فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

ميثمي:مردم به شکل يک اسوه به ما نگاه کنند.

 

 

 

 

بنام خدا
انسان از زماني که به زمين هبوط، و زندگي خاکي را آغاز کرد، پروردگاري که از روح خود در کالبدش دميده بود، کمال وسعادت وي را در هجرت از خاک به سوي خدا و تقرب به بارگاه ربوبي قرار داد. انسان به هر مقدار اين مسير الهي را طي و به خداوند مقربتر گرديد به هدف آفرينش و کمال سعادت نزديکتر شد و از حقيقت هستي بهره بيشتري را نصيب خودش ساخت.
«يا ايها الانسان انک کادح الي ربک کدحاً فملاقيه»
هدف از ارسال و فروفرستادن کتابهاي ديني و پيامبران و تشريح تکاليف و دستورالعمل‌ها راهنمايي و کمک به انسان در اين سير و سلوک و مسير معنوي بوده است.
در بين همه ابزارهايي که به عنوان عامل تقرب انسان، و در اختيار وي قرار گرفته است، هيچکدام همانند جهاد و شهادت مؤثر نبوده و نتوانسته است در وصول انسان به سرچشمه کمال، نقش بسزايي را ايفا داشته باشد. البته هر کس را هم توان بهره‌مندي از اين وسيله با ارزش نبوده است و تنها اولياي الهي و عاشقان شيداي خداوندي هستند که از آن بهره‌مندند مي گردند زيرا:
«ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه»
آنها که با عشق به شهادت زيستند و آن را فوز عظماي الهي دانستند و آنان که توفيق همنشيني محبوب خود را يافتند و از سفره پربرکت و رنگين «عند ربهم يرزقون» متنعم گرديدند.
در اين بين، عزيز سفرکرده‌اي را سراغ داريم که عاشقانه زيست: مخلصانه نبرد کرد و مظلومانه جام پرافتخار شهادت را نوشيد و مدال «اولئک عليهم صلوات من ربهم و رحمه» را از آن خود ساخت. او که بنده مخلص خدا (عبدالله) و امام راحل را (ميثمي) جان برکف بود، از روح با عظمتي برخوردار بود و از جامعيتي در فضايل آراسته که همه را به شگفتي و تحسين و خضوع وامي‌داشت. از اين رو، هرگز قلم و بيان بشري را توان توصيفش نيست؛ اما از باب ‹‹آب دريا را اگر نتوان کشيد، هم به قدرت تشنگي بايد چشيد›› براي اينکه رهروان راهش از فضايل آن عزيز باخبر شوند و وي را به عنوان اسوه حسنه برگزينند و در اين راستا تجليلي نيز از آن بزرگوار باشد به برخي از ويژگي‌ها و خصوصيات آشکار آن شهيد بزرگوار اشاره مي‌کنيم؛ ويژگي‌هايي که هر انساني چند صباحي با او همنشين شد بر آنها واقف گرديد؛ کمالاتي که از اين شهيد عزيز، شخصيت بي‌نظير و ممتازي ساخته بود. اميد است اين روحاني وارسته، الگويي براي روحانيت و مسئولان دلسوز و مجاهد و علاقه‌مند به نظام مقدس جمهوري اسلامي باشد.
1- جامعيت شهيد
در جامعه به کمتر افرادي برمي‌خوريم که يک تنه به همه فضايل آراسته باشند و آنچه خوبان همه دارند او به تنهايي داشته باشد. غالباً فضيلت‌ها بين افراد بشر متفرق و پخش است. هرچند اسلام رشد هماهنگ همه فضايل و ارزش ها را طلب مي‌کند و به فرموده استاد شهيد مرتضي مطهري (رحمه‌الله) «انسان کامل اسلام، انساني است که همه ارزش‌ها هماهنگ با هم در او رشد کرده باشد، نه اينکه يک بعدي باشد». يکي از ويژگي‌هاي شهيد ميثمي جامعيت او بود. او واقعاً جامع اضداد بود. هرگز عبادتش مانع رزم و رزمش مانع توجهش به مسايل سياسي و حتي امور شخصي و خانوادگيش نبود. قاطعيتش همراه با نرمش، سکوتش مقورن با انديشه و تفکر، آرامشش توأم با صلابت، اظهار نظرش همراه با حکمت، خشم و شدتش همراه با مهرباني با همسنگرانش بود و در يک کلمه، شيعه و پيرو شايسته‌اي از امام و مقتدايش علي (عليه‌السلام) بود. صبر و تحميلش همراه با تحرک و مبارزه و انس و ارتباطش با خدا در بين مردم بود. در متن عمل و مبارزه، تلاش براي آموختن را فراموش نکرد. نه زندان و شکنجه در قبل از انقلاب و نه جنگ و حضورش در جبهه او را از تحصيل علوم و معارف اسلامي باز نداشت. او مصداق اين آيه بود که«اشداء علي الکفار رحماء بينهم».
2- اخلاص و دوري از شهوت
ميثمي معلم اخلاق و آموزگار تقوا، ايثار، فداکاري و اخلاص بود. در اداي تکليف سر از پا نمي‌شناخت. همواره مي‌کوشيد که خودش مطرح نشود. کارها به نام او ثبت نشود و خود اينگونه مي‌فرمود «اين خيلي مهم است که انسان کاري بکند و به نام ديگري تمام شود». مقام معظم رهبري درباره او مي‌فرمايد:«او گمنامي را مي‌پسنديد و از تمام لحظه‌هاي عمر خويش کاملاً استفاده مي‌کرد به‌طوري که در مدت دو سالي که در زندان بود بسياري از درس‌هاي حوزه را از استادان در زندان فرا گرفت.
او شهرت را بزرگترين مانع سلوک يافته بود و از اين رو مي‌فرمود: «يکي از مصيبت‌ها و زندان‌هاي آهنين انسان، مشهور بودن اوست. هرچه انسان کمتر مشهور بشود بهتر است. به نظر من زنداني بدتر از شهرت نيست». حضرت امام (ره) در کتاب جهاد اکبرشان مي‌فرمايند:«کسي که مشهور شد ديگر نمي تواند خودسازي کند». البته اگر مسي سعي مي‌فرمايند:«کسي که مشهور شد ديگر نمي‌تواند خودسازي کند». البته اگر کسي سعي مي‌فرمايند: «کسي که مشهور شد ديگر نمي‌تواند خودسازي کند». البته اگر کسي سعي کرد او را نشناسند خدا کاري مي‌کند همه او را بشناسند. اما آن کار را خدا کرده و ديگر خطرناک نيست. خدا ان شاءالله که اين حالت را در ما به وجود بياورد که وقتي تعريفمان را مي‌کنند لااقل در دلمان ناراحت بشويم. کسي که دوست داشته باشد بين مردم مشهور بشود ديگر از خدا نبايد طلبکار باشد.»
3- طمأنينه و آرامش
وجود شهيد ميثمي را ياد و ذکر خدا پرکرده بود. با قلبي مطمئن و دلي آرام به سر مي برد و همواره به اطرافيان و همنشينانش نيز آرامش و طمأنينه مي‌بخشيد. هر جا او بود از اضطراب و نگراني و ترديد و دودلي خبري نبود. در سخت‌ترين وضعيت‌ها و حساسترين مواقع، وجود پربرکت و چهره خندان و درخشان و بسيار آرام اين شهيد بزرگوار بود که گره‌گشاي مشکلات فرماندهان بود. پس از يکي از عملياتها که به موقيت پيش‌بيني شده دست نيافته بود، در قرارگاه فرماندهي، ناراحتي و سکوت غمبار و يأس‌آوري بر همگان حکمفرما شده بود؛ ناگهان در اوج يأس، پرده پتويي سنگر فرماندهي کنار رفت. شهيد ميثمي با چهره متبسم، قيافه اي جذاب و پراميد وارد سنگر شد. فرماندهي قرارگاه که هم‌اکنون از سرداران و فرماندهان عاليرتبه سپاه است با تکيه بر دستهايش خود را از زمين کند و مانند پناه‌يافته‌اي خود را به اين عزيز رساند و خطاب به وي اظهار داشت: «آقاي ميثمي چگونه است که ما هميشه در لحاظت سخت و دشوار شما را زيارت مي‌کنيم. وقتي شهيد ميثمي ايشان را در آغوش گرفت همه افراد بويژه فرماندهاي منقلب گرديد و با شادابي تمام براي روحيه دادن و آماده کردن فرماندهان يگان هاي رزم براي عملياتي ديگر با شهيد ميثمي به راه افتاد. هرگاه احساس مي‌کرد در محوري رزمندگان مورد پاتک قرار گرفته و در فشار هستند، خود را به آنجا مي رساند. و براي بسياري از فرماندهان عادت شده بود که وقتي مي‌خواستند ميثمي را پيدا کنند مي‌گفتند بايد ببينيم الان در کدام سمت جبهه دشمن فشار بيشتري وارد کرده است که او همانجاست و يا هرگاه فرماندهي احساس خستگي و سختي مي‌کرد همواره چشم به راه بود که آقاي ميثمي کي وارد مي‌شود؛ شهادتش نيز بر همين اساس بود.
4- توکل بر خدا
توکل داشتن بر خدا از جمله صفات مشهور و زبانزد آن شهيد بزرگوار بود. هميشه کارهاي بزرگ را با همت بلند و توکل بر خدا آغاز مي‌کرد و نتيجه هم مي‌گرفت. هرگاه صحت و برتري امري بر او محرز مي‌گرديد ديگر مشکلات و موانع نمي‌توانستند مانع او شوند. قوت قلب و اتکاي او به خدا از او شخصيت توانمند و شکست‌ناپذير و در عين حال، حلاّل مشکلات به وجود آورده بود که سراسر عمر پربرکت او را تحرک و پيشرفت فرا گرفته بود. او ديگران را نيز به توکل بر خدا توصيه مي‌کرد و مي‌فرمود: «دستتان را بدهيد به دست خدا، خدا مي‌داند که اگر شما ارتباطتان را با او محکم کنيد کارتان پيش مي‌رود.»
سردار محسن رضايي مي‌فرمود: «عمدتاً تأکيد به توکل بر خدا داشتند و هميشه توصيه مي‌کردند شما توکل بر خدا داشته باشيد خدا کمکتان مي کند». با اطمينان و قاطعيت سخن مي‌گفت و موضع مي‌گرفت و جز به قدرت الهي به هيچ چيز ديگري توجه نداشت که – من يتوکل علي الله فهو حسبه – به ديگران نيز مي‌گفت: «خدا با ماست. ان شاءالله معنا، خدا با ماست تا آن زماني که ما خدا را داريم و غرور ما را نگيرد و فقط به ياد خدا و به ياد ياري خدا باشيم اين را قدر مسلم بدانيد که پيروزيم و دشمنان ما هماره خوار و ذليل هستند.» در يکي از جلسات انس با رزمندگان مي‌فرمود: «نبايد روي آن چيزي که در دستمان هست حساب بکنيم، بايد روي آن چيزي که در دست خداست حساب کنيم. فکر نکنيم توان ما به آن اندازه است که الان در دستمان هست. توان ما به اندازه‌اي است که به خدا متکي هستيم.»
5- شهامت و شجاعت
براستي شهيد ميثمي مصداق آشکار کلام مولي الموحدين علي (عليه السلام) در وصف متقين بود که مي‌فرمايد: «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم»
او با ارتباط روحاني قويي که با محبوبش پيدا کرده بود و با شجاعتش، فرمايش مولا را عينيت مي‌بخشيد. هرگز در وجود او ترس و هراس مشاهده نشد؛ بلکه ترس و تشويش خاطر را از ديگران نيز مي‌زدود و نور اميد و دلگرمي و شادماني را در دل ديگران مي‌کاشت. سردار محسن رضايي درباره اين ويژگيش مي‌گويد: «ايشان بسيار شجاع بود و از مرگ نمي‌ترسيد و به محض اينکه جنگ شروع مي‌شد هيچ نقطه‌اي از جبهه نبود که براي اشان رفتن به آن غيرممکن باشد. اگر لشکري در محاصره قرار مي‌گرفت ايشان خود را فواً به آنجا مي‌رساند.» شجاعت ميثمي منحصر در ميدان نبرد و جهاد اصغر نبود. او براستي از کساني بود که درباره ايشان صحيح است گفته شود: «اشجع الناس من غلب هواه»

6- تواضع و فروتني
مديريت شهيد ميثمي مديريت انساني بود. او با برقراري ارتباط معنوي و روحاني و تواضع مخاطبان خود را براحتي جذب مي‌کرد و تحت تأثير قرار مي‌داد. البته تواضع او مصنوعي و به عنوان ابزار نبود بلکه او به ديگران و بويژه با رزمندگان، عشق و محبت مي‌ورزيد و محرم اسرار و همنشين رازهاي خلوت و گوش شنواي درد دل دوستان و ارادتمندانش بود. حضورش کاملاً مشهود بود و با کرامت انساني و شخصيت دادن به همه معاشرانش آنها را متأثر و مجذوب خود مي‌گرداند.
سردار محسن رضايي در توصيف اين شهيد عزيز مي فرمايد: «مديريت ايشان تواضع و محبت بود. ايشان معتقد بود با محبت هرکاري را مي‌توان انجام داد. سخت‌ترين فرماندهان سپاه در مقابل محبت و تواضع ايشان تسليم مي‌شدند و کاملاً موفق بودند و هيچ‌کس به اندازه ايشان نتوانست اين موفقيت را به دست آورد و افراد مسايل بسيار خصوصي خود را به ايشان مي‌گفتند.
سفارش مي‌فرمود که حتي حسنات و اعمال صالح نبايد مانع تواضع شما گردد. هر زماني که اشکتان جاري شد و حالي پيدا کرديد بيشتر مواظب خودتان باشيد و شرمنده خدا باشيد که خداوند نعمت ديگري به شما داده است و هرچه خدا نعمت مي دهد، ما بايد بيشتر متواضع بشويم.
7- بي‌اعتنايي به دنيا
دنيا جذابيت دارد و تعلقاتش دامي است که اغلب افراد را به بند مي‌کشد و آنها را اسير خود مي‌سازد. از شگفتي‌هاي شهيد ميثمي اين بود که هرگز حاضر نبود عمر شريفش را صرف دنيا و امور دنيوي بکند. در عين حال که مي‌کوشيد امکانات و وسايل لازم را براي افراد خانواده و اطرافيان خود فراهم کند، هرگز وابستگي و گرايشي به دنيا نداشت و نسبت به متعلقات آن اظهار تمايل نمي‌کرد. وقتي مي‌بيند يکي از دوستان و ارادتمندانش در زمان جنگ به ساختن خانه مشغول است متعجبانه به او خطاب مي‌کند که آيا به فکر آن نيستي که براي خانه آخرتت آجري روي آجري بگذاري و آنگاه در حالي که خدايش را سپاس مي‌گويد اظهار مي‌دارد هرگز به فکر ساختن خانه‌اي نبوده و نيستم.
او دنيا را مزرعه و متجر آخرت و پايان ‌پذير مي دانسته و اعمال و کردارش ، مريدان دنيا را مورد انتقاد قرار مي‌داد. او «من کان يريد حرت الاخره» را به نمايش گذاشته بود.
8- تجلي حکمت
شهيد ميثمي به لحاظ مبارزه مداوم و جهاد پيگير قبل و بعد از انقلاب از زبان و عملش حکمت و دورانديشي و تدبير متجلي مي‌شد. زبان و دست و چشم و گوش او نمايانگر حکمت و ژرف‌نگري بود که خدايش به او عطا فرموده بود که: «و من يؤت الحکمه فقد اوتي خيراً کثيراً»
برداشت‌هايش از کلام‌الله مجيد، بديع، و بسيار دلنشين بود. گويا او عمري طولاني را در خدمت قرآن و تفاسير قرآني سپري کرده بود. با هر فرد يا گروهي که ديداري داشت و زبان به موعظه مي‌گشود، بهترين و زيباترين و در عين حال مستحکمترين بيان را ارائه مي‌کرد. علما، بزرگان. روحانيون، فرماندهان و مسئولان جبهه و رزمندگان، همگي همنشيني و اشتياق شنيدن سخنان او را با هيچ چيز ديگر عوض نمي‌کردند. دوستانش در اين باب نيز خاطرات فراواني از او دارند.
9- ايجاد وحدت بين رزمندگان
در دوران دفاع مقدس، اتحاد و انسجام و وحدت بين رزمندگان بويژه بين سپاه و ارتش از جمله عوامل مؤثر پيروزي بود. از جمله فعاليت‌هاي مؤثر شهيد بزرگوار، ميثمي با الهام گرفتن از سخنان امام امت (رحمه‌الله عليه) توجه به اين امر بود. بعد از شهادت آن بزرگوار، مأموريت يافتم اسناد و مدارک او را باز کنم تا اگر موضوعي به پيگيري نياز داشت مغفول نماند. در بين دستنوشته‌هاي گرانبها و اسناد ارزشمند او يکي از مسائل بسيار قابل توجه، تلاشي بود که براي ايجاد وحدت بين فرماندهان سپاه و ارتش و بويژه وحدت قلبي و عملي بين فرمانده کل سپاه، سردار رضايي و فرمانده وقت نيروي زميني ارتش، جناب صياد شيرازي کرده بود.
آن بزرگوار همواره جنبه‌هاي مثبت و خوبيها را مدنظر داشت و به آنها دعوت، و سفارش مي کرد که مشترکات و اصول اصلي را بگيرند و ا جازه ندهند جزئيات و اختلاف سليقه‌ها وحدت قلوب و يکپارچگي را برهم بزند. شب عمليات را براي نيرو يا يگان خاص، يکي از موانع نزول امدادهاي غيبي مي‌دانست و مي‌فرمود خدا مي‌خواهد در پاي هر عملياتي نوشته شود: « Made In Allah»
01- عشق وعلاقه به اهل بيت (عليه السلام)
او به خوبي دريافته بود که حيات و پيوايي و حقيقت اسلام و محور همه معارف الهي واسطه‌هاي فيض الهي، ائمه معصومين (عليهم‌السلام)‌هستند و جز از طريق آنها تقرب خداوند حاصل نمي‌شود. از اين رو با عشق وافر به ائمه متوسل مي‌گرديد و التجا و توسل او به آن بزرگواران بسيار زيبا و آموزنده بود. آري مراحل آفرينش و تکوّن او با ذکر اهل بيت و زيارت عاشورا قوام يافته، و در طول مدتي که در رحم ماد بود – طبق اظهارات مادر – زمزمه زيارت عاشورا از زبان مادرش جدا نشده بود. از ان رو در ايام عاشورا همواره اشک مي‌ريخت. از خاطرات قبل از انقلابش چنين مي‌گويد: «دو عاشورا در زندان بودم. سال او با منافقين بودم و در زندان سياسي به دليل برخورد روشنفکرانه و بد منافقين سرم را زير پتو مي‌کردم و تا صبح در عزاي اباعبدالله اشک مي‌ريختم».
در آرزوي سربازي امام زمان بود و مي‌فرمود: «سعي و کوششمان بر اين باش که امام زمان نام ما را جزو سربازانش بنويسد. به خدا زشت است که در اين زماني که جمهوري اسلامي برپاست، ما جزو سربازان امام زمان نباشيم. از خداوند بزرگ در تعقيب نمازها بخواهيد که خدايا ما را از سربازان حضرت مهدي مقرر بفرما. اين برادران اين امکان‌پذير نيست مگر اينکه در رکاب حضرت مهدي (عج) صادقانه خدمت کنيم و ريا و خودنمايي را کنار بگذاريم».
او شب شهادت حضرت امير به دنيا آمد و شب شهادت حضرت زهرا هنگام عملياتي که با رمز يا فاطمه الزهرا شروع شده بود به شهادت رسيد. چهلمين روز شهادتش نيز با ولادت حضرت امير (عليه‌السلام) مصادف بود.
11- توجه ويژه به رزمندگان اسلام و يگان‌هاي رزم
اين شهيد عزيز با الهام از مکتب اسلام و ضمن توجه به همه عوامل مؤثر درجنگ، اولويت را به نيروهاي انساني مؤمن و کارآمد مي‌داد و لذا بسياري از اوقات او، صرف کادرسازي و رفع مشکلات فرماندهان و مسئولان و پشتيبانان جبهه مي‌گرديد. او براي همه دوستان و ارادتمندانش، اعم از روحاني و سپاهي و ارتش و بسيجي پناهگاهي بود که در سختي‌ها و ناملايمات به او پناه مي‌بردند و او با نفس مقدس و بيان شيوا و تدبير حکيمانه اش با راهنمايي و هدايت آنان مانع سستي و ترديدشان مي گرديد. چه افرادي که بر اثر مشکلات کار مي‌بريدند و چه بسا با حالت قهر، عزم ترک مسئوليت و جبهه را کردند و ميثمي عزيز با يک ملاقات و يا حتي يک نامه و نوازش، آنها را با روحيه اي عالي به آغوش جبهه بازگرداند. نامه‌ها و ملاقات‌هاي خصوصي با فرماندهان و مسئولان جبهه و اهتمام فوق‌العاده‌اش به کادر جبهه، گاهي براي ما مبالغه‌آميز بود ولي وقتي به عمق و علت اين موضوع توجه مي‌کرديم بار ديگر اعتراف مي‌کرديم که اين اقدام او هم نشأت گرفته از حکمت و ژرف‌نگري الهي او بود.
بارها به دوستانش سفارش مي‌کرد که مشکلات نيروهاي کادر – حتي مشکلات خانوادگي آنها – را بشناسيد، نسبت به رفع آنها اقدام کنيد. وقتي ما براي بازسازي يک تانک حاضر بوديم بودجه سنگيني را مصرف کنيم چرا نبايد براي ارزشمندترين عامل پيشرفت‌ها و پيروزي‌ها (فرماندهان گردان ها و گروهان‌ها و رزمندگان) سرمايه‌گذاري کنيم؟
در بسياري موارد با تعجب فراوان مشاهده مي‌کرديم که او اسرار نهان و حالات دروني افراد و مسئولان را بدون اينکه کسي چيزي گفته باشد، در مي‌يافت و جوابي مناسب ارائه مي‌کرد. يکي از برادران مسئول در قرارگاه خاتم نقل مي‌کند مدتي بود که احساس کرده‌ بودم حضورم در جبهه چندان ضروري نيست و بهتر است به دانشگاه برگردم و با گرفتن تخصص بتوانم خدمت بيشتري بکنم لکن از اين انديشه با کسي سخن نگفتم اما در يک بامداد وقتي شهيد ميثمي را ديدم او بدواً خطاب به من فرمود بعضي فکر مي‌کنند بروند به دانشگاه اما اشتباه مي‌کنند دانشگاه اينجاست.
21- تکيه بر محوريت ولايت فقيه
رمز رهايي از خطرات اعتقادي و فکري و نجات از خطوط انحرافي و مواضع متضاد از ديدگان شهيد عزيز، تنها در پيروي و اطاعت بي چون و چرا از ولايت فقيه بود. از اين رو ظاهر فريب‌هاي دنيا هرگز او را از خط اصيل ولايت و هدايت خارج نکرد، بکله در تشخيص و درک جريانات منحرف، تخصص و تبحر ويژه اي داشت و حقيقتاً مصداق آيه شريفه بود که:
والذين اتقوا اذا مسّهم طائف من الشيطان تذکروا فاذاهم مبصرون
اين گفته آن عزيز است که: «ملاک دقيق عملي، که در عمل گروه‌ها و دسته‌ها را از يکديگر متمايز مي‌کند و باعث مي‌شود که ما بخوبي بتوانيم آنها را بشناسيم، مسأله تقليد و پيروي از ولايت فقيه است. شما گروه‌ها و دسته‌ها را که مي‌خواهيد بشناسيد، ببينيد که کدام از ولي فقيه بهتر پيروي مي‌کنند. آن چيزي که باعث مي‌شود ما خط امامي‌ها را از ديگران بازشناسيم، تقليد از امام است نه تأييد امام. ما نبايد دلخوش کنيم که گروه‌ها خودشان را با امام هماهنگ نشان مي‌دهند، بلکه بايد نگاه کنيم که آيا اينها از امام تقليد مي‌کنند يا نه؟ شما فکر نکنيد که آمريکا دست از سرما بر مي‌دارد، آمريکا دشمن اعتقادات ماست، دشمن تقليد ماست.»
همچنين مي‌فرمود«اگر ولايت فقيه نباشد، اسلام در طاقچه خانه هاي ما مي‌ماند؛ همچنانکه بيش از هزار و سيصد سال ماند. مگر ما ظاهر اسلام نداشتيم، قرآن نداشتيم، نماز نمي‌خوانديم، روزه نمي‌گرفتيم،‌حج نمي‌رفتيم، اما چرا قوانين اسلام اجرا نمي‌شد؟ براي اينکه نمي‌گذاشتند ولايت فقيه سرکار باشد.»
او تنها راه ارتباط با خدا را ولايت مي‌دانست و لذا فرمود: «رابطه ما و خداي تبارک و تعالي وجود مقدس امام زمان و ائمه هستند. هر چيزي که بر ما نازل مي‌شود از کانال ائمه و رهبران حق نازل مي‌شود و چيزي نازل نمي‌شود مگر اينکه از کانال امام زمان بگذرد و چيزي بر اين جهت نازل نمي‌شود مگر از کانال رهبر انقلاب بگذرد. فکر نکنيد که غير از اين راه، راه ديگري براي سعادت هست. تمام اين حرف‌هاي رهبر انقلاب، رحمت هاي خداست. هدايت ما و خيرات ما همه چيز ما در گرو اطاعت از رهبر است. هرچه بيشتر مطيع باشيم معرفتمان بيشتر است.
31- ملجأ و محور روحانيت در جبهه
تا قبل از حضور شهيد ميثمي در قرارگاه خاتم، روحانيون حاضر در جبهه به رغم حضور مستمر و پرشکوه در جبهه‌هاي جنگ، فاقد انسجام و پشتيبان و محور هدايت کننده بودند. يکي از کارهاي بسيار مؤثر و مثبت و موفقيت‌هاي چشمگير شهيد انسجام بخشيدن و محور قرار گرفتن طلاب و روحانيون بود. او با فروتني و تواضع و توانايي نفوذ کلام و زندگي بسيار ساده و سرشار از زهدش موفق شده بود با کمترين مؤونه در تمام يگان‌هاي رزم و قرارگاه‌ها ،‌روحانيون رزمنده را مستقر کند و با ارتباط مستمر و مداوم، آنان را به وظايفشان اشنا سازد. جلسات هفتگي با روحانيت مسئول در جبه، تشکيل تيپ تبليغي رزمي حضرت امام صادق (عليه‌السلام)، فعال کردن و انسجام بخشيدن به ستادهاي اعزام روحانيون به جبهه و ... از جمله آثار و ثمرات عنايت اين عزيز به روحانيت در دوران دفاع مقدس بود. بارها بر اثر فشار مشکلات و موانع. توان خود را از دست داده يا دوري از حوزه علميه بر ايشان دردي کشنده بود و از آن شهيد مي‌خواستند اجازه ترک جبهه را هرچند موقتاً بدهد. او با بياني بسيار ساده و استدلال طلبگي عرق شرمندگي را بر چهره‌ها مي‌نشاند و با دلداري و توصيه به استقامت، آنان را با تواني افزونتر به محل مأمرويت برمي‌گرداند. دوستان عزيز روحانيم، اقدام بسيار به جا و فوق‌العاده مؤثر اين شهيد بزرگوار، پس از عمليات کربلاي چهار را فراموش نکردند که چه زيبا با ترتيب جلساتي، روحانيت جبهه را نسبت به وظايف حساسشان در آن مقطع توجيه کردند و همين امر سبب شد که رزمندگان در يگان‌هاي رزم باقي بمانند و عمليات پيروزي آفرين کربلاي پنج تحقق يافت.
41- عالم عامل
يکي از عوامل مؤثر در نفوذ بيان شهيد، که بر عمق جانها مي‌نشست، اين بود که چه مي‌گفت خود عامل بود و در يک کلمه به جرأت مي‌توان ادعا کرد که کلمه‌اي بر زبانش جاري نشد که خود بدان معتقد و عامل نباشد و براستي او مصداق بيان اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) در نهج‌البلاغه بود که:
والله ما احتکم علي طاعه الا و اسبقکم اليها و لا انها کم عن معصيه الا و اتناهي قبلکم عنها
به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتي فرا نمي‌خوانيم مگر اينکه پيش از شما خودم به آن عمل مي‌کنم و شما را از معصيتي نهي نمي‌کنم مگر اينکه خودم پيش شما از آن کناره‌گيري مي‌نمايم.
51- ساده‌زيستي
شهيد ميثمي نماينده حضرت امام (رحمه‌الله عليه) در قرارگاه خاتم بود و مي‌دانست براي فردي همانند او، اصل ساده زيستي، ضرورت است. براين اساس، ساده و بي‌پيرايه زندگي‌ مي‌کرد و همانند محرومان و مستضعفان از عافيت‌طلبي، تجمل، لذت‌گرايي و تشريفات ظاهري مبرا بود. در عين حال که داراي عظمت و شوکت ويژ‌هاي بود و از محبوبيت اجتماعي ـ بويژه در بين رزمندگان – بهره‌مند بود و جلال و حشمت معنويش دلها را پر مي‌کرد، اما در همه چيز، خوراک، پوشاک، مسکن ، وسيله نقليه، معاشرت‌ها و برخوردها و حتي در کيف دستيش اين اصل را رعايت مي‌کرد. بر همين مبناست که او الگو و اسوه قرار گرفت و چه زيبا مصداق بيان شيواي مقام عظماي ولايت و مرجعيت، حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي ارواحنا فداه بود که: «نمي‌شود ما در زندگي مادي فرو رويم و بخواهيم که مردم به شکل يک اسوه به ما نگاه کنند. هنگامي مسئولان مي‌توانند به محرومان خدمت کنند که خود درد آشنا بوده، طعم محروميت را چشيده باشند.»
شهيد ميثمي هميشه، لباس تميز و عادي مي‌پوشيد و لباسهايش را در چفيه مي‌گذاشت و بدون زرق و برق از اين سو به آن سو مي‌رفت. در هر سنگري مي‌نشست گره‌هاي چفيه را مي‌گشود و از لابه‌لاي لباس‌هاي آن، کتاب يا دفتري را برمي‌داشت و از چيزهاي چشمگير در آن هيچ خبري نبود. واقعاً بسيجي‌وار زندگي مي‌کرد. دسته عينکش شکسته بود و دائماً آن را تعمير مي‌کرد و حتي براي بالاترين مقام مملکتي نامه دستنويس مي‌فرستاد. هرگز ماشين‌سواري مخصوص و يا راننده ويژه‌اي را به خود اختصاص نداده بود بلکه مثل ديگر بسيجي‌ها با ماشين‌هاي متفرقه روانه سنگرها مي‌شد. در قيد و بند غذاهاي چرب و لذيذ نبود. هميشه غذاهاي ساده مي‌خورد و از دنيا به مقدار ضرورت بهره‌برداري مي‌کرد وخلاصه در قاموس شهيد از واژه‌هاي خود را گرفتن با همتراز و هم مقام قدم برداشتن و اينگونه چيزها خبري نبود. او خود رمز موفقيت را دو چيز مي‌دانست: پيوند با خدا و ساده‌زيستي. خاطرات از اين بعد شهيد ميثمي نيز بسيار زياد است که تنها به يکي از آنها اکتفا مي‌کنم:
روزي خدمت ايشان رسيدم و گويا به ايشان اعتراض کردم چرا براي خود و خانواده شان منزل مناسبي تهيه نمي‌کنند و به يک اتاق اکتفا کرده‌اند. آن شهيد بزرگوار منزلي را به من در کيان پارس نشان داد و فرمود خانواده من يک سال بدون کولر و بدون يخچال در اين منزل زندگي مي‌کردند و اين مطلب براي ما که با هواي خوزستان آشنا بوديم کاملاً شگفت‌آور بود.
61- استقامت و پايداري
شهيد عزيز هرگز در راهي که انتخاب کرده‌ بود، دچار ترديد و دو دلي نگرديد. از اين رو،‌ حضور در جبهه را، حتي براي يک سفر 15 روزه حج خانه خدا ترک نکرد و علي‌رغم اصرار شهيد بزرگوار، حجه‌الاسلام والمسلمين محلاتي سه سال متوالي بدون زيارت خانه خدا به ديدار خداي خود شتافت. خود او مي‌فرمود:
«من هيچگاه ترديد براي ماندن در جبهه پيدا نکردم و اگر هم زماني ترديد پيدا کردم، بين اين بود که در کردستان بمانم يا اهواز».

او مظهر «الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا» بود. از اين رو بيشتر عمر پربرکت خود را در راه مبارزه و جهاد سپري کرد. يک بار شکوه، و احساس خستگي نکرد، بلکه خود را مديون انقلاب مي‌دانست و همواره مي‌گفت:
«من به دست همين انقلاب پيروز آزاد شده‌ام و چندسال به اين انقلاب بدهکارم».
بر اين اساس به دور از نام و شهرت و آوازه، هر نوع سختي، غربت، تنهايي و احياناً بي‌مهريها را به جان و دل خريد. او در اداي تکليف سر از پا نمي‌شناخت و با استقامت و پايداري، ماندن در جبهه را بر هر امر ديگري ترجيح مي داد.
مشکلات و ناملايمات و موانعي که يکي از آنها براي متوقف کردن انسان، کافي بود اما شهيد ميثمي چه در دوران مبارزه و زندان و شکنجه و چه در دوران جنگ و دفاع مقدس با استقبال از همه آنها از تحمل رنج و زحمت در راه خدا لذت مي‌برد و با اقتدا به ارباش اباعبدالله الحسين (عليه‌السلام) چنين مي‌سرود که:
هوّن بي ما اصاب الي انه بعين‌الله
71- توجه به همه افراد در جبهه
در حالي که علي‌القاعده و به لحاظ مسئوليتي که به عهده داشت مي‌بايست فقط با فرماندهان حشر و نشر داشته باشد، لکن هرگز وقت خود را محدود به فرماندهان عاليرتبه نمي‌کرد، بلکه از ارتباط و همنشيني با بسيجيان ، سربازان و پرسنل وظيفه و ساده‌ترين نيروهاي جبهه غافل نبود. از اين رو، نه تنها فرماندهان از او خاطرات فراوان دارند، بلکه از دژباني و راننده‌ها گرفته تا ديگران از او خاطرات فراموش ناشدني را ثبت کرده‌اند؛ چرا که او درد آشنايي بود که دوّارگونه به طبابت مي‌پرداخت و در طبابتش بين افراد تفاوتي قايل نبود و هرکس او را ملجأ مي‌گرفت، به او پناه مي‌داد. درد دلها را از هرکس و در هر موقعيتي مي‌شنيد و در جهت رفع مشکلات، نهايت تلاش خود را به کار مي‌بست؛ حتي به انتظار نمي‌نشست تا از ناحيه سپاه و يا مسئولان مربوط پولي را دريافت و در رفع مشکلات مالي رزمندگان اقدام کند، بلکه پول شخصي خود را صرف حل مشکلات ديگران مي‌کرد. بي‌شک قدمهاي مثبتي که در اين راه برداشته قابل احصا، و توان دسترسي به آنها ميسر نيست؛ چرا که او در اين راستا نيز قصد قربت و جلب رضايت خداوندي برايش ملاک بود و غير از افرادي که طرف حساب او بودند کسي ديگر را امکان اطلاع از کارگشاييهايش نيست.
81- توجه به جنبه هاي نظامي و فراگيري فنون نظامي
بر کسي مخفي نيست که نظاميگري و حفظ نظم و انضباط براي نيروهاي مسلح از جمله رموز پيروزي در صحنه‌هاي گوناگون نبرد است و بي‌توجهي به اين موضوع خسارات جبران‌ناپذيري را به دنبال دارد. شهيد ميثمي با درک اين موضوع، بارها بر آن اصرار مي ورزيد و رزمندگان را بدان توصيه مي‌کرد و در تحقق اين امر از هيچ بي‌نظمي نمي‌گذشت. در اين راستا خطاب به فرماندهان مي‌فرمود:
«برادران عزيز من به شما يک توصيه مي‌کنم؛ در نيروي مسلح همه به حرکات فرماندهي نگاه مي‌کنند، اگر ذره‌هاي بي‌نظمي در مسئولين پيدا شود، اوج مي‌گيرد و به همه رده‌ها سرايت مي‌کند.»
همچنين مي‌فرمود:
«اصلاً زشت است براي يک سپاهي که از نظر نظام جديد يک نظامي نمونه نباشد و امام زمان اين را از يک پاسدار نمي‌پذيرد.»
او خود در مسائل نظامي و فنون جنگ‌، صاحبنظر و بسيار توانا بود و گاهي رهنمودهاي او در آداب جنگ و مبارزه و پيشنهادها و راهگشاييهاي او براي فرماندهان عزيز يگان ها بسيار شگفت‌آور و مفيد بود.
91- فردسازي
هدايت و ارشاد افراد، وظيفه اوليه هر روحاني است ولي در انتخاب شيوه‌ها، اختلاف سليقه وجود دارد. بيشتر افراد، سخنراني در اجتماع را مي‌گزينند و از اين طريق به اداي تکليف قيام مي‌کنند و بديهي است که اين شيوه کار آساني است و از عهده هر واعظي برمي‌آيد. هنر اين است که انسان درد افراد را بشناسد و به مقتضاي آن به درمان آنها اقدام کند. اين شيوه از عهده هرکسي بر نمي‌آيد و لذا منتخبان معدودي دارد. شهيد ميثمي، درد آشنا و طبيبي دردشناس بود که پس از تشخيص دردها، توقف و امروز و فرداکردن را مجاز نمي‌دانست، بلکه در اولين فرصت ممکن به درمان دردها قيام مي‌کرد. از جمله شيوه‌هاي وي، اين بود که در اصلاح افراد به سراغ تک تک آنها مي‌رفت و به درمان و معالجه آنها مي‌پرداخت.
سردار رضايي در اين زمينه مي‌گويد:
«در بحث‌هاي عملياتي در گوشه‌اي مي‌نشست و گوش مي‌کرد و اگر مي‌ديد برادري کمتر قانع مي‌شود به دنبال او مي‌رفت و با روحيه دادن او را قانع مي‌کرد و ما بعدها مي‌فهميديم کاري که ما نتوانستيم انجام دهيم، شهيد ميثمي انجام داده است.»
نامه ها و ملاقات‌هاي خصوصي او با مسئولان جبهه و جنگ، خاطرات شيرين و سازنده‌اي را از آن شهيد بزرگوار در اين زمينه به جا گذاشته است.
02- معلم اخلاق
شهيد ميثمي هم به فضائل اخلاقي آراسته، و از رذايل پيراسته بود و در عمل و با برخورد، ديگران را اصلاح مي‌کرد و هم به بيان فضائل اقدام مي‌کرد و هرکجا فرصت را مناسب مي‌ديد درس اخلاق مي‌گفت. او معلم اخلاق بود، اما معلمي متخلق به اخلاق. مناسب است به پاره‌اي از توصيه‌هاي اخلاقيش اشاره کنيم:
«اگر کسي برخوردي ناپسند با ما داشت و بعد طلب بخشش کرد، چه راست بگويد چه دروغ، بايد او را عفو کنيم. اگر انتظار داريم گناهانمان عفو شود، بايد خودمان هم عفو کنيم.»
«قهر کردن با ديگران، يعني قطع علاقه قلبي، حالت حقد و بدبيني نسبت به برادران مسلمان را در دل داشتن حرام است و بروز دادن آن حرام دوم.»
«... ما دو کار مهم داريم: يکي ظاهري و يکي باطني؛ کار ظاهري اين است که در همه مجامع و نمازها شرکت کنيم و کار باطني اين است که هر جا هستيم، صلح ايجاد کنيم و بغض را از بين ببريم. اگر قلبهايمان با هم مهربان باشد، خداوند رحمتش را نازل مي‌کند».
شهيد ميثمي، يأس و نوميدي را ضربه مهلکي براي رزمنده در رويارويي با دشمن مهاجم مي‌دانست و با آن بشدت مبارزه مي‌کرد. عمليات کربلاي چهار که به اهداف از پيش تعيين شده دست نيافت و باعث يأس و نااميدي فرماندهان و رزمندگان شد در يک سخنراني براي آن چندين ارمغان و ثمره ذکر کرد، و از اين طريق روح اميد را در نيروها احيا کرد.
در پايان ضمن اعتراف به اينکه اين شهيد بزرگوار ويژگي‌ها و خصوصيات فراوان ديگري داشت مانند انس با قرآن، عبادت و ارتباط بسيار زيبا با خدا، درک سريع و دقيق وضعيت و عکس‌العمل مناسب، حسن معاشرت و مردم‌گرايي، عشق به آموختن، توجه به مسائل خانوادگي و فرزندان رزمندگان، نظم و ترتيب و ... که اين جمع‌بندي را فرصت پرداختن به آنها نيست و تنها به اين جمله اشاره مي‌کنيم که او عاشق شيداي خدا بود و حجابهاي ظلماني و نوراني را کنار زده و لذا سال‌ها در طلب شهادت بود و هرگاه از جبهه بازمي‌گشت با افسوس از اينکه چرا به شهادت نرسيده است چنين زمزمه مي‌کرد:
اي صبا از من به اسماعيل قرباني بگو
زنده برگشتن زکوي دوست شرط عشق نيست
تا اينکه در عمليات کربلاي پنج، کاسه صبرش لبريز شد و از خدا خواست که به او جواز ورود به نهايي‌ترين منزلگه يعني همنشيني با خدا را عنايت فرمايد. فراموش نمي‌کنم در حالي که به اتفاق او براي شرکت در جلسه اي که رزمندگان لشکر ده سيدالشهدا به مناسبت شهادت سردار کلهر منعقد کرده بود مي‌رفتيم و بنا بود اين بزرگوار در آن جلسه سخنراني کند در بين راه فرمود از بس در جلسات شهادت سرداران سپاه اسلام سخنراني کرده ام از خودم بدم مي‌آيد و از خدا خواسته‌ام در اين عمليات مرا هم بپذيرد و من مزدم را در اين عمليات از خدا مي‌گيرم. چند روزي نگذشت که اين مزد و پاداش بزرگ را دريافت کرد و رزمندگان و فرماندهان عزيز را حقيقتاً داغدار کرد. اينجانب همواره درباره شخصيت اين شهيد بزرگوار در شگفت و تعجب بودم تا اينکه بعد از شهادت غريبانه و مظلومانه او بنا شد جنازه مطهرش در قم تشييع شود. در کنار جسم مطهر و جداً فوق‌العاده نورانيش مشاهده کردم که مرحوم مادرش خطاب به او فرمود: عبدالله، فرزند عزيزم تا در رحم من بودي زيارت عاشورايم ترک نشد و هرگز بدون وضو به تو شير ندادم. خدا او و برادر شهيد و مادر بزرگوارش را در جوار رحمت خود جاي دهد. دکتر صديقي

نثرگونه‌اي در رثاي شهيد ميثمي از دکتر مهدي مسجديان
سخن در رثاي مردي به وسعت انقلاب به پاکي و صفاي جبهه‌ها در قالب تنگ و حقير کلمات، سخت مشکل است.
شما به کسي که براي خدا از هيچ چيز فروگذار نمي‌کند
کسي که جاده وجود خود را براي خدا صاف مي‌کند
کسي که نفس خود را پاک و پاکيزيه مي‌گرداند
کسي که به عهد خدا وفا مي‌کند و عبادت شيطان نمي‌کند
کسي که راحت از همه چيز خود مي‌گذرد
کسي که در راه خدا سختي‌ها را مي‌پذيرد
کسي که براي خدا قيام مي‌کند و مقاومت مي‌کند
کسي که نه خوفي بر اوست و نه حزني با او
کسي که دنيا را به سخره گرفته است
کسي که امانتدار گوهر انساني است
کسي که نفس خود را با تقوا تزکيه مي‌کند
و رستگار مي‌شود
چه مي‌گوييد؟
ميثمي، «عبدالله» بود.
ميثمي، يک روح بلند، يک روح عميق و يک روح بزرگ بود.
روحي نوراني، روحي روحاني
روحي که قالب‌پذير نبود، روحي که جسم‌پذير نبود، روحي که زندان‌پذير نبود
روحي که زندان شاه را در خود زندان کرد؛ همچنان که جسم را در روح خود زنداني کرد.
ميثمي زندان را نشکست، شکست داد.
از زمان زندان به عنوان بهترين ايام ياد کرد.
ايامي که تنوع دنيا را مي‌توان به تاريکي زندان متارکه داد.
ايامي که نفس را مي‌توان بهتر محاسبه کرد.
ايامي که مي‌توان مقاومت عملي آموخت.
ايامي که زيبايي‌هاي روح را مي‌توان در لذت مناجات چشيد
ايامي که مي‌توان امواج روح بسيط را با وزش طوفان
محبت به کرانه هستي زد
ايامي که نور آسما‌ن‌ها و زمين را در حقيقت مصباحي
در طريقت زجاجه مشکاه شريعت چون ستاره درخشان
فراسوي هدايت خويش ديد و درک کرد و شهود کرد
و زندان به اذن الله بيت ذکر اسمش و تسبيح بامداد و شامگاهش قرار داد.
آيا نمي‌توان گفت مصداق رجال لاتلهيهم تجازه و لابيع عن ذکرالله
ميثمي در زندان بوده است و چه پاداشي بهتر از
يرزق من يشاء بغير حسبا
ميثمي انقلاب را درک کرد، ظلم را ديد و در کوره حوادث آبديده شد. طلبه جواني که اقيانوسي از تجربه را در کوله بار خويش حمل مي‌کرد. رنج را و فقر را و نداشتن را لمس کرد و با نخواستن همه چيز را داشت و قناعت را توشه و زاد خود قرار داد.
ميثمي در انقلاب و امام ذوب گرديد. امام را دوست مي‌داشت و شاگرد مخلص و واقعي او بود. نماينده تمام عيار او بود. او نيز همچون امام جذب داشت و جذبه جمال داشت و جلال پوشاننده عيوب بود و ظاهر کننده خوبها و خيرات زي‌طلبگي داشت، ساده مي‌زيست صميمي و دوست داشتني بود الگو و اسوه بود وقايع را بررسي مي‌کرد و حقايق را درک مي‌کرد گويي براي همه‌ آنچه مي‌بيند و مي‌شنود، نقشه‌اي دارد تا به صلاح برساند ميثمي «عبدالله» بود.
عمق و اصالت داشت، ريشه‌هاي دين باوري او اصل شجره طيبه‌اش را ثابت کرده بود و شاخ و برگ رفتار شيعي او فرغ شجره طيبه‌اش را تا آسمان ملکوت فرا برده بود.
طالبان حقيقت از ثمره شجره او حيات طيبه مي‌يافتند.
اطمينان قلبي، آرامش روحي و معرفت الهي مي‌گرفتند.
وجود او برکت بود و برکت داشت
فتبارک الله احسن الخالقين
چرا او در بين تمام انتخاب‌هاي ممکن، سپاه را برگزيد.
سپاه يعني لشکر آماده ظهور
سپاه يعني انتظار ظهور
سپاه يعني بي‌وقفه در حضور
سپاه يعني حاضر به حضور
سپاه يعني لبيک
اللهم لبيک
لبيک لاشريک لک لبيک
ميثمي به لباس پيامبر احرام بست و به سپاه امام زمان، حج بيت‌الله رفت.
عاشقان را يافت، شيفتگان را پيدا کرد و در گردونه يار قرار گرفت.
خلع نعلين کرد، به وادي مقدس درآمد و به قبسي از آن آتش قدسي
به حالت صعق رسيد.
ميثمي «عبدالله» بود
زود جبهه را انتخاب کرد
مرکز نور را يافت و رها نکرد
هميشه در تلاش بود، هميشه در طواف بود
گويي شوق معشوق او را از خود بيگانه کرده بود.
يا نور شمع، وجود او را پروانه کرده بود.
يا مي‌ الست او را سرمست کرده بود.
يا رنگ او صبغه احسن الهي يافته بود.
يا از وجه خود فاني و به وجه الهي باقي شده بود.
فکر مي‌کنم لذت بلاء حسنه را چشيده بود.
و کادح الي رب بود و ملاقي رب شد.
در بيقراري قرار يافته بود.
در کار او که قرار مي‌گرفتن طمأنينه مي‌يافتي، سکونت و ايمان را مي‌چشيدي
اما بيقرار نيز مي‌شدي
بيقرار براي يافتن کمال
براي ديدن دوست
براي رجعت به سوي کمال مطلق
و حضور دائمي در برابر او
ميثمي «عبدالله» بود.
يک نفس ايمان يافته مطمئن شد.
يک روح لطيف داراي صفاي باطن، ساده، بسيط، صاف، شفاف و مخلص
او همه کس را خوب مي‌پنداشت گويي همه بنده خدايند و از او برتر
کلمات دستوري به کار نمي‌برد تا منيت در او تقويت نشود
مخاطب وي اگر هشيار مي‌بود منظورش را از لطيفه‌هاي عرفاني درک مي‌کرد
حرف‌هايش چند منظوره بود و همه منظورهايش دريچه‌اي به معرفت الهي
انسان در کنار او احساس ايمان، اطمينان و امنيت داشت
همه چيز را از خدا و براي خدا و به سوي خدا مي‌ديد
احساس مي‌کرد قلبش براي خدا مي‌زند و براي خودش چانه نمي‌زند.
درست يادم هست روزي که در حوالي سال‌هاي 63 توفيق حضور در محضرش يافتم در هواي گرم تابستاني خوزستان يکي دو بار شربت آوردند. او در بين سخنان خود لطيفه‌اي را از شيخ عاملي بيان کرد:
«... شيخ،‌شبانگاهي به قصد نماز شب دلو در چاه انداخت تا آب کشيده وضو سازد. به جاي آب، دلوپر از طلا و جواهر بالا آمد، برگرداند و فرمود خدايا شيخ از تو آب طلب نمود ... .»
در آن جلسه هدف از بيان لطيفه درک. و براي ايشان آب آورده شد.
اما منظور از بيان لطيفه، علاوه بر دستور مستقيم ندادن براي آوردن آب، توجه به معرفت و ترجيح لذايذ معنوي بر لذت‌هاي مادي، معرفي يک عارف روحاني و عالم رباني و تمثيلي بر شکر نعمت.
شکر نعمت شربت و آورندگان شربت و اداي جمله مجهول درخواست آب در قالب «شيخ آب مي‌خواهد» بود. اين لطيفه روحاني رزقي بود که خداوند توسط اين عزيز در جان ما نشاند که هرگز فراموش نکنيم.
آري ميثمي «عبدالله» بود
بنده اي که از هيچ‌چيز براي مولايش فروگذار نمي‌کرد.
همه‌چيز خود را وقف کرده بود. روح، جسم، خانواده، مال و اموال، شخصيت و آبرو و ...
از هيچ ملامتي در راه مولايش نمي‌ترسيد
هيچ خوفي بر او راه نداشت و هيچ حزني با او نبود.
گويي فرشته هاي عرش الهي بر او نازل مي‌شوند و بشارت بهشت موعود مي‌دهند.
الذين قالوا ربنا الله ثم استقامو تتنزل عليهم الملائکه الاّ تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنه التي کنتم توعدون او بنده‌اي بود که راه استقامت گزيده بود
صبر در چشمان او لبريز بود
در رفتار او موج مي‌زد
با مشکلات چنان راحت بود که گويي مشکلي نبوده و نيست
درياي پرتلاطم سختي و ابتلا براي ساحل آرام و مطمئن او جز نيکويي نبود
او همه سختي‌ها را بلاء حسن مي‌ديد
در کوره حوادث زمان آبديده شده بود
و حوادث و وقايع زمانه بر او مؤثر نمي‌افتاد.
درست يادم هست روزي که با يکي از دوستان در قرارگاه خاتم به ديدار او رفتيم. از حجره بسيار ساده و صميمي خود، که بيشترين آذينش پرده سفيدي بود که در پشت آن همه داراييها و اسناد و پولهاي در اختيار وي، نهاده شده بود و بيشتري لوازم اداريش که ميز مطالعه کوچکي بود برخاست و با ما براي قدم زدن بيرون آمد. پس از صحبت مختصري ما به او گفتيم:
آقا وضع برخي از برادران زياد خوب نيست. آنها به خانواده خود نرسيده‌اند. جنگ طولاني شده است. گاهي برخي از آنها ماه‌ها به خانه نمي‌روند. فرزندان و خانواده آنها دچار مشکل هستند و دائماً درنگراني به سر مي‌برند.
آنها اصولاً خانه و کاشانه اي ندارند يا نزد خانواده پدرشان يا پدر عيالشان زندگي مي‌کنند و يا اجاره‌نشين هستند. اجاره‌نشيني که قدرت تأمين اجاره اش را ندارد. آقا اينها که پشت جبهه نمي کنند پشت به دنيا کرده اند و خانواده خود را فراموش کرده‌اند و نهايتاً با لحن بسيار مضطربي گفتم:
آقا وضع خانه اينان خراب است.
آقاي ميثمي همه را گوش کرد در حالي که با طمأنينه در کنار ما قدم مي‌زد تنها گفت:
«کساني که خانه‌شان در دنيا خراب است خانه آخرتشان آباد است».
سکوت شد و ديواره اضطراب و نگراني ما فرو شکست.
فضاي صحبت‌ها عوض شد، پنجر‌ه‌اي از دنيا به آخرت باز شد.
هيچ حرفي براي گفتن نماند.
طوفان رنج و بلا ايستاد و احساس امکان تزلزل به يک احساس عميق توکل و چسبندگي معکوس دنيا و آخرت تبديل شد.
او ما را مثل خود راحت و آسوده ساخت.
ميثمي گنجينه اسرار جبهه بود
هرکس مشکلي داشت با او در ميان مي‌گذاشت
او تمام سرنخ‌ها را مي‌شناخت؛ تمام خط و ربط‌ها را مي‌شناخت؛ بر همه چيز واقف و مسلط بود و او در تمام جبهه و در عمق رزمندگان و برادران جبهه مي‌زيست. گويي همه اطلاعات به درستي به او مي‌رسد؛ همه چيز را مي‌دانست ولي هرکس با او مشکلات را در ميان مي‌گذاشت بخوبي گوش مي‌داد تا فرد مقابل احساس سبکي کند ولي هنگام نتيجه‌گيري يکدفعه فضا را مي‌شکست و به جايي که خودش مي‌خواست و خدا مي‌خواست مي‌برد.
او در اين کار مهارت عجيبي داشت.
روزي يکي از دوستان از فرمانده خود بسيار گلايه داشت؛ مسايل را بدون کم و کاست براي وي تعريف کرد. او همه را مي‌دانست و تأييد کرد، اما در پايان گفت اگر او فرمانده من در جنگ باشد فرمان او را اطاعت مي‌کنم ولي مسائل او را به مافوق گزارش مي‌دهم تا صيانت سپاه و فرماندهي حفظ شود. آن برادر ابتدا تعجب کرد و گفت با تمام اين مسائل و آقاي ميثمي تأييد کرد و به او اطمينان داد که راهي که او به تو مي‌گويد و اطلاعت مي‌کني به بهشت مي‌رسي و دوستمان رفت تا به بهشت برسد نه به جهنم اختلاف.
ميثمي مقوم جبهه بود؛ فرماندهان را دوست مي‌داشت و اطاعت از آنها را واجب مي‌دانست. ميثمي از اينکه کسي او را نشناسد ابايي نداشت و تازه بيشتر دوست مي‌داشت.
ميثمي از اينکه کسي او را بشناسد و به اندازه لازم احترام نکند و يا به او محل نگذارد ناراحت نمي‌شد؛ احساس کوچکي نمي‌کرد؛ کينه‌اي به دل نمي‌گرفت و براحتي گذشت مي‌کرد؛ آدم احساس مي‌کرد محل ديگري دارد که در آنجا احترام دارد؛ کرامت دارد و در آنجا زيست مي‌کند. آنجا حيات طيبه دارد. آن حياتي که باري تعالي به هر کس عمل صاح کند و مؤمن باشد مي‌دهد. ميثمي مومن بود و عمل صالح داشت و زنده شده بود به زندگاني طيب من عمل صالحا من ذکر او انثي فلنحيينه حيوه طيبه
ميثمي «عبدالله» بود
يک روح پرخروش، پرجنب و جوش، سيال و با تحرک همه جا مي‌رفت. همه جا حضور داشت از پشت خط تا خط مقدم. وقتي ايام عمليات فرا مي‌رسيد بي‌قرار بود. خود را در جبهه‌ها توزيع مي‌کرد، همه بندها و قيدها را مي‌شکست و بسيجي مي‌شد.
يک چفيه
چند لباس اضافي
عبا و عمامه
با هيچ چيز ديگر و با هيچ کس ديگر
اول جاده‌اي که به خط مقدم مي‌رسيد به تنهايي مي‌ايستاد و با هر ماشيني که او را سوار مي‌کرد، سوار مي شد و راه بهشت را مي‌پيمود.
به سنگرها. به قرارگاه‌ها، به شکرها ، به گردانها و حتي دسته‌ها سرکشي مي‌کرد و با آنها زندگي مي‌کرد. وقتي از سنگر مي رفت گويي يک ماشين يا وسيله نقليه ضد گلوله انتظار آن را مي‌کشد در حالي که بيرون از سنگر هيچ‌چيز و هيچ‌کس نبود. جاده بود و ترکش و گلوله و ميثمي به تنهايي اول جاده‌اي که به خط مي رسيد و به بهشت منتهي مي‌شد و به تنهايي مي‌ايستاد تا با وسيله ديگري برود.
او هرجا مي رسيد گويي براي هميشه مي‌خواهد بماند و وقتي مي‌رفت گويي براي هميشه مي‌رود که شهيد شود. نمازش را کامل مي‌خواند گويي همه جاي جبهه را وطن خودساخته است.
اما در وطنش بي‌قرار بود ولي با خداي خود قرار داشت.
او سکينه را با کسونت عوض کرده بود
او بي‌قراري را با قرار جمع کرده بود
او تلاش را با اطمينان جمع زده بود
دريا را با ساحل جمع کرده بود
نمي‌دانم چطور حرکت و ثبات را جمع زده بود
چطور تضاد را حل کرده بود
او تنها يک راه داشت و اين بود که
بتواند وحدت و کثرت را با هم جمع کند
او وحدت نفس در عين کثرت شده بود
و در کثرت به وحدت رسيده بود
و وجد تشکيکي پيدا کرده بود
وجود رتبه‌اي و پيوسته
از خدا و به سوي خدا
او خدا را به خود اضافه نکرده بود
خود را با خدا جمع نکرده بود
اضافه ربطي نبود
او خد را عبد خدا کرده بود
خود را نفي کرده بود
و به وجه او باقي شده بود
هرسوي روي او وجه خدا بود
اينما تولوا فثم وجه‌الله



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان اصفهان ,
بازدید : 256
[ 1392/04/20 ] [ 1392/04/20 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,436 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,128 نفر
بازدید این ماه : 6,771 نفر
بازدید ماه قبل : 9,311 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک