اعوذبالله السميع العليم من الشيطان اللعين الرجيم. بسماللهالرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين. ثم الصلاه و السلام علي سيدنا و نبينا و طبيب نفوسنا ابي القاسم محمد (صليالله عليه و آله) و علي اهل بيته اطيبين الطاهرين سيما ولي العصر و الحجه الثاني عشر روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه.
البه از برادر عزيز و بزرگوارمان شهيد حجتالاسلام والمسلمين آقاي ميثمي صحبت کردن براي کسي مثل بنده که توفيق شاگردي ايشان را داشتم و شايد هم خيلي شاگرد خوبي براي ايشان نبودم. با توجه به آموزشهايي که ايشان داشت، کار سختي است. به دليل اينکه يکي از خصوصيات ويژه ايشان اين بود که آنچه را آموزش ميداد و بيان ميکرد، چيزي بود که خود در مرحله اول به آن عمل کرده و اهل عمل به آن بود. و اگر چيزي را عمل نکرده بود و خود عمل نميکرد، به آن نميپرداخت و وارد آن بحث نميشد. از جمله خصوصيات ايشان، اخلاص در کار و عمل بود که اين اخلاص را هم با وارستگي از دنيا و نجات خود از دنيا به دست آورده بود. تعبير بسيار جالبي را آيهالله حائري، امام جمعه محترم شيراز، در مورد ايشان داشتند و در زمان حيات شهيد ميثمي که ايشان فردي است که يک بار قبلاً در اين دنيا زندگي کرده و بياعتباري دنيا را تجربه کرده و با همه وجود، متوجه بياعتباري دنيا شده باشد و دوباره زندگي مجددي را در دنيا تکرار ميکند. برخوردش با دنيا اينگونه بود. زندگي ايشان و دارايي ايشان از دنيا و آنچه از دنيا داشت، خود بيانگر اين قضيه بود که بعد از شهادتش پانزدههزار تومان بدهکاري داشت. چيز ديگري از لوازم مادي اين جهان با خود نداشت.
خصوصيت ويژه ديگر ايشان اين بود که هميشه به دنبال انجام تکليف بود و عزيزاني که در جبهه حضور پيدا ميکردند و با وضعيت خاصي که جبهه داشت و بعضاً در عقبهها افرادي پيدا ميشدند که با جاذبههايي، افراد را به عقب بکشانند و وابستگيهاي مادي دنيا که بعضاً سعي بر اين داشتند که انسان ها را به عقب بکشانند لحظهاي براي ماندن در جبهه ترديد نکرد و هيچگاه به بهانه پرداختن به کاري، حاضر نشد به پشت جبهه برگردد. شهيد محلاتي رضوانالله تعالي عليه نماينده حضرت امام (رحمهالله عليه) در سپاه هميشه يکي از آرزوهايشان اين بود که به گونهاي شهيد ميثمي را براي پانزده روز براي انجام فريضه حج به مکه مشرف کند ولي نتوانست و تعبير ايشان اين بود که غبطه ميخورم که نميتوانم چنين کاري، يعني انجام حج را به ايشان بقبولانم؛ حتي براي زمان محدود.
ايشان ميگفت حج من اينجاست. آنجا خانه سنگي است که بايد برويم و طواف بکنيم ولي من در اينجا خدا را يافتهام و خود او را زيارت کردهام. در اين بحث يعني بحث انجام تکليف، خود من وقتي مأموريتي بيست روزه از دفتر تبليغات قم داشتم که بروم جبهه، البته قبلش هم حضور پيدا ميکردم ولي بيشتر توفيق حضور در لشکر امام حسين (عليهالسلام) را داشتم ولي اين بار توفيق حضور در قرارگاه کربلا را که مرتبط با ايشان هم بود داشتم. در اين بيست روز ايشان با يک صحبت با بنده کاري کرد که ديگر فکر برگشتن به حوزه و درس و بحث از سرم بيرون رفت.
تعبير ايشان اين بود، وقتي که من صحبت برگشت را کردم که ميخواهم براي شروع درسها به حوزه برگردم. شما فقط چند لحظه بنشين و تأمل کن و ببين برگشتن تو به حوزه، اندوخته عمليات را يک سال بيشتر بالابردن، براي تو حجت را تمام ميکند که فرداي قيامت در محضر خداوند متعال جواب بدهي يا ماندنت در جبهه موجب ميشود که براي روز قيامت حجت داشته باشي. همين برخورد ايشان موجب شد که ما درس و بحث را رها کرديم و توفيقي داشتيم که مدتي را در خدمت عزيزان در قرارگاه کربلا و قرارگاه خاتم باشيم و من هم بعدها براي دوستاني که صحبت برگشتن به حوزه را ميکردند، همين را به ايشان ميگفتم و همان استدلال ايشان را بيان ميکردم و تأثير کلام ايشان چنان بود که ديگر کسي فکر برگشتن به سرش نميزد. هرکدام از عزيزان روحاني وقتي ميآمدند و تنها يک جلسه و بعضاً دو جلسه – البته ايشان نگاه به افراد ميکرد – و هر فردي را تشخيص ميداد که با چه صحبتي ميشود متحول کرد که در جبهه بماند و فردي باشد که در آنجا منشأ اثر باشد.
از باقيات الصالحات ايشان هم اشارهاي بکنم که به عقيده بنده نقش کليدي در جنگ داشت و آ“ تشکيل گرداني به نام «گردان فاتحين» بود که ايشان از مؤسسان اين گردان بود. البته به همراه عدهاي از عزيزان روحاني ديگر که مجريان برنامه تأسيس گردان آنها بودند ولي طرح و برنامه از ايشان بود. در لشکر 25 کربلا اين گردان متشکل از روحانيون رزمندهاي بود که اسمش گردان رزمي بود. اينها تا شب عمليات، آموزشهاي رزمي ميديدند و شب عمليات در گردانها تقسيم ميشدند براي ايجاد روح حماسي و شجاعت در مقاطع حساس عمليات که برادر عزيزمان سردار قرباني هم اينجا حضور دارند که فرمانده لشکر 25 در آن موقع بودند و قطعاً خاطرات بسيار زيبايي را از اين گردان و تأثيرات خوبي که در ميدان جنگ داشتند را ميتوانند براي شما بيان کنند.
من با توجه به اينکه وقت تمام شده مطلب را به پايان ميرسانم و از شما عذر ميخواهم. اميدوارم خداوند تعالي به ما اين توفيق را عنايت بکند که بتوانيم راه اين عزيزان را ادامه بدهيم و سربازان خوبي براي ولايت باشيم.