فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

مجتبي عزيزي

 

مجتبي عزيزي , چهارمين فرزند خانواده ي عزيزي در 17 شهريور 1343 ه ش در روستاي «آورنج» دراستان اردبيل به دنيا آمد . دوران كودكي را دردامان پدر و مادري با ايمان سپري كرد . پدرش ‌، دوستار ائمه اطهار بود به طوري كه مي گويد :
(( تصميم گرفته بودم كه خداوند هرچقدر به من فرزند بدهد اسامي چهارده معصوم را بر آنها بگذارم و براي كودك چهارم اسم " مجتبي " را گذاشتم . ))‌
در سال 1350 تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسة زادگاهش شروع كرد . پدرش مي گويد : ((‌درسش را خوب مي خواند . علاوه بر آن بعضي از دوستان وي نيز اگر مشكلي داشتند به او مراجعه مي كردند و به آنها كمك مي كرد . ))
تا سال چهارم ابتدايي را در روستاي« آورنج» و كلاس پنجم را در يكي از روستاهاي اطراف ‌با موفقيت سپري كرد .براي تحصيل در دورة راهنمايي به« اردبيل» رفت و در مدرسه شهيد« قاضي» فعلي ثبت نام نمود .
مجتبي از بچگي فردي با استعداد و فعال بود . تابستانها و اوقات فراغت را به كار كشاورزي مي پرداخت و كمك موثري براي پدرش محسوب مي شد . برادرش مي گويد :
(( زماني كه در ده بود در كار كشاورزي به پدر و مادرم كمك مي كرد و چنان با پشت كار كار مي كرد كه به نظر مي آمد يك كشاورز با تجربه ، چندين ساله است . ))
پس از اتمام دوران راهنمايي ‌در سال 1365 به هنرستان كشاورزي رفت . در همين ايام خانواده او از روستاي «آورنج» به« اردبيل» مهاجرت كردند . در هنرستان ،‌ايام فراغت را به خواندن قرآن و مطالعة كتب اسلامي سپري مي كرد . پدرش مي گويد :
(( يكي از دوستانش كه در هنرستان كشاورزي با هم بودند مي گفت كه در اوقات فراغت ، ‌مجتبي يا نماز مي خواند يا كتابهاي احكام مطالعه مي نمود . خانه كه مي آمد مشغول درس مي شد. به خريدن كتاب نيز علاقه مند بود ... به طوري كه الان صد جلد كتاب در زمينه هاي علوم اسلامي از وي به يادگار مانده است . ))
برادرش نيز مي گويد :
(( من در اورميه كار مي كردم . بعضي اوقات موقع نماز و اذان ، ‌زنگ مي زدم به هنرستان، ‌مي گفتند نماز جماعت مي خواند . مي گفتم اگر در صف آخر است پس از اتمام نماز صدايش كنيد تا صحبت كنم . مي گفتند امكان ندارد چون پيش نماز است . ))‌
«مجتبي » يك دانش آموز مخلص بود و به عنوان پيش نماز مسجد هنرستان و مسئول انجمن و كتابخانة هنرستان فعاليت مي كرد . هميشه مطالعة كتابهاي علمي خصوصاَ كتب معارف را به بچه ها سفارش مي كرد و خود عمدتاً به مطالعة كتابهايي چون نهج البلاغه و قرآن مي پرداخت . عصباني نمي شد . پدرش مي گويد :
(( مجتبي به انجام فرايض ديني خيلي معتقد بود خصوصيت عمده اش خواندن نماز شب بود. وي از كساني كه دروغ مي گفتند ، غيبت مي كردند و خلاف شرع اسلام كاري انجام مي دادند بدش مي آمد . ))
برادرش در مورد حساسيت مجتبي نسبت به غيبت مي گويد :
(( او با ما خيلي فرق داشت . نمي گذاشت كسي غيبت كند يا عمل زشتي انجام دهد ، ... وي هميشه با تبسم و متانت خاصي با دوستانش برخورد مي كرد . همة بچه ها او را به خاطر اخلاق حسنه و تواضع و فروتني اش دوست داشتند . ))
دورة هنرستان را در سال 1358 به اتمام رساند و با اينكه در آزمون دانشكدة پزشكي «مشهد» پذيرفته شد اما ادامه تحصيل نداد و وارد سپاه شد . سال 1363 يعني در 20 سالگي به جبهه اعزام شد . يكي از بزرگترين آرزوهايش حضور در جبهه و شهادت بود . آقاي احد يسري ( معلمش ) مي گويد :
(( مطمئناً براي خودش ، رفتن به جبهه را واجب كفايي و عيني مي دانست و اين را براي خود تكليف مي شمرد . توصيه هايي كه به دوستان و هم دوره اي هايش داشت، اهميت دادن به جبهه و حضور در آن بود . پدرش مي گويد بعد از شروع جنگ گفت : " نبايد امام را تنها بگذاريم . بايد جان خود براي قرآن و اسلام و مملك فدا كنيم ." هر وقت نام جبهه مي آمد به شدت به شوق مي آمد و اولين بار كه از سپاه اردبيل به جبهه اعزام مي شد خيلي خوشحال بود و من او را خوشحال تر از آن زمان نديده بودم . ))
برادرش نيز مي گويد :
(( پسر عمويم پاسدار شده بود . او از مجتبي خواست به سپاه بيايد ولي مجتبي گفت من مي روم به جبهه و در جبهه مي مانم و اگر به عقب برگشتم درس را ادامه مي دهم ... ))
مجتبي فعاليتش را در جبهه چندان آشكار نمي كرد . پدرش مي گويد :
(( در پشت جبهه كه به هيچ كس نمي گفت چه كار مي كند . من گمان مي كنم با اطلاعات همكاري داشت . در جبهه نيز دوستانش به صورت دقيق نمي دانستند او چه كار مي كند . گاهي مي گفتند بهداري كار مي كند ، شب عمليات خط شكن مي شود ، قايقران است و ... نمي دانم دقيقاً چه كار مي كرد . ))‌
علي عبدالهي مي گويد :
((در سال 1366 در پادگان آموزشي علي ابن ابي طالب ( ع ) مرند ، آموزش عمومي را طي مي كرديم كه چهرة نوراني ، تواضع و صلابت و وقار او مرا سخت شيفته كرد . در نيمه هاي شب ، نماز شب را با زمزمه اي از قرآن و دعا ادا مي كرد . و هميشه با ذكر دعا زمينة رسيدن به لقاء الله را فراهم مي ساخت . در منطقه شلمچه و در خط پدافندي روبروي بصره ، او فرمانده گروهان بود و من هم مسئول دسته بودم . در وسط شب ديدم وضو گرفته ونماز به پا مي دارد و از خدا بخشش و عفو مي طلبيد . گفتم برادر مجتبي چقدر نماز و دعا و راز و نياز در دل اين تاريكي به جا مي آوري ؟ گفت : " همانا امام حسين ( ع ) به خاطر نماز قيام كرد و در ميان جنگ نماز را ترك نكرد . ما بايد مانند حسين ( ع ) بجنگيم . " ))
هميشه در مقابل مشكلات با اتكا به خداوند مقاومت مي كرد . برادرش مي گويد : (( اگر مشكلي به وجود مي آمد مي گفت صبر كنيد . من مشكل داشتم ،‌گفت برادر صبر كن و به خداوند توكل كن ،‌خدا مهربان است . ))
فرمانده گردان امام حسين ( ع ) پس از هشت ماه حضور پر تلاش در جبهه سرانجام در 18 بهمن 1366 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت تركش به ناحيه دستها 8 به درجه رفيع شهادت نايل آمد .
عبداللهي در مورد شهادت مجتبي مي گويد :
(( روزي كه آتش دشمن پر حجم تر از ساير روزها بود و من كه خشوع ،‌تواضع و چهرة پر نور او را ديدم گفتم مي خواهيد داماد شويد . گفت : " اگر خدا بخواهد " اوايل شب كه ايشان خود را براي نماز شب مهيا مي كرد براي وضو بيرون رفت . ما هم به نيروها سركشي مي كرديم . آتش دشمن شديد بود . هنگام وضو گرفتن در كنار تانكر آب ، خمپاره اي به وي اصابت مي كند و گوني هاي تانكر آب روي او را مي پوشانند . يكي از بچه ها كه رفت آب بياورد هيجان زده و رنگ پريده آمد و گفت برادر عبدالهي ، برادر عزيزي در زير گوني ها افتاده ، بلافاصله به محل مورد نظر رفتيم و پيكر پاك آن شهيد را بعد از خاموش شدن آتش دشمن به عقب منتقل كرديم . )) پيكر شهيد مجتبي عزيزي در بهشت فاطمة« اردبيل» به خاك سپرده شده است .
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران اردبيل ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد




خاطرا ت
برگرفته از خاطرات شفاهي خانواده ودوستان شهيد
با شروع جنگ تحميلي بارها به جبهه هاي نبرد شتافت و شايستگي هاي خودش را در عرصه هاي نبرد نشان داد .به خاطر همين لياقتها بود که به فرماندهي نيروها انتخاب شد .با اين که فرمانده بود اما مثل دوران تحصيل ،با همه مهربان و صميمي بود .
ساعت 11 شب بود همه در سنگر بوديم .مجتبي آماده نمازمي شد به قصد وضو از سنگر خارج شد .ما هم براي سرکشي نيروها سنگر را ترکئ کرديم .دشمن همه جا را به شدت زير آتش گرفته بود .صداي انفجار پياپي خمپاره ها ،سکوت شب را در هم شکست .هنوز مجتبي بر نگشته بود .يکي از بچه ها براي آوردن آب بيرون رفت .در همان لحظه ،خمپاره اي در نزديکي ما با صداي مهيبي منفجر شد .رزمنده اي که براي آوردن آب رفته بود ،هيجان زده و با رنگ و رويي پريده به داخل سنگر باز گشت و گفت :عجله نکنيد ،بياييد گوني ها ...گوني هاي شن در کنار تانکر آب ريخته اند و مجتبي !...همين که اسم مجتبي را شنيديم همه مان سراسيمه بيرون آمديم و به سوي تانکر آب دويديم .تانکر ،سوراخ شده بود و گوني هاي شن ،ريخته بود .پيکر پاک مجتبي در زير گوني ها افتاده بود .گوني ها را به کناري زديم .ديگر دير شده بود و او در محراب عبادت خود به شهادت رسيده بود .
ريزش آب تانکر ادامه داشت و لاله نو رسته را سيراب مي کرد .او درس شهادت در محراب را از مولايش آموخته فهمچون حسين (ع) ،در زير آتش دشمن ،نماز بر پاي داشت .در گکنار پيکر پاکش حلقه زديم و در فراقش خون گريستيم و سخن عاشقانه اش را تکرار کرديم :
...اگر جنگ مي کنم ،به خاطر نماز است و هيچ فرقي ندارد که در زير آتش دشمن باشد يا هر کجاي ديگر .
واقعا هم که راست مي گفت .چون که بارها ،آن را نشان داده بود .در هنرستان کشاورزي که بوديم ،روزي به من گفت :پيشنهاد کرده اند که پيشنمازبچه هاي مدرسه مان باشم .گفتم قبول کردي ؟گفت نه .هنوز ،آمادگي اش را ندارم .گفتم :بهتر است قبول کني ،کي از تو بهتر .به هر ترتيبي بود ،قبولانديم و از فرداي آن روز مجتبي ،امام جماعت مدرسه مان شد و پدر او را خوب شناخته بود که بارها مي گفت :مجتبي فرزند شايسته و لايقي است ،او با همه کوچکي اش از من پيرمرد عاقلتر است .

ماشين با سرعت زياد ،جاده را پشت سر مي گذاشت و به سوي شلمچه در حرکت بود .سرنشينان کاروان اعزامي ،عاشقان دلباخته اي بودند که براي دفاع از مناطق آزاد شده به سوي ميعادگاه عشق مي شتافتند .
جاي جاي نشانه هاي يورش بيرحمانه دشمن ،در مسير حرکت کاملا مشخص بود .چند روزي بود که متجاوزان ،با حملات ناجوانمردانه خود ،منطقه شلمچه را زير آتش خود قرار داده بودند و اين مرز و بوم را به خاک و خون مي کشيدند. سيماي محزون و مصمم مسافران عاشق ،حکايت از نمايش حماسي و شور انگيز دلاورمرداني داشت که با عزمي راسخ ،راه طولاني اردبيل –شلمچه را پيموده بودند تا صلابت خود را با مردانگي در گرماي طاقت فرسا ي جنوب به نمايش بگذارند .
با قافله سالار کاروان در يک صندلي نشسته بودم .بي اختيار قيافه همسفرانم را زير نظر داشتم .مي خواستم از چشمه زلال ديدارشان سير شده ،روحم را با صفاي درونشان شستشو دهم .
مجتبي دست به کيفش برد و کاغذ و قلمي بيرون آورد ،نوشتن مشغول شد .او فرمانده لايقي بود و همه دوستش داشتند .با کنجکاوي نگاهش کردم .متوجه شد .به سويم بر گشت بر لبخندي بر روي لبانش نقش بست :پرسيدم :مجتبي چه مي نويسي ؟جواب داد :معراج نامه .نوشته اش را نشانم داد .خيره بر جملاتش نگريستم :اگر شهيد شدم و جنازه ام به دستتان افتاد ،در شهر اردبيل ،در کنار ساير شهدا دفنم کنيد .اين بارمن خنديدم و گفتم :از کجا معلوم که افقي نه ،عمودي بر گردي !؟گفت فرقي نمي کند .و بلافاصله بر روي کاغذ نوشت :اي کاش خداوند بزرگ پس از شهادت مرا زنده کند تا يکبار ديگر در راهش شهيد شوم چون که از شهادت سير نمي شوم .اين بار هر دو با هم خنديديم و گفتم :واقعا شجاعي !

براي مرخصي به اردبيل آمده بودم .به من اطلاع که مجتبي زخمي شده و در يکي از بيمارستان هاي تهران بستري است .شبانه براي ملاقاتش به تهران شتافتم از ناحيه پا زخمي شده بود .همديگر را در آغوش کشيديم و آرام کنارش نشسته ماجرا را پرسيدم .تعريف کرد :خط شکن بوديم .طبق اطلاعاتي که به ما داده بودند دشمن با آرايش کامل در برابر مان صف کشيده بود .منتظر دستور مانديم تا خطوط دشمن را در هم شکنيم .
نيمه هاي شب رمز عمليات اعلام شد .با قدرت تمام به سوي خصم تاختيم .عمليات با موفقيت آميز پيش مي رفت .نزديکي هاي صبح موفق شديم کمين دشمن را در هم شکسته ،از خاکريز هايشان عبور کنيم .رزمندگان غيور شروع به پيشروي کردند .دشمن که متوجه شکست خود شده بودند ،تعداد زيادي از هلي کوپتر هايش را به منطقه فرستاد .نبرد رنگ تازه اي به خود گرفت .آنها با شدت تمام ما را زير رگبار خود قرار داده بود ند . چندين نفر با شدت تمام ما را زير رگبارهاي خهود قرار داده بودند .چندين نفر از نيروهايمان مجروح شدند .من کار امداد گري را هم به عهده داشتم .به ياري زخمي ها شتافتم .شدت آتش به حدي بود که نمي توانستم کارم را به خوبي انجام دهم .ناگهان يکي از بچه ها را ديدم که بر اثر جراحات وارده بر روي پل به خود مي پيچيد ؛به ياري اش شتافتم .در همان لحظه خمپاره اي در نزديکي ما منفجر شد .سوزش درد ناکي در پايم احساس کردم و وسايل پانسمان از دستم افتاد .امداد گر ديگري به کمک ما آمد و پس از آن چيزي نفهميدم .
ملاقات به پايان رسيد . از اين که مجروح شده بود ناراحت بودم .اما به خودم نياوردم و از او جدا شدم .هنوز زخمش التيام نيافته و کاملا خوب نشده بود که باز هم به جبهه آمد .

از تهي سرشار از حقارت جان بي تاب ،از فرياد خاموش طفل پير ندامت ها لبريز ،به حکايت شيرين و شور انگيز شهادت ها و حماسه ها گوش سپردن و مناظر رنگين اعماق بيکران اين هستي جان جان ها را به تماشا نشستن .اين احساس ها و التهابها ي الهام آميز ،چنان عاطفه فرار سوزاني در ژرفاي وجود انسان مي آفريند که در آيينه حقيقت روح عرش پرواز اين علمداران نجات و نجابت ،خود را چه حقير و چه بي مقدار مي يابي !و در مي يابي که :آنان که رفتند ،کاري حسيني کردند و تو ماندي و مباد به هيچ برسي و مباد فرو روي و در غلتي به مانداب ماندن بي معنا .رنجش بيزاري از ماندن و سکون ،آنچنان تو را در مي گيرد که نمايش مادي و عيني آن سيل قطرات اشکي است که از سر فشردگي عقده هاي ناب بشري از روزانه تنگ چشمانت جاري مي گردد .
عالم از بانگ ني پر خون شد
گر بنالد نيستاني چون شود ؟


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان اردبیل ,
بازدید : 296
[ 1392/04/20 ] [ 1392/04/20 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,437 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,129 نفر
بازدید این ماه : 6,772 نفر
بازدید ماه قبل : 9,312 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک