فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

فتحي ,محمد رضا

 

خرداد ماه سال 1337 ه ش در روستاي قلابر سفلي در زنجان ودرخانواده اي مستضعف و مذهبي ديده به جهان گشود. دوره ابتدائي را در همان روستاي به اتمام رساند. ساده زندگي مي کرد و ساده لباس مي پوشيد. غذاي ساده مي خورد و از تشريفات بدش مي آمد . هميشه به نماز و روزه اهميت مي داد. در مکتب خانه قرآن را ختم کرد. به قرآن علاقه‌ي زيادي داشت .او با لحن خوش قرآن مي خواند. در 1/10/1358 واردبسيج شد . در اول سال 1359 که کردستان دستخوش ناآرامي واختشاش ضدانقلاب ودشمنان مردم شده بود، به آنجا رفت تا در کنار رزمندگان ارتش وپاسدار به دفاع از کشور بپردازد.
پس از ورود به کردستان به جبهه سقز رفت.اودر آنجا درکنارفرماندهان کردستان مانند شهيد بروجردي وشهيد صياد شيرازي به مبارزه بي امان با مزدوران و وطن فروشاني همت گماشت که قصد براندازي نظام نوپاي اسلامي راداشتند. پس از مدتي به زنجان برگشت ودوباره به جبهه هاي غرب مراجعت نمود.اودر تاريخ11/7/1360 که عمليات پاکسازي شهر بوکان از وجود خائنين وضد انقلابيون شروع شده بود،فرماندهي بخشي از اين عمليات را بر عهده داشت که بادرايت وتصميم گيري مقتدرانه به خوبي از عهده آن برآمد.در آن سالهاي سخت وطاقت فرسا در هرجاي کردستان مظلوم ،نام محمد رضا فتحي بود ضد انقلاب به سوراخ مي خزيد وجرات اذيت و آزار مردم رانداشت.سرانجام اين اسطوره ي ملي پس از مبارزات بي امان با دشمنان ايران واسلام در کردستان به شهادت رسيد تا مزد کوششهاي مقدس خود را از خداي بزرگ بگيرد.
منبع:پرونده شهيد درسازمان بنياد شهيد وامور ايثارگران زنجان ومصاحبه باخانواده ودوستان شهيد



وصيتنامه
...از پدرم ميخواهم وقتي که من شهيد شدم جسد مرا در قلابر سفلي دفن کنند. که شايد اهل روستاي ما به خودشان بيايند و با هم ديگر دعوا نکنند و نماز جماعت را در روستا برگزار کنند. آن کساني که نماز نمي خوانند روحانيون به آنها نصيحت کنند که نماز بخوانند. ديگر وصيت ميکنم که فرزندم را به مکتب خانه بگذاريد تا در آينده به اسلام و کشور خود خدمت کند. از پدرم مي خواهم وقتي که من شهيد شدم، گريه نکند، چرا؟ که وقتي امام حسين (ع) در کربلا تنها مانده بود و بدن قطعه قطعه شده علي اکبر (ع) را ديد ناراحت نشد. براي اينکه قرباني داده بود. و حالا ما که خاک پاي علي اکبر(ع) نمي شويم. وقتي که من شهيد شدم چشمهاي مرا باز گذاريد تا منافقين بدانند که من کورکورانه اين راه را نرفتم بلکه با چشمان باز به صداي خميني لبيک گفتم و دهانم را باز بگذاريد که اين شرق و غرب بدانند که من مي خواهم در قبر هم يا مرگ يا خميني بگويم و مشت هايم را گره کرده بگذاريد که با همين مشتهاي خودمان سلطنت 2500 ساله را سرنگون کرديم . به هم سنگران خود اعلام ميکنم که من مدتي است که در کردستان با مزدوران شرق وغرب مي جنگم و سلاح هربرادري که به زمين مي افتاد ،برادري ديگر بر مي داشت, و به مبارزه ادامه مي داد. لذا از همسنگران خود مي خواهم وقتي که من شهيد شدم سلاح مرا برداشته و با مزدوران بجنگند. محمد رضا فتحي



خاطرات
همسر شهيد:
ابتدا به مکتب خانه رفت و پس از آموزش قرآن تا پايه پنجم ابتدائي تحصيل کرد. از کودکي شروع به کار نمود و ضمن تحصيل کار مي کرد. در جواني به تهران رفت ودر يک نانوائي مشغول به کار شد. سال 1355 با هم ازدواج کرديم . فرزند اولمان در سال 1360 متولد شد که نامش را علي گذاشتيم.
داراي اخلاق خوبي بود.با افراد خانواده به مهرباني رفتار مي کرد و از ميهمانان خود چه کوچک و چه بزرگسال دوستانه پذيرائي مي نمود و با همه زود مانوس مي شد .ديگران هم به سهولت جذب اخلاقش مي شدند.
آخرين ديدارمان که يک ماه قبل از شهادتش بود به من توصيه کرد، که ناراحت نشوم و قول داد وقتي برگشت ما را براي پابوسي آقا به مشهد خواهد برد و اين بار زود برخواهد گشت. سپس علي را بوسيد و رفت. سرانجام يکماه بعد جنازه اش را به زنجان آوردند.
هميشه قبل از عزيمت به جبهه مرا به تقوي و نماز و انجام فرائض ديني سفارش مي کرد. بيشتر اوقات در جبهه بود و حضور در جبهه برايش بيش از خانه اهميت داشت. او عاشق شهادت بود و بارها به من توصيه ميکرد که برابر مشکلات صبور باشم.
وقتي خبر شهادتش رسيد، پسرم علي به شدت مريض شده بود و بعد از شام که عده اي از پاسداران سپاه در را زدند، من در را باز کردم و آنها جوياي پدر شهيد شدند. سپس پدر او را همراه خودشان بردند. من در آن لحظات متوجه شدم که همسرم شهيد شده است. وقتي پدر شهيد بازگشت خبر شهادت همسرم را داد. من خيلي ناراحت و در عين حال خوشحال شدم، چرا که همسرم را در راه اسلام و ميهن و امام عزيزمان خميني کبير از دست داده بودم. از طرفي از اينکه از همسرم فرزندي دارم، خوشحال بودم که جاي وي را خواهد گرفت و راه او را ادامه خواهد داد. تصميم جدي گرفتم تا او را طوري پرورش دهم که نگذارد، خون شهدا به هدر رود و رهرو آنان باشد. فرزند بعدي هشت ماه پس از شهادت پدرش در سال 1362 به دنيا آمد که نام زينب را بر او نهاديم.
ازمردم وبه خصوص مسئولين نظام انتظارم اين است که حامي دين اسلام و آرمانهاي امام باشند واز خون شهدا دفاع کنند، نگذارند خون آنهاپايمال شود .نگذارنداين انقلاب به دست ضد انقلاب و عافيت طلب ها بيافتد.از سپاه خيلي متشکرم که هميشه شريک غم ما بوده اند و با دلجوئي هاي خود ما را اميدوار نموده اند و به ادامه راه ما را تشويق کرده اند. آنها مانند شهداي ما جاي خالي آنان را پر کرده اند و به خصوص به پاسداران توصيه مي کنم که رهبر مسلمين را تنها نگذارند و چون گذشته در صحنه هاي ايثار و حماسه آفرينانه جنگ در صحنه هاي سازندگي نيز حضور فعال داشته باشند و نگذارند دشمن با شايعه و توطئه هاي خود انقلاب را نابود کند. تا اينکه اين انقلاب را به صاحب اصلي اش تحويل دهند.

پدر شهيد :
محمدرضا وقتي که از جبهه برمي گشت با هم صحبت مي کرديم، او در صحبتهايش مي گفت پدرجان، ميگويند اگر پدر و مادر انسان را حلال نکنند، به فيض شهادت نمي رسد، شما اجازه بدهيد من به روستا بروم و مادرم را بياورم و از او حلاليت بطلبم. من قبول کردم. روز بعد محمدرضا به روستا رفت و مادرش را با خودش آورد. من آن زمان در شرکت کار ميکردم و آن شب در آنجا ماندم وقتي صبح به خانه آمدم والده بنده گفت که محمد رضا تا صبح نخوابيد و تمام وقت مشغول نوشتن بود وقتي خواست بيرون برود(به جبهه) نامه اي به من داد و مادرم آن نامه را به من داد، ديدم که محمدرضا وصيتنامه خودش را نوشته است. من همانروز او را راهي منطقه کردم که به طرف سقز مي رفتند. وقتي محمدرضا مي رفت با خدا راز و نياز مي کردم و با خودم مي گفتم پروردگارا اين فرزندي بود که تو به من دادي و من اکنون او را به تو مي سپارم. (محمدرضا ازدواج کرده بود اما تا آن زمان صاحب فرزند نشده بود) به خانه برگشتم . در سال 1359 خداوند فرزندي به محمدرضا داد. محمد رضا در جبهه بود. با اوتلفني صحبت کردم، مژده دادم که صاحب فرزندي شده اي و خداوند به عوض تو براي ما پسري عنايت فرموده است. او هم تاکيد کرد که حال من خوب و سلامت هستم. سه ماه بود که در جبهه بود و ده روز به عيد نوروز مانده محمدرضا از جبهه برگشت. و به من گفت: پدر، من بايد زود برگردم چون جاي من کسي نيست که آنجا بماند و به من نمي گفت که فرمانده است.
به هر صورت بعد از سه روز دوباره او را خودم راهي جبهه کردم. پانزده روز از رفتن محمد رضا گذشته بود که خبر شهادتش را به ما دادند. در سال 1361 اوبه شهادت رسيد.
محمدرضا تقريباً 15 ساله بود که ازاو خواستم ازدواج کند. ازدواج کرد هر چند که سن کمي داشت اما بيشتر درک مي کرد. او اصلاً با افراد متفرقه دوست نمي شد و دوستان مخصوصي داشت. در زمان قبل از انقلاب نيز او فعاليت داشت و علاقمند به اسلام و دين بود.

علي فتحي ،فرزند شهيد:
خاطره اي که از نحوه شهادت پدرم به من گفته اند، اين است که ايشان يک روز صبح زود با ياران خود قصد بازديد از مناطق جنگي مي کنند و به منطقه اي که مربوط به حزب دمکرات کردستان بوده مي رسند، کردها در بالاي تپه اي که سنگر داشته و مهمات را در آن مکان گذاشته و کمين گرفته بودند که يکي از آنان پدرم را مجبور ميکند(البته با حيله) تا بروند تا از آن کلبه بازديد کنند. ايشان هم بالاي تپه مي روند و از آن مکان مقداري مهمات جنگي به غنيمت مي گيرند. موقع برگشتن ايشان را مورد هدف گلوله هاي خود قرار مي دهند وهمراه چند تن از دوستان ايشان در آن مکان به شهادت مي رسند. جنازه اين شهداء چند روز در آن مکان مي ماند. زماني که ميروند آنها را بياورند روي جنازه ها خاک آلود بود. پدرم روز 17 شهريور سال 1361 به شهادت رسيد.

زينب فتحي ،فرزند شهيد:
خاطره اي که من از پدرم دارم اين است که يکبار که از جبهه برگشته و بسيار ناراحت بودند از اينکه چرا دوستانشان به شهادت رسيده اند و ايشان نرسيده اند. پدرم خيلي به اسلام ودين علاقمند بود و هميشه آرزو داشت در راه اسلام شهيد شود.

سيدرضا سيادت:
شهيد رضا فتحي يکي از سرداران گمنام جبهه هاي کردستان بودند. که از اوايل شروع درگيري بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به طور مداوم در کردستان حضور داشتند . اول به عنوان جوانمرد مشغول به خدمت به نظام مقدس جمهوري اسلامي شدند و سپس در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سقز، به عنوان پاسدار انجام وظيفه مي نمودند و در مورد خصوصيات اخلاقي او شخصي جسور و بي باک بودند و به شهادت در راه خدا عشق مي ورزيدند و طبق معمول در روزهاي صبح جمعه زيارت عاشورا را مي خواندند در کردستان از ساعت 5 بعداز ظهر نيروهاي خودي و دشمن به پايگاه خود مي رفتند و شهيد رضا فتحي جهت شناسائي نيروهاي دشمن و جمع آوري اسلحه و مهمات بيرون مي رفت. با توجه به اينکه به زبان کردي مسلط بودند از ساعت 8 شب از پايگاه بيرون مي رفت تابه مردم بومي اطلاع دهد که مثلا امشب با ضد انقلاب در گير خواهيم شد. شما نيز به عنوان پشتيباني از ما هرچه اسلحه و تير و فشنگ داريداز داخل حياط و پشت بامها به طرف پايگاه ضدانقلاب شليک کنيد.
به افراد مستضعف در روستاها ايشان از نظر مادي و غذائي رسيدگي مي کردند .شبي که باران شديدي باريده بود و کف سنگرها پر آب شده بوداو بشکه هاي نفت پايگاه را به روستا برده و بين مردم تقسيم مي نمود.در روستاهاي کردستان ايشان از محبوبيت خاصي برخوردار بودند. همگي از صميم قلب ايشان را دوست داشتند. به طوري که پس از گذشت سالها از شهادت وي هر سال مردم کردستان از زن و مرد در مراسم سالگرد وي شرکت مي نمودند. در کردستان تنها کسي بود که از پايگاه به مدت يک هفته و يا ده روز خارج و مشغول پاکسازي روستاهاي اطراف مي شد. نزديک غروب روزي که آخرين روستا را پاکسازي مي نموديم در همان روستا تا اذان صبح مستقر شديم .هر روستايي که از وجود ضد انقلاب پاکسازي مي شد، ايشان افراد روستا را جمع مي کرد و با آنها صحبت مي نمودند و از خان وخوانين و فئودال نفرت عجيبي داشتند .
با اينکه او فرمانده بود امابا خوانين و فئودال با منطق بحث مي کرد و آنها را محکوم مي نمود .
جالب اين است که شهيد فتحي اولين نفري بود که در عمق هفتاد کيلومتري جاده خاکي ،پايگاه «خور خوره »را که در دست کومله بود فتح کرد و نيروهاي اسلام را در آنجا مستقر نمود . اين اقدام شهيد با اعتراض اکثريت رزمندگان مواجه شد.آنها مي گفتند تدارکات را با توجه به اينکه جاده خاکي است نمي توانيم برسانيم و با مشکل مين گذاري مواجه مي شويم . شهيد رضا فتحي از يک شگرد و تاکتيک جالبي استفاده نمودند و اظهار داشتند که از مردم بومي براي تثبيت پيروزي کمک مي گيريم. صبح ها افراد بومي که وسايط نقليه دارند را روانه مي کنيم و کومله ودمکرات به خاطر اين تاکتيک نمي تواند در جاده مين بگذارند و همين تاکتيک باعث شد که هيچ گونه ميني گذاشته نشد و پس از آن وسائط نقليه افراد بومي و نيروهاي تامين در جاده از اول صبح تا غروب مستقر مي گرديدند.
وجود پايگاه خور خوره باعث مي شد که نيروهاي عمل کننده از آنجا زودتر به پاکسازي اطراف شهرستان سقز برسند .بارها اسيراني که از نيروهاي کومله و دمکرات به دست ما مي افتادند اظهار مي داشتند ما از حضور رضا فتحي در منطقه اطلاع نداشتيم ،چون هر موقع اسم ورود رضا فتحي و نيروهايش را بشنويم آن منطقه را خالي مي کنيم .
يک روز نيز اول فتح پايگاه خورخوره بود که هنگام غروب با کمبود نيرو مواجه شديم. ساعت نه شب بود ايشان تويوتا را برداشت و دو نفره به سقز آمديم .صبح که نيرو آمده بود آنان را به پايگاه اعزام نموديم در حاليکه نيروهاي دشمن از ساعت پنج عصر به بعد جسارت بيرون رفتن را نداشتند . شهيدرضا فتحي شخصي بود که اصلاترس يا خستگي براي وي مفهوم نداشت. خيلي کم استراحت مي کردند مدام در تلاش بودند. بنده در طول مدتي که با ايشان بودم کمتر ايشان را ديدم که بيش از چهار ساعت استراحت کنند حتي اگر عمليات پاکسازي هم نبود، ايشان جهت کمين زدن به نيروي دشمن در گلوگاه ها مستقر مي شدند و اخبار و اطلاعات دقيقي به ايشان مي رساندند.
با توجه به برخود خوبي که با مردم روستانشين داشتند اهالي روستا از هيچ گونه کمک اطلاعاتي مضايقه نمي کردند و ايشان بلافاصله اقدام به کمين در محل عبور و در نهايت به دستگيري و کشف مي کرد .در عمليات پاکسازي پايگاه ترجان که يکي از پايگاه هاي کومله بود، به افراد خود آموزش نظامي دادند،با استفاده از همين آموزش اين پايگاه راکه يکي از پايگاهاي قوي دشمن به حساب مي آمد، حمله و آن پايگاه را فتح نمود .


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان زنجان ,
برچسب ها : فتحي , محمد رضا ,
بازدید : 298
[ 1392/04/30 ] [ 1392/04/30 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,102 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,794 نفر
بازدید این ماه : 6,437 نفر
بازدید ماه قبل : 8,977 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک