فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

باقري,حسن (رسول)

 

 اول فروردين 1329 ه ش در روستاي والا رود زنجان در خانواده اي بسيار فقير متولد شد . پدرش کارگر کارخانه چوب بري بودو وضعيت مالي نامناسبي داشت به طوري که وقتي حسن در طفوليت به ناراحتي گوش دچار شد قادر به مراجعه به پزشک نبودند . پس از مدتي به زنجان آمدند و در خانه اي استيجاري ساکن شدند . حسن از سال 1345 تحصيلات ابتدايي را در مدرسه سعدي آغاز کرد و پس از اتمام دوره راهنمايي ، در رشته اتو مکانيک در هنرستان صنعتي مشغول به تحصيل شد . تعطيلات تابستان بنايي مي کرد دستمزد خود را به خانواده مي داد . از چهار ده سالگي خواندن نماز را به طور مرتب آغاز کرد . به نماز اول وقت اهميت زيادي مي داد ، وقتي يک روز نماز پدرش به تاخير افتاد به او تذکر داد . با شکل گيري انقلاب اسلامي به طور چشمگير در فعاليت هاي انقلابي اعم از شرکت در تظاهرات و راهپيمايي ها و شعار نويسي بر روي ديوار هاي شهر شرکت مي کرد . در سال 1357 يک روز که جهت خريد نفت رفته بود توسط مامورين ساواک مورد ضرب و شتم قرار گرفت ،با اين حال هنگامي که نفت را تهيه و به منزل آورد سهم خود را جدا کرد و به همسايگان نيازمند داد .او شبهاي سرد زمستان را با پيچيدن پتو به خودمي گذراند . مامورين حکومت شاه در زنجان تلاش زيادي کردند تا حسن باقري را به خاطر فعاليتهاي موثر عليه رژيم طاغوت دستگير نمايند ، اما هر بار به طريقي فرار مي کرد . او پس از يک سال تحصيل در هنرستان صنعتي به علت حضور مستمر و مداوم در جريان نهضت مردم مسلمان ايران ، ترک تحصيل کرد و به کارهاي انقلابي مشغول شد . با شجاعت زايد الوصفي بدون خوف از شهادت و با دستگيري در مبارزات شرکت مي کرد . در تظاهرات و راهپيمايي در چهار راه امير کبير زنجان که به دستور رئيس شهرباني وقت عده زيادي از مردم بر اثر تير اندازي نيروهاي نظامي به شهادت رسيدند ، باقري به همراه پدرش حضور داشت . او در راه گسترش انقلاب بسيار فعال بود به نحوي که براي تهيه کتابهاي مذهبي براي جوانان و نوجوانان به قم مي رفت و آنها را در اختيار جوانان قرار مي داد . اوقات فراغت خود را بيشتر با مطالعه کتابهاي مذهبي به خصوص آثار استا د مرتضي مطهري مي گذراند . پس از پيروزي انقلاب اسلامي جزء اولين کساني بود که نسبت به تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در زنجان اقدام کرد . در اين زمان با وجود اينکه از وضع مالي مناسبي بر خوردار نبود از سپاه حقوق نمي گرفت ، تا اينکه مجيد کيميا قلم – از همکارانش – به مسئولين وقت سپاه گفت : حسن ، حقوق نمي گيرد ولي شما بايد حقوق او را به خانواده اش بدهيد . باقري در ماموريتهاي مختلف از جمله اغتشاش حزب خلق مسلمان در تبريز و حزب دمکرات کردستان شرکت داشت و وقتي از ماموريت بر مي گشت ، مي گفت : از اين مردم شرمنده ام ، دعا کنيد که ان شا الله وظيفه خود را به نحو احسن انجام داده باشم . او از هوشياري خاصي سخنان و نظرات ابوالحسن بني صدر – رئيس جمهور وقت – را جمع آوري و با نظرات حضرت امام تطبيق مي داد و از عدم انطباق آنها سخن مي گفت . او به اين نکته پي برده بود که بني صدر در خط ولايت نيست لذا به شدت از او تنفر داشت . باقري در مبارزه با منافقين نيز بسيار فعال بود از جمله در يک سري عمليات تعقيب و گريز براي دستگيري يکي از عناصر آن گروهک موفق شد او را در نزديکي مسجد غريبيه دستگير و خلع سلاح نمايد و مسئولين وقت نيز آن سلاح را به عنوان پاداش به او اهدا کردند که تا آخرين ماموريت و عمليات همراه داشت .
حسن ، فردي کم حرف و جدي و داراي هيبت بود . به همين خاطر عده اي او را خشن مي دانستند ولي آنهايي که با او آشنايي داشتند او را با رافت و دلسوزي و ظرافت مي شناختند . از خصوصيات بارز او کمک به نيازمندان بود .
پوتين و يا لباسهايي را که از سپاه دريالفت مي کرد به افراد نيازمند مي داد . روزي به هنگام رفتن از محل کار به منزل با فردي معتادي مواجه شد . او را در خانه بستري کرد و حقوق دريافتي را صرف مخارج خانواده وي کرد .
اواز آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران به طور مستمر در جبهه هاي جنگ حضور مي يافت و تنها به هنگام شروع عمليات والفجر 4 که براي گذراندن دوره فرماندهي به تهران اعزام شده بود در منطقه جنگي نبود ، با وجود اين که در انتهاي عمليات خود را به منطقه رساند . او فردي پر کار و فعال بود و اوقات فراغت نداشت و در سختيها و دشواريها نقطه اتکاي رزمندگان بود . به ماديات و تشريفات به هيچ وجه اهميت نمي داد و بسيار ساده زندگي مي کرد . بنا بر نقل فضل اللهي – يکي از همرزمانش در پادگان دوکوهه – قبل از عمليات والفجر مقدماتي ، در يکي از شبها به هنگام صرف شام که غذاي گرم آماده شده بود ، او در تاريکي شب به کناري رفت و نان خشک و خمير هاي نان خشکيده را مي خورد و در پاسخ دوستش که پرسيد : چرا پيش بچه ها نمي آيي ؟ همه منتظر تو هستند . گفت : همين نان خشک برايم بس است . چون در حديثي داريم که:باقي مانده غذاي مومن شفاست .
حسن باقري در منطقه دارخوين بر اثر بمباران هواپيماهاي عراقي از ناحيه پا دچار جراحت و شکستگي شد و به بيمارستان اعزام گرديد.پايش را گچ گرفتند ولي با اين وضعيت هم در پشت جبهه نماند و در عمليات شرکت کرد و موضوع مجروحيت خود را هم به خانواده اش نگفت تا اينکه پس از بهبودي به مرخصي رفت . فرماندهان سپاه اصرار داشتند او به عنوان مربي آموزش در پادگانهاي سپاه در تهران خدمت نمايد ولي او حاضر به دوري از جبهه نبود و تنها يک دوره آموزشي را در پادگان مالک اشتر رنجان به عنوان مربي تاکتيک گذراند و بالافاصله بعد از اتمام دوره به جبهه شتافت . در اول فروردين 1362 در پاسگاه زيد بود و پس از مدتي در 11 خرداد 1362 عازم منطقه سر دشت کردستان شد . در اين منطقه شبي محل استقرارشان در يک خانه مسکوني تحت محاصره نيروهاي کومله قرار گرفت ، در حالي که تعداد آنها شش نفر بيشتر نبودند دمکراتها آنها را به تسليم شدن فرا مي خوانند . باقري به نيروها مي گويد : خشاب اسلحه هاي خود را پر کنيد و هر يک در گوشه اي از پشت بام درازکش سنگر بگيريد و همزمان شروع به تير اندازي کنيد . به دنبال اين اقدام ، ضد انقلاب بر حجم آتش خود افزود . در اين هنگام باقري گفت : بايد اين قضيه در خارج از خانه حل شود . لذا با يکي از نيروهاي داوطلب از ساختمان خارج شد و بعد از مدتي بازگشت در حالي که حلقه محاصره را شکسته و عناصر ضد انقلاب را متفرق کرده بود .
حسن باقري در 6 اسفند 1362 – يک روز قبل از عمليات خيبر – در حالي که براي ارائه گزارش و تحويل پست خود به فرمانده بعدي به سراغ سردار شهيد مهدي زين الدين فرمانده لشگر17علي ابن ابي طالب مي رفت ، مورد اصابت ترکش راکت هواپيماهاي عراقي که منطقه را بمباران مي کردند، قرار گرفت و براي بار دوم زخمي شد . ا و به کمک مصطفي بهراميون با چفيه براي جلوگيري از خونريزي ، پايش را بست و هر چه بهراميون اصرار کرد که براي مداوا و باندپيچي به موضع و سنگر آنها بيايد ، قبول نکرد تا اينکه پس از يافتن مهدي زين الدين به مداوا و باند پيچي پايش اقدام کرد .
در عمليات خيبر ، حسن باقري به همراه نيروهاي گردانش در محاصر دشمن قرار گرفتند . با تنگ تر شدن حلقه محاصره ، تير باري را از دست يکي از نيروها گرفت و به خاکريز رفت و شروع به تير اندازي کرد. در همين هنگام تيري به گلويش اصابت کرد . باپيشروي نيروهاي عراقي ، فرمانده گردان وليعصر (عج) لشکر 31 عاشورا پس از حضوري موثر در حدود 99 عمليات کوچک و بزرگ درتاريخ 7 اسفند 1362 به همراه صد و شصت نفر از نيروهايش در عمليات خيبر به شهادت رسيد .
مادرش که رابطه عاطفي و معنوي خاصي با حسن داشت قبل از اينکه خبر شهادتش برسد ، به خانواده مي گويد : رابطه با حسن قطع شده .اوبه شهادت رسيده است . جنازه حسن باقري پس از شهادت ، در منطقه عملياتي جا ماند و جاويد الاثر اعلام شد تا اينکه سال 1376 با شناسايي پلاک هويتش به شماره 1377– 1367به زادگاهش انتقال يافت و در گلزار شهداي زنجان به خاک سپرده شد .
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران زنجان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



خاطرات
رسول وزيري :
برادر بسيار عزيز و گرامي شهيد ما حسن باقري هم مثل ساير برادران عزيز ما که ياد شدند از برادران قديمي سپاه بودند. ايشان هم هميشه در مأموريتهاي سخت حضور پيدا مي کردند خصوصاً در مأموريتهاي جنگي که همه برادران ايشان را از نزديک مي شناختند. چه در غرب و چه در جنوب و با خصوصيات و روحيه و ايمان ايشان آشنا بودند . در کارهايشان خيلي جدي بودند فکر نمي کنم از برادران سپاهي قديمي کسي نباشد که با قاطعيت ايشان آشنا نباشد . يک فرمانده گردان مقتدر بود .شهيد باقري دنبال کارهاي پر سر و صدا و پر هيا هو نبود نيروي که به ايشان چه کادر و چه بسيجي تحويل داده مي شد خودشان بايد مي دانستند که وارد گردان حسن شده اند وبايد هر کار يا مأموريتي به او دادند ، به دقت و کامل انجام دهد.شهيد مي گفت هر کس که از خانه خارج مي شود بايد فکر اين را بکند که مي روم جبهه يک کاري را به ما مي سپارند بايد آن را آخر برسانم و حساسيت عجيبي روي مرخصي هاي افراد يعني مرخصي هايي که افراد واقعاً در حين انجان مأموريت مي خواستند فرضاً ضروريتي هم براي بنده نبود بنده در گردان ايشان بودم و به عنوان فرمانده دسته فرمانده گروهان حالا يک ماه از مأموريت نگذشته بروم چند روز مرخصي بگيرم ولي از اين هدف خاصي نداشته باشم ايشان مي گفتند شما آمديد به جبهه مسؤليت قبول کرديد بايد کارتان را به آخر برسانيد و وسط راه فرمانده گردان را تنها نگذاريد. مي گفت تو اگه بري برگردي حضور جدي و فعال که در کار داشتي ديگر نمي تواني داشته باشي . افرادي در گردان ايشان بود که اگر حسن باقر فرمانده گردانش نبود ،نمي توانستند تا آخر مأموريتشان را انجام بدهند. وجود ايشان در گردان وليعصر موجب کادر سازي بسيار خوب و قابل توجهي بود .نه تنها گردانش در مأموريتهاي سخت موفق شد بلکه افراد خوبي را توانستند پرورش دهند که نتيجه اين افرادي هستند که الان مسؤل و يا فرمانده موفقي هستند و انجام وظيفه مي کنند. ايشان دوره فرماندهي عالي را طي کرده بودند و علاوه بر پياده يک دوره زرهي را هم طي کرده بودند و دوره فرماندهي تانک را طي کرده بودند . در عمليات رمضان و يا بعد رمضان فرمانده تانک بودند همچنين دوره تعميرات زرهي را نيز گذرانده بودند. اميدوارم که انشا ا... خداوند اين توفيق را به ما بدهد که از خصوصيات ايشان در جبهه و در سپاه که خوب اشاره شد از اخلاص ايشان از فدا کاريهايش از مديريت فرماندهي ايشان خصوصاً از قاطعيت ايشان در ارتباط با انجام مأموريت ها مان نهايت بهره را برده باشيم .

برادر شهيد :
برادرم يک شوخ طبعي خاصي داشت دائما چهره اش جذاب و بشاش بود تا به بچه ها مي رسيد آنها را مي خندانيد . به محض اينکه به شخصي مي رسيد چيزي مي گفت که طرفش خوشحال باشد . در شرايط سخت عمليات هم اين ويژگيها را داشت . ما در عمليات خيبر به کنار سيل بند در منتهي اليه جزيره جنوبي رفتيم دقيقاً در آنجا پدافند کرديم و مستقر شديم 48 ساعت در آنجا بوديم .شب سوم گردان شهيد باقري آمدند تا جاي گردان سيد الشهدا (ع) مستقر شوند که اين گردان به عقب برگردد . آن زمان عراقي ها پاتک کرده بودند و کاملاً ما با آنها درگير بوديم نيروها را بطور پراکنده در محل گردان سيد الشهدا مستقر کردند. تعدادي در مسير پراکنده بودند شهيد باقري يکدفعه مرا ديد که در وسط ميدان بودم به جلو آمد و بيسم چي را به همراه معاونش فرستاد توي سنگر تا اينکه کنار من بنشيند . يک تير به کلاهش توي سنگر خورد و کلاهش را سوراخ کرد . آن موقع با شوخي گفت : پدر سوخته مگر نمي بيني اينجا آدم هست . گفتم : حسن دراين موقعيت هم دست از شوخي بر نمي داري؟ اين خصلتي بود که شهيد باقري داشت و هر يک از شهدا هر کدام ضمن اينکه تمام ويژگيها مثل شهامت ، شجاعت ، فداکاري و اخلاص و ايثار و تمام اين خصوصيات را داشتند که عرض کردم . شهيد باقري حساس و شوخ طبع بود .

پدر شهيد :
من مي گفتم که بعضي اوقات را در خانه بمان تا دوستان و فاميل وقتي مي آيند شما را ببينند و اخم هم نکن . به مادرش گفته بود من ديگر نمي توانم بخندم چون دوستان من تشنه لب شهيد شدند و در جبهه ها ماندند و نيامدند. حسن به انقلاب ايمان داشت و با دشمنان انقلاب با شديدترين وضعي برخورد مي کرد با دوستانش بسيار مهربان و دلسوز بود .
حسن به من مي گفت پدر : بسيجيان از طبقه پائين هستند ولي با کوشش آنها انقلاب زنده مانده است . وقتي اين حرفها را به من مي زد گريه مي کرد و مي گفت پدر اين حقوق ناچيزي که من و آنها مي گيريم آنها پول خود را براي امرار معاش به خانواده مي دهند و حتي ريالي براي خودشان نگه نمي دارند. مادر حسن به مدت 15 سال مريض بود . آسم داشت .من به حسن گفتم : حسن جان کم به جبهه برو، در نوبت خودت به جبهه برو. گفتم اگر چنين نکني حلالت نمي کنم گفت: پدر جان امام حلاليت را کنار گذاشته اند . من چندين قطره خون دارم و آنرا در اين راه گذاشته ام .حتي به او گفتم: حسن تو چند خواهر داري که بايد ازدواج کنند. حسن گفت : آنها فرزند شما هستند . من چه کاري از دستم بر مي آيد ؟ گفتم : مادرت مريض است و خيلي زحمت تورا کشيده است. او گفت : ارزش وطن بيشتر از اين حرفهاست ما بايد برويم و دفاع کنيم مادر اگر خوب شد چه بهتر اگر هم اراده خدادر رفتن اوست از دست من چه کاري ساخته است .

او در چند عمليات فعاليت چشمگيري داشت. هميشه در نامه هايش مي نوشت ما از اين ملت شرمنده ايم. ملت جبهه ها را به هتل تبديل کرده اند. ما به مادراني که با يک کمپوت ميوه علاقه خودشان را نسبت به ما ابراز مي کنند و مي گويند به غير از اين چيزي نداريم مديون هستيم .او در عمليات خيبر مفقود الاثر شد . مادرش بعد از چند سال از آن ماجرا از دنيا رفت . ما مادرش را در جايي که قرار بود حسن رادفن کنيم ،دفن کرديم. هنوز هم که هنوز است ما چشم به راه او و همه مفقودان جنگ هستيم . حسن نسبت به دشمنان خشن و تند بود اما نسبت به دوستان و اهل خانه و همسايگان بسيار مهربان و دلسوز بود . بارها اتفاق مي فتاد که با دوستانش به خانه ما مي آمدند و حرف مي زدند و مي خنديدند . در خصوص انقلاب هميشه به دوستانش سفارش مي کرد. نسبت به منافقين و دشمنان وطن و انقلاب گذشت نداشته باشيد . اين منافقين از هر فرصتي که به دست آورند بر عليه شما به کار مي گيرند . به توبه و صلوات فرستادنشان نگاه نکنيد .

تمام حقوق ناچيزي را که حسن مي گرفت در اطراف شهر صرف خانواده هاي مستحق و نيازمند مي کرد . يادم است که در زماني که برنج گران بود به مردم برنج مي دادند. حسن ديده بود که به سپاهيان برنج مي دهند . حسن ضمن اعتراض به اين عمل گفته بود که : من زني را در صفر آبا دمي شناسم که براي خريد يک کيلو برنج براي فرزندانش از اين سر شهر ميرود به آن سر شهر. چون حسن با اعتراض به آن عمل از خريدن برنج امتناع کرده بود ، دوستانش نيز به تبعيت از او از گرفتن برنج خود داري کرده بودند.

يکي از دوستانش که هم اکنون در بنياد شهيد خدمت مي کند و متا سفانه اسمش را فراموش کرده ام مي گفت : يک شب که آتش دشمن بسيار شديد بود و گلوله و خمپاره از هر طرف مثل باران بر سرمان مي باريد همه مي ترسيديم اماهيچ اثري از ترس در چهره ي حسن نبود. آن شب مثل اين که قيامت بر پا شده بود و ا زشدت آتش صداي همديگر را نمي شنيديم . اما حسن علي رغم جسه ضعيفي که داشت بسيار بي باک و نترس بود و در آنحال شعر مي خواند .



آثار باقي مانده از شهيد
بنام خدا
سلام گرم ودرود بي پايان به حضور محترم صاحب عصر و نايب بر حقش خميني بت شکن و سلام بر روان پاک شهدا و خانواده هاي صبور و بردبار شهدا .
پس از عرض سلام گرم حضورتان سلامتي جنابعالي را از درگاه خداي تبارک و تعالي خواهانم و اميدورام به لطف خداي مهربان هميشه در کارهايتان موفق پيروز خوشکام بوده و باشيد.
پدر جان سلام گرم مرا به حضور محترم مادر عزيزم برسانيد و از قول من از ايشان عذر بخواهيد که خيلي اذيت کردم و مي کنم .مادر جان انشاا... راه کربلا بزودي باز مي شود و به لطف خدا ملت عراق از زير ظلمهاي صداميان بيرون مي آيند. مادر جان سلام گرم مرا به مادر بزرگم برسانيد و همچنين به عمه ها و خاله ام پدر جان سلام مرا به خواهر هايم که خيلي دوست دارم برسانيد و همچنين برادرانم ...
پدر جان سلام مرا به تمام دوستان و آشنايان و فاميلها برسانيد .
پدر جان انشاا... به زودي جنگ از خاک ايران تمام مي شود و مردم براي صدور انقلاب زياد فعاليت مي کنند و شما از دعا به امام امت وبراي پيروزي غافل نباشد. بنده هم در حال خدمت در همان لشکر زرهي سپاه هستم و جاي هيچ گونه نگراني نيست. پدر جان من بعد از اتمام عمليات براي مرخصي مي آيم ممکن است يک يا دو ماه بکشد ديگر عرضي ندارم بجز دعا گويي .درود بر رهبر و روان پاک شهيدان 9/3/1361

بنام خدا
سلام و درود بي پايان به حضور محترم منجي عالم بشريت و سلام گرم به حضور امام خميني بت شکن زمان و سلام گرم به روان پاک شهدا به خون خفته و لب تشنه جان داده جنگ تحميلي . سلام به مادران شهيد داده که براي بارور شدن انقلاب از جوانان خود به سهولت چشم مي پوشند و سلام بر مادر اني که براي اجراي قوانين اسلام جگر گوشه خود را با انقلاب به مبارزه برخواسته است به جوخه اعدام مي سپارند .
سلام گرم و درود بي پايان به حضور محترم پدر عزيزم که اميدوارم به لطف خداوند متعال هميشه موفق و پيروز بوده باشد. سلام گرم مرا به حضور مادر عزيزم برسانيد. اي مادر عزيز که سالها زحمت مرا کشيدي و به جز اذيت چيزي نديده اي، مادرم مي دانم گذشت مادر بيشتر است اميدوارم مرا ببخشي و براي آمرزش گناهانم دعا کنيد. مادرم اميدوارم که ناراحت نباشي از دوري بنده مانند مادران شهيد داده مقاوم باشيد. مادرم هميشه اسلام را در نظر بگير نه عواطف مادري را. آن زن را ديديد که به خاطر اسلام فرزند خود را به اعدام مي دهد تا اسلام پايدار بماند. مادرم اميدوارم که به لطف خداي مهربان مانند کوه استوار باشيد در ضمن مادر جان سلام مرا به مادر بزرگم برسانيد راستي مادر جان دائي شدم يا نه برايم بنويس دائي شدم و اسمش چيست ؟
پدر جان سلام گرم مرا به برادر هايم و خواهرانم برسانيد. وجيهه خانم اميدوارم که حالتان خوب باشد و به درسهاي زينب خانم برسيد و سلام مرا به کبرا خانم و بچه هايش برسانيد و به رقيه خانم از قول من سلام برسانيد و سلام مرا به آقا روح ا... و اويس آقا برسانيد .

...سلام برادر جان آقا ابوالفضل خيلي خيلي دلم مي خواست اولين روز مدرسه رفتن تو را ببينم به هر حال اميدوارم به پيروزي اسلام شما هم در سنگر مدرسه فعاليت داشته باشيد به حرف پدر گوش کن و در انتخاب دوست دقت کن .با کساني که پدر مي گويد قطع رابطه کن. خيلي حرف برايت داشتم که وقت دير شده. زينب جان به درسهاي ابوالفضل برس و به پيامهاي امام امت گوش کن و عمل کن. پدر جان اميدوارم هميشه سلامت بوده باشيد و در امر تربيت برادرم خيلي کوشا باشيد. پدر جان از اينکه دير برايتان نامه مي نويسم عذر مي خواهم سعي مي کنم تلفن بزنم ديگر عرضي ندارم خدا يارو ياورتان باد .

پس از عرض سلام و درود بي پايان به حضور محترمتان سلامتي جنابعالي را از در گاه خدا.وند متعال خواهانم و اميدوارم که هميشه موفق پيروز باشيد. پدر جان سلام گرم مرا به تمام دوستان و آشنايان برسانيد.
پدر جان سلام گرم مرا به حضور محترم مادر عزيزو مهربانم برسانيد. مادر جان پس از عرض سلام که اميدوارم هميشه موفق وپيروز وسلامت بوده باشيد. مادر جان به تمامي دوستان و آشنايان سلام برسانيد .مادر جان اميدوارم که از گناهان من بگذريد.
براي امام امت دعا کنيد و مخصوصاً به رزمندگان و بنده حقير که هميشه در درگاه خدا روسياه بوده ام، دعاکنيد. پدر جان سلام گرم مرا به خواهران عزيزم برسانيد. به کبرا خانم با خانواده اش . به وجيهه خانم. وجيهه خانم سعي بکنيد درس بخوانيد و مسائل شرعي رارعايت کنيد . به رقيه خانم که خواهري است مهربان .به مادرم کمک کنيد و زينب خانم سعي کنيد درستهايتان را هميشه بخوانيد. پدر جان جايت خالي، اينجا هميشه آتش روشن مي کنيم و مسعود هميشه تو را ياد مي کند و تمامي برادران به شما سلام دارند. روح الله جان سلام را به برادر برسانيد .پدر جان عمليات مقدماتي والفجر شروع شده است و هميشه براي ادامه عمليات نيروهاي اسلام آماده هستند .پدر جان چند تا از دوستانم شهيد شده اند.
پدرم خونهاي که در راه اسلام از چندين قرن پيش همچنان ريخته مي شود به لطف خدا بايد به نتيجه برسد . بودجه هاي بيت المال و راه جواناني که در اين راه صرف شده بايد ادامه داده شود. پدر جان از خاطره روز غروب عمليات مقدماتي والفجر هوا آفتابي است و منطقه سرسبز و علفهاي کوچک دارند رشد مي کنند . در پايگاه نيروهاي عمل کننده براي حرکت به خط آماده مي شوند و از همديگر خداحافظي مي کنند . منظره ي خاصي است بنده با دوستان براي شناختن به خط حرکت کرديم .موقعي که با ماشين به خط رسيديم تمامي نيروهاي زرهي توپخانه و نيروهاي پياده در حال نقل وانتقال بودند . پدر جان گردانهايي که براي عمليات مي رفتند،مملو بوداز برادراني که با چهره هاي معصوم وبا دلي پر از شور عشق ميرفتند . به ياري خدا صفوفشان را به هم ريختيم و عده اي هم از برادران با چهره هاي مضلوم به درجه لقا الله پيوستند و از خدا مي خواهيم که به ما روحيه اي جنگي و خلوص نيت و صداقت عطا فرمايد .
از خدا مي خواهيم که لياقت سرباز امام زمان شدن را به ما عطا فرمايد.
پدر جان از اينکه نتوانستم نامه برايتان بفرستم خيلي عذر ميخواهم و همه برادرا ن از جمله برادر مجيد کيميا قلم ، نادر فضل الهي ، داوود ، مسعود و تمام برادران سلام گرم دارند.پدر جان جواب نامه ننويسد چون جاي مادر حال انتقال هست. آدرس دقيق ندارم . به شايعات گوش ندهيد . حالم خوب است و بر دعا گوئي شما مشغولم. اگر بعد از عمليات عمر شد به خدمتان ميرسيم، اگر عمر نشد اميدوارم براي آمرزش گناهان بنده دعاکنيد .
به اميد پيروزي اسلام و مسلمين و به اميد اينکه خدا لطف وعنايت زيادي برما کند .
خدايا خدايا ترا بهد جان مهدي تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار .

...پدرم پنجمين سال انقلاب اسلامي را به شما تبريک عرض مي نمايم پدرم شهادت برادر قامت بيات يکي از بهترين سربازان اسلام را که اميد سپاه زنجان بود به شما تبريک و تسليت عرض مي نمائيم. خدا درجه شان را عالي نمايد و توفيق ادامه راهشان را برما عطا فرما يد.

بنام خدا
حضور پدر و مادر عزيزم
پس از سلام گرم و درود بي پايان به حضور محترم منجي و مصلح عالم بشريت حضرت مهدي و نائبش حضرت امام خميني دشمن ستمگران و سلام و درود بي پايان به روان پاک شهداي انقلاب اسلامي که با ايثار جان خود رژيم سر سپرده آمريکا را سر نگون نمودند و سلام بر شهداي صحراي خوزستان که هميشه مضلومانه با لب تشنه جان به جانان تسليم مي کنند .سلام بر جوانان صادقي که شب هاي تاريک مانند شير به روباهان سيه دل حمله برده و صفوف آنها را به هم مي زنند و سلام به تمامي خانواده هاي شهدا مخصوصاً به مادر ان شدا براي اينکه براي حفظ اسلا و پياده کردن امت محمدي در سطح جهان به قامت رعناي جوانان خود کفن کرده وبه سوي ميدانهاي آتش مي فرستند،ما در اني که تمام جوانان خود را در اين راه قرباني کرده اند.

به نام خداي مهربان
به نام خداي هستي بخش روح الله
سلام ودرود برا سلام بر پاکننده حکومت عدل الهي . سلام بر فرمانده جبهه هاي حق .سلام بر صاحب امر(عج) گيرنده انتقام شهدا . سلام گرم و درود بي پايان به رهبر کبير انقلاب و بت شکن قرن بيستم .سلام برپير جماران که تمام ملل مستضعف چشم اميد به او دارند تا با برقراري حکومت جمهوري اسلامي حق مظلومين از ظالمين گرفته شود .سلام به حضور پدر گراميم. پدر جان سلام مرا به تمام دوستان و آشنايان و خانواده مان برسانيد .مخصوصاًبه مادرم و به دو برادرم وبه دو همسنگرم برادر فضل الهي و مجيد کيميا قلم .پدر جان حتماً اين روزها به راديو گوش فرا مي دهي. اين همان بچه هاي 12 ساله و پيران سالخورده هستند که تمام محورهاي دفاعي دشمن رابا تهاجم بي امان و با ياري خدا و با ايثار خون قلبشان به سهولت شکست مي دهند و سرانجام دشمن مثل رو باه شير ديده ميدان نبرد را براي رزمندگان خالي مي کند. پدر جان خبر پيروزي پي در پي به گوشتان مي رسد، اميد وارم به زودي خبر پيروزي نهائي را شنيده باشيد . پدر عزيزم به ياري خدا بنده در يکي از گروهانهاي زرهي سپاه مشغول فعاليت شده ام و از طرف بنده خيالتان راحت باشد و هيچ ناراحتي نداشته باشيد پدر جان باز عرض مي کنم از طرف بنده خيالتان را حت باشد بنده جايم خوب است و تنها جايي که آرام بخش من است، همين جا است. فقط براي امام امت دعا کنيد. براي پيروزي اسلام ومسلمين و براي رزمندگان اسلام و فرج حضرت و لي عصر (عج) دعا کنيد . پدر جان زياد اذيتتان کردم مخصو صا موقع آمدن اميد وارم مرا ببخشي. پدر جان روزهايي داشتيم سنگر مي کنديم که به ياد سليقه شما افتادم که شما در کارهاي ساختماني خيلي سليقه داشتيد .براي فرمانده تعريف کردم. پدر جان باز سلام مرا به تمام دوستان، آشنايان و به خصوص به مادرم و خواهرانم و مادر بزرگم برسانيد.
پدر جان باز سلام گرم ودرود بي پايانم را به برادرانم، عزيزان آقاي نادر فضل الهي و مجيد کيميا قلم برسانيد .متاسفانه اين بار هم خبر شهادت يکي از برادرانم را که يکي از عضو هاي بهتر و موثر سپاه بود شنيدم خيلي خيلي ناراحت شدم. همان برادر اکبر منصوري شبي که من مي خواستم به سر دشت بروم در خانه ما بود. شهادت ايشان را براي شما و به مردم زنجان تبريک و تسليت عرض مي نمايم. در نيمه شبهاي جمعه بر سر قبر اين شهيدان برويد. پدرم برايم دعا کن تا خدا مرا از سربازان ولي عصر(عج) به شمارآورد .حتما دعا کنيد .
خدا يارو ياورتان باد.

سلام گرم و دورودي بي پايان حضور منجي ومسلح عالم بشيريت مهدي(عج) و سلام گرم و درود بي پايان به حضور مبارک آن پير جماران خميني بت شکن و ابراهيم زمان ،به زانو در آرورنده ابر قدرتهاي پوک .سلام به روان پاک شهدا. سلام بر خانواده هاي شهدا .

...امروز به اهواز آمدم البته بيش از 5 يا 6 ساعت در اينجا نمي مانم اما از وقت استفاده کردم برايتان يک نامه بنويسم .از مطلب دور افتادم نامه شما به دستم رسيد خيلي خيلي خوشحال شدم .پدر جان آمدن امام جمعه به زنجان را تبريک عرض مي کنم. واقعا خبر خوشحال کننده بود و اميد وارم هميشه در نماز جمعه شر کت کنيد . هيچ موانعي شما را در شرکت در آن نگه ندارد. پدر جان از وضع خانواده واز وضع خودتان خيلي ناراحت هستم مخصوصا از وضع ثبت نام ابوالفضل جان که با سرنوشت او گره خورده. انشاءالله تا آن موقع مي آيم بلکه بتوانيم به ياري خدا يک جاي مناسبي ثبت نام کنيم. راجع تحصيل آن مي گويم. پدر جان انشاءالله به زودي براي زيارت کربلا آماده باشيد که عمر صدام تمام است وبه ياري خدا پيروزي نهايي نزديک است .پدر جان سلام مرا به پسر عمه عزيزم آقاي نصرت الله خاله عزيزم شيرين خانم برسان.

... ممکن است بعد از ماه مبارک رمضان به زنجان بيايم ولي اميد وارم که به جاي زنجان به کربلا برويم . پدر جان زياد وقت شما را گرفتم و لي مي خواستم برايتان از حرف دل بگويم زنجان واقعا يک زندان است .دوستان و برادرانيکه از برادرم ابولفضل براي من با ارزش تر بودند در گرماي خوزستان با لبهاي تشنه شهيد شد اند نا راحت نباشيد .
مردم حزب الله به ياري خدا از وضع غذا و وسايل استراحت جبهه را به هتل تبديل کرده اند .پدر جان به خدا آدم خجالت مي کشد از اين زنها ، يک قوطي کمپوت مي فرستد ومي گويد من هيچ چيزي ندارم اين را به عنوان ليوان استفاده کنيد .طفل کوچک از پول توجيبي خود براي جبهه کمپوت ارسال مي کند .به زمين زمان سو گند ما ازاين مردم شر منده هستيم و چگونه جواب اينها را در دادگاه عدل الهي خواهيم داد.پاداش اين ايثار مردم را فقط از خدا بخواهيد که بتوانم در مقابل اين ايثار مردم که از دريا بزرگتر است کاري به اندازه قطره اي انجام دهيم . پدر جان فقط موقع اي که به سر مزار شهدا ميرويد از طرف من حتما به سر قبر شهيد اکبر منصوري،شهيد اصغر محمدي،شهيد داود ايماني،شهيد پيروز قزلباش، سيد رضا حسيني ،شهيد ابوالفضل پاک داد و شهداي ديگر برويد.
امام را دعا کنيد و ياران امام را .
خدايا خدايا تورا به جان مهدي تا انقلاب مهدي خميني نگه دار.
پدرم سلام مرا به دو برادرم عزيزم نادر ومجيد برسانيد خيلي خيلي تشکر مي کنم.


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان زنجان ,
برچسب ها : باقري , حسن (رسول) ,
بازدید : 196
[ 1392/04/30 ] [ 1392/04/30 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,505 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,197 نفر
بازدید این ماه : 6,840 نفر
بازدید ماه قبل : 9,380 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک