فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

آيت‌الله عطاء الله اشرفي اصفهاني

 

سال 1281 ه ش در سده ( خميني‌شهر ) اصفهان در خانواده‌اي روحاني و عالم متولّد شد. وي يگانه فرزند ذكور مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمين ميرزا اسدالله، نوه‌ي مرحوم حجت‌الاسلام ميرزا محمدجعفر از علماي معروف سده بود. جدّ اعلاي ايشان از علماي جبل‌عامل بوده‌اند.
مادر ايشان از سادات و علويّات معروف اصفهان از خانواده‌ي مؤيدي از سادات صحيح‌النسب بود. جدّ امي ايشان از ساداتي بود كه به داشتن كرامات بسيار معروف مردم اصفهان بود.
آيت‌الله اشرفي دو خواهر ابويني و پنج خواهر ابي دارد. پدر ايشان از ائمه‌ي جماعات و اهل منبر و داراي كمالات علمي و تقوايي بود. وي در سن هفتاد و پنج سالگي به رحمت خداوند پيوست. اشرفي تحصيلات ابتدايي و مقدماتي را در سده ( خميني‌شهر ) نزد مرحوم سيدمصطفي تلمّذ كرد. استعداد فراوان و حافظه‌ي قوي داشت، طوري‌كه كتاب نصاب‌الصبيان را در نُه سالگي از حفظ مي‌دانست. در سن دوازده سالگي براي ادامه‌ي تحصيل راهي اصفهان شد و طي قريب ده سال دروس ادبيات و سطح فقه و اصول و همچنين يك دوره درس خارج اصول را در محضر اساتيد بنام اين شهر آموخت.
بعضي اساتيد معروف ايشان در شهر اصفهان عبارتند از: مرحوم آيت‌الله سيدمهدي درچه‌اي برادر مرحوم آيت‌الله سيدمحمدباقر درچه‌اي استاد بزرگ مرحوم آيت‌الله بروجردي، مرحوم آيت‌الله سيدمحمد نجف‌آبادي، مرحوم فشاركي، مرحوم مدرس.
اشرفي دوران طلبگي خود را با نهات عسرت و مشقّت اقتصادي گذراند. در مدت ده سالي كه در حوزه‌ي اصفهان بود، در هفته با دو قِران امرارمعاش مي‌كرد و هر هفته طول راه ميان اصفهان و زادگاهش را كه دوازده كيلومتر است، پياده مي‌پيمود. خود مي‌فرمود: « دوشنبه خوراكم تمام مي‌شد، سه‌شنبه دو ريال پولم را خرج مي‌كردم، چهارشنبه را كه آخرين روز تحصيل بود، بدون پول و غذا مي‌گذراندم. »
مكرر مي‌فرمود: « من به نحوي درس خوانده‌ام كه در اين زمان، احدي حاضر نيست حتي يك‌صدم آن را هم تحمل كند. »
در اين رابطه نمونه‌هايي از فشار زندگي و عدم توانايي مالي خودشان را شرح مي‌دادند.
به دو نمونه از آن‌ها اشاره مي‌كنم:
« زماني در حجره‌اي با سه نفر ديگر در مدرسه‌ي نوريه‌ي اصفهان زندگي مي‌كرديم. بسياري از روزها نه چاي داشتيم، نه نفت و قند. براي مطالعه در شب از نور چراغ نفتي توالت‌هاي مدرسه استفاده مي‌كردم. در روزهاي جمعه به يكي از مساجد دورافتاده‌ي اصفهان مي‌رفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درس‌هاي يك هفته را دوره مي‌كردم. در مدت دوازده ساعتي كه يك‌سره آن‌جا مطالعه مي‌كردم، غذاي من فقط مقداي دانه‌ي ذرت برشته بود؛ چيز ديگري نداشتم. »
« در مدرسه‌ي رضويه‌ي قم مدتي با يك نفر طلبه هم‌حجره بودم و اين شخص وضع مالي خوبي داشت. او هميشه از غذاي طبخ‌شده استفاده مي‌كرد ولي من قادر به تهيه‌ي آن نبودم. در اين مدتي كه من با اين شخص در يك اتاق بوديم، ابداً متوجه من نشد من كِي شام و كِي ناهار مي‌خورم. من در حين مطالعه مقداري نان خالي در كنار كتاب‌ها قرار مي‌دادم و يك طرف ديگر را مقداري كتاب روي هم مي‌گذاردم تا او متوجه نشود و من در حالي كه روي كتاب قرار گرفته بودم، در حين مطالعه از آن نان خالي لقمه‌لقمه استفاده مي‌كردم و اما وقتي او موقع غذاخوردنش مي‌رسيد، غذاي طبخ‌شده را حاضر مي‌كرد و به بنده هم تعارف مي‌كرد. من در جواب مي‌گفتم: غذا صرف كرده‌ام ... »
از ابتداي شروع به تحصيل تا پايان تحصيلات سطح فقه و اصول، من حتي يك كتاب ملكي از خودم نداشتم؛ تمام كتاب‌هايي كه در اختيارم بود، وقفي بود. »
هر گاه از اين گونه مطالب و شدت فشار زندگي دوران جواني و تحصيلات خود بيان مي‌فرمود، ما با يك دنيا تعجب و شگفتي سخنان ايشان را باور مي‌داشتيم. اجمالاً اگر انسان علم را با مشقّت بياموزد، قدر آن را نيز مي‌داند؛ اما اين‌گونه مشكلات اقتصادي و مالي براي تحصيل علم، باوركردني نيست و انسان شنيدن آن را هم نمي‌تواند تحمل كند؛ چه رسد به چشيدن آن.

در سن بيست سالگي براي ادامه‌ي تحصيل و نيل به مقامات عاليه‌ي علمي و درجه‌ي اجتهاد، در سال 1343 هجري قمري رهسپار قم گرديد. ابتدا مدت يك سال در مدرسه‌ي رضويه اقامت گزيد. پس از آن در معيت آيت‌الله حاج شيخ‌عبدالجواد جبل عاملي، به مدت دو سال در مدرسه‌ي فيضيه در حجره‌ي فوقاني شمالي سكونت كرد. سپس به حجره‌ي 21 شمالي تحتاني فيضيه انتقال يافت. مدت بيست سال متوالي از عمر خود را به طور مجرد در همين حجره گذراند. در تمام طول مدت بيست و سه ساله‌ي اقامت در قم تنها سه يا چهار ماه با خانواده بود و بقيه‌ي اين سنوات را تنها و مجرد به سر آورد.
علت تنهايي ايشان در اين مدت طولاني، تنگ‌دستي و فشار زندگي بود كه حتي توانايي اجاره كردن يك اتاق را نداشت. زيرا ورود او به قم در زمان حيات مرحوم آيت‌الله حائري، مؤسس حوزه‌ي علميه‌ي قم بود و ايشان به طلاب جديدالورود شهريه نمي‌دادند. يعني اوضاع طوري نبود كه بتوانند بدهند. پس از فوت آيت‌الله حائري و رياست مراجع و آيات ثلاث ( مرحوم آيت‌الله خوانسازي و آيت‌الله حجت و آيت‌الله صدر ) هم به علت شهريه‌ي مختصري كه مي‌دادند، ايشان نمي‌توانست خانواده‌ي خود را به قم بياورد. در اين زمان ماهانه فقط حدود هشت تومان شهريه دريافت مي‌كردند. پس از ورود مرحوم آيت‌الله بروجردي قدس‌سره به قم نيز كه شهريه‌ي طلاب فاضل و متأهل به مبلغ چهل و پنج تومان مي‌رسيد، باز هم اين مبلغ حتي زندگي پانزده روز يك خانواده را تأمين نمي‌كرد. روي اين جهت آيت‌الله اشرفي به طور مجرد در مدرسه‌ي فيضيه‌ي قم زندگي مي‌كردند و هر چند ماه چند روزي جهت ديدار فرزندان و خانواده‌ي خود به اصفهان مي‌رفتند.
آيت‌الله اشرفي تقريباً يك سال در جلسه‌ي درس مرحوم آيت‌الله حائري قدس‌سره شركت داشته‌اند و پس از مرحوم آيت‌الله حائري چند سالي از محضر آيات ثلاث ( مرحوم آيت‌الله حجت كوه‌كمره‌اي، مرحوم آيت‌الله حاج سيدمحمدتقي خوانساري، مرحوم آيت‌الله سيدصدرالدين صدر ) بهره‌مند شده‌اند. بيشتر مطالب درس اين سه بزرگوار را نوشته‌اند كه اكثر جزوات فقه و اصول درس آقايان موجود است.
آيت‌الله اشرفي پس از ورود به حوزه‌ي علميه‌ي قم مورد توجه خاص فضلا و علما به خصوص آيات و مراجع ثلاث قرار مي‌گيرند و با توجه به موقعيت استثنايي آن زمان و شدت فشار روحي از طرف رژيم رضاخان پهلوي به طلاب و حوزه‌هاي علميه و روحانيون، ايشان تمام اين مشكلات را متحمّل شده، با استقامت بي‌نظير خود به تحصيل ادامه مي‌دهند و حتي در امتحانات اجباري كه از سوي رژيم پهلوي تنظيم گشته بود، شركت مي‌كنند و موفق مي‌شوند جواز پوشيدن عمامه و لباس را دريافت دارند.
اجتهاد در سن چهل سالگي
اشرفي با همه‌ي مشكلات و مسايل آن زمان، در تحصيل علوم اسلامي و ديني جديّت فرمود و پس از اندك‌زماني از فضلا و مدرّسين نامي و برجسته‌ي حوزه‌ي علميه‌ي قم به شمار آمد و بسيار مورد توجه مراجعِ تقليد آن زمان قرار گرفت. او به خصوص بسيار مورد لطف و عنايت مرحوم آيت‌الله حاج سيدمحمدتقي خوانساري بود؛ طوري كه آثاي خوانساري اغلب بي‌آن‌كه قبلاً اطلاعي دهد، به حجره‌ي ايشان مي‌آمد و گاه علاوه بر شهريه‌ي مختصر رسمي كه به همه‌ي طلاب مي‌داد، مبلغي به ايشان مرحمت مي‌فرمود.
اولين اجازه‌ي اجتهاد صادره از سوي اين عالم مجاهد و متقي به آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني داده شد. در آن هنگام شهيد اشرفي چهل ساله بود. پيش از آن نيز شهيد اشرفي چندين اجازه در امور حسبيه از آقاي خوانساري دريافت داشته بود. عين حكم اجتهاد، همچنين اجازه‌ها و حكم امامت جمعه‌ي ايشان در پايان همين بخش آمده است.
مرحوم آيت‌الله خوانساري در آن زمان در مدرسه‌ي فيضيه، اقامه‌ي نماز جماعت مي‌كرد و در غياب ايشان حضرت امام خميني كه در آن زمان از فضلاي معروف و زهد و تقواي ايشان مورد قبول همه‌ي محصّلين و طلاب حوزه بود، به نيابت ايشان به امامت جماعت مي‌ايستاد. در غياب حضرت امام خميني نيز با اصرار طلاب و فضلا، آقاي اشرفي اقامه‌ي جماعت مي‌كرد كه در يك نوبت امام خميني نيز به ايشان اقتدا كردند.
پس از رحلت مرحوم آيت‌الله خوانساري نماز جماعت در مدرسه‌ي فيضيه توسط آيت‌الله حاج شيخ محمدعلي اراكي ( اب الزوجه‌ي مرحوم آيت‌الله خوانساري ) منعقد گشت و باز در غياب ايشان، هر وقت شهيد محراب در قم تشريف داشتند، به نيابت از ايشان هم اقامه‌ي جماعت مي‌فرمودند. من خود به ياد دارم هر گاه ايشان به نماز جماعت در مدرسه‌ي فيضيه مي‌ايستاد، بدون استثنا همه‌ي طلاب و فضلا اقتدا مي‌كردند. زهد و تقواي ايشان مورد قبول همه بود. اين امر از پيام تاريخي امام نيز كاملاً مشهود است كه فرمود: « من قريب به شصت سال بود ايشان را مي‌شناختم » اين جمله، گوياي همين مطلب است كه امام در زمان مرحوم آيت‌الله حائري و آيات ثلاث با شهيد محراب آشنا بودند و روي ايشان، شناخت كامل داشتند.

آيت‌الله بروجردي بنا به درخواست جمعي از فضلا و مدرسين حوزه‌ي علميه‌ي قم از بروجرد به قم تشريف آوردند. شهرت مرحوم آيت‌الله بروجردي پس از مرحوم آيت‌الله العظمي اصفهاني ( حاج سيد ابوالحسن موسوي ) بيش از ساير علما بود و مقام علمي ايشان بر احدي مخفي نبود.
از جهت بيان نيز كم‌نظير بود. پس از ورود ايشان به حوزه‌ي علميه‌ي قم و شروع درس فقه و اصول پس از اندك‌زماني توجه خاص فضلا و بزرگان حوزه را به خود جلب كرد، به نحوي كه بزرگان علما و مراجع تقليد فعلي نيز به درس ايشان حاضر شدند و از درس ايشان كسب‌فيض كردند.
آيت‌الله اشرفي به نحوي شيفته‌ي درس و بيان مرحوم آيت‌الله بروجردي شد كه فرمود: « من پس از اندك‌زماني ناگزير دروس ديگر مراجع تقليد را رها كردم و جديّت و كوشش نمودم كه مطالب آيت‌الله بروجردي را جمع‌آوري و مطالعه كنم. » لذا طي مدت دوازده سال كه آيت‌الله اشرفي در محضر درس ايشان حضور مي‌يافت، تمامي دورس آن مرحوم را مي‌نوشت و اين نوشته‌ها موجود است؛ ولي متأسفانه او نتوانست آن‌ها را به چاپ برساند.
شهيد محراب پس از اندك‌زماني با مرحوم آيت‌الله بروجردي مناسبات نزديك يافت، طوري كه مرتب به ديدار ايشان مي‌رفت. هر وقت شهيد اشرفي به اصفهان مي‌رفت و باز مي‌گشت، مرحوم آيت‌الله بروجردي به ديدار شاگرد خود به حجره‌ي او در مدرسه فيضيه مي‌آمد، همچنين ساير مراجع تقليد به خصوص مرحوم آيت‌الله خوانساري.
مرحوم آيت‌الله بروجري در يكي از ديدارهايشان با آيت‌الله اشرفي به ايشان مي‌فرمايد: « شنيده‌ام شما جزوه‌ي درس فقه و اصول را خوب مي‌نويسيد » در پاسخ اظهار مي‌دارد: « گمان نمي‌كنم چنين باشد. حسن‌ظن آقايان و حضرت‌عالي است و چنين نيست. »
مرحوم بروجردي با اصرار، يك جزوه از درس فقه را مي‌گيرند و مي‌برند و پس از چند روز براي ايشان تقديرنامه مي‌فرستند.
او پس از مدتي، فوق‌العاده مورد توجه مرحوم آيت‌الله بروجردي قرار مي‌گيرد؛ طوري كه اگر ملاقات ايشان به تأخير مي‌افتاد، گله مي‌فرمود و اگر نام ايشان و آقاي جبل‌عاملي كه از مدرسين معروف قم و هم‌درس ايشان بود، در محضر آيت‌الله بروجردي برده مي‌شد، مرحوم بروجردي مي‌فرمود: « مگر ايشان در قم هستند؟ » و اين حكايت از آن داشت كه آيت‌الله بروجردي به حسب علاقه‌ي زياد مايل بود بيشتر، اين دو نفر را ملاقات كند. در اعياد مذهبي كه مردم به ملاقات آيت‌الله بروجردي مي‌رفتند، به شهيد محراب و بعض ديگر از فضلا اظهار مي‌شد نزديك بنشينند تا ايشان را ببينند. بعدها شهيد محراب به دستور مرحوم آيت‌الله بروجردي در كرمانشاه ( باختران ) رخت اقامت افكند. اتفاق افتاد كه آيت‌الله اشرفي از آيت‌الله بروجردي تقاضاي اجازه‌ي مسافرت مي‌كرد و ايشان اجازه نمي‌فرمود. مدت سه سال درخواست اين اجازه را تكرار مي‌كرد و ايشان موافقت نمي‌فرمود و اظهار مي‌داشت: « وجود شما در كرمانشاه بسيار نافع است و من اجازه نمي‌دهم. » و شهيد محراب هم‌، چون فوق‌العاده به استاد خود علاقمند بود، مايل نبود بدون اذن ايشان مسافرت كند. حتي بعد از فوت مرحوم آيت‌الله بروجردي قدس سره نيز گاهي كه به فكر مسافرت مي‌افتاد، خواب مرحوم آقاي بروجردي را مي‌ديد كه در خواب مي‌فرمود: « صلاح است در كرمانشاه بمانيد » و ايشان از مسافرت منصرف مي‌گشت.
شهيد محراب و امتحانات حوزه‌ي علميه‌ي قم
مرحوم آيت‌الله بروجردي براي تشويق محصّلين زحمت‌كش حوزه‌ي علميه‌ي قم، تصميم گرفتند برنامه‌ي امتحانات عمومي طلاب را انجام دهند. در سال 1330 شمسي امتحانات عمومي مقرّر گرديد. در اين رابطه چند نفر از مدرّسين و فضلاي حوزه‌ي علميه از جمله فقيه عالي‌قدر آيت‌الله منتظري، شهيد محراب آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني، آيت‌الله جبل‌عاملي، آيت‌الله روحي‌يزدي، مرحوم آيت‌الله فكوري يزدي و چند نفر ديگر مأموريت يافتند به عنوان ممتحن امتحانات دروس سطح و خارج فقه و اصول را شروع كنند. براي كساني كه قبول مي‌شدند، شهريه‌ي بيشتري مقرّر مي‌گرديد.
شهيد اشرفي تا جايي كه به خاطر دارم، مدت سه سال تا زمان اعزام ايشان به باختران در برگزاري امتحانات در حوزه‌ي علميه شركت داشت. البته بعد از آمدن شهيد محراب به باختران نيز امتحانات به طور رسمي در حوزه‌ي علميه‌ي قم همه‌ساله انجام مي‌شود و نتيجه‌ي مطلوبي گرفته شده است.
دوران اقامت شهيد محراب در قم
آيت‌الله اشرفي به مدت بيست و سه سال به طور دائم در حوزه‌ي علميه‌ي قم اقامت داشت. در طول اين مدت به تعليم و تعلّم اشتغال داشت و شاگردان فاضل و لايقي را نيز تربيت كرد. عمده توجه ايشان در حوزه‌ي علميه‌ي قم، حضور در جلسات درس و مباحثه و نوشتن مطالب اساتيد خود بود. تصور نمي‌كنم در زمان خودشان كسي به قدر ايشان نوشته‌هاي درسي داشته باشد.
همان‌طور كه خود مي‌فرمود دوازده سال متوالي از محضر آيت‌الله بروجردي كسب‌علم كرده و تمام دروس را نوشته‌اند. ده سال نيز در محضر درس آيت‌الله حجت كوه‌كمره‌اي و آيت‌الله خوانساري حاضر مي‌شده‌اند و اين دروس را نيز يادداشت كرده‌اند. جزوات درسي ايشان موجود است اما براي چاپ نيازمند هم‌كاري و هم‌فكري بعضي فضلاي حوزه‌هاي علميه است.
اشرفي درس مرحوم آيت‌الله بروجردي را با تني چند از شخصيت‌ها مباحثه مي‌كرد. از جمله‌ي ايشان آيت‌الله فقيه عالي‌قدر منتظري، جبل‌عاملي و حاج شيخ ابوالفضل نجفي‌خوانساري ( امام جمعه‌ي اراك ) بودند. اين ياران صميمي به مدت هشت سال تقريباً هر روز به اصطلاح، مباحثه‌ي كمپاني داشتند.

در زمان حيات مرحوم آيت‌الله حكيم، شهيد محراب در كرمانشاه ( باختران ) مقدمه‌ي مرجعيت مطلقه‌ي امام امت را فراهم نمود. در آن زمان اين‌جانب در حوزه‌ي علميه ي قم اشتغال داشتم و به وضع باختران و اين‌كه چه كساني بايد براي امر تبليغ به اين شهر دعوت شوند، آشنا بودم. گويندگان و مبلّغين، از مدرّسين معروف حوزه‌ي قم را كه از شاگردان امام بودند، دعوت مي‌كرديم كه در ماه‌هاي رمضان و ماه‌هاي محرم و صفر و ايام فاطميه در مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي كرمانشاه سخنراني كنند و مردم را ضمن آشنا كردن با مسايل مختلف اسلامي، به مسئله‌ي مرجعيّت امام سوق دهند. در آن زمان دعوت كردن از شخصيت‌هاي بزرگ و گويندگان متعهّدي چون حضرات آقايان خزعلي و محمد يزدي و شهيد هاشمي‌نژاد از بهترين راه‌هاي مبارزه بود. در اين رابطه مكرّر گويندگان دستگير و بازداشت مي‌شدند. اين عمل مقدس و انقلابي در آن زمان به قدري اهميت داشت كه فوق آن تصور نمي‌شد.
كرمانشاه هميشه در دعوت از اين‌گونه فضلا و شخصيت‌هاي ممتاز، گوي سبقت را مي‌ربود و مردم هم فوق‌العاده استقبال مي‌كردند. كار شكني‌هاي بعضي افراد مغرض و روحاني‌نماي ضدّ انقلاب و ضدّ مرجعيّت امام و ولايت‌فقيه از يك سو و فشار و مخالفت رژيم پهلوي از سوي ديگر، آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني را تحت فشار شديد و تهديد قرار مي‌داد. ولي هر چه بيشتر فشار مي‌آوردند، شهيد محراب استوارتر و راسخ‌تر، هدف خود را تعقيب مي‌كرد. تأسف‌بارتر از همه چيز، مخالفت‌ها و كارشكني‌ها و تهمت‌هايي بود كه از طرف روحاني‌نماي فاسد و معلوم‌الحال و وابسته به رژيم طاغوت متوجه شهيد محراب مي‌شد.
هر گوينده‌ي مذهبي و سخنران به محض ورود به شهر فوراً به ساواك يا شهرباني جلب مي‌شد و از او تعهّد مي‌خواستند كه يا شهر را ترك كند و برود يا اين‌كه حق ندارد ولو به كنايه نام آيت‌الله خميني را ببرد. با اين حال، آقايان كار خود را انجام مي‌دادند. هم مسأله‌ي مرجعيّت امام را عنوان مي‌كردند و هم براي سلامتي امام دعا مي‌كردند. اين موضوع، در زماني كه كمتر كسي جرأتِ به زبان آوردن نام امام را داشت، از مسايل بسيار مهم سياسي بود. دشمن براي خنثي كردن تبليغات از دو جبهه وارد مي‌شد:
اول، از راه تهديد و ارعاب آيت‌الله اشرفي تا جايي‌كه چند بار ايشان را در اوايل مبارزه به ساواك بردند. يك بار هم دستگاه، قصد تبعيد ايشان را كرد؛ اما ظاهراً روي مصالحي كه آن‌ها در نظر گرفتند و احتمال اعتراض و شورش در مردم ديدند، منصرف شدند. دوم، از راه ترور شخصيت در ايشان. به اين ترتيب كه عمال دستگاه توسط آن روحاني‌نما كه همواره در امر مرجعيّت امام با شهيد محراب مخالفت مي‌نمود، از هيچ تهمت و افترايي فروگذار نكردند و بزرگ‌ترين شكنجه‌ها و عذاب‌هاي روحي را به اين مرد الهي دادند. روحاني‌نماي مزبور كراراً براي شهيد پيام مي‌فرستاد كه « در امر مرجعيت آيت‌الله خميني مردم را به من ارجاع دهيد. من هر چه گفتم، همان است و اگر غير از اين انجام دهي، شما را از اين شهر با وضع بدي اخراج مي‌كنم » ولي آيت‌الله اشرفي وقعي نمي‌نهاد و به سختي پايداري مي‌كرد.
2- پس از رحلت مرحوم آيت‌الله حكيم زمينه‌ي مرجعيّت و زعامت حضرت امام خميني در استان كرمانشاه ( باختران ) كاملاً فراهم بود، به حدي كه اكثر علماي باختران با شهيد محراب در موضوع اعلميت امام هم‌عقيده بودند و اگر كارشكني و مخالفتي نمي‌شد، مردم استان صد در صد و يك‌پارچه از امام تقليد مي‌كردند.
پس از رحلت مرحوم آيت‌الله حكيم، حضرت آيت‌الله منتظري نامه‌اي براي شهيد اشرفي نوشته بودند؛ مبني بر متعين بودن مرجعيت امام خميني. اين‌جانب با مقدمات قبلي به اتفاق حضرت حجت‌الاسلام و المسلمين آقاي محمد يزدي به كرمانشاه آمديم تا در مراسم بزرگداشت آيت‌الله حكيم، آقاي يزدي وظيفه‌ي مردم را در اين امر مهم تعيين و احياناً مخالفت‌ها و كارشكني‌هاي مغرضين و روحاني‌نماي وابسته را خنثي كنند. ولي رژيم دست‌نشانده و حاميان او از آمدن آقاي يزدي سخت بيم‌ناك شدند و به محض ورود ايشان به منزل شهيد محراب تلفن كردند. مأمورين شهرباني را به منزل فرستادند. تهديدهاي پي در پي شروع شد. حتي نگذاشتند آقاي يزدي يك شب تمام را در اين شهر بماند. ناچار ايشان را به منزل ديگري انتقال داديم و صبح روز بعد با كمال تأسف به اتفاق ايشان به همدان رفتيم و سپس به قم مراجعت كرديم. ليكن آيت‌الله اشرفي از پاي ننشست و از طرق مختلف جريان را تعقيب كرد و با هماهنگي جمعي از روحانيون و شاگردان و مقلّدين حضرت امام بار سنگين ابلاغ مرجعيت امام را به سرمنزل مقصود رساند. ايشان در مجامع صريحاً مي‌فرمود: « با توجه به تحقيقاتي كه از مدرسين حوزه‌ي علميه از قبيل حضرت آيت‌الله منتظري و آيت‌الله مشكيني و مرحوم آيت‌الله رباني شيرازي و ... همچنين بعضي از بزرگان مدرسين و علما نجف‌اشرف به عمل آورده‌ام و خود نيز اهل تشخيص و صاحب‌نظر هستم، امام را اعلم از ديگران و لذا تقليد ايشان را واجب مي‌دانم. »
به هر حال علي‌رغم كارشكني‌ها، اكثريت مطلق مردم باختران به تقليد از امام روي آوردند. يك بار شهيد محراب از حضرت آقاي خزعلي دعوت به عمل آوردند، تا با بيان منطقي و استدلالي خود، مردم را آگاهي بخشند. دستگاه جبار از سخنراني ايشان در مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي ممانعت به عمل آورد. به اين ترتيب كه در مسجد آيت‌الله بروجردي را بستند و روحاني‌نماي وابسته و مخالف انقلاب و ولايت فقيه در اجتماعي عمومي آشكارا گفت: « من در مسجد را بستم. » در آن سخنراني مسجد آيت‌الله بروجردي را به عنوان مسجد ضرار معرفي كرد و به ساحت مراجع تقليد اهانت كرد. مردم اين شهر ماجرا را هنوز به ياد دارند. نوار وي نيز موجود است. به دنبال اين جريان براي شهيد محراب پيغام فرستاد كه « در امر مرجعيت تقليد يا سكوت كن يا از شهر برو، والّا من مفتضحانه شما را از اين شهر خارج مي‌كنم. »
آيت‌الله اشرفي استوارتر از كوه در برابر همه‌ي كارشكني‌ها و مخالفت‌ها و توطئه‌ها و افتراها مقاومت كرد و بالاخره خط امام را در اين منطقه تثبيت نمود. او مدت بيست و هفت سال در شهر باختران با مظلوميت عجيبي زندگي كرد و از ناراحتي‌ها و دردهاي دل خود حتي براي فرزندانش كمتر گفت. گاهي مانند علي عليه‌السلام كه دردهاي دل خود را در چاه بيان مي‌كرد، در خلوت با خداي خويش درددل مي‌نمود و گاهي يكي از دردهاي درونيش را براي همسر خود مي‌فرمود و توصيه مي‌كرد: مبادا فرزندان بفهمند. يكي دوبار فرمود:« پس از مرگ، زياد براي من گريه كنيد زيرا من خيلي مظلوم قرار گرفته‌ام. »
و فرمود: « هر چه فكر مي‌كنم چه كرده‌ام كه اين چنين مورد حمله‌هاي اين افراد قرار گرفته‌ام، فكرم به جايي نمي‌رسد. تنها جرم من حمايت از امام و مرجعيت ايشان است و اين‌ها تمام همّشان اين است كه من اين شهر را ترك كنم تا آنها به آمال خودشان برسند و حق امام را ضايع كنند كه در نتيجه به اسلام ضربه بزنند و رژيم طاغوت را نگه دارند. ولي هيهات من اين آرزو را بر دل آنها خواهم گذارد و اين شهر را ترك نخواهم كرد مگر بعد از آن كه اطمينان پيدا كنم كه اين‌ها ديگر كارشان تمام شده و نمي‌توانند توطئه‌ي خود را پياده كنند. »
گاهي مي‌فرمودند: « اي كاش مي‌توانستم خود را به امام برسانم و كمي از اين رنج‌ها و كارشكني‌ها و مخالفت‌هاي اين افراد را بگويم. »
ولي او كه اهل گذشت بود، بارها خدمت امام رسد و كلمه‌اي نگفت. اين زندگي يك شخصيت بزرگ علمي و يك مرد مجاهد و مبارز و يار ديرين امام است. بر خود واجب دانستم شمه‌اي از خدمات و رنج‌هاي اين شهيد بزرگوار را بيان كنم.
شهيد محراب در رابطه با مقام مرجعيت امام بزرگوار تعبيرات مختلفي داشتند. مي‌فرمود: « من در امام يك ذره هواي نفس سراغ ندارم. در امام ترك اولي نديدم. امام را، هم رهبر انقلاب مي‌دانم، هم مرجع تقليد جامع‌الشرايط و هم اعلم و اورع و ولي فقيه. اگر كسي بخواهد امام را تنها رهبر بگويد و مرجع تقليد نداند، در خط آمريكا است. زيرا سعي و كوشش دشمن همين است كه بين رهبريت و مرجعيت امام جدايي بيندازد و تفكيك قايل شود. اطاعت از امام حتي بر فقهاي ديگر هم فرض و واجب است. كسي كه امام را رهبر بگويد و در امر تقليد به كس ديگر مراجعه كند، اين شخص يا نمي‌فهمد يا قضيه از جاي ديگري آب مي‌خورد. امام را با هيچ يك از مراجع و فقهاي فعلي نمي‌توان مقاسيه كرد » و به تعبير خودشان مي‌فرمود: « لا يقاس به احد »، اگرچه احترام فوق‌العاده هم براي ساير مراجع تقليد قايل بودند و آن‌ها را نيز مجتهد مي‌دانستند.
آغاز حركت توفنده‌ي ملت ايران عليه رژيم پهلوي در نوزدهم دي 1356
ملت رنج‌ديده در زير چكمه‌ي استبداد رژيم شاهنشاهي كه مانند انبار باروتي آماده‌ي انفجار بود، سرانجام در روز هفدهم دي 1356 مرحله‌ي تازه‌اي از قيام خود را آغاز كرد. در رژيم طاغوت، هفده دي را روز آزادي زن مي‌ناميدند. در چنان روزي روزنامه‌ي اطلاعات طي مقاله‌اي كلمات جسارت‌آميزي نسبت به رهبر انقلاب اسلامي چاپ كرد. خودفروختگان، گمان مي‌كردند با طرح اين‌گونه كلمات مي‌توانند خدشه‌اي به ساحت مقدس او وارد كنند؛ غافل از آن‌كه همين جريان گور آنها را خواهند كَند. اين كبريتي بود كه به باروت زده شد و آن‌چنان مردم را به طغيان كشانيد كه هيچ قدرت و نيروي مادي نتوانست آن را مهار كند. بلافاصله مردم قم قيام كردند و به دنبال آن مردم تبريز و يزد و اصفهان و ...
بالاخره با قيام بزرگ مردم تهران چنان توفان عظيمي از خشم ملت ايران برانگيخته شد كه نظام ضدّ اسلامي و انساني پهلوي و رژيم دو هزار و پانصد ساله‌ي شاهنشاهي به زباله‌دان تاريخ رفت. شهيد محراب آيت‌الله اشرفي در اين حركت توفنده نقش عظيمي داشت. در رابطه با مقاله‌ي روزنامه‌ي اطلاعات و جريان نوزدهم دي و شهادت گروهي از مردم مؤمن و مسلمان قم و سپس شهداي تبريز و يزد كه در چهلم‌هاي شهداي هر يك از شهرستان‌هاي ذكر شده نيز جمعي از مردم به دست دژخيمان پهلوي قتل‌عام شدند.
در استان باختران علي‌رغم فشارها و اختناق شديد دستگاه طاغوتي آيت‌الله شهيد اشرفي با همكاري بعضي از علما و روحانيون اين شهر مجالس متعدّدي به عنوان بزرگداشت شهدا و اعتراض به رژيم منعقد كردند كه در پايان هر يك مردم با شعارهاي درود بر خميني و سپس مرگ بر شاه به خيابان‌ها مي‌ريختند و مراكز فحشا و منكران را منهدم مي‌كردند. عمده‌ترين مراسمي كه تا آن تاريخ سابقه نداشت، در واقع جرقه‌اي بود در جهت شعله‌ور شدن يك آتش عظيم در اين منطقه؛ مجلس بزرگداشت شهادت آيت‌الله حاج سيدمصطفي خميني فرزند بزرگوار امام امت بود كه بنا به دعوت و اطلاعيه‌ي چاپي آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني در مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي منعقد گشت.
اين‌جانب تعدادي از طلاب و دو تن از مدرسين حوزه‌ي علميه‌ي قم را به اين مجلس آوردم. سخنراني‌هاي متعدّدي ايراد شد. ساواك با تمام نيرو وارد معركه گشت. آن‌ها درصدد دستگير كردن سخنران‌ها برآمدند؛ اما با شيوه‌هاي مخصوصي آن را از چنگال دژخيمان رهانيديم و سپس شبانه از باختران خارج كرديم.
اين مجلس در واقع اولين نقطه‌ي حركت نهايي مردم اين منطقه بود. در رابطه با برگزاري مجلس بزرگداشت شهيد آيت‌الله حاج سيدمصطفي خميني فرزند برومند امام خميني، از سوي شهيد محراب در مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي باختران نامه‌اي به عنوان آيت‌الله اشرفي از سوي رهبر كبير انقلاب اسلامي از نجف‌اشرف فرستاده شد كه متن آن در اختيار خوانندگان عزيز قرار مي‌گيرد.
6 محرم 98. بسمه تعالي. به عرض عالي مي‌رساند: از قرار مسموع در اين حادثه مرقومات و تلگراف‌هايي شده است و غالباً نرسيده و نيز معلوم مي‌شود كه جناب‌عالي مجلسي داشته و تحمل زحماتي نموده‌ايد. لازم شد از جناب‌عالي و ساير آقاياني كه اظهار عطوفت نموده‌اند، تشكر كنم. از خداوند تعالي سلامت و سعادت همه را خواستارم. اميد است موفق شويم در راه اهداف مقدسه‌ي اسلامي اين چند روزه‌ي باقي عمر را بگذرانيم. اميد دعاي خير از جناب‌عالي و ساير آقايان دارم. مستدعي است تشكر اين‌جانب را به دوستان و اهالي محترم ابلاغ فرماييد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. روح الله الموسوي الخميني
در رابطه با جريانان كرمانشان ( باختران ) و اختلافاتي كه از سوي بعضي از عناصر ناصالح و روحاني‌نماهاي وابسته به رژيم فاسد در زمان طاغوت تحت عناوين خاصي به وجود آمده بود، رهبر كبير انقلاب امام خميني از نجف‌اشرف مطالبي براي حضرت آيت‌الله اشرفي نوشته‌اند كه به نظر خوانندگان مي‌رسد. لازم به تذكر است در طول اقامت حضرت امام خميني در نجف‌اشرف مكاتبه با امام امت بسيار مشكل بود و دستگاه جبار و فاسد پهلوي بي‌نهايت سخت‌گيري مي‌كرد و اگر نامه‌اي در اين رابطه از كسي گرفته مي‌شد، زندان و شكنجه‌هاي قرون وسطايي به دنبال داشت؛ ولي با اين حال بعضي از شخصيت‌ها و نمايندگان امام از طرق مختلف مي‌توانستند با امام تماس بگيرند يا وجوهات شرعيه را براي ايشان بفرستند.
آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني نيز به همين كيفيت با امام در تماس بود و در مدت اقامت امام، نامه‌هاي فراواني به حضور امام مي‌فرستاد و امام هم پاسخ مي‌دادند. در حال حاضر تعداد ده عدد از نامه‌هاي امام در دست است كه از آن جمله دو نامه است كه در آن‌ها امام از اوضاع باختران اظهار نگراني فرموده‌اند. يكي از اين دو نامه كه به نظر خوانندگان مي‌رسد، بدون عنوان و بدون امضاي امام بوده است تا اگر كنترل شود، مشخص نشود براي چه كسي و از چه كسي است؛ ولي ديگر نامه‌هاي امام كه از طريق مسافرهاي مخصوصي يا از طرق ديگري فرستاده مي‌شده، هم عنوان داشته است و هم امضا. اينك دو نامه:
الف: بسمه تعالي
به عرض مي‌رساند مرقوم شريف كه از طريق تهران ارسال فرموده بوديد واصل. سلامت و توفيق جناب‌عالي را خواستار است. چون در حال كسالت و تب بوده و هستم. جواب مرقوم را نتوانستم از آن طريق بدهم و نخواستم مرقوم شريف بي‌جواب باشد. اخيراً مطالبي از كرمانشاه مي‌رسد كه موجب تأثّر و تألّم اين‌جانب است. در اين زمان كه حضرات روحانيون از هر زمان ديگر بيشتر احتياج به وحدت كلمه و تفاهم دارند، چه شده كه در آن محل اين نحو اختلافات ديده مي‌شود. مرجعيّت كه حقيقتش امروز جز مسئله‌گويي نيست ارزش آن ندارد كه آقايان در پيرامون آن بحث كنند. اميد است كه هر چه زودتر به اين وضع خاتمه داده شود. از جناب‌عالي و ساير آقايان اميد دعاي خير دارم.
والسلام عليكم. 20 محرم الحرام 1392.
ب: بسمه تعالي
9 شعبان 1393. خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجت‌الاسلام آقاي عطاء‌الله دامت افاضاته. مرقوم شريف كه حاكي از سلامت مزاج شريف و حاوي تفقد از اين‌جانب بود، واصل و موجب تشكر گرديد. سلامت و توفيق جناب‌عالي را از خداوند تعالي خواستار است. از وضع محل اظهار نگراني فرموديد. اين طور مطالب اختصاص به محلي دون محلي ندارد و چاره جز تحمل نيست. اميد است انشاء‌الله تعالي خداوند به جناب‌عالي اجير صابران را عنايت فرمايد. از جناب‌عالي اميد دعاي خير دارم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. روح الله الموسوي الخميني.
در زندان كميته‌ي شهرباني
توفان انقلاب اوج گرفت و دستگاه را كاملاً به وحشت انداخت. رژيم پوشالي پهلوي درصدد بازداشت چهره‌هاي انقلابي و شخصيت‌هاي بزرگ علمي همچون شهيد محراب آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني برآمد. آنها گمان مي‌كردند با به زندان انداختن اين اشخاص، تب انقلاب را پايين مي آورند. تصور مي‌كردند با دستگير كردن اين افراد، مردم به وحشت مي‌افتند و دست از مخالفت با رژيم برمي‌دارند. ولي از آن‌جا كه اين انقلاب نور خداست و نورخدا هرگز خاموش‌شدني نيست، نه تنها كاري از پيش نبردند، بلكه با اين عمل، مردم را عصباني‌تر و خشن ملت را توفنده تر كردند.
آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني در تظاهرات آرام روز سه شنبه 11/7/1357 در حالي كه پيشاپيش مردم حركت مي‌كرد، مورد حمله‌ي دژخميان گارد و مأمورين ساواك قرار گرفت. در اين حمله چند تن شهيد و مجروح گرديدند و ايشان نيز مختصري آسيب ديد. موج تلفن‌ها و تلگراف‌ها از شهرهاي سراسر ايران جهت احوال‌پرسي سرازير شد. شبي بود كه امام از نجف‌اشرف به سوي كويت رهسپار گرديد و دولت مزدور كويت هم از ورود ايشان به خاك اين كشور جلوگيري كرد. معلوم نبود كه امام كجا و به سوي چه كشوري در حركتند. مردم ايران همه نگران بودند. خانواده شهيد اشرفي از جمله بنده نيز فوق‌العاده نگران بوديم. بنده در آن شب وضو گرفتم و به نماز امام زمان مشغول شدم. قبل از نماز و در حين نماز و بعد از نماز بسيار گريستم. از ديدگانم نهري از اشك جاري بود، طوري‌كه اهل خانه معذب شدند و اعتراض كردند. در اواخر ساعت شب ناگهان صداي زنگ منزل به صدا درآمد. بعضي در خواب و بعضي در بيدار بودند. به گمان اين‌كه شايد مسافري از اصفهان آمده، در را گشوديم. ناگهان يك افسر و دو مأمور شهرباني و دو مأمور ساواك، بدون اجازه، با شتاب خود را به داخل منزل انداختند. آن‌ها ابتدا تلفن منزل را قطع كردند؛ آن‌گاه داخل اتاق رفتند و در حالي كه بچه‌ها و زن‌ها در خواب بودند، دست شهيد محراب را در بستر گرفتند و گفتند: « بفرماييد برويم شهرباني، فقط چند دقيقه از شما بازجويي مي‌شود، سپس شما را رها مي‌كنيم. »
شهيد محراب وضو ساختند و چون تازه صبح شده بود، خواستند نماز صبح را به جا آورند؛ اما مأمورين نپذيرفتند و ايشان را با عجله به اتومبيل سوار كردند و پس از بازجويي مختصري به همراه آقاي عراقي به تهران برده، در كميته‌ي شهرباني زنداني نمودند. در زندان كميته پس از بازجويي، ايشان را در سلولي تاريك جاي دادند. بعدها فرمودند: « در اين چند روزه كه در زندان بوديم، نمي‌فهميديم چه وقت شب است، چه وقت روز. براي انجام نمازهاي واجب نمي‌توانستيم اوقات را تشخيص بدهيم. مأمورين، اوقات نماز را از پشت در زندان اعلام مي‌كردند كه الآن ظهر است يا شب يا صبح. براي وضو گرفتن هم بايد در زندان را مي‌زديم تا مأمورين زندان بيايند، در را باز كنند. موقع رفتن به دستشويي يك پارچه بر سر ما مي‌انداختند تا در وقت اياب و ذهاب همديگر را نبينيم. »
و مي‌فرمودند: « در همان زندان كميته آقاي دستغيب دومين شهيد محراب و آيت‌الله طاهري هم بودند؛ ولي همديگر را نديديم. »
سرانجام پس از چند روز بر اثر اعتراضات زياد بعضي از مراجع تقليد و خوف از اغتشاش مردم، ايشان را از زندان رها كردند.
در پي دستگيري آيت‌الله اشرفي، جامعه‌ي روحانيت كرمانشاه اعلاميه‌اي صادر نمودند.
ادامه‌ي مبارزه
آيت‌الله اشرفي در تمام راهپيمايي‌ها و تظاهرات، پيشاپيش مردم باختران بود و اكثر مواقع تا نهايت مقصد راه‌پيمايان پياده مي‌رفت. اولين راه‌پيمايي كه به دعوت شهيد محراب به طور آرام در باختران انجام گرفت، راه‌پيمايي روز عيد فطر بود. اين راه‌پيمايي از مسجد مرحوم آيت‌الله بروجردي تا مسجد جامع انجام گرفت و به دنبال آن، راه‌پيمايي‌ها و تظاهرات زيادي شد كه همه به دعوت ايشان و بعضي علماي باختران بود. در روز تاسوعاي همان سال كه در سراسر كشور ايران دعوت به راه‌پيمايي شده بود، با اين‌كه يكي از مقامات بالاي ساواك به وسيله‌ي تلفن ايشان را تهديد به قتل كرد و گفت: « چنان‌چه در راه‌پيمايي روز تاسوعا شركت كنيد، شما را به قتل خواهيم رسانيد و خونتان بر عهده‌ي ما نيست. »
شهيد محراب در پاسخ فرمودند: « ما آماده هستيم. شما قدرت داريد؛ هر چه خواستيد بكنيد، بكنيد ما هم در راه‌پيمايي شركت خواهيم كرد. »
و در روز تاسوعا جلو تظاهركنندگان و راه‌پيمايان حركت كردند و تا مقصد ( مسجد جامع ) پياده رفتند و تا پايان برنامه هم حضور داشتند.
در يكي از راه‌پيمايي‌ها مردم كه قصد منهدم كردن مجسمه‌ي طاغوت را داشتند، به دستور استاندار كه پاليزبان جنايت‌كار بود، به رگبار گلوله بسته شدند و بيش از دويست نفر شهيد و صدها نفر مجروح گشتند. در پي اين جنايت هولناك، جامعه‌ي مدرسين حوزه علميه‌ي قم تلگرافي به حضور چهارمين شهيد محراب آيت‌الله اشرفي اصفهاني مخابره كردند.

توطئه‌هاي سوء‌قصد
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و شكست آمريكا، اين جنايت‌كار و غارت‌گر جهان در پي ضربه زدن به انقلاب عظيم اسلامي برآمد. چهره‌هاي بزرگ انقلاب يكي پس از ديگري ترور شدند. آيت‌الله اشرفي كه يكي از ياران قديمي امام و از شخصيت‌هاي شناخته شده و مورد توجه كامل مراجع تقليد و حوزه‌هاي علميه بود و در پيشبرد انقلاب و خط امام نقش عمده‌اي داشت، از جمله افرادي بود كه مورد كينه‌ي استكبار جهاني و مزدوران داخلي ايشان و منافقين از خداي بي‌خبر قرار داشت.
حادثه‌ي بمب‌گذاري: اولين ترور از سوي مزدوران بيگانه
در ماه رجب 1400 هجري قمري ( 1359 ه.ش ) خانه‌ي شهيد محراب و خانه‌هاي همسايگان به وسيله‌ي بمب صوتي كه نزديك منزل كار گذاشته بود، به لرزه درآمد و كليه‌ي شيشه‌هاي اين خانه‌ها شكسته شد. آيت‌الله اشرفي به هنگام وقوع اين حادثه به زيارت حضرت رضا عليه‌السلام مشرف شده بود. ضدّ انقلاب اين بار ناكام ماند.
دومين سوء‌قصد
دومين سوء‌قصد نافرجام در رمضان 1401 / تير 1360 هجري قمري اتفاق افتاد.
« روز گذشته آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني امام جمعه‌ي كرمانشاه از يك سوء‌قصد، جان سالم به در برد. بر اساس گزارش خبرنگار كيهان از كرمانشاه ديروز ساعت 12:30 هنگامي كه آيت‌الله حاج آقا عطاءالله اشرفي‌اصفهاني امام جمعه‌ي كرمانشاه [ و يك تن از محافظان ايشان ] قصد ورود به مسجد بروجردي را داشتند، سه مهاجم مسلّح كه در داخل يك پيكان زردرنگ در مقابل مسجد كمين كرده بودند، به آن‌ها حمله‌ور شدند.
بر پايه‌ي همين گزارش مهاجمان مسلّح ابتدا قصد داشتند با مسلسل كلاشينكف به سوي امام جمعه تيراندازي كنند، ولي به علت گير كردن تير در لوله‌ي اسلحه، موفق به اين كار نشدند. مهاجمان سپس به هنگام فرار، يك عدد نارنجك به طرف امام جمعه پرتاب كردند كه بر اثر آن انفجار، يك زن شهيد و پنج نفر مجروح شدند. [ يك دختر سيزده ساله و يك پيرزن شهيد شدند. ]
همين گزارش حاكيست به دنبال اين حادثه، دو اتومبيل ژيان با ايجاد تصادف ساختگي راه را بستند و دقايقي بعد كه پليس و سپاه سر رسيدند، مهاجمان مسلّح و سرنشينان دو اتومبيل ژيان از صحنه‌ي حادثه گريختند. آخرين گزارش از منزل امام جمعه‌ي كرمانشاه حاكيست: حالِ حاج آقا عطاء‌الله اشرفي‌اصفهاني خوب و رضايت‌بخش است و تحقيق در مورد اين حادثه و شناسايي مهاجمان مسلّح ادامه دارد.
در پي سوء‌قصد نافرجام به جان آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني، امام جمعه‌ي كرمانشاه، وي در گفتگوي اظهار داشت: در اين گونه سوء‌قصدها مسئله‌ي جان خود من مطرح نيست؛ زيرا من شخصاً آماده‌ي شهادتم؛ ولي حفظ جان شخصيت‌ها از نظر روند سياسي ممكلت بايد مورد توجه قرار گيرد.
... بانويي كه چند روز قبل در جريان سوء‌قصد نافرجام به جان آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني امام جمعه‌ي كرمانشاه، هدف تركش نارنجك ضدّ انقلابيون تروريست قرار گرفت، در بيمارستان آيت‌الله طالقاني درگذشت. بانوي مذكور سكينه‌ي شلگي نام داشت. متأهل و داراي فرزند بود و متجاوز از پنجاه سال سن داشت. بر اساس گزارش رسيده در جريان اين حادثه چهار تن ديگر نيز به طور سطحي مجروح شدند كه تحت درمان قرار گرفتند. »
شهادت
به دنبال اين سوء‌قصد، منافقين كوردل براي سومين بار نقشه‌ي ترور آيت‌الله اشرفي را به شيوه‌ي ديگري كشيدند.
اين يك روش انتحاري بود كه طرح آن جز از مغزهاي شستشو داده شده در خانه‌هاي تيمي برنمي‌آمد. اين بار كه منافق جنايت‌كار و دشمن خدا و خلق او با چشم و گوش بسته به چنين جنايت هولناكي تن داد، تصور مي‌كرد با اين عمل هولناك مي‌تواند انقلاب را از مسيرش برگرداند و دست جنايت‌كار آمريكا را دومرتبه در ايران باز كند؛ غافل از آن كه با خون مطهر اين شهداي بزرگ، ريشه‌ي اسلام و انقلاب قوي‌تر و مردم بيدارتر مي‌شوند و در راهي كه پيموده‌اند، استوارتر و راسخ‌تر مي‌گردند. لعن ابدي بر منافقين و اربابان و پيشتازان ايشان، از يزيد و ابن‌ملجم و دودمان بني‌اميه تا جنايت‌كاران مستكبر شرق و غرب عالم.
بايد از اين تفاله‌هاي آمريكا و جنايت‌پيشگان مزدور پرسيد كه آيا با شهيد كردن خدمت‌گزاراني همچون شهداي محراب كه در سنين هفتاد و هشتاد سالگي به سر مي‌برند، چه چيزي عايد آنها گشت؟ جز ننگ و عار و لعنت ابدي، چه افتخاري كسب كردند؟ آيا به جاي ترور اين‌گونه شخصيت‌ها و اين مردان نمونه‌ي تاريخ اسلام بهتر نبود سينه‌ي مستكبران و جنايت‌كاران را هدف قرار دهند، جنايت‌كاراني كه دستشان تا مرفق در خون مستمندان عالم است و در كاخ‌ها و ويلاهاي چند صد ميليوني به عياشي و هرزگي مي‌گذرانند؟
« گزارش خبرنگار كيهان در باختران به نقل از شاهدان عيني حاكي است:
فرد منافق در حالي كه نارنجكي در كمر خود تعبيه كرده بود، به طرف آيت‌الله اشرفي‌اصفهاني يورش برد و با كشيدن ضامن نارنجك باعث به شهادت رساندن يار و ياور امام خميني شد. حجت‌الاسلام سيدمحمدعلي صدر مسئول آموزشي دايره‌ي سياسي ايدئولوژي هوانيروز باختران در حالي‌كه خود بر اثر اين انفجار جراحاتي برداشته بود و به شدت از وقوع حادثه متأثر بود، نيز در گفتگويي با خبرنگار كيهان اظهار داشت:
بعد از سخنراني آقاي رستگاري و شروع خطبه‌هاي نماز توسط حاج آقا، يك نفر به طرف آقا هجوم برد و او را بغل كرد. در اين هنگام من داد زدم كه يك وقت متوجه شدم در همان لحظه انفجاري صورت گرفت و امام جمعه در حالي كه به حالت سجده به زمين افتاده بود، به شهادت رسيد و منافق نيز كه لباس بسيجي بر تن داشت، به هلاكت رسيد. وي افزود: حاج آقا در دم، پاهايش قطع شد و به ديگر ياران امام پيوست و امت ستمديده‌ي باختران را تنها گذاشت. بر اساس گزارش خبرنگار كيهان در اثر اين انفجار چند نفر مجروح شدند كه در بين مجروحين حجت‌الاسلام محمد اشرفي‌اصفهاني فرزند امام جمعه‌ي شهيد باختران نيز ديده مي‌شود كه در بيمارستان طالقاني بستري است و حال او رضايت‌بخش است. »
منبع: كتاب محراب خونين باختران,نشر شاهد,1370-تهران



وصيتنامه
وصيتنامه احقر عبادالله و احوجحم الي رحمت اله عطا اله اشرفي اصفهاني
بسم الله الرحمن الرحيم . الحمد لله رب العالمين و صل الله علي محمد خاتم النبين و علي للئمه المعصومين و علي جميع الانبياء و المرسلين و الملائکه المقربين و الشهداء والصالحين ما دامت السماء والرض و لعنه الله علي اعداء محمد وآل محمد من الان الي يوم الدين . و بعد فقد قال الله سبحانه و تعالي يا ايها الذين امنو کتب عليکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خيرالوصيه للوالدين والاقربين بالمعروف حقا علي المتقين .
بر حسب وظيفه شرعيه، که به عهده هر فرد مسلم و مومن و مسلمه و مومنه است ، که بايد قبل از مرگ وصيت کند، اين چند جمله را اين بنده عاصي و محتاج به رحمت خالق عالم ، من باب وصيت در اين ورقه ذکر مي کنم . در حالت صحت و سلامتي بدن و عقل و لا حول و لا قوه الا با الله العلي العظيم و هو حسبي و نعم الوکيل و انا اشهدا الله و اشهد جميع انبيانه و رسله و ملائکته و جميع خلقه بانه عزاسمه و جل جلاله و عظم شانه .
لا اله الا هوا لحي القيوم السميع و البصير و ان محمدا صلي الله عليه و آله و رسوله ....................
و اما بعد به سه نفر بنده زاده ها ، حاج آقا حسين و حاج آقا محمد و آقا احمد و دو نفر صبيه ها ، عزت و عصمت ، وصيت مي کنم: به تقوي و پرهيز از گناه و عفت و پاکدامني و مودت و دوستي با هم و حفظ کردن ناموس هاي آنها. و امر حجاب را و اقامه نماز در اوقات خود و ساير واجبات شرعيه و اينکه حقير را در هر حالي از دعاي خير و طلب مغفرت و رحمت فراموش نکنند و آنها را به خدا مي سپارم و دختر و عروس و نوه و همشيره حقير، اگر رعايت حجاب اسلام را نکنند، مورد نفرين واقع مي شوند. در حال حيات و ممات و خداوند بصير و خبير است به اعمال ماها و مدفن اينجانب را در تخت فولاد اصفهان قرار دهيد. ان شا اله تعالي .
الاحقر عطا ء اله اشرفي اصفهاني . مهر و امضاء.

توضيح
در رابطه با وصيتنامه چهارمين شهيد و محل دفن او ، لازم است چند مطلب عنوان شود :
وصيتنامه اصلي شهيد محراب، مربوط به هفت سال قبل از شهادت ايشان است و در اين مدت هفت سال تجديد نظر فرمودند . فقط يک صفحه اضافه کردند و آن مربوط به بعضي از موضوعاتي بود ، که مربوط به شخص خودشان و امام بود ، که حدود يک هفته پس از شهادت سومين شهيد محراب ، اضافه نمودند . چون براي ايشان کاملا روشن بود، که پس از آيه اله صدوقي ، منافقين به سراغ ايشان خواهند آمد . اينجانب و برادر بزرگوارم پس از چند روز از شهادت ايشان، به محضر امام مشرف شدم و عين وصيتنامه اضافه شده را به محضر ايشان ارائه دادم و نيز حضورشان قرائت نمودم و امام نظر مبارکشان را فرمودند .
در مورد محل دفن او بارها به طور شفاهي وقتي صحبت از مرگ مي شد ، مي فرمودند: مرا در تخت فولاد دفن کنيد (قبرستان شهر اصفهان به نام تخت فولاد معروف است و تکيه شهدا که قبر ايشان در آن قرار دارد، بخش کوچکي از قبرستان تخت فولاد است .) گاهي از قم نيز صحبت مي فرمود، ولي بيشتر علاقه و تمايل او به اصفهان بود ، چون ايمان و علاقه عجيبي به اين قبرستان داشتند . زيرا علماي بزرگ در آنجا مدفون اند . و هر گاه به اصفهان مي رفتند ، حتما به آن قبرستان رفته و قبور علماي بزرگ را زيارت مي کردند . از سوي ديگر ، شهيد بزرگوار ما بي نهايت علاقه به رزمندگان اسلام داشتند و فوق الهاده از شهدا تجليل مي نمودند . اگر شهيدي را براي تشييع مي آوردند ، خودشان شخصا شرکت مي کردند . بر جنازه شهدا نماز مي خواندند و اگر چند جنازه را با هم قرار بود تشييع کنند ، تعطيلي بازار را نيز اعلام مي کردند و در ايامي هم که به اصفهان مي رفتند ، هم بر جنازه هاي شهداي اصفهان نماز مي خواندند و تشييع مي فرمودند و هم بر جنازه شهداي خميني شهر و لذا در ايام عمليات فتح المبين ، که در اصفهان بودند ، هر روز چنين کرده و بر جنازه هاي شهداي اصفهان و خميني شهر ، نماز مي خواندند و پيکر آنان را تشييع مي فرمودند .



پيام حضرت امام خميني به مناسبت شهادت حضرت آيت اله اشرفي اصفهاني

23/ 7 / 61
بسم ال.. الرحمن الرحيم
انا ال... و انا اليه راجعون
چه سعادتمندند آنان که عمري را در خدمت به مسلمين و اسلام بگذرانند . و در آخر عمر فاني به فيض عظيمي ، که دلباخته گان به لقاء ال... آرزو مي کنند ، نايل آيند . چه سعادتمند و بلند اخترند آنان که در طول زندگاني خود ، کمر همت به تهذيب نفس و جهاد اکبر بسته ، و پايان زندگاني خويش را در راه هدف الهي ، با سر افرازي به خيل شهداي در راه حق پيوستند . چه سعادتمند و پيروزند آنان که در نشيب و فرازها و پستي و بلنديهاي حيات خويش، به دام هاي شيطاني و وسوسه هاي نفساني نيفتاده ، و آخرين حجاب بين محبوب و خود را ، با محاسن غرق به خون ، غرق نموده و به قرار گاه مجاهدين في سبيل اله راه يافتند . چه سعادتمند و خوشبخت اند آنان که ، به دنيا و ما يتعلق به آن ، پشت پا زده و عمري را به زهد و تقوا گذرانده و آخرين درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه نماز جمعه ، با دست يکي از منافقين و منحرفين شقي ، فائز و به بالاترين شهيد محراب ، که به دست خيانتکار اشقي الاشقيا به ملي اعلا شتافت ، ملحق شدند .
و شهيد عزيز محراب اين جمعه ما ، از آن شخصيتهايي بود که اينجانب يکي از ارادتمندان اين شخص والامقام بوده و هستم . اين موجود پر برکت متعهد را ، قريب شصت سال مي شناختم . مرحوم شهيد بزرگوار حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج آقا عطا ال... اشرفي را در اين مدت طولاني ، به صفاي نفس و آرامش روح و اطمينان قلب و خالي از هواهاي نفساني و تارک هوا و مطيع امر مولا و جامع علم مفيد و عمل صالح مي شناسم ، و در عين حال ، مجاهد و متعهد و قوي النفس بود . او در جبهه دفاع از حق، از جمله اشخاصي بود که مايه دلگرمي جوانان مجاهد بود و ....
مصاديق بارز رجال صدقو ما عاهدوا ال... عليه بود . و رفتن از ثلمه بر اسلام ، وارد کرد و جامعه روحانيت را سوگوار نمود . خداوند او را در زمره شهداي کربلا قرار دهد و لعنت و نفرين خود را بر قاتلان چنين مرداني نثار فرمايد. ننگ ابدي بر آنان که يک چنين شخص صالحي را که آزارش به موري نرسيده بود از ملت ما گرفتند و خود را در پيشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار ، منفورتر و جنايتکار تر از قبل معرفي کردند . اين بزرگوار ، مثل ساير شهداي عزيز ما به جوار رحمت حق پيوست ، و ملت مجاهد و قواي مسلح سلحشور با عزمي راسختر به پيشبرد انقلاب ادامه مي دهند . و آنان که به ادعاي واهي خود ، بانگ طرفداري از خلق را مي زنند و با خلق خدا آن مي کنند که همه مي دانند ، در اين جنايت عظيم چه توجيهي دارند ؟ و با به شهادت رساندن عالمي خدمتگذار و پيرمرد بزرگوار هشتاد ساله ، چه قدرتي کسب مي کنند و چه طرفي مي بندند ؟ و آنان که در سوگ اين جنايتکاران ، اشک تمساح مي ريزند و از جريان حکم خدا درباره آنان شکايت دارند ، چه انگيزه اي دارند ؟ آيا انتقام از جمهوري اسلامي به شهادت رساندن يک عالم پارساست ، و به آتش کشيدن يک عده کودک و زن و مرد و توده هاي رنجکش است ؟ آيا راه به حکومت رسيدن و قدرت را به دست آوردن ، اين نحوه جنايات است ؟!
بار خدايا ، ملت مجاهد ما در اين برهه زمان با چه حوادثي و با چه بهره هايي مواجه است ؟ عصري که حکومت هاي مسلمين آنچنانند ، و رسانه هاي گروهي آنچنان ، و ابر قدرتها اين چنين .
عصري که باطل را به صورات حق به خورد مردم مي دهند و جنايات را به صورت صلح طلبي .
عصري که دشمنان اسلام و مسلمين با ملتهاي مستضعف ، آن مي کنند که چنگيز نکرد ، و اکثر حکومت هاي مسلمانان در جناياتي که بر ملت هاي خود مي رود، از جانيان طرفداري مي کنند .
عصري که در خانه امن خدا از دشمنان اسلام و جنايتکاران به مسلمين نمي شود شکايت کرد .
عصري که فرياد مرگ بر اسرائيل و آمريکا بر خلاف اسلام تلقي مي شود .
عصري که براي استقرار حکومت اسلامي و پياده کردن احکام اسلام در يک کشور ، مدعان اسلام به ستيز نظامي و تبليغاتي با آن بر مي خيزند و با اسلام عزيز به اسم اسلان مي جنگد .
بار الها ، ملت مجاهد ايران در اين عصر جاهليت و تاريک مظلومند ، و بجز اتکاء به درگاه تو و ....
سوره احزاب ، آيه 23 : مرداني که راست گفتند در آنچه با خدا پيمان بستند .
اعتماد و عنايات تو پناهي ندارند ، و از پيشگاه مبارک تو استمداد مي کنند . و در راه حق به راه خود ادامه مي دهند ، و از اين وحشيگري هراسي به خود راه نمي دهند . عزتي که براي تو و رسول تو و مومنين است ، براي زندگي عاريت ، چند روزه از دست نمي دهند.
با الها ، از تو رحمت براي شهداي عزيز و بويژه شهيد محراب اين هفته ، و سلامت و سعادت و صبر براي ملت ، بويژه بازماندگان شهدا و اهالي محترم کرمانشاه و شفاي عاجل براي آسيب ديده گان و انتقام از دشمنان اسلام را خواستارم . درود به روان پاک عزيزان شهيد . درود بر بقيه ال.. ( ارواحنا لمقدمه الفداء ) .
والسلام علي عباد ال.. الصالحين روح الله الموسوي الخميني


پيام مقام معظم رهبري
بخشي از پيام مقام معظم رهبري حضرت آيت اله خامنه اي دام ظله ، در سال 1361:
...اين حادثه غم انگيز ، سند خونين و افتخار آن عالم سالخورده و پارسايي است ، که با حضور در صحنه هاي نبرد حق عليه باطل ، چه در عرصه نبرد نظامي و در جبهه هاي جنگ و چه در پايگاه رفيع محراب امامت جمعه پايداري و شجاعت و حق شناسي خويش را عملا به اثبات رسانده بود .
افشاگري آيه ال.. شهيد اشرفي اصفهاني نسبت به خطوط وابسته و انحرافي و حضور آن بزرگوار در صحنه هاي نبرد نظامي و سياسي و فکري ، بزرگترين عامل اين جنايت فجيع بوده است . خون اين شهيد عزيز مظلوم و همه خونهاي بناحق ريخته شده ، آتش انقلاب را مشتعل تر و پيروزي نهايي را نزديکتر مي سازد.


نقش شهيد در مرجعيت,انقلاب,دفاع مقدس ووحدت مسلمانان
در دوران حکومت طاغوت و رژيم پهلوي ، غرب کشور بويژه استان کرمانشاه ، همانند بسياري از مناطق کشور ، از جهت فرهنگي و فقر علم و عالم و روحاني ، ناهنجاري داشت. به گونه اي که شايد در مجموع استان کرمانشاه در سالهاي 1330 ، ده نفر عالم و روحاني در کل استان کرمانشاه وجود نداشت ، تاريخ گذشته استان مذبور، خصوصا در زمان مرحوم وحيد بهبهاني و آقا بزرگ ، حکايت از اين موضوع دارد . لذا مرحوم آيت العظمي بروجردي مرجع بزرگ شيعه ، يک حرکت بزرگ فرهنگي را انجام داد و با تاسيس يک پايگاه بزرگ علمي، حوزه علميه، مسجد و کتابخانه در مرکز اين استان ، بزرگترين خدمت علمي – اسلامي و فرهنگي را انجام داد . پس از اتمام ساختمان آن ، پايگاه با اعزام 3 تن از بزرگان و علما و اساتيد حوزه علميه قم و از شاگردان ممتاز خود، حضرات آيات شهيد محراب ، عطا اله اشرفي و مرحوم شيخ عبد الجواد جبل عاملي و مرحوم حاج آقا امام سدهي را در معيت مرحوم و اعظ و خطيب شهيد فلسفي ، با تعداد 25 نفر از طلاب و فضلاء حوزه قم ، به کرمانشاه در سال 1335 ، يک حرکت بي سابقه فرهنگي را در آن منطقه محروم آغاز گرديد. هيئت اعزامي مرحوم آيت اله بروجردي با استقبال بي نظير مردم کرمانشاه ، که از ده ها فرسنگ دورتر آمده بودند و در مسير شهر هاي ملاير – نهاوند – کنگاور – صحنه و هرسين ، با جمعيت بي سابقه مورد استقبال قرار گرفتند . حتي اقليتهاي ديني ، مسيحيان و يهوديان و برادران اهل سنت استان کرمانشاه به استقبال شتافته و اين شخصيتهاي علمي و فرهنگي – مذهبي در استان کرمانشاه ، بلکه در غرب کشور تاثير عجيبي در تمامي ابعاد زندگي مردم گذارد و متعاقب آن با حضور شخصيتهاي بزرگ علمي و دانشمندان و مبلغين مشهور کشور ، به اين منطقه حساس ، ترغيب و تشويق اقشار جامعه خصوصا جوانان به مسائل ديني ، روز بروز افزون گشت و با به دست گرفتن اداره امور ديني و مذهبي و فرهنگي مردم و با ارتباط قوي اجتماعي هيئت اعزامي ، به تدريج طلاب اعزامي از حوزه علميه ، جاي خود را به نيروهاي بومي داده و حوزه علميه کرمانشاه از جوانان علاقمند تحصيل علوم ديني و حوزوي ، در کمترين زمان خود پر شد و رونق مطلوبي پيدا کرد.
آنچه مهم و قابل ذکر است ، دو تن از علماي اعزامي ، مرحوم آقاي جبل عاملي و مرحوم امام سرهي ، پس از دو الي سه سال توقف در کرمانشاه در زمان حيات مرحوم آيت اله بروجردي، به قم مراجعت کردند و علت آن هم مشکلات عديده اي بود ، که غير قابل تحمل براي آنها بود و لذا ناگزير به بازگشت شدند . لکن شهيد محراب با اهميت به دو موضوع استقامت نموده و کرمانشاه را ترک ننمودند. اول: عدم رضايت مرحوم آيت اله بروجردي، دوم: عشق و علاقه شديد مردم به ايشان و احساس مسئوليت معظم له در قبال اين امر ، علي رغم ناهنجاري ها و مشکلات فراوان و کار شکنيهاي بعضي از روحانيون وابسته به رژيم ، با تمام وجود سنگر خدمت را رها ننموده ودر زمان حيات مرحوم آيت اله بروجردي حتي، گاها سه سال مي گذشت و معظم له به شهيد محراب اجازه مسافرت نمي دادند و مي فرمودند: صلاح نيست مسافرت برويد و بايد هميشه در کرمانشاه بمانيد و خدمت بنماييد .
پس از ارتحال آيت الله بروجردي هم، به علت دفاع از مرجعيت حضرت امام خميني مشکلات و ناراحتي هاي آن شهيد بزرگوار چند برابر شد و دائما از سوي مامورين ساواک و رژيم پهلوي و در فشار تهديد هاي فراوان قرار گرفته و از سوي عناصر روحاني نما وابسته به رژيم نيز ، مورد تهديد قرار مي گرفتند و در تضعيف و تخريب ايشان با تمام وجود تلاش مي کردند . ولي از آنجا که شهيد محراب استقامت و صبر عجيبي داشت تمامي مسائل را در خود هضم و حل کرده بود و همواره به خداي بزرگ شکايت مي نمود و به آن حضرت واگذار مي نمود . حقيقتا استقامت و پايداري اين مرد الهي و مجاهد بزرگ ، موجب تحير و تعجب همگان مخصوصا همسنگران آن شهيد بزرگوار شده بود ، تا جايي که بسياري از بزرگان علما در اين مورر اظهار مي داشتند : ايشان مجسمه صبر و استقامت بود و بزرگترين جهاد را در کرمانشاه انجام دادند . جهاد با نفس که عليرغم ، فشارهاي روحي در کرمانشاه و از طرفي موقعيت ممتازي را که در آينده داشتند، در حوزه علميه قم که قطعا به مقام مرجعيت دست مي يافتند، پشت پا به مقامهاي آينده زده و با مهاجرت به کرمانشاه ، جهاد بزرگي را انجام دادند، آن هم جهاد با نفس و مبارزه با دستگاه پهلوي و عوامل وابسته به آنها. در راه خدمت به اسلام و مسلمين بزرگترين خدمات فرهنگي ، مذهبي را به مردم منطقه نمودند و سر انجام در اين مسير الهي ، اجتماعي تمامي مسائل و خطرات ناشي از آن را متحمل شده و با يک رنج و مشقت و مبارزه با ستمگران و ظالمين و معاندين در راه خدمت به اسلام و انقلاب ، به بالاترين و والاترين مقام معنوي ، به فيض عظيم شهادت نايل گرديدند . عاش سعيدا و مات شهيدا . همان گونه ، که امام خميني (ره) او را از مصاديق بارز رجال صدقو ما عاهدوا ال.. عليه دانست .
از خصوصيات و ويژ گيهاي خاص شهيد محراب
يکي از ويژه گي هاي شهيد محراب ، مردمي بودن و ساده زيستن ايشان بود . همواره بيت آن عالم بزرگوار در تمامي ادوار عمرشان چه در اصفهان ( خميني شهر ) ، قم و کرمانشاه به روي عموم مراجعين باز بود . در ملاقات با ايشان ، احدي نمي توانست مانع بشود حتي در دوران رياستشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، هميشه تلفنهاي مردم را شخصا و يا همسرشان پاسخ مي دادند . اکثر روزها به مناطق محروم و حاشيه نشين شهر کرمانشاه بدون اطلاع مردم و مسئولين سر کشي مي کردند و مکرر مشکلات مردم را در خطبه هاي نماز جمعه ، خطاب به مسئولين استان متذکر مي شدند .
از آغاز جنگ تحميلي تا آخرين لحظه حياتشان نسبت به مشکلات و مسائل مهاجرين خصوصا اسکان مردم توصيه مي نمودند و لحظه اي آرامش نداشتند .
از مهماني و رفتن به منازل افراد ثروتمند و مرفه، شديدا خود داري مي کردند ولي هر گاه به زادگاهشان سفر مي کردند، اکثرا دعوت خانه هاي کشاورزان و کارگران را مي پذيرفتند و مي فرمودند: بهترين ساعات زندگي من ، لحظه اي است که در کنار سفره اين عزيزان نشسته ام . حتي در آخرين سفرشان به خميني شهر ، به منازل اين عزيزان کشاورز رفته و مهماني آنها را از صميم دل مي پذيرفتند .

ملت ايران در 15 خرداد 1342 ، مصادف با دوازدهم محرم 1383 هجري قمري ، به رهبري امام امت خميني کبير و روحانيت مبارز ، عليه رژِم استبداد پهلوي و طاغوتي قيام کرد . در اين قيام مردم غرب و استان کرمانشاه نيز به تبعيت از حضرت آيت اله اشرفي اصفهاني و ديگر علما و روحانيون مبارز و پيرو خط امام ، نهضت را شروع کردند . شهيد اشرفي ، گاه آشکارا و بيشتر به طور غير علني زمينه قيام مردم را با نشر اعلاميه يا نوار سخنراني فراهم مي کرد . پس از قيام خونين 15 خرداد و دستگير شدن امام و شدت اختناق و زير نظر قرار دادن علماي بزرگ بلاد ، شهيد محراب که در تهران بودند ، مصمم شدند در رابطه با هدف امام و دستگيري ايشان با مراجع تقليد قم و مشهد ديدار و گفتگو کنند . لذا به اتفاق يکي از علماي بزرگ و مدرسين قم ابتدا به حضور آيت اله العظمي گلپايگاني رسيدند و پس از مذاکرات زياد ، از ايشان در خواست کردند با نشر اعلاميه و سخنراني حرکت را تعقيب کرده و امام را تنها نگذارند و مردم را به وظايف شرعي و انقلابي خود بيش از پيش آگاهي دهند . پس آن ، جهت ديدار با حضرت آيت اله العظمي نجفي مرعشي و بعضي ديگر از مراجع ، عازم تهران شدند و مسائل گفته شده در محضر آيت اله گلپايگاني را ، به حضور آن مراجع بيان نموده و هماهنگي نسبتا خوبي به وجود آوردند .
رژيم خونخوار که خود، از نگه داشتن امام سخت بيمناک بود ، تحت فشار مردم و روحانيون ، ناچار شد پس از چند ماه ، شبانه امام را به قم برگرداند . با آمدن امام به قم و انتشار اين خبر ، شهيد محراب به اتفاق تني چند از علما و روحانيون و عده اي از اقشار مختلف مردم کرمانشاه به ديدار حضرتش شتافت و در خانه امام به خدمت ايشان رسيد . به ياد دارم در لحظه ملاقات، شهيد محراب خوابي را که خود براي امام ديده بود را بيان کرد . در خواب امام را ديده بود، که صدايي و نوايي در تعقيب شان بلند شده و اين جمله را مي گويد : ال.. يعل حيث يجعل رسالته . شهيد محراب فرمودند: من شب اين خواب را ديدم و فرداي آن روز به امام اطلاع دادند که امام از زندان آزاد شده اند و ايشان را به قم آورده اند .
پس از آن ديدار عمومي ، روز بعد ، هنگامي که امام بزرگوار و مرحوم شهيد آيت اله حاج سيد مصطفي خميني ، فرزند ارشد امام صبحانه ميل مي فرمودند، آيت اله شهيد اشرفي اصفهاني و آيت اله جبل عاملي به حضور امام مشرف شدند . در اين ديدار حکم وکالت و اجازه مطلق شفاهي به ايشان داده شد و به دنبال آن اجازه کتبي و وکالت و اجازه مطلق در امور حسبيه و شرعيه ، براي شهيد محراب آقاي اشرفي فرستادند . از آن تاريخ شهيد اشرفي ، نماينده و وکيل تام الاختيار امام در استان کرمانشاه شدند .
در اينجا لازم است قبل از ادامه شرح مجاهدات شهيد محراب ، نظر خوانندگان را به يک نکته مهم جلب کنم .
از مختصات رهبر انقلاب ، نفوذي معنوي او است . هر کلامي از زبانش صادر مي شد و هر کلمه اي که مي نوشت ، بلادرنگ مردم آن را مي پذيرفتند و اطاعت فرامينش را تکليف شرعي مي دانستند. اين نفوذ معنوي به واسطه مقام اوست، که مرجعيت تقليد است . فقاهت و ولايت است که حکم او را با حکم امام و پيامبر خدا همسنگ مي سازد . امام عصر (عج) درباره اين طايفه از علما فرموده اند : فانهم حجتي عليکم و انا حجه ال.. عليهم ( آنها حجت من هستند براي شما و من حجت خدا هستم براي آنها ) همچنين فرموده است : الراد عليهم کالراد علينا و تالراد علينا کاشرک باال.. ( رد حکم آنها ، رد حکم ماست و رد حکم ما در حکم شرک به خدا است ) امام امت قبل از آنکه رهبر انقلاب شود ، يک نفر مجتهد اعلم و جامع الشرايط لازم الاطاعه و واجب التقليد بود، که قبل از شروع به مبارزه عليه رژيم پهلوي، اکثريت مردم ايران از وي تقليد مي کردند و بعد از شروع به مبارزه ، به عنوان رهبر انقلاب مورد پذيرش همه ملت بود . مرجعيت وي مورد تاييد همه حوزه هاي علميه و اعلميت ايشان، مورد تاييد اکثريت علماي بزرگ شهرستانها و مدرسين حوزه علميه قم بود . شهداي محراب نيز از معتقدان به اعلميت امام امت و ولايت فقيه بودند . آنچنان معتقد بودنند ، که از جان عزيزشان براي اين راه سرمايه گذاري کردند .
با روشن شدن اين موضوع ، لازم مي دانم نقش شهيد محراب را در امر مرجعيت امام امت در دو قسمت بيان کنم .

نقش شهيد محراب در امر مرجعيت امام در کرمانشاه
در زمان حيات آيت اله حکيم ، شهيد محراب در کرمانشاه ، مقدمه مرجعيت امام امت را فراهم نمود . در آن زمان اين جانب در حوزه علميه قم اشتغال به تحصيل داشتم و به وضع کرمانشاه و اين که چه کساني بايد براي امر تبليغ به اين شهر دعوت شوند، آشنا بودم . گويندگان و مبلغين و مدرسين معروف حوزه قم را ، که از شاگردان امام بودند را دعوت مي کرديم ، که در ماههاي رمضان و ماههاي محرم و صفر و ايام فاطميه در مسجد مرحوم آيت اله بروجردي کرمانشاه سخنراني کنند و مردم را ضمن آشنا کردن با مسائل مختلف اسلامي، به مساله مرجعيت امام سوق دهند . در آن زمان دعوت کردن از شخصيتهاي بزرگ و گويندگان متعهدي چون حضرات ، آقايان خزعلي و محمد يزدي و شهيد هاشمي نژاد ، از بهترين راههاي مبارزه بود . در اين رابطه ، مکرر گويندگان دستگير و باز داشت مي شدند ، که فعلا مجال پرداختن به آنها نيست . اين عمل مقدس و انقلابي در آن زمان به قدري اهميت داشت ، که برتر از آن، کار ديگري را نمي توان متصور شد.
کرمانشاه هميشه در دعوت از اين گونه فضلا و شخصيتهاي ممتاز ، گوي سبقت را مي ربود و مردم فوق العاده استقبال مي کردند . کارشکني هاي بعضي افراد مغرض و روحاني نماهاي ضد انقلاب و مخالف امام و ولايت فقيه از يک سو و فشار و مخالفت رژيم پهلوي از سوي ديگر، آيت اله اشرفي اصفهاني را تحت فشار شديد و تهديد قرار مي داد . ولي هر چه بيشتر فشار مي آوردند ، شهيد محراب استوارتر و راسخ تر هدف خود را تعقيب مي کرد . تاسف بار تر از هر چيز ، مخالفت ها و کارشکنيها و تهمت هايي بود ، که از طرف روحاني نماي فاسد و معلوم الحال وابسته به رژيم طاغوت ، متوجه شهيد محراب مي شد.
هر گوينده مذهبي و سخنران به محض ورود به شهر ، فورا به ساواک يا شهرباني جلب مي شد و از او تعهد مي خواستند که يا شهر را ترک کند و برود، يا اينکه حق ندارد ولو به کنايه نام آيت اله خميني را ببرد . با اين حال ، آقايان کار خود را انجام مي دادند . مي گفتند: اگر مساله مرجعيت امام را مطرح کنيد، شما را مفتضحانه شما را از اين شهر اخراج مي کنيم . آيت اله اشرفي ، استوار تر از کوه در برابر همه کار شکنيها و مخالفتها و توطئه ها و افتراها ايستاد و بالاخره خط امام را در اين منطقه تثبيت نمود . او مدت بيست و هفت سال در شهر کرمانشاه با مظلوميت عجيبي زندگي کرد و از ناراحتي ها و دردهاي دل خود ، حتي براي فرزندانش کمتر گفت. گاهي مانند علي (ع) که دردهاي دل خود را در چاه بيان مي کرد ، در خلوت با خداي خويش درد دل مي نمود . و گاهي يکي از دردهاي درونش را براي همسر خود مي فرمود و توصيه مي کرد: مبادا فرزندان بفهمند . يکي دو بار فرمود: « هر چه فکر مي کنم چه کرده ام که اين چنين مورد حمله هاي اين افراد قرار گرفته ام، فکرم به جايي نمي رسد . تنها جرم من حمايت از امام و مرجعيت ايشان است و اينها مي خواهند من اين شهر را ترک کنم تا آنها به آمال خودشان برسند و حق امام را ضايع کنند که در نتيجه به اسلام ضربه بزنند و رژيم طاغوت را نگه دارند . ولي هيهات ، من اين آرزو را بر دل آنها خواهم گذاشت و اين شهر را ترک نخواهم کرد ، مگر بعد از اينکه اطمينان پيدا کنم که اينها ديگر کارشان تمام شده و نمي توانند توطئه خود را پياده کنند . گاهي مي فرمودند: اي کاش مي توانستم خود را به امام برسانم و کمي از اين رنجها و کارشکنيها و مخالفتهاي اين افراد را بگويم .» ولي او که اهل گذشت بود ، بارها خدمت امام رسيد و کلمه اي نگفت . اين زندگي يک شخصيت بزرگ علمي و يک مرد مجاهد و مبارز و بار ديرين امام است . بر خود واجب دانستم شمه اي از خدمات و رنجهاي اين شهيد بزرگوار را بيان کنم .
شهيد محراب در رابطه با مقام مرجعيت امام بزرگوار، تعبيرات مختلفي داشتند . مي فرمود: من در امام ذره اي هواي نفس سراغ ندارم . در امام ترک اولي نديدم . امام را ، هم رهبر انقلاب مي دانم ، هم مرجع تقليد جامع الشرايط و هم اعلم و اورع و ولي فقيه . اگر کسي بخواهد امام را تنها رهبر بگويد و مرجع تقليد نداد ، در خط آمريکاست . زيرا سعي و کوشش دشمن همين است که بين رهبريت و مرجعيت امام جدايي بيندازد و تفکيک قائل شود . اطاعت از امام ، حتي بر فقهاي ديگر هم فرض و واجب است . کسي که امام را رهبر بگويد و در امر تقليد به کس ديگري مراجعه کند، اين شخص يا نمي فهمد يا قضيه از جاي ديگري آب مي خورد . امام را با هيچ يک از مراجع و فقهاي فعلي نمي توان مقايسه کرد . و به تعبير خودشان مي فرمود : لاقياس به احد . اگر چه احترام فوق العاده هم براي ساير مراجع تقليد قائل بودند و آنها را نيز مجتهد مي دانستند .

آغاز حرکت توفنده ملت ايران عليه رژيم پهلوي در نوزدهم دي ماه سال 1356.
ملت رنجديده در زير چکمه استبداد رژيم شاهنشاهي ، که مانند انبار باروتي آماده انفجار بود، سر انجام در روز هفدهم دي 1356 ، مرحله تازه اي از قيام خود را آغاز کرد . رژيم طاغوت هفده دي را ، روز آزادي زن مي ناميد . در چنان روزي ، روزنامه اطلاعات طي مقاله اي کلمات جسارت آميزي نسبت به رهبر انقلاب اسلامي چاپ کرد . خود فروختگان ، گمان مي کردند با طرح اين گونه کلمات ، مي توانند خدشه اي به ساحت مقدس او وارد کنند. غافل از اين که ، همين جريان، گور آنها خواهد کند . اين کبريتي بود که به باروت زده شد و آنچنان مردم را به طغيان کشانيد، که هيچ قدرت و نيروي مادي نتوانست آن را مهار کند . بلافاصله مردم قم قيام کردند و به دنبال آن مردم تبريز و يزد و اصفهان و. ... و بالا خره با قيام بزرگ مردم تهران، چنان توفان عظيمي از خشم ملت ايران بر انگيخته شد ، که نظام ضد اسلامي و انساني پهلوي و رژيم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي را به زباله دان تاريخ فرستاد .
شهيد محراب ، آيت اله اشرفي در اين حرکت توفنده نقش عظيمي داشت . در رابطه با مقاله روزنامه اطلاعات و جريان نوزدهم دي و شهادت گروهي از مردم مومن و مسلمان قم و سپس شهداي تبريز و يزد که در چهلم شهداي هر يک از شهرستانهاي ذکر شده ، نيز جمعي از مردم به دست دژخيمان پهلوي قتل عام شدند، در استان کرمانشاه عليرغم فشارها و اختناق شديد دستگاه طاغوتي، آيت اله شهيد اشرفي با همکاري بعضي از علما و روحانيون اين شهر مجالس متعددي به عنوان بزرگداشت شهدا و اعتراض به رژيم منعقد کردند، که در پايان هر يک مردم با شعارهاي درود بر خميني و سپس مرگ بر شاه به خيابانها مي ريختند و مراکز فحشا و منکرات را منهدم مي کردند . عمده ترين مراسمي که تا آن تاريخ سابقه نداشت و در واقع جرقه اي بود در جهت شعلور شدن يک آتش عظيم در اين منطقه ، مجالس بزرگداشت شهادت آيت اله اشرفي اصفهاني ، در مسجد مرحوم آيت اله بروجردي منعقد گشت . اين جانب تعدادي از طلاب و دو تن از مدرسين حوزه علميه قم را به اين مجلس َآوردم . سخنراني هاي متعددي ايراد شد . ساواک با تمام نيرو وارد معرکه شد . آنگاه در صدد دستگير کردن سخنرانها بر آمدند. اما با شيوه هاي مخصوصي، آنها را از چنگال دژخيمان رها نيديم و سپس شبانه از کرمانشاه خارج کرديم . اين مجلس در واقع اولين نقطه حرکت نهايي مردم اين منطقه بود .
در رابطه با برگزاري مجلس بزرگداشت شهيد آيت اله حاج سيد مصطفي خميني، فرزند برومند امام خميني ، از سوي شهيد محراب در مسجد مرحوم آيت اله بروجردي کرمانشاه، نامه اي به عنوان آيت اله اشرفي از سوي رهبر کبير انقلاب اسلامي ، از نجف اشرف فرستاده شد ، که متن آن در اختيار خوانندگان عزيز قرار مي گيرد:

بسمه تعالي 6 محرم 98
به عرض عالي مي رساند . از قرار مسموع در اين حادثه مرقومات و تلگرافهايي شده است و غالبا نرسيده و نيز معلوم مي شود ، که جنابعالي مجلسي داشته و تحمل زحماتي نموده ايد . لازم شد از جنابعالي و ساير آقاياني که اظهار عطوفت نموده اند ، تشکر کنم . از خداوند تعالي سلامت و سعادت همه را خواستارم . اميد است موفق شويم در راه اهداف مقدسه اسلامي، اين چند روزه باقي عمر را بگذاريم . اميد دعاي خير از جنابعالي و ساير آقايان دارم . و مستد عي تشکر اين جانب را ، به دوستانتان و اهالي محترم ، ابلاغ فرماييد .والسلام عليکم و رحمت اله و برکاته . روح اله الموسوي الخميني .

در رابطه با جريانات کرمانشاه و اختلافاتي که از سوي بعضي از عناصر ناصالح و روحاني نماهاي وابسته به رژيم فاسد ، در زمان طاغوت تحت عناوين خاصي به وجود آمده بود . رهبر کبير انقلاب، امام خميني از نجف اشرف مطالبي براي حضرت آيت اله اشرفي مي فرستاد . گرچه در نجف اشرف مکاتبه با امام امت بسيار مشکل بود و دستگاه جبار فاسد پهلوي بي نهايت سختگيري مي کرد و اگر نامه اي در اين رابطه از کسي گرفته مي شد ، زندان و شکنجه هاي قرون وسطايي به دنبال داشت ، ولي با اين حال بعضي از شخصيتها و نمايندگان امام، از طرق مختلف مي توانستند با امام تماس بگيرند يا وجوهات شرعيه را براي ايشان بفرستند . آيت اله اشرفي اصفهاني نيز به همين کيفيت با امام در تماس بود و در مدت اقامت امام ، نامه هاي فراواني به حضور امام مي فرستاد و امام هم پاسخ مي دادند . در حال حاضر تعداد ده عدد از نامه هاي امام در دست است که از آن جمله، دو نامه است که در آنها، امام از اوضاع کرمانشاه اظهار نگراني فرموده اند . يکي از اين دو نامه که به نظر خوانندگان مي رسد، بدون عنوان و بدون امضاي امام بوده است تا اگر کنترل شود مشخص نشود، براي چه کسي و از چه کسي است. ولي بقيه نامه هاي امام که از طريق مسافرهاي مخصوصي يا از طرق ديگري فرستاده مي شده ، هم عنوان داشته و هم امضاء.
نامه هاي حضرت امام خميني به شهيد محراب را در بخش نامه ها ملاحظه خواهيد نمود .
دستخط رهبر کبير انقلاب به حضرت آيت اله اشرفي اصفهاني قدس الشريف ، مورخه 6 محرم 98 از نجف اشرف در رابطه با جريان شهادت آيت اله مصطفي خميني و انعقاد مجلس بزرگداشت توسط شهيد محراب، اشرفي اصفهاني در کرمانشاه در مدرسه آيت اله برجردي بود .

شهيد محراب در زندان کميته شهرباني
توفان انقلاب اوج گرفت و دستگاه را کاملا به وحشت انداخت . رژيم پوشالي در صدد برداشت چهره هاي انقلابي و شخصيتهاي بزرگ علمي، همچون شهيد محراب آيت اله اشرفي اصفهاني بر آمد . آنها گمان مي کردند با به زندان انداختن اين اشخاص، تب انقلاب را پايين مي آورند . تصور مي کردند با دستگير کردن اين افراد مردم به وحشت مي افتند و دست از مخالفت با رژيم بر مي دارند . ولي از آنجا که ، اين انقلاب نور خدا است و نور خدا هر گز خاموش شدني نيست ، نه تنها کاري از پيش نبردند ، بلکه با اين عمل مردم را عصباني تر و خشم ملت را توفنده تر کردند .

نقش شهيد محراب در پيروزي انقلاب
آيت اله اشرفي در تظاهرات آرام روز سه شنبه 11/ 7/ 57 ، در حالي که پيشاپيش مردم حرکت مي کرد ، مورد حمله دژخيمان گارد و مامورين ساواک قرا گرفت . در اين حمله چند تن شهيد و مجروح گرديدند و ايشان نيز مختصري آسيب ديد . موج تلفنها و تلگراف ها از شهر هاي سراسر ايران جهت احوالپرسي سرازير شد . شبي بود که امام از نجف اشرف به سوي کويت رهسپار گرديد و دولت مزدور کويت هم از ورود ايشان به خاک اين کشور جلوگيري کرد . معلوم نبود که امام کجا و به سوي چه کشوري در حرکتند . مردم ايران همه نگران بودند . خانواده شهيد اشرفي، از جمله بنده نيز فوق العاده نگران بوديم . بنده در آن شب وضو گرفتم و به نماز امام زمان مشغول شدم . قبل از نماز و در حين نماز و بعد از نماز بسيار گريستم . از ديدگانم نهري از اشک جاري بود ، طوري که اهل خانه معذب شدند و اعتراض کردند . در اواخر ساعات شب ناگهان صداي زنگ در منزل به صدا در آمد . بعضي در خواب و بعضي بيدار بودند . به گمان اين که شايد مسافري از اصفهان آمده در را گشوديم . ناگهان يک افسر و دو مامور شهرباني و دو مامور ساواک بدون اجازه ، با شتاب خود را به داخل منزل انداختند . آنها ابتدا تلفن منزل را قطع کردند ، آنگاه داخل اتاق رفتند و در حالي که بچه ها و زنها در خواب بودند ، دست شهيد محراب را در بستر گرفتند و گفتند: « بفرماييد برويم شهرباني ، فقط چند دقيقه از شما بازجويي مي شود ، سپس شما را رها مي کنيم . شهيد محراب وضو ساختند و چون تازه صبح شده بود ، خواستند نماز صبح را به جا بياورند ، اما مامورين نپذيرفتند و ايشان را با عجله به اتومبيل سوار کردند و پس از بازجويي مختصري به همراه آقاي عراقي به تهران برده و در کميته شهرباني زنداني نمودند . در اين چند روزه که در زندان بوديم، نمي فهميديم چه وقت شب است ، چه وقت روز . براي انجام واجبات نمي توانستيم اوقات را تشخيص بدهيم . مامورين اوقات نماز را از پشت در زندان اعلام مي کردند ، که الان ظهر است ، يا شب ، يا صبح . براي وضو گرفتن هم بايد در زندان را مي زديم تا مامورين زندان بيايند و در را باز کنند . موقع رفتن به دستشويي يک پارچه بر سر ما انداختند تا در وقت اياب و ذهاب ، همديگر را نبينيم . و مي فرمودند: در همان زندان کميته ، آقاي دستغيب دومين شهيد محراب و آيت اله طاهري هم بودند ولي همديگر را نديديم . سر انجام پس از چند روز بر اثر اعتراضات زياد بعضي از مراجع و وخوف از اغتشاش مردم ، ايشان را از زندان رها کردند .
در پي دستگيري آيت اله اشرفي ، جامعه روحانيت کرمانشاه اعلاميه اي صادر نمودند که در صفحات بعد به نظر خوانندگان مي رسد .
ادامه مبارزه آيت اله اشرفي در تمام راهپيماييها و تظاهرات پيشاپيش مردم کرمانشاه بود و اکثر مواقع تا نهايت مقصد راهپيمايان پياده مي رفت . اولين راهپيمايي که به دعوت شهيد محراب به طور آرام در کرمانشاه انجام گرفت، راهپيمايي روز عيد فطر بود . اين راهپيمايي از مسجد مرحوم آيت اله بروجردي تا مسجد جامع انجام گرفت و به دنبال آن راهپيماييها و تظاهرات زيادي شد ، که همه به دعوت ايشان و بعضي علماي کرمانشاه بود . در روز تاسوعاي همان سال ، که در سراسر کشور ايران دعوت به راهپيمايي شده بود ، با اينکه يکي از مقامات بالاي ساواک به وسيله تلفن ايشان را تهديد به قتل کرد و گفت : چنانچه در راهپيمايي روز تاسوعا شرکت کنيد ، شما را به قتل خواهيم رساند و خونتان بر عهده ما نيست . شهيد محراب در پاسخ فرمودند : ما آماده هستيم . شما قدرت داريد ، هر چه خواستيد بکنيد ، ما هم در راهپيمايي شرکت خواهيم کرد و در روز عاشورا جلو تظاهر کنندگان و راهپيمايان حرکت کردند و تا مقصد ( مسجد جامع) پياده رفتند و تا پايان برنامه هم حضور داشتند . در يکي از راهپيماييها ، مردم که قصد منهدم کردن مجسمه طاغوت را داشتند به دستور استاندار ، که پاليزان جنايتکار بود ،مردم را به رگبار گلوله بستند . و بيش از دويست نفر شهيد و صدها نفر مجروح گشتند . در پي اين جنايت هولناک ، جامعه محترم مدرسين حوزه علميه قم تلگرافي زدند ، که به نظر خوانندگان مي رسد .
تلگراف جمعي از علما و اساتيد حوزه علميه قم به آيت اله اشرفي اصفهاني در رابطه با کشتار مردم کرمانشاه .
بسم ال... الرحمن الرحيم
حضرت آيت اله حاج شيخ عطا اله اشرفي اصفهاني دامت برکاته ، بار ديگر حمله وحشيانه جلادان شاه جنايتکار به جان و مال مردم بي پناه و ستمديده کرمانشاه ، قلب مقدس حضرت ولي عصر (عج) را سخت به درد آورد . حمله اي که طبق گزارش هاي موثق بيش از يکصد و پنجاه کشته و چهارصد زخمي، که حال بعضي از آنان وخيم است از خود به جاي گذاشت . حمله اي که در آن حتي آمبولانس و پزشکياران مصون نماندند . شهر به صورت يک شهر جنگ زده مبدل گرديد . شاه که خود را از هر جهت در تنگنا مي ديد و مرتبا تظاهرات سراسري را عليه خود و رژم شاهنشاهي را با شعار مرگ بر شاه و رژيم شاهنشاهي مي شنيد و در هر خيابان و کوي و برزن مشاهده مي کرد ، اعصاب خود را از دست داده و لذا خصمانه و بي شرمانه و به هر سو حمله مي کند. شهر کرمانشاه در اين حمله تنها نيست ، که اين خونخوار از حضرت ثامن الائمه علي بن موسي الرضا (ع) ، که داعيه ارادت آن حضرت داشت ، شرم ننموده و بزرگترين فاجعه را در جوار مرقد آن حضرت نيز به بار آورده و همچنين در شهرهاي ديگر از جمله : شهر مذهبي قم و قزوين ، دزفول ، تهران ، رشت ، تبريز ، خرم آباد ، اردبيل ، تويسرکان ، نهاوند و ... ، جوي خون راه انداخته و در سراسر کشور ، ملت مسلمان را به خاک و خون مي کشد . ا و به خوبي مي داند که ديگر نمي تواند به هيچ وجه پايگاه مردمي براي خود داشته باشد، لذا به فکر خالي کردن عقده ها و انتقام گرفتن از ملت رشيد اسلام است ، که همگي به پيروي از روحانيت و رهبري مرجع عاليقدر ، نائب الامام حضرت آيت اله العظمي خميني دام ظله ، قيام کرده و در هر شب و روز او را نفي مي کنند .
غافل از اينکه خداي قاهر و غالب ، پيروزي را براي ملت مسلمان به پا خواسته مقدر فرموده است :
کتب اله لا غلبن انا و رسلي ان اله قوي عزيز
ما اين مصيبتهاي مولمه را به پيشگاه مقدس حضرت بقيه اله ارواحنا فدا و به حضور جميع روحانيون و حجج اسلام آن سامان، اعلت کلمتهم و به تمام مسلمانان بويژه برادران و خواهران شهر کرمانشاه ، تسليت عرض کرده و قطع ايادي اين جلادان و پيروزي نهايي ملت اسلام وبرقراري حکومت اسلامي را از خداوند مسالت داريم .
علي مشکيني ، سيد يوسف مدني ، محمد مهدي رباني ، يوسف صانعي ، حسين راستي کاشاني ، محسن حرم پناهي ، ابوطالب تجليل ، محمد شاه آبادي ، محسن دوزدوراني ، مسلم ملکوتي ، علي اکبر مسعودي ، سيد حسن طاهري ، محمد حسين مسجد جامعي ، محمد علي شرعي ، سيد اسد اله مدني ، ابوالفضل موسوي ، سيد محمد ابطحي ، ابوالفضل النجفي الخوانساري ، حسين نوري ، محمد يزدي ، محمد علي فيض ، رضا توسلي ، احمد جنتي ، سيد محمد حسين کاشاني ، ابوالحسن مصلحي ، مهدي الحسيني الروحاني ، علي احمدي ، احمد آذري قمي ، محمد فاضل ، محمد مومن ، يحيي انصاري ، هاشم تقديري ، عباس محفوظي ، رضا استادي ، حسن تهراني ، مرتضي بني فضل ، رضا بهاء الديني.

دو مرجع روحاني در کرمانشاه بازداشت شدند .
از طرف جامعه روحانيت کرمانشاه اعلام گرديد ، که آيت اله حاج آقا عطا اله اشرفي اصفهاني، امام جماعت مسجدآيت اله بروجردي و حجه الاسلام حاج آقا بهاء الدين عراقي، امام جماعت مسجد اعتقادي ، باز داشت شده اند .
تظاهرات و زد و خورد خونين در کرمانشاه و چند شهر ديگر.
در تظاهرات ديروز کرمانشاه يک نفر کشته و 10 نفر مجروح شدند .
هزاران نفر از مردم کرمانشاه در تظاهرات وسيعي در خيابانهاي کرمانشاه کشته شدند.
چند جوان کرمانشاهي در تظاهرات خونين دو روز پيش کرمانشاه اعتراض کردند . اين عده به دنبال پخش اعلاميه علما و روحانيون کرمانشاه ، که درآن از مردم دعوت شده بود در مجلس ختم کشته شدگان دو روز پيش کرمانشاه شرکت کنند ، از ساعت 4 بعد از ظهر شنبه در مسجد بروجردي کرمانشاه اجتماع کر دند . اجتماع کنندگان پس از خروج از مسجد در يک صف طويل از خيابان فردوسي کرمانشاه شروع به حرکت کردند و با تظاهرات خود تا خيابان سه راه نواب و خيابانهاي اطراف آن پيش رفتند . در تظاهرات خونين دو روز پيش کرمانشاه ، طبق آمار رسمي 4 نفر کشته و بيش از 25 نفر مجروح شدند ، دو تن از کشته شدگان که شناسايي شده اند ، عبارتند از : مصطفي امامي 27 ساله ، شغل آشپز و ديگر صاد صابوني 22 ساله و صاحب سنگبري در قصر شيرين بوده اند. يکي پسر بچه اي 12 ساله و ديگري مرد مجهول الهويه است . قبل از به راه انداختن جمعيت از مسجد بروجردي ، حضرت آيت اله العظمي اشرفي اصفهاني به مردم توصيه کردند که به منظور جلوگيري از برخورد با مامورين و تکرار حادثه دو روز پيش کرمانشاه، مطلقا از دادن شعار خودداري کنند و اعتراض خود را به صورت آرام و در صفوف منظم نشان دهند . جمعيت پس از اين که با مامورين انتظامي رو به رو شدند به ميدان وزيري رفتند .
ميدان وزيري به بازار کرمانشاه منتهي مي شود . جمعيت در سر راه خود چندين بانک از جمله بانکهاي پارس ، ايرانشهر ، سپه و ملي در خيابان آشيخ هادي را آتش زدند . آخرين گزارشهاي مقام هاي مسئول حاکي است ، که در تير اندازي ديروز و ديشب، يک نفر کشته و ده نفر مجروح شده اند .
تير اندازي در سه راه نواب که در فاصله 100 متري شهرباني قرار دارد، آغاز شد و گروهي از تظاهرکنندگان براي اين که مورد اصابت گلوله قرار نگيرند، روي زمين دراز کشيدند .
در ساعت 8 شب تظاهرکنندگان به چند دسته تقسيم شدند و يک گروه به طرف قبرستان کرمانشاه ، محل دفن کشته شدگان مامورين تظاهرات دو روز پيش رفتند و گروهي نيز در نزديکي استانداري به تظاهرات پرداختند . در اين تظاهرات مامورين انتظامي از گاز اشک آور استفاده کردند و مردم نيز براي مقابله به آنها با سوزاندن مقداري مقوا و کاغذ در خيابانها پرداختند .
شاهدان عيني و مامورين اورژانس بيمارستان راه کرمانشاه، تعداد کشته شدگان برخورد ديروز مامورين و تظاهرکنندگان را چهار نفر مي دانند .
اعلاميه جامعه روحانيت کرمانشاه ، در رابطه با دستگيري آيت اله اشرفي اصفهاني و حجت الاسلام عراقي.
بسم ال... الرحمن الرحيم
مسلمانان مجاهد و سخت کوش استان کرمانشاه ، عشاير مبارز غرب ، ملت غيور ايران ، مصائب و آلام وارده بر مردم اين استان، بخصوص خانواده هاي داغدار را از صميم قلب به همه شما تسليت گفته ، انتقام خون شهيدان راه اسلام و آزادي را از خداوند قهار منتقم به زودي زود طلب مي نماييم . مردم مسلمان کرمانشاه ! همه شما شاهد و گواه بوديد که در راهپيمايي غروب روز سه شنبه 11/ 7/ 57 ، هيچ گونه شعاري و تظاهراتي حتي فرستادن صلوات از جمعيت راهپيمايان عزادار بروز نکرد ولي از آنجا که جنايتکاران و دژخيماني که در ادوار ننگين گذشته ، شستشوي مغزي شده و همه تبهکاران حرفه اي و آدمکشان رواني از آب درآمده اند ، نمي توانند آرامش و آرامي مردم معمولي را ببينند ، خود حادثه مي آفرينند و دست به کشتار مي زنند ، باشد که حس آدمکشي و جنايت خود را اقناع نمايند . ديگر به چه رو به روحانيت بگويند: شما حضور نداشتيد و جمعيت شعار ضد ... مي داد و ما مجبور شديم عزيزان مردم را به خاک و خون بکشيم .
آيت اله حاج آقا عطا اله اشرفي اصفهاني و حجه الاسلام والمسلمين حاج آقا بهاء الدين اراکي که دولت آنها را گرفته است ، يا ساير علماي اعلام ، تاکنون مردم را به طغيان و شورش دعوت نموده اند ؟ آيا علماي اين استان تاکنون اهل اغتشاش و هرج و مرج و فساد بوده اند ؟مگر نه اين است که ديگر ملت ، خود به ستوه آمده است . تمام احکام اسلام عزيز را پايمال مشتي خائن بد نام خود فروخته نامسلمان متظاهر مي ببيند ، که قرآن را مي بوسند و هيچ گونه احترامي براي کوچکترين حکم اسلامي ندارند . منابع و مواد حياتي اين مملکت را چپاول شده و بر باد رفته ، به دست جنايتکاران خونخواري که تا آرنج دستشان به خون عزيزان ايشان آلوده و با درجه هاي ارتشبدي و ... و ... و ... با کبرياء و افاده ، حکومت نظامي به ملت ستمکش مي فروشند . ملت به پا خواسته است . روحانيت غير از آن که به خواست مظلومين نداي لبيک دهد ، چه چاره دارد ؟
مگر نه اين است که روحانيت فقط مصالح دنيا و دين آنان است .
ملت به پا خواسته است و بله اين خواست خداوند متعال است ، تا به دست آوردن آنچه که خواست آيت اله العظمي امام خميني مدظله است ، از پاي نخواهد نشست . چه زود باشد چه دير .
وسيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون . السلام عليکم و رحمت اله و برکاته .
6 ذيقعده الحرام 98 . جامعه روحانيت کرمانشاه .

شهيد محراب و خلع شاه
آيت اله اشرفي و ديگر شهداي بزرگوار محراب و بزرگان از علماي شهرستانها و مدرسين حوزه علميه قم ، شاه را از سلطنت خلع نمودند .
تظاهرات مردم عليه نظام استبداد پهلوي ، روز بروز شدت بيشتر يافت . طي بيش از ده ماه ، هر روز مردم شاهد قتل عام هاي پي در پي دستگاه ضد اسلامي و انساني پهلوي بودند . طغيان مردم عليه استکباري اوج گرفت . علماي بزرگ ايران ، همچون مدرسين حوزه علميه و شهداي محراب ( آيت اله مدني ، آيت اله دستغيب ، آيت اله صدوقي ، آيت اله اشرفي اصفهاني ) همچنين آيت اله طاهري ، اعلاميه مشترک دادند و شاه و طاغوت را ، از اريکه قدرت به زير کشاندند . اعلاميه مزبور منتشر گرديد و غير قانوني بودن حکومت طاغوت اعلان گرديد . اين اعلاميه و خلع طاغوت قدرت و غلبه ايمان و نيروي معنوي را بر نيروي مادي ثابت کرد و به ماديگرايان و آنها که قدرت را فقط از دريچه دنيا مي نگرند، ثابت نمود که ملاک ، ايمان به خدا است . اگر ايمان بود، همه چيز هست و اگر ايمان نبود، هيچ چيز ارزش ندارد. و طاغوت چون در خط شيطان بود و ايمان به خدا نداشت ، پايه هاي حکومتش همانند تار عنکبوتي زير و رو گشت و بساطش براي ابد بر چيده شد .

جاء الحق و زهق الباطل . ديو چو بيرون رود فرشته درآيد .
شاه رفت و امام آمد .
تاريخ ايران ورق ديگري خورد . نظام کثيف شاهنشاهي بر چيده شد . ديو رفت و باطل از چهره ايران اسلامي زدوده شد . . اکنون ايران اسلامي در انتظار فرشته خود به سر مي برد . تفاله هاي وامانده رژيم به خيال خام خود فکر کردند ، که مي توانند سد راه امام شوند، اما چراغي که ايزد بر افروزد، هر آنکس پف کند ، ريشش بسوزد . آنها مي خواستند از تابش نور خدا در ايران انقلابي مانع شوند، ولي خداوند حامي اين نور است و قلوب مردم نيز به دست خداست . سيل بنيان کن انقلاب ، خار و خاشاک را با خود مي برد و با شعارهاي کوبنده فرياد مي زد : واي به حالت بختيار ، اگر امام فردا نياد . فرودگاه تهران را به دستور بختيار جنايتکار بسته اند ، تا مانع ورود امام شوند .
علماي بزرگ ايران که از شهرهاي مختلف ايران جهت استقبال از امام امت به تهران آمده اند. و به دعوت مرحوم آيت اله طالقاني در مسجد دانشگاه تهران متحصن مي شوند . شهداي محراب نيز حضور دارند : آيت اله مدني، آيت اله صدوقي ، آيت اله اشرفي اصفهاني ، همچنين استاد مطهري ، دکتر بهشتي ، آيت اله مشکيني و ديگر شخصيتهاي مذهبي ، گويندگان و شخصيتهاي بزرگ به سخنراني مي پردازند . در سخنرانيها با دست نشاندگان آمريکا اتمام حجت مي شود . بختيار مزدور ، هر دم از تريبون مجلس پيام مي فرستد . او اظهار مي دارد : من سنگ تر از آنم که جارو شوم . ولي ملت ايران نه تنها او را جارو مي کند ، بلکه تمام تفاله هاي وامانده رژيم پهلوي را براي هميشه به زباله داني مي افکند .

امام آمد
ميليونها انسان عاشق ، در انتظار معشوق خود به سر مي برد . سپيده دم روز دوازدهم بهممن فرا مي رسد . شخصيتهاي بزرگ مذهبي و سياسي و فرهنگي و چهره هاي انقلابي در انتظار يوسف خود ، يعقوب وار در فرود گاه مهر آباد لحظه شماري مي کنند . ناگهان ... سکوت سالن فرودگاه را فرا مي گيرد . بعد صداي هواپيما فضاي فرود گاه را پر مي کند . آنگاه ولوله اي بر پا مي شود . هيجان . لحظه ها مي گذرد . چشمها ... چشمها به گوشه سالن دوخته مي شود . سيماي دلاراي يوسف اسلام ، ماه کنعان ، در سالن فرودگاه پديدار مي گردد . صداي تکبير . از هر سو و بعد سرود . ( سرود خميني اي امام) ، نشاطي وصف ناپذير همراه هيجان و دلهره بر وجود حاضرين مستولي مي شود . در بحبوحه زمستان بود که بوي بهار آمد . خونهاي ريخته و تلاشهاي جانکاه به ثمر رسيد . سخنان امام، دلهاي ملتهب را آرام مي کند .
نگارنده اين سطور در معيت پدر ، شهيد محراب آيت اله اشرفي به عنوان نماينده روحانيت خميني شهر، در آن دمدمه هاي نشاط آور آغاز بهار حضور داشتم . يوم اله اکبر بود . غنچه هاي اميد را مي ديدي که در دلت مي شکفد . قدرت خدا بود و عظمت اسلام و معنويت مردان الهي . آسمان چه زيباست . دردها همه تحمل پذيرند و خلقت جهان بيهوده نبوده است .
روز چهارم ، آن جمع ، در مدرسه علوي از نزديک به ديدار امام نائل گشت . امام ، شهيد محراب را در آغوش کشيد و پس از معانقه و احوالپرسي دقايقي با ايشان به گفتگو نشست .
مردم فوج فوج به اقامتگاه امام هجوم مي آوردند و با شعار « ما همه سرباز توييم خميني / گوش به فرمان توييم خميني » ، با تمام وجود ، بيعت مجدد خويش را با عزيزشان اعلام داشتند .
در روز بيست و دوم بهمن ، که مهره هاي باقيمانده رژيم منحو س پهلوي نفس هاي آخر را مي کشيدند، اعلام حکومت نظامي شد تا مگر امت حزب اله از خوف جان از صحنه انقلاب کناره گيرند و به قول آنها ، خودشان را به مهلکه نيندازند . ولي کار از کارگذشته بود و مردم خود را براي سر نگوني کامل رژيم طاغوتي آماده کرده بودند . امام ، اين مرد خدا ، فرمان شکستن حکومت نظامي را مي دهد . نيروي الهي بر لشکر شيطاني غالب مي شود و مهره هاي رژيم يکي پس از ديگري سقوط مي کنند . انقلاب به دست نيرومند ملت ايران ، به رهبري امام امت در اين ملت پيروز مي شود . اما به قول امام هنوز به پيروزي کامل دست نيافته ايم . در نيمه راهيم و بايد براي پيروزي نهايي به مبارزه ادامه دهيم .
طبيعي است که هر انقلابي آفت زدگي پيدا مي کند و براي رفع آن بايد سرمايه گذاري کرد . سرمايه اي از خون . انقلاب عظيم اسلامي از اين قاعده مستثني نيست . انقلاب اسلامي منافع دشمنان اسلام ، بويژه آمريکاي جهانخوار را سخت به خطر انداخته است . آنها را از هيچ گونه توطئه و دشمني عليه اين نظام فروگذار نخواهد کرد . براي مقابله با اين خطرات بايد چاره اي انديشيد و راه حل عقلاني جست . و امام امت با دور انديشي فرامين بر پايي نماز هاي جمعه را در شهرهاي ايران، يکي پس از ديگري صادر مي فرمايند . نماز جمعه يک راه حل اسلامي است ( و بهترين راه حل ) ، که خيلي ها از آن غافل اند و هنوز هم هستند .

نماز جمعه
يکي از ابتکارات بسيار ارزنده امام خميني مدظله ، که نقش مهمي در ثبات و تداوم انقلاب اسلامي و خنثي کردن توطئه هاي ضد انقلاب و گروههاي وابسته به آمريکا و شوروي ، از جمله منافقين و حزب توده ، همچنين منسجم نمودن و در صحنه نگهداشتن امت انقلابي ايران داشت ، بر پايي نماز سياسي عبادي جمعه بود . نماز جمعه از عاليترين فرايض اسلامي است ، که در انسجام و وحدت مردم و در صحنه نگهداشتن مسلمين نقش عمده و حياتي دارد . به فرمان امام ابتدا در تهران و سپس در شهرهاي بزرگ و به دنبال آن در اکثر شهرها و بخشهاي ايران و نمازهاي جمعه تشکيل گرديد. از برکات نماز جمعه ها است ، که تاکنون انقلاب اسلامي از کيد مکاران و منافقين و توطئه گران و جنايتکاران محفوظ مانده است . از برکات نماز جمعه هاست ، که کار جنگ تحميلي عراق عليه ايران به سود اسلام پيش مي رود . لذا نماز جمعه ها دشمنان زيادي دارد .

نماز جمعه کرمانشاه و چهارمين شهيد محراب
در اولين هفته ذيقعده الحرام ، (سال 1399 ه .ق / 1358 ه.ش) ، طي حکمي از سوي امام خميني ، آيت اله اشرفي به عنوان امام جمعه کرمانشاه منصوب شد و او تا جمعه 27 ذيحجه الحرام( 1402 ه .ق / 23/ 7/ 1361 ه.ش) در اين سنگر عظيم به حفظ و حراست از احکام اسلام و انقلاب اسلامي اشتغال داشت . آيت اله اشرفي اولين امام جمعه اي بود، که از سوي امام امت در کرمانشاه منصوب شد . قبل از ايشان، سابقه اقامه نماز جمعه در کرمانشاه نبود . مردم مسلمان و خداجوي شهر کرمانشاه ، استقبال بي نظيري از نماز جمعه کردند و اين سنگر بزرگ براي حفظ انقلاب و دفع توطئه هاي ضد انقلاب نقش اعجاز آميز داشت . کفار و منافقين براي شکستن اين سد عظيم از هيچ گونه توطئه اي فروگذار نکردند ، اما بحمد اله به هيچ يک از هدفهاي خود دست نيافتند .
خطبه هاي شهيد محراب اصولا از سه بخش ترکيب مي يافت : بخش اول راجع به مسائل عقيدتي و اخلاقي و توصيه به تقوا و پرهيز از گناه بود ، که در خطبه اول عنوان مي شد . موضوع بخش دوم، « ولايت فقيه» و نقش آن در انقلاب و توصيه و تاکيد بر اهميت آن بود . او چون خود اعتقاد عجيبي به ولايت فقيه داشت در تمام خطبه هاي نماز جمعه و مصاحبه ها و سخنراني هاي پيرامون آن بحث مي فرمود . بخش سوم ، موضوع جنگ و اهميت حضور مردم در صحنه انقلاب بويژه تکليف نمودن به مردم براي رفتن به جبهه نبرد حق عليه باطل بود .
هيچ گاه در طول امامت جمعه ، خطبه هاي شهيد اشرفي خالي از بحث ولايت فقيه نبود و چون جنگ تحميلي شروع شد ، هيچ گاه سخنان او خالي از بحث جنگ و وظيفه مردم در قبال متجاوزان نبود . همچنين مصاحبه هاي او در اصفهان و خوزستان و مشهد مقدس و کرمانشاه و همچنين سخنان ديگر شهداي محراب ، همگي نقش بسيج کننده و منسجم کننده نيروهاي در خط امام را داشتند . ايشان همچنين گاهي از طريق صدور اعلاميه هاي مشترک ، از خط امام و مقام و مقام مرجعيت او ولايت فقيه دفاع مي کردند و افراد خيانتکار به اسلام و انقلاب ، چون بني صدر و شريعتمداري را به مردم معرفي مي نمودند . لذا دشمنان کينه توز انقلاب ، ايشان را يکي پس از ديگري به وسيله منافقين کوردل ترور کردند .
گرچه با اين ترورها ، ضربه بزرگ و جبران ناپذيري بر پيکر اسلام و انقلاب وارد نمودند و ملت ايران را داغدار و ماتم زده کردند. ولي بر خلاف آنچه خيال مي کردند ، مردم منسجم تر و بيدار تر شدند و خون پاک و مقدس آنها ، جان و حيات ديگري بر کالبد اسلام و انقلاب دميد و تداوم انقلاب اسلامي را بيمه کرد .

اثر ديگري از شهيد محراب اشرفي اصفهاني
مکان شهادت آن شهيد است در مسجد جامع کرمانشاه است . قبل از تجديد بناء مسجد جامع ، مکان مزبور حدود محراب مسجد سابق بود ، که شهيد توسط منافق از خدا بي خبر ، به فيض شهادت رسيد. نکات مزبور نيز ، همواره مورد تقديس و احترام است و نمازگزاران نماز جمعه و مشتاقان هميشه ياد آن عالم پارسا و شهيد بزرگوار را گرامي مي دارند .
در استانه کنگره بيستمين سالگرد شهادت آن عالم بزرگوار ، به منزل محقر و کوچک ايشان آمديم ، که مامن و پناه عموم مردم بود، و تمامي شخصيتهاي بزرگ مذهبي – سياسي کشور، پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا زمان شهادت ايشان، جهت ديدار آن عالم و مجاهد مي آمدند . اين مکان ، به عنوان موزه شهيد اشرفي نامگذاري شد که در سالروز شهادت ايشان ، 23 مهر ماه 1381 ، همزمان با برگزاري کنگره شهيد اشرفي، منزل محقر مسکوني ايشان افتتاح و بهربرداري گردد . در رابطه با تهيه منزل مسکوني شهيد محراب ، در سالهاي 40 – 41 توسط بعضي از افراد خير ، وجوهات شرعيه توسط حضرت امام خميني و آيت اله گلپايگاني ، خريد اين مکان به مبلغ 53 هزار تومان انجام شده بود ، که مکان قبلي نامناسب بود ، به سپاه دستور دادند ، هر چه زود تر منزل ايشان را عوض کنند و منزل بزرگ و امني براي ايشان تهيه کنند و اگر کسي حرفي زد، بر عهده امام بگذاريد . بگوييد خميني گفته است . لکن شهيد محراب به مسئولين سپاه فرمودند: آفتاب عمر من لب بام است و من بايد منزل مسکونيم در کنار مردم و در دسترس آنها باشد و لذا موافقت نکردند و تا آخرين لحظه حيات در همان منزل محقر زندگي کردند .

در پي شهادت حضرت آيت اله اشرفي اصفهاني ، کاردار رژيم فرانسه به وزارت خارجه احضار شد.
در پي به عهده گرفتن مسئوليت شهادت آيت اله اشرفي ، امام جمعه کرمانشاه از جانب رهبر تروريستها ي منافق ، کاردار سفارت فرانسه در تهران به وزارت امور خارجه احضار شد .
در ملاقات حسين شيخ الاسلام ، معاون سياسي وزارت خارجه با وي ، يادداشت اعتراض رسمي جمهوري اسلامي ايران به خاطر حمايت دولت فرانسه از تروريستهايي که علنا به ترور بزرگ مرداني ، چون شهيد آيت اله صدوقي و شهيد آيت اله اشرفي اصفهاني اعتراف کرده اند ، تسليم وي شد .
در قسمتي از ياد داشت آمده است : براي وجدانهاي بيدار بشري و افکار آزاد جهان اين سوال بزرگ مطرح است که چگونه در کشوري که خود را مهد آزادي و دموکراسي مي خواند ، رهبران وگردانندگان سازمان منافين که کشتار و ترور کور مردم مستضعف و بي گناه و دولتمردان و روحانيون ايران بخشي از اقدامات جنايتکارانه آنان را تشکيل مي دهد و اخيرا نيز در مصاحبه ها و اظهارات خود به صراحت مسئوليت ترور شخصيتهاي گرانقدر و والا مقام مذهبي جمهوري اسلامي ايران ، از جمله شهيد آيت اله صدوقي و شهيد آيت اله اشرفي اصفهاني را به عهده گرفته اند ، مورد حمايت و مرحمت قرار مي گيرند . در قسمت ديگري از ياد داشت ، آمده است : وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران انتظار دارد ، که دولت متبوع آن سفارت ، بيش از اين اجازه ندهد که کشور فرانسه به صورت مامن و پناهگاه تروريستها و مرکز فرماندهي و ارتباطات اين سازمانهاي ضد بشري براي اجراي توطئه ها و اعمال جنايتکارانه عليه انقلاب اسلامي ايران بر آيد . بديهي است ادامه اينگونه حمايتها ، بي توجهي به آرمان حق طلبانه امت ستم ديده و مبارز ايران بوده و به عنوان حرکتي در جهت دشمني با انقلاب اسلامي از نظر دور نخواهد ماند .

در طول جنگ تحميلي دو نوبت به جبهه ها ي غرب سفر کرد و در اين دو سفر در کرمانشاه ، به ديدار چهارمين شهيد محراب رفت و پيرامون مسائل مختلف کشور با ايشان به گفتگو نشست . سومين شهيد محراب، آيت اله صدوقي امام جمعه يزد ، همزمان با تاسيس حوزه علميه امام خميني ، در اولين سفرشان به کرمانشاه ، در محل اين حوزه حضور يافتند و ضمن سخنراني مفصلي، طلاب جديد و مدرسين را مورد نفقد قرار دادند .
دفاع مقدس
آخرين توطئه استکبار جهاني ، جنگ تحميلي.
استکبار جهاني به سر کردگي آمريکا ، که با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، منافع خود را در خطر جدي ديد و با توطئه هاي داخلي و محاصره اقتصادي ، نتوانست کاري از پيش ببرد ، توطئه جنگ تحميلي را که از قبل پايه ريزي شده بود ، عليه جمهوري اسلامي و ملت انقلابي ايران پياده کرد .
ملت مومن و انقلابي ايران ، با روح ايمان و ايثار و اعتقاد راسخ به خداي متعال ، بار ديگر با عزمي راسخ تر و اراده اي قوي تر به ميدان آمد و در برابر تجاوز رژِيم خونخوار بعث عراق ، با وحدت و يکپارچگي ايستاد تا پوزه آمريکا و شوروي و اسرائيل و حاميان و دست نشاندگان آنها به خاک ذلت بمالد .

با شهداي محراب و نقش او در جنگ تحميلي
امام درباره شهيد اشرفي فرمود: او در جبهه دفاع از حق ، از جمله اشخاصي بود که مايه دلگرمي جوانان مجاهد بود . شهيد محراب اشرفي اصفهاني از آغاز جنگ تحميلي تا روز شهادت ، مساله جنگ را از اهم مسائل انقلاب مي دانست . او از آغاز جنگ تحميلي تا روز شهادت ، به مدت 25 ماه ، در تمام خطبه هاي نماز جمعه و مصاحبه ها و پيام هايش ، اهميت جنگ و حضور مردم را در جبهه ها تاکيد مي فرمود.
شهيد محراب به قدري علاقه به رزمندگان اسلام داشت ، که اگر به اختيار خودش بود، ميل داشت هميشه در جبهه به سر برد . با اينکه مقامات امنيتي و حفاظتي ممانعت مي کردند و مصلحت نمي ديدند به جبهه ها مسافرت کند ، ولي توجيهي نمي کرد و در هر فرصتي به ديدار رزمندگان مي شتافت.
هر گاه به جبهه ها مي رفت ، مقيد بود براي رزمندگان سخنراني کند . او با يکايک آنها دست مي داد و مصافحه مي کرد و به سنگرهاي آنها مي رفت و با آنها به گفتگو مي نشست . کرارا مي فرمود: وقتي به جبهه مي روم ، تا مدتي روحيه ام قوي مي شود . مي گفت: قدرت خدا در جبهه ها است . هر کس مي خواهد خدا و دست خدا را ببيند به جبهه ها برود . آنقدر مشتاق بود که با هر وسيله ممکن خود را به آنها مي رساند . او اکثر اوقات به وسيله زميني به جبهه مي رفت . راه خوزستان را که بسيار خراب و داراي دست اندازهاي پر خطر است ، با جيپهاي ارتش مي پيمود . در عمليات مطلع الفجر ، حتي در ارتفاعات چغالوند که براي جوانان هم صعب العبور بود ، به عشق رزمندگان حضور يافت ، که اين پس از عقب نشيني مزدوران بعثي از شهر قصر شيرين و ارتفاعات بازي دراز بود.
تمام دشت ذهاب تا کيلومترها از بالاي ارتفاعات بازي دراز ديده مي شود . از َآغاز جنگ تحميلي تا آن تاريخ ، اين ارتفاعات بسيار مهم در اختيار مزدوران بعثي کافر بود . قبلا يک عمليات رزمندگان ما در اينجا شکست خورده بود . شهيد بزرگوار ، خلبان متعهد هوانيروز ، سروان شيرودي در اين عمليات بود ، که شهيد شد . اين ارتفاعات براي مزدوران بعثي بسيار مهم بود . حتي تا بالاي قله ها را جاده زده و آسفالت کرده بودند . ظاهرا اميد داشتند براي ابد آنجا بمانند و هيچ گاه گمان نمي بردند ، روزي بيايد که رزمندگان اسلام آنها را از خاک ايران بيرون برانند .
شهيد محراب آيت اله اشرفي ، در سفر به قصر شيرين به ارتفاعات بازي دراز رفتند . بنده هم همراه بودم . ايشان سنگرهاي مستحکم خالي و در هم ريخته شده دشمن را در بالاي ارتفاعات مشاهده کرد و پي در پي تکببير مي گفت و مي فرمود : العظمه للله . اين قدرت خداست و دست غيبي است که اين چنين کمک مي کند . و آيه شريفه « سالقي في قلوي الذين کفروا الرعب » را مي خواند .

شهيد محراب و بازديدهاي او از مناطق جنگي و جبهه ها .
اينجانب که خود هميشه افتخار حضورش را داشتم ، خاطرات بسيار از او دارم. نه تنها در مسافرتهاي مناطق جنگي ، بلکه در تمام مسافرتها از جمله: به استانهاي ايلام و اصفهان و مشهد مقدس و خوزستان و غيره با ايشانم بودم و چون مورد اعتمادشان بودم ، در اکثر امور مورد مشاوره قرار مي گرفتم . يک لحظه نمي توانستم از او جدا شوم . اصولا علت آمدن بنده، همچنين برادر بزرگوارم حجه الاسلام ،حاج آقا حسين اشرفي به کرمانشاه ، تنها احساس مسئوليت شرعي و و بار سنگيني بود ، که به مسئوليت شهيد محراب بايد به مقصد مي رسيد . تنها بودن و گرفتاريهاي وي در اين موقعيت حساس و توقعات نابجاي بعضي مردم از ائمه جمعه ، به تصور آنکه اگر کسي امام جمعه شد وظيفه دارد به تمام مسائل فردي و شخصي آنها نيز برسد و هيچ گونه عذري هم نياورد ، ما را به اين کار وا مي داشت . اين افتخار بزرگي بود براي من ، که تا آخرين دقايق زندگي شهيد محراب در کنار وي بودم . اميدوارم همان طوري که در دنيا در خدمتش بودم ، در آخرت نيز در کنار آن شهيد زاهد و خدمتگذار به اسلام و مستضعفين باشم .

شرح بعضي سفرها .
شهيد محراب چهار بار به جبهه هاي ايلام سفر کرد . در سفر اول از سراسر جبهه کوهستاني ميمک که از دشمن باز پس گرفته شده بود ، بازديد کرد و براي رزمندگان سخنرانيهاي متعدد فرمود . در اين سفر ، مرحوم شهيد حجه الاسلام عراقي نيز همراه بود.
سه بار به جبهه قصر شيرين و پادگان اباذر سفر کرد و براي رزمندگان سپاه و ارتش و بسيج سخنراني فرمود . يک شب جمعه نيز در مسجد پادگان پس از سخنراني در جمع کثيري از رزمندگان، دعاي کميل خواند.
شهيد محراب ، سه بار به جبهه هاي گيلان غرب رفت و يک بار هم براي بازگشايي شهر مقاوم گيلان غرب ( حدود چهل روز قبل از شهادت ) ، به اتفاق وزير نيرو و تني چند از شخصيتهاي کشور و استاندار سابق کرمانشاه ، برادر متعهد علي اکبر روحاني به اين شهر سفر نمود و در اجتماع عظيم مردم سخنراني نمود .
پس از عقب نشيني مزدوران بعثي از جبهه هاي قصر شيرين و آزاد شدن اين شهر، شهيد محراب مصمم شد از آن شهر ويران باز ديد به عمل آورد. لکن مسئولين و مقامات استان با سفر ايشان مخالفت کردند، زيرا بنا به اظهارات ايشان ، منطقه آلوده به مينهاي مزدوران بعثي بود . اما بالاخره با اصرار موافقت آقايان را جلب کرد و چند روز به اتفاق فرمانده ارتش کرمانشاه و تني چند از شخصيتها به سوي اين شهر شتافت . از شهر نسبتا بزرگ قصر شيرين چيزي به جا نمانده بود . در ميانه ويرانه ها ، دست به سوي آسمان بلند کرد و فرمود: الحمد اله اين شهر آزاد شد ، که يکي از آرزوهاي من همين بود . و سپس به مهديه آن شهر ، که تنها ساختمان سالم شهر بود ، رفت و وضو ساخت و دو رکعت نماز شکر خواند . در همان چند دقيقه اي که ما در مهديه بوديم ، مزدوران بعثي دو گلوله خمپاره به سويمان پرتاب کردند ، که هيچ کدام اصابت نکرد . شهر زير ديد و در تير رس دشمن بود . در اينجا لازم است عرض کنم ، مهديه و دو مسجد باقيمانده ، مورد استفاده خود بعثيان بوده است . از مهديه به عنوان بيمارستان استفاده شده بود. (از تابلوهاي داخلي که هنوز روي ديوارها بود چنين بر مي آمد ). حال چرا قبل از فرار ، اين ساختمانهال را خراب نکرده بودند ، ظاهرا به اين علت بود ، که حدس زده بودند به عنوان محل اجتماع و غيره مورد استفاده رزمندگان و باز ديد کننده گان قرار خواهد گرفت و در اين صورت دام خوبي بود براي از بين بردن ايشان .
شهيد اشرفي اصفهاني در طول جنگ تحميلي تا زمان حياتشان ، دو نوبت در تيپ لشکر المهدي و حمزه الشهداء ثبت نام کردند و در روز تاسوعاي حسيني سال 1360 ، در عزاي امام حسين (ع) با لباس پاسداري شرکت نمودند و با اين عمل ، روحيه عجيبي در نيروهاي سپاهي و بسيجي و مردمي بوجود آورده و براي ثبت نام و حضور در جبهه جوانان ، هر يک بر ديگري سبقت مي گرفتند .
شهيد محراب ، يک بار به جبهه نوسود ، سفر کرد . با اينکه جبهه نودشه بسيار خطرناک و صعب العبور است و وسايل نقليه ارتش و سپاه ، بدون دنده کمک ، قادر به حرکت نيستند، آيت اله اشرفي از اين سفر چشم نپوشيد و براي ديدار رزمندگان اسلام تا آخرين نقطه پيش رفت و حتي مقداري از راه را پياده پيمود .
اولين مرحله پيروزي رزمندگان اسلام در جبهه جنوب ، پس از شکستن محاصره آبادان ، آزادي شهر بستان و تنگه چزابه بود ، که در عمليات فتاح الفتوح انجام گرفت . آيت اله پس از آزادي بستان ، تصميم گرفتند به خوزستان و جبهه هاي جنوب سر کشي کنند . لذا مسافت طولاني از کرمانشاه تا خوزستان را ، با آن راه خراب با اتومبيل پيمودند و مدت پنج روز در جبهه هاي جنوب بازديد به عمل آوردند . آيت اله اشرفي يک شبانه روز در شهر دزفول اقامت داشت . براي رزمندگان در پادگان دو کوهه سخنراني فرمود . يک مصاحبه راديويي به مدت شصت دقيقه پيرامون جنگ و ولايت فقيه کرد ، آنگاه رهسپار اهواز شد . در قرارگاه اهواز ، ميهمان برادر متعهد ، سرهنگ شيرازي بود و برنامه هاي ايشان بوسيله سرهنگ شيرازي تنظيم شد . ايشان در چهل و هشت ساعتي که در اهواز اقامت داشتند ، در پادگانها و اردوگاه هاي متعددي سخنراني کردند . ورود شهيد محراب به پايگاهها ، موجب شوق رزمندگان مي گرديد .
رزمندگان پايگاهها به محض اطلاع يافتن از حضور وي چنان هجوم مي آورند، که بارها بيم آن مي رفت در ازدحام جمعيت هيجان زده ، آسيبي ببيند. رزمندگان اشک مي ريختند ، پروانه وار گرد وجودش مي آمدند و چون با وي مسافحه مي کردند، از او تقاضاي دعا براي شهادت مي نمودند . آيت اله اشرفي نيز دعاي پيروزي براي آنها مي خواند ، سپس سخن مي گفت و از مقام مجاهدان در راه خدا و امتياز و برتري ايشان بيان مي فرمود . شهيد محراب ، پس از دو روز اقامت در اهواز ، عازم بستان شد . فرماندهان با اين سفر موافق نبودند ، زيرا حملات هوايي پي در پي انجام مي گرفت و مزدوران بعثي ، بستان را مورد حمله قرار مي دادند . مع ذالک چون عاشق ديدن آن شهر بودند ، رهسپار بستان شدند و پس از ورود به شهر به اتفاق عده اي از رزمندگان ، در کنار بخشداري بستان ايستاده بودند ، که ناگهان يکي از هواپيماهاي بعثي ظاهر گشت . برادران رزمنده همه در جان پناهها رفتند . شهيد محراب که به علت کبر سن، قادر نبودند سريع راه بروند ، بهمراه بنده به کنار ديوار پناه بردند . هواپيماي عراقي شهر را بمباران کرد . ترکشهاي بمب تا فاصله دو متري ما آمد ، ولي به خواست خدا به ما آسيبي نرسيد . پس از مراجعت از بستان و گزارش دادن ماجرا ، به برادر فرمانده نيروزي زميني ، او فوق العاده ناراحت شد و تعرض کرد، که چرا آيت اله اشرفي را به شهر برديد . به هر حال پس از سفر بستان ، عازم شهر آبادان شدند و پس از ورود به شهر آبادان و بازديد از خرابيهاي آن شهر به مسجد رفته و نماز گزاردند و آنگاه با امام جمعه آبادان ديدار و گفتگو نمودند .
عمليات فتح المبين که در فروردين سال 1361 در جبهه دزفول انجام گرفت ، يکي از مهمترين عمليات لشکريان اسلام بود ، که ضربه مهم و موثر و کوبنده اي بر پيکر رژيم عراقي وارد کرد و از جهت و بعد نظامي و سياسي بي سابقه بود . قبل از شروع اين عمليات ، شهيد آيت اله اشرفي به فرمانده نيروي زميني ، برادر سرهنگ شيرازي ، پيشنهاد دادند که اين عمليات را به نام حضرت زهرا سلام اله عليها شروع کنند و اظهار داشتند: حضرت زهرا مظهر غضب خداوند است و اگر اين عمليات به نام آن حضرت شروع شود، قطعا پيروز مي شويد . ايشان پذيرفتند و چنين کردند .
دومين سفر آيت اله اشرفي به خوزستان، چند ساعت پس از آزادي خرمشهر انجام گرفت . همين که صداي جمهوري اسلامي آزاد شدن خرمشهر را اعلام کرد ، شهيد محراب به بنده فرمود: همين الان وسيله حرکت ما را به خوزستان فراهم کن . در ساعت 10 شب به اتفاق سه تن از روحانيون ، به سوي اهواز حرکت کرديم ، در حالي که دو وسيله نقليه و تنها يک نفر محافظ ، مربوط به يکي از روحانيون مبارز تهران ، همراه ما بود . آيت اله اشرفي حاضر نشدند محافظين ايشان را خبر کنيم . صبح روز بعد به اهواز رسيديم . پس از ورود به منزل امام جمعه محترم اهواز ، حجه الاسلام والمسلمين موسوي جزايري رفتيم . ظهر آن روز در اهواز ، برگزاري نماز شکر اعلام شده بود . آيت اله اشرفي در آن اجتماع عظيم سخنراني کرد و نماز جماعت نيز به امامت ايشان منعقد گرديد . بعد از ظهر آن روز ، شهيد محراب پيشنهاد رفتن به خرمشهر را دادند و فرماندهان مخالفت کردند . با اصرار شهيد محراب بالاخره پذيرفته شد و شهيد محراب به اتفاق امام جمعه اهواز و تني چند از علما و بزرگان به سوي خرمشهر عزيمت کردند . پس از ورود به خرمشهر وارد مسجد جامع آن شهر شدند . رزمندگان اسلام در مسجد جامع اجتماع کردند . اجتماع بي نظيري بود . آيت اله اشرفي سخنراني فرمودند و از جمله کلمات ايشان اين بود که ، امروز يکي از روزهاي مهم اسلام و يوم اله است و از جمله آرزوهاي من ، فتح خرمشهر بود ، که به حمد اله من زنده بودم و اين روز را ديدم . شهيد محراب آنچنان خوشحال بودند ، که من تا آن تاريخ چنان حالي در ايشان نديده بودم . مي فرمود: اين روز از روزهايي است که ملت ايران هيچ گاه نبايد از ياد ببرد . آيت اله اشرفي در بازگشت ، دو مرتبه در پايگاه وحدتي دزفول ، در مجلس جشني که به مناسبت سوم شعبان ، ميلاد حضرت امام حسين (ع) و جشن پيروزي رزمندگان اسلام برگزار مي شد، در جمع خلبانان غرور آفرين نيروي هوايي ، سخن گفتند و در سخنان خود ، به آنها فرمودند : شما خلبانان عزيز ، جنود خدا در آسمان هستيد و شما در پيروزي انقلاب و هم اکنون در اين جنگ تحميلي ، حق بزرگي داريد و من به نمايندگي از امام امت آمده ام تا دست شما را ، همان طور که امام فرمودند ، ببوسم و بر اين بوسه هم افتخار مي کنم. پس از سخنراني ، از يکي از هواپيماهاي اف 14 که در حال پرواز و ماموريت بود، بازديد به عمل آوردند . آنگاه تعدادي انگشتر و سکه قدس به فرمانده پايگاه و خلبانان و درجه داران هديه کردند . همچنين در پادگان غدير اصفهان نيز حضور يافته ، پس از نماز جماعت براي آنها سخنراني فرمودند .

شهيد محراب و عمليات مسلم بن عقيل
در شب جمعه ، هشتم مهر ماه سال 1361 ، در منطقه غرب ، بخش سومار ، عمليات مسلم بن عقيل با حضور شهيد محراب و تني چند از شخصيتهاي کشوري و لشکري و وزرا آغاز شد . در اين عمليات که در منطقه غرب بي سابقه بود ، عده زيادي از مزدوران بعثي کشته و يا زخمي و يا اسير شدند . قبل از آغاز عمليات ، شهيد محراب با امام امت ملاقات و گفتگو کرد . روز قبل از عمليات ، گروهي از فيلمبرداران آمده بودند در منزل، فيلمي از زندگي شهيد محراب تهيه کنند . آن فيلمبرداري 7 ساعت به طول کشيد و ايشان بي نهايت خسته شدند . پس از فيلمبرداري ، تلفن به صدا در آمد . معلوم شد قرار است همان شب ، عمليات شروع شود . فرماندهان ، منتظر آيت اله اشرفي بودند . در آن لحظه که نه محافظين و نه وسيله نقليه ايشان در دسترس بود ، با اتومبيل پيکاني که مربوط به قرارگاه بود ، به سوي محل هليکوپتر راهنمايي شدند و به قرار گاه عمليات نزديک شهر سومار آمدند . عمليات مسلم بن عقيل در شب جمعه با دعاي کميل و دعاي توسل در ساعت دوازده شب شروع شد.
از آن شب من خاطرات زيادي دارم ، که بخشي از آن را که مربوط به شهيد محراب مي شود را بيان مي کنم . در آن شب ، شهيد محراب يک لحظه آرام نبود و تا صبح به دعا کردن اشتغال داشت و هر گاه به ايشان پيشنهاد مي شد ، اجازه دهد چادر را خلوت کنند تا ساعتي استراحت کند، اجازه نمي داد و مي فرمود : امشب شب خواب نيست ، شب دعا و توسل است و لحظه اي حاضر نشدند استراحت کنند .
در آن شب، نماز جمعه به امامت ايشان منعقد گرديد . امام جمعه محترم شيراز ، حجه الاسلام حائري در حالي که لباس رزم بر تن داشتن ، براي رزمندگان اسلام سخنراني کرد . دعاي کميل توسط برادر آهنگران قرائت شد. رزمندگان مي گريستند و ناله مي کردند . منظره عجيبي بود . شهيد محراب قسمتي از دعاي کميل را شروع به خواندن کرد ، در حالي که هوا متغير بود . قطرات بارزان رزمندگان را نوازش مي داد . ماه هم ، گاهي خود را جلوه گر مي نمود . در اثنا خواندن دعا ، آيت اله اشرفي خطاب به رزمندگان اسلام فرمودند : بوي مشک فضا را گرفته است ، نمي دانم شما هم احساس مي کنيد . سپس فرمود : بوي خوشي که فضا را پر کرده ، از قدم امام زمان است . به طور قطع و مسلم امام عصر (عج) در اين محل تشريف دارند . عجيب آن که ، بعضي از حضار آن بوي خوش را احساس کرده بودند و مي گفتند : ما تا پايان شب ، آن بوي خوش را استشمام کرديم و بعضي مي گفتند: ما فقط يک لحظه متوجه شديم و ديگر چيزي نفهميديم .
آيت اله اشرفي آنگاه در ساعت 12 شب ، به دعاي توسل مشغول شدند و براي رزمندگان اسلام دعاي پيروزي از خداوند طلب کردند.
صبح روز عمليات ، نزديکي هاي طلوع آفتاب که عده اي از رزمندگان و غير رزمندگان منشغول نماز و دعا بودند، ناگهان يک گلوله توپ مزدوران بعثي در فاصله چند متري چادر شهيد محراب و ديگر شخصيتها آمد ، که بر اثر آن يک وسيله نقليه ارتش آتش گرفت . پس از اين ماجرا ، فرمانده سپاه و ارتش پيغام فرستادند ، که بايد آقاي اشرفي از منطقه خارج شوند ، چون محل شناسايي شده و هر لحظه احتمال خطر هست . پيغام فرماندهان را براي ايشان آوردند . او در جواب فرمود: من از اين محل نمي روم و آماده هر گونه مساله اي هستم ، زيرا خون من رنگين تر و جان من عزيزتر از اين عزيزان رزمنده نيست . من بايد تا پايان عمليات اينجا باشم . کار به جايي رسيد ، که نماينده امام در سپاه پاسداران ، حجه الاسلام آقاي محلاتي ، عبا و عمامه ايشان را برداشت و بر سر و دوش ايشان گذارد و عصاي او را به دست وي داد و دست او را گرفت و از چادر بيرون برد و تا جلوي اتومبيل هدايت کرد . سپس ايشان را به کرمانشاه برد . شهيد محراب اين گونه عاشق جبهه ها بود و به رزمندگان عشق مي ورزيد . همان طور که امام فرمودند . رفتن او صدمه بر اسلام وارد کرد . آري با رفتن او ، آنچنان صدمه اي بر اسلام وارد شد ، که تا ساليان زيادي کسي نمي تواند جاي خالي او را پر کند . پيرمرد هشتاد ساله با آن همه گرفتاريها و مشاغل ، مانند جوان بيست ساله هميشه به جبهه ها و مناطق کوهستاني غرب مي رفت . بنده که در تمام مسافرتهاي دور و نزديک همراه او بودم ، گاهي خسته مي شدند و بعضي از برنامه هاي ايشان را حذف مي کردم . ولي همين که ايشان متوجه مي گشت ساعتي برنامه ندارد ، اعتراض مي فرمود که : من بيکارم ، چرا براي اين ساعت برنامه نگذاشتي ؟ بنده اظهار مي کردم: شما به استراحت هم نياز داريد . مي فرمود : امروز جاي استراحت نيست . مگر نمي بيني امام دائما صحبت مي کنند و پيام مي فرستند و لحظه اي استراحت ندارند .
دو روز از عمليات مسلم بن عقيل مي گذشت . يکي از برادران پاسدار ، که در عمليات فتح المبين مجروج شده و از حضرت رضا (ع) شفا گرفته بود ، براي مرتبه دوم در عمليات مسلم بن عقيل شرکت کرده و در اثر موج انفجار در بيمارستان بستري بود و او پس از بهبودي با وضع عجيب و غير قابل وصفي به قصد ملاقات با آيت اله اشرفي به منزل ايشان آمد . وقتي چشم اين برادر پاسدار به آيت اله اشرفي افتاد، ناگهان ناله اي کرد و گفت : آه . سپس صداي گريه اش بلند شد . پس از لحظاتي آرام گرفت و رو کرد به آقاي اشرفي و اظهار داشت: من شب عمليات مسلم بن عقيل ، امام زمان را در خواب ديدم که آن حضرت پيغامي دادند و فرمودند: اين پيغام را به آقاي اشرفي بده و سفارش کن که ايشان در نماز جمعه به مردم بگويد . متن پيام حضرت ، اين بود:
« داستان شما رزمندگان اسلام ، مانند داستان آنهايي است ، که خداوند در سوره انفال، آيه 8 تا 12 بيان فرموده است . اين آيات را از روي قرآن نقل مي کنيم :
اذ تستغيثون .....
اين آيات در رابطه با داستان جنگ بدر است ، که اولين جنگ بين اسلام و کفر و مشرکين در زمان پيامبر اتفاق افتاد . چون عده مسلمانها کم بود و تعداد مشرکين زياد ، مسلمانها نگران بودند و استغاثه به خداوند کردند ، خداوند ، تعداد يک هزار ملائکه را با کمک مسلمانها فرستاد و آنها از اين نگراني نجات پيدا کردند و در نتيجه مسلمين در اين جنگ پيروز شدند . موضوع ديگر اين که ، لشکريان اسلام آب نداشتند و کفار طعنه به آنها مي زدند . خداوند باران شديدي فرستاد و آنها با آن آب خود را تطهير و از آب استفاده کردند . آيه آخر در رابطه با رعبي است ، که خداوند از مسلمانها در دل کفار قرار داد . مهمترين چيز رعب و وحشتي است ، که خداوند در دل کفار و مشرکين قرار داد ،تا آنها شکست خورند .
اين داستان جنگ بدر بسيار مهم است و از اينکه امام عصر در خواب به اين برادر پاسدار فرموده اند : داستان شما رزمندگان نظير لشکريان اسلام در جنگ بدر است . اين يک حقيقت و واقعيتي است که امام فرموده اند . فرمايش امام عصر ، دليل است بر حق بودن رزمندگان اسلام و به ناحق بودن و کافر بودن بعثي ها است . آنچه مهم است اين است که ، ما خود شاهد عمليات مسلم بن عقيل و باريدن باران در آن شب و پيروزي رزمندگان اسلام بوديم . اينها همه حاکي است ، که خواب برادر پاسدار از روياهاي صادقانه بوده است .آن طور که از اين آيات استنباط مي شود و آن طور که حضرت اشاره فرموده اند و همچنين آقاي اشرفي بايد به رزمندگان اسلام توصيه مي کردند، که مغرور به خودشان نشوند . اگر پيروزي نصيب آنها مي شود ، به کمک خدا است . مطلب سومي ، که از گفته امام بر مي آيد اين است، که بايد فرزندان خود را با خواندن سوره هاي کوچک قرآن آشنا سازيم .
برادر پاسدار اين جريان را براي آيت اله اشرفي گفتد و ايشان هم به بنده فرمودند: قرآن را بياورم تا آيات را پيدا کنند . قرآن را باز گو کردند و آيات مزبور از سوره انفال را پيدا و دقايقي مطالعه کردند . آنگاه برادر پاسدار را در آغوش گرفتند و فرمودند : اين خواب شما از روياهاي صادقانه است و واقعيت دارد و درست جريان عمليات مسلم بن عقيل مانند جريان جنگ بدر است . آنگاه شهيد محراب در خواست کردند، که جريان را خود در نماز جمعه بگويد ، که در هفته بعد ، يعني در آخرين نماز جمعه آيت اله اشرفي بين نماز جمعه و عصر جريان را براي نماز گذاران بيان کرد .

شهيد محراب و مجروحين جنگ .
از ابتداي جنگ تحميلي تا شهادت آيت اله اشرفي ، بيست و پنج ماه طول کشيد . در طول اين مدت ، آيت اله اشرفي در کرمانشاه ، همچنين در اصفهان ، ازمجروحين جنگي در بيمارستان ها عيادت به عمل آوردند و نسبت به اين موضوع هميشه در نماز جمعه توصيه مي فرمودند . جملاتي که در خطبه ها مي فرمود اين بود که : مجروحين ، ميهمان شما مردم هستند و اين عزيزان راه کربلاي حسين را به روي ما باز مي کنند . اين عزيزان را پذيرايي کنيد . اينها جان عزيز خود را در معرض خطر قرار داده اند و هدف اينها ، دفاع از حريم مقدس اسلام و قرآن و ناموس شما مردم است . از اينها عيادت و تفقد و دلجويي کنيد .
آيت اله اشرفي اصفهاني در عيادت خود از مجروحين ، به قدري مقيد بودند که علاقه داشت با فرد فرد آنها مسافحه کند و بسياري از مواقع بر دست رزمندگان بوسه مي زد و مي فرمود: امام دست و بازوي شما را مي بوسد ، همان طور که در پيامشان فرمودند و من امروز از طرف امام آمده ام ، دست شما عزيزان را ببوسم . در جبهه ها نيز از بيمارستانها مستقر در جبهه بازديد و از مجروحين عيادت مي کرد . در عمليات مسلم بن عقيل ، که تعداد مجروحين زياد بود ، آيت اله اشرفي قادر نبود از يکايک آنان عيادت کند . اين جانب چندين بار به طور متوالي به نمايندگي از آيت اله اشرفي ، به عيادت مجروحين رفتم و هر بار پس از مراجعت و گزارش حال آنها به ايشان ، افسوس مي خوردند و اظهار مي داشتند : چرا اين توفيق در اين نوبت از من سلب شد و نتوانستم خود شخصا به عيادت اين عزيزان بروم .
در مسافرت به اصفهان نيز ، يکي از برنامه هاي مهم ايشان ، عيادت از مجروحين بود که در بيمارستان مرحوم آيت اله کاشاني و ديگر بيمارستانها حضور مي يافتند و از مجروحين عيادت مي کردند . از جمله ، در عمليات فتح المبين چند روز پي در پي به بيمارستانهاي اصفهان رفته و از مجروحين عيادت به عمل مي آوردند . به بياد دارم يک بار شهيد آيت اله اشرفي، به عيادت مجروحي رفتند ، که ترکش به گلويش خورده بود و قادر به تکلم نبود . مجروح با اشاره دست، در خواست قلم کرد . قلمي به دست او داده شد . بر روي کاغذ نوشت: سلام مرا به امام برسانيد و از ايشان بخواهيد، که امام دعا کنند تا من بهبود پيدا کنم و دو مرتبه به جبهه بروم و شهيد شوم . مجروحين چنين روحيه اي از خود بروز مي دادند . اين نمونه اي از روحيه مجروحين جنگي ما است . به اين دليل بود که شهيد محراب مي فرمود : من وقتي به ديدار رزمندگان مي روم ، روحيه ام قوي مي شود .
روزي خبر دادند ، يکي از خلبانان نيروي هوايي عراق مجروح و دستگير شده و در بيمارستان طالقاني کرمانشاه بستري است . آيت اله اشرفي فورا به عيادت آن خلبان عراقي رفتند . او را از اتاق عمل به اتاق ديگر مي بردند . خلبان عراقي با ديدن آيت اله اشرفي التماس کرد ، قدري آب به من بدهيد . پزشک جراح اظهار داشت : آب براي او خطر مرگ دارد . چيزي که بسيار قابل توجه بود . اينکه در وقت عمل جراحي خلبان به خون نياز داشت ، که يکي از برادران پاسدار از خون خودش هديه کرد . جريان عيادت شهيد محراب از خلبان عراقي و صحبتهاي او در آن عيادت به وسيله تلويزيون جمهوري اسلامي پخش مي شد . در آن عيادت، آيت اله اشرفي پيامي براي صدام فرستادند ، مبني بر اينکه : تو در دنيا اعلام کرده اي رزمندگان اسلام ، اسراي عراقي را به قتل مي رسانند . اينک با توجه به اين که اين خلبان ... که قرا بود ، با بمب هاي خود ، شهرها و مناطق مسکوني ما را ويران کند و مردم بي گناه را به شهادت برساند ، به دست رزمندگان اسلام اسير شده و تحت عمل جراحي قرار گرفته و يک برادر پاسدار براي نجات او، خون بدنش را به او اهدا نموده . آيا در کجاي دنيا سراغ داريد ، که با اسير هاي جنگي خود اين چنين عمل کنيد ؟ اين اسلام و دستورات آسماني است ، که اين چنين به ما درس داده است و لذا پرستاران ما از مجروحين اسير ، بهتر پرستاري مي کنند ، به طوري که بسياري از مجروحين رزمندگان اسلام ، در بيمارستانهاي کرمانشاه اظهار مي داشتند که لا اقل ما را هم در حد يک مجروح اسيري حساب کنيد و از ما پرستاري نماييد و گلايه مي کردند ، که چرا از مجروحين اسير بهتر پذيرايي و پرستاري مي کنيد .

شهيد محراب و حضور وي در مراسم شهدا
آيت اله اشرفي در طول جنگ تحميلي بسيار مقيد بود، که در مراسم تشييع جنازه شهدا در کرمانشاه و اصفهان و خميني شهر شرکت کنند . هيچ گاه ديده نشد که يک شهيد در کرمانشاه تشييع شود و او در مراسم تشييع جنازه آن شهيد شرکت نداشته باشد و هر گاه چند شهيد تشييع مي شدند، اعلاميه اي مبني بر تعطيل بازار و عزاي عمومي صادر مي کرد .
در ايامي که به اصفهان مي رفت ، در اين رابطه به آقايان آيات، خادمي و طاهري ، اعلاميه مشترک صادر مي گشت و از مردم درخواست شرکت در مراسم تشييع جنازه شهدا مي شد . در عمليات فتح المبين ، شهيد محراب در اصفهان بودند و همه روزه در مراسم تشييع جنازه شهداي عزيز اصفهان و خميني شهر ، شرکت مي کردند و بر جنازه ايشان نماز مي گزاردند . و در اولين مجلس بزرگداشت آنها در مسجد سيد اصفهان سخنراني کردند . همچنين در تشييع سيزده شهيد خميني شهر ، بر جناز آنها نماز گزاردند و ...
در مجلس بزرگداشت شهداي فتح المبين در مسجد سيد اصفهان ، آيت اله صانعي به بنده فرمودند : اين گونه برنامه ها براي پدر شما سنگين است و بايد رعايت سلامت ايشان بشود .
عرض کردم در مورد برنامه هاي ايشان ، بنده مکرر به پدرم گفته ام ، که سن شما اقتضاي چنين برنامه هايي را ندارد . گاهي که چند ساعت براي او استراحت مي گذاشتم، با اعتراض وي مواجه مي شدم و مي فرمود: امروز استراحت معنا ندارد و بايد هميشه در کار بود . در مسافرت به اصفهان ، هدف ما اين بود ، که چند روزي استراحت داشته باشند ، ولي اينطور نشد. در اصفهان همه روزه از ساعت 7 صبح تا 12 ، ديدار خصوصي با مردم داشتند و از ساعت 4 بعد از ظهر تا 10 شب ، ديدار عمومي با گروه هاي مختلف و سخنراني هاي متعدد ، چه در منزل براي ارگانها و نهادها و چه در باز ديد از مراکز مختلف ...

شهيد محراب و نقش او در کمک به جبهه هاي جنگ ...
از آغاز جنگ تحميلي تا شهادت ، حساب هاي متعددي جهت کمک به امور جنگ و تدارکات آن افتتاح کرد . يک شماره اختصاصي در صندوق تعاون اسلامي کرملانشاه داير و زايد بر دو ميليوم تومان جمع آوري شد . حساب مشترکي با استاندار در بانک استان ، همچنين حساب مشترکي با جامعه روحانيت ، جهت کمک به جبهه و مهاجرين جنگ نيز گشوده شد ، که وجوه کثيري جمع آوري و در اختيار جبهه ها و مهاجرين قرار گرفت .

شهيد محراب و مهاجرين جنگ تحميلي
از آغاز جنگ تحميلي و آواره شدن بيش از سيصد هزار نفر از مردم شهرهاي مرزي قصر شيرين و سر پل ذهاب و ديگر بخشها و روستاهاي استان کرمانشاه ، از سوي آيت اله اشرفي ، کميته اي به نالم کميته آوارگان جنگ تحميلي ، با همکاري و همياري عده اي از مردم خير ، تشکيل و شماره حساب 2000 بانک استان ، افتتاح شد . در اين حساب بيش از پنج ميليون تومان جمع آوري شد ، که با امضاي دو تن از علماي کرمانشاه ، قابل برداشت بود .
آيت اله اشرفي در اکثر خطبه هاي نماز جمعه ، توصيه هاي فراوان در مورد اسکان مهاجرين و کمک به آنها مي فرمود و ابتدا خود شخصا از اردوگاه هاي مهاجرين باز ديد به عمل آورده و از آنها تفقد و دلجويي و نسبت به رفع نيازمنديهاي آنها ، اقدام مي کرد . بعد نماينده اي به آن کميته فرستاد ، تا در جهت مسائل مهاجرين ، نظارت مستقيم داشته باشد .

آيت اله اشرفي و باز سازي گيلان غرب
پس از طرح بازسازي مناطق جنگي و استقبال مردم ايران از اين عمل اسلامي و انقلابي ، شهيد محراب طي تلگرافي به رهبر انقلاب ، پيشنهاد باز سازي شهر گيلان غرب را از سوي مردم کرمانشاه اعلام کرد . شماره حساب مشترکي از سوي شهيد محراب و استاندار کرمانشاه ، برادر متعهد علي اکبر رحماني ، در بانک استان افتتاح و وجوه نقدي مردم در اين بانک واريز و سپس بازسازي گيلان غرب سريعا انجام شد و در شهريور ماه سال 61 ، با حضور ايشان و تني چند از شخصيتهاي کشور شهر گيلان غرب ، باز گشايي گرديد و مردم اين شهر به خانه و زندگي خود باز گشتند.

باز سازي ايلام و سومين و چهارمين شهيد محراب آيت اله صدوقي و آيت اله اشرفي
از آغاز جنگ تحميلي عراق ، عليه ايران تا پانزدهم خرداد سال 61 ، در زمان حيات آيت اله صدوقي و آيت اله اشرفي ، چندين بار مزدوران جنايتکار صدام به شهر ايلام حمله کردند و طي اين حملات ناجوانمردانه ، عده اي از مردم بي دفاع ايلام را به خاک و خون کشيدند . در حملات هواپيماهاي صدام به مردم ايلام در سال گذشته ، در مراسم بزرگداشت شهداي پانزدهم خرداد ، شصت نفر شهيد و بيش از دويست نفر مجروح گرديدند . در پي اين بمباران ، آيت اله صدوقي که به منظور ديدار از جبهه هاي جنگ و شهرهاي کردستان به کرمانشاه سفر کرده بودند ، به ايلام مسافرت نموده از مجروحين بمباران عيادت کردند و از مناطق ويران شده باز ديد به عمل آوردند . شهيد محراب آيت اله اشرفي نيز به همين منظور به ايلام رفت و در اجتماع عظيم ايلام ، در مراسم تشييع جنازه شهدا شرکت و از مجروحين اين حادثه عيادت کردند . اين دو شهيد بنا به پيشنهاد استاندار سابق ايلام، برادر متعهد ترکان ، بازسازي خانه هاي مخروبه را پذيرفتند . که اين موضوع از رسانه هاي گروهي نيز اعلام گرديد .
« ما من قدم سعت الي الجمعه الاحرام اله جسد ها علي النار » وسائل شيعه ؛ جلد 5 ص
( نيست کسي که قدم گذارد به سوي نماز جمعه ، مگر اينکه خداي متعال بدن او را بر آتش جهنم حرام گرداند. ) ، دشمن براي شکستن جمعه ها تلاش مي کند و شخصيتهاي بزرگ محراب را از ما مي گيرد . بايد عزمي راسختر و اراده اي قويتر در اين اجتماع عظيم شرکت کنيم ، تا توطئه هاي آنها خنثي شود .

نقش شهيد محراب در امر وحدت بين تشيع و تيسنن .
استان کرمانشاه از لحاظ جغرافيايي از اهميت خاصي برخوردار است . اين استان از جهاتي با ديگر استانها متفاوت است ، چراکه هم مرز عراق است . در کنار استان کردستان ، که مرکز توطئه هاي گروه هاي وابسته به غرب و شرق است ، قرار دارد . فرق و مذاهب مختلف در اين استان وجود دارد . از جهت فرهنگي مردم اين استان در نهايت ضعف قرار دارند .
جمعيت اين استان ، در حدود 5/1 ميليون نفر است . درصدي از جمعيت آن ، پيرو مذهب شافعي هستند . برادران و خواهران اهل تسنن اين استان ، وفادار به انقلاب و جمهوري اسلامي هستند و همانند روحانيت اهل تشيع در انقلاب سهم بزرگي داشته اند و انقلاب را رهبري کرده اند و در تمام مراحل انقلاب ، دوشادوش ملت انقلابي ، وفاداري خويش را به انقلاب و مقام رهبري به منصه ظهور رسانيده اند .
شهيد محراب در رابطه با وحدت بين دو قشر شيعه و سني ، زحمات فراوان را متحمل شدند و براي به ثمر رساندن وحدت ، مسافرتهاي متعددي به شهرهاي پاوه و جوانرود و روانسر نموده و در طول امامت جمعه ، سمينارهاي متعددي ، مرکب از ائمه جمعه سني و شيعه در مرکز استان و شهرهاي اهل سنت اين استان تشکيل دادند . ايشان روحانيون اهل سنت را هميشه در آغوش خود مي گرفتند ، از اين جهت ، آيت اله اشرفي منحصر به فرد بود .
پس از تشکيل سمينار ائمه جمعه ، آيت اله شهيد اشرفي جهت تحکيم وحدت بين کليه اقشار مردم استان کرمانشاه ، هر دو ماه يک بار ، سميناري مرکب از امام جمعه سني و شيعه در شهرهاي مختلف اين استان تشکيل دادند . در بعضي از سمينارها ، از شخصيتهايي همچون: شهيد صدوقي و آيت اله طاهري امام جمعه اصفهان و حجه الاسلام والمسلمين آقاي خامنه اي ، امام جمعه تهران ، دعوت به عمل آوردند . اين شخصيتها ، با حضور و سخنراني در اين سمينارها ، بهاي ديگري ( هم از جهت سياسي و هم مذهبي ) ، به اين سمينارها دادند.
آخرين سمينار ائمه جمعه و جماعات سني و شيعه ، دو ماه قبل از شهادت آيت اله اشرفي در کرمانشاه تشکيل شد ، که در حدود سيصد تن از ائمه جمعه و جماعات دو قشر شيعه و سني با حضور نمايندگان امام ، در سازمان اوقاف و سرپرست کل اوقاف ، تشکيل شد . در اين سمينار، مسائل مختلفي پيرامون انقلاب و وظيفه روحانيت در اين برهه از زمان ، همچنين مسائل مختلف سياسي و اقتصادي و در راس آنها ، مسائل جنگ تحميلي عنوان شد ، که در کتابهاي بعدي در اختيار عموم قرار خواهد گرفت.
قابل ذکر است که ، از تاريخ سمينار ائمه جمعه سني و شيعه در سال گذشته تا از اين تاريخ ، که بيش از يک سال مي گذرد ، سميناري مرکب از ائمه و جماعات سني و شيعه تشکيل نگرديده و اين بسيار جاي تاسف است و همان طور که امام امت در رابطه با شهادت شهيد محراب آيت اله اشرفي فرمودند: رفتن او ثلمه به اسلام وارد کرد . هم اکنون که قريب به يازده ماه از شهادت آيت اله اشرفي مي گذرد ، روحانيون شيعه و سني احساس يتيمي مي کنند و در مجالس متعدد اهل سنت ، اين موضوع کرارا گفته شده که با شهادت آيت اله اشرفي، ما جامعه روحانيت اهل سنت ، پدر دلسوز و مهربان خود را از دست داديم و هميشه جاي او را خالي مي بينيم و اظهار مي دارند ، هر گاه سر را ه خود مشکلي را مي يافتيم ، فورا خود را کنار او مي رسانديم و ايشان شخصا و بدون وقت قبلي و تکلف ما را مي پذيرفت و مشکلات اجتماعي و مذهبي را حل مي کرد . و اگر احساس مي کرد که حضورش در شهر پاوه يا جوانرود يا روانسر و ديگر مراکز اهل سنت ، لازم است ، علي رغم سختي راه و نا مساعد بودن مسائل امنيتي خود را سريعا به منطقه مي رساند و مشکلات را حل مي کرد .
مسئوليت اداره امور روحانيت اهل تسنن استان کرمانشاه ، از سوي امام خميني بر عهده آيت اله اشرفي گذارده شده بود و پس از شهادت ايشان ، بر عهده اين جانب بود . در اين رابطه مسافرتها و سمينارهاي متعددي در شهرهاي مختلف اهل سنت ، با حضور ائمه جمعه ، جماعات داشته ايم و گامهاي موثري در اين رابطه و رفع مشکلات آنها در اين سمينارها برداشته شده است . اميد است خداوند ما را در به ثمر رساندن اهداف مقدس انقلاب و آن شهيد بزرگوار موفق بدارد .
يکي از عوامل مهم در جهت وحدت شيعه و سني ، هفته وحدت است که از ابتکارات مهم امام خميني است و اثرات بسيار مطلوبي در اين رابطه داشته و استقبال بي نظيري از سوي برادران اهل سنت در اين استان به عمل آمده است . در سال گذشته ، در زمان حيات شهيد محراب ، ستادي با مسئوليت اين جانب جهت بزرگداشت هفته وحوت در استان کرمانشاه تشکيل شد ، که به مدت يک هفته مجالس متعددي در شهر ها و بخش هاي مختلف اين استان ، همچنين کردستان ، برگزار شد و در آخرين روز برگزاري هفته وحدت نيز ، کاروانهايي از برادران اهل سنت از شهرهاي مختلف ، همچنين هفتصد هزار نفر از مردم کامياران ، پياده به کرمانشاه آمدند و در مراسم هفته وحدت در سال گذشته با حضور شهيد و کليه ائمه جمعه و جماعات سني و شيعه و شخصيتها و مقامات استان تشکيل شد ، که از جهت کيفيت و کميت بي سابقه بود .


شهادت
توطئه هاي سوء قصد .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و شکست آمريکا ، اين جنايتکار و غارتگر جهاني در پي ضربه زدن به انقلاب عظيم اسلامي بر آمد . چهره هاي بزرگ انقلاب ، يکي پس از ديگري ترور شدند . آيت اله اشرفي که يکي از ياران قديمي امام و از شخصيتهاي شناخته شده و مورد توجه کامل مراجع تقليد و حوزه هاي علميه بود و در پيشبرد انقلاب و خط امام نقش عمده اي داشت ، از جمله افرادي بود که مورد کينه استکبار جهاني و مزدوران داخلي قرار گرفت.
حادثه بمب گذاري : اولين ترور از سوي مزدوران بيگانه
در ماه رجب 1400 هجري قمري ( 1358ه.ش) ، خانه شهيد محراب و خانه هاي همسايگان به وسيله بمب صوتي که نزديک آن کار گذاشته شده بود ، به لرزه در آمد و کليه شيشه هاي اين خانه ها شکسته شد . آيت اله اشرفي به هنگام وقوع اين حادثه به زيارت حضرت رضا (ع) مشرف شده بود . ضد انقلاب اين بار ناکام ماند .

دومين سوء قصد
دومين سوء قصد نافرجام در رمضان 1401 ، تير 1360 هجري قمري اتفاق افتاد .
روز گذشته آيت اله اشرفي اصفهاني امام جمعه کرمانشاه ، از يک سوء قصد جان سالم به در برد . بر اساس گزارش خبرنگار کيهان از کرمانشاه ، ديروز ساعت 12:30 ، هنگامي که آيت اله حاج آقا عطا اله اشرفي اصفهاني امام جمعه کرمانشاه و يک تن از محافظين ايشان ، قصد و رود به مسجد بروجردي را داشتند ، سه مهاجم مسلح که در داخل يک پيکان زرد رنگ در مقابل مسجد کمين کرده بودند ، به آنها حمله ور شددند . بر پايه همين گزارش مهاجمان مسلح ابتدا قصد داشتند با مسلسل کلاشينکف به سوي امام جمعه تير اندازي کنند ولي به علت گير کردن تير در لوله اسلحه ، موفق به اين کار نشدند . مهاجمان سپس به هنگام فرار يک عدد نارنجک به طرف امام جمعه پرتاب کردند ، که بر اثر انفجار آن ، يک زن شهيد و پنج نفر مجروح شدند . يک دختر سيزده ساله و يک پيرزن شهيد شدند .
همين گزارش حاکيست به دنبال اين حادثه ، دو اتومبيل ژيان با ايجاد تصادف ساختگي راه را بستند و دقايقي بعد که پليس و سپاه سر رسيدند ، مهاجمان مسلح و سرنشينان دو اتومبيل ژيان از صحنه حادثه گريختند . آخرين گزارش از منزل امام جمعه کرمانشاه حاکيست، حال حاج آقا عطا اله اشرفي اصفهاني خوب و رضايت بخش است و تحقيق در مورد اين حادثه و شناسايي مهاجمان مسلح ادامه دارد .
در پي سوء قصد نافرجام به جان آيت اله اشرفي اصفهاني ، امام جمعه کرمانشاه ، وي در گفتگويي اظهار داشت : در اين گونه سوء قصد ها مسئله ، جان خود من مطرح نيست زيرا من شخصا آماده شهادتم ، ولي حفظ جان شخصيتها از نظر روند سياسي مملکت بايد مورد توجه قرار گيرد .
... بانويي که چند روز قبل در جريان سوء قصد نافرجام آيت اله اصفهاني، امام جمعه کرمانشاه هدف ترکش نارنجک ضد انقلابيون تروريست قرار گرفت، در بيمارستان آيت اله طالقاني درگذشت . بانوي مذکور، سکينه سلکي نام داشت . متاهل و داراي فرزند بود و متجاوز از 50 سال سن داشت . بر اساس گزارش رسيده در جريان اين حادثه ، چهار تن ديگر به طور سطحي مجروح شدند که تحت درمان قرار گرفتند .
به دنبال سوء قصد ، منافقين کور دل براي سومين بار، نقشه ترور آيت اله اشرفي را به شيوه ديگري کشيدند .
اين ، يک روش انتحاري بود ، که طرح آن جز از مغزهاي شستشو داده شده در خانه هاي تيمي بر نمي آمد . اين بار که منافق جنايتکار و دشمن خدا و خلق او ، با چشم و گوش بسته به چنين جنايت هولناکي تن داد ، تصور مي کرد با اين عمل هولناک مي تواند انقلاب را از مسيرش بر گرداند .
کيهان ، چهارشنبه 7/ 5/ 1360 .اطلاعات سه شنبه 13/ 8/ 1360 .
و دست جنايتکار امريکا را دو مرتبه در ايران باز کند ، غافل از آن که با خون مطهر اين شهداي بزرگ ، ريشه اسلام و انقلاب ، قويتر و مردم بيدار تر مي شوند و در راهي که پيمودند، استوارتر و راسختر مي گردند . لعن ابدي بر منافقين و اربابان و پيشتازان ايشان ، از يزيد و ابن ملجم و دودمان بني اميه تا جنايتکاران مستکبر شرق و غرب عالم . بايد از همه تفاله هاي آمريکا و جنايت پيشگان مزدور پرسيد ، که آيا با شهيد کردن خدمتگذاراني همچون شهداي محراب ، که در سنين هفتاد وهشت سالگي به سر مي بردند ، چه چيزي عايد انها گشت ؟ جز ننگ و عار و لعنت ابدي چه افتخاري کسب کردند ؟ آيا به جاي ترور اين گونه شخصيتها و اين مردان نمونه تاريخ اسلام ، بهتر نبود سينه مستکبران و جنايتکاران را هدف قرار دهند ، جنايتکاراني که دستشان تا مرفق در خون مستمندان عالم است و در کاخها و ويلاهاي چند صد ميليوني به عياشي و هرزگي مي گذرانند ؟
اي عالم متقي و اي چهره ملکوتي ، اي سطوره تقوي و فضيلت و پاکدامني ، اي مرد خدا و اي خورشيد علم و ايمان و ولايت ، اي پير زاهد و پارسا ، اي حبيب بن مظاهر حسين ، آنان که در حال برخاستن براي خطبه جمعه ، در حال طهارت و در خانه خدا ، در ظهر روز جمعه ، محراب را به خون مقدست رنگين کردند ، آنان که محاسن سفيدت را به خون سرخت خضاب نمودند ، چه نامي دارند ؟ آيا اينان مسلمانند ؟ آيا اينان طرفدار و حامي خلقند ؟ آيا اينان طرفدار ضعيفند ؟ آيا گناه تو چه بود ، جر اين که يک عمر دم از اسلام و قرآن زدي ، جز اين که به مردم علم و معرفت آموختي ، جز اينکه در محراب عبادت مردم را به اطاعت و بندگي و نماز ، خواندي ، جز اينکه سفارش ضعفا و بيچارگان را کردي ، جز اينکه يتيمان را پناه بودي ، جز اين که علي گونه در دنيا زندگي کردي ، جز اينکه مردم را توصيه به صبر و توصيه به حق کردي . و جز اين که مردم را ارشاد و هدايت کردي و جز اين که يک عمر زيارت عاشوراي حسين خواندي و به دنيا و زخارف آن پشت پا زدي ؟ آيا چه کرده بودي که اين چنين به دست وارثين ابن ملجم اشقي الاشقياء ، در محراب جمعه شهيد گشتي ؟
اگر اينها جرم و گناه است ، بگذار تو هم مجرم شناختي شوي ، همان طور که بني اميه علي و حسين (ع) را مجرم و گناهکار دانستند . مردم دنيا و وجدان تاريخ بايد قضاوت جهاني به سر کردگي امريکا را ادامه دهند .
« شهادت او جامعه روحانيت را سوگوار کرد . » از پيام امام خميني به مناسبت شهادت آيت اله اشرفي . در پي اعلان شهادت حضرت آيت اله اشرفي نماينده امام و امام جمعه کرمانشاه ، به وسيله رسانه هاي گروهي ، تعطيل يکپارچه استان کرمانشاه و عزاي عمومي در سراسر کشور ايران ، در روز شنبه 24 مهر 1361 اعلام شد و جنازه شهيد محراب با حضور شخصيتهاي بزرگ مملکت ، نمايندگان حضرت امام ، نمايندگان رياست جمهوري ، تني چند از وزرا و عده زيادي از ائمه جمعه استانها و شهرستانها با حضور يکپارچه مردم استان کرمانشاه ، تشييع شد . همچنين هزاران تن از مردم ساير شهرستانها ، به منظور شرکت در مراسم تشييع جنازه آيت اله اشرفي ، به کرمانشاه آمده بودند. پس از انجام اين مراسم در شهر کرمانشاه و اداي احترام نسبت به مقام مقدس اين شهيد بزرگوار ، بنا به وصيت خود شهيد ، جنازه ان بزرگوار با هواپيما به سوي اصفهان حرکت دادند .ابتدا جنازه آيت اله اشرفي را به زادگاه او ، خميني شهر آوردند . از خميني شهر تا تخت فولاد ، قبرستان عمومي اصفهاني (تکيه شهدا) که قريب به سي کيلومتر فاصله بود . در حالي که استان اصفهان نيز در تعطيل و ماتم عمومي به سر مي برد ، جنازه آن عالم بزرگوار پياده تشييع شد . اين تشييع در تاريخ بي نظير يا کم نظير بود . جنازه به مدت نه ساعت بر دوش مردم مومن و شهيد پرور اصفهان حمل ، سپس با تجليل فراوان ، در روز يکشنبه ساعت 5:30 دقيقه بعد از ظهر، در تکيه شهداي اصفهان به خاک سپرده شد . در مراسم اصفهان نيز شخصيتهاي بزرگ مملکتي و علما و بزرگان حضور داشتند . جمعيت تشييع کننده در اصفهان ، قريب دو ميليون نفر تخمين زده شد . جاده خميني شهر به اصفهان ، که قريب به ده کيلومتر است ، مملو از انسان شده بود .

گزارش خبرنگار کيهان در کرمانشاه به نقل از شاهدان عيني حاکي است :
افرد منافق در حالي که نارنجک در کمر خود تعبيه کرده بودند ، به طرف آيت اله اشرفي اصفهاني يورش بردند و با کشيدن ضامن نارنجک باعث به شهادت رساندن يار و ياور امام خميني شد . حجه الاسلام محمد علي صدر، مسئول آموزش دايره سياسي ايدئولوژي هوانيروز کرمانشاه ، در حالي که خود بر اثر اين انفجار جراحاتي برداشته بود و به شدت از وقوع حادثه متاثر بود نيز، در گفتگويي با خبر نگار کيهان اظهار داشت :
بعد از سخنراني آقاي رستگار و شروع خطبه هاي نماز توسط حاج آقا ، يک نفر به طرف آقا هجوم برد و او را بغل کرد . در اين هنگام من داد زدم که يک وقت متوجه شدم در همان لحظه انفجاري صورت گرفت و امام جمعه در حالي که حالت سجده به زمين افتاده بود ، به شهادت رسيد و منافق نيز که لباس بسيجي بر تن داشت ، به هلاکت رسيد . وي افزود : حاج آقا در دم ؛ پاهايش قطع شد و به ديگر ياران امام پيوست و امت ستمديده کرمانشاه را تنها گذاشت . بر اساس گزارش خبر نگار کيهان ، در اثر انفجار چند نفر مجروح شدند ، که در بين مجروحين حجه الاسلام محمد اشرفي اصفهاني ، فرزند امام جمعه شهيد کرمانشاه نيز ، ديده مي شد ، که در بيمارستان طالقاني بستري است و حال او رضايتبخش است . در ادامه گزارش آمده است : روحانيت مبارز شهر کرمانشاه و برادر علي اکبر رحماني ، استاندار کرمانشاه که خود نيز در نماز جمعه شرکت داشت و ديگر مسئولين ، بلافاصله در بيمارستان طالقاني حضور يافتند و با امام جمعه شهيد خود وداع کردند .
پس از شهادت شهيد محراب ، در ملاقات اينجانب و اخوي بزرگوار با حضرت امام خميني (ره) ، امام عزيز فرمودند: مصاحبه تلويزيوني پدر بزرگوارتان را در روز شهادت از سيماي جمهوي اسلامي شنيدم ، جمله اي که در مصاحبه گفتند: اميدوارم چهارمين شهيد محراب باشم ، به شدت مرا تحت تاثير قرار داد. گويا از قبل ايشان منتظر شهادت بودند .
آنچه براي ما بسيار قابل توجه بود و هيچگاه از خاطره ما نخواهد رفت و هرگز فراموش شدني نيست ، اظهار محبت فوق العاده حضرت امام (ره) به فرزندان شهيد محراب بود ، از جمله کلمات غرور آفرين آن حضرت اين بود ، فرمودند: شما اگر چه پدر بزرگوارتان را از دست داديد ، خدا لعنت کند قاتلان ايشان را ، مرا جاي پدرتان بپذيريد و به پدري خود بپذيريد ، آنگاه حضرت امام به مرحوم حاج احمد آقا که وارد اطاق شدند ، گفتند: هر وقت آقازاده هاي اشرفي خواستند ملاقات بيايند ، ملاقات دهيد و هر کاري داشتند پيش من بياوريد . حقيقتا آن ملاقات تاريخي و سخنان حضرت امام آنقدر در روحيه ما تاثير گذاشت، که تمامي مصائب شهادت پدر بزرگوار را فراموش کرديم و هر گز سخنان امام را تا آخرين لحظات عمر فراموش نخواهيم کرد .

ترور شهداي محراب توسط منافقين
ترور شخصيتهاي بزرگ انقلاب و ياران امام ، از قبيل شهيد مطهري ، مفتح ، قاضي طباطبايي توسط گروه منحرف فرقان و انفجار دفتر حزب جمهوري و شهادت شهيد بهشتي و 72 تن از ياران امام در انفجار نخست وزيري و شهادت شهيد رجايي و باهنر، يک حرکت حساب شده و دقيقي بود. دشمنان انقلاب به زعم خود تصور مي کردند، چنانچه اين سرمايه هاي نظام ترور شوند ، نظام و رهبري آن فرو مي پاشند و به آمال خود دست مي يابند و لذا پس از اين دو انفجار بزرگ و شهادت اين شخصيتهاي سياسي و مذهبي، در صدد انفجار نماز جمعه شهرهاي بزرگ و شهيد کردن ياران با وفاي امام شدند و لذا ياران بزرگ حضرت امام و شخصيتهايي که در بسيج نيروهاي مردم و وحدت ملت نقش مهمي داشتند را در مکان نماز جمعه شهيد نمودند و به طوري که، منافقين در عراق در پناه صدام و حزب بعث زندگي مي کردند و آرامش پيدا کرده بودند. آنها به صدام وعده انفجار نماز جمعه هاي مهم و ترور ياران انقلاب و امام را داده بودند و چهار نفر از ياران انقلاب را به نام حرف صدام، توسط عمال داخلي خود با ترور و حرکت انتحاري ، شهيد کردند .
ص ( شهيد صدوقي ) د ( شهيد دستغيب ) الف ( شهيد اشرفي اصفهاني ) م ( شهيد مدني ) . نقل از جملات محرمانه حزب بعث ، که پس شهادت شهداي محراب به دست آمد .
آنچه قابل ذکر است ، طرح ترور شهيد محراب مدني ، اولين شهيد در نماز جمعه تبريز مطرح گرديد . به همين دليل اين چهار نفر شهداي محراب ، چون در روز جمعه در نماز جمعه به دست منافقين ترور شدند، شهيد محراب نام گرفتند و لذا شهداي محراب فقط چهار نفر هستند و چون شهيد مدني، اولين شهيد محراب و شهيد دستغيب ، دومين و شهيد صدوقي ، سومين شهيد محراب نام گرفت .
شهيد اشرفي مي فرمود: اميدوارم چهارمين شهيد محراب باشم و حضرت امام خميني در ديدار علما و روحانيون تبريزط در قبل از ايام محرم سال 1361 فرمودند: شهداي محراب از مدني گرفته تا اين مرد 80 ساله ( يک هفته پس از شهادت شهيد اشرفي امام صحبت فرمودند در حسينيه جماران ).
لذا شهيد بزرگوار ، آيت اله قاضي طباطبايي اولين امام جمعه شهيد بودند ، که پس از اقامه نماز جماعت در يکي از روزهاي هفته ، به دست گروه فرقان ، درب منزلشان شهيد شدند و شهيد محراب نماز جمعه نبودند .
چه شهداي محراب و شهيد قاضي طباطبايي ، اولين امام جمعه شهيد و شهداي بزرگواري چون شهيد آيت اله مطهري و آيت اله بهشتي و ديگران همگي از ياران انقلاب و پيشتازان نهضت مقدس بودند، که با خون مقدسشان اسلام و انقلاب را ياري نمودند و جاي اين بزرگان در جامعه ما خالي است .

پس از مراسم تشييع و تدفين جنازه شهيد محراب ، اشرفي اصفهاني در قبرستان تخت فولاد ، چند روز بعد از آن لباسهاي شهيد محراب ، توسط جناب حجت الاسلام آقاي امجد ، تحويل بيت شهيد داده شد . پس از بازبيني لباسهاي غرق به خون و سوخته شهيد محراب ، قطعه کوچکي از بدن شهيد در لباسهاي ايشان پيدا شد . در اين رابطه از حضرت امام استفتاء شد، در مورد الحاق آن به بدن يا دفن در کرمانشاه . حضرت امام در پاسخ آن را ارجاع دادند به يکي از بزرگان علما ، در نهايت آن قطعه از بدن در گلستان شهدا ( باغ فردوس کرمانشاه) به خاک سپرده شد و در آن مکان ياد بودي به نام شهيد محراب بنا گذارده شد ، که اکنون اين مکان مقدس مورد احترام و تکريم عمومي اهالي شهر کرمانشاه و همچنين خواص از شخصيتهاي کشوري قرار گرفته و همواره با قرائت فاتحه ، ياد آن شهيد بزرگوار را گرامي مي دارند .
در آستانه بيستمين سالگرد شهادت اين شهيد بزرگوار، اين يادبود توسط بنياد شهيد بازسازي و در چهارسمت ياد بود ، فرازهايي از پيام حضرت امام خميني با سنگ زيبا ، بنا شده است .



خاطرات
فرزند شهيد:
سوال : با تشکر از وقتي که در اختيار ما گذاشتيد. لطفا از حالات و روحيات و زندگاني حال و گذشته پدر عزيزتان آيت اله اشرفي اصفهاني ، مطالبي را بيان بفرماييد .
پاسخ : بسم اله الرحمن الرحيم.
بنده در سن هفت سالگي بودم ، که پدرم براي ادامه تحصيل از اصفهان به قم آمدند و در حجره ي کوچکي در مدرسه فيضيه اقامت گزيدند . من و برادر کوچکم که بعدا به قم آمديم ، در آن حجره کوچک در معيت ايشان بوديم . وضع زندگي ما به نحوي بود ، که فقط هفته اي يک بار مي توانستيم غذاي گرم بخوريم ، و از غذاي گرم ، حلوايي بود که اصفهاني ها به آن شل شلي ، مي گويند . معمولا به همراه گزهايي که از اصفهان به عنوان سوغات براي ما مي آوردند ، مقداري آرد بود که پدرم در شبهاي جمعه آن را با مقداري خاکه قند ، که بر اثر ماندن سياه شده بود ، مخلوط نموده و حلوا درست مي کردند و اين تنها غذاي گرم و مطبوع ما بود .
گاهي هم با برنج هاي گرده که از اصفهان آورده بودند ، دمپختک درست مي کردند . اما مقدار آن به اندازه اي نبود که سير شويم و شايد از يک کيلو برنج تا 4 ماه استفاده مي شد .در مدت 16 الي 17 سالي که با ايشان بوديم ، يک شب نديدم که نماز شب ايشان ترک شود . چون ما در يک حجره بوديم و من حالات مخصوص ايشان را مشاهده مي کردم . ايشان اکثر شبها تا صبح بيدار بودند و درس مي خواندند و از يک ساعت مانده به اذان صبح ، براي نماز شب و مستحبات مربوط به آن آماده مي شدند . حتي در زمستانهاي سخت، که حوض مدرسه يخ بسته بود ، ايشان با قند شکن يخ حوض را که شايد 20 الي 30 سانت قطر داشت را مي شکستند و وضو مي گرفتند ، و بعد با حال و توجهي کامل به نماز شب مشغول مي شدند .
پدرم معمولا صبحها براي زيارت حضرت معصومه (س) به حرم مشرف مي شدند و بعد از خواندن زيارت وارث يا جامعه کبيره ، در راه، نان و پنيري براي صبحانه مي خريدند و بر مي گشتند . بعد از صرف ناشتايي براي تدريس کفايه و مکاسب از حجره خارج مي شدند و بعد هم در درس مرحوم آيت اله بروجردي و آيت اله کوه کمره اي شرکت مي کردند .
از مدت 45 سالگي که از عمر من مي گذرد ، مي توانم بگويم که 30 سال شاهد هستم که زيارت عاشوراي ايشان تا به حال ترک نشده است . حتي در دهه محرم ، ايشان سه بار ( صبح و ظهر و شب ) زيارت عاشورا را مي خواندند و تقيد خاصي به اين زيارت دارند .
تا روز آخري که مرحوم آيت اله بروجردي، پدرم را در سن 52 سالگي به کرمانشاه اعزام نمودند ، ايشان در مدرسه فيضيه زندگي مي کردند . مادرم مي گفتند، که ظرف 30 سال که از ازدواج ما مي گذشت ، تا آمدن به کرمانشاه ، يک ماه به طور دائم و پشت سر هم نشد ، که من پدر شما را ببينم .
حاج آقا هميشه در قم بودند و در سال 4 الي 5 بار به اصفهان مي رفتند، تا پدر و خانواده شان را ببينند . حتي در تابستانها که مرحوم آيت اله بروجردي به اشنوه (محل ييلاقي در اطراف قم) مي رفتند ، پدرم نيز براي کسب فيض از محضر ايشان به آنجا رفته و کمتر تابستاني به اصفهان مي رفتند .
در حقيقت از نظر مالي براي ايشان امکان نداشت ، که خانواده خود را به قم ببرند . زيرا ماهيانه 45 تومان از مرحوم آيت اله بروجردي شهريه مي گرفتند، که 15 تومان آن را براي مادرم و اخوي ديگر به اصفهان مي فرستادند ، و ما سه نفر مي بايست زندگي مان را با 30 تومان اداره مي کرديم . به هر حال از نظر مالي وضع ما ، بسيار نامساعد بود .خاطره جالبي به يادم هست، که آن را برايتان تعريف مي کنم : زمستانها معمولا پدرم نيم کيلو شير با دو ريال مي خريدند و آن را پس از اضافه کردن مقداري آب ، بين من و برادر کوچکترم و خودشان تقسيم مي کردند . و ما مقداري خاکه قند و نان خشک در آن مي ريختيم و موقع ناهار مي خورديم .
يک روز که خاکه قند نداشتيم ، حاج آقا به يک بقالي در گذر خان رفته و گفته بود :
يک سير شکر به ما بده، بعدا پول آن را مي آورم .
آن بقال ، همان وقت مساله را از حاج آقا به اين عنوان پرسيده بود که :
اگر کسي جنس نسيه بخواهد و فروشنده در دلش اکراه داشته باشد ، آيا براي خريدار از لحاظ شرعي اشکال دارد يا خير ؟!
حاج آقا که شديدا ناراحت شده بودند ، شکر را نگرفته و بر گشته بودند .
من آن روز ديدم ، که حاج آقا در حالي که اشک چشمانش را گرفته است به حجره آمدند . پرسيدم حاج آقا چه شده است ؟
ايشا ن بعد از اينکه برخوردشان را با مرد بقال تعريف کردند ، گفتند :
چرا بايد بقالي که در اين همه سال از او خريد مي کنيم ، در وقت تنگدستي اين مساله را از ما بپرسند ؟ !
بعد از اينکه حاج آقا بنا بر تقاضاي آيت اله بروجردي از قم به کرمانشاه آمدند ، باز هم نزديک به يک سال در مدرسه آيت اله بروجردي تنها بودند و من هم در خدمتشان بودم . تا اينکه آيت اله بروجردي دستور دادند ، که خانه اي را اجاره کنيم . با کمک يکي از علما خانه اي را که چهار اتاق داشت ، اجاره کرديم . دو اتاق را حاجي برداشتند و دو اتاق هم در اختيار من بود . اجاره آن خانه ، ماهيانه 120 تومان بود که گاهي کرايه آن نيز به عقب مي افتاد . و بعد از چند سال ، مردم خير کرمانشاه منزل فعلي را که داراي سه اتاق کوچک است ، براي ايشان تهيه کردند .
الان گاهي از اوقات که مسئولين براي ديدار حاج آقا به منزل ما مي آيند ، جايي براي پذيرايي و ماندن آنها نداريم و غذايمان را هم از بيرون تهيه مي کنيم . همين اطاقي را که حالا شما در آن نشسته ايد ، کتابخانه و ميهمانخانه حاج آقا است و بيشتر از 9 متر مساحت ندارد .
هر وقت مي گوييم، که اينجا را عوض کنيم و يا منزل ديگري اجاره نماييم ، ايشان قبول نمي کنند و مي گويند :
امام عزيز ما در گوشه جماران در يک اتاق کوچک و روي موکت زندگي مي کنند . من که مقامم از امام بالاتر نيست . همين هم براي من زياد است .
شايد نزديک به ده سال باشد ، که اين منزل تعمير نشده است . همانطور که ملاحظه مي فرماييد، سقف اتاق و راهرو طبله کرده و در حال ريختن است . در بعضي از قسمتها هم گچهاي ديوار کنده شده است . هر چه مي گوييم: حاج آقا اجازه بدهيد يک بنا بياوريم و اينجا را تعمير کنيم ، ايشان رضايت نمي دهند و مي گويند :
خانه هاي مردم را ميگهاي عراقي خراب کرده است و بندگان خدا در زير چادر ها زندگي مي کنند ، شما مي خواهيد خانه را تعمير کنيد ! همين وضع بسيار خوب است .
حتي اخيرا يک بنايي از اصفهان آمد و گفت: من مي خواهم به خرج خودم خانه شما را تعمير کنم . اما حاجي آقا قبول نکردند و گفتند: اين پولي را که مي خواهي گچ بخري و به سقف اتاق هاي من بزني ، ببر و به مستضعفين و جنگ زده ها بده ، ثوابش خيلي بيشتر است .
ايشان شبها معمولا مقداري نان خشک را آب مي زنند و با کمي شير يا پنير مي خورند و در پاسخ ما که مي گوييم بدن شما ضعيف است و اين غذا براي شما مناسب نيست ، مي گويند :
جوانان عزيز ما ، در سنگر ها نان خشک مي خورند . اين هم براي من زياد است .
يکي از خصوصيات حاج آقا اين است ، که بايد حتما کارهايشان را خودشان انجام بدهند .
حتي من که فرزند ايشان هستم ، اکراه دارند که بگويند برايم چايي بياور و يا قليان آماده کن.
و من به خاطر ندارم که ايشان حتي يکبار به همسرشان گفته باشند ، که يک ليوان آب به من بده .
خودشان کارهاي خودشان را انجام مي دهند . و عقيده شان اين است که من را براي کار کردن ، نياورده ام . او هم وظايفي را بر عهده دارد و محترم است . بسياري از اوقات هم ديده ام که ايشان با آن سن زياد و ضعف بدني ، صبحها براي کمک به مادرم چايي درست مي کنند .
حاج آقا به هيچ وجه اجازه نمي دهند، که خدمتکاري را براي انجام کارهاي خانه بياوريم . و در اين باره مي گويد :
من کي هستم که کسي بيايد و من به او امر و نهي کنم . او هم بنده خداست . من تا وقتي که قدرت روي پا ايستادن را داشته باشم ، خودم کارهايم را انجام مي دهم . هر وقت که از پا افتادم آن زمان ، وظيفه چيز ديگري است ...
ايشان در رابطه با افراد ، خيلي متواضع بر خورد مي کنند . اگر کسي بر ايشان وارد مي شد ، او را در بالا مي نشاند و خودشان نزديک در مي نشينند و مي گويند، که من پذيرايي از ميهمان را براي خودم عبادت مي دانم . ومقيد هستند که حتما ميهمان را تا دم در بدرقه کنند .
براي خودشان قائل نيستند و معتقدند که مقام را بايد خدا بدهد و انسان بايد در برابر بندگان خدا تواضع داشته باشد ، تا خدا او را عزيز بدارد .
گاهي از اوقات که مي شنوند ، کسي از ايشان تعريف کرده ، ناراحت شده و مي گويند :
اين تعريف را از امام بکنيد. من کي هستم که تعريف مرا مي کنيد . من يک بچه طلبه بيشتر نيستم . اين مطالب را ايشان در شرايطي اظهار مي دارند ، که حدود 8 الي 9 اجازه اجتهاد از مراجع بزرگي، چون مرحوم آيت اله سيد محمد تقي خوانساري ، مرحوم آيت اله حجت ، مرحوم آيت اله صدر ، مرحوم آيت اله شيخ بوالحسن اصفهاني ، مرحوم آيت اله بروجردي و ... دريافتن نموده اند .
گاهي از اوقات که مي خواهيم اطلاعيه اي بدهيم ، حاجي آقا مي گويند :
بابا جان يک وقت قصد اين را نداشته باشيد ، که بخواهيد براي پدرتان مقامي قائل بشويد .
پدرتان چيزي نيست . يک بچه طلبه بيشتر نيست . يک وقت غرور و مقام شما را نگيرد .
تکيه کلام ايشان هميشه اين است که : کارها را براي خدا بکنيد و به فکر پست و مقام و حتي منتظر دعاي خير و تشکر مردم هم نباشيد . و هميشه اجرتان را از خدا بخواهيد و همواره به ما توصيه مي کنند که :
هميشه کارهايتان را به خدا واگذار کنيد . اتکاء به خدا داشته باشيد و عزت را از خدا بخواهيد . وقتي که شما امورتان را به خدا واگذار کنيد ، خدا بهتر از آنچه که انتظار داشتيد، نصيب شما مي کند .
ايشان به آيه: « تعز من تشاء و. تذل من تشاء » خيلي معتقدند و مي گويند : خدا به آنکسي که بخواهد عزت مي دهد و اگر لايقش ندانست ، عزت را از او مي گيرد و عزت و ذلت ، به دست خداست .
حاجي آقا با يک چنين روحيات و طرز تفکري زندگي کرده و مي کنند و اين مقدار کم که خدمتتان عرض کردم ، تنها نمونه هايي از زندگي سرتاسر اخلاص و عرفان ايشان بود . والسلام .

حجت الاسلام محمد اشرفي اصفهاني, فرزند شهيد:
سوال : با توجه به اينکه حضرتعالي سالهاي متمادي در خدمت پدر بزرگوارتان بوده ايد ، تقاضا مي کنيم که گوشه هايي از زندگي و شمه اي از خصوصيات اخلاقي و عرفاني شهيد را براي ما و براي ثبت در تاريخ روحانيت شيعه ، بازگو نماييد .
پاسخ : بسم اله الرحمن الرحيم.
من المومنين رجال صدقو ما عاهدو ال... عليه . . او يکي از مصاديق بارز رجال صدقو ما عاهدو ال.. بود « امام خميني» .
گر چه من فرزند ايشان هستم و فرزند نبايد درباره پدر صحبت کند، اما در اينجا بايد بگويم که شهيد محراب حضرت آيت ال.. اشرفي اصفهاني ، از چهره هايي بودند که به طور قطع و يقين ، اگر در عصر خودشان بي نظير نبودند ، لا اقل کم نظير بودند . اگر بخواهيم پيرامون خصوصيات اخلاقي ، مقام علمي ، ميزان تقوا و پارسايي و ديگر صفات برجشته ايشات صحبت نماييم ، لازم است که پيام مفصل امام را که پس از شهادت ايشان منتشر گرديد . به دقت بررسي و کلمه به کلمه تحليل نماييم ، که در فرصت کوتاهي که شما در اختيار من گذاشته ايد ، مجال چنين کاري نيست . بسياري از بزرگان که پس از شهادت ايشان با آنها ملاقات کردم ، افسوس مي خوردند ، که چرا اين شخصيت ارزنده را در زمان حياتش نشناختيم و يا کمتر شناختيم !
گر چه از آغاز جنگ تحميلي تا هفته شهادت ، هر هفته ، گوشه اي از نماز جمعه کرمانشاه از سيماي جمهوري اسلامي پخش مي شد و مردم مکرر نام اشرفي اصفهاني را مي شنيديد ، اما با اين همه ، ايشان يکي از چهره هاي گمنام روحانيت بودند ، که مردم جامعه ا را به خوبي مي شناختند .
حالا اجازه بدهيد من به عقب بر گردم و تا آنجا که فرصت اجازه مي دهد و حافظه ام ياري مي کند ، مطالبي را از ايشان برايتان عرض کنم :
بنده از کلاس دوم ابتدايي ، يعني از 8 سالگي تا روز شهادت ( حدود 30 سال ) با ايشان بودم . لازم به ذکر است که اين مصاحبه 4 سال بعد از شهادت چهارمين شهيد محراب اشرفي اصفهاني انجام گرفته است .
ادامه : حاج آقا در مدرسه فيضيه قم حجره اي داشتند (حجره شناره 21 ) ، که من و برادر بزرگم در خدمتشان بوديم . از نظر وضعيت اقتصادي و گذراندن زندگي روز مره ، شايد ضعيف ترين فرد در مدرسه فيضيه ايشان بودند . با اينکه موقعيت اجتماعي و علمي ايشان در حدي بود، که بسياري از فضلاء مي گفتند: ديگر اقامتشان در مدرسه درست نيست و بايد سکونت در منزل را اختيار کنند .
حتما مي دانيد که حجره هاي مدارس علميه، مخصوص طلبه هاي مجرد است و آقايان طلاب پس از چند سال تحصيل و بعد از پايان دوره تجرد ، منزلي را در خارج از مدرسه اجاره و يا بر حسب قدرت و توانايي خريداري مي نمايند . اما ايشان بر اثر فقر مادي، حتي نمي توانستند منزل دو اطاقه اي را که اجاره اش در آن موقع حدود 30 تومان بود، تهيه نمايند . به ناچار همسر خود را در منزل پدرشان در اصفهان گذاشته بودند و هر چند ماه يکبار سري به آنجا مي زدند .
در آن موقع، نهايت شهريه اي را که به يک طلبه متاهل و سطح بالا ( کساني که به درس خارج مي رفتند) مي دادند، ماهيانه 45 تومان بود و ايشان با اين مبلغ نمي توانستند که هم اجازه بدهند و هم زندگي زن و فرزندانشان را اداره نمايند.
از نظر موقعيت علمي و اجتماعي ، ايشان مورد تاييد علما و مراجع ثلاث قم ( مرحوم آيت اله خوانساري ، مرحوم آيت اله حجت ، مرحوم آيت اله صدر ) بودند و مرحوم آيت اله بروجردي فوق العاده به ايشان علاقه داشتند و حتي براي ديدار ايشان به حجره حاج آقا در مدرسه فيضيه مي آمدند .
حاج آقا حدود 40 سال داشتند ، که به درجه اجتهاد رسيدند و اولين اجازه نامه اجتهاد را در حوزه علميه قم ، مرحوم آيت اله سيد محمد تقي خوانساري به ايشان دادند .
حاج آقا خصوصيات اخلاقي ويژه اي داشتند ، که من سعي مي کنم به چند مورد آن اشاره نمايم .
هر کسي که وارد منزل ايشان مي شد ، چه عالم ، چه شخصيتهاي سياسي و اداري و حتي افراد معمولي ، امکان نداشت که حاج آقا بالاي دست او بنشيند . در اطاق کوچکشان که محل مطالعه و استراحت و پذيرايي از ميهمانان بود ، هميشه نزديک به در، جاي مخصوص داشتند که آنجا مي نشستند و به متکايي تکيه مي دادند .
پذيرفتن دعوت اعيان و ثروتمندان ، براي ايشان بسيار مشکل و ناراحت کننده بود، اما در عوض با طبقه ضعيف ، کشاورزان و کسبه و کارگران ساده رفت و آمد داشتند و خيلي زود دعوت آنان را مي پذيرفتند .
زماني که به خميني شهر ، زادگاهشان مي رفتند ، خيلي ها از حاج آقا دعوت مي کردند که به خانه هايشان بروند. اما ايشان عذر خواهي مي کردند و بازهم دعوت افراد ضعيف را مي پذيرفتند . براي نمونه وقتي يک رعيتي ، که شايد تمام زندگي اش هزار تومان نمي شد ، از حاج آقا دعوت مي کرد که به منزل او برود ، حاج آقا فورا دعوت او را اجابت کرده و مي گفتند : برو آبگوشت را درست کن ، من مي آيم و بهترين لذت را در کنار تو سر سفره کوچک تو مي برم .
هيچ زماني حاج آقا ، حتي بعد از انقلاب و اعتصاب ايشان به عنوان امام جمعه کرمانشاه ، نوکر و کلفتي در خانه نداشتند . کارهاي منزل را والده انجام مي دادند و حلاج آقا کارهاي مربوط به بيرون را بر عهده مي گرفتند . حتي پس از انقلاب و قبل از اينکه موضوع ترور شخصيتها پيش بيايد ، ايشان خريد خانه را خودشان به طور مرتب انجام مي دادند .
معمولا وقتي از نماز جماعت بر مي گشتند ، در مسير راهشان يک قصابي و يک مغازه ميوه فروشي و يک نانوايي بود ، که از آنها خريد مي کردند و پياده مسير مسجد و منزل را که حدود 40 متر از سطح خيابان شيب داشت را، طي مي کردند .
اکثر روزها والده دو پيمانه کوچک برنج درست کرده و به اتفاق حاج آقا ميل مي نمودند ، و شبها به طور معمول شام ايشان ، غذاي ساده و حاضري بود . حتي اگر به ميهماني هم مي رفتند ، شبها غذاي پختني نمي خوردند . بعد از اداي نماز مغرب و عشاء ، معمولا مقداري شير را با کمي ماست مخلوط کرده ، نان خشک را در آن خورد نموده و ميل مي کردند . چون نظر حاج آقا اين بود ، که اگر کسي شب غذاي زياد بخورد و معده اش پر شود ، براي عبادت آمادگي ندارد .
حاجي امکان نداشت که، يک شبي خواندن چند سوره از قرآن را فراموش کنند . هميشه قبل از خواب، چند سوره از قرآن را به عنوان هديه براي علما ، اساتيد و پدر و مادرشان از حفظ مي خواندند و بنا بر اظهار خودشان ، در مجموع حدود 18 جزء قرآن را از حفظ داشتند .
هر زماني که ايشان به مکه معظمه و مدينه منوره يا عتبات عاليات و يا مشهد مقدس مشرف مي شدند ، در روز سه نوبت به حرم مي رفتند و حد اقل 2 ساعت در آنجا مي ماندند و در اين فاصله ، علاوه بر زيارت مخصوص آن حرم ، نماز جعفر طيار ، زيارت جمعه کبيره و زيارت امين اله را از حفظ و با حال مخصوصي مي خواندند .
چند بار از زبان خودشان شنيدم که فرمودند: من از وقتي که مکلف شدم تا به حال يک روز هم خواندن زيارت عاشورا را ترک نکردم . دعاي کميل ايشان نيز امکان نداشت در شبهاي جمعه ترک بشود ، و باز خودشان فرمودند، که من 17 سال داشتم که دعاي کميل را حفظ کردم .
از جمله اعتقادات محکم ايشان ، اعتقاد به تربت مخصوص امام حسين (ع) بود . من يادم هست که در کرمانشاه يا اصفهان، گاه گاهي کساني به ايشان مراجعه کرده و اظهار مي داشتند که بيمارشان در حال موت قرار گرفته است . حاج آقا ، هميشه تربت مخصوص امام حسين را همراه داشتند، که مقداري از آن را با آب مخلوط کرده ، چند سوره حمد براي آن مي خواندند و براي بيماران بد حال مي فرستادند . چندين مورد را به ياد دارم ، که تا آب تربت به آنها رسيد ، حالشان خوب شد و شفا پيدا کردند .
در روايت هم داريم ، که اگر بيماري اجل حتمي اش فرا نرسيده باشد ، با تربت سيد الشهدا (ع) شفا پيدا مي کند .
چند روز قبل از شهادت ، از حاج آقا دعوت شد ، که در مراسم غبار روبي ضريح حضرت رضا (ع) شرکت نمايند ، ايشان به اتفاق چند نفر از علما و چند شخصيت ديگر در آن مراسم شرکت نمودند و مقداري از غبار داخل ضريح را با دست خودشان جمع کرده و در کيسه کوچکي ريختند . بعد به ما سفارش کردند، که اگر من شهيد شدم يا فوت کردم ، اين غبار متبرک را روي کفن من بريزيد . ما هم در موقع دفن ، غبار ضريح مطهر حضرت رضا (ع) را با مقداري تربت مخصوص امام حسين (ع) مخلوط کرده و روي بدنشان پاشيديم .
نماز شب و مناجات با حضرت پروردگار در دل شب ، يکي از کارهاي روز مره حاج آقا بود . اما بسيار مقيد بودند تا کسي متوجه نشود ، که ايشان نماز شب مي خوانند . معمولا بدون اينکه چراغي روشن بکنند يا سر و صدايي ايجاد نمايند ، نماز شب را مي خواندند . و بعد از مستحبات و نيم ساعت مانده به طلوع آفتاب ، ما را براي نماز صبح بيدار مي کردند . در مدرسه فيضيه هم که اقامت داشتند ، معمولا يک ساعت مانده به اذان صبح به حرم حضرت معصومه (س) مشرف شده و نماز شب را در آنجا مي خواندند .
چندي قبل ، حضرت آيت اله نجفي مرعشي براي ما نقل کردند که : خدا پدر شما را رحمت کند ، هميشه قبل از اذان صبح که به حرم حضرت معصومه (س) مشرف مي شدم ، اولين نفر من بودم يا پدر شما و يا بالعکس .
از خصوصيات ديگر حاج آقا اين بود ، که از مبالغه گويي ، دروغ و غيبت ، مخصوصا غيبت به شدت متنفر بودند . اگر گاهي در بين صحبتهايمان از کسي صحبت مي کرديم ، ايشان با خشونت با ما برخورد مي کردند و يا اينکه ، به سرعت از پيش ما مي رفتند تا مبادا مطلبي را که آلوده به غيبت است، بشنوند .
فقط در اين گونه موارد بود که عصباني مي شدند و گر نه در مسائل روز مره زندگي و مشکلات خانواده گي ، هرگز به بياد ندارم ، که ايشان عصباني و يا ناراحت شده باشند . حتي با کساني که به شدت با ايشان دشمن بودند ، به نرمي و ملايمت صحبت کرده و هرگز صدايشان را از حد معمول بلند تر نمي کردند .
در طول ساليان دراز ، براي حاجي آقا جمعه و تعطيلي هرگز وجود نداشت . پيوسته و در هر حالت يا مطالعه مي کردند و يا مي نوشتند و بارها مي گفتند ، که من اگر مطالعه نکنم و بيکار باشم خسته مي شوم ، و بهترين لذت را از مطالعه و نوشتن مي برم .
حالا اجازه بدهيد مختصري هم درباره فعاليتهاي سياسي ايشان صحبت بکنم:
بعد از جريان خرداد 42 و دستگيري حضرت امام ، حاج آقا فعاليتهاي دامنه داري را در استان کرمانشاه نمودند و به محض اينکه خبر دستگيري امام را شنيدند ، به تهران آمدند و به مراجع بزرگي که از قم آمده بودند ، گفتند : امروز روزي نيست که ما بخواهيم در مقابل اين رژيم جنايتکار سکوت بکنيم و ما نبايد در ارتباط با دستگيري امام خميني، آرام بنشينيم.
آن طور که يادم هست، آيت اله نجفي مرعشي در جواب حاجي آقا که گفته بودند : ما هم براي همين منظور به تهران آمديم و فعلا تمام تلاش ما براي آزادي آقاي خميني است و تنها کسي که مي تواند مقابل رزِم شاه بايستد و اين انقلاب را به پيش ببرد، ايشان است .
از همان زمان ، حاج آقا فعاليتهاي سياسي خودشان را به طور پنهاني و آشکار شروع نمودند ، که بيان و شرح مفصل آن ، فرصت زيادي را طلب مي کند .
خلاصه کلام اينکه، علاقه و ارادت حاج آقا نسبت به امام ، فوق العاده زياد بود و پس از فوت مرحوم آيت اله بروجردي ، در مورد مرجعيت ، منحصرا نظرشان به ايشان بود و در اين رابطه ، در طول مدتي که در کرمانشاه بودند ، پيوسته فعاليت داشتند . و مکررا به من امر مي فرمودند، که براي ماه هاي رمضان و محرم ، گويندگان و مدرسيني را به کرمانشاه دعوت کن، که از شاگردان و علاقمندان آيت اله خميني باشند . وجوهات شرعي را هم که مقلدين حضرت امام به حاجي آقا مي دادند ، ايشان به هر عنوان واسطه اي که بود، آن را به نجف مي فرستادند . پس از مدتي هم قبض رسيد حضرت امام مي آمد ، که ما آن را به صاحبانشان مي رسانديم .البته به دليل حساسيت شديد رژيم ، اين کار به صورت محرمانه انجام مي شد .
بعدا حاجي آقا چند بار فرمودند ، که اگر من هيچ خدمتي به اسلام نکردم ، جز اينکه در کرمانشاه ماندم و علي رغم تمام شکنجه هاي روحي و غرض ورزي ها ، مرجعيت امام را در اين منطقه تثبيت نمودم و اين بزرگترين خدمتي است که من به اسلام کردم . بارها مي فرمودند که : تضعيف امام ، تقويت کفر است .
در همان زمان چند بار حاج آقا را به ساواک بردند و به ايشان پرخاش کردند ، که شما مرتب منبر يها را دعوت مي کنيد و اينجا را به آشوب کشيده و امنيت شهر را به مي زنيد .
و طبق اسنادي که به دست آمد ، ساواک کرمانشاه مرتب گزارش مي کرد که : تنها عنصري که اين شهر را به هم مي زند ، عطا اله اشرفي اصفهاني است و با يد از اينجا برداشته شود .
چند بار هم حکم تبعيدشان را صادر نمودند ، اما هر گز نتوانستند ايشان را مغلوب نموده و از فعاليت باز دارند .
در مورد احتمال شهادت حاج آقا هم ، اجازه بدهيد مطالب خلاصه اي را عرض کنم . بعد از آن که آيت اله مدني و آيت اله دستغيب را شهيد کردند ، حاجي آقا متوجه شدند ، که يک جريان حساب شده اي در کار است و به ما گفتند : حالا که سراغ آقاي مدني و آقاي دستغيب رفتند ، مطمئن هستم که سراغ من هم مي آيند .
آيت اله صدوقي را که شهيد نمودند ، ديگر ايشان يقين کامل پيدا کردند ، که به زودي به سراغ او خواهند رفت . نه تنها حاجي آقا پيش بيني چنين کاري را نموده بود ، بلکه بسياري از شخصيتها و آنهايي که شم سياسي خوبي داشتند ، به دنبال آن ترور ها ، تحليل مي نمودند که نفر بعدي ، آيت اله اشرفي اصفهاني است . و لذا عده اي از شخصيتهاي بزرگ به کرمانشاه آمدند و به حاج آقا هشدار دادند ، که چنين خطري وجود دارد و ما براي جان شما نگران هستيم .
ايشان با لبخند در پاسخ آنها گفتند :
همان گونه در که متن مصاحبه با حضرت آيت اله اشرفي اصفهاني اشاره شد ، اين چهار شهيد به اتفاق آيت اله طاهري اصفهاني ، از علمايي بودند که براي خلع شاه و همچنين بني صدر خائن ، مشترکا اعلاميه صادر نمودند .
در پاسخ گفتند : نهايت آرزوي من ، شهادت است . من مشتاق شهادت هستم . خدا کند که من هم مشمول الطاف الهي شوم و اين فوز عظيم نصيبم گردد .
در آخرين ملاقاتي هم که ايشان با حضرت امام داشتند ، حاجي آقا به شواهدي اشاره کردند و از برخورد خاص امام، نتيجه اي را گرفتند که خيلي عجيب است .
يک روز قبل از شهادت . يعني روز پنجشنبه حاجي آقا خدمت امام شرف ياب شدند ، که اين توفيق نصيب منهم گرديد . به محض اينکه ايشان وارد اطاق شدند ، امام از جاي خود برخواستند و ايستاده با ايشان مصافحه و معانقه نمودند و بعد هم که حاج آقا مي خواستند از خدمت ايشان مرخص شوند ، دوباره معانقه کردند .
وقتي از پله هاي منزل امام پايين مي آمديم ، رو به من کرده و فرمودند : پسر ! من احتمال مي دهم که اين آخرين ملاقات من با امام باشد و ديگر نتوانم به ديدار ايشان بروم ، چرا که اين بار ، امام دو مرتبه با من معانقه کردند .
دقيقا ، 26 ساعت و يک ربع بعد ، اين احتمال به وقوع پيوست و ايشان به بزرگترين و آخرين آرزوي زندگيش رسيد .
سوال : حضرت عالي از چند ساعت جلوتر تا لحظه شهادت همراه آن شهيد بزرگوار بوديد؟ لطفا خاطرات خود را از آن روز و آن لحظه حساس بيان بفرماييد .
پاسخ : آن صبح جمعه ( روز شهادت ايشان ) حدود ساعت 10 ، برادر پاسداري به اتفاق نامزدش به خانه ما آمده بود، تا حاج آقا صيغه عقد آنان را بخواند . يادم هست که مهريه خانم او ، يک جلد کلام اله مجيد ، يک رساله حضرت امام و يک سکه بهار آزادي بود . بعد از اينکه من و حاجي آقا مشترکا صيغه عقد را خوانديم ، ايشان فرمودند : عجب مهريه سبکي !
و بعد رو به محافظين خودشان ( که اغلب آنها مجرد بودند ) کرده و گفتند :
همين امروز به بچه هاي سپاهي اعلام کنيد ، که بروند ازدواج کنند . اگر مهريه به اين مقدار باشد ، من خودم مهريه همه آنها را تقبل مي کنم .
سخنران قبل از خطبه هاي نماز جمعه آن روز ، آقاي رستگاري بودند . که به تازگي از سفر حج باز گشته بودند . وقتي سخنراني ايشان تمام شد ، به طرف حاجي آقا آمده و کنارشان نشستند . و بعد از چند لحظه ، حاجي آقا بلند شدند تا خطبه هاي نماز را شروع کنند .
عده اي از مردم که در صف اول و دوم را تشکيل داده بودند ، به احترام حاجي آقا بلند شدند ، که در همين لحظه جواني که لباس بسيجي پوشيده بود ، از صف سوم يا چهارم خودش را به سرعت جلو انداخت ...
تصور من اين بود که او يکي از رزمندگان بسيجي است ، که عازم جبهه مي باشد و حالا مي خواهد با نماينده امام و امام جمعه مصافحه اي بکند . حاجي آقا در حال بلند شدن بودند، که منافق سياه دل به بهانه مصافحه در بغل ايشان نشست و بلافاصله دست خودش را به گردن حاجي آقا انداخت ...
تا من و محافظين به شک افتاديم ، که نکند اين جوان هدف ديگري داشته باشد و اراده کرديم که به طرفش برويم ، يکباره انفجار رخ داد و من 6 مترآن طرف تر پرت شدم .
پس از چند لحظه کوتاه که به خودم آمدم ، صداي رگبار مسلسل و شيون و زاري مردم را به هم آميخته بود را شنيدم . فورا به طرف حاجي آقا پريدم و ديدم که پاي چپ شان به کلي قطع شده و از نصف پاي راست که مانده ، خون مانند فواره به اطراف مي پاشيد ...
در همان حالت ايشان را بغل کردم و بي اختيار سر و صورتشان را شروع به بوسيدن کردم . لحظاتي بعد در حالي که تنها ذکر ايشان حسين بود ، او و مرا که ديگر از هوش رفته بودم ، به بيمارستان منتقل نمودند .
يکي از روحانيون کرمانشاه مي گفت، که من در بيمارستان ، تا آخرين دقايقي که قلب حاجي آقا هنوز مي زد ، در کنار تختشان ايستاده بودم ، و ذکر حسين حسين را تا آخرين لحظه حيات ، از ته دل ايشان مي شنيدم ...
مدتي قبل از شهادت، که حاجي آقا احساس کرده بود که به اين فيض عظيم خواهد رسيد ، چند بار به اطرافيانش فرمود :
اين منافقين دست از سر من بر نمي دارند . من حتما شهيد مي شوم . اما خدا کند که در آن لحظه ، کسي از اطرافيان شهيد نشود .
آرزوي او هم تحقق بخشيد ، و در آن صحنه غير از خودشان ، هيچ کس به شهادت نرسيد .
آخرين مطلبي را که لازم است اشاره کوتاهي به آن بنمايم ، در ارتباط با تشيع جنازه حاجي آقا است ، که از نظر ازدحام جمعيت و طول مسافت تشييع و زمان تشييع در تاريخ اصفهان بي سابقه بود .
حاجي آقا به تخته فولاد اصفهان ، که قبرستان عمومي شهر است ، بسيار علاقمند بودند و بارها مي گفتند ، که علماي بزرگي که از اوتاد و زهاد عصر خودشان بودند ، در آنجا دفن هستند . بعد از انقلاب هم قسمتي از آن به نام گلستان شهدا نامگذاري شد و شهداي اصفهان را در آنجا دفن مي نمايند . به همين خاطر حاجي آقا وصيت کرده بودند که در گلستان شهداي تخته فولاد دفن بشوند.
جنازه حاجي آقا را که بعد از تشييع بسيار با شکوه کرمانشاه ، به اصفهان منتقل نموديم ، اهالي خميني شهر مدعي شدند که چون زادگاه شهيد اشرفي اصفهاني در اينجاست و اين افتخار مربوط به اين منطقه مي باشد ، بايد حتما ايشان در خميني شهر دفن بشوند . حتي در گلزار شهداي خميني شهر هم قبري را از جلوتر کنده و آماده کرده بودند .
بحثهاي زيادي شد ، که حتي نزديک بود به زد و خورد هم کشيده شود ، که ما دو مرتبه با دفتر امام تماس گرفتيم و از خود حضرت امام مساله سوال شد . امام هم فرمودند: چون وصيت شده حتما بايد به وصيت عمل بشود .
وقتي خميني شهري ها نظر امام را شنيدند ، کمي آرام شدند ولي شرط کرده و گفتند :
حالا که مي خواهيد اين افتخار را از ما دور کنيد ، ما بايد جنازه مطهر را از همين جا سر دست بگيريم و تا خود اصفهان پياده تشييع نماييم .
ما گفتيم: حدود 30 کيلو متر مسافت خيلي طولاني است . مردم به زحمت مي افتند .
خميني شهري ها در جواب گفتند : ما مي خواهيم و تصميم گرفته ايم تا به عشق و علاقه عزيزمان، راه را پياده بدرقه کنيم ...
توصيف لحظه ها و صحنه هاي آن موقع ، واقعا مشکل است . مردم قهرمان و شهيد پرور اصفهان و شهرهاي مجاور ، همگي جمع شده بودند تا در ميان اشک و ناله و فرياد ، چهارمين شهيد محراب خود را تشييع نمايند .
اهالي روستاهاي اطراف جاده خميني شهر اصفهان ، به صورت دسته هاي عزاداري ، با پرچم هاي مشکي و طبل و سنج ، در مسير تشييع قرار گرفته ، اشک ريزان بر سر و سينه خود مي زدند و فرياد بر مي آوردند که : عزا عزاست امروز روز عزاست امروز ، اشرفي مجاهد، پيش خداست امروز .
ساعت 9 صبح جنازه از خميني شهر حرکت داده شد و حدود ساعت 5 بعد از ظهر ، در گلستان شهداي تخته فولاد اصفهان ، به خاک سپرده شد . يعني 8 ساعت جنازه روي دوش مردم مومن و شهيد پرور منطقه قرار داشت .
بعد از اينکه محل مناسبي در گلستان شهداي تخته فولاد در نظر گرفته شد و جنازه را در آنجا دفن کرديم ، يکي از دوستان به ما گفت :
حاجي آقا به شما گفته بود که مرا در اين محل دفن کنيد ؟
گفتيم: نه ، ايشان وصيت کرده بودند که مرا در گلستان شهدا به خاک بسپاريد ، اما محل خاصي را در اينجا معين نکرده بودند .
آن برادر گفت : حدود يک ماه قبل ، وقتي حاجي آقا براي زيارت قبر شهدا به اينجا آمدند ، دقيقا در همين محل که او را دفن کرده ايد ، ايستادند و تکيه به عصايشان داده و گفتند :
اينجا عجب جاي خوبي است . از اينجا بوي بهشت را استشمام مي کنم . و بعد از چند لحظه اي گفتند : اگر من لياقت پيدا کردم ، مرا در همين جا دفن کنيد .
حالا مقبره حاجي آقا در گلستان شهداي تخته فولاد اصفهان ، زيارتگاه مردم مومن و شهيد پرور اصفهان شده است . براي ما مکرر داستانهايي را بازگو مي کنند ، که افراد زيادي به آنجا مي روند و کرامتهاي عجيبي را مي بينند ، که بهتر است آنها را از زبان خود مردم منطقه بشنويد .


آثار باقي مانده از شهيد
مسجد امام حسين که در زميني به مساحت حدود 400 متر مربع در زمان حيات آن شهيد در خميني شهر ساخته و به بهربرداري رسيد و مجتمع بزرگ فرهنگي و دانشکده علوم قرآني شهيد محراب ، اشرفي اصفهان در کرمانشاه ، اين اثر بزرگ علمي ، فرهنگي بعد از شهادت شهيد محراب در طول چند سال دفاع مقدس ساخته شد و پس از پايان جنگ تحميلي با حضور رئيس جمهور وقت ، آقاي هاشمي رفسنجاني افتتاح گرديد و هم اکنون يکي از بزرگترين دانشکده هاي علوم قرآني است ، که وسعت آن 10 هزار مربع و داراي يک هکتار زمين به وسعت بيش از 12 هزار متر مربع ، در دو و سه طبقه ساختمان ، ساخته شده است و تا کنون تعداد زيادي دانشجوي علوم قرآني با مدارک ليسانس علوم قرآني از اين دانشکده فارغ التحصيل شده و در بسياري از مراکز آموزشي اشتغال به تدريس دارند .
لازم به ذکر است ، اين اثر مهم فرهنگي ، علمي در شهر کرمانشاه بي نظير است و پس از شهادت شهيد محراب با تلاش و فعاليت اينجانب ، که مدت 8 سال خدمتگذار مردم در مجلس شوراي اسلامي بودم ساخته شد. اولين بودجه ساخت آن در اواخر دولت آقاي مهندس موسوي ، تهيه و سپس در زمان آقاي هاشمي رفسنجاني ، رئيس جمهوري وقت با بودجه ستاد باز سازي ، تکميل و به اتمام رسيد و بعضي از وزراء کابينه آقاي موسوي و آقاي رفسنجاني نيز کمک به ساختمان اين مجموعه بزرگ نمودند ؛ اين اثر بزرگ افتخاري است که در دوره دوم و سوم نمايندگي مجلس نصيب اينجانب شد و به نام شهيد بزرگوار نامگذاري گرديد .

اما آثار قلمي شهيد محراب اشرفي اصفهاني
کتبي در علوم و معارف اسلامي – اعتقادي – کلامي – علوم قرآني - فقهي – اصولي و اخلاقي به زبان عربي و فارسي ، از آن شهيد بزرگوار باقيمانده است که بحمد اله از برکت برگزاري کنگره شهيد محراب ، اين اثرات گرانقدر که نتيجه حدود 20 سال زحمات و تحقيقات و مطالعات آن شهيد بزرگوار است ، با همت و سعي برادر گرانقدر، آقاي مسجد جامعي وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي و زحمات گروه محققين و پژوهشگران در حوزه قم ، به زيور چاپ آراسته گرديده و در سال جاري به مناسبت بيستمين سالگرد شهادت آن پير عارف و وارسته ، در اختيار عموم علاقه مندان و انديشمندان و صاحبان علم و قلم قرار خواهد گرفت .
تجديد چاپ دو جلد غروب آفتاب در محراب جمعه و مجموعه خطبه هاي شهيد اشرفي اصفهاني در نماز جمعه کرمانشاه ، در سال 1363 ، در زمان وزارت جناب آقاي خاتمي در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ شده است . اين دو جلد کتاب نيز با بررسي و تنظيم خاصي ، مجددا به چاپ رسيده است . اميد آن که مورد استفاده عموم قرار گيرد .
کتاب نفيس و گرانقدر برهان قرآن در علوم قرآني ، تنها اثر ارزشمند آن شهيد بزرگوار که به زبان فارسي نوشته شده و محصول بيش از 5 سال عمر شريف اين شهيد بزرگوار است . اين اثر نفيس و گرانقدر ، بزرگترين آرزوي ايشان و آشنايان بود که در زمان حياتشان چاپ شده و در اختيار علاقمندان قرار گيرد و بسياري از دوستان و آشنايان ، خواب شهيد محراب را ديده بودند و در عالم خواب ديده بودند اطاق مسکوني ايشان نيمي از آن روشن و نيمي ديگرش خاموش بوده، در عالم رويا از ايشان سوال شده: علت خاموشي چيست؟ فرموده بودند، در انتظار هستم فرزندان روحاني من اين قسمت را چراغ بکشند . به طور قطع اين از روياي صادقانه بوده و نظر شهيد محراب چاپ آثار علمي است ، که از ايشان باقي مانده است. بحمد اله اين سعادت ياري نمود و آثار علمي ايشان احيا شد و از بزرگترين برکات علمي آن شهيد ، برهان قرآن است ، که بحمد اله اين اثر بزرگ علمي ، با اهتمام و سعي برادر گرانقدر، جناب حجه الاسلام آقاي نظام زاده، نماينده ولي فقيه به چاپ رسيد.

خدمات علمي و ديني
خدمات علمي و ديني شهيد محراب به دو بخش تقسيم مي گردد .
بخش اول – اقامت آن شهيد بزرگوار در حوزه علميه قم ، در مدت 23 سال که شرح آن بيان شد .
اما بخش دوم – هجرت آن شهيد در کرمانشاه و اقامت 27 سال در استان کرمانشاه که بزرگترين بخش زندگي ايشان را تشکيل مي دهد ، به دو بخش و دو دوره تقسيم مي گردد . دوره رژيم ستمشاهي ، که مدت 23 سال طول کشيد ، در اين دوره مهمترين خدمات آن شهيد بزرگوار ، پرداختن به تدريس علوم و معارف اسلامي حوزوي در حوزه علميه مرحوم آيت اله بروجردي ، اقامه نماز جماعت در مسجد آيت اله بروجردي و جلسات تفسير قرآن در شبهاي شنبه هر هفته و جلسات درس اخلاق و پرداختن به مسائل اجتماعي و ديني مردم و حل مشکلات اجتماعي منطقه و اهم مسائل آن شهيد ، تاليف و تنظيم آثار علمي ارزنده در اصول دين و مسائل کلامي و علوم قرآني که حد اقل در شبانه روز بيش از 5 ساعت وقت خود را صرف اين مطالب نمودند ، که بحمد اله آثار علمي ارزشمند آن شهيد بزرگوار، تماما در دست چاپ و انتشار قرار گرفته است .
اما دوره دوم ، مدت 4 سال حيات پر افتخار ايشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا روز شهادت است . اين دوره از موقعيت بسيار حساسي بر خوردار بود، زيرا پس از پيروزي انقلاب آن شهيد بزرگوار با مسئوليتهايي که از سوي حضرت امام به ايشان داده شده بود و مشکلات جامعه پس از پيروزي و به دنبال آن جريانات توطئه هاي معادين و ضد انقلاب ، که تماما هدفشان مقابله با آن شهيد بزرگوار بود ، اما شهيد محراب ، با الهام گرفتن از امدادهاي غيبي و ارتباط معنوي ايشان با خداي متعال و دستور گرفتن از رهبر کبير انقلاب ، تا آخرين لحظه حياتشان از هيچ قدرتي واهمه و هراسي نداشتند و همواره در حفظ وحدت و يکپارچگي همه اقشار ، حتي برادران اهل تسنن از موقعيت بالايي برخوردار بوده و هم مردم بديده و منظر عجيبي او را قبول داشتند و در اطاعت از سخنانشان کمترين ترديدي نداشتند و به قول برادر عزير ما ، آقاي مير حسين موسوي ، نخست وزير حضرت امام (ره) در دولت رئيس جمهور زمان ، آيت اله خامنه اي مي فرمود: تا وقتي آقاي اشرفي اصفهاني شهيد زنده بودند ، دولت هيچ گونه نگراني در غرب کشور نداشت ، او همواره حامي و پشتيبان قوي دولت و نظام بود .
آن پير عارف و مجاهد هر گاه در خطبه هاي نماز جمعه نهيب مي زد ، ضد انقلاب در غرب کشور مي لرزيد و در جاي خود مي نشست ، در اين بخش هيچ گاه نمي توان حق طلب را بيان کرد . مثنوي هفتاد من کاغذ شود .
اما خدمات علمي و مذهبي و اثرات باقيمانده از شهيد محراب:
تاسيس حوزه علميه امام خميني کرمانشاه .
تاسيس مسجد مرحوم آيت اله بروجردي کرمانشاه .
تاسيس مسجد النبي طاقبستان کرمانشاه .
تاسيس حوزه علميه مکتب الزهرا در شهرستان خميني شهر ( زادگاه آن شهيد ) ، که اين حوزه علميه خواهران در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) ، در سال 1360 به دست آن شهيد افتتاح گرديد و اکنون تعداد 150 نفر از خواهران در علوم و معارف فرهنگي در آن مشغول فعاليت هستند .
تجديد بنا مسجد ولي عصر(عج) در شهرستان خميني شهر ، که در زمان حيات شهيد اشرفي ، مسجد مذکور که سالهاي متوالي در آن اقامه نماز مي نمودند ، با همت والاي مردم منطقه ، تجديد بنا گرديد .


بسم الله الرحمن الرحيم .
اختياراتي را که رئيس مجلس شوراي اسلامي از امام از امام امت مدظله خواسته ، مربوط به مسئله ولايت فقيه است ، که در زمان غيبت ولي اله الاعظم امام عصر عجل الله تعالي فرجه و اروحنا له الفداء به عهده فقيه واجد شرايط است ، که مصداق امام امت است.
راجع به قوانين است ، که در مجلس شوراي اسلامي تصويب مي شود، که تحت قوامين ثانويه بايد جاري شود و مادام بقاء موضوع ، مانند: احکام ثانويه در شرع ، مثل قاعده ضرر و جرح که حکم او اشاره و بيان کرده و موضوع او در خارج ، منوط به تشخيص مکلف آگاه است ، که مادام بقاء موضوع ، مثل ضرر و جرح آن حکم باقي است و به رفع موضوع حکم ، خود به خود رفع مي شود .
امام امت به نحو کلي فرموده: هر قانوني که در مجلس تصويب شد ، که در حفظ نظام جمهوري اسلامي دخالت دارد ، که فعل يا ترک آن موجب اختلال نظام مي شود و آنچه ضرورت دارد ، که فعل آن يا ترک آن مستلزم فساد مي شود و اکثريت نمايندگان تشخيص موضوع را دادند ، مادامي که موضوع باقي است مجلس مجاز است در تصويب آن و اين همان مسئله ولايت فقيه است . در کتاب و سنت به او اشاره شده . در کتاب قوله تعالو: « يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم »
رئوس مطلب و ياد داشتهايي که قرار بود حضرت آيت اله اشرفي اصفهاني قدس سره پيرامون آنها با نمازگزاران صحبت کنند .
شهيد محراب دقايقي قبل از ايراد خطبتين نماز جمعه ، بوسيله انفجار نارنجک منافق کوردل شربت هادت نوشيدند . بر اثر ترکشهاي نارنجک ، لبه هاي کاغذ ياد داشت ، بريده شده است . اثر اين بريدگي کاملا پيداست . او در ساعت 12: 10 روز 23 /7/ 1361 ، برابر 27 ذيحجه الحرام 1402 قمري ، به فيض شهادت نائل گشت .


نظرات آيت اله اشرفي اصفهاني در مورد مساله ولايت.
تعريف و تشريح ولايت
بسم اله الرحمن الرحيم
ولايت فقيه و به طور کلي مساله ولايت ، يک دامنه وسيع و شقوقي دارد و آن را تقسيم کرده اند به يک ولايت تشريحي و ولايت تکويني و ولايت به معني اولي، تصرف در نفوس و اموال و راجع به پيامبران الهي و ائمه معصومين (ع) داراي هر 3 ولايت بوده اند . اما ولايت تشريحي ، به معناي اينکه ، خداوند حرام کرده چيزي بر قوانين ثابت او اضافه کنند. مثلا در باب نمازهاي يوميه ، آنچه واجب بود ، که پيامبر اسلام در معراج اين ارمغان را براي امتش آورد، هر نماز دو رکعت بود و در قرآن اشاره به اينکه نماز چند رکعت است ، شده . فقط ( اقم الصلواه لدوک الشمس الي غسق اليل و قرآن الفجر ) به پا داريد نماز را ، از ظهر تا نصف شب که 4 نماز مي شود و الفجر که نماز صبح است . اما راجع به کيفيت و کميت آن ، قرآن آنها را به پيامبر احاطه داده است. وقتي که پيامبر اسلام به معراج مراجعت کردند ، نماز خواندند و براي هر نمازي 2 رکعت واجب بود . بعد خود پيغمبر 7 رکعت در مدينه اضافه کردند، 1 رکعت به نماز مغرب و نماز ظهر و عصر و عشا را، هر کدام 2 رکعت . اين را مي گويند ولايت تشريحي و همينطور که خداوند مشرع است و قانونگذار و بندگانش چيزهايي را که فرض و واجب مي کند، يا حرام به اشخاصي که قائم مقام پيغمبرند. اين اختيار را خداوند به آنها داده و يک نمونه اش همين بود که عرض کردم. نمونه ديگرش در باب مسکرات است ، که در سه نوبت آيه نازل شده. البته ، به اندازه اي مدت بين آن بوده است. پيغمير اکرم و آنهايي که قائم مقام پيغمبرند، اينها مي توانند نسبت به واجبات و محرمات ، چيزي را کم يا زياد کنند.

ولايت تکويني
قسم دوم ولايت تکويني است ، که انبياء و ائمه با اذن و اجازه خداوند متعال مي توانند در عالم کون و عالم طبيعت، تصرف بکنند. اين ولايت اول ، مربوط به خداوند عالم است و با اذن خداوند عالم، سلسله انبيا و ائمه مي توانند تصرف در اين عالم بکنند. مثلا راجع به حضرت ابراهيم در قرآن مي خوانيم ، که از خداوند سوال کرد : خدايا به راي العين به من بنما که چگونه مرده ها را زنده مي کني ؟ سوال شد از ابراهيم به اينکه ، اولا مگر ايمان و عقيده نداري که ما در قيامت مرده ها را زنده مي کنيم؟ گفت: چرا وليکن مي خواهم به چشم خود کيفيت آن را ببينم . دستور آمد به اينکه 4 پرنده را بگير اينها را سر ببر و بدنهاي آنها را مخلوط بکن ، آنها را بر قله 10 کوه بگذار و سر آنها را بگير و صدا بزن و در قرآن است، که همين وقت بود که صدايشان مي زند و اين قطعات گوشتها به هم متصل مي شد و بعد وصل به سر آن پرنده شد . اين را ما درباره خداوند عالم مي خوانيم ، که يحيي و يميت و اين يکي از چيزهايي است که تصرف مسئله ولايت تکويني است و اول مربوط به ذات اقدس خداوند عالم است و سلسله انبيا و ائمه هم با اجازه خدا اينکار ها را مي کنند ، و راجع به حضرت عيسي مي فرمايد : تو مرده ها را زنده مي کني، اما به اذن من .

تفاوت ولايت خدا با ولايت پيغمبر و امامان
تفاوت بين انبيا و ائمه با خداوند عالم ، اين است که خداوند آنچه که هست از خودش است و از کسي کسب نکرده، وليکن سلسه انبيا و ائمه از خدا کسب کرده اند و با افاضه خداوند عالم است. اين را مي گويند ولايت تکويني و راجع به اين قسم از ولايت که تصرف در موجودات باشد ، ما زياد داريم راجع به خود پيغمبر اکرم ، که شق القمر يکي است و مسئله رد شمس و ديگر اينکه قريش آمدند و از حضرت خواستند به اينکه اگر درخت خرما جلوي حضرت بيايد، ما ايمان مي آورديم و قضايا خيلي زياد است راجع به خود ائمه معصومين هم که داراي اين ولايت بودند ،
اولا تشريعي آن ، اين آيه شريفه اطيعوااله و اطيعو الرسول و اولي الامر منکم ، اطيعوا اله اطيعوم الرسول و اولي الامر آن بعدا شرح خواهيم داد .
ولايت فقهاي جامع الشرايط به اينکه، اولي الامر در مرتبه اول ، خود ائمه معصومين هستند و در مرتبه بعد فقهاي جامع الشرايط . پس آن ولايت تشريحي اول مربوط است به ذات اقدس عالم و اين ولايت را هم به انبياء و ائمه افاضه کرده و دليل آن همين آيه شريفه است و راجع به ولايت تکويني هم قضايايي از خود پيغمبر اکرم راجع به ائمه نقل شده و قضيه راجع به دو نقش شيري را که در اثبات الهداء ، کتاب چند جلدي که توسط آقاي جنتي که عضو شوراي نگهبان ترجمه شده و اين کتاب داراي 3 بخش است . يک نصوصي است که راجع به خود پيغمبر و ائمه است و نبوت پيغمير اکرم و امامت ائمه و بخش ديگرش ، راجع به معجزات آنهاست و آنجا اين معجزه را نسبت به 3 امام مي دهند. يکي حضرت موسي ابن جعفر و حضرت رضا و حضرت هادي. در کتب فقه مثل کتاب مرحوم انصاري هم اشاره به اين مطلب کرده و معلوم مي شود مطلب مسلم بوده است. حالا به يکي از اين 3 نفر امام بوده است يا راجع به هر سه نفر بوده ، اين مسلم بوده است .
معجزات پيامبران جزو ولايت تکويني است
به اين معجزه که ، موقعي امام مورد سخريه واقع شده است حضرت، اشاره کردند به آن دو نقش شير مجسم شده و به امر الهي آمدند و آن مرد ساحر را از بين بردند و بر گشتند به حالت اول، مثل عصاي موسي که آن همه وسايل سحري را که تهيه کرده بودند که قرآن اشاره مي کند، تمام آنها را عصا بلع کرد و بر گشت به حالت اولش . اين را مي گويند ولايت تکويني . و اما ولايت تصرف در اموال و نفوس مردم ، اين اولا مربوط مي شود به خداوند عالم و در مرتبه دوم ، خود پيغمبر اکرم. النبي اولي بالمومنين من انفسهم و آن مقدار اختياري را که خود شخص نسبت به خودش و اموالش دارد ، خداوند مي فرمايد: پيغمبر بر خود شخص اولي است و اختيار بيشتري از او دارد نسبت به نفوس و اموال و اين ولايت را پيغمبر اکرم به امير المومنين و ائمه بعدي داد . پيغمبر ما در غدير خم در بين مردم در مقابل جمعيت زيادي ، اول سوال کرد از مردم ( لست اولي بکم منم انفسکم قالو بلي يا رسول اله) چون نمي توانستند منکر شوند، در غير اين صورت منکر قرآن مي شدند و قرآن تصريح فرمود: حالا که قبول کردند ( من کنت مولا فهذا علي مولاه)

تشريح مسئله ولايت فقيه
خوب اين که مسئله روز ماست و بايد ملت شريف ايران معتقد به او باشند ، آن چيزي که اين کشور را حفظ کرده و ادامه مي دهد به اين جمهوري اسلامي و ان شا اله مي تواند اين انقلاب و اين جمهوري اسلامي را صادر بکند به کشورهاي ديگر، مسئله نقش ولايت فقيه است و اين 3 قسم ولايتي را که ما گفتيم، نسبت به فقها آن قسم اول و دوم را ندارند. يعني: فقيهي هر چند مقامش بالا باشد ، نمي تواند در احکام خدا تصرف کند و چيزي کم کند يا زياد کند. فقيه بعد از اينکه مراجعه مي کند به مدارکي که در فقه به دست ما است که عبارت از کتاب خدا و سنت پيغمبر و اخباري که از پيغمبر اکرم رسيده و از ائمه معصومين و اجتماعات اينها ، احکامي را که در رساله ها براي مردم مي نويسند چيزي است که استنباط کرده و اينها از خودشان حق دخالت ندارند . هيچ ، اگر هم اختلافي بين فقهاست ، در فروعات است و در اثر اين است ، که نحوه استنباطات فرق مي کند در کيفيت و اما اصل احکامي را که اينها در رساله ها مي نويسند ، چيزي است که پس از زحمات زياد از همين مدارک استنباط کرده اند. فقط تفاوتش اين است که، فقهاي اول ، اهل سنت يا قياس هم عمل مي کنند و فقهاي ما خير ، خوب پس فقها ولايت تشريحي ندارند و ولايت تکويني که تصرف در موجود است باشد ، آن را هم ندارند . آني را که مورد بحث روز است ، ولايت فقيه آن قسم سومش است ، هماني که خداوند راجع به پيغمبر اکرم فرمود و پيغمبر هم راجع به امير المومنين ، که تصرف در نفوس و اموال است و اين مسئله ولايت فقيه و نقش آن در اسلام. اين ولايت را که مي گويند معنايش حکومت اسلامي است، چيزي است که اول پيغمبر است ، بعد هم ائمه معصومين. يعني امام صادق و حضرت باقر و حضرت حجت (عج) اينها را به عهده فقهاي جامع الشرايط قرار داده اند .البته نه هر فقيهي . خودشان گفته اند که شما از چه کسي پيروري بکنيد و در زماني که دسترسي به خود ائمه نداريد ، چه کسي از شما بايد حکومت بکند و هر چه را که او حکم کرد، حکم او ، حکم ماست و حکم پيغمبر است و رد آن ، گناه بزرگ است و اين بخشي است خيلي طولاني . يک روايت معروف است که ، حضرت صادق ، راجع به ويژه گي هاي مرجع تقليد بيان کرده: ( من کان من الفقهاء صائنا لدينه). کسي که بتواند خودش را حفظ کند ، سازشکار نباشد ، خودش را نفروشد و دشمن دين خدا نباشد و حافظ دين خدا باشد و لو تا سر حد جان (مخالفالهواه ) ، براي هواي نفس خودش مسلط باشد (مطيع لامر مولا). فرمود: مردم بايد از او تبعيت بکنند و آن وقت است که امام صادق مي فرمايند: همه فقها اينطور نيستند .
مردم بايد حواسشان را جمع کنند و ببينند چه کسي داراي اين چهار ويژه گي است . خود امام صادق فرمود: ( وذالک الفقها ء شيعه ) فقيه است و فقيه شيعه هم هست و ليکن داراي اين 4 صفت نيست و بعضي از محدثين ، که در عروه الوثقي معروف ، حاج محمد کاظم نقل کرده اند و آيت اله حکيم مي فرمايند، که اين اوصاف رهبر را دلالت مي کند، نه اوصاف تنها مرجع تقليد را ، يعني کسي مي تواند مردم را رهبري بکند ، که داراي اين چهار صفت باشد. امام باقر فرمود: ( انظر الي من کان منکم ). نظر کنيد به اينکه هر کدام از شما که احاديث ما را نقل مي کند و ( نظر في حلالنا و حرامنا ) اهل نظر و دقت باشند و ( عرفه احکامنا ) امام باقر فرمودند: من او را در ميان شما حاکم قرار مي دهم و ( واذا حکم فاليرصوا بهي حکما ) شما بايد او را به عنوان حاکم در اسلام بپذيريد . بعد فرمود: اگر هر آينه او حکمي کرد و شما رد کرديد حکم او را ، رد حکم او، رد حکم ائمه است و رد حکم پيغمبر اسلام است و در حد شرک به خداوند متعال است . يکي از حضرت سوال کرد: در زمان غيبت، وظيفه مردم بر حسب الهي شان چيست ؟ حضرت با اين عبارت بسيار جالب ( فاما الحوادث الواقعه )، به تدريج شما وظيفه خودتان مي دانيد. ( فارجعو فيها الي روات احاديثنا ) رجوع به اشخاصي کنيد که مي گويند: قال رسول اله ، قال الباقر ، قال الصادق وکساني که اخبار ما را براي مردم تشريح مي کنند ، آنها را من در ميان شما حجت قرار دادم ، يعني شما در مقابل فرمان آن کسي ، که ما او را نماينده خودتان قرار داديم ، در مقابل مخالفت او ، شما عذري نداريد و فرمود به اينکه: من آنها را حجت خود قرار دادم بر شما ، اين عبارت را بايد تجزيه و تحليل کرد و آن ، اين است که فرمود: ( فانهم حجتي عليکم و ان حجت اله عليکم ) و من حجت هستم براي علما ، علما چه وظيفه اي دارند ؟ گفتند : ( العلماء ورثه الانبيا) يعني چه ؟ حضرت ابراهيم چه کرد ؟ با يک دنيا بت پرست مبارزه کرد، محکوم شد . بله اينکه در آتش بياندازندش، اما دست از کارش بر نداشت. در مقابل يک دنياي بت پرست قسم خورد بذات اقدس ، موقعي که شما از شهر بيرون رفتيد ، او تمام بتها را در هم مي شکست . حضرت موسي تنها با يک عصا در مقابل فرعوني که مي گفت: ( انا ربکم ولاعلي ) خداي بزرگ شما هستم ، به خود موسي مي گفت، به اينکه اگر غير از من، خداي ديگري را بخواهي اتخاذ بکني ، من تو را در زندان مي انداز 


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان اصفهان ,
بازدید : 296
[ 1392/04/20 ] [ 1392/04/20 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,662 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,354 نفر
بازدید این ماه : 6,997 نفر
بازدید ماه قبل : 9,537 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک