فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

داور يسري

 

 سال 1332 ه ش در شهر اردبيل در ميان خانواده اي متدين و مذهبي كودكي به دنيا آمد . او را داور نام نهادند. كودكي که بعدها مايه افتخار خانواده و عبرت دوستان و آشنايان شد.
با گذشت زمان كم كم بزرگ شد ولي رشد روحي او قابل مقايسه با جسم نحيفش نبود. پايگاه اوليه داور خانواده بود و همواره در زير سايه پدر قرار داشت. هم او وقتي در زندان ستم شاهي به ديدار پسر رفت نگاهي به جگرگوشه خود انداخت و ابراز داشت: «فرزندم غمگين مباش. زيرا همواره زنجير در گردن شير است و روباه و خرگوش آزاد.»
از حدود 11 سالگي نماز مي خواند و با قرآن انس و الفتي خاص داشت. الفتي كه سبب شد تا به نداي پروردگارش كه مي فرمود:« ان الله اشتري من المومنين اموالهم و انفسهم بان لهم الجنه»، پاسخ گويد. او با وجود جسم نحيف و سن كم اغلب اوقات روزه و همواره پاي بند به نماز جماعت بود. پيش از انقلاب حتي نماز جمعه را فرادي مي خواند. هنوز راهروهاي سردخانه در فصل زمستان شاهد مناجاتهاي شبانه او با خداوند است و هنوز صداي دعا و قرآن او بر در و ديوار خانه و بر دل پدر و مادر نقش بسته است
همواره ذكر خدا بر لبانش جاري بود. كم غذا مي خورد و به فكر محرومين بود. در زندگي پاي بند به سادگي بود. تا آنجا كه تنها يك دست لباس داشت و براي نظافت ناچار بود شبها آن را بشويد تا صبح بتواند از آن استفاده كند. حتي زماني كه همان يك شلوارش پاره شده بود آن را وصله زد و در مقابل پيشنهاد همسرش بر خريد يك لباس نو، گفت:« بايد يك پاسدار نمونه ي سادگي باشد.» مگر نه آنكه مولاي ما علي(ع) لباس وصله زده مي پوشيد و مگر نه آنكه ما درگير جنگ با استكبار هستيم؟ اين مبارزه نياز به از خودگذشتگي و چشم پوشي از لذايذ دنيوي دارد. پس من مي توانم از اين لباس كهنه و وصله زده استفاده كنم و در عوض پول آن را به كسي بدهم كه حتي قدرت تهيه اين شلوار وصله دار را ندارد؛
پس از پايان تحصيلات متوسطه در ادامه رسالت خود براي مبارزه با نفس و كمك به محرومين براي انجام خدمت سربازي به مناطق محروم شتافت و پس از پايان دوران سربازي به آموزشگاه کارخانه ي «ذوب آهن»در« اصفهان» رفت و به يادگيري متالوژي پرداخت. اما همچنان به فكر مبارزه و تبليغ عقايد اسلامي بود. در پي اين روح مبارزاتي بود كه جلسات تدريس قرآن را در مسجد «زرين شهر» برپا داشت تا جوانان را با اين چشمه ي جوشان وحي آشنا سازد و به همراهي 12 نفر از دوستان و همفكرانش زير نظر آيت الله «مشكيني» و حجت الاسلام« غفاري» هسته مقاومتي تشكيل داد و به مبارزات تشكيلاتي و پخش اعلاميه و فعاليتهاي ديگر مي پرداخت . چون دستگاه چاپ و تكثير در اختيار نداشت اعلاميه ها را با مشقت فراوان به طور دستنويس تهيه مي كرد. در تابستان سال 1357 در جريان انفجار يكي از مراكز فساد رگ دستش قطع شد و ساواك نيز با استفاده از رد خون، او را دستگير ساخت.
در زندان نيز همواره مايه شگفتي بود. در زير ضربات باطوم پلاستيكي مزدوران كه در حمام با بدن خيس او را مي زدند، تنها تكبير مي گفت و با هر ضربه حسرت آه گفتن را بر دل مزدوران مي گذاشت و آنان را چون گرگي گرسنه در كشتن خود تحريص مي نمود تا آنكه صداي تكبيرش كم كم به ضعف گراييد و خاموش شد و دوستانش دريافتند كه او از هوش رفته است.
همچنان در زندان مقاومت مي كرد تا آنكه در پي تظاهرات مردم، رژيم ناچار به آزادكردن تعدادي از زندانيان سياسي شد و بدين ترتيب« داور يسري» از چنگ دژخيمان رهايي يافت.
از آن زمان او به همراه ديگر اقشار مردم به مبارزه عليه رژيم ادامه داد تا آنكه خون شهدا بارور شد و اولين شكوفه ها بر درخت نونهال انقلاب نمايان شد.
داور در پي شهادت برادرش «نادر» باز هم به ادامهء مبارزه مصمم تر گشت و با مشاورت عده اي از مسئولين به تشكيل كميته ضربت همت گماشت تا جانيان و قاتلان فرزندان پاك اين ملت را پي گيري كرده و پس از دستگيري آنان را تحويل دادگاه عدل اسلامي دهند.
در آنجا بود كه عظمت روحي او نمايان تر گشت. برادرش چنين نقل مي كند:« زماني كه قاتل برادرم دستگير شد به ديدار او رفتم و در پي اهانت او من نيز سيلي محكمي به گوش او زدم. شهيد داور كه درس عدالت را در مكتب علي (ع) آموخته بود، چنان برآشفت كه رنگ صورتش از شدت خشم سرخ شد و رو به آن افسر كرد و از او خواست تا قصاص كند و زماني كه با اعتراض شديد ما روبرو شد، گفت: درست است كه او قاتل است و مجازات مرگ دارد، اما او اسير است و اسير از نظر ما مهمان است. و سپس گفت: «اگر اين افسر قصاص نكند من به جاي او قصاص مي كنم.» و براي اجراي حكم خدا سيلي زد.
به دليل تهمتها و جو سازي هاي افراد سود جو ادامه ي كار در گروه ضربت را براي خود ممكن نديد، تصميم به ترك آنجا گرفت. در پايان كار با توجه به گفتار مولايش كه فرموده بود: «اجتنبوا من مواضع التهمه» اوركت خود را از تن خارج نموده و محتوياتش را كه يك جلد كلام الله مجيد و مهر و تسبيح و چند دوريالي و يك ريالي بود را روي ميز گذاشت و گفت: با وجودي كه اينها از اموال شخصي خودم است تحويل مي دهم تا همه بدانند كه داور دست خالي از اينجا مي رود.
در نيمه ي دوم سال 58 براي مبارزه با« اسرائيل »كافر به «لبنان» رفت و پس از آموختن دورهء عمليات چريكي و انفجارات به ميهن بازگشت و به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و در پادگان «سعدآباد» به آموزش فنون فوق پرداخت و به دليل لياقت و تقوا به عضويت شوراي اداره كننده ي پادگان درآمد.
با شروع جنگ تحميلي همچون ديگر شيران جبهه ي نبرد به سوي جبهه شتافت و در (خونين شهر) مورد اصابت خمپاره قرار گرفته و به شدت زخمي شد و حدود 9 ماه در بيمارستان مشغول معالجه بود و در نتيجه ي آن عصب پايش قطع شد و از آن ناحيه معلول گرديد.
در سال 1360 براي اجراي سنت پيامبر ازدواج كرد تا بدين گونه نيم ديگر ايمان خود را از شيطان محفوظ بدارد . ثمره ي اين اردواج كودكي بود كه او را« فاطمه» نام نهاد. اما زندگي مشترك باز هم نتوانست روح بزرگ او را در قفس دنيا محبوس كند و هنوز مدت كوتاهي از اين ازدواج نگذشته بود كه در پي شهادت شهيد« پيرزاده »فرمانده سپاه اردبيل در سال 1361، فرماندهي سپاه اردبيل را پذيرا شد. چشمه ي خروشان روح او در اين برهه از مسئوليت خطيرش باز هم فوراان گرفت و در اولين روزهاي ورود به سپاه اردبيل توانست تغييرات معنوي فراواني را در محيط سپاه انجام دهد. نماز جماعت هر روز برپا مي شد و هفته اي دو روز روزه مي گرفتند و بدين ترتيب روز به روز بر حالات روحاني محيط سپاه افزوده مي شد.
او همچنان در سنگر مبارزه با دشمن با اراده آهنين و عزمي استوار مي جنگيد و پس از پايان ماموريت در سپاه اردبيل در سال 62 به دفتر نمايندگي امام در سپاه آمد تا بتواند خدمات خود را به جمهوري اسلامي ايران تداوم بخشد.
در سال 1363 در عمليات خيبر شركت كرده و مجروح شيميايي شد و پس از آن در پي عمليات كربلاي 5 به جبهه شتافت تا از اين فيض محروم نماند .آنجا نيز همواره در پي يافتن رضاي خداوند همواره خواستار انجام سخت ترين كارها بود. حتي روزي از مسئول خود خواسته بود كه مسئوليت انتقال شهداي شيميايي كه مدتي در محيط عملياتي مانده اند را به او واگذار كنند. در آنجا نيز به اقرار دوستانش همواره به ياد خدا بود و ذكر صلوات بر لبانش جاري و به اصطلاح برادران او همه را صلواتي كرده بود.
او كه عدالت را از علي(ع) و صبر و پايداري در مصايب را از زينب(س) آموخته بود، عاقبت نيز نشان داد كه درس ايثار و شهادت را نيز در مكتب حسين(ع) خوب آموخته است و همچون مولايش حسين(ع) خونين كفن به ديوار خداوند شتافت.

گاه شمار طلوع تا غروب خورشيد سبلان
28/ فرودين / 1732
1/ مهر / 1338 ورود به دبستان کمال ، آغازکلاس اول ابتدايي .
کوچ خانواده به تهران
1/ مهر / 1341
شروع به تحصيل در کلاس چهام ابتدايي ، تهران .
1/ مهر / 1344
آغاز تحصيل در دوره اول دبيرستان شاه عباس اردبيل .
کارگري در قنادي ، جهت تأمين مخارج تحصيلي .
1/ مهر / 1347
آغاز تحصيل در هنرستان کشاورزي اردبيل .
1350تا 1352
شرکت مستمر در محافل مذهبي ، مجالس تعليم قرآن ، دعاي ندبه ، تفسير نهج البلاغه و .... در اردبيل .
در فاصله بين اخذ ديپلم از هنرستان کشاورزي اردبيل تا ورود به دوره کارآموزي در مرکز آموزش متالوژي ذوب آهن اصفهان ، دوره خدمت سربازي را به انتخاب خود در سيستان و بلوچستان گذرانيد و در منطقه محل خدمت خود جهت آموزشهاي مذهبي و مباحث سياسي بين مردم ، جلسات شبانه تشکيل مي داد .
1352- تا اواسط 1356
دانشجوي طراحي متالوژي در آموزشکده متالوژي ذوب آهن اصفهان .
آغاز فعاليت هاي سياسي و آموزش مسايل مذهبي و افشاگري مفاسد رژيم شاهنشاهي در ميان دانشجويان و کارگران ذوب آهن .
1353تا 1356
مسؤول گروه نظامي مؤلفه اسلامي ( هسته ي مقاومت ) با ارشاد و هدايت آيت ا.. مشکيني و حجت الاسلام هادي غفاري .
ادامه افشاگريهاي و پخش اعلاميه هاي سري حضرت امام (ره)
1356 تا 1357
مبادرت به انفجار يکي از مراکز فساد اصفهان ، بريده شدن رگ دست ، بازداشت از سوي عمال ساواک ، بازجويي و شکنجه وحبس .
مسؤول گروه برنامه ريزي برادران انقلابي و مسلمان در زندان اصفهان .
17/مرداد / 1357
اخراج از مرکز آموزش متالوژي ذوب آهن اصفهان به دليل محکوميت سياسي و فعاليتهاي خرابکارانه ! عليه رژيم ستمشاهي .
شهريور تا بهمن / 1357
شرکت فعالانه در تظاهرات مردم قهرمان اردبيل ، رهبري برخي جناحها .
23/بهمن / 1357
شهادت نادر يسري ( برادر کوچک داور ) در مبارزات مردم عمال رژيم پهلوي در مقابل ساختمان شهرباني اردبيل .
اواخر بهمن / 1357
فرمانده گروه ضربت کميته انقلاب اسلامي اردبيل .
30/ تير / 1358
اخذ گذرنامه عبور از مرزبازرگان وخروج از کشور .
4/ شهريور / 1358
خروج از فرودگاه مهرآباد به قصد جمهوري عربي سوريه .
20/8/1979ميلادي
پايان اقامت در سوريه.
شهيد داور يسري در اين زمان از سوريه به نيروهاي مبارز فلسطيني در لبنان مي پيوندد و عليه دولت غاصب اسرائيل ، بارها در خطوط مقدم جبهه حاضر شده مي جنگد .
پاييز و زمستان / 1358
همکاري مستمر و تنگاتنگ با شهيد بزرگوار دکتر چمران طي دوره آموزش تخريب و عمليات چريکي در جنبش امل لبنان
23/اسفند / 1358
بازگشت از سفر سوريه و لبنان و فلسطين به ايران .
1359
عضويت در شوراي فرماندهي سپاه در پادگان سعد آباد .
1359و 1360
شرکت در منطقه عملياتي خوزستان . جراحت شديد و شکستگي استخوان لگن ، قطع عصب پا ، بستري شدن در بيمارستان نيروي هوايي تهران به مدت نه ماه و معلوليت در پاي چپ .
بهار 1361 تا 3 خرداد
شرکت در عمليات آزاد سازي خرمشهر در کنار شهيد بزرگوار جهان آرا
28/دي / 1361
ازدواج با منصوره کاظمي شيراز ، متولد 1339 ، معلم امور پرورشي .
1361 و 1362
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اردبيل .
1363تا 1365
عضو دفتر نمايندگي ولي فقيه در ستاد مرکزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي .
مسؤول دفتر پيگيري فرمايشات حضرت امام خميني (ره) .
23/ خرداد / 1363
تولد يگانه دختر ش به نام «فاطمه .»
1363
شرکت در عمليات خيبر ،مجروحيت شيميايي .
1360 تا 1365
حضور متناوب درجبهه هاي دفاع مقدس ، جراحت در شش نوبت که در سه نوبت کاملاً بيهوش گرديده و با الطاف الهي نجات يافت.
آخرين جمعه / دي / 1365
شرکت در نماز جمعه اربيل به امامت آيت ا.. حاج آقا مروج و تقاضاي دعا از پدر خود براي نيل به درجه رفيع شهادت و حرکت به جبهه در همان روز .
27/دي / 1365
حضور در منطقه عملياتي شلمچه ، شرکت در عمليات ، اصابت ترکش به جمجمه و اخذ نشان والاي شهادت و پرواز به ملکوت اعلي .
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اردبيل ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد






وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم ‎

‏من طلبنى و جدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى احبنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلى ديت و من على ديته فانا ديته.
هر كس مرا جستجو كند پيدايم مى‌كند و هر كس پيدايم كرده مى‌شناسدم و هر كس مرا شناخت دوستم مى‌دارد و هر كس دوستم داشت عاشقم مى‌شود و هركس بمن عشق ورزيد من نيز باو عشق مى‌ورزم و هركس را كه من باو عشق بورزم او را مى‌كشم و هركس را كه من بكشم خونبهاى او به عهده من ا« شهادت درى است از درهاى بهشت كه فقط بسوى اولياء خاص باز مى‌شود . مولى على (ع)

من مرگ در راه عقيده‌ام را جز رستگارى نمى‌بينم و همزيستى با ستمكاران براى من جز ذلت و خوارى نيست .
امام حسين (ع)

آمريكاى جهانخوار بايد بداند كه ملت عزيز و خمينى تا نابودى آن بمبارزه خدائى خود ادمه خواهد داد .
نائب الامام خمينى

شهادت دو ركن دارد :
يكى اينكه در راه خدا و فى سبيل الله باشد ، هدف مقدس باشد و ديگر آنكه آگاهانه صورت گرفته باشد . شهيد مطهرى

با درود بى پايان بر حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى ( ص) و خاندان طهارت و عصمت و به پيشگاه حضرت وليعصر آقا امام زمان (عج) روحى و ارواح العاليمن له الفدا . و بر نائب بر حق و بت شكن امام امت خمينى كبير و رهبر عاليقدر تمام مسلمين جهان به نداى ملكوتى ايشان كـ آيا شهيد پيام شهداى فرق شكافته على (ع) و سر نيزه حسين (ع) را با پيوند خون خود بگوش تاريخ نمى‌رساند ؟
ـ آيا اسلام نيازمند به شهيد و شهيد نيازمند به ارتقاء درجه و انسانيت نيازمند به تزريق خون و شهيد با شهادت خود اين نيازها را برآورده نمى‌كند ؟
ـ آيا شهيدان پويندگان راه انبياء ، وارث صلابت‌ها استقامت‌ها و بصيرت‌ها و هدايت‌ها و انسانيت‌ها و خداخواهى‌ها و كمال‌ها نيستند ؟
ـ آيا شهيد چون بمبى نيست كه بر سر چپاولگران و غارتگران غرب و شرق مى‌افتد ؟
ـ آيا شهيد با خون خود غسل نموده و به لباس رزم خويش خود را كفن نمى‌كند ؟
ـ آيا شهيد شهادت را براى خود زندگى ابدى و فوز عظيم و شرف انسانى نمى‌داند ؟
ـ آيا شهيد با شهادت خود پلى نمى‌زند كه از ساحل درد و رنج اين دنيا او را به ساحل سعادت و كرامت و بهشت‌هاى وسيع عبور دهد ؟
ـ آيا شهادت تنها سلاحى نيست كه دشمن را ياراى مقابله با آن نيست ؟
ـ آيا شهادت پايانگر مرگ و مردگى‌ها نيست و شهيد با خون خود به اين مردگى‌ها پايان داده و ضامن ضربان مداوم رگ‌هاى امت اسلامى نمى‌شود ؟
ـ آيا شهيد هدفى جز استقرار حاكميت الله بر روى زمين دارد كه در واقع آنجا نيز انقلاب كرده است زيرا انقلاب يعنى تغيير حاكميت طاغوت به منظور استقرار حاكميت الله
و بالاخره
ـ آيا شهيد اسماعيلى نيست كه ابراهيم نيز هست ؟
پس اى زمان !
به پا خيز و واژه عظيم « شهادت » را در صفحه بزرگ « طبيعت » به يادگار اعصار بنويس ، مگر نديده‌اى كه على (ع) بزرگ چگونه عاشقانه در محراب عشق به گروه شهادت دهندگان تاريخ پيوست؟ و مگر نديدى كه حسين (ع) چگونه براى شهادت با تمام عزيزان خود به كربلا آمد؟ و مگراى مادرم :
با توجه به گفتار شير مادرى به هنگام تولد پسرش كه بالاخره در جبهه حق عليه باطل شربت شهادت را نوشيد گوش كن كه مى‌گويد : « خدايا اگر فرزند من در آينده ضد دين و ضد اسلام مى‌شود همين حالا او را از من بگير ‎ ‏»
پس اگر توفيق شهادت نصيبم شد اشك مريز زيرا امام بزرگوارمان در مرگ فرزندش اشك نريخت چون مى‌دانست رضاى خداوند در اين امر مى‌باشد و بدان كه در نزد حضرت زهرا عليها سلام رو سپيد هستى چون فرزندت فرمان پسر زهرا و حسين زمان ( امام خمينى ) را لبيك گفته است .
و شما اى پدر فداكارم :
با توجه به پيام امام در رابطه با شهيد بزرگ حسين فهميده گوش كن كه فرمودند :
« رهبر ما آن طفل 13 ساله‌ايست كه نارنجك بخود مى‌بندد و زير تانك دشمن مى‌رود ....»
بشنويد متن گفتار پدر اين شهيد را :
اگر من جوانم را ندهم پس چه كسى بدهد .مگر خون فرزند من از ديگران رنگين‌تر است ... ما فرزندمان را در راه خدا داديم، جوان‌ها همه بايد برا ى حفظ انقلاب به جنگ مزدوران بعثى بروند و اين‌گونه است كه امام با پشتوانه‌هائى اين چنين مى‌گويند .
«لشگر اسلام بر كفر پيروز است » پس بدان كه خداوند با شهادت فرزندت شما را امتحان مى‌كند همانطور كه ابراهيم را با كشتن اسماعيل بدست خودش امتحان كرد .
اى برادران تنى و مخصوصا دينى‌ام :
هميشه سعى كنيد شيفته رهروان اسلام و مردان خدا و شهداى هميشه جاويد تاريخ اسلام باشيد كه با اعمال و رفتارشان توانستند بعد از 14 قرن خون اسلام را همچنان در رگها گرم نگهداشته و قلب‌ها را در راه خدا و پيامبرش به طپش در آورند .
اى خواهرانم و همسر و هم سنگرم :
با توجه به اينكه :
حجاب لباس رزم زن مسلمان است كه تمام نقشه‌هاى شوم استعمارگران و ابرخونخواران شرق و غرب را نقش برآب كرده و برنده‌تر از سلاح من نوعى ( خون سرخم ) مى‌باشد ، سعى كنيد حجاب اسلامى را رعايت كرده قرآن را ياد بگيريد و به ديگران بياموزيد . و بالاخره من و توى مسلمان واميدوارم كه به مطلوب حقيقى برسيم و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامى و آن نهضت وليعصر سلام الله عليه است ....
ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور فراهم شود .
ياران ، ياران عزيز جان مى‌آيد
سرمايه عمر جاودان مى‌آيد
آرام دل دلشدگان مى‌آيد
والله كه صاحب الزمان مى‌آيد
خدايا ، اگر توفيق شهادت نيست ما را از منتظرين حضرت مهدى (عج) قرار بده زيرا انتظار ظهور مهدى (عج) انتظارى است كه جهت آماده شدن براى انتظارى بزرگتر كه آن ديدار خداوند تبارك و تعالى است.
خدايا، توفيق بده كه از افق توحيد سر زده و در پس ايثارهايمان در «الى الله المصير » نه غروب كه طلوع كنيم.
خدايا ، به جبهه سرخ حق عليه باطل آمده‌ام نمى‌دانم آيا زنده به كاشانه‌ام باز مى‌ گردم يا اينکه توفيق رسيدن به لقاء تو پيدا مى‌كنم در هر صورت هر دو برايم سعادت و كاميابى را در بردارد زيرا با ايمان راسخ معتقد به :
عسى ان تكرموا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم و الله يعلم و انتم لا تعلمون قرآن مجيد سوره بقره آيه 115هستم . خدايا ، در بند كشيده شدگان زمين را به راه خمينى كه همان راه انبياء الهى است رهنمون باش زيرا او به قران عمل مى‌كند و قدرت تو را در آستين دارد .
« خدايا خدايا تا انقلاب مهدى (عج) حتى كنار مهدى (عج) خمينى را نگهدار » داور يسرى 27/7/65

 

 

خاطرات
برادر شهيد:

مادرم – که در صداقت گفتار و عمل صالح در جمع بستگان ما انگشت نما مي باشد – سالها پيش از پيروزي انقلاب ، بارها نقل مي کرد که « دو ماه قبل از آن که داور به دنيا بيايد ، شبي سيدي از اوليا ، به خواب وي آمده و به وي بشارت داده است که فرزندي که در بطن داري پسري است از صالحان زمين . پس اين قنداق و پيش بند و پيشاني بند رابستان که نام شريفش بر آن نفش بسته و پس از آن که فرزندت متولد شد همين را بر او انتخاب کن و از طفل خود مراقبت نما که وي مورد توجه است . بر پيشاني بند ، نام داور نقش بسته بود . »
مادر ، صبح که از خواب برخواسته رؤياي خود را با مادر بزرگم در ميان گذاشته و از وي چاره جويي مي کند . مادر بزرگ صحت و سقم قضيه را به بعد از زايمان موکول مي نمايد . دو ماه بعد ، وقتي طفل به دنيا مي آيد ، حاضرين با تعجب همان نشانه ها را که در خواب الهام شده بود در وجود مولود نو رسيده مشاهده مي کنند و به همان ترتيب ، نام طفل را داور مي گذارند و مراقبت هاي لازم را در جهت حفظ سلامت کودک به عمل مي آورند .

هر بچه اي در کودکي به شيطنت و بازيگوشي مي پردازد ، اما داور از همان دوران نونهالي به تلاوت قرآن که توسط پدر و مادر و مادر بزرگم حين اداي فرايض مذهبي خوانده مي شد عشق مي ورزيد . با علاقه بسيار در مقابل آنان مي نشست و با گوش جان آيات قرآني را جذب مي کرد هنوز به دبستان راه نيافته بود که با صداي دلنشين ، اذان مي گفت . در سالهاي 42و 43 که حدوداً ده سال داشت به مسجد جامع شهر مي رفت و من و دوستانش را به اين کار دعوت مي کرد و گاه پول هفتگي خود را به عنوان جايزه به کسي مي داد که با او به مسجد رفته و نماز بخواند .
روزي به مسجد رفته بوديم . آيت ا.. مشگيني بعد از نماز منبر رفته بودند وقتي پايين آمدند داور جلو رفت و دست ايشان را بوسيد و جمله اي گفت . من هم بي اختيار به طرف ايشان کشيده شدم و شنيدم که معظم له فرمودند : « پسرم با قرآن فال نمي گيريند بلکه استخاره مي کنند شما نيت کنيد من برايتان استخاره مي کنم»
داور با شادي گفت : « اقا من نيت کرده ام » آياتي تلاوت کرده و گفتند : « پسرم ، خيلي خوب است . خدا تو را در اين راه هدايت و نصرت0خواهد فرمود ، با همت و اراده به دنبال`نيت و هدف خود باش . » از آن پس محبت حضرت آيت ا... مشگيني در قلب داور چنان جا کرد که"سالها بعد به قم رفته ، جگر خشکيده از تشنگي خود را تحت هدايت آن بزرگوار سيراب مي گردانيد .

داور از همان اوان کودکي ، کار و تلاش را دوست داشت . در تعطيلات تابستاني پا به پاي پدر کار مي کرد . تا پدر و مادر مي خواستند از کار معافش نمايند مي گفت :
« من از نعمت سلامتي برخوردارم و مي توانم کار کنم و مخارج تحصيلي و پوشاک خود را تأمين نمايم . درست نيست که در عين توانايي انجام کار، چشم به دستان زحمت کش شما بدوزم . »
دستمزد کارگري ساختمان خود را که در طول سه ماه به دست مي آورد صرف هزينه تحصيلي و پوشاک همه بچه هاي مدرسه روي خانواده ما مي کرد`.

آقاي محسن قرائتي در سال 1351 در اردبيل مجلس سخنراني داشتند و کلاس تدريس حفظ و قرائت قرآن را اداره مي کردند.داور(ازمشتريان پرو پا قرص اين محافل بود و با آموزش قرآن و تعليمات اسلامي ، روز به روز تکامل و تزکيه مي يافت. درهمين ايام باشهيد بزرگوار ابوالفضل پيرزاده وچند تن از دوستان ديگر، پيمان اخوت بستند و با هدايت حضرات قرائتي و غفاري ، شروع به برنامه ريزي در جهت خود سازي انقلابي نمودند و بر خلاف فرهنگ!مبتذل رايج در جامعه ، ريش خود را بلند و موي سر را کوتاه مي کردند ، هفته اي سه روز، روزه مي گرفتند از مبطلات و محرمات دوري مي گزيدند . اولين برنامه آنان ساده زيستي و ساده پوشي بود .

داور ، پس از اتمام دوره خدمت سربازي ، روي به منطقه دور افتاده و محروم ديگري نهاد . در شهر اَبرقو در استان فارس درکارگاه ساختماني – راه سازي ، متعلق به يک شرکت خارجي مشغول کار شد و آنجا نيز وظيفه ارشاد و آموزش مردم را همچنان ادامه مي داد . در طول شش ماه کار در شرکت مزبور ، زبانهاي ترکي استانبولي و عربي را از مهندسين شاغل و کارگران کارگاه به خوبي فرا گرفت .

در سال 1355 بنا به ضرورت حضور عناصر انقلابي و متعهد در مراکز کارگري و دانشگاهي به عنوان دانشجوي طراحي متالوژي وابسته به ذوب آهن اصفهان وارد تحصيلات دانشگاهي گرديد . تا بخشي از رسالت خود را به مورد اجرا بگذارد .


من که به عنوان تکنسين برق قسمت نورد 35 ذوب آهن استخدام شده بودم در مدت يکسان و اندي که با دور هم خانه و معاشرت بودم ، درسهايي آموختم که اگر بيان شود ، چند دفتر را پر خواهند کرد . از جمله . انضباط در کار و فعاليت ثمر بخش در کوتاهترين زمان ممکن ، رسيدگي به نظم و نظافت خانه ، تنظيم برنامه هاي هفتگي و ماهانه براي ديدارها و پيش دقيق سفر پدر و مادر به اصفهان ، تنظيم برنامه هاي غذايي روزهاي آينده به طور دقيق ، زمان حضور درحوزه علميه قم و ديدار دوستان ، از کارها و برنامه هاي دقيق ايشان بود .

همسر شهيد:
داور ، حقوق دريافتي ماهانه را بي کم و کاست در طاقچه اتاق مسکوني مي گذاشت و بدون شمارش و بي توجه به اينکه در طول ماه چه مبلغي از اين وجه را به خود اختصاص دهد ، هر مقدار که لازم داشت بر مي داشت ،من نيز از ايشان تقليد مي کردم . اين پول ها به حدي برکت داشتند که هر چه خرج مي کرديم در آخر ماه ، مقدار قابل توجهي از آن باقي مي ماند . دوستان داور که به منزل ما مي آمدند ، در صورت نياز و بدون کسب اجازه ، هر مقدار لازم داشتند بر مي داشتند مي آورند روي اين پولها و بالعکس هر وقت وجه اضافي داشتند مي آوردند روي اين پولها مي گذاشتند . اين عمل ، واقعاً انسان را از خود خواهي و ريخت و پاش هزينه هاي بي مورد باز مي داشت.

از درسهاي مهمي که از وي آموختم مطالعه مستمر و طولاني بود نيمه شبها با اينکه در همان اتاق کوچک مي خوابيدم ، بعضي وقتها که از خواب بر مي خواستم ، داور را بعد از اقامه نماز شب ، تا نزديکيهاي سحر مشغول مطالعه و تلاوت قرآن مي ديدم . گاهي اعتراض مي کردم که دست از مطالعه برداشته ، ساعاتي بخوابد و يا لااقل چراغ را روشن کند و به نور شمع اکتفا ننمايند . با خوشرويي و صميميت مي فرمود : « وقت استراحت شماست و من نبايد از برق استفاده کنم . »

روزه داري منظم و سه روز در هفته – که شايد تا آخر عمرپر بر کتش ادامه داشت – و نيز نمازها و راز و نيازهاي عاشقانه اش که پيوسته ، انجام مي گرفت ، از مشخصات بارزوي بود که در کمتر کسي مي توان سراغ گرفت ، تعبد و اخلاص او به حدي بود که ذکر خدا و حمد و تکبير در هيچ شرايطي اززبان صادقش فراموش نمي شد .

يکي از دوستان شهيد:
به خاطر دارم در ماههاي دي و بهمن سال 1356 ، مرا با خود به کنار « زاينده رود » برد . در آن سوز سرماي شديد زمستاني ، لباس شنا بر تن کرد . يخهاي حاشيه رود را شکست و بعد از آبتني از آب بيرون آمد و از من خواست که با شاخه درخت بر بدن خيس و سرما زده اش بکوبم . وقتي اعتراض کردم با اظهار صميميت از من در خواست نمود که اين کار براي مبارزه و کسب آمادگي جسماني کاملا ً لازم است .
گويي به ايشان الهام شده بود که چند روز بعد ، درست به همين شيوه ،از سوي عوامل جنايتکار ساواک شکنجه خواهند شد .

برادر شهيد:
در زندان به ملاقاتش رفتيم . داور مضطرب و دلواپس عکس العمل پدر بود و مي ترسيد مورد عتاب قرار گيرد . وقتي در اتاق ملاقات پشت جدار شيشه اي ، رود در روي هم نشستيم ، پدر اولين حرف ي که از طريق تلفن گفت اين بود : « فرزندم آن که در راه آرمانهاي خدايي دستگير و شکنجه و زنداني مي شود . بمثابه شيري است که در جنگل قريب و سالوس ، عليه روبهان و شغالان شوريده و اينک در فقس گرفتار آمده است . وجود تو مايه افتخار و آبروي ماست . » داور تا اين حرف را شنيد ، حالت چهره اش بکلي تغيير کرد ، گوشي را سرجايش گذاشت و با شادي ، دست ها را با آسمان بلند کرد و فرياد ا... اکبر سرداد . شور و شعف وي ساير زندانيان و خانواده هاي آنان را به خود جلب کرد . داور در سال 1357 که درب زندانها گشوده شد ، از زندان آزاد گرديد .

در بهمن 57 که نهال انقلاب مردم ايران به باز نشست و غنچه هاي آزادي ، شکفتن آغاز کرد ، خانواده ما اولين شهيد خود را تقديم انقلاب اسلامي نمود . نادر يسري 17 ساله در گرماگرم مبارزات22 بهمن ، ساغر لبالب از شهد شهادت را سر کشيد و به لقاء ا... پيوست .
داور که در مبارزات مردم تهران شرکت فعالانه داشت در مراسم تشييع حضور يافت و پس از آن به سازماندهي و راه اندازي گروه ضربت همت گماشت و به دستگيري عوامل رژيم و راه اندازي دادسراي انقلاب اسلامي پرداخت . در نيمه دوم سال 1358 عدالت علي وار داور، مرود بغض و حسد برخي واقع شد و اتهامات و شايعات ناروا درحق وي نشر گرديد . شهيد ، اردبيل را به قصد لبنان ترک گفت و در آنجا به آموختن روشهاي علمي و عملي انفجارات و تخريب پرداخت و در مدت يکسال که در آنجا اقامت داشت در محافل و مجالس اغلب گروههاي مبارز لبنان نفوذ کرده از اهداف و آرمانهاي آنان مطلع گرديد و در مورد ضعف ها و کاستيهاي آنان پيشنهادهايي داد .

مسؤوليت بعدي وي عضويت در شوراي 5 نفره فرماندهي پادگان سعد آباد تهران بود . در يکي از ديدارهايش با شهيد بزرگوار ، دکتر چمران ، مرا نيز همراه برد". در آن نشست دوستانه ، بحث فلسطين و عرفات و سازمان آزادي بخش و گروه امل و غيره ميان آمد . داور ضمن بر شٍردن نکات ضعيف کاستي اکثر گروههاي حاضر در لبنان و فلسطين ، به جمع بندي و نتيجه گيري پرداخت و پيشنهاد کرد گروهي منسجم و متکي به اهداف الهي ، در مسير حکومت ا... تشکيل شود .

حسن حسيني :
روزي ، داور يسري ، فرياد خشم خود را عليه شاه و حاکميت جور بلند کرده بود . چون کلاسهاي درس مجهز به سيستم « اف، ام» بود ، معاون مدرسه صداي او را شنيد ، از راه رسيد و ازداور سئوال کرد : آن دانش آموز مخالف کي بود ؟ داور گفت : من اطلاعي ندارم . ناظم با عصبانيت همه کلاس را تهديد کرد که بايد تنبيه دسته جمعي بشويد . داور که از اين موضوع ناراحت بود ، موضوع را به گردن گرفت . معاون مدرسه که دل پري از وي داشت تا فهميد کار ، کار داور است ، با چوب تنبيه آنقدر بر سرو صورت او کوبيد که سرانجام چوب شکست ، ولي داور مقاوم بود و هرگز نشکست . شکست در قاموس او واژه اي بي معنا بود .

من متأهل بودم . روزهاي پنجشنبه و جمعه نوبت نگهباني من که مي شد ، داور به جاي من قبول مسؤوليت مي کرد تا من بتوانم مرخصي گرفته به خانواده ام سر بزنم و يا حداقل از طريق مخابرات خارج از پادگان ، با آنها تماس تلفني داشته باشم .
عجيب تر اينکه وقتي دوره آموزشي ما به پايان رسيد و داور امتياز بالايي کسب کرد . و در اين شرايط مي توانست زادگاه خود را انتخاب کرده ،در کنار خانواده اش باشد . اما از من خواست استان سيستان را انتخاب کنم تا او جاي خود را با من تعويض نمايد . من ، همين کار را کردم و به زادگاهم اعزام شدم و او ، در تعقيب انگيزه انساني خود براي خدمت به محرومان ،عازم روستاهاي آن ديار گرديد .
آيا ، مي توان نمونه اين فداکاري را در ميان غرب زدگان خود باخته پيدا کرد ؟ آن روز چه کسي حاضر بود محروميت هاي منطقه اي دور افتاده را با دل وجان بپذيرد تا او ، از کانون گرم خانواده ات ، دور نباشي در شهر ها و ديارهاي ، هزاران جوان مي توان پيدا کرد که نامشان داور باشد اما کمتر کسي از آنان همطر از اين داور خواهد بود .

يکي از ياران شهيد:
تابستان سال 57 ماتم زده در گوشه زندان فلاورجان اصفهان زانوي غم را بغل کرده و در انديشه اي عميق فرو رفته بودم نا گاه در بند را گشودند و جواني بلند و لاغر اندام را که غرق خود بود به داخل پرت کردند . يک دست اين جوان از بالاي آرنج تا مچ شکافته بود ، دژخيمان شاه از بستن زخم او مضايقه کرده بودند . در کنارش نشستم و بي اختيار اشک در چشمانم حلقه زد و آهسته پرسيدم : برادر ، زخمت خيلي درد و سوزش دارد ؟ در حاليکه منتظر پاسخ بودم به چشمان معصومش خيره شدم . او به جاي جواب ، لبخندي زد . بار ديگر پرسيدم : نامت چيست ؟ با تبسم گفت : داور. پرسيدم : دستت را با شيشه شکافته اند ؟ با علامت سر پاسخ مثبت داد . چهره ملکوتي و روحانيتش مرا شيفته خود ساخت ، در همان نگاه اول ، محبتش در دلم نشست به هر ترتيبي بود زخمش را بستم . از اينکه از تنهايي در آمده مصاحبي پيدا کرده بودم ، بسيار خوشحال شدم . زندگي ما در کنار هم با معنويت و صفاي خاصي آغاز شد . هيچ وقت از خود و خاطراتش حرفي نمي زد . در هواي گرم زندان و روزهاي بلند تابستان ، روزه مي گرفت . از وجودش پوستي مانده بود و استخواني شبها وقتي مطمئن مي شد همه خوابيده اند ،براي نماز شب قيام مي کرد ، آنچنان خالصانه نماز مي خواند که مصداقش را بايد در صالحين جستجو کرد و با وجود اينکه هوا گرم بود و بدنها عرق مي کرد ، اما داور در حال نماز ، بشدت مي لرزيد ! روزها و هفته ها بدين منوال سپري شد و من شيفته تر از پيش ، او را دوست مي داشتم . متأسفانه ديري نپاييد که آمدند و او را از من جدا کردند و دوباره غمي سنگين و ماتمي جانکاه ، روحم را در ربود .
دوران حبس پايان يافت ، انقلاب به پيروزي رسيد . دژخيمان ، متواري و يا دستگير شدند . من ،به جستجوي او بر آمدم . و پس از تحقيق بسيار ، خوشبختانه گمشده ام را در پادگان امام علي (ع) تهران يافتم . ديداري دوباره ، شور وعشقي آتشين مجدداً در وجودم زبانه کشيد . داور خيلي فرق کرده بود به عنوان مربي تخريب براي فرماندهان کل سپاه درس گذاشته بود . از وي خواهش کردم در ساعات غير اداري ، کلاسي هم براي دوستاش بگذارد و او بلافاصله پذيرفت و من تخريب را در محضري وي0فرا گرفتم .
خصوصيات اخلاقي وي هرگز در وصف نمي گنجد . روزه داري شب زنده داري ، تحرک و فعاليت(بيش از حد ، تقدم در سلام و احترام0،شکوفايي تبسم هميشگي بر لبان!او انتظار براي زيارت جمال معشوق ، استقبال از مرگ در خطوط مقدم جبهه و دهها خصيصه ديگر ، از ويژگي هاي ذاتي او بود .
« يکبار در حين خنثي سازي مين که به منطقه دشمن0قدم گذاشته بود ، مورد شناسايي ديده بانان صدامي قرار گرفت و با تير مستقيم که به شکمش اصابت کرد ، شديداً مجروح شد . دراثر پارگي شکم خون زيادي از بدنش خارج گرديد . با همان حال از مهلکه گريخت و با ماشين جيپ که خود رانندگي مي کرد به پشت(خط و خاکريزهاي خودي رسانيده .

رزمنده اي که راننده اش بوده مي گويد :
روزي ايشان را از شهر به سپاه مي آوردم وچون خيلي عجله داشتم خواستم قسمتي از مسافت را بر خلاف مقررات راهنمايي طي کنم تا زود به مقصد برسيم . بهانه کردم که دست راست خيابان خاکي و دست انداز است و نمي خواهم ماشين آسيب ببيند . فوراً مرامتوقف کرد و گفت پس چرا خلاف مي رويد ؟ گفتم : برادر اولا ً خيابان خلوت است و ثانياً ازاين قسمت زودتر مي رسيم و دست انداز را رد مي کنيم . بيت المال نيزحفظ ميشود . ايشان ناراحت شدند و`گفتند : ما حق نداريم حتي به قيمت استهلاک کامل خودرو ،خلاف قانون رفتار کنيم . خلاصه از مسير رفته مرا برگردانيد و وادارم کرد تا از مسير اصلي به راه خود ادامه دهم .

يکي از مسؤولين پادگان در زمان تصدي فرماندهي وي مي گويد :
نمي دانم چرا هر وقت يسري را مي بينم ، نوعي از خوف و ترس بر دلم چيره مي شود ؟ » در جوابش گفتم : آن هراس مقدس به خاطر عظمت روح اوست . عظمتي که از تقوا و خلوص و خدا پرستي وي ناشي مي شود .

داور ، در اداره پشت ميز فرماندهي نمي نشست ، مي گفت : اين ميز حق کساني است که در جبهه ها ، با نثار جان خويش ، درمقابل بعثي ها شيطان صفت ايستاده اند . نيمه هاي شب ، که نيروهاي بسيجي آماده به اعزام در پادگان حضور داشتند ، پياده به راه مي افتاد و به نگهبانان سر مي زد . در شبهاي مانور بسيجيان، حوالي ساعت 3 بامداد ، براي بررسي وضعيت نيروهاي اعزامي در محل حضور مي يافت . افراد سپاه را از هرگونه گروه بندي و گروه گرايي بر حذر مي داشت و در اين باره ،همراه اصرار مي ورزيد . به کادر سازي و ارتقاي سطح مديريت پاسداران اهميت زيادي قايل بود . با سازماندهي خاص ،افراد تحت فرماندهي خود را دسته بندي کرده بود و در مواقع لزوم از وجود آنان استفاده بهينه مي نمود . به نظم و انضباط برادران ، حصول معرفت و تقويت ايمان سخت اعتقاد داشت . حب و بغض ،ريا و خودنمايي ،غرور و دنياپرستي ، تعذيب و تحقير ديگران ، در ذات او وجود نداشت . جز رضايت حق و عمل به تکليف ، به چيزي ديگري نمي انديشيد . به ورزش هاي دسته جمعي ، کوهنوردي و راهپيمايي ،آماده سازي جسمي و روحي پاسداران سخت علاقه داشت . تشکيل جلسات اعتقادي واخلاقي ،شرح تعاليم قرآن ، بر پايي نماز جماعت توسط علماي فاضل و متقي را براي تقويت مباني عقيده وايمان برادران از ضروريات مي دانست .

صبحگاه يک روز پنجشنبه فرمان آماده باش صد در صد صادر شد . فرمانده پادگان ،برادر يسري بود . وي علاوه بر اينکه به آمادگي رزمي و توانمندي جسماني برادران اهميت خاصي قايل بود ،صفاي دروني و زدودن زنگارها از آيينه دل را ضروري مي دانست . در آن ايام ، نبرد بي امان کفر ستيزان در سرتاسر جبهه هاي حق عليه باطل با حدت و شدت تمام ادامه داشت . هوا که رو به تاريکي گذاشت ، همه افراد براي تحويل گرفتن اسلحه انفرادي رزمي آماده شدند . فرمانده با لحن نرم و آرام اعلام داشت : از هر ستون چند نفري براي گرفتن فانوس به انبار بروند . فانوسها که آماده شد در حيرت فرو رفتيم و هاج و واج مانديم . پس اسلحه کو ؟ چرا اسلحه`نمي دهند ؟ به دستور فرمانده ، گروه به راه افتاد . دقايقي بعد ما خود را در مصلاي اردبيل يافتيم . چنان شور و حال وصف ناپذيري ماراگرفته بود که بغض گلويم را گرفت ، چرا که عطش حضور در دعاي!کميل در وجودم لرزه افکنده بود .
آن شب ، ساعاتي چند در جذبه معنويت ذکر و دعا(غرق بودم و امروز بر اين باورم که فرزانگان و فريختگان مکتب توحيد ، با فانوس هدايت به نبرد شياطين مي روند ،چرا که به تعبير مولايمان « الدعاء سلاح المومن »

پدرشهيد:
روزي که داور را از بيمارستان به منزل آوردند ، جگري تهيه کردم و کبابش کرديم تا فرزند مجروحم بخورد و تقويت جسماني شود . داور لب به کباب نزد و گفت: دوستان من در سنگرند و جگر نمي خورند ، من چگونه بخورم ؟

يکي از مراجعين مي گويد :
براي انجام کاري به سپاه رفتم و با کسب اجازه از نگهبان وارد اتاق فرمانده سپاه شدم . پاسداري را ديدم که مشغول جارو کشي بود . تا مرا ديد پيشدستي کرد و به من سلام داد و با لحني شيرين گفت : فرمايشي داريد ؟ گفتم : نامه اي دارم که فرمانده سپاه بايد امضا کند ، مثل اينکه تشريف ندارند .
وي جارو را کنار گذاشت ، نامه را از من گرفت و شروع به خواندن کرد . تا من خواستم بگويم که برادر ، شما حق نداريد نامه مردم را بخوانيد بايستي شخص فرمانده بخواند و امضا کند ؛ ديدم دست به خودکار برد و زير نامه را امضا کرد و به من تحويل داد . با خدا حافظي ، در حاليکه از اتاق خارج مي شدم ، پايين نامه را نگاه کردم ، زير خطوط امضا کلمه يسري به چشم مي خورد .

يکي از همسنگران:
روزي در جبهه ، جهت پيشروي ، در کنار تپه اي . جمع شده و منتظر فرصت مناسبي بوديم . داور به بنده فرمود : شما زيارت عاشورا را بخوانيد و همه توسل بر خدا بکنيم . من ، زيارت عاشورا را شروع کردم . ديدم که اشک از چشمان وي روان است و رزمندگان را دعا مي کند . خواندن زيارت عاشورا ادامه داشت و همه در حال توسل وتضرع . همگي به سجده افتاده بوديم و در آن حال جه دعا ادامه داديم . در اين هنگام ، بنا گاه گلوله توپي ، نزديک ما منفجر شد و ترکش هاي گداخته آن از بالاي سرها به اطراف پخش گرديد ، که اگر در حال سجده نبوديم به!يقين تعدادي از برادران مورد اصابت قرار مي گرفتند و شهيد يا مجروح مي شدند .

همرزم شهيد:
در برنامه ها و سمينارهاي فرماندهان سپاه پاسداران که با برادر يسري شرکت مي کرديم ، در اوقات فراغت و تنفس ، وي با يکايک فرماندهان تماس مي گرفت و از اطلاعات علمي و تجربي آنان سؤالاتي مي کرد و ابتکارات و نو آوري هاي آنان را در دفترچه اي يادداشت مي کرد .
دريکي از اين تبادل افکار و کسب اطلاعات جالب ، فکري به خاطرش خطور کرد و آن ، اين بود که اين نظريات و تجربيات چنانچه به ديگران منتقل شود ، سودمند و مؤثر خواهد بود .
بلافاصله در گوشه اي نشست و فرمي تهيه نمود و پس از تکثير بين فرماندهان سپاه توزيع کرد تا همه ، از ابتکارات مفيد ديگران آگاه شوند و در مواقع لزوم به کار گيرند .

در ساعات اداري يا غير اداري ، در کوچه و بازار ، در خانه و حتي حين تماشاي برنامه هاي تلويزيون ، هرگاه به نکته اي جالب و مفيد برخورد مي کرد فوراً در دفترچه يادداشت خود مي نوشت تا در کاري مورد استفاده قرار دهد . وي شمي قوي و هوشي سرشار داشت . در طول مسير راه ، در ماشين ، در راه پيمايي ها، در برنامه هاي تمرينات رزمي ، از وضعيت جبهه ها ، عمليات ها ، حال و هواي بچه ها و روحيه رزمندگان ، سؤالاتي مي نمود و همه را يادداشت مي کرد.

يکي از تکنسين هاي هنرستان فني اردبيل:
آقاي يسري ، در يکي از مرخصي هايش به سراغ من آمد تا در مورد ساختن يخچال صندوقي صحبت کنيم . جريان را پرسيدم . در جوابم فرمود : در يکي از جبهه هاي اهواز، يک صندوق بزرگ آلومينيومي مخصوصي ديدم که کاملاً کار يخچالهاي صندوقي را انجام مي داد و روي آنها نام هنرستان صنعتي اردبيل نوشته شده بود . وي با چنان علاقه و اشتياقي موضوع را تعقيب مي کرد که تصور کردم ايشان براي رسيدگي بر اين موضوع را تعقيب مي کرد که تصور کردم ايشان براي رسيدگي بر اين موضوع ماموريت يافته اند . اما توضيح دادند که من صرفاً به جهت تشويق و ترغيب سازندگان آن و همچنين استفاده بهتر از حداقل امکانات ابداعي بسيجيان ، اين موضوع را پيگيري مي کنم . توضيح دادم که اگر شما بخواهيد ما مي توانيم هر مقدار که لازم باشد از اين نوع يخچالها بسازيم ، آن هم با قيمت خيلي مناسب و ارزان . وي از شنيدن اين خبر ، چنان خوشحال شد که بارقه ي شادي در چشمانش درخشيدن گرفت . آنجا بود که دريافتم ايشان تا چه اندازه ، دل و جان در گرو جبهه و اهداف آن گذاشته و شب و روز خود را وقف مسايل دفاع مقدس و جنگ تحميلي نموده اند .

در يکي از سفرهايم به تهران ، خبر دار شدم که آقاي يسري به علت جراحت شديد ، در بيمارستان نجميه بستري است . در فرصتي مناسب به عيادتش رفتم . به محض ديدن من گفت : شما يک سه پايه مسلسل ضد هوايي طراحي کرده و قول داده بوديد مکانيسم آنرا تکميل کنيد . قرار گذاشتيم به محض مرخص از بيمارستان ، طراح فني مزبور را به ستاد مرکزي سپاه ببريم و سه پايه را به مسؤولان فني نشان بدهيم تا روي آن کار کرده و تکميل نمايند .
ياري ديگر نقل مي کند :
داور وقتي پاسداري را در حال مطالعه مي ديد ، مورد تفقد و تشويق قرار مي داد و مي گفت : آنچه را که امروز از مطالعه کتاب آموخته ايد براي دوستان بيان کند که زکات علم ، آموختن آن به ديگران است . »
بدين ترتيب ، محراب عبوديت مؤمنان ، با انديشه هاي ناب منور مي شد و آموختن انگيزه اي براي رُستن و رَستن و ره توشعه گرانبار عابدان سالکان سير الي الله مي گرديد .

برادر شهيد:
داور از همان دوران نونهالي به تلاوت قرآن كه توسط پدر و مادر و مادربزرگم حين اداي فرايض مذهبي خوانده مي شد عشق مي ورزيد. با علاقه بسيار در مقابل آنان مي نشست و با گوش جان آيات قرآني را جذب مي كرد. هنوز به دبستان راه نيافته بود كه با صداي دلنشين، اذان مي گفت. در سال هاي 42 و 43 كه حدوداً ده سال داشت به مسجد جامع شهر مي رفت و من و دوستانش را به اين كار دعوت مي كرد و گاه پول هفتگي خود را به عنوان جايزه به كسي مي داد كه با او به مسجد رفته و نماز بخواند.روزي به مسجد رفته بوديم. آيت الله مشكيني بعد از نماز منبر رفته بودند. وقتي پايين آمدند، داور جلو رفت و دست ايشان را بوسيد و جمله اي گفت. من هم بي اختيار به طرف ايشان كشيده شدم و شنيدم كه معظم له فرمودند: «پسرم! با قرآن فال نمي گيرند، بلكه استخاره مي كنند. شما نيت كنيد من برايتان استخاره مي كنم.» داور با شادي گفت: « آقا من نيت كرده ام.» آياتي تلاوت كرده و گفتند:«پسرم! خيلي خوب است؛ خدا تو را در اين راه هدايت و نصرت خواهد فرمود، با همت و اراده به دنبال هدف و نيت خود باش.» از آن پس محبت حضرت آيت الله مشكيني در قلب داور چنان جا كرد كه سالها بعد به قم رفته، جگر خشكيده از تشنگي خود را تحت هدايت آن بزرگوار سيراب مي گردانيد.

 

آثار باقي مانده از شهيد
نيايش شهيد در روز عرفه 1365

الهي! شكر به درگاه كبريايي با عظمتت كه برايم از ميان تمام انبيا، حضرت محمد(ص) را و از ميان كتب آسماني كاملترين آن يعني قرآن را و از ميان اديان، اسلام گرانقدر را و از ميان مذاهب، تشيع علوي را و از ميان رهبران ديني خاتم العرفا (امام خميني) را و از ميان حكومتها، جمهوري مقدس اسلامي ايران را و از ميان تكاليف حساس حكومتي جهاد في سبيل الله را انتخاب نموده ايد. پس، اي معبود دائم الفضل! كمكم كن تا در اين وظيفه خطير و هر كار بزرگ و كوچك، با نام تو وارد و با ياد تو ادامه و براي تو به پايان برسانم، زيرا از حضرت ختمي مرتبت شنيده ام كه «كل امر ذي بال لم يبتدأ ببسم الله فهو ابتر» و «اقم الصلوه لذكري» و «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه»؛
معبودا! دنيايم را مزرعهء آخرت و مسجد قرار بده و علاقه ام را نسبت به اين گذرگاه و منزلگاه در حد نيايش قرار بده تا آن را خانهء خود مپندارم؛
معبودا! زهد علي پسند را «قصر الامل و الشكر عندالنعم و الورع عن المحارم» به امت اسلامي و جوامع بشري و اين بده ذليلت مرحمت بفرما؛
خدايا! كليد درستي، توشهء قيامت و آزادي از هر بندگي و نجات از هر تباهي، تقوا را نصيب آرزومندان بفرما؛
خدايا! لذت عبادت فقط براي خودت را به فضل و كرمت قسمت ما كن؛
خدايا! توفيق عنايت فرما تا با «ياد نگراني روز بازگشت» خواب از چشمانمان ربوده شود؛
خدايا! توفيق تدبر در آيات كريمه ات را كه نتيجه اش ساييدن پيشانيها و كف دستها و زانوها و سرانگشت پاها به خاك بوده و موجب خم شدن كمرها جهت عبادت حضرتت باشد، به همهء شايستگان احسان نما؛
پروردگارا! دل و ضمير ما را به كار انداز تا بتوانيم موجب خشنودي حضرتت را فراهم آوريم؛
آفريدگارا! در زماني كه اهل دنيا مردن بدن خويش را بزرگ مي شمارند، بينشي عطا فرما كه ما مردن دل خود را بزرگتر بشماريم؛
ايزدا! علمي كه برپايهء بينش كامل است بر قلبهايمان بتابان تا روح يقين را لمس كنيم؛
خداوندا! مولايمان علي(ع) فرمودند: «همانا ياد خدا افراد شايسته اي دارد كه آن را به جاي همه نعمتهاي دنيا انتخاب كرده اند». يادي چون آن ياد به فضل و رحمت خود نصيبمان بفرما؛
معبودا! توفيق ياري كردن مولايمان علي(ع) را در رابطه با پرهيزكاري، كوشش، پاكدامني و درستكاري مقدر فرما؛
اي زده شعله به شب بارقهء باورتان
پيش تا صبح ظفر دست خدا ياورتان
بانگ تكبير شما مژدهء فتحي است قريب
تا در نصر من الله بود سنگرتان
خداوندا! اگر چه تا اين لحظه از عمرم آنچه از جانب حضرتت به حقير روسياه فضل و احسان بوده و از طرف اين عاصي، كفر نعمت و طغيان بوده اما تو را به عظمت اين روز بزرگ (جمعه روز عرفه) و صاحب دعاي امروز (سالار و مولايمان حسين بن علي(ع)) كه غايت آمالمان در دنيا زيارتش و در عقبا شفاعتش مي باشد، معرفت خود و رسول و حجتت را به اين ناقابل اهدا بفرما؛
يا ربي! از معارف اسلاميمان آموختيم كه آنچه در قيامت ظهور و بروز مي كند آن چيزها است كه انسان در اين جهان كسب كرده و نيز انسان هر چيز را دوست داشته باشد و به او عشق بورزد با او محشور مي شود، و لو سنگي باشد. فلذا از محضر كبريايي ات عاجزانه تمنا داريم كه در دنيايمان معشوق خود و انبيا و اوليائت سيما خاتمهم حضرت محمدبن عبدالله(ص) و ائمه معصومين لاسيما حضرت بقيه الله و نايب برحق او خميني روح خدا گردان تا در عقبا نيز به اذن حضرتت با شفاعت آن بزرگواران با خودت محشور شويم؛
الهي! ما را به شهود «خود» برسان؛
الهي! در عين حالي كه چشم بصيرتم را براي رؤيتت باز مي نمايي عابدم كن؛
الهي! براي آن كه خودم را از دست ندهم، خودم را از من مگير؛
بارالها! ما را از گوسفندان (كساني كه آرزوي تباهكاري و قدرتش را نيز دارند) و گرگان در لباس گوسفندان (جوفروشان گندم نما) (اهل دنياي آخرت نما) و آنهايي كه از حقارت نفس در حسرت آقايي و رياست به سر مي برند و در آتش اين آرزو مي سوزند قرار مده (كه همهء اين گروهها در نهايت همان «اهل دنيا» هستند) تا شخصيت خود را با جهان برابر نكنيم و انسانيت گرانقدر خويش را به بهاي جهان نفروشيم؛


خدا وندا! به حکمت هاي قرآن به آن آيات بي همتاي قرآن
به فخر انبيا ، پيغمبر پاک محمد (ص) آن که رفت افلاک از خاک
به يارب يارب شيخ مناجات به سوز ناله پيران خرابات
به يارت يارب مرغ شباويز به اشک چشم پيران سحر خيز
به دلهاي پريشان و شکسته به مجنوني که در صحراي نشسته
به آه عاشق افسرده ، يارب به مظلومي که در زندان نشسته
به مرغان اسير پر شکسته به روز روشن از مهر جهانتاب
به روحانيت شبهاي مهتاب به شوق شامگاه نو عروسان
به فرياد سحرگاه خروسان به سربازي که بهر کشور خود
فدا سازد سرو جان و سر خويش به مسکين بنده درد آشنايي
که مي ميرد ز درد بينوايي به بيماري که غمخواري ندارد
به بالينش پرستاري ندارد به آن اندوه شبهاي جدايي
به صبح پر فروغ آشنايي دلم را روشن از نور صفا کن
زبانم را به ذکرت آشنا کن من شرمنده را بنما هدايت کن
که راهي نسپرم غير از رضايت


17 آبان سال 52
به سربازي که بهر کشور خويش فدا سازد تن و جان و سر خويش

6 / ارديبهشت / 1350 به عنوان يادگاري بر دفتر يکي از همکلاسي هايش :
دلا ! ياران سه قسمند ار بداني زباني اند و ناني اند و جاني
به ناني نان بده از در برانش به جاني جان بده ار مي تواني .


بسم الله الرحمن الرحيم
بحث اين جلسه ما در مورد حضرت امام زمان ( عج ) است .
به حمد الله امروز در جامعه اي زندگي مي کنيم که اسلام در آن حاکميت دارد و اصلي ترين شعار آن تعميم عدل و قسط درکره ارض است تا بتواند آن را به حاکميت حضرت مهدي ( عج ) متصل ساخته ، زمينه ساز ظهور منجي عالم بشريت گردد .
يکي از اصحاب ، از رسول خدا ( ص ) در مورد جانشينان حضرتش سؤال مي کند ، حضرت مي فرمايند :
« جانشينان من دوازده نفر هستند و نام هر يک از آنها را بيان مي فرمايند و وقتي به جانشين دوازدهم مي رسند تو ضيح بيشتري را ارائه مي فرمايند . وي از رسول خدا (ص) علت را جويا مي شود . حضرت مي فرمايند : در عصر او ( يعني امام دوازدهم ) امتي به وجود مي آيند که به آيه شريفه :
الّذين يؤمِنونَ بِالغَيبِ و يُيموُن الصّلواةَ و مِمّا رّزَقاهُم يُنفِقُون
( بقره / 3 )
ايمان مي آورند ، اينان امتي بسيار قابل تقدير هستند . سپس خصوصيات آن امت را شرح مي دهند .زمان مي گذرد و حضرت مهدي ( عج ) متولد مي شوند . هيأت حاکمه ، خفقان عجيبي به وجود مي آورد ، اما چون خداوند به امامت مستضعفين در روي زمين اراده فرموده اند :
« و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم و نجعلهم آتمة و نجعلهم الوارقين » ( سوره قصص / 5 )
براي تحقق اين امر ، وجود نازنين حضرت ولي عصررا از تمام توطئه ها محفوظ و مصون مي دارند به گونه اي که حضرت موسي ( ع) را نيز براي اصلاح امت خويش از توطئه فرعونيان محفوظ داشتند .
حضرت مهدي (عج ) ابتدا غيبت صغري فرمودند و بواسطه نوابي که انتخاب فرموده بودند با امت ارتباط داشتند . نواب حضرت يعني عثمان بن سعيد ، محمد بن عثمان ، حسين بن روح نوبختي و علي بن محمد سمري پيامهاي حضرت را به پيروان ايشان مي رسانيدند . بالاخره حضرت در نامه اي که به علي بن محمد سَمُري نوشتند غيبت کبري خود را اعلام داشتند . دشمنان با طرح سؤالات گمراه کننده در صدد مسموم ساختن افکار عمومي برآمدند که از جمله آن ها عمر طبيعي انسان بود که چگونه يک انسان مي تواند ساليان بيشمار زنده بماند . امام سجاد عليه السلام در جواب به اين شبهه ، عمر حضرت نوح (ع) را مثال مي آورند .
البته در طول تاريخ ، از همين جريان سوء استفاده هايي شده است که نمونه هايي از ادعاي مهدويت عده اي گمراه کذاب را مي توان مشاهده کرد و برخي هم به دروغ ادعاي ملاقات با حضرت را داشته اند .
مي دانيد که حديثي از معصوم (ع) نقل شده است که :
« اگر کسي ادعاي ملاقات با حضرت مهدي (عج ) نمايد تکذيب کنيد »
در روزگار ما هم اينگونه افراد وجود دارند . برخي گروه ها هستند که به اين موضوع دامن مي زنند . ناگفته نماند که ممکن است در تاريخ شيعه ، کساني همچون علامه فقيه مقدس اردبيلي وجود داشته باشند که به فيض زيارت و ملاقات حضرتش نايل آمده اند ، ولي هيچگاه خود به اين امر نپراخته و گزارش ملاقات ارائه نکرده اند .
حال روي اين موضوع کمي کار مي کنيم . مي دانيد که بعضي افراد حکومت اسلامي را نوع بدعت مي دانند ! چرا ؟ براي اين که ميخواهند جامعه را ظلم و فساد فراگيرد و به اصطلاح زمينه ، براي اين که مي خواهند جامعه را ظلم و فساد فراگيرد و به اصطلاح زمينه ، براي ظهور حضرت صاحب الزمان فراهم شود . اگر اين قول را بپذيريم ، سير انسان به سوي کمال انساني معني و مفهوم خواهد داشت ؟ و اصلاً نظم عالم هستي ، چگونه تعبير و تفسير خواهد شد ؟ مي بينيد که با اين تفکر ، هستي ، پوچ و بي هدف خواهد بود .
براي زمان غيبت کبري حديثي نقل شده است که تکليف جامعه اسلامي را در اين عصر مشخص مي سازد .
حديث اين است : « من کانَ مِن الفُقهاء صائناً لِنَفسِه حافِظاَ لِدينِه مُخالِفاً لِهَواه مُطيعاً لاَمرِ مُولا فَلِلعوامِ اَن يُقلّدوه » *البته عقل سليم بر آن حکم مي کند که در زمان غيبت حضرت ، فردي با ويژگي هاي مذکور ،حکومتي تشکيل دهد تا امور مسلمانان را بر اساس تعاليم عاليه اسلام رتق و فتق نمايد . اين است زمينه اي که مي خواهيم براي ظهور حضرت مولا فراهم کنيم . امروز هم آن شرايط در حضرت امام خميني وجود دارد .
با توجه به مطالب ذکر شده، حال ما چه وظيفه اي داريم ؟ معصوم عليه السلام مي فرمايند : اَفضَلُِ اَعمالِ اُمّتي انتظارُ الفَرَجِ »
اما چگونه بايد منتظر بود ؟ در يک جمله عرض کرده ، بحث خود را به پايان مي رسانم . امروز کسي که بهامر ولي فقيه در جبهه هاي حق عليه باطل به جهاد مشغول است در حقيقت منتظر اوست .
والسلام عليکم و رحمته ا... و برکاته

مناجات
خداوند ! مي خواهم براي تو عبد خالص و(براي حضرت محمد ( ص ) مسلمان مؤمن و براي حضرت علي (ع) شيعه راستي و براي امام حسين (ع) گريه کننده سياسي و براي!امام زمان (عج) منتظري با شعور و براي نائب الامام خميني بزرگ!، پاسداري جان برکف و براي امت حزب الله ، خدمتگزاري صادق و براي خود با پذيرفتن ضيافت لقاء اللهي با خون ناقابلم که آن هم از کرم و بخشش بيکران توست؛ شايستگي نظر بروجه حضرتت را داشته باشم .
الهي ! شکر به درگاه کبريايي با عظمتت که برايم از ميان تمام انبياء حضرت محمد (ص) را و از ميان کتب آسماني کاملترين آن يعني قرآن را ، و از ميان اديان ، اسلام گرانقدر را و از ميان مذاهب ، تشيع علوي را ، و از ميان رهبران ديني امام خميني را و از ميان حکومتها جمهوري مقدس اسلامي ايران را و از ميان تکاليف حساس حکومتي جهاد في سبيل الله را انتخاب نموده اي . پس اي معبود دائم الفضل ! کمکم کن تا در اين وظيفه خطير و هر کار بزرگ و کوچک با نام تو وارد و با ياد ادامه و براي تو به پايان برسانم زيرا از حضرت ختمي مرتبت شنيده ام که : « کُلُّ اَمرِ ذي بالٍ لَم يُبتَدا ببِسمِ ا... فهُو ابتَر »
معبودا ! دنيايم را مرزعه آخرت قرار بده و علاقه ام را نسبت به اين گذرگاه و متزلگاه در حد نيايش قرار بده تا آن را خانه خود مپندارم معبودا ً زهد علي پسند را « قَصرُ الاَمَلِ و الشُّکر عِند النَّعَمِ و الوَرَعُ عَنِ الَحارِم »
به امت اسلامي وجوامع بشري و اين بنده ذليلت رحمت بفرما .
خدايا کليد درستي ، توشه قيامت و آزادي از هر بندگي ، و نجات از هر تباهي ، تقوا را نصيب آرزومندان بفرما .
خدايا لذت عبادت فقط براي خودت را به فضل و کرامت قسمتمان کن .
خدايا ! توفيق عنايت بفرما تا با « ياد نگراني روز بازگشت » خواب از چشمانمان ربوده شود .
خدايا ! توفيق تدبّر در آيات کريمه ات را که نتيجه اش ساييدن پيشانيها و کف دستها و زانوها و سرانگشت پاها به خاک بوده موجب خم شدن کمرها جهت عبادت حضرت باشد به همه شايستگان احسان نما.
پروردگارا دل و ضمير ما را به کار انداز تا بتوانيم موجوب خشنودي حضرتت را فراهم آوريم .
آفريدگارا ! در زماني که اهل دنيا مردن بدن خويش را بزرگ مي شمارند ، بينشي عطا بفرما که ما مردن دل خود را بزرگتر بشماريم . ايزدا ! علمي که بر پايه بينش کامل است بر قلبهايمان بتابان تا روح يقين را لمس کنيم .
خداوند ! مولايمان علي (ع) فرمودند : « همانان ياد خدا افراد شايسته اي دارد که آن را به جاي همه نعمتهاي دنيا انتخاب کرده اند . » يادي چون آن ياد به فضل و رحمت خود نصيب ما بفرما .


خداوندا! اگر چه تا اين لحظه از عمرم از جانب حضرتت به حقير روسياه فضل و احسان بوده و از طرف اين عاصي ، کفر نعمت و طغيان بوده اما تو را به عظمت اين روز بزرگ جمعه روز عرفه و صاحب دعاي امروز سالار و مولايمان حسين بن علي (ع ) که غايت آمالمان در دنيا ، زيارتش و در عقبي شفاعتش مي باشد ، معرفت خود و رسول حجت را به اين ناقابل اهدا بفرما .
يارب! از معارف اسلاميمان آموخته ايم که آنچه در قيامت ظهور و بروز مي کند آن چيز ي است که اورا دوست داشته باشيم و به او عشق بورزيم و لو سنگي باشد . از محضر کبريايي ات عاجزانه تمنا داريم که در دنيا يمان معشوق مان را انبيا ء و اولياء ات ،حضرت محمد بن عبد ا... (ص)، ائمه معصومين (ع)، حضرت بقيت الله(عج)ونايب بر حق او خميني روح خدا گردان تا در عقبي نيز به`اذن حضرتت با شفاعت آن بزرگواران با دادت محشور شويم .

 

پيام نماينده حضرت امام خميني در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

پيام حجت الاسلام محمدي عراقي
بسم ا.. الرحمن الرحيم
فَاِنَّ مَعَ العُسر يُسراً اِنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً شرح / 5 و 6
گاهي انسان را مي ستايند و به تقوا و گاهي کسي را ياد مي کنند به اخلاص ونيز گاهي از شجاعت انساني تعريف مي کنند ، بعضي را به صفا و وفا نام مي برند و از بعضي به تواضع و فروتني توصيف مي کنندو بعضي نيز لقب مبارز و مجاهد و انسان خستگي ناپذير داده مي شود .
هر يک از صفات و کمالات فوق به تنهايي مي توانند قامت انساني را بيارايد و بر کمال و فضيلت او بيفزايد .
اما زيباتر از همه آن قامتي است که به همه فضايل فوق در حد اعلي آراسته باشد و خودش از باور ايز کمالات واراسته .
هر يک از صفات فوق را در وجود يک انسان شايد راحت تر بتواند يافت اما انساني که مجمع فضايل و کمالات باشد به سختي هم يافت نمي شود .
شهيد يسري هنرمندي بود که ارزشهاي عالي را دروجود خود با ظرافت کامل به تصوير کشيده بود . قامت دلاور «داور» ما آراسته بر پوشش فضيلتها بود . لباس تقوا را نه درکنج انزوا که در ميدان مبارزه ، زندان ، انقلاب ،جبهه و جنگ نيز محکم بر تن داشت او مجسمه اخلاص بود . غير از خدا ، در زندگي و حرکتش نقش تأثيري نداشت متواضع و فروتن بود تا جايي که هيچگاه خود را مطرح نکرد . او هيچگاه با بدان مأنوس نبود ودر ميان خوبان خوبتر جلوه مي کرد . نور الهي بر جبين ، ذکر خدا بر لب و عشق به خدا را در دل داشت . چه زيبا مي شد در وجودش يافت تجسم يک انسان موحد را ! همه مشکلات و سختيها در راه خدا را بر خود آسان مي کرد و تمام « عسر» براي او « يسر » بود .
« اِنَّ معَ العسرِ يُسراً»د
...درتعريف او بجاست که در همين جا قلم بشکنند و لب بسته گردد که ياراي همپايي او را ندارد و او خود با خون سرخش همه را نگاشت . خلعت زيباي شهادت ، او را زيبنده بود و او لايق چيزي ، جز شهادت نبود . در سالگرد شهادتش بار ديگر ضمن پيمان مجدد با روح بزرگش صبر و اجر جزيل بر خانواده معظم و صابرش خواستاريم .

نماينده حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي محمود محمدي عراقي




آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
پايه هاي شخصيت افراد ، در سنين کودکي ، بر اساس تعليم و تربيتي که به آنها داده شده ساخت و پرداخته مي شود . پيش از آن که کودک ، قدم به دبستان بگذارد و با محيطي بازتر و بزرگ تر از خانه آشنا شود و از آموزگار و همسالان خود تأثير پذيرد ، در کانون خانواده ،تحت تأثير والدين بخصوص مادر خويش قرار مي گيرد و در آنجاست که اندک اندک ، شخصيت وي شکل مي پذيرد .
داور يسري نيز از اين قاعده مستثني نبود . معنويت مذهبي حاکم بر محيط خانواده ، حضور پدر و مادري که تکاليف شرعي خود را بدقت و در موعد مقرر انجام مي دادند ، بر پايي نماز بطور مرتب ، روزه داري در ماه مبارک رمضان ، شرکت در مراسم اعياد و سوگواري ايام محرم و ساير عزاداري هاي مذهبي ، ذکر دعا و گفتگو هاي والدين درباره اخلاق و سيره خاندان رسالت ، شرح احکام و مسايل شرعي ، آموزشهاي مطالب سودمند ديني و نظاير آنها ، هر يک در روح او چنان اثر مي گذاشت که وقتي به دوره نوجواني گام نهاد ، جزو افرادي بود که گاه بيگاه در مساجد ، پاي منبر روحانيون حاضر مي شد و به جاي آن که اوقات فراغت خود را در کوچه به بازي بگذارند با مطالعه کتب آموزنده يا استماع بيانات خطبا و علماي شهر بالنده و شکوفا مي شد و وقتي هوس بازي مي کرد به ورزش مي پرداخت .
بين نوجوانان و جوانان رسم است که دفترچه اي براي جمع آوري دستخط دوستان يا ضبط خاطرات و يا يادداشت کردن مطالب مورد علاقه خود اختصاص مي دهند . نوع مطالبي که در آن يادداشت مي شود ، نشانه بارز کم و کيف حالات دروني آنهاست که هرگاه از سوي افراد خبره و مطلع مورد بررسي و مطالعه و تحليل قرار گيرند ، مي تواند آيينه تمام نماي چگونگي تربيت هاي خانوادگي و دوران تحصيلي در مدرسه باشد .
از ميان اوراق پراکنده اي که از داور يسري باقي مانده ، يادداشتهايي بدست آمده که از علايق قرآني ، فطرت ديني ، روح سالم مذهبي و ضمير پاک او حکايت مي کند . وي در نوجواني که هنرجوي سال دوم هنرستان کشاورزي است ،به نقل از وسايل الشيعه مطلبي تحت عنوان « گفتار پيشوايان » از حضرت امام سجاد (ع) به شرح ذيل بر ورقي از دفترش نگاشته است که عيناً نقل مي شود .
در شناسايي مردم دقت کنيد :
تنها به ظاهر کلام و سخنان ملايم و فريبنده افراد قناعت نکنيد . چه بسا افرادي که بر اثر عجز و ناتواني ،دست به گناه نمي آلايند ، اما اگر قدرت پيدا کنند از خوردن اموال حرام پروا ندارند . آنها را در اين قسمت بيازماييد .
اگر ديديد که از خوردن اموال ديگران امتناع دارند ، باز فريب نخوريد ، زيرا شهوات مردم مختلف است . چه بسا افرادي که طالب حرام نيستند اما در ارتکاب به گناهان ديگر بي باکند ، آنها در اين قسمت نيز آزمايش کنيد .
اگر از اين آزمايش نيز سالم بيرون آمدند باز فريب نخوريد . چه بسا افرادي که از هر نظر پاک هستند ولي عقل درستي ندارند . زيان و فساد چنين افرادي بر اثر ناداني ، از اصلاح آنها بيشتر است .
باز اگر حسن عقل و درايت در آنها ديديد ، فريب نخوريد . چه بسا هوا و هوس بر عقل آنها چيره باشد و تمامي اين پرهيزگاريها را به خاطر جاه طلبي و رياست باطل انجام دهند ، زيرا پاره اي از مردم ، دنيا را به خاطر دنيا ترک مي گويند .
وقتي مردم را کاملاً آزموديد و به ايمانشان يقين پيدا کرديد دست از آنها برنداريد و پيرو آنها باشيد . به وسيله آنها به پشگاه خدا تقرب جوييد ،چه اين که دعاي آنها به درگاه او حقاً به اجابت مي رسد .
دمي با دوست در صحبت
به از صد سال در عشرت
من آزادي نمي خواهم
که با يوسف به زندانم



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان اردبیل ,
بازدید : 394
[ 1392/04/20 ] [ 1392/04/20 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,418 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,110 نفر
بازدید این ماه : 5,753 نفر
بازدید ماه قبل : 8,293 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک