فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

بسطاميان,عبد الله

 

 15 اسفند 1343 ه ش در زنجان به دنيا آمد . او دومين فرزند خانواده بود . هنگامي که به سن پنج سالگي رسيد ، همراه پدربزرگش در جاسات قرآن شرکت مي کرد و قرائت قرآن را به طور کامل فرا گرفت .در سن هفت سالگي در مدرسه صاحب مشغول به تحصيل شد . تکاليفش را به سرعت انجام مي داد و سپس در کارهاي خانه به مادرش کمک مي کرد . در سال 1355 پا به دوره راهنمايي گذاشت ودرمدرسه فعلي شهيد چمران تحصيلاتش را ادامه مي داد .
بيشتر اوقات فراغتش را به قرائت قرآن در مسجد مي گذراند . در خانه نيز به مطالعه کتابهاي ديني و علمي مي پرداخت . به شنا و فوتبال علاقه داشت . او و برادرش اصغر ، افرادي اجتماعي و فعال بودند . وقتي که انقلاب اسلامي آغاز شد لحظه اي آرام نداشتند . نيروهاي امنيتي رژيم پهلوي چند بار در صدد دستگيري آنها بر آمدند ولي ناکام ماندند ، عبد الله و اصغر در تظاهرات و حمله به مراکز پايگاههاي مختلف رژيم پهلوي شرکت مي کردند . با پيروزي انقلاب اسلامي ، در سال 1358 در دبيرستان شريعتي مشغول به تحصيل شد و همزمان به خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد . با شروع جنگ تحميلي در حالي که شانزده سال بيشتر نداشت به جبهه هاي جنگ شتافت . ابتدا يک نيروي عادي بود اما با شجاعت ، لياقت و کارداني که از خود نشان داد خيلي زود به سمت معاون گردان منصوب شد . در عمليات محرم از ناحيه پا و شکم به شدت مجروح شد اما وقتي او را براي مداوا فرستادند ، پس از چند روز دوباره به جبهه شتافت . يکي از
بسيار صبور و بردبار بود و مشکلات را با بردباري تحمل مي کرد. يکي از دوستانش نقل مي کند:روزي از دفتر فرماندهي با من تماس گرفتند و گفتند که پدر عبد الله فوت کرده است . او را به زنجان ببريد و در مسير موضوع را به او بگوييد تا شب هفت در زنجان بمانيد و بعد بر گرديد . عبد الله مي تواند تا چهلم پدرش آنجا بماند . من نيز در طي مسير منطقه تا زنجان موضوع را برايش گفتم . با وجود علاقه شديدي که به پدرش داشت بسيار صبورانه بر خورد کرد. به زنجان رسيديم و ديديم که پدر ايشان را آماده تشييع و دفن کرده اند . عبد الله گفت : لحظه اي صبر کنيد تا من نماز بخوانم و بعد مراسم را انجام دهيد . آنها نيز چنين کردند . به هر حال تا شب هفت پدر عبد الله در زنجان مانديم . آنگاه من آماده بازگشت به جبهه شدم که ديدم ايشان نيز آماده شده است . هر چه دوستان و آشنايان اصرار کردند که فعلا در زنجان بمان ، زيرا روحيه مادرت چندان مناسب نيست ، در پاسخ گفت : طبق فرمان امام در جبهه بيشتر از خانه به من احتياج دارند و ما به اتفاق به جبهه بازگشتيم .
عبد الله بسطاميان از بي وفايي و عهد شکني متنفر بود و اگر به کسي وعده اي مي داد ، حتما آن را انجام مي داد . بسيار مذهبي و علاقمند به امور ديني بود و علاوه بر انجام فرايض ، در امور مستحبي نيز سعي وافر داشت .
يکي از همرزمانش درخاطره اي از او چنين نقل کرده است :
پس از فتح خرمشهر درگيريهايي پيش آمد که عبد الله طي آنها شجاعت زيادي از خود نشان داد و جانفشاني زيادي کرد ، حتي چندين شب نخوابيد تا مبادا دشمنان دوباره حمله کنند . بالا خره هنگامي که خستگي شديد بر او مستولي شد به دوستانش گفت : مي خواهم چند دقيقه اي استراحت کنم تا خستگي از تنم بيرون رود . سپس سرش را روي چيز نرمي گذاشت و خوابيد صبح که از خواب بيدار شد ديد سرش را روي شکم عراقي گذاشته است و آن عراقي از ترس اينکه مبادا تکان بخورد و کشته شود تا صبح بي حرکت ماند در حالي که مي توانست با اسلحه اي که در کنار عبد الله او را بکشد و فرار کند اما به خاطر ترسي که بر او مستولي شده بود نتوانست چنين کاري را انجام دهد . عبد الله بعد از اينکه از خواب بيدار شد عراقي را اسير کرد و با خود به پشت جبهه برد .
عبد اله بسيار شجاع بود و از عقب نشيني از مقابل دشمن به شدت اکراه داشت . زماني در جزيره مجنون ، دشمن براي مقابله با حملات نيروهاي خودي آب رود خانه را به روي نيروهاي ايراني باز کرد تا نيروهاي رزمنده مجبور به ترک مواضع خود شوند . در همين موقع از فرماندهي خبر رسيد که دژ را خالي نکنيد ، زيرا هدف دشمن خالي کردن دژ و اشغال آن است . عبد الله با وجودي که معاون فرماندهي گردان را بر عهده داشت در اين راه پيشقدم شد و گفت : من در دژ مي مانم هر کسي مي خواهد برود . بنا بر اين همه در دژ ماندند و دشمن نتوانست به هدف خود برسد .
عبد الله بسطاميان سر انجام در 24 خرداد 1364 در منطقه اي بين دزفول و انديمشک به شهادت رسيد . يکي از همرزمانش در مورد نحوه شهادت وي گفته است :عبد الله بسطاميان پيش از شروع عمليات به نزدم آمد و انگشترش را به من داد و گفت : اين انگشتر از فردا به دردم نمي خورد . به من توصيه کرد که به بچه ها بگوييد پيشاني بند ها را به پيشاني ببندند . وقتي پرسيدم که چرا چنين رفتاري مي کنيد؟ گفت : فردا صدام به دزفول موشک خواهد زد و من از خداوند خواسته ام آن موشک به ما اصابت کند زيرا مردم غير نظامي که تقصيري ندارند . 24 خرداد 1364 بود که به طرف دزفول حرکت کردند گروهي با قايق رفتند و گروهي از راه خشکي و با ماشين حرکت کردند . عبد الله از همه جلو تر بود و با عجله حرکت مي کرد به نحوي که به او گفتند : تو جلو تر از ما قرار گرفته اي و اين خطرناک است . وقتي به منطقه بين دزفول و انديمشک رسيديم ماشين ديگري در مسير به عبد الله برخورد کرد . راننده همراه عبد الله به نام زکريا بيات ، در دم به شهادت رسيد آقاي اصانلو يکي از همراهان با ديدن اين صحنه خود را به عبد الله رسانده و او را در آغوش گرفت که عبد الله او را به روح پدرش قسم داد که مرا به حالت سجده رو به قبله بگذاريد و آن شخص نيز چنين کرد . عبد الله در حالت سجده بيهوش شد او را به بيمارستان دزفول منتقل کردند ولي در بيمارستان به شهادت رسيد .
آرامگاه او در گلزار شهداي شهرستان زنجان واقع است . بعد از شهادت عبد الله برادر وي اصغر بسطاميان نيز در عمليات کربلاي 5 در 12 بهمن 1365 به شهادت رسيد .
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيو وامور ايثارگران زنجان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



آثار باقي مانده از شهيد
از خدا مي خواهم كه به ما هم آنچنان توفيق عملي و خلوص عنايت بكند كه شايد ما هم بتوانيم در آنجا حضور داشته باشيم و از كرامات و فيوضات و فضايل اخلاقي و ديگر ابعاد عالي جبهه ها بهره مند گرديم. ان شاالله دعاگوي رزمندگان باشيد به اميد زيارت كربلا و پيروزي به تمامي كشور و سراسر گيتي .

سلام به يگانه منجي عالم بشريت ولي عصر امام زمان (عج) تعالي فرجه الشريف و نايب به حقش امام خميني' اين چشم اميد محروحان و مظلومان جهان ورنجديدگان جهان است .بر او كه سلسله باطل مداران را از هم گسست و حكومت طاغوتيان را در هم شكست و با درود و سلام بر كاروان عزيزان كه بر شط خون شناورند و مرداني که از ميدان مين مي گذرند تا به معبود و محبوب خويشتن برسند. بر آناني كه از وجودشان بهار، الفت مي گيرد و با سلام بر آناني كه با پيكراني خون آلود و خسته فضاي جبهه را عطرآگين نموده اند و به آن طراوتي خاص بخشيده اند اسلام از عزمشان نيرو مي گيرد و انقلاب به همه شان برقرار مي ماند.
چه غم ديوار امت را كه دارد چون تو پشتيبان
چه باك از موج بهر آن را كه باشد نوح كشتيبان
آن نه مي باشم كه روز جنگ بيني پشت مرا
آن منم كه در ميان خاك و خون بيني سري
كانكه جنگ آرد به خون خويش بازي مي كند
روز ميدان وآنكه بگريزد به خون لشكري


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان زنجان ,
برچسب ها : بسطاميان , عبد الله ,
بازدید : 201
[ 1392/04/30 ] [ 1392/04/30 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 842 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,534 نفر
بازدید این ماه : 5,177 نفر
بازدید ماه قبل : 7,717 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک