فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات معروفخاني,ياور
سال 1338 ه ش در شهرستان ابهر به دنيا آمد . پدرش فرش فروش بود و زندگي مرفه اي براي خانواده اش فراهم آورده بود و تعبد خاصي به احکام و مسائل ديني داشت ، از اين رو ياور را از همان کودکي تحت تربيت ديني خود گرفت . ياور از 7 سالگي اقامه نماز را شروع کرد و هميشه شبها ساعت را کوک مي کرد تا مبادا نماز صبحش قضا شود . اکثر مواقع نماز را به پدرش اقتدا مي کرد . قرآن را با صوت دلنشين تلاوت مي نمود ، به همين خاطر بارها در مدرسه يا مسجد جوايزي دريافت مي داشت .
دوران تحصيل را در روستاي رشناط درنزديکي ابهر آغاز کرد و موفق به اخذ ديپلم متوسطه شد . پيش از انقلاب اسلامي ، دبيرستانها مختلط بود و پسر ها و دختر ها در کنار هم در يک کلاس حضور داشتند که مفاسدي را هم به همراه داشت . ياور براي پرهيز از مفاسد پس از پايان کلاسها صبر مي کرد تا دختر ها از مدرسه خارج شوند و سپس به سوي منزل مي رفت . ياور به همراه شيخ عباس عليخاني ،روحاني زادگاهش فعاليت گسترده اي در جهت تبليغ و ترويج دين داشت و در تشکيل جلسات قرائت قرآن و احکام مشارکت مي کرد . خواهرش درباره اين دوران مي گويد : عکسي در خانه ما بود که فکر مي کرديم عکس سيد جمال است . زمان انقلاب متوجه شديم که حضرت امام است و پدرم به خاطر اينکه نام امام را در بيرون از خانه به زبان نياوريم به ما گفته بود که عکس سيد جمال است . به گفته مادرش :ياور در دوران پيروزي انقلاب در تظاهرات و راهپيماييها شرکت فعال داشت و بيشتر مواقع با شيخ عباس عليخاني به تهران مي رفت و در جريان وقايع نقلاب قرار مي گرفت .يک با ر وقتي به تهران رفت ، زخمي شد و 10 روز بستري بود و پس از بهبودي نسبي به منزل بازگشت . ياور براي نيروهاي ساواک شناخته شده بود . يک بار که افراد ساواکي با لباس مبدل در داخل جمعيت تظار کننده حضور داشتند ، او را با چاقو مجروح کردند و بار ديگر که در محاصره آنان قرار گرفت ، مردم از پشت بام براي او چوب دستي انداختند و ياور پس از تار و مار کردن مزدوران شاه ، گريخت . وقتي به ياور مي گفتيم در تظاهرات کشته خواهي شد ، مي گفت : هر زمان انسان به خاطر انقلاب و به ثمر رسيدن آن جان بدهد شهيد است . نيت مهم است چه در خيابان باشد و چه در جاي ديگر . پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، ياور پس از اخذ ديپلم به عضويت کميته انقلاب اسلامي در آمد ولي در آبان 1360 از آن کناره گيري کرد و به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پذيرفته شد و در واحد عمليات سپاه ابهر به کار پرداخت . از اين زمان ، او بخش اعظم اوقات خود را در سپاه مي گذراند . يعقوب يار گلي يکي از دوستان و همرزمان ياور در اين باره مي گويد : در آبان سال 1360 که ياور وارد سپاه شد ، پس از مدتي براي گذراندن دوره آموزشي به پادگان امام حسين(ع) تهران رفتيم. در خلال اين دوره آموزشي ، گردان حر تشکيل شد و در بين نيروهاي حاضر دو نفر براي فرماندهي گردان پيشنهاد شدند . يکي قاسم رضايي و ديگري ياور معروفخاني . در نتيجه قاسم رضايي فرمانده گردان و ياور ، جانشين وي شد . اين گردان به جبهه سوسنگرد اعزام گرديد و در مدتي که در جبهه سوسنگرد بوديم فعالانه تلاش مي کرد .از جمله عملياتي که ياور در آن شرکت داشت ؛ عمليات بيت المقدس بود . ياور معروفخاني در تمام سال 1361 در جبهه بود و شهادت برادرش علي نتوانست او را از مناطق عملياتي دور کند . او که اينک فرماندهي محور عمليات لشکر 17 علي بن ابي طالب (ع)را به عهده داشت ، براي هدايت عمليات محرم آماده مي شد . ياور معروفخاني صبح روز 20 آبان 1361 در جريان عمليات محرم در منطقه عين خوش در اثر اصابت ترکش بسيار ريز به سر و قفسه سينه به شدت مجروح شد . ترکش اصابت کرده به سر به مغز و ترکش فرو رفته در سينه به ريه ها رسيده و ريه ها ي او را دچار خونريزي کرده بود . او را با آمبولانس به سوي بيمارستان حرکت دادند اما بين راه و در نزديکي انديمشک به شهادت رسيد . جنازه او را به ابهر انتقال دادند و در گلزار شهداي اين شهر به خاک سپردند . 14 سال بعد ، در سال 1375 گرو هاي تفحص بقاياي پيکر علي معروفخاني ، برادر او را که در عمليات بيت المقدس شهيد و مفقود الاثر شده بود ، کشف کردند و به ابهر بردند ليکن خانواده معروفخاني از پذيرش جنازه او خود داري کردند و در نتيجه او را به عنوان شهيد گمنام در مزار شهداي ابهر دفن کردند . منبع:فرهنگ نامه جاودانه هاي تاريخ (زندگينامه فرماندهان شهيد استان زنجان)نوشته ي يعقوب توکلي،نشر شاهد،تهران-1382 وصيت نامه بسم الله الرحمن الرحيم پس از شهادتم چشم هاي مرا باز بگذاريد تا بدانند که اين راه را با آگاهي و چشم باز انتخاب کرده ام و دستهايم را بيرون بگذاريد تا بدانند به خاطر دنيا به اين راه نرفته ام و دنيا پرستان بدانند که چيزي با خود نبرده ام و مشتانم را گره کنيد تا ظالمان و کافران و منافقان بدانند که جسم بي جان من نيز لحظه اي آرام نخواهد بود .ياورمعروف خاني خاطرات محسن نباتي : در عمليات بيت المقدس در جاده اهواز – خرمشهر مستقر بوديم . علي معروفخاني ، برادر ياور در يکي از پايگاه هاي ارتش در اهواز خدمت مي کرد . او به اصرار و بهانه هاي مختلف مرخصي مي گرفت و خود را به گردان حر مي رساند ، اما وقتي که به گردان آمد ، شايعه شد که گردان ما شب در عمليات شرکت نخواهد کرد و گردان ديگري به جاي آن وارد عمل خواهد شد . علي با وجود اصرار فراوان ياور از ما جدا شد و به گردان ديگري که همان شب در عمليات بود ، رفت و در عمليات شرکت کرد . ما نيز به دنبال آن وارد عمل شديم . سه روز بعد که بر گشتيم هر چه به دنبال علي گشتيم ، او را نيافتيم و ياور را دلداري مي داديم که با لاخره علي پيدا خواهد شد . اما او مي گفت : اگر برادر من شهيد شده به آرزويش رسيده است . مادر شهيد : هر سه ماه يک بار به مرخصي مي آمد . وقتي اصرار مي کرديم که بيشتر در خانه بماند ، مي گفت : خود فرمانده بايد همواره در جبهه باشد . ما که انقلاب کرده ايم بايد انقلاب را ادامه دهيم . محسن نباتي : در منطقه عملياتي دشت عباس بود که ياور معروفخاني را به همراه قاسم رضايي سوار بر جيپ ديدم . گفتم : آقاي معروفخاني به ابهر مي روم اگر نامه و يا پيغامي داري ، برسانم . کاغذ کوچکي را برداشت و چيزي روي آن نوشت اما پس از درنگي کاغذ را پاره کرد و رو به من گفت : لازم نيست . گفتم : کاش نامه اي مي دادي زيرا ممکن است بروي و شهيد بشوي و او به شدت خنديد . درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان زنجان , برچسب ها : معروفخاني , ياور , بازدید : 216 [ 1392/04/30 ] [ 1392/04/30 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
:: |
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |