فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

مقيمي ,احد

 

وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليک يا ابا عبد الله
ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا کانهم بنيان المرصوص
سپاس خداي را بر ما منّت نهاد و ما را به اسلام متنعم ساخت و سپاس بر پيامبر بزرگ اسلام محمّد(ص)اين اسوه بشريت و مبشر حرّيّت را که به ما انسان بودن را آموخت و سپاس بر ائمة طهارت و سلالة پاکش، حضرت امام خميني و با سلام به روان پاک شهيدان اسلام که با نثار خون و هدية جان خود، سرودي بر قامت کلمة حق سرودند و پيام آور فجر آزادي و حرّيت گشتند و با سلام و درود بر رزمندگان، کفر ستيز اسلام.
خدايا مرا به نور عزّت هر چه زيباترت برسان تا تو را عارف باشم ، بار خدايا ،تو را وسيلة شفاعت اوليائت قرار مي دهم و اوليائت را وسيلة پذيرش، شفاعتشان قرار مي دهم، که به ما رحم کن و با معرفت و محبّت بر ما منّت بگذار و ما را از ظلمات به نور، رهبري فرما.
بار خدايا، خودت را به ما بشناسان .چون اگر تو را بشناسيم، دوستت مي داريم و چون ترا دوست داشتم، محّبت تو آتش به خرمن هر چه باطل به جهل است مي کشد. بار خدايا از رسوائي اين و زشتي اين اميال، شکايت به نزد تو آورده و به در خانة فضل و کرمت پناهنده ام.
خدايا! بار گناهانم، بر سنگيني دلم افزوده است چه کنم؟ حالا جز تو کسي را ندارم،اي خدا‍‍‍! خيلي مشتاق ديدارت هستم.خدايا دلم براي ديدارت خيلي تنگ شده است.
«و هبني صبرت علي عذابک فکيف اصبر علي فراقک».
«گيرم عذابت را تحمّل کنم فراغت را چگونه تحمّل کنم اي خدا».
خدايا تو را شکر مي کنم که بعد از 1400 سال ،ما را از پرچم داران اسلام قرار دادي که بتوانيم دينت را ياري کنيم و توفيقمان بده که در اين راه ثابت قدم بوده و از منجلاب اين جهان فاني در امان باشيم ،برادران و امّت حزب الله! هيچ وقت استغفار و دعاها را از ياد نبريد که مهمترين درمانها براي تسکين دردهاست و هميشه به ياد خدا باشيد،در راه او قدم برداريد و از جهاد کوتاهي نکنيد همانطور که خداوند وعده داده است:
«و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا».
«کسانيکه در راه ما جهاد مي کنند بطور مسلّم آنانرا به راه هاي خودمان هدايت خواهيم کرد».
که هرگز نگذاريد دشمنان بين شما تفرقه بيندازند و شما را از روحانيّت متعهد جدا کنند.هيچوقت از ياري کردن به امام امّت، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران کوتاهي نکنيد.(که اگر امام امّت نبود ما نبوديم يعني ديگر از اسلام خبري نبود)و اگر اين چنين باشد روز شکست ابر قدرتها نزديک است.
و باز يک خواهش ديگر از شما امّت حزب الله دارم،اين مراسم هاي عزاداري را زنده نگه داريد. چه در جبهه ها و چه در شهرهاي خودتان،چون ما هر چه داريم از حسين(ع)داريم و اي عاشقان صديق ابا عبد الله(ع)هرگز کسي از اين در نا اميد برنگشته و بدي از اين در نديده است.
راه سعادت بخش حسين(ع)را ادامه دهيد و زينب وار زندگي کنيد. تمام شهيدان ما از راه پرورش يافته اند. من هم از خدا مي خواهم که لياقت شهادت در راه خودش را ، بزودي عطا فرمايد که، ديگر از فراق دوستان و شهيدانمان ،صبرم تمام شده ولي از سوي ديگر بايد بمانيم، تا شهيد آينده شويم و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند.
هم بايد شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد نشويم. عجب دردي! چه مي شد بار خدايا امروز شهيد مي شديم و فردا زنده مي شديم، تا دوباره شهيد شويم.ولي اين را مي دانم براي عزاداريهاي آقا ابا عبدالله و گريه وزاريها براي مظلوميّت حسين(ع)دلم تنگ خواهد شد.
از تمام دوستان و آشنايان و برادران عزيزم که بر گردن من حق دارند و از من هر چه بدي و بد رفتاري و خطايي سرزده باشد حلالم کنيد و از خدا بخواهيد که از تقصيرات اين بندة عاصي بگذرد.
و اما شما اي پدر و مادر گرامي، واقعاً من براي شما آنچنان فرزند خوب و شايسته اي نبودم ولي شما ها در مقابل،هر چه داشتيد براي پرورش فکري و جسمي ما بکار گماشتيد و اين به کوشش و سعي و تلاش شماست که، اکنون من و بقيه جوانان امثال من به اين موقعيت رسيديم. اميدوارم حلالم کنيد چون اگر پدر و مادر از فرزند راضي باشد روحش آسوده خاطر مي شود و خدا نيز مي بخشدش.
در فراغم زياد ناراحت نباشيد و مي دانم که بيشتر از اينها صبور هستيد از قول من از خواهرانم و برادرانم ،حلاليّت بطلبيد و هميشه اميدوارم در مقابل تمام مشکلات زندگي و مشکلات مملکتي و اسلام و قرآن که دشمنان زبون چشم ديدن اينها را ندارند صبور و شکيبا باشيد و در تمام احوالات، امام امّت و ياوران او را تنها نگذاريد و پشتيبان ولايت فقيه باشيد و هميشه در صحنة جنگ در مقابله با منافقان داخلي بايستيد.
و ديگر خدايا از اينکه گناهانم زياد است و هميشه در غيبت و افتراء و حسودي به ديگران و غرق در گناهان بوده ام ، شرمنده ام و نمي توانم در روز قيامت به روي اوليائت و شهيدانت نگاه کنم پس(حلالم کن)اي خدا.
مرا در وادي رحمت در جوار شهيدان و گلزار شهداء دفنم کنيد و اگر مفقود شدم چه بهتر که در روز محشر با فاطمة زهرا(س)محشور خواهم شد بنا به روايتهايي که شنيدم.
در آخر از برادران پايگاه مقاومت، مخصوصاً پايگاه شهيد عبدالهي مي خواهم که جبهه ها را ياري کنيد و هميشه در راه اسلام استوار باشيد چون مردان خدا،هميشه در جبهه ها دين خدا را ياري کنند.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته. احد مقيمي




خاطرات
برگرفته از کتاب مسافر ملکوت از انتشارات کنگره سرداران,اميران وشهداي آذربايجان شرقي

آنقدر خودمانى شده‏ايم كه مى‏توانم به راحتى تمام حرف‏هاى خود را برايش بگويم. هميشه از شهادت مى‏گويد. هميشه از خدا طلب شهادت مى‏كند، مى‏خواهم بگويم: احد جان! ديگر بس است!..
آخر بزرگوار! مى‏گويى خدايا ما كى شهيد مى‏شويم!.. مى‏گويى... و احد مى‏بيند كه انگار سخنم رنگ اعتراض دارد. رازى را برايم فاش مى‏كند كه يقين مى‏كنم احد ماندنى نيست.
- امسال كه خدمت آقا امام رضا بوديم، روز 28 صفر، از آقا دست‏بردار نبودم الحاح و التماس مى‏كردم، يكى اينكه از آقا مى‏خواستم به واسطه حضرت زهرا به مادرمان كه ناراحتى قلبى دارد و اگر حادثه‏اى پيش بيايد، احتمال دارد سكته بكند، صبر عنايت فرمايد. و دوم اينكه در اين عمليات شهيد بشوم. آقا فرمود كه بعد از شهادت تو، مادرت با افتخار به صحنه مى‏آيد... از حضرت رضا شهادت را هم گرفته‏ام...
حالا مى‏دانم كه چرا احد اين همه بى‏تابى مى‏كند. اين همه بى‏تابى از انتظار است. انتظار و بى‏تابى هميشه قرين هم‏اند. و چه انتظارى اشتياق انگيزتر از انتظارت شهادت...
كربلاى پنج شروع شده است. احد با موتور مى‏آيد.
- بپر بالا برويم!
مى‏خواهم سوار موتور شوم كه غمگين وار مى‏گويد: مى‏دانى!.. ديگر حبيب را هم نمى‏بينى!
- كدام حبيب؟
- حبيب هاتف.
انگار آتش سراپايم را در خود مى‏گيرد. اما نمى‏خواهم ضعف نشان دهم، بالاخره جنگ و شهادت باهم است ، مى‏گويم: خوب! حبيب آرزويش همين بود.

- حبيب‏ها رفتند و شهيد شدند و ... ما مانديم.
اين را احد مى‏گويد و موتور انگار بال درآورده است.
و من مى‏دانم كه احد براى شهادت آماده است. و چرا احد براى شهادت آماده نباشد كه از كودكى در محافل و مجالس شهادت، بزرگ شده است. وقتى شور و اشتياق احد را براى عزاى آقا سيدالشهداء در نظر مى‏آورم و گريه‏هاى صميمانه و سينه‏زدن‏هاى عاشقانه‏اش را مى‏فهمم كه احد چقدر براى رسيدن به آقا سيدالشهداء بى‏تاب و بيقرار است.
چه سبك مى‏رود اين موتور. انگار بال درآورده است. هواپيماهاى دشمن مدام پيدايشان مى‏شود. بمباران مداوم. و من ياد والفجر 8 مى‏افتم. روزى كه عراقى‏ها خيلى براى بازپس‏گيرى فاو تقلا كردند. پاتكشان با شكست روبرو شد و بچه‏ها از جنازه‏هاى عراقى‏ها خاكريز درست كردند. خبر رسيد كه عراق مى‏خواهد حمله شيميايى بكند و احد اين را به من گفت.
به بچه‏ها خبر بده كه ماسك‏هايشان را بزنند...
سريع مى‏رويم و بچه‏ها را خبر مى‏كنم. ماسك خودم را هم مى‏زنم و بندهايش را محكم مى‏كنم. يكى از بچه‏هاى بسيجى را كنار اروند مى‏بينم، ماسك ندارد. احد بى‏تأمل ماسك خودش را به او مى‏دهد. مى‏دانم كه ديگر ماسكى در كار نيست. من هم مى‏خواهم ماسك خودم را به احد بدهم. نمى‏پذيرد. اصرار مى‏كنم اما قبول نمى‏كند. لاجرم چفيه خودم را به او مى‏دهم...
- من از امام رضا قول شهادت گرفته‏ام.
اين حرف احد است و من نمى‏دانم كه چه رازى و رمزى بين او و آقا امام رضاست. مى‏گويم خدا به شما عمر طولانى بدهد. هنوز بايد شما نيروهايى تربيت كنيد.
- من در اين عمليات شهيد مى‏شوم!
سكوت مى‏كنم و او مى‏گويد: عمليات كربلاى پنج كه شروع شد صحنه‏اى را ديدم كه عراقى‏ها به بچه‏ها تير خلاص مى‏زدند. نفر اول را كه تير خلاص مى‏زدند، نفر دوم شاهد بود... شهادت خيلى آسان است. ما كار را براى خودمان مشكل كرده‏ايم. يك لحظه خودت را در اختيار خدا بگذار!.. بگو من مى‏روم جلو، تكليف اين است و با هيچ چيز كارى ندارم. در اين حال تير و تركش چيزى نيست. اگر با اخلاص دست از دنيا بشويى، كار تمام است...
به مقر تيپ كه مى‏رسيم، احد به من مى‏گويد تمام وسايل‏ها را جمع كن و برو، موقعيت اجاقلو. وسايل را جمع مى‏كنم و منتظر احد آقا مى‏مانم كه مسؤول ستاد تيپ است.
- شما حركت كنيد ما هم بعداً مى‏آييم!
و من نمى‏خواهم تنها برگردم. گويى مى‏دانم كه احد به خط خواهد زد و مى‏خواهم همراهش باشم. مى‏گويم: من بدون شما از منطقه برنمى‏گردم در اين ميان فرمانده تيپ مى‏آيد.
- احد آقا كه مى‏گويد شما برويد، خوب شما هم جلو بيافتيد!..
اين را فرمانده تيپ مى‏گويد و من خواه و ناخواه سوار تويوتا مى‏شوم.
به موقعيت اجاقلو كه مى‏رسم پيام احد را دريافت مى‏كنم: برو تبريز، و ضمناً مرا هم حلال كن و منتظر من باش.

چقدر انتظار كشيده است احد. با شهادت هر يك از بچه‏ها و دوستان بى‏قرارتر مى‏شد، تمام وجودش لبريز از انتظار است. چقدر غبطه مى‏خورد به شهيدان. انگار دوست دارد به جاى همه شهدا،
زخم بخورد و شهيد شود. و اين شگفت نيست كه احد از همان كودكى حسين، حسين گفته است. او وقتى به دنيا آمده بود كه امام انقلاب خود را شروع كرد؛ سال 1342. و او تمام لحظه‏هايش را براى انقلاب سپرى مى‏كرد، براى جنگ، و به عشق و ياد امام مى‏زيست: اگر امامِ امت نبود، ما نبوديم، يعنى ديگر از اسلام خبرى نبود. هيچ وقت از يارى كردن به امام كوتاهى نكنيد و اگر اينچنين باشد، روز شكست ابرقدرت‏ها نزديك است.
مى‏دانم كه عشق احد به امام، عشق و محبتى ديگر است. احد، اسلام را با امام شناخته است و مى‏دانم كه احد با انقلاب به معرفت رسيده است: خدايا! مرا به زيباترين نور عزت خود برسان تا تو را عارف باشم و از جز تو روگردان شوم. بارالها! تو را وسيله شفاعت اوليائت قرار مى‏دهيم و اوليائت را وسيله پذيرش شفاعتشان كه به ما رحم كن و با معرفت و منّت بر ما منّت بگذار و ما را از ظلمات به نور رهبرى فرما. بارالها! خودت را به ما بشناسان. چون اگر تو را بشناسيم، دوستت مى‏داريم و چون تو را دوست داشتيم، محبت تو آتش به خرمن جهل و باطل خواهد زد. اى خدا! خيلى مشتاق ديدارت هستم. خدا!.. دلم براى ديدارت خيلى تنگ شده است.
هر كس كربلايى دارد و احد دنبال كربلاى خودش است. از همان زمان كه به سپاه و جبهه پيوسته است. از سال 60، عاشوراى خود را انتظار مى‏كشد و رسيدن به عاشورا امتحان‏ها مى‏طلبد: مسلم‏بن عقيل، والفجر مقدماتى، والفجر يك، والفجر چهار، والفجر هشت، رمضان، خيبر، بدر... و احد از اين ميدان‏ها سرفراز و روسفيد بيرون آمده است. در خيبر مسوول گردان مخابرات لشكر بود، در بدر بى‏سيم‏چى مخصوص آقا مهدى بود، در كربلاى چهار مسوول ستاد تيپ بود و اكنون كربلاى پنج را طى مى‏كند. و چقدر از آقا مهدى مى‏گويد، گويى روحش با آقا مهدى رهسپار بهشت شده است. و چه علاقه‏اى داشت آقا مهدى به احد.
از بُنه رزمى مهمات را بارگيرى كن و سريع به خط برسان!
اين دستورى بود كه آقا مهدى در خيبر به احد داد. دشمن سنگين‏ترين پاتك خود را ترتيب داده بود، از طرفى بچه‏ها در خط مقدم با كمبود مهمات روبرو بودند. مرتب از خط مقدم درخواست مهمات مى‏شد اما به هر دليلى، مهمات به خط نمى‏رسيد. آقا مهدى كه از ماوقع مطلع شد، سريع دستور داد احد آقا را پيدا كنند. احد آقا در خط پشتيبانى كارهاى مخابرات را هماهنگى مى‏كرد. آقا مهدى خودش صحبت كرد.
از بنه رزمى مهمات را بارگيرى كن و سريع به خط برسان و در هر موقعيتى مرا در جريان بگذار!..
ساعتى بيش نگذشته بود كه احد آقا از طريق بى‏سيم با فرمانده لشكر تماس گرفت.
مأموريت را انجام دادم و برمى‏گردم!
در آن لحظه‏ها كه از زمين و زمان آتش و آهن مى‏باريد، احد مأموريت صعب خود را انجام داده بود. در اين حال، نيروهاى لشكر نجف خبر دادند كه يك خودرو لشكر عاشورا صدمه ديده است. با اجازه آقا مهدى عازم خط شديم و پيكر نيمه‏جان احد آقا را از زير خودرو بيرون كشيديم.
برو تبريز، و ضمناً مرا حلال كن و منتظر من باش.
ين پيام احد آقاست. زمزمه‏اى از درون خود مى‏شنوم كه احد شهيد خواهد شد اما نمى‏خواهم باور كنم. احد در مقابل ديدگانم مجسم مى‏شود با همان سيماى مظلوم و پيراهن مشكى كه به علامت عزاى آقا سيدالشهداء بر تن مى‏كرد، با همان صداى غمگين و دردآلود كه در عزاى آقاى خود مى‏خواند:
حسينين اولماسا هر دلده حبّى، نور اولماز
حسينين عشقى اولان دلده اؤزگه شور اولماز

آخرين گروهان غواصى در نقطه رهايى عازم خط دشمن است. تا امروز فرمانده لشكر اجازه نداده است احد به غواص‏ها بپيوندند. احد التماس و اصرار مى‏كند كه با اين گروهان حركت كند. احد از نيروهاى پخته و نمونه لشكر است، در قوت مديريت او همين بس كه در بيست و دو سالگى مسؤوليت ستاد يك تيپ را به او سپرده‏اند. فرمانده لشكر با عزيمت او به خط موافقت نمى‏كند، اما اصرار و خواهش‏هاى مكرر احد كارگر مى‏افتد. احد با چهره‏اى خندان‏تر از خورشيد لباس غواصى را بر تن مى‏كند و با من كه بى‏سيم‏چى فرمانده لشكرم و مجبور به ماندن، خداحافظى مى‏كند.
مى‏خندد و مى‏خندد. شنيده بودم كه شوخ‏طبع است، اما گويى انتظار اين شوخ‏طبعى را از من نداشت.
تازه به تيپ ما آمده است، به عنوان مسؤول ستاد تيپ. قرار است در منطقه( شيخ صله منطقه بمو ) سرپل ذهاب عملياتى انجام شود، من دارم مواردى را براى پيگيرى مى‏گويم و مسؤول ستاد تيپ يادداشت مى‏كند. همينطور كه موارد را مى‏گويم، آدرس را به او مى‏دهم: باختران...
نگاهش مى‏كنم، جدّى است. آدرس را کامل مى‏گويم و با همان لحن ادامه مى‏دهم: مى‏روى آنجا به آن مغازه و يخمك مى‏خرى و مى‏خورى، بعد مزه و طعم آن را براى من مى‏گويى تا هنگام مواجهه با نكير و منكر اگر از من سؤال كردند، بتوانم پاسخشان را بدهم.

يك مرتبه مى‏زند زير خنده و مى‏خندد.
و اكنون مسؤول ستاد تيپ يعنى احد آقا به همراه آقا مصطفى پيشقدم آمده‏اند. عمليات كربلاى پنج ادامه دارد. قرار است بخشى از نخلستان‏هاى نزديك جزيره بوارين آزاد شود، گردان امام حسين را هم بدين منظور به تيپ ما مأمور كرده‏اند. درگيرى از ديشب آغاز شده است و هنوز هم ادامه دارد. نبرد به شدت ادامه مى‏يابد و دشمن با آتش توپخانه و خمپاره ،منطقه را قدم به قدم مى‏كوبد. در حالى كه با بى‏سيم صحبت مى‏كنم، مى‏بينم كه احد آقا و آقا مصطفى قصد رفتن به جلو دارند. با اشاره پاسخ مثبت مى‏دهم. هر دو سوار بلم مى‏شوند و آرام در آب پيش مى‏روند و از نگاهم دور مى‏شوند. دقايقى نگذشته است كه خبر شهادت هر دو را مى‏آورند.

از مخابرات لشكر زنگ مى‏زنند كه احد آقا شهيد شده ، همراه با آقا مصطفى پيشقدم. روز بيست و پنجم دى ماه 1365، خمپاره‏اى در كنارشان منفجر مى‏شود و هر دو شهيد مى‏شوند.
باور نمى‏كنم. مى‏گويم: دو روز قبل احد آقا مرا راهى تبريز كرد. احد آقا شهيد شده است!.. زانوانم سست مى‏شود گويى تمام كوه‏هاى عالم بر شانه من نشسته است. برادرِ احد آقا هم زخمى شده است. زخمى شدن او را به مادرش خبر مى‏دهند. مى‏گويد: مى‏دانم احد شهيد شده است!.. همه بچه‏هاى بسيجى براى احد گريه مى‏كنند. همه اهل محل گريه مى‏كنند. پيكر بى‏سر احد را آورده‏اند. همه اشك مى‏ريزند. و مادر احد نُقل مى‏پاشد و زينب‏وار دعا مى‏كند. خدايا! اين قربانى را از ما قبول كن! اين شهيدِ حسين است، پيكر احد را با پنجاه و شش نفر از شهداى كربلاى پنج تشييع مى‏كنند.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان آذربايجان شرقي ,
بازدید : 351
[ 1392/04/20 ] [ 1392/04/20 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 500 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,601 نفر
بازدید این ماه : 1,244 نفر
بازدید ماه قبل : 3,784 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک