فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

نوري ,ابوالفضل

 

 سال 1337 ه ش در خانه اي آکنده از رنج ، تلاش و ايمان و از پدر و مادري از تبار پاکدلان و پرستشگرالهي ديده به جهان گشود. مادر مومن و پدر متدين براي خوب بودن فرزند اولشان سنگ تمام گذاشتند و به محض از شير گرفتن، ادب و اخلاق و صراحت و شجاعت را در کامش ريختند. بردباري ، سخت کوشي و همت بالاکه از خصلتهاي پدرش بود،در شخصيت او نيز نمود پيداکرد.او در کلاس زندگي آزمون آزادي و آگاهي و درس چگونه زيستن را به خوبي برايش آموخت. در سايه چنين مراقبت هائي بود که اودر تمام مراحل عمرش چند سال از همگان پخته تر مي نمود. او کودکي بود آرام و کم حرف . شيرين کاريهاي کودکانه اش، نظر اهل خانه را به خود جلب مي کرد. يکي از شيرين کاري هايش اين بود که در چهار سالگي با تهيه کيف و کتاب و دفتر و مداد اداي دانش آموزان را در مي آورد و آرزوي رفتن به مدرسه مي کرد.
به محض رسيدن به سن هفت سالگي به دبستان صائب پاگذاشت و با تلاش و کنجکاوي که از کودکي قرين ذاتش بود، به عنوان دانش آموز ممتاز آن مدرسه شناخته شد. روزي بازرسي به مدرسه مي آيد و از دانش آموزان سوالاتي مي کند و از آنها مي خواهد که نام اديسون را روي تخته سياه بنويسند.
هيچ کدام از کلاس اولي ها نمي توانند املاي چنين کلمه اي را روي تخته بنويسند. ولي شهيد نوري به اين کار موفق شده و مورد تشويق بازرس مربوطه قرار مي گيرد . او با درجه ممتاز پاي به دبيرستان شريعتي گذاشته و در سال ششم به دبيرستان صدر جهان سابق منتقل مي شود .در اين دوره که دانش آموزان بنا به اقتضاي سن بيشتر دچار بحران روحي و فکري و اخلاقي مي شوند او با مايه هاي اخلاقي و مذهبي که از خانواده آموخته بود به مطالعات مذهبي روي آورده و با مطالعه مداوم جزوه هاي مذهبي از جمله نشريه نسل نو و جزوه هاي انتشارات در راه حق با معارف اسلامي آشنا مي شود. مطالعه ، شرکت در مراسم مذهبي و برنامه هاي مساجد او را از تحصيل خويش باز نداشته در درسهاي دبيرستان نيز به پيشرفت هاي شاياني دست يافت .ا و علم و ايمان مذهبي را در کنار هم به خوبي جمع مي کند و در خرداد ماه 1356 با معدل الف موفق به اخذ ديپلم مي شود و چنين توفيقي در درس و کتب فضائل اخلاقي و آلوده نشدن درآن شرايط بحراني جامعه و مفاسد انبوه از يک جوان دبيرستاني حکايت از ميزان بالاي عرفان واعتقاداودارد.
عشق به ادامه تحصيل در کنار کمبود امکانات مادي او را به دانشکده کشاورزي زنجان مي کشاند .او در رشته زراعت تحصيلات دانشگاهي را از مهر ماه 1356 آغاز مي کند. جديت و تلاش همچون گذشته از او دانشجوي فعال مي سازد. در همين زمان است که کار سياسي و تشکيلاتي شهيد نوري، آغاز مي شود. اين زمان مصادف است با اوج گيري نهضت آزادي بخش انقلاب اسلامي و شروع خيزش عمومي مردم مسلمان ميهنمان و داغ شدن مبارزات ومباحث سياسي در دانشگاه ها.
به اتفاق تني چند از دانشجويان همفکرش اقدام به تاسيس انجمن اسلامي دانشکده کرده و در تکوين و تداوم فعاليت هاي آن، نقش اصلي و رياست انجمن را به عهده مي گيرد. چرخ نهضت اسلامي و بحران هاي حاصل از آن شتاب مي گيرد و در موازات آن، حرکت هاي دانشجوئي نيز پر شتاب تر و حادتر مي شود و انجمن اسلامي دانشجويان دانشکده کشاورزي زنجان نيز اعتراضات و راه پيمائي و تظاهرات برعليه حکومت ستمشاهي را برنامه ريزي کرده و دراه اندازي برنامه هاي انقلابي سعي تمام مي کنند.اين گروه در اندک مدتي به محور تحولات سياسي زنجان تبديل مي شوند. آنان که از دور دستي بر تنور داغ نهضت اسلامي داشتند، شاهد نقش بسيار موثر شهيد نوري و مديريت مدبرانه اش در اين حوادث بوده اند. فاصله زماني 1357 تا1359 دوران فعاليت مستمر و تلاش بي وقفه ابوالفضل نوري در جهت تثبيت انقلاب پيروز و خونباراسلامي ايران است. بي تابي فوق العاده آن بزرگوار براي مقابله با مخالفين انقلاب و گروهک هاي شرقي و غربي است. در طي اين مدت با پذيرش پست ها و مسئوليت هاي مختلف در نهادهاي گوناگون، سعي مي کرد تا دين خويش را به ميهن اسلامي و شهيدان انقلاب و رنج کشيده هاي اين مرز و بوم ادا سازد. او آسودگي خود را در عدم مي دانست، لذا روح ناآرام و پر طلاطمش جز با تلاش آرامش نمي يافت. در کميته فرهنگي جهاد سازندگي جهت آگاهي توده هاي شهري و روستائي بي تابانه مي کوشيد و با عضويت در کميته برق اين نهاد، مي خواست روشني بخش روح و جانشان باشد. عضو شوراي مرکزي اتحاديه انجمن هاي اسلامي زنجان شد، و در آنجا چراغي شد براي روشنگري دانش آموزان. سپس مسئوليت انجمن اسلامي را در مسجد موسي بن جعفر (ع) به عهده گرفت و در کنار کار فرهنگي و روشنگري مردم منطقه به اتفاق دوستان و هم فکرانش، اولين شرکت تعاوني مصرف محله را بنيان گذاشت. سپس به سپاه رفت و با پيوستن به جمع سبزپوشان با پاسداري از دست آوردهاي انقلاب در پست هاي مختلفي به تقويت ارکان اين نهاد نو پاي انقلابي پرداخت. مسئول اعزام نيرو شد و مسئول ستاد و زماني نيز مسئول برنامه راديوئي سپاه. در مدت زود گذر کارش در راديو، در تثبيت و بازشناسي هويت و فرهنگ در حال نسخ زنجان اهتمام زيادي کرد. با شروع جنگ تحميلي شهيد نوري که دانشجوي سال آخر دانشکده کشاورزي زنجان بود. با احساس مسئوليت شرعي رو به ميدان هاي جهاد و ايثار نهاد و با وارد شدن در جمع جانبازان ستاد جنگ هاي نا منظم سردار شهيد، دکتر چمران، در عمليات طريق القدس (شکست حصر آبادان) شرکت نمود. اين نخستين تجربه جنگي آن بزرگوار بود که وي را سخت شيفته فضاي ملکوتي جبهه ها نمود و اين راهي بود که با پاي نهادن در آن به لقاء ا... توفيق يافت. پس از اين عمليات شهيد به شهر خود بازگشت و با عنوان مسئول اعزام نيروي سپاه به فعاليت هاي انقلابي خود ادامه داد. داشتن مسئوليت هاي ستادي وي را از جبهه و جنگ غافل نساخت. با توجه به روح پر شور و فکر پر شعور و دلي آکنده از ايثار، در هر بار که اعزامي در کار بود، به بهانه اين اعزام خود نيز راهي جبهه شده و ضمن شرکت در عمليات ، دين خود را به دوستان شهيدش ادا مي کرد. پس از چند بار شرکت در عمليات ، سرانجام در تاريخ 22/1/1362 در عمليات والفجر يک در آزمون عشق، افتخار توفيق يافت و به فيض عظماي ديدار معبودش شتافت و به جمع ياران محبوبش پيوست.

او در فعاليتهاي انقلابي و بعد از انقلاب با مهارت تمام در متن حوادث و با پويايي تمام حرکت کرد و هرگز خط صحيح انقلاب را وا نگذاشت. تا آخرين دم در خط مستقيم نهضت اسلامي سربازي فداکار ماند در جايي که پيل تنان سياست باز در آزمون انقلاب قافيه ها را باختند، او با درک صحيحي که از شرايط و تحليل درستي که از جريانات داشت، تابلوئي بود براي نجات ياران و دوستانش . او از نظر خصلت هاي مردي، جواني بود صبور و شجاع و متين و صريح، هرگز دروغ نمي گفت و دو روئي پيشه نمي کرد .سخت مقاوم بود و بسيار کنجکاو و پر توان، چهره اي خندان داشت و سخنانش نقل مجلس دوستانش بود. شوخ طبع و جسور بود. با کوچکترها بسيار مهربان و با بزرگتران رفتاراش محترمانه بود. به تمامي دوستانش محبت مي کرد و غم فراق هر کدام از آنان را زخمي بر دل خويش مي دانست, شايد تلخ ترين حادثه زندگيش, متأثر شدن از شهادت, شهيد اصغر نجفي بود. هر بار که به ياد خاطرات آن شهيد مي افتاد آثار غم جدائي بر چهره اش آشکار مي شد.
پانزدهم فروردين سال 1362بود که آخرين خداحافظي را نمود و به قصد شرکت در عمليات براي هميشه, جاي خود را در جمع خانواده خالي نمود. او در اين سفر هدفش را سرزدن به بسجيان اعزام شده از سپاه زنجان اعلام کرد ، پس از ديدار با آن عزيزان, وقتي از قريب الوقوع بودن عمليات والفجر 1 با خبر مي شود, در بازگشت به زنجان تأخير کرده و در اين عمليات غرور آفرين با حماسه سازان جبهه شرکت کرد. و در همين عمليات شهد شهادت را سر مي کشد. ايشان در خانواده محور مسائل و وزنه اي در جمع نزديکان بود. او پناهگاهي پر مهر براي برادران و خواهران کوچک و مشاوري امين و پخته براي پدر و عصاي دست مادر زحمت کش و مهربانش بود. او به عنوان فرزند بزرگ خانواده آنقدر براي مادرش عزيز بود که آن والده پرمهر غم فراق وي را نتوانست مدت زيادي تحمل کند و با بي تابي تمام براي يافتن گمشده اش رهسپار ديار ابديت شد.

تسلاي دوري از آن عزيز, عظمت هايي است که آفريده و خاطرات غرور آفرين است که از خود به جاي گذاشته. او از ميان اولياي بزرگ الهي, سخت شيفته علي (ع) و دلباخته عدالت آن بزرگوار بود. هميشه از آن بزرگ مي گفت و با جملات و خاطرات او زندگي مي کرد. روزي در حين کار در کارگاه قند شکن سازي پدرش به برادرش مي گويد: آيا مي داني بهترين آرزوي من چيست؟ برادر را که وي را يک دوست مي دانست با شوخي مي گويد: واضح است تو تازه عقد کرده اي و آرزويت اين است که نامزد خود را ببيني. او با تبسم پاسخ مي دهد نه داداش خيلي پرت رفتي, من آرزويم اين است که يک بار علي (ع) را ببينم و آنگاه شهيد شوم. خوش به حال او و گرامي باد ياد او که چه نيتي صادقانه داشت خداوند نيز اجرصداقتش را داد و به آمال و آرزوهاي بزرگ تري رسيد. آرزويي جز ديدار با مولاي خود علي (ع) و تمامي اولياي بزرگ الهي در بهشت رضوانش.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيو وامور ايثارگران زنجان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



خاطرات
همسرشهيد:
در مبارزات عليه طاغوت به طور فعالانه شرکت داشتند, در انجمن اسلامي دانشکده يکي از عضوهاي فعال بودند و در تحصن ها و راه پيمائي ها هميشه پيش قدم و از برنامه ريزان اين تجمعات بودند. همين طور همگام با شروع انقلاب فرهنگي در دانشگاه ها در سال 1359 پيشتاز بودند, همان طوري که دانشجويان پيرو خط امام واحد هاي ترم خود را حذف کردند و از امتحان دادن امتناع کردند. ايشان نيز به تحصيل ادامه ندادند. در مدت تعطيلي دانشگاه ها, و حتي بعد از باز گشايي دانشگاه ها ايشان در سپاه فعاليت داشتند و در اکثر عمليات ها حضور داشتند.
از نظر اخلاقي و اعتقادي متدين و معتقد به اسلام, پيرو خط امام (ره), در مقابل پدر و مادر خاضع و فروتن با رفتاري ملايم بود نسبت به رياست و تجملات دنيا بي علاقه بود حتي حقوقي که از سپاه دريافت مي کردند مبلغ ناچيزي از آن را براي خودش نگه مي داشت و آن را در ميان کساني که خود مي دانست توضيع مي کرد. هميشه آرزوي شهادت را در دل مي پروراند و عکس هم سنگرهاي خود را روي ديوار نشان مي داد و مي گفت وقتي من اين ها را مي بينم, اين ها که سنشان کم بود و روي زانوي من به شهادت رسيدند, از خودم شرم مي کنم که چرا زنده ام, دوست داشت جزو شهيدان گمنام باشد. آخرين باري که به جبهه رفتند در عمليات والفجر يک در فروردين ماه سال 62 بود. که بدون برنامه ريزي قبلي, شنيده بودند که قرار هست عمليات باشد به جبهه رفتند, آخرين بار روز 14 فروردين ماه سال62 من ايشان را ديده بودم, و جهت تحصيل در دانشگاه تبريز به تبريز رفته بودم, و از رفتن ايشان به جبهه بي خبر بودم, وقتي هم به جبهه رفته بودند به مادرم سپرده بودند که به من بگويند که جهت فرستادن پول به بسيجي ها به تهران رفتند و ظرف چند روز برمي گردند.
تا اين که يک ماه بعد از عمليات, خواهرشان آمده بود به منزل, به مادر اطلاع داده بود که ابوالفضل شهيد شده, و بعداً اورا مفقود الاثر اعلام کردند, ما در مقابل اين مسئله چکار مي توانستيم بکنيم براي کسي که به عالي ترين درجه معراج خود رسيده بود، درجه اي که بالاترين هدفش بود و بس. در مقابل اهداف الهي شان هم چيز ديگري پوچ و بي معني بود. اما به مسئولين محترم سپاه عرض مي کنم که نگذارند ياد اين عزيزان, که بدون هيچ چشم داشتي جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و خون خود را به خاطر پايداري اسلام و هموطنان شان ريختند تا اينکه آنها ماندند و امروز اين چنين آسوده خاطر به زندگي خودشان ادامه مي دهند, به ورطه فراموشي سپرده شود.
در چنين برنامه هائي ياد اين عزيزان زنده شود. و از خانواده هايشان که عزيزان شان را تقديم اين انقلاب کرده اند قدرداني و سپاس به عمل آيد و نگذارند که اين خانواده ها فراموش شوند و در يک جا راکد مانده و خداي نکرده انگشت ندامت بر دندان گيرند. و بر عکس انقلاب به دست کساني بيافتد که اصلاً بوئي از انقلاب, جنگ, شهيد و غيره ... نبرده اند.
اولين مراجعه از طرف بنياد شهيد، واحد مدد کاري در هفته معلم در تاريخ 18/2/74 به خاطر قدر داني روز معلم صورت گرفت . لازم است که از خانواده هاي اين عزيزان حمايتهاي مادي و معنوي بشود.

محمد اوصانلو :
شناخت من از ايشان از شروع انقلاب بود که با او آشنا شدم. تا آنجا که مي توانستم دلم مي خواست با او باشم .زماني در سپاه فعاليت چشمگيري داشتند همچنين در پايگاههاي مقاومت بسيج فعاليت داشتند. فرد با سوادي بودند دانشجوي سال دوم بودند و از نظر سطح علمي بالا بودند. کلاسهاي متعددي را اداره مي کردند .در سال 1359-1360 کلاس هاي عقيدتي سياسي احکام و اخلاق اداره مي کردند .هر جا که او صحبت مي کرد همه عاشقانه در جلسات شرکت مي کردند. از جمله افرادي بود که يکي دو جا را بنيانگذاري کرد از جمله پايگاه موسي بن جعفر(ع
) به عنوان انجمن اسلامي بنيانگذار کردند در آنجا کلاسها را شروع کردند. جوانان را جمع کردند پايگاه شهيد مطهري ( کتابخانه شهيد عزتي ) داير کردند در خصوص به کار گيري جوانان نقش مطلوبي داشتند. در سال 59 در پايگاه شهيد مطهري چيزي نبود يک بخاري چوبي بود که براي خريد چوب هم هزينه اي نبود بچه ها را تشويق مي کردند از بيابان چوب جمع مي کردند . اولين دعاي توسلي که در پايگاه شهيد مطهري خواند توسط ايشون بود در هفته هاي اول 2 يا 3 نفر بودند بعضي از برادر ها مي گفتند کسي نيست مي گفت شما بياييد دعايتان را بخوانيد کاري نداشته باشد به مرور درست مي شود. همان طور هم شد چون با نيت پاک و اخلاص اين کار را شروع کرد بيش 14 سال است که خواندن دعاي توسل ادامه دارد .در خط ولايت بود. امام را عاشقانه دوست داشت. سرباز واقعي ولايت بود. در درگيري با منافقين نقش مهمي داشت مخصوصاً در بحث هاي آنها که مسائلي را مطرح مي کردند که مسئله ساز بود، مي توانستند جوانان نا آگاه را به طرف خود بکشانند با بحث هاي گسترده اي که مي کرد جواب آنها را مي داد و از انحراف جوانان جلوگيري مي کرد .مطالعات عميقي داشت وقت خودش را بيهوده به هدر نمي داد .وقتي به کتابخانه هايي که در مساجد بود مي رفتند کتابهاي انحرافي را تصفيه مي کردند . در پايگاه راه آهن نقش مهمي داشتند .هم فرهنگي بودند هم رزمي و نظامي هميشه با لباس فرم کار مي کردند براي لباس پاسداري ارزش قائل بودند .در عمليات محرم فرمانده گروهان بودند نيروهايي که به کار مي گرفتند رادوستشان مي داشت. آنهاهم تا آخرين لحظه با او بودند .فرد بسيار مدبر و مدير بود. از لحاظ ايثار و شجاعت او را با سران سپاه مثل شهيد رستمخاني مقايسه مي کردند. بدون ترس در همه صحنه ها حاضر مي شد. نماز هاي ايشان طوري بود که ما غبطه مي خورديم .حالت معنوي خاصي داشت. جاذبه عجيبي داشت، کمتر دافعه داشت .در مراسم ،دعا را خودش مي خواند ،خيلي ساده مي خواند ولي مجلس خيلي آشفته مي شد. نظم و انظباط ايشان چشمگير بود اگر به کسي قولي مي داد حتماً عمل مي کرد. براي خانواده شهدا احترام خاصي قائل بود. بسيجي ها را عاشقانه دوست داشت . در عمليات والفجر 1 در لشکر حضرت رسول فرمانده گردان بود ما هم رفتيم گردان ايشان را پيدا کنيم و در عمليات با آنها باشيم ولي نتوانستيم پيدا کنيم بعد هم معلوم شد در همان عمليات والفجر 1 مفقود شدند خيلي گشتند ولي متأسفانه هيچ چيز پيدا نکردند .

سيد علا موسوي :
در برخورد اول سيماي ايشان بنده را به خودش جذب کرد، محکم صحبت کردنش و اينکه هميشه کتابي زير دستش بود و هر وقت صحبت مي کرد شاهدي را از کتاب جستجو مي کرد تا در تأييد صحبتش بياورد. دانشجويان را تحريک مي کرد که بيايند در صحنه مبارزات سياسي بمانند و مي گفت که ما از آنچه از جمهوري اسلامي فهميديم به خاطر آن هم از هر نوع فداکاري دريغ نخواهيم کرد. يک بار که ايشان در ستاد انتخاباتي بني صدر وارد شدم من ايشان را ملاقات کردم و گفتم که اين کار ، کار شما نيست و ايشان گفتند من تا آنجا که بدانم اين کار درست است دنبالش هستم اگر ديدم درست نيست رهايش خواهم کرد. مثل آن کسي که ( الذين يستمعون القول و يتبعون الاحسن ) بودند و روزي که احساس کرد اين کار درست نيست رها کرد.شايد اولين دانشجويي بود که لباس بسيجي را به تن کرد و به جبهه رفت .
انسان متعبدي بود. فرد ذاکر و اهل نماز بود همه چيز را مي شد در ايشان ديد . واقعا سيمايي داشت که همه را به خودش جذب مي کرد . اين را واقعا عرض مي کنم جاذبه و دافعه اش اين طور بود که من ايشان را ولو مخالف در جريان هايي مي ديدم اما خيلي دلم مي خواست دست ايشان را صميمانه بفشارم .
خانواده اش را هم متأثر مي کرد از حرکات خودش خصوصاً برادرانش و هر چيزي را به جا ياد داشت مي کرد و در مورد مقالات سياسي بسيار حساس بود و مي گفت اين راهي است براي همه ما ها که حساسيت در رابطه با مسائل سياسي کشور و خون شهدا را آموزش ببنيم. وقتي که ايشان راهي جبهه شد واقعاً بدون کوچکترين مقام وپست به اين راه رفت و وقتي مفقود الجسد شد و پيدا نشد من به يک رمز اشاره مي دانستم که ايشان مي خواستند مفقود الجسد باشند و اين اشاره در رمز ايشان در اين رابطه چيزي است که ما نمي توانيم بيان کنيم خداوند ايشان را جزء شهداي صدر اسلام قرار دهد

دکتر حسين صادقي :
يک سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، با مشاهده روحيات مذهبي در ابوالفضل من به اتفاق دکتر عصفوري (رئيس کنوني جهاد سازندگي زنجان) و مهندس داور پناه (رئيس منابع طبيعي زنجان) و آقاي محمد رضا جميلي که بعدها در دوران جنگ در اسارت عراق بود، به اين فکر افتاديم که از وجود او براي شرکت در انجمن مخفي خود بهرمند شويم. خود او نيز افکار خاصي در اين زمينه داشته و با همکاري افراد ديگر در صدد به راه اندازي محافل مخفي بود.

برادرشهيد:
يک شب احساس کرديم صداي ضعيفي از جانب در به گوش مي رسد. ابتدا فکر کرديم که وزش باد، در را به صدا در آورده است اما با کمي دقت به نظرمان رسيد که کسي در پشت در است. به سمت در رفتيم و در را باز کرديم متوجه شديم که ابوالفضل با تني رنجور در پشت در افتاده و بر اثر جراحت ناشي از شکنجه قادر به زدن در نيست.

دکتر صارمي :
ايشان آدم قرص و محکمي بود ولي به لحاظ سليقه اي و رفتار اجتماعي بسيار مهربان بودند. به همين خاطر وقتي به جهاد دانشگاهي مي آمد، همه را نگه داشتيم اما ايشان را نتوانستيم نگه داريم. اما در يک ماهي که در اينجا بود تبليغات گسترده اي انجام داد و در و ديوار دانشگاه زنجان را شعار نوشت که الان هم هنوز آن نوشته ها باقي است و هميشه در صدد بود که کار جديدي انجام دهد لذا روزنامه ديواري مي نوشت. گاهي اکيپ کوهنوردي راه مي انداخت اما با وجود اين به خوبي درس مي خواند و با وجود مطالعه زياد از لحاظ درس رياضي و فيزيک درسش بالا بود و خيلي از استاد سوال مي پرسيد که نشان از هوش بالاي او داشت.

غلامرضا جعفري :
ابوالفضل در سفارش به نظم و انضباط اصرار بسار داشت و در عمل نمودن به عهد خيلي جدي ود. يادم هست دو نفري براي گشتي در شهر يک روز صبح قرار گذاشته بوديم که اتفاقا آن روز باران شديدي مي باريد. ايشان با دوچرخه بر سر قرار حاضر شد. زير باران تند، در حالي که بر ترک دوچرخه ايشان سوار شده بودم به قرار خود عمل کرديم.

محمود نوري ،برادرشهيد:
من وقتي سوره ي کوچکي را حفظ کرده بودم ابوالفضل براي تشويق هديه اي گرفت که يک کره ي جغرافيا يي بود. او هدايايي مي گرفت که غناي روحي براي کودکان داشته باشد. مثلا اگر اسباب بازي مي خريد تاکيد داشت که با آن فکر بچه ها فعال شود.

دکتر حسين صارمي :
او در شرايطي که خانواده اش به علت انحلال شرکت بيمه محل کار پدر، در تامين نيازهاي اساسي زندگي خود دچار مشکل بود، از طريق کارگري در يک کارگاه کوچک چاقوسازي به خانواده خود که در يک منزل کوچک 30 متري زندگي مي کردند، کمک مي کرد. اما با اين وجود، يک بار نيز تمامي حقوق دو ماهه خود را به يکي از برادران پاسدار که در امر ازدواج دچار مشکل شده بود پرداخت کرد. خلاصه حاضر بود از نيازهاي خود چشم پوشي کند و آسايش ديگران را تامين کند.

برادرشهيد:
روزي از پايگاه راه آهن به منزل باز مي گشتيم که با فرد جواني مواجه شديم که به علت نداشتن هزينه مسافرخانه، مجبور شده بود در خيابان و روي يک کارتن مقوايي بخوابد و ابوالفضل پس از آگاهي از ماجرا تمامي موجودي خود را به او داد و پس از چند لحظه به من گفت تو همين جا بمان تا من برگردم و آنگاه متوجه شدم که ساعت مچي خود را نيز به آن جوان روستايي داده است.

يکي از دوستانش تعريف مي کرد:
روزي با موتور به سمت سپاه رهسپار بود که 4 تن از منافقان او را دستگير کردند. او در اين فاصله از آنها خواست تا به او مهلت دهند تا موتور سپاه را باز گرداند و پس از آن خود را به آنها بسپارد آنها که سابقه نيک عهدي او را مي دانستند پذيزفتند و او بدون آن که به کسي چيزي بگويد موتور را به محل سپاه باز گرداند و پس از آن به تنهايي با بهره گيري از توان رزمي با ورزش کونگ فو با آنان درگير شد که در اين درگيري تنها گوشه چپ عينکش شکسته شد.

برادرشهيد:
او براي بيان اهميت درس و تحصيل به ما مي گفت: شما هر روز مکاني را که با بيت المال مسلمين داير گرديده، اشغال مي کنيد. چه بسا افرادي در مناطق دور افتاده باشند که از شما شايسته تر و مستعد ترند و تنها به دليل محروميت از امکانات توان دسترسي به اين امکان را نداشته باشند. حال که چنينن است اين شماييد که بايد در کار خود جوي بوده تا مديون ديگران نشويد.

دکتر صارمي :
ابوالفضل هميشه مي گفت ما وظيفه مان فقط اين نيست که کار فيزيکي انجام دهيم و صرفا کار فيزيکي انجام شود. بارها گفته بود بياييد با همديگر يک شوراي ايدئولوژيک راه بياندازيم. اطلاعات ديني و مذهبي مان را زياد کنيم تا يک پشتوانه قوي داشته باشيم، يعني هم توصيه به کار مي کرد و هم توصيه به فعاليت و جنب و جوش. مثلا يک بار مسئله آموزش نظامي مطرح شد همه اعضاي هيئت علمي دانشگاه را به آموزش کشاند و خودش همه اعضاي هيئت علمي را آموزش نظامي مي داد و وقتي که در پوشش نظامي مي رفت بسيار سختگير و خشن و جدي بود!

محمود نوري، برادرشهيد:
روزي که برادرم به سالن ورزشي مي رفت مرا نيز با خود برد. در راه که مي رفتيم، گفتم: چرا اين قدر به جبهه مي روي؟ ديگر نرو! گفت: چه کنم؟ گفتم ادامه تحصيل بده. گفت:
در مدرسه کس را ترسد مقام توحيد
منزلگه مردان خدا بر سر دار است

دکتر رحيم اشتري :
ساعت 11 شب بود که شنيدم کسي در مي زند تا من بروم در را باز کنم صداي رگبار گلوله آمد و به دستگيره در خورده بود. من با عجله دويدم در را باز کردم. ديدم ابوالفضل است. با حالت آشفته پرسيدم که چه خبر است؟ ابوالفضل با آرامي و تمسخر و خنده گفت: منافقين بودند، اما عمر باقي بود. آمد داخل و من در اين فکر بودم که ايشان را چطور شب نگه دارم. گفتم که مي زنند گفت: آقاي رحيم، آن تير را که انداختند نخورد مطمئن باش که عمر من تمام نشده بود. اگر عمر من تمام شود چه شب را اينجا بمانم چه جاي ديگر تمام خواهد شد.

غلامرضا جعفري :
در مرحله سوم عمليات محرم که مقصد آن شهرک زبيدات بود با آقاي نوري، نماز را سر پا خوانديم و پس از رسيدن به جاده به هنگام صبح در آنجا مستقر شديم و شب هنگام پشت جاده آسفالته به زبيدات رسيديم که تلويزيون در همان شب اين صحنه را نشان داده بود. در اين شرايط ابوالفضل نوري، فضل الله رفيعي و مهرداد سلطاني با يکديگر بودند.
صبح روز بعد، ابوالفضل گفت: در خواب ديدم که يک خمپاره به دست چپ و يک ترکش به اندازه يک مشت نيمه باز به زير دست و سينه ام برخورد کرده است. مهرداد و فريد هم به شدت مجروح شده اند.
به هنگام ظهر در خط مقدم و درست روبروي شهرک زبيدات ديدم که شهيد عبد الله بسطا ميان جلوي برانکاري را گرفته و ابوالفضل نوري که سمت راست بدنش به شدت زخمي شده و به شدت از آن خون مي آمد حمل مي کرد. مهرداد سلطاني هم قطع نخاع شد و فضل الله رفيعي هم که به فريد معروف بود شهيد شده بود. به اين ترتيب روياي صادقانه ابوالفضل عينا تعبير شد.

غلامرضا جعفري :
فيلمي را از تلويزيون عراق ديده است که در آن ابوالفضل با لباس پلنگي در حالي که لبخند هميشگي خود را بر لب داشته و انگشت خود را به علامت پيروزي بلند کرده بود، ديده است.
برخي نيز معتقدند در عمليات والفجر 1 رژيم عراق با استفاده از اسلحه آتشزاي فوگاز به نيروهاي ايران حمله ور شد و احتمال داده اند که شايد اين گاز آتشزا که به گونه اي شخص را مي سوزاند که اثري از و باقي نمي ماند، ابوالفضل را در کام خود فرو برده باشد.


آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
بنام خدا
شهيد الگو ونمونه است. پس هر الگو و نمونه اي در ظرف شهادت نمي گنجد. الگوهاي ايثار،گذشت، مقاومت، توا ضع، احسان، فضيلت، جوانمردي و... الگوهاي مثبت و سعادت آفرينند. بر عکس الگوهاي نفاق، کينه، خودخواهي، بي تفاوتي، شرارت، خباست و... الگوهاي منفي و شقاوت زا هستند. شهيد الگو و نمونه اي از نوع اول است که موجب افتخار اسلام و پشتوانه نيرومندي در حيات يک ملت و کشور مي باشدکه ابوالفضل نوري يکي از اين ستاره هاي دنباله دارآسمان افتخار ايران بزرگ است. شهيد عاشق خدا و خدا مشتري اوست. شهادت شهيد پيام دارد و مهم ترين پيامش امر به معروف و نهي از منکر است. براي شهيد هيچ چيز با اهميت تر از ديدن خدا و تقواي الهي نيست. چنانچه در کتاب داستان راستان استاد شهيد مرتضي مطهري آمده است: اين وصيت، آخرين وصيت علي (ع) است. و موقعي اعلام شده است که علي (ع) به خاطر ضربت شمشير ابن ملجم در بستر بيماري آرميده است. در چنين حالتي ما با چهره درخشان علي (ع) روبرو مي شويم که هم جنبه هاي مختلف مکتب را در نظر دارد و هم بدون توجه به اينکه مرگ او نزديک است در چنين شرايطي ارشاد مي کند که من تو را و همه فرزندان و اهل بيتم را و هر کس که اين نوشته من به او برسد به امور زير توصيه و سفارش مي کنم.
1- تقواي الهي را هرگز از ياد نبريد. کوشش کنيد تا دم مرگ، به دين خدا باقي بمانيد.
2- همه با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيد و بر مبناي ايمان و خداشناسي متفق و متحد باشيد و از تفرقه بپرهيزيد. اکنون به گوشه اي از زندگي و وصيت شهيدي ديگر از پيروان علي (ع) مرور مي کنيم تا معني افتخار اسلام را بهتر درک نمائيم.

سخن گفتن از شهيد کاري بس مشکل است. آن کبوتران خونين بالي که حد فاصل کفر و ايمان و دين و دنيا را با خطي از خون ترسيم کردند. آن عاشقان شرزه در دل شب، آفتاب شدند و در جمع مرده دلان سرود حيات خواندند و چون آذرخش با سخن خويش زيستند و با مرگ خويش شط سرخ حقيقت را سرخ تر و با زندگي خود ترجمان فرياد رساي شريعت شدند. آنان که از مرغان هوا پرنده تر بودند و از ماهيان دريا در بحر رزق الهي شناگرتر. سبکبالان عاشقي که در مسير وزش نسيم بهشتي بال زنان اوج گرفتند و سيمرغ وار از قله قدر گذشتند تا بر قضاي خدايي سرنهند و رضاي او را کسب نمايند . آنان را مقامي هست که به بيان نيايد و در زبان حالشان، اکتفا به گفت و شنود نشايد . که اينجا رساترين بيان دريافت آن حال است واگذاشتن قيل و قال. و چون ما نه در آن حاليم که حالشان را در يابيم پس به مقالشان مي پردازيم که آن رادمردان پهنه مردانگي را گفتار خود مترادف کردار است. آري:
چون سخن در وصف آن حالت رسيد هم قلم بشکست و هم کاغذ دريد
پس گوش جان به سخناني مي دهيم که گوينده اش، آنها را با زبان نگفته بلکه با جان عمل کرده است و آنها نه از جنس کلامند که گدازه هاي جانند. شهيدمان مي گويد: "اکنون که انقلاب اسلامي ملت قهرمان و دليرمان مي رود تا شاهد پيروزي را در آغوش بگيرد به روان پاک شهداي ميهن مان درود مي فرستيم. شهيداني که در راه عقيده و آرمان خود بسوي خدا بازگشتند. خونشان را ضامن آزادي، مستضعفين زمين قرار دادند. کشته شدند تا چون ستارگاني در گسترده آسمان ها جاودانه، شاهد لبخند فرزندان اين مرز و بوم باشند.
خواهر و برادر! اگر پيروزي انقلاب جز با تفنگ ميسر نمي شد. ادامه و استمرار آن نيز بدون گفتگو و غلو بدون نيروهاي انقلابي ممکن نبود. حال که فيض شهادت نصيب شده است، لااقل بيائيد در راه بي انتهاي تکامل که شهيدان طي نمودند، دين مان را به اسلام و ايران و شهيدان مان ادا کنيم و دستاوردهاي انقلاب را هرچه پر شکوه تر و وسيع تر سازيم" سپس ما نيز بنا بر توصيه شهيدمان حالا که توفيق حضور در جمع مهمانان و شهيدان راه خدائي را نيافته ايم، بياييد با حفظ ياد و ضبط خاطراتشان، قطره اي از درياي دين خود را به دين و ميهن و شهيدان مان ادا ء کرده و چراغي را که بر افروختند، پر فروغ تر و پرچمي را که برافراشته اند پر اهتزازتر سازيم. ستادبزرگداشت مقام شهيد


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان زنجان ,
برچسب ها : نوري , ابوالفضل ,
بازدید : 247
[ 1392/04/30 ] [ 1392/04/30 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,078 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,179 نفر
بازدید این ماه : 3,822 نفر
بازدید ماه قبل : 6,362 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک