فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

جعفر طهماسبي پور

 

 سال 1344 ه ش در اردبيل به دنيا آمد .وي به خاطر حضور در جبهه ،از کلاس چهارم دبيرستان ترک تحصيل نمود .در سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران در آمد .با اينکه او مسئول واحد اداري بود وبر اساس قوانين الزامي به حضور در خطوط مقدم جبهه وعمليات نداشت اما در هنگام عمليات وظايف خود را به ديگران مي سپرد وبا دست گرفتن اسلحه به نبرد با دشمن مي پرداخت.
سال 1362در عمليات خيبر در جزاير مجنون او تا پاي جان با دشمن مبارزه کرد وپس از اينکه مهماتش تمام شد به اسارت نيروهاي در آمد.دشمنان که از او صدمات زيادي ديده بودند برخلاف قوانين بين المللي اورا که در دست آنها اسير بود،به شهادت رساندند.
جعفر طهماسبي پور ،اسوه دلدادگي عاشقانه ،در مناي عشق ،جان بر کف گرفت
جان به جانان داد و پر زد سوي جنات نعيم در کفي جامي ز کوثر ،در کفي مصحف گرفت
منبع:"روايت سي مرغ"نوشته ي گروهي،نشرکنگره ي بزرگداشت سرداران وشهداي آذربايجان،اردبيل-1376


خاطرات
برادر شهيد:
در نزديکي هاي جزيره مجنون بوديم . من سيزده ساله بودم اما او برادر بزرگ من بود .براي آخرين بار همديگر را وداع مي کرديم .دست سر نوشت ،ما دو برادر را دور از خانه خود پيش هم قرار داده بود .تا نظاره گر آخرين جداييمان باشد .همديگر را در آغوش کشيديم و با نگاهمان از هزاران راز نهفته پرده بر داشتيم .با سکوت بهترين سرود هاي زندگي را براي هم سر داديم و هنوز از نگاهش سيراب نشده بودم که کلام دلنشين رشته افکارم را در هم گسست .
اين آخرين ديدار ماست .سير نگاهم کن و هر سخني داري بگو ي .
منظورش را به خوبي فهميدم اما نمي توانستم باور کنم او برادرم بود .آه !که چقدر دوستش داشتم .نه جعفر !تو بر مي گردي .
يقسين دارم که مي روم و ديگر بر نمي گردم .
وقتي او را مصمم ديدم ،با صفاي باطن گفتم :
پس اگر رفتي مرا هم شفاعت کن .
لحظه اي نگاهم کرد و گفت :وصيت نامه اي در جيب دارم .اگر جنازه ام سالم بر گشت بر داريد .آخرين نگاههايمان در هم گره خورد و از هم جدا شديم و او آهنگ رفتن نمود .شب جدايي ما ،گردان ابوالفضل (س)راهي خط شد .آقا مهدي(باکري) با اصرار زياد جعفر ،اجازه شرکت در عمليات برايش داده بود در حالي که هنوز آثاز زخم مسلم بن عقيل را بر بدن داشت ،او در عمليات شرکت کرد .ما نيز در نقطه اي ديگر به رويارويي با دشمن متجاوز مشغول شديم .
صبح همان روز شنيدم که گردان آنها در محاصره قرار گرفته است .دلواپس برادرم بودم .با همان حال به نبرد ادامه دادم .لحظاتي بعد مجروح و به پشتخط منتقل شدم .
چند روزي گذشت ،هنوز گردان ابوالفضل (ع) در محاصره بود .ديگر اميدي به بازگشت جعفر نداشتم .خودم را سرزنش مي کردم که چرا مدت زيادي در پيشش نماندم .دلم مي خواست که باز هم ببينمش .او مرا بيشتر از همه دوست داشت .من هم دوستش داشتم .هم برادرم بود و هم دوستم .اما او شور و عشق ديگري داشت و همنشيني در جوار حق را بر صحبت ما ترجيح مي داد .بي اختيار زير لب زمزمه کردم :

با هم بزرگ شده بوديم .وقتي مدرسه تعطيل مي شد سخت کار مي کرد .صميمي و مهربان بود تشويقم مي کرد تا درسهايم را خوب بخوانم .به نظم و ترتيب اهميت خاصي مي داد .کارهايش را به موقعانجام مي داد و وفادار عهد و پيمان بود .اوقات بيکاري اش را با مطالعه و ورزش سپري مي نمود و بسياري از کتابهاي شهيد مظطهري و ساير انديشمندان اسلامي را مطالعه مي کرد .عضو انجمن اسلامي مدرسه بود .
روزي با تعدادي از هواداران گروهک ها درگيري پيدا کرده ،از ناحيه سر زخمي شد .زخم سرش را با کلاهش مخفي مي کرد و در پاسخ پدر و مادر مي گفت که چيز مهمي نيست سرما خورده ام .خود سرش را پانسمان مي نمود و اغلب راز خود را به کسي نمي گفت .در خلوت از او پرسيدم چرا حقيقت را به پدر و مادر نگفتي ؟جواب داد تو واقعيت را مي داني اما راستش مي خواسنم ببينم آيا مي توانم اسرار را در مواقع حفظ کنم يا نه ؟
يک بار نيز وقتي با دوستش کشتي مي گرفت دستش آسيب ديده بود .ديدم دستش را بسته است گفتم :چي شده ؟گفت هيچي .
خيلي اصرار کردم گفت :وقتي بهبود يافتم مي گويم .تا زماني که دستش بطور کامل خوب نشده بود چيزي نگفت و اين رازداري از جمله خصلتهاي والايش بود .

پس از عمليات رمضان روزي زنگ خانه مان به صدا در آمد .وقتي در را باز کردم هاج و واج ماندم .دو پرستار ،در آمبولانس را باز کردند و برانکاردي را بيرون کشيدند .جعفر را ديدم که مجروح روي آن دراز کشيده است .در آغوشش کشيدم .
نيمه هاي همان شب با شنيدن صدايي از خواب بيدار شدم .آواي حزين او بود .فرش را به کناري زده ،نماز مي خواند .چراغ را روشن کردم و خواستم که به رختخوابش برود .با آن که جراحتش عميق بود نپذيرفت و گفت :روا نيست من راحت باشم و دوستانم بر بستر خاک خفته باشند .
يکي از دوستانش که همراه او آمده بود ،مي گفت :جعفر در يکي از بيمارستانها ي اصفهان بستري بود و آرام و قرار نداشت .پزشک معالج او را مرخص نمي کرد .وي به دکتر مي گفت :چيريم نيست .خواهش مي کنم اجازه بدهيد بروم .آنقدر اصرار کرد تا سر انجام رضايت پزشک را جلب نمود و به راه افتاديم .
در خانه بستري بود .من در ندارک رفتن به جبهه بودم ولي نمي توانستم پدر و مادرم را راضي کنم .با جعفر در ميان گذاشتم .کارتم را گرفت و گفت :تو چند لحظه از خانه بيرون برو .من زمينه را آماده مي کنم تا پدر و مادر راضي شوند .از خانه بيرون زدم ؛جعفر با آنها صحبت کرده بود .و وقتي برگشتم راضي شده بودند .تعجب آن که اين بار خودشان مرا راهي جبهه نمودند .هنگام حرکت جعفر گفت :ت.و برو من هم در اولين فرصت به تو مي پيوندم .

دو ماهي از ازدواجش مي گذشت .قرار بود چند روز ديگر عمليات خيبر شروع شود .با اين که زخمي بود ،دلش مي خواست در عمليات شرکت داشته باشد .پدر و مادرش مي گفتند به خاطر عروسي مدتي صبر کن بعد مي روي .زير بار نمي رفت و در تصميم خود جدي بود .سر انجام موافقت آنها را جلب کرد .
شب عمليات با هم بوديم .به ما گفته بودند امکان باز گشت نيست .آن که مي خواهد زنده بماند بر گردد .رزمندگان در تاريکي شب با گريه مي گفتند :ما راه حسين (ع) را انتخاب کرده ايم و اين راه به خدا ختم مي شود .جعفر با تني مجروح به خط رفته بود .قرار بود به قلب نيروهاي عراقي نفوذ کرده پل طلايه را پاکسازي کنيم .عمليات شروع شد .ساعتي پس از پيشروي ،به پشت سپاه دشمن نفوذ کرديم .آنها از يورش نتاگهاني ما غافلگير شده بودند .در عرض چند ساعت ضربات مهلکي بر خصم زبون وارد کرديم .اين پيروزي مقدمه پيروزيهاي بعدي نيروهاي اسلام بود .دشمن چون از اهميت اين پيشروي آگاهي يافت با استفاده از نيروهاي ويژه و تجهيز امکانات خود ،ما را به محاصره انداخت ،هر لحظه حلقه محاصره تنگ تر مي شد .پشتيباني نمي شديم و اين را از قبل مي دانستيم .مهمات تمام شده بود .
ازابتداي عمليات آماده چنين وضعي بوديم .من چاره اي جز اسارت نداشتم .از کار خود راضي بودم چرا که به اهداف تعيين شده رسيده بودم .لحظهحساسي بود .جعفر که زخمي هم شده بود ،سر تسليم نداشت و با صوتي ملايم اين سرود را ترنم مي نمود .

ما را از هم جدا مي کردند .صداي رگباري شنيدم .با توجه به تجربه هاي جنگي خود به واقعيت ناگواري پي بردم .فهميدم که تير خلاص جلادان است که بر سر و روي دوست داشتني جعفر فرود مي آيد و بدين سان شهيدي ديگر بر دفتر خونين سلاله مينويي عاشقان ثبت گرديد .
اي دوست ،ببين که نسيم ،عطر جامه هاي غبار گرفته سبز پوشان باغ خون رنگ جبهه را چه سان قدر شناسانه ،در گلدانهاي بلورين موزه هاي عميق تاريخ مي افشرد و به تبرک ،بر کف پريان نشسته بر غرفه هاي عرش مي ريزد و پريان ،مست از بوي شهادت بر عاشقان درود مي فرستند .اين عطر جانپرور ،به قرار که همچون رنگي ،بر پيراهن پريان ،جاودانه خواهد ماند ..


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان اردبیل ,
بازدید : 221
[ 1392/04/20 ] [ 1392/04/20 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,866 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,558 نفر
بازدید این ماه : 7,201 نفر
بازدید ماه قبل : 9,741 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک