفتن به مدرسه خواندن و نوشتن را با نبوغ ذاتي و استعداد سرشار خود فرا گرفت.و از آن رو که آموخته هاي وي به هنگام ورود به مدرسه بالاتر از کلاس اول و دوم بود به کلاس بالاتر منتقل شد.يکي از مسئولان آموزش و پرورش در آن روزگار مي خواست وي را به همراه خود تهران ببرد تا از هوش فراوان وي حداکثر استفاده صورت گيرد اما پدر وي مي خواست او وارد جرگه روحانيت شود.
پس از اتمام کلاس ششم در سال 1330 وارد حوزه علميه دزفول شد و به فراگيري علوم ديني همت گماشت.وي در اين دوران گذشته از فراگيري درسهاي حوزوي به تبليغ مي پرداخت و به رغم سن کم خود،منبر مي رفت.همسالان و همبازيهاي شهيد،اينک دوست خود را طلبه اي بسيار جوان مي ديدند که براي مردم سخنراني مي کرد و موجب اعجاب و تحسين همگان مي شد.
در نوزده سالگي در 1336 براي ادامه تحصيل راهي حوزه علميه قم شد و در درس امام خميني (قدس سره) شرکت جست.پيش از آن او دوره ي سطح را در محضر آيات عظام مشکيني،سلطاني،نوري و فاضل به پايان رسانده بود.
همسر شهيد در اين باره مي گويد:وقتي من با وي در فروردين 1343 ازدواج کردم،توسط شهيد با امام خميني آشنا شدم.او به من مي گفت:آيت الله العظمي خميني،اعلم مجتهدان و تقليد از او،شايسته است.در درس فقه و اخلاق امام شرکت مي کرد و مبارزه سياسي خود را از همان زمان آغاز کرد.او ضمن دانش پژوهي،براي تبليغ و آگاه کردن مردم از اهداف امام،به مناطق مختلف – از مرز شوروي گرفته تا مرز عراق – مي رفت،و به هر کجاي ديگر که امکان مبارزه با رژيم ستمشاهي بود،مي شتافت.شهيد دانش در پوشش تشکيل کلاسهاي قرآن به مبارزه با ظلم و جهل مي پرداخت،و از اين رو همواره مورد تهديد و آزار ساواک بود و بارها تبعيد و ممنوع المنبر گرديد.
پيشينه ي مبارزه شهيد از دهه چهل،آغاز و تا پيروزي انقلاب ادامه يافت.حجه الاسلام و المسلمين سيد محمد کاظم دانش،بيانيه هاي انقلابي و نوارهاي سخنراني امام خميني (قدس سره) را به مناطق مختلف مي برد و در اختيار مردم مي گذاشت.وي جزو موسسان گروه نيمه نظامي «منصورون» بود و منزل خود را در اختيار آنان مي گذاشت.همسر شهيد دانش،رابط وي با مبارزان بود و پيامهاي مجاهدان انقلاب را منتقل مي کرد.از شمار اعضاي اين گروه برادران:سيد احمد و سيد علي آوايي و سردار شهيد «محمد جهان آرا» است.سردار غلامعلي رشيد – يکي ازفرماندهان کنوني سپاه – نيز از اعضاي اين گروه بود.يکي ديگر از مبارزان منصورون،شهيد «عزيز صفري» است.وي موفق شد رئيس ساواک يزد را در بيمارستان به هلاکت برساند، او با رشادت تمام و به رغم جراحات زيادي که در اثر شکنجه در بدن داشت،هيچ کدام از انقلابيون را لو نداد و خود در سال 1356 در ساواک به شهادت رسيد.شهيد دانش با تهيه دستگاه تکثير،اعلاميه هاي انقلابي را منتشر مي کرد.او اين دستگاه را مخفيانه در زير زمين مدرسه آيت الله معزي دزفول قرار داده بود.شهيد سبحاني – يکي از مبارزان دوران انقلاب – با وي همکاري مي کرد.وقتي ساواک پي به اين کار برد و شهيد سبحاني را دستگير کرد، شهيد دانش تنها کسي بود که در زندان به ملاقات او مي رفت و کتابها و بيانيه هاي انقلاب را – به صورت مخفيانه – در اختيار وي و ديگر مجاهدان قرار مي داد.او با عوض کردن روي جلد کتابها و استفاده از عنوان هاي ديگر،کتابهاي سياسي و مذهبي ممنوعه،مانند «انقلاب تکاملي در اسلام» را که گاه سه سال زنداني داشت،به مبارزان مي رساند.هنوز در منزل شهيد دانش، رساله عمليه امام خميني (قدس سره) با جلد رساله عمليه يکي ديگر از مراجع وجود دارد.
شهيد دانش در مبارزه،پيرو عقايد و مکاتب اهل بيت (عليهم السلام) بود.ساواک بارها وي را مورد بازخواست قرار داد که چرا وي – به صورت غير مستقيم و در پوشش – از شاه به عنوان يزيد نام مي برد و امام خميني (قدس سره) را همچون امام حسين (عليه السلام) مي ستايد.
شهيد حجت الاسلام دانش،براي آگاهي مردم از ظلم و ستم خاندان پهلوي،به شيوه هاي مختلف متوسل مي شد.هنوز برخي از جوانان دزفول،اولين نمايشنامه ي مذهبي اجرا شده در مسجد نجفيه را به ياد دارند،که در آن «سعيد بن جبير» چگونه به رويارويي با ظالماني همچون «حجاج» پرداخته، جان خود را در راه عقيده و جهاد،نثار دين کرد.
اوبراي آگاهي از اوضاع مسلمانان به کشورهاي مصر،سوريه، عربستان و لبنان رفت.
ره آورد او از اين سفر،کتابهاي ارزشمندي بود که ترجمه و انتشار يافت،و از آن رو که ساواک به وي اجازه هيچ گونه فعاليت فرهنگي را نمي داد،براي گرفتن مجوز انتشار از نام مستعار «کاظم ابوعلي» استفاده کرد.
گذشته از مبارزه با رژيم ستمشاهي،به مبارزه با بهائيت پرداخت.او در اطراف قم، تهران و مناطق جنوب به اين کار اهتمام داشت.مناظره هاي وي با رهبران بهائي،زبانزد مردم بود و همگان شهامت و آگاهي ديني او را مي ستودند.شهيد دانش با کمونيستها نيز به بحث و گفتگو مي نشست. او با در اختيار گذاشتن تريبون آزاد در مساجد زرگران دزفول،به مدعيان فرصت مي داد افکار و عقايد خود را مطرح ساخته،قضاوت را به مردم واگذارند.اين شيوه در ارتقاي بينش مذهبي مردم بسيار موثر بود.مبارزه شهيد با مکاتب انحرافي،آن چنان اوج گرفت که رهبران گروههاي الحادي حضور در مجلس او را تحريم کردند.
به تبليغ مخفيانه و از طريق رابطهاي خود،در ارتش همت گماشت.او در ارتباط با جمعي از درجه داران و سربازان،به افشاگري پرداخت.نقش او در آگاه نمودن ارتشيان در جريان جنگ «ظفار» چنان ساواک را به خشم آورد که وي را سه سال ممنوع المنبر کرد.از اين رو شهيد به صورت ناشناس به تبليغ و فعاليت هاي زيرزميني در دزفول و اهواز پرداخت.وي به همراه خانواده خود راهي خوزستان شد و در يکي از منازل مدرسه آيت الله بهبهاني اهواز سکونت گزيد.
عضو هيئت هفت نفره تحريريه مکتب اسلام و مسئول پاسخ به سوالات اين مجله بود. او همچون استاد مطهري براي آگاهي نوجوانان و جوانان به نگارش داستان زندگي اصحاب پيامبر پرداخت.اين داستانها،پس از چاپ در مکتب اسلام،با عنوان «سيماي فداکاران» در دو جلد منتشر شد و در سالهاي پيش،کتاب سال شناخته شد.گرچه او مي توانست مقالات فلسفي،ديالکتيک و متافيزيک بنويسد،ولي ترجيح مي داد مطالب همه فهم و عام پسند،بنگارد و از اين راه خدمت کند.
با پيروزي انقلاب مقيم شهر شوش شد و سرپرست کميته انقلاب اسلامي گرديد.او بنيانگذار سپاه پاسداران و کميته امداد امام خميني نيز بود.
او در شکستن اعتصابهاي پس از انقلاب – که به تحريک ضد انقلابيون – انجام مي گرفت نقش بسيار فعالي داشت.
منطقه مرزي شوش،با تفاوتهاي قومي و گروهي ساکنان آن و تعصبهاي جاهلانه ي به جاي مانده از روزگار سياه جهل و استبداد وجود شخصي همچون او را مي طلبيد تا بتواند همگان را به دور هم گرد آورده،منطقه را با نقش محوري خود سامان دهد.از اين رو ايشان از سوي امام خميني (قدس سره) به امامت جمعه شوش برگزيده شد.
شهيد دانش در جمع آوري اسلحه هاي موجود در دست مردم – که در زمان انقلاب و هنگام تسخير مراکز نظامي – به دست آمده بود،نقش بسزايي داشت.همچنين او به ميان شيوخ منطقه مي رفت و اسلحه هايي را که صدام به آنها – براي جنگ با نظام نوپاي جمهوري اسلامي – داده بود، مي گرفت و در اختيار نيروهاي مدافع انقلاب قرار مي داد.
در جريان بازديد از مناطق جنوب،وي از شيوخ تعهد مي گرفت عليه نظام اسلامي اقدامي نکنند و منطقه را به آشوب نکشانند.او در يکي از روزها که براي سرکشي به ميان عشاير عرب رفته بود،با اينکه روزه بود ولي از خوردن افطار امتناع کرد و حاضر نشد بر سر سفره شيخ عشيره بنشيند،مگر اينکه او اسلحه هاي صدام را به وي بدهد و تعهد کند منطقه در آرامش باشد.
«صدام» براي سر شهيد دانش جايزه تعيين کرده بود و عوامل نفوذي عراق همواره مترصد ترور وي بودند.از اين رو در يکي از بازديدهاي شهيد از پاسگاه مرزي،آن پاسگاه توسط نيروهاي عراقي گلوله باران شد.
در ارديبهشت 59،به خاطر درايت سياسي و خدمات تحسين برانگيز خود،از سوي مردم شوش و انديمشک به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي برگزيده شد.
شهيد دانش همزمان با نمايندگي مجلس شوراي اسلامي،در ستاد جبهه و جنگ خدمت مي کرد و هر پانزده روز يکبار به جبهه سرکشي مي کرد.و در بازگشت به حضور شهيد چمران و ديگر فرماندهان جنگ مي رسيد و اوضاع را گزارش مي کرد.
وي عضو کميسيون مسکن مجلس بود و در خدمات رساني به جنگ زدگان بسيار تلاش مي کرد.با اين اوضاع خودشان در همين دوران در يک اتاق زندگي مي کردند.
سرانجام در يکشنبه شامگاه هفتم تير،همراه با شهيد مظلوم آيت الله دکتر بهشتي و ديگر شهداي کربلاي ايران در دفتر حزب جمهوري اسلامي که هر يکشنبه به مسائل مختلفي نظير رياست جمهوري که پس از خلع بني صدر مي پرداخت به شهادت نائل آمد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامورايثارگران اهوازومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



خاطرات
حجت الاسلام هادي دوست محمدي:
شهيد به قدري عظيم و به اندازه اي با شکوه و جلال است که هيچ قلم،توان نگارش شمه اي از عظمت و جلالت او را ندارد و انديشه هيچکس را ياراي رسيدن به افق بيکران و اوج مقام قرب شهيد نمي باشد.او به (وصل يار) نائل گشته و به (لقاي او) پيوسته است اگر رسيدن به مقام الوهيت الهي سهل بود،پي بردن به عظمت (قرب) او به سادگي ميسر مي شد و حال آنکه تنها کساني مي توانند به اين معراج عشق برسند که نوع و سنخ وجودي آنان مدارج کمال را پيموده، از نوع و سنخ وجود مطلق گشته به جمال و کمال محض پيوسته و بالاخره به قرب دست يافته باشد.
شهيد چنين است،او شاهد محضر يار و همواره در کنار او در رتبه حضور به مرتبه «شهود» رسيده و به اعلا عليين «لقا» و «جوار» صعود نموده است.
اکنون که را ياراي پرواز به آن قله رفيع و مقام منيع است؟با اين وصف،نمي توان شان و جلال شهيد را با انديشه هاي محدود و قلمهاي ناتوان،انديشيد ترسيم کرد؟
آن هم شهيدي که هم از وارثان شهيدان،از نسل حسينيان و از زراه ي فاطميان است و هم از آغاز در مکتب شاهدان و در حوزه عاشقان و در مئريه نياکان خود ... نموده است و هرگز از «زي» آنان خارج نگشته تا به آنان پيوسته است.
نگارنده دل سوخته،نمي خواهد پيرامون شهيد و شهادت چيزي بنگارد.درصدد است که برخي از نکات را در مورد يکي از آن خدائيان يادآوري نمايد،درد دل کند تا اندکي از آلام و درد فراقش را بازگو کرده از شراره آتش جدايي فرو دهد.
سال تحصيلي هزار و سيصد و سي و شش در جلسه مکاسب و رسائل در حوزه مقدسه علميه قم با او آشنا شدم،آرامي توام با وقار،هوش و استعداد سرشار وي،مرا مجذوب کرد و از آن جا که (اين بر مسلم است که دل را به دل است) او نيز به نگارنده محبت و عنايت داشت،تا اينکه بسيار زود، الفت،و دوستي و صميميت آغاز شد و (مباحثه) بعضي از درسهايمان،نيز راهي براي ادامه دوستي و...
اين دوستي و الفت به قدري محکم شد که در اکثر مواقع و در اغلب جاها باهم بوديم تا آنجا که بسياري از طلاب،ما را قوم و خويش و همشهري مي پنداشتند و در حوزه علميه قم به اين جهت مشخص و مشهور شده بوديم هرگز به دوستي ما ذره اي آسيب نرسيد و همواره محکمتر و صميمانه تر شد تا آنجا که برخي،بر ما غبطه مي خوردند.
من مخالف کساني هستم که با داشتن (حجاب معاصرت) قدر دوستان معاصر خويش را نمي دانند ولي پس از مرگ و شهادت وي فرياد بر مي آوردند و آه! و افسوس مي کشند و در تمجيد و تعريف او (حتي) به اغراق گويي و مبالغه مي پردازند.خصيصه قدر ناشناسي و تشويق و تمجيد نکردن از افراد لايق از کوته نظري،عدم تقواي اخلاقي،محروم بودن از کرامت نفس و تسلط هواهاي نفساني بوده بر خلاف بينش الهي انسان و اخلاق اسلامي است.
در اين سطور،نمي خواهم دوستان و سروراني را که معاصر من هستند (و بحمدالله رب العالمين) از فيض حضورشان بهره مند مي گردم،کوچک نشان دهم و حق بزرگشان را ضايع نمايم ولي حقيقت را نيز نمي توانم پنهان کنم که پس از شهادت شهيد مظلوم،حجه الاسلام والمسلمين،مرحوم حاج سيد محمد کاظم دانش،هيچکس را نتوانستم جايگزين او نمايم و هيچ فردي را با شرايط انساني اخلاقي و صميميت ايشان نيافتم (و شايد هم تقصير از خود من بوده است).

انسان،گاهي نياز دارد که آنچه را در دل دارد،به کسي بگويد،کسي که آنچنان از فضايل انساني برخوردار باشد که هر چه از او مشاهده مي گردد،پاکي،تقوا،صداقت،ايمان،و خلوص باشد.انسان، معمولاً به دوست و برادري دلسوز،خيرخواه،عاقل،و با تدبير،احتياج مبرم دارد که در مسائل مختلف، مشاور،در حوادث و پيش آمدها،دستگير و ياور و در همه امور،کمک و يار او باشد.و متقابلاً خود به او عشق بورزد و همه اين صفات را که برشمرديم و انتظار دارد،براي او اجرا کند و عمل نمايد.که:اذکروني اذکرکم (2) دوست داشتن زيبائي و جمال جميل و مهر ورزيدن به کمال پاکي و کمالات و فضائل است که همگي،تجليات صفات و اسماء و کمال الهي مي باشند.
ولي توفيق يافتن چنين افرادي همواره به دست نمي آيد که رسول اکرم (ص) فرمودند:کمترين چيزي که در آخر الزمان يافت خواهد شد،دوست و برادر مورد وثوق و اعتماد است و اندکي از مال حلال است.
نگارنده به اين نعمت بزرگ دست يافته بود،با شهيد بزرگوار هيچ گونه مرز و حائلي در ميان نداشتيم،به يکديگر مي گفتيم و هميشه از متانت و تعقل و تدبير او برخوردار مي گشتم و هيچ مشکلي برايمان مشکل نبود،زيرا همه مشکلات را،اعم از مادي و معنوي،با اتکا به خداي متعال و با همفکري و اعتماد غير قابل وصف نسبت به يکديگر و احساس يکي بودن،حل مي کرديم و حتي در غياب يکديگر،نيازهاي مالي و مخارج منزلهايمان را،تامين مي نموديم و بدون اجازه هم از جيب هم و از کشو ميز هم پول مورد احتياج خود را بر مي داشتيم.
در سال هزار و سيصد و چهل و هفت شمسي،مشغول ساختن منزل مسکوني خود بودم،هنگامي که ديوارها به نزديک سقف رسيد،وجه پرداخت اجرت بنا را نداشتم و اين قسط به تاخير افتاد،از قم به خوانسار و فريدون رفتم تا از مرحوم پدرم رضوان الله تعالي عليه مبلغي کمک بگيرم و با فروختن اشيائي،بتوانم خانه مسکوني را به اتمام برسانم،ولي پس از مدتي که گشتم با تعجب مشاهده کردم که سقف زده شده و بسياري از کارهاي ساختمان،انجام گرفته است.
معمار با ديدن اينجانب اظهار داشت چرا عجله کرديد؟دير نمي شد،مبلغي را که به وسيله آقاي دانش فرستاده بوديد،رسيد و ما توانستيم کار را ادامه دهيم.
شهيد بزرگوارمان حتي به آنان گفته بود،اين پول از آقاي دوست محمدي است.و اينگونه مسائل، بارها و بارها و هميشه در زندگي ما ادامه داشت.خيلي از افراد،ادعاي دوستي دارند و معاشرتشان هم نشان دهنده دوستي آنان هست ولي در مواقع مختلف،مخصوصاً هنگام نيازهاي مالي،يا حوادث و پيش آمدها،و يا در تضاد منافع و عنوان ها و موقعيت ها،دوستي ها گسسته مي شود و آنانيت ها، محبتها را زير سوال مي برد.
ديدم کساني را که دوستي به ظاهر مستحکمي داشتند ولي با پيش آمدن تضاد منافع و کسب عناوين و موقعيت هاي اعتباري،همه چيز را فراموش کردند.
اما در مورد ما تنها بي وفايي و بي توفيقي از ناحيه من بود که او به فيض شهادت دست يافت و با ديگر خدائيان پرواز کرد و من ماندم و نتوانستم با او همراه باشم.بارخدايا مرگ مرا،شهادت در راهت قرار بده.
داني چگونه باشد از دوستان جدائي
چشمي که مانده باشد خالي ز روشنائي
سهل است دوستان را از جان خود بريدن
ليکن ميان جانان مشکل بود دائي
در دوستي نيابد هرگز خلل ز دوري
گر در ميان ياران،مهري بود جدائي
هر زر که خالص آيد بر يک عيار باشد
صد بار گر آتش آن را بيازمائي
از امام صادق (ع) نقل شده است که در پاسخ مردي که از دوستي ميان خود و دوستش تعريف مي کرد،فرمودند:آيا به اين حد رسيده ايد که در حال احتياج از جيب يکديگر پول برداريد؟عرضه داشت خير.
فرمودند:پس هنوز،آنچنان که ما مي خواهيم،نشده ايد...
آنان که نعمت هاي دنيوي مجذوبشان مي کند و عملاً به گونه اي زندگي مي کنند که گويا اصالت با دنيا است و انسان فرع بر آن است،نه انسان را شناخته و نه کرامت انساني را درک کرده اند و نه به حقيقت دنيا پي برده اند زيرا اگر انسان خود واقعي و الهي خويش را درک کرد و شناخت،ميداند که از همه جهان والاتر و بزرگتر است و چيزي در عالم نيست که قابل مقايسه با او باشد و خود را در مقابل و عوض آن قرار دهد که مولاي آزادگان حضرت امام علي (ع) فرمودند:
ولبئس المتجر،ان تري الدنيا لنفسک ثمنا (5) کسي که کرامت و بزرگواري خويش را ادراک کرد، تمام جهان در چشم او کوچک مي گردد.
ما با هم،چنين برنامه ريزي کرده بوديم که دنيا و زيبائي هاي آن را پذيرفته و زيبا مي دانستيم ولي بناي ما به طور جدي به اينگونه بود که ما به سراغ دنيا نرويم بلکه بايد دنيا به سوي ما بيايد.
انسان بايد به نوعي به جميل و جمال محض توجه کند که جمالها را در مقابل آن جميل،کم فروغ و بي فروغ بداند و ببيند،در نتيجه او به اصل زيبائي پي برده و خود زيبا گشته است،در عين اينکه همه چيز و همه کس را زيبا مي داند هرگز دل به آن نمي بندد و آن را قابل تعلق و وابستگي نمي داند که رسول اکرم (ص) فرمودند:
يکي از علائم تقوا اين است که... لا تهمه الدنيا و لا يعطم عليه منها شي لحسن خلقه. دنيا نمي تواند بر او چيره شود و چيزي از دنيا در برابر او عظيم و چشمگير نيست،زيرا وي داراي حسن خلق است.
چنين بود،هرگز براي دنيا دست و پا نمي زديم ولي با عنايت الهي همواره زندگي مادي ما به خوبي اداره مي شد.

او با روش و رفتار خويش،اخلاق را ياد مي داد.بسيار آرام،حليم،صبور،و بردبار بود موقعي که اين حديث شريف از رسول اکرم(ص) را مي بينيم که فرموده است:
آيا شما را به کسي که شبيه ترينتان است به من مطلع نسازم؟عرضه داشتند:چرا يا رسول ا... فرمود:بهترينتان از جهت اخلاق نيکوترينتان به خويشاوندان و کسي که در خشم و خرسندي،منصف ترين شما باشد.
شهيد عزيزمان،انصافا چنين بود کسي را نديديم که يک جلسه با او بنشيند و شديدا به وي علاقه مند نشود،زود انس مي گرفت و ديگران نيز مي توانستند به راحتي با او انس بگيرند که:المومن الف مالوف و طوبي لمن يالف الناس و يالفونه طاعه الله.

در برخوردها و معاشرتها،دقيقاً فرموده جد مکرمش حضرت رسول اکرم(ص) را عملي مي کرد که آن حضرت فرمودند:امرت بمداراه الناس کما امرت بتبليغ الرساله.همچنانکه به ابلاغ رسالت مامور گشته ام،مامور هستم که با مردم مدارا نمايم.و باز فرموده است:مداراه الناس نصف الايمان و الرفق بهم نصف العيش.با مردم مدارا کردن نصف ايمان و مرافقت و سازش داشتن با آنان نيمه اي از زندگي عاقلانه انساني است.
به قدري داراي حلم و بردباري بود که براي برخي تعجب آور و حتي باورنکردني نبود و گاهي خونسردي ايشان،افراد لجباز و کم حوصله را به زانو در مي آورد و به ايشان اعتراض مي کردند، هنگامي که از سوي برخي از اقارب با تندي مورد خطاب قرار مي گرفت،با کمال آرامي،پس از لحظاتي با لبخند پاسخ مي داد:بله طوري که طرف مقابل بي اختيار گشته نمي دانست چه کند؟
پيامبر اکرم (ص) فرمودند:
علائم و نشانه هاي (صابر) چهار صفت است صبر و استقامت در برابر سختيها و پيش آمدها، تصميم و عزم راسخ بر نيکي و نيکوکاري،متواضع بودن و حلم داشتن شهيد بزرگوارمان،سلاله آن حضرت و يکي از مصاديق بيان آن سرور و جدا هر چهار صفت را به خوبي دارا بود،به نوعي که هر بيننده اي،اين صفات را به راحتي،در او و زندگي او حس مي کرد.

روش و برخوردهاي او،عملاً آموزنده اخلاق و بينش اسلامي بود پيامبر اکرم (ص) فرمودند:ان الله عبادا يفزع اليهم الناس في حوائجهم اولئک هم المومنون من عذاب الله يوم القيامه در حقيقت براي خداي متعال،بندگان ويژه اي است که مردم،هنگام گرفتاري و نيازشان، به آنان پناه مي برند،اينان همان افرادي هستند که از عذاب الهي در رستاخيز،در امان خواهند بود.
مرحوم شهيد دانش،از آنان بود،هر کس به راحتي مي توانست،درد خود را به او بگويد و از او کمک فکري بگيرد و اگر توان مالي داشت،کمک مالي مي کرد سنگ صبوري براي همگان بود.من اينطور فکر مي کنم که اگر او به فيض شهادت نمي رسيد و همچنان در حضور او بودم و همان سبک دوستي و برادري ما ادامه مي يافت،به زودي پير نمي شدم،زيرا به راحتي،تمام دردهاي دروني خود را به او مي گفتم و چيزي که مرا در فشار روحي قرار دهد،پنهان نمي ماند.آري مدتها مي نشستيم و در ابعاد مختلف با هم سخن مي گفتيم و درد دل مي کرديم.
بخصوص در مورد جوانان،پناهگاهي مطمئن،صبور و دلسوز بود و آنان مي توانستند مشکلات خود را با او در ميان بگذارند.
قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران،چند نفر از جوانان مسلمان و مبارز دزفولي مبلغي پول جمع کرده،براي تهيه سلاح به تهران مي آمدند که در حدود خرم آباد از سوي مامورين شاه معدوم، دستگير مي شوند.پس از چند روز بازداشت پولشان را از آنان گرفته رهايشان مي سازند،اين موضوع را با شهيد در ميان مي گذارند و سپس ايشان با اينجانب در ميان گذاشت،با قدري مشاوره و گفتگو به اين نتيجه رسيديم که بايد به آنان کمک کرد و پول را تهيه نمود ولي متاسفانه متوجه شديم که خود ما بيش از چهارده هزار تومان نمي توانيم فراهم کنيم،با مشورت تصميم گرفتيم، موضوع را با برادرمان حجه الاسلام آقاي شرعي در ميان بگذاريم که خوشبختانه ايشان نيز بقيه آن پول را متقبل شدند که تهيه نمايند که چنين هم کردند و پول به وسيله شهيد دانش به آن عزيزان تحويل گرديد و آنان به کار انقلابي خود ادامه دادند.
در حلم و صبوري و در اخلاق گيرا و جاذب اسلامي قوي و در پناهگاه شدن کم نظير بود،حتي چنانچه در منزل ما بودند يا ما در منزل ايشان بوديم همواره کودکان،با خوشحالي به دور او جمع مي شدند و شهيد عزيز،با محبت و گرمي و با خنديدن و خنداندن و کودکان،آنان را مجذوب مي ساخت و کودکان و نوجوانان هميشه از حضور او شادمان و مسرور بودند،گويا سيره و روش جد ارجمندشان حضرت پيامبر اکرم (ص) را ادامه ميداد و ارائه مي نمود.
برخلاف برخي که با موقعيت علمي و تقدس اهميتي به کودکان و نوجوانان نمي دهند و گرم گرفتن با آنان را خلاف شئون خود مي شمارند،شهيد عزيز همچون رسول اکرم (ص) عملاً اين روش را تخطئه کرده اين حالت را اسلامي نمي دانست و در تربيت جوانان،و نوجوانان و کودکان، نقش سازنده و مثبتي داشت و بر اين عقيده بود که کدام عالم و مقدسي،ارزش علمي و قداست دارد که به بهترين سرمايه هاي جامعه،کودکان و نوجوانان و جوانان،اهميت ندهد؟و کدام علمي ارزش علمي دارد که اثر آگاهي بخشي و سازندگي نداشته باشد و چگونه قداست،قداست است اگر به رسالت الهي تربيت و نجات بخشي توجه نگردد؟اينها همه در صورتي ارزش است که با روش و سيره نبوي و معصومين (ع) تطابق داشته باشد و انسان رسالت خطير خويش را ابلاغ نمايد.

از آنجا که به فرموده رسول اکرم (ص) : از زيرکي و فراست مومن،خود را نگاه داريد(و مواظب باشيد) زيرا او با نور الهي به جهان و جهانيان مي نگرد و همچنانکه هيچ حائلي و حاجبي براي نور الهي نيست،ديد مومن نيز از حجاب ها مي گذرد و چيزهايي را مي بيند و مي داند که ديگران از آن عاجز و ناتوانند.
شهيد دانش،بسيار زيرک،عاقل،باهوش،و از نظر فطانت و تدبير و سياست شگفتي برخوردار بود.به قدري دانا و زيرک بود که اکثر معاشرين نمي توانستند به زيرکي ايشان پي ببرند،بارها مي گفتيم، زيرک آن است که از بس زرنگ است،همه کس زرنگي او را مي بينند و مي فهمد ولي زرنگ تر از او کسي است که هيچکس نمي داند و نمي فهمد که او زرنگ است و شهيد دانش،دومي بود،فقط برخي از دوستان بسيار نزديک مي دانستيم که او چگونه است که همگان او را ساده و بي خبر از سياست مي دانستند و گاهي که با برخي از اساتيد بزرگ روبرو مي شديم و با مرحوم به گونه اي برخورد مي کرد که گويا آقاي دانش خيلي ساده است زير چشمي نگاه مي کرد و با هم لبخند مي زديم و نشان مي داد که بگذار اينچنين فکر کنند!
سازمان مخوف و جهنمي ساواک،تا آخر نتوانست او را بشناسد،وي را مردي آرام و بي خبر از سياست مي شناخت،گرچه ما هر دو بر اين عقيده بوديم که يک فرد انقلابي و سياسي بايد در وصول به هدف مقدسش،تنها خلوص و هدف را در نظر داشته باشد تظاهر به آن گاهي از عدم خلوص و گاهي از بي سياستي،عدم تدبير و ساده انديشي است و مي گفتيم مامورين ساواک بي لياقت تر از اين هستند که يک فرد سياسي زيرک را بشناسند.
ولي آخرالامر من دستگير شدم و (به اصطلاح) به دام افتادم اما او را هرگز نتوانستند بشناسند.
قبل از پيروزي انقلاب و در آغاز فعاليت هاي انقلابي،يکي از جوانان عزيز هدف گلوله مامورين ساواک قرار گرفته و گلوله در پاي او مانده بود،معالجه او از طريق معمول ممکن نبود و مراجعه به دکتر،جان او را تهديد مي کرد فقط اين راه را يافتيم که در منزل شهيد دانش او را بستري کنيم،زيرا با آن قيافه آرام و ساده نما،کسي باور نمي کرد که او در کوران سياست و فعاليت هاي انقلابي باشد، خوشبختانه يکي از خواهران را که از ما بود و مورد اعتماد و در بيمارستان کار مي کرد،در جريان قرار داديم و او به عنوان استراحت بيرون مي آمد و به معالجه و پانسمان برادر زخمي مي پرداخت.
او به کساني که گاهي در کنار حوض مدرسه فيضيه کارهاي انقلابي خود را به رخ مي کشيدند و از شجاعتها و شهامتهاي خود تعريف مي کردند،مي خنديد و مي گفت:اينها نمي توانند کارهاي عملي انجام دهند.زيرا خود اسرار خود را رو مي کنند و غالباً اين گونه افراد ساده بدون هيچ کار با ارزشي به دام مي افتند و ديگر به کوشش هاي سياسي موفق نمي شوند و برخي هم در زندان دوستان و برادران ديگر را لو مي دهند.

شهيد عزيز شديداً از افراط و تفريط در هر موردي بيزار بود و از يک اعتدال رواني نيرومندي برخوردار بود از طرد و دفع هاي افراطي شديداً رنج مي برد و به ساختن و سازندگي توجه داشت با اينکه از گروهک ها سخت متنفر بود در عين حال به آنان ترحم مي کرد و مي گفت:بايد ايشان را آگاه کرد،نجات داد.آنان نيز به سهولت مي توانستند با ايشان در تماس باشند.برخي از آنان که تحت تاثير مکتب هاي الحادي قرار گرفته بودند با ايشان مکاتبه داشتند و بر ضد اعتقادات توحيدي استدلال مي کردند مرحوم شهيد دانش با عطوفت پاسخ هاي لازم را براي ايشان مي نگاشت و معمولاً مسائل را با اينجانب نيز در ميان مي نهاد و همواره از انحراف برخي از جوانان و فريب خوردن آنان غمي دردناک و جانکاه در دل داشت...
سمبل اسلام حضرت امام اميرالمومنين(ع) فرمودند : آينده،در مورد من،دو صنف به تباهي و هلاک خواهند افتاد،يکي از آنان دوست افراطي است که با همين افراط،به سوي ناحق کشيده خواهد شد و ديگري دشمن افراطي است که او نيز (ناحق) و در ناحق فرو خواهد رفت و بهترين مردم درباره من کسي است که از افراط و تفريط دوري جسته راه اعتدال و وسط را بپيمايد که همواره در مسير او باشيد.
روي اين اصل از داغي افراطي و بي تفاوتي،بي زار بود و همگان را به روش لين و آرامي که داشت به اعتدال اسلامي دعوت مي کرد.
هنگامي که از سوي مردم خوب و باوفاي شوش و انديمشک،در مجلس شوراي اسلامي بود در يکي از روزها که برخي از آقايان نمايندگان،به همديگر پرخاش مي کردند و گاهي حرکاتي از خود نشان مي دادند که در خور مجلس شوراي اسلامي نبود و نسبت به هم اهانت مي کردند و در دفاع از خط فکري خود به افراط کشيده مي شدند،شهيد عزيزمان برخاسته و در صحبتي کوتاه گفت: گاهي پيامبر (ص) مي فرمودند:اذا التبست عليکم الفتن کقطع الليل المظلم،فعليکم بعلي ابن ابيطالب (ع) و گاهي مي فرمودند:فعليکم بالقرآن و اکنون من به شما مي گويم خوب است به جاي اينکه به همديگر اهانت کنيم طريق صحيح را از حضرت امام خميني بپرسيم.

حجت الاسلام سيد مهدي آيت اللهي:
جهان کانون مبارزه و شکست و پيروزي است،محل شکوفائي شرف و فضيلت و يا ظهور پستي و رذالت است،صحنه امتحان و آزمايش انسانهاست.آنانکه به قدرت مي رسند اگر ظرفيت و يا لياقت آن مقام را نداشته باشند به زودي وسيله اي براي ناراضي کردن ديگران و وازدگي آنان خواهند شد آنانکه مقام را به خاطر خدمت پذيرفته اند در چنين شرايطي محل خود را به افراد لايق و کاردان مي سپارند و خود کار ديگري را که توانائيش دارند انجام مي دهند زيرا مردان خدا مقام و پست را چون ابزاري براي خدمت مي دانند و هيچگاه مغرور نمي شوند اينان کساني هستند که وقتي در محيط لغزنده قرار مي گيرند نمي لغزند و هنگام امتحان پيروزمندانه و سرفراز بيرون مي آيند مانند شمع مي سوزند تا به ديگران حيات و روشنائي بخشند،هدف آنان رضايت خداوند است نه مردم.
برادر شهيد سيد محمد کاظم دانش يکي از اين مردان بود شايد کسي مانند نگارنده بخوبي از خوي و رفتارش آگاه نباشد زيرا مدت پانزده سال در درسهاي اساتيد بزرگ حوزه در کنار هم بوديم،در کتابخانه ها در کنار هم به مطالعه مي پرداختيم و با هم مباحثه مي نموديم و گاهي هنگام فراغت به گردش مي رفتيم.
خدا را گواه مي گيرم که در اين مدت پانزده سال هيچ خلافي از ايشان نديدم آنچه ديدم صفا و صميميت و راستي و دوستي بود،وي را دوستي مهربان و دانشمندي باتقوي يافتم،مردي که زندگي و رفتارش مايه هدايت و راهنمائي ديگران بود.
قبل از پيروزي انقلاب در شهر حماسه آفرين شوش در کنار قبل دانيال پيغمبر به ارشاد مردم مشغول بود و پس از پيروزي انقلاب اسلامي با ايجاد کميته هاي انقلاب و دادن مسئوليت به افراد لايق و آگاه،هوشيارانه به پاسداري از انقلاب اسلامي پرداخت.
با شروع انتخابات مجلس شوراي اسلامي به نمايندگي از مردم شوش و انديمشک انتخاب شد و به مجلس راه يافت.
در زماني که عده اي به نمايندگي خود تلاش مي کردند و اين در و آن در مي زدند روزي به من گفت چرا پاره اي از افراد نالايق و مشکوک بدون احساس مسئوليت اينقدر براي نمايندگي خود تلاش مي کنند در حاليکه مي دانند کساني هستند که آگاهتر و لايقتر از آنانند بخدا قسم اگر يک نفر لايقتر و آگاهتر کانديداي شوش شده بود من اول کسي بودم که برايش فعاليت مي کردم.
آري وي اين کرسي مقدس را براي خود سنگر سودجوئي و فخرفروشي به ديگران نمي دانست بلکه براي خود وسيله اي براي خدمت به اسلام و مردم مي ديد و هميشه مي گفت مي ترسم که نتوانم وظيفه خود را در قبال خدا و مردم انجام دهم از خداي توفيق خدمت و انجام مسئوليت مسئلت مي کنم.
فراموش نمي کنم که چند روز قبل از شهادتش در منزلش بودم در آنجا مقداري با هم صحبت کرديم و از شرايط و اوضاع ناراحت کننده آن روز که گروهي انقلاب را از درون منحرف مي کردند سخن به ميان آمد برادر شهيد به شدت از آن اوضاع نگران بود و مي گفت خدا اين انقلاب را از شر دشمنان دوست نما محافظت فرمايد.در پايان به ايشان گفتم مراقب خودتان باشيد که دشمن در فکر شماست در پاسخم گفت:من همه خطرات را با آگاهي بخاطر خدمت به اسلام پذيرفتم و من تسليم خواسته خداوندم و چنان شد که مي خواست.

همسرشهيد:
1- از ايشان به خاطر دارم که حضرت آيه الله مکارم شيرازي صاحب امتياز مکتب اسلام براي مدير داخلي چندي به ايشان اصرار مي ورزيد که سمت مديريت را بپذيرند ولي ايشان به دليل تعهدي که در قبال شوش و دزفول داشتند نمي پذيرفتند.آخر گفتند:مگر من چه چيزي دارم که مي خواهي من مدير شوم؟
ايشان فرموده بودند:کشوي همه ي اعضاء را گشتم.کشوي شما بيش از بقيه مرتب و با نظم بود.نامه هاي رسيده و پاسخ داده و پاسخ نداده و... هر يک در قسمتي مجزا بود و بسيار مرتب بود.و اين نشانه مديريت توست.
2- ايشان بسيار شوخ طبع و دوستدار کودکان بود بحدي که وقتي از يک ماموريت مي آمد با بچه ها کشتي مي گرفت و بازي مي کرد.هر چقدر هم خسته بود باز به بچه ها بي توجهي نمي کرد. آنقدر که گاهي در حين بازي با بچه ها به خواب مي رفت در همان حال بازي به زمين مي افتاد.
3- کلانتري شوش براي ادامه ي سخنراني هاي ايشان از ايشان ضمانت چند تاجر و بازاري شوش را خواسته بودند.براي همين از شوش به قم آمدند تا ايشان را بياورند(که البته در ميان راه هم تصادف کرده بودند)خلاصه در ماه صفر پيش از پيروزي انقلاب ايشان با خانواده به همراه آمدند که نزديکي هاي دزفول جمع بسيار زيادي از شوش و اطراف با ماشين و وسائل نقليه ي ديگر به پيشواز آمدند.جمعيت بسياري بود از دزفول تا انديمشک جمعيت استقبال کننده در دو طرف خيابان به چشم مي خورد.بالاخره ايشان را به همراه پدر بزرگوارشان به شوش آمدند و در مسجد جامع نماز مغرب را به امامت پدرشان بجاي آوردند و پس از نماز پدرشان ايشان را جاي خود نشاند و نماز عشاء به امامت شهيد برگزار شد.پس از آن ديگر نيازي به تاييد عده اي از تجار نبود.
4- ايشان در مسير اعتقاداتشان به هيچوجه کوتاه نمي آمد.يکروز يکي از توانگران براي افطار ايشان را با خانواده دعوت نمود.ايشان مقداري قبل از اذان رفتند و از صاحب خانه علت دعوت و سفره ي رنگينشان را جويا شدند.با اينکه بچه هاي کوچک که روزه هم بودند و منتظر شروع افطار بودند و صحبت ايشان به طول انجاميد.ايشان به بچه ها گفتند به اين سفره دست نزنيد!من خودم را به بسياري ثروت و قدرت هم نفروختم چطور انتظار داري با سفره ي رنگين تو خودم را بفروشم؟! و همان موقع آنجا را ترک کرديم.

فرزند شهيد :
«پدرم – در دوران انقلاب – در مسجد جامع شوش مشغول سخنراني بود.نيروهاي امنيتي در بيرون از مسجد مستقر شده بودند و منتظر بودند سخنراني وي تمام شود و او را هنگام خروج دستگير کنند.وقتي سخنان شهيد به پايان رسيد،همه ي مردم او را احاطه کردند و عمامه و عبا را از تنش درآوردند و از در پشتي مسجد – به صورت ناشناس – او را خارج کردند.رئيس ساواک دزفول،همواره از او به عنوان مبارزي نام مي برد که پرونده اش سياه است.ساواک بارها با تهديد يا تطميع خواست،وي را از مخالفت و مبارزه دور کند،ولي هيچ گاه موفق نشد.»

برادر شهيد:
«از آن رو که شهيد با هوشياري و کياست رفتار مي نمود و سخن مي گفت هرگز خبرچين هاي ساواک،نتوانستند عليه او گزارشي بدهند.سازمان امنيت از کادر رسمي و ثابت خود خواسته بود،وي را تعقيب کنند و او را شبانه روز زير نظر داشته باشند.يک بار که او دستگير شد،چون ساواک عليه وي هيچ مدرک قابل قبولي نداشت،مجبور به آزاد کردن ايشان شد.»

«ساواک به منظور اغوا و فريب وي،شهيد را به بازديد از سد دز و کارخانه کاغذسازي هفت تپه و صنعت قند و نيشکر برد.ساواک به خيال خود مي خواست خدمات شاه را به او نشان دهد و چنان وانمود کند که مردم و کشور در حال پيشرفت به سوي تمدن بزرگ است! ولي آن شهيد با بيان شگردهاي استعمار و استحمار به افشاگري پرداخت.ساواک که چاره اي پيش روي خود نمي ديد،همسر شهيد را – که براي خواهران تبليغ مي کرد – به دزفول تبعيد کرد تا حجت الاسلام دانش مجبور به خروج از شوش شود.او در بحبوحه انقلاب،همواره با رهبران انقلاب در ارتباط بود و بارها به ملاقات آيت الله طالقاني – چه در زندان و چه در آزادي – رفت. شهيد حجت الاسلام دانش،نماينده امام در منطقه بود و مبارزان را رهبري مي کرد.»

همسر شهيد :
«برنامه هاي تبليغي شهيد،بسيار جذاب و جوان پسند بود.وقتي از مجلسي به مجلس ديگر مي رفت،جوانان او را همراهي مي کردند،چون مشتاق بودند سخنان وي را بيشتر بشنوند و بيشتر با معارف اسلامي آشنا شوند.از اين رو شهيد بسيار مطالعه مي کرد و دير به منزل مي آمد.او با همه نشست و برخاست داشت.برخي او را از معاشرت با افراد هيپي و بتيل نهي مي کردند،ولي شهيد دانش معتقد بود تا مرز حلال و حرام،بايد با همه رابطه داشت و بر همه،اسلام واقعي را عرضه کرد.اطلاعات و آگاهي او بسيار خوب و متناسب با روز بود،زبان عربي و انگليسي را مي دانست و با استفاده از علوم و دانش روز به نشر تعاليم اسلامي همت داشت.»

«به ياد دارم در بازگشت از يکي از مناطق،شهيد به همراه خود دسته هاي کلاشينکوف را – که هنوز سفيد بود و حتي رنگ نشده بود – چون بسته هاي هيزم به منزل آورد. چند گوني فشنگ نيز در ميان اين محموله بود.»



آثار منتشر شده درباره ي شهيد
ز اين دنياي فاني رهسپر شد نوگلي رعنا
بسوي حق روان شد تا نمايد جا به او ادني
رخش چون خور تنش مه بسان سرو قد او
بسوي جنه المأوي شتابان رفت تا آنجا
تمام عمر خود را وقف دين مصطفي کرده
در آخر شد شهيد راه رهبر يعني روح الله
جواني بد ز نسل فاطمه آن شافع محشر
که از فيضش منعم گشته است دنيا و ما فيها
گر از نامش بپرسي نام او بد کاظم دانش
وکيل شوش و انديمشک بد در مجلس شورا
بهمراه بشتي شد شهيد در حزب جمهوري
ز هفتاد و دو تن ياران رهبر بود در آنجا
روانش شاد و راهش مستدام و نام او زنده
شهيد است و شفاعت مي کند او در صف عقبي

سيد محمد کاظم دانش سلام
نور چشم حضرت زهرا سلام
خيز از جا بر تو مهمان آمده
شوشيان با چشم گريان آمده
خيز از جا و بخوان بر ما نماز
مسجد جامع به تو دارد نياز
اي خوشا آن منبر و محراب تو
اي خوشا آن قامت رعناي تو
تو برفتي پيش جد اطهرت
حوري و غلمان همه اندر برت
ليک ما در سوگ تو بنشسته ايم
مثل فرزندان تو دل خسته ايم
تو شهيدي و شهيدان زنده اند
با خداي خود تعهد بسته اند
تو نمودي ياري دين علي
تا قيامت قائم آل نبي
سيد محمد کاظم اي نور دو عين
پير و برنا بهر تو در شور و شين
لذت ماندن ندارد شهر ما
تو بيا بنگر به حال زار ما
در نماز جمعه و آن خطبه ها
خوب بنمودي نصيحت ها به ما
تو بدي پشت و پناه شوشيان
حامي مستضعفان و خاکيان
ياد تو از ما نشد هرگز جدا
مجري دين محمد مرحبا
تو نمردي بلکه گشتي زنده تر
خون تو در جسم ما شد مستقر
رحمت حق بر روان و جسم تو
پيکر صد پاره و عريان تو
خواست تا دشمن کند ما را يتيم
از غم هجر تو ما را دل دو نيم
سوخت بند استخوانم از فراق
دوري تو کرده ما را دل کباب
ليک از لطف خداوند جليل
داده او ما را همه صبر جميل
تا نمايم صبر بر مرگ شهيد
دانش پاک و عزيز و هم رشيد
اين شهادت بر همه تبريک باد
تسليت بر شوشيان نيک باد
سايه رهبر که باشد بر سرم
من چه غم دارم که من مرد رهم
مير شکاک


به نام مرسله پيوند گلوي قلم
سوگ سروده اي در رثاي شهيد سيد محمد کاظم دانش
اولين امام جمعه و نماينده محترم شهرستان شوش
«شهيدي که از محضرش درس مهرباني آموختيم»
پاکباز کوي سربازان منم
دانشم از جمله جانبازان منم
دوستدار اهل ايمان بوده ام
راهرو تا کوي جانان بوده ام
عهده دار عهد ميثاق الست
بنده ي پيرم به عشقش مست مست
پير من دردي کش ميخانه ها
مست ديدار رخش پيمانه ها
پير من احياگر راه علي
در سما و ارض نامش منجلي
پير من مست رخ مولا حسين
شاهبازي زاده ي شهر خمين
از مريدان حسين يک تن منم
غرق خون و کشته ي دشمن منم
مرگ من فرجام يک بيداد بود
عرشيان را از غمم فرياد بود
هر که در باغ نظر پروانه شد
در فراق يار خود حنانه شد
يک نگاه يار بود و عشوه اش
مرگ سرخ لاله ها شد هديه اش
از شهادت جام ها پر مي شده
پاي نفس و خودپرستي پي شده
هر شهيدي جان خود را داد و رفت
با عروج خويش از هر فتنه رست
اي شهيد سرفراز سربدار
اي نگاهت رمزي از اسرار يار
موجي از خون در صدايت خفته بود
سر مرگت را بهاران گفته بود
«ميروم مجلس که تا جان در دهم
با شهادت ز آنچه دارم وا رهم»
فاش گو اسرار حق تا جان دهم
ز اشتياق يار خان و مان دهم
صوت قرآنت به گوشم جان نواز
هر زمان مي گويدم صد گونه راز
رمز جانبازي ز تو آموختيم
همچو پروانه ز شمعت سوختيم
سوختيم اما اهورايي شديم
چون شقايق مست و شيدايي شديم
وصف مستان شقايق مشکل است
آري اين جا پاي دل هم در گل است
اي ذبيحي بس کن اي قيل و مقال
شمع شو پروانه شو زين پس منال
گر مريدي راه مستان پيشه کن
صادقانه لحظه اي انديشه کن
خويش را از هر چه فتنه دور کن
روح را با عشق حق مسرور کن
والسلام عليکم و رحمت الله و برکاته
حسين ذبيحي


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خوزستان ,
برچسب ها : دانش , حجت الاسلام سيد محمد کاظم ,
بازدید : 382
[ 1392/04/28 ] [ 1392/04/28 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 835 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,527 نفر
بازدید این ماه : 5,170 نفر
بازدید ماه قبل : 7,710 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک