سال 1333 ه ش از مادري به نام طاهره كارگر در خانواده اي متوسط از شهرستان اردبيل متولد شد . نامش را ايرج گذاشتند ، اما بعدها با مراجعه به قرآن ، نام « رحمان » را براي خود برگزيد .
پدرش ( حسينقلي ) ارتشي بود و خانواده او ابتدا در خانه اي اجاره اي در مراغه سكني داشت و پس از ساخته شدن ساختمانهاي سازماني پادگان امام رضا (ع) مراغه به آنجا نقل مكان كردند . آنها بعد از گرفتن وام و ساختمان خانه اي در تبريز ، در اين شهر مسكن گزيدند .
رحمان دورة آمادگي را در يكي از مهدكودك هاي مراغه گذراند و دورة ابتدايي را در مدرسة همافر مراغه ( پادگان امام رضا عليه السلام ) به پايان برد . در آن زمان با توجه به نبود نظام راهنمايي ، بعد از دوره ابتدايي ، دوران دبيرستان را در سال 1348 شمسي در مدرسة اوحدي مراغه و حكمت تبريز گذراند .
بعد از اخذ ديپلم ، به اصرار پدر ، در دانشكدة افسري نيروي هوايي شركت كرد ، اما چون ديپلم تجربي داشت و نامش در فهرست افراد ذخيره درآمد ، آن را رها كرد . سپس به خدمت سربازي رفت و دوران آموزشي را در تهران گذراند و براي دورة خدمت به تبريز اعزام شد و در گردان دانشجويان جاي گرفت , چون در امتحان گروهباني شاگرد اول شد ، با درجة گروهبان يكمي ، سربازي را ادامه داد و به پايان برد . پس از اتمام خدمت سربازي ، در آزمون استخدامي شركت نفت با رتبة اول قبول شد ؛ اما گفت : « من چنين شغلي را دوست ندارم ، شغلي را دوست دارم كه در آن بتوانم كساني را تربيت كنم . » با همين عقيده در آزمون سراسري دانشگاه شركت كرد و در سال 1355 در رشتة تربيت بدني دانشگاه تهران پذيرفته شد . دوران دانشجويي وي با اوج گيري انقلاب اسلامي مردم ايران مصادف شد . به همين جهت در حركت هاي انقلابي شركت كرد . در راهپيمايي هاي ضد رژيم پهلوي ، پخش اعلاميه ها و شبنامه ها فعاليت مي كرد . يك بار هم در حين تظاهرات با باتوم زخمي شد و بيمارستانها از پذيرفتن وي ) به علت مسائل امنيتي ( امتناع كردند و وي در يكي از خانه هاي اطراف تهران بستري شد .
بعد از اخذ ليسانس ، در سال 1358 با دخترخاله اش ) اكرم شهـاب سردرودي ( ازدواج كرد . در ابتداي ازدواج ، ايرج و همسرش در خانة پدر بودند . اما بعد از شروع تدريس در مدارس شبستر در منزل رئيس آموزش و پرورش اين شهر ، مستأجر شدند . در آن ايام ، در كنار تدريس در مدرسه به فعاليت در سپاه و آموزش قرآن در روستاي سيس مي پرداخت .
از بارزترين خصوصيات ايرج گذشت ، ايثار ، تواضع و به خصوص رسيدگي به خانواده هاي بي بضـاعت بـود . هر هفتـه طبق فرمايشـات امام (ره) ، روزهـاي دوشنبـه و پنج شنبـه را روزه مي گرفت ؛ به خواهرانش توصيه مي كرد كه مانند حضرت زهرا (س) زندگي كنند و فرزندانشان را حسين گونه تربيت كنند .
در دو ماه اول نامزدي در جهاد مشغول به كار شد و دو ماه بعد از شروع زندگي مشترك ، علي رغم پيشنهاد مسئوليت تربيت بدني استان آذربايجان شرقي از طرف شهيد آيت الله سيداسدالله مدني ، حضور در جبهه هاي كردستان را كه گرفتار تجزيه طلبي ضدانقلاب بود ، ترجيح داد و به طور جدي در درگيري هاي كردستان شركت كرد .
با شروع جنگ تحميلي ايران و عراق آرام و قرار نداشت ، تا اين كه در اوايل سال 61 عازم جبهه شد . اوايل در جبهه امدادگري مي كرد اما با شروع مقدمات عمليات رمضان ، به معاونت گردان بعثت از لشگر 31 عاشورا منصوب شد .
او در نامه اي خطاب به خواهرانش علت رفتن خود به جبهه را چنين مي نويسد :خواهرانم مگر دوست نداشتيد برادرتان به آرزوي ديرينه اش برسد . مگر شاهد نبوديد اين انقلاب كاملاً اسلامي ، كلاً و 180 درجه برگشت و عوض شدنم شد ، نبايست در مقابل اين همه نعمات كه در رأس آن پيشواي زندگيم حضرت امام خميني قرار دارد ، قدرداني مي كردم تا خدا راضـي مي شد ؟! اين راه را با اجازة « الله » انتخاب كردم و زندگي دور از جهـاد مقدس و بي طرف و بي خيال ماندن به درد من نمي خورد . اين را بدانيد از زماني كه رهبر انقلاب را شناختم ، تولد تازه يافتم ؛ بنابراين يك كودك 5 ، 6 ساله نياز به تكميل داشت و ديدم فقط در جبهه هاست كه روح و فكرم تغذيه مي شود . به همين جهت بود كه رو به سنگر آوردم .
ايرج آقابالازاده در 18ارديبهشت 1361وصيت نامه اش رانوشت تا ديدگاهها و نظرات خود را بيان کند.
در 30 تير 1361 در عمليات رمضان زخمي و مفقودالاثر شد و تاكنون اثري از او به دست نيامده است . پسري به نام ناصر تنها يادگار اوست كه در زمان شهادت پدر نه ماه بيشتر نداشت .
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ"(زندگينامه فرماندهان شهيد آذربايجان شرقي)نوشته ي يعقوب توکلي,نشر شاهد,تهران-1384
وصيتنامه
بسمه تعالي
وَ اَحيِني يا رَبَّ سَعيداً وَ تَوَفَّنِي شَهيداً
خدايا مرا سعيد زنده بدار و شهيد بميران
درود به بزرگ رهبر انقلاب كه وجود مقدس و ملكوتيش نعمت و بركات فراواني براي جامعه ما به ارمغان آورده است و درود به روح پاك شهيدان انقلاب از آغاز قيام اسلامي تا اين لحظه كه همه چيز متعلق به آنهاست و ناظر اعمال ما گنهكاران هستند .
خدايا لحظه اي و آني ما را به حال خودمان رها مكن.زيرا ضعيف تر از آنيم كه صراط مستقيم را تشخيص دهيم . با الهام از آيات و نشانه هاي الهي انقلاب اسلامي مان براي رضاي خالق .امام خميني كه خودشان در متن اسلام تربيت شده ، اين امام بزرگوار ،دور از سازگاري ها و مبرا از نقاط ضعف . اين سفر را كه ادامه راه حسين ابن علي عليه السلام مي باشد انتخاب نمودم و انتظارم بر اين است كه هر كس خود را يار من مي داند بايد حامي رهبر باشد . هرگز در زندگيم اين قدر خجلت زده نشده بودم . هر شهيـد را كه از كربلاي خونين مرزهـا مي آوردند احسـاس شرمندگـي مي كـردم چون نيك مي دانستم پيكر پاكشان به خاطر ما لاله گون گشته است و چگونه مي توانستم به راحتي از حماسه قهرمانانه شان بگذرم .
خدايا اين بنده سراپا گنهكارت را ببخش كه براي اداي فريضه اش دير كرده است . مرگ من در مقابل رهايي امت مستضعف هيچ ارزشي ندارد .
اي كاش چيزي بالاتر از اين داشتم كه در اختيار اسلام و امام و امت مي گذاشتم .
دانش آموزان عزيزم ، اي برادران كه امام امت تمام اميدش به شماست . تا آنجا كه هم سن و سالهاي شما را رهبر مي نامد . خودتان مي دانيد كه چه رسالتي داريد و مسئوليت هاي خطيري بر دوشهاي انقلابيتان سوار است . حركتتان را تندتر كنيد كه بر وعده الهي پيروزي ها نزديك است . به عضويت سپاه پاسداران و بسيج اين پايه هاي محكم انقلاب درآييد . بيشتر درس بخوانيد و وظايف شرعي را فراموش نكنيد . من آرزو دارم جوانان حزب الله در تحصيلشان هميشـه ممتاز باشند . من كه نتوانستم معلم خوبـي براي شما باشم ، اقلاً شما سعي كنيد شاگردان و دانش آموزان عالي براي آموزش و پرورش اسلامي باشيد .
حسرت نبرم بخواب آن مرداب كآرام درون شب خفته است
درياييم و نيست باكم از طوفان دريا همه عمر خوابش آشفته است ايرج آقابالازاده
خاطرات
همسرشهيد :
به هنگام تولد فرزندمان ، چون كشور درگير جنگ داخلي بود ) جنگ پاوه در كردستان ( خواهش كردم كه به خاطر تولد فرزندمان چند روزي ديرتر برود ولي گفت : رفتن من يك تكليف شرعي است و بايد اين تكليف خود را ادا كنم . كاملاً به ياد دارم كه سه ماه از تولد فرزندمان مي گذشت كه آمد .