فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

علي خانزادي

 

شهيد علي خانزادي در هفتم مرداد ماه سال 1338 ه ش در روستاي هلشي دربخش ايوان استان ايلام از پدر و مادري مومن چشم به جهان گشود. او از همان آغاز طفوليت تحت تربيت والدين با ايمانش قرار گرفت و تحصيلات ابتدايي را در همان روستا به پايان رساند و بعد وارد دوره متوسطه شد.به دليل محروميت ونبود مدرسه درآن روستا شهيد خانزادي براي ادامه تحصيل به شهرايوان آمد. پدرش فاقد زمين کشاورزي بود و از راه کار کردن براي ديگر کشاورزان و زمين داران آن روستا خرج خانواده چند نفري را بدست مي آورد .شهيد علي خانزادي براي اينکه پدرش را کمک کند در دوران تحصيل که مجبور بودبين شهر و روستا دررفت و آمد باشد ، سعي مي کرد کمتر خرج کند تا به پدرش فشار کمتري ازنظراقتصادي وارد شود .او راضي بود زندگي را به سختي بگذراند و مجبات درد سر والدينش را فراهم نسازد .بعد از به پايان رسانيدن دوره متوسطه ،براي اينکه هزينه هاي پدرش کمتر شود بقيه تحصيلاتش را در آموزشگاه بهداري استان ايلا م وبا بهترين معدل به پايان رسانيد .او در تاريخ 25 /10/1356 وارد پادگان شدتا دوران خدمت سربازي را پشت سر گذارد. بعد از طي کردن دوره ي آموزشي در بهداري صالح آباد مشغول خدمت شد. مبارزات مردم ايران بر عليه حکومت ستم شاهي شدت گرفته بود وشهيد خانزادي به فرمان امام خميني(ره)که دستورداده بود سربازان از پادگانها فرار کنند از پادگان محل خدمتش فرار کرد و به سوي شهرايوان رفت. حدود يک ماه به پيروزي انقلاب مانده بودوشهيد خانزادي به فعاليتهاي مبارزاتي اش شدت بخشيده بود.او در شهر هر کس را مي ديد مخصوصا نسل جوان را به اسلام و دستورات اين آيين مقدس راهنمايي مي کرد .تا مي توانست عليه رژيم ستم شاهي مبارزه مي نمود و بين دوستان نوارهاي مذهبي و کتاب هاي جديد توزيع مي کرد .اوفقط به فکر مبرزه با حکومت ظالم شاه نبود بلکه کارهاي اجتماعي از قبيل کمک به مستمندان وافراد محتاج را نيز با جديت انجام مي داد. هر کس را مي شناخت که به چيزي احتياج دارد تا مي توانست خودش حاجت اورا بر آورده مي کرد و در غير اين صورت از ديگر برادران مذهبي کمک مي گرفت. علي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سا ل 1357مجددا در بهداري ايوان مشغول به کار شد.او باز هم مانند هميشه يار مستضعفان و بيچارگان بود اما هميشه پيش دوستان مي فرمود دوست دارم در سپاه خدمت کنم زيرا سپاه نهاد انقلابي است . هر چه قدر اطرافيان مي گفتند خدمت در حکومت اسلامي در هر جا باشد خدمت به اسلام است او قبول نکرد .شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران در سا ل 1359 نقطه آغازي بود بر حماسه آفريني هاي اين فرزند بزرگ ايران.ا و پيوسته در سپاه و بسيج به جبهه ها کمک مي کرد و سر انجام در سال 1360 با اينکه تازه ازدواج کرده بود از بهداري خودش را به سپاه پاسداران منتقل نمود .ابتدا در بيمارستان شهداي ايلام مشغول به خدمت شد با اين حال در تمام عمليات جنوب و غرب تا حدي که به او اجازه مي دادند شرکت مي کرد و پيوسته در خط مقدم جبهه بود. بعد از چندي به عنوان مسئول بهداري تيپ امير المومنين(ع)سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به کار خود ادامه داد .با اينکه داراي زن و يک پسر بچه و پدر و مادر پيري بود اما پيوسته مي گفت :اي کاش من هم مانند فلان برادري که شهيد شد، شهيد شوم .او با اين همه مسئوليت براي حراست از حريم اسلام از همه آنها و حتي از جان شيرين خود گذشت .
فعاليتهاي سياسي شهيد قبل ازانقلاب:
- مبارزه با رژيم ستمشاهي :از طريق توزيع اطلاعيه و نوار کاست حضرت امام(ره) و آگاه ساختن جوانان با بحث و گفتگو و تشکيل جلسات متعدد در قالب کلاس قرآن و احکام اسلامي در آن جو خفقان واستبدادي حکومت شاه.
- ارتباط با روحانيت مبارز و گرفتن اطلاعات مورد نياز در خصوص فعاليتهاي انجام شده.
- فرار از خدمت سر بازي از پادگان به دستور امام خميني (ره)
- شرکت فعال در راهپيمايي و تظاهرات بر عليه رژيم شاه
فعاليتهاي شهيد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي:
- شرکت فعال در جلسات مذهبي :سخنراني.
– تشکيل کلاس قرآن و احکام و نماز جمعه و جماعات.
- تشکيل صندوق قرض الحسنه شهداي ايوان جهت کمک به محرومين و خدمت.
- پيروي از بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران امام خميني(ره).
- حضور مستمر در جبهه هاي حق عليه باطل بعنوان بسيجي وپاسدار
- وارد شدن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بعنوان پاسدار و پذيرفتن مسئوليت بهداري سپاه ايلام
- جمع آوري کمکهاي مردمي و توسعه بهداري شهداي ايلام
- پذيرفتن مسئوليت بهداري تيپ حضرت اميرالمومنين(ع)سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
- جمع آوري کمک هاي مردمي و ساختن اورژانس در امير آباد مهران جهت مداواي مجروحين جنگي.
- جمع آوري کمکهاي مردمي جهت به اتمام رساندن مسجد صالح آبادو نهايتا پر کشيدن ونوشيدن شربت شهادت که آرزوي او بود .او سر انجام در روز شنبه 5/8 /1363 در امير آباد مهران به درجه رفيع شهادت نائل آمد و رسا لت حسين گونه اش را به انجام رسا ند .
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ايلام ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد

 

وصيت نامه
بسم الرحمن الرحيم

به نام خداي ابراهيم(ع) و با سپاس به در گاه پروردگار محمد(ص) و علي(ع) وسيدمظلومان حسين(ع) وبا سلام به نايب بر حق ولي عصر(عج) امام خميني.
برادران و خواهران عزيز هميشه از امام اطاعت کنيد و گفته ها و رهنمود هايش را بدون چون و چرا به کار ببنديد که او چيزي نمي گويد مگر آنکه از اخبار و احاديث ائمه اطهار عليهم السلام استفاده کرده باشد .اي امت مسلمان ،هميشه يارو ياور روحانيت اصيل و مبارز باشيد و همواره از نهادهاي انقلابي از قبيل سپاه و بسيج و جهاد سازندگي پشتيباني کنيد .زيرا آنان هيچ هدفي جز پيشبرد انقلاب و به ثمر رساندن آن ندارند .جهاد اکبر يعني جهاد با نفس را فراموش نکنيد و در پيروزيهايي که نصيبتان مي شود مغرور نشويد .زيرا غرور و ريا نفس عمل انسان را هر چند خالص و براي خداهم باشد تباه مي کند .فرزندان خود را به سوي جبهه روانه سازيد و به آنان هدف اين جنگ را که نابودي کفر و اضمحلال متجاوزين به حقوق مسلمانان است ،ياد آوري کنيد .
پدر و مادر عزيزم هميشه امام را دعاکنيد و از خدا طول عمر و سلامت او را بخواهيد و براي پيروزي رزمندگان و خواري دشمنان به در گاه پوردگار بي نياز نيايش کنيد .در اين زمان اگر مسلماني کنار بنشيند و نظاره گر صحنه باشد يقينا به خون اين همه شهيد خيانت کرده است .از مادر رنجديده و زحمت کشيده ام پوزش مي خواهم که نتوانستم در عمر کوتاه خود ،حق او را ادا کنم .از خداوند مي خواهم که به او اجر فراوان و پاداشي در خور شان خود عنايت فرمايد .
اگر يادتان باشد وقتي نزد شما بودم ،هميشه مي گفتم جهان رفتني است ،چه پنج سال انسان عمر کند چه پنجاه سال ،بايستي به فکر جهان ديگر باشد و سعي کند از اين دنيا توشه و ذخيره اي براي آخرت خود دست و پا کند . آنچه مسلم است ،شهدا و صالحين هستند که با توشه اي که مورد قبول حضرت حق است به پيشگاهش راه مي يابند و نيز از شما مي خواهم که چهار برادر ديگرم را نيز به گونه اي که مرا پرورش داده ايد تربيت کنيد تا دوستدار خدا و علاقمند به خصوصيات اسلام باشند .براي اين منظور کتابهاي مرا در اختيارشان بگذاريد و توصيه کنيد که آنها را بخوانند .تو اي همسر مهربانم ،اگر نتوانستم براي تو شوهر خوبي باشم از تو معذرت مي خواهم .درست است که ما بيشتر از سه ماه کنار هم نبوديم ولي دامادهايي فقط يک روز با همسر خود زندگي کرده بودند و شهيد شدند .البته چون دو برادر تو شهيد شده اند ،سنگيني غمت را احساس مي کنم ،اما بدان که هر چه غم سنگين تر باشد و انسان در برابر آن ايستادگي کند و صبر و شکيبايي پيشه سازد، اجر و ثوابش نزد پروردگار بيشتر است . تو بايد موقعيت اسلام و کشورمان را درک کني و وضعيت مرا نيز در نظر داشته باشي که علاو بر مسئوليتي که نسبت به دين و کشورم دارم ، با رسالتي که از شهدا بر دوشم نهاده شده بسي سنگين تر مي نمايد .پس از تو مي خواهم که همچون کوه در برابر سختي ها و مصائب مقاوم و استوار باشي و استقامت کني و پيام خون ما و مظلوميت شهدايما را به گوش جهان برساني و جوانان ديگر را اگر خوابند، بيدار کني و به سوي جبهه ها روانه سازي .ضمنا راضي نيستم بيش از چهل روز برايم سياه بپوشي .
والسلام علي خانزادي

 

 

خاطرات
همسر شهيد :

شهيد علي خانزادي مردي خوش اخلاق ،خوش بر خورد ،مومن ،متدين و وارسته بود. او به تبعيت از مولاو مقتداي خويش حضرت علي (ع) به مستمندان و يتيمان کمک مي کرد. با توجه به اينکه خود از خانواده اي ضعيف بود ليکن آنچه را که داشت به طور مساوي بين خود و مستمندان تقسيم مي نمود. ما در طول مدت زندگي مشتر کمان همديگر را کمتر مي ديديم .زيرا او بيشتر عمرش را در جبهه مي گذراند و حتي فرزندش او را زياد نمي شناخت چون کمتر به منزل مي آمد . در يکي از شبها که حالم بد بود به ايشان سفارش نمودم اگر من مردم ،مرا در پايين پاي شهيد مهدي دفن کنيد . در جواب با خنده گفت: نه خير اشتباه شما همين است .اولين نفري که پيش شهيدان مهدي و کريم مي رود من هستم و پايين پاي شهيد مهدي جاي خودم مي باشد .لازم به ذکر است که از سا ل دوم دبيرستان او وشهيدان کريم و مهدي همراه و همه جا با هم بودند و در زمان شهادت آنها خيلي ناراحت بود که چرا از آنها جا مانده .بعد از شهادت آنها ديگر نتوانست در محل خدمت خود در بهداري ايلام بماند و به طرف جبهه شتافت و به طبق گفته خودش اولين نفري که به شهيدان ملحق گشت او بود، در حالي که خندان و شاداب به استقبال شهادت رفته بود .زمان دفن چهره اش شاد بود و تبسمي از شادي بر لب داشت .اوشادبودکه از ديگر برادرانش عقب نمانده است و به آنان ملحق گشته است .

برادر شهيد:
چند روز قبل از عمليت والفجر 5 در سال 1362 در منطقه چگونه .تعدادي از نيروهاي بسيجي شهرستان ايوان تجهيز و از طرف سپاه پاسداران به منطقه ششدار منتقل شدند تا بعد از سازماندهي به جبهه جنگ اعزام شوند .در آن عمليات علاو بر تيپ امير المومنين (ع)ايلام تيپهاي نبي اکرم (ص) ازکرمانشاه و انصار الحسين(ع) نيز از همدان شرکت داشتند و شهيد علي خانزادي علاو ه بر مسئوليت بهداري تيپ امير المومنين(ع) ،مسئول هماهنگي بهداري هاي اين سه تيپ را هم بر عهده داشتند .
روز بعد از اعزام بچه ها از طرف دشمن شايعه اي در شهرستان ايوان پخش گرديد مبني بر اينکه از نيروهاي اعزامي از ايوان به عنوان خط شکن استفاده مي کنند که باعث نگراني در بين خانواده هاي بچه هاي رزمنده شد ومردم با شنيدن اين شايعه سراسيمه به منطقه ششدار رفته و از رفتن بچه ها ممانعت کردند و اغلب آنها را به منزل بر گرداندند .
در آن جمع سراسر عشق و صفا ،همراه با شهيد خانزادي که نو جواني 16 ساله بود حضور داشتيم .به طبع پدر ماهم که کهنسال بود با شنيدن اين شايعه و نگران از اينکه هر سه ما به جبهه مي رويم به ششدار آمد و اصرار داشت که هر سه باهم در عمليات شرکت نکنيم و بايد دو نفر از ما به خانه بر گردد .علي با آن عظمت روح که خطر استکبار را حس کرده بود با لحني شيوا و با بر خوردي لطيف و زيبا اما استوار و ثابت قدم گفت :پدرجان اي کاش ده پسر داشتيد والان خالصانه دراين جنگ عليه دشمنان اسلام شرکت مي کردند .
پدر جان الان اسلام در خطر است و شما نگران ما هستيد ؟همه ما فداي اسلام ،همه ما فداي امام و رهبر ،شما هم با ما به جبهه بيا تا در اين عمليات شرکت کنيم .
پدر که استواري پسرش را ديد گفت :پسرم من پيرمردي افتاده هستم ،چه کاري از دست من بر مي آيد جز اينکه باعث زحمت شما هستم .
شهيد فرمود شما در پشت جبهه بمان و به بچه هاي ديگر کمک کن .
پدر هم با افتخار و سر بلندي تمام ما را تا ايلام بدرقه کرد و در عمليات والفجر 5 شرکت کرديم و سپاه اسلام پيروز مندانه اين عمليات را پشت سر گذاشت .

 


مقدس ترين آرمان
خدا را سپاس بيکران مي گويم که در رحمت جهاد را بر من گشود و جرات داد تا از مرگ نهراسم و زنده مرزوق نزد او بمانم و من با نگاشتن چند کلامي به عنوان وصيت آماده مي گردم تا به معناي تام کلام ،سرباز راستين اسلام باشم .اما در چنين لحظه اي که يک سرباز همه چيز را از صفحه وجودش پاک مي کند ،تنها يک جلوه و يک پيام حيات بخش در خاطرش نقش مي بندد و آن را با اين پيام آشکار مي سازد که تو اي پدر ،و مادر و دوست و آشنا آگاه باش که تاکنون من مرده بودم و در اين لحظه هاي آغاز جهاد و شهادت احساس مي کنم که زنده مي شوم .من زندگي غرور آفريني را در پيش روي دارم و خوب مي دانم که چون خون من برگي از درخت پاک اسلام را رنگين سازد ،بي نهايت شاد خواهم شد .آري مرگ حق است .پس چه بهتر که شهادت باشد .
فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم علي القاعدين
خداوند مجاهدين به مال و جانشان را بر نشستگان برتري بخشيده است .
هنگام ستيز با کفر ،تزکيه و پالايش روح انسان را مي توان در خلوص و از جان گذشتگي مجاهدين راه فلاح بعينه ديد . آناني که از همه چيزشان دل کنده و قله هاي شکوهمند آزادگي را پيروز و مهاجر وار ره سپردند .بزرگ مرداني که به دور از تمام زد و بندهاي سياسي خالصانه شهد شهادت را نوشيدند و پاسداري از کيان اسلام و قوام اسلام را با هر آنچه در توان داشتند به اثبات رساندند .استکبار جهاني تنها روزي به اشغال دوباره ايران و سلطه مجدد در اين کشور موفق خواهد شد که سينه ستبر جوانهاي انقلاب اسلامي آماج گلوله هاي سر بين او شود و ديگر مسلماني در اين مرزو بوم نباشد ،وگر نه تا لحظه اي که گلوله علي اصغري فرياد دارد و زينبي در پشت جبهه ها به قيام ايستاده است پيام خون حاميان قرآن از ساق دستهاي روئيده در خون شهيدان جاويد اين سرزمين پرواز کرده و اوج پيروزي را نويد خواهد کرد .
بهر حفظ دين اسلام مبين
جان به قربانيم در ميدان جنگ
بهرحفظ زادگاه خويشتن
ما شتابانيم در ميدان جنگ
تنها شهادت مي تواند مرا سيراب کند .من مرگ با عزت را بر زندگي پر ذلت ترجيح مي دهم .
قال علي (ع) :خوضو االغمرات الي الحق .خود را در درياي مشکلات و حوادث فرو بريد .خودتان را کنار نکشيد که ناظر جريانات و حوادث باشيد .
دنيا درياي عميق و ژرفي است و مردم شناوران در اين دريا هستند اگر مي خواهي که غرق نشوي و با انسانيت خود بيگانه نشوي بايد تقواي الهي در ياي مسير کشتي تو باشد .تنها با اين کشتي است که مي توان از اين دريا به سلامت گذشت .احساس و اعتقاد به حضور خدا در تمام صحنه ها و لحظه ها با انسان ،ضامن اميدواري و پشتکار و صميميت و گرمي و مايوس نشدن در اين مسير است .اين نگرش کلي اسلام نسبت به مشکلات زندگي است .
صد بار بدي کردي وديدي ثمرش را
نيکي چه بدي داشت که يک بار نکردي
جنگ صحنه خاطره هاست و عرصه بروز حادثه ها و رويداد هايي که ايمان جوشان ،و خروش شب شکن رزمندگان مي آفريند و به راستي چه تعبير زيبايي امام از جنگ فرمودند :جنگ جوهره انساني را بروز مي دهد .اينجا نمايشگاه شهيداني است که عاشقانه ،صادقانه و مردانه جان مي بازند .اينجا پر شکوه ترين خاطره ها ،زيبا ترين صحنه ها در فواره خون شهيدان در انفجار مغز ها ،از هم پاشيدن قلبها وله شدن استخوانها به نمايش در مي آيد .از چه بگويم از شناور شدن پاسداران در خون در لحظه سجود ،از نگاه هاي پرواز و سکوت ،از گفتگوي لحظه هاي آغاز عمليات که شهادت ،نه به صورت مسئله به ذهن مي آيد ،بلکه با گوشت و پوست و خون لمس مي شود .از لحظه اي که نوجوان سيزده ساله نارنجک مي بندد و زير تانک مي خوابد .آنجا ،ما در حضور دايم خاطره هاييم .اصلا حضور در صحنه جنگ بزرگترين خاطره است .ملت ما ،يلدايي بلند و سدهاي سياهي را پشت سر گذاشته و در روشنايي صبح انقلاب فرصتي يافته تا خود را بيابد و بشناسد .
ملتي که تازيانه ها خورده ،محروميت ها کشيده و در زنداني به وسعت سرزمينش با ديوارهايي از استخوانش زيسته است .اين ملت از شبستان انجماد قرون سر بر آورده و آفتاب توان بخش و حرکت آفرين اسلام را با همه وجود حس کرده است .ملت ما بر قانون حاکم بر تقسيم بندي هاي جهاني تاخته و به شرق و غرب ،نه !گفته است. بشريت را به تجربه جديدي فرا خوانده است :نه شرقي نه غربي جمهوري اسلامي .ملت ما به جهان ،درسي نو،آموخته و آن درس اين است که بي تکيه گاه مادي مي توان زيست و بي اجازه قدرتها مي توان نفس کشيد .امروز اين ملت مشعلدار است .راهگشاست ؛بت شکن است ؛ارزش آفرين است .
مسئوليت امروز ملت ،پاسداري از اين مشعلي است که با خون بيش از صد هزار شهيد مي سوزد و نور مي افشاند .اين مشعل را وحدت ما ،مکتب ما ؛رهبرمان به دستمان داده است و اين سه اصل ،عوامل سياسي ايجاد انقلابند .امروز هر ناله اي از هر نايي که بر خيزد و تفرقه سازي کند ،امروز هر کسي که از خط مستقيم امام سر بر تابد ،در حقيقت انقلاب را و همه خونهاي جاري را به بازي گرفته است .
مسئوليت امروز در زمين انقلاب پاشيده شود ،بهار سبز فردارا سبز تر و شاداب تر خواهد ساخت .
خانواده من در پدر و مادر و برادران و... خلاصه نمي شود .ذهن هاي حقير و کوچک در حصار تنگ خانواده محدود مي شوند .امروز هر جواني که در خون مي تپد برادر من است و در زلال هر اشکي که بر چهره اي نقش مي بندد مادر خويش را مي يابم .من وقتي شب ،در جبهه و در بارش باران گلوله هايي بر زمين مي نگرم ،جنگلي را مي بينم که به سوي آسمان بر آمده و دعا مي کنند ،دست همه مادران را .امروز وقتي به جبهه مي آييم .زنان رهگذر ،ما را همچون فرزندانشان با نگاه بدرقه مي کنند .من در غذا و ديگر امکانات جبهه همواره اثر انگشت خواهران و برادران خود را مي يابم .آدرس خانواده من ،خانه آن پيرزن روستايي است که دوازده تخم مرغ يعني تنها سرمايه اش را به جبهه مي فرستد .آدرس خانواده من ،خانه آن بانوي ناشناسي است که حتي پولي را که براي خريد کفش اندوخته براي سربازان جنگ مي فرستد .آدرس من ايران است ،من خانواده اي به وسعت جهان دارم .قلب من پيش آنهاست و قلب آنها پيش من .سنگر من خانه آنهاست و خانه آنها سنگر من .مهم اين نيست که چقدر فاصله داريم ،مهم اين است که قلبها به خاطر هم مي تپد .چه بسا خانواده هايي که افرادش در کنار همند ،اما با هم بيگانه اند .سلام من را به خانواده ام به اين خانواده بزرگ برسانيد .تنها پيامم سپاس کوچکي است به روح بزرگشان .با سلام بر تمامي شهيداني که در راه اعتلاي کلمه حق برقراري حکومت عدل اسلامي اسوه و نمونه تاريخ بشريت و به ويژه امت اسلامي ايران شهيد گرديده اند و با تشکر از الطاف و محبتهاي خالصانه و خدا طلبانه شما عزيزان که با ارسال پيامتان و با نثار خون تان ما را مورد تفقد قرار داده ايد .متشکرم از شما ياد شما گرامي و روح شما شاد و راه شما مستدام باد .اسلام و پيروزي آن احتياج به فداکاري و خون دارد و اين بدني را که خداوند به ما عطا کرده چه بهتر که در راه او از دست بدهيم .عشق به شهادت تمام وجودم را مي سوزاند. من نمي توانم تحمل کنم که برادرانم شهيد شوند و من زنده بمانم .امام حسين (ع) مي فرمايد :من مرگ در راه عقيده را جز رستگاري نمي بينم و زندگي با ستمکاران براي من جز ذلت و خواري نيست .شهيد کسي است که شهادت را با تمام آگاهي و شعور انقلابي که از مکتب حيات بخش اسلام الهام گرفته انتخاب مي کند و با نثار خون خويش و تمام هستي اش حقانيت الله را گواهي مي دهد .شهيد کسي است که مرگ سرخ را براي رهايي از زندگي سياه ذلت بار انتخاب کرده است در هر روز و هر جا يي يک حق است و هر چيز جز آن باطل وتنها يک راه درست است و هر راهي جز آن بي راه و هر جا کربلا ...و هر روز عاشورا است .
با گامم هايشان که استواري کوهها را فرياد مي کشد .با سرهاي سرخشان که شاخسارهاي گلشن زندگي را تفسير مي کند و با دستهاي پرتوان و عاشقشان که خورشيد را سرود خوانان به پيشواز مي رود ،و با دوربين چشماي هميشه خود کار که نه ،خدا کارشان ،دشمنان وطن اسلامي را درهر کجاي خاک به تير مي دوزد و در يک کلمه با قلبهايشان که تاريخ انسانيت را ،جمهوري اسلامي را تپيده است ،در جبهه بزرگ نبرد ايستاده اند و باد بان کشتي وجودشان را که مجاهده در راه خداست بر فراز جغرافياي خاک گشوده اند و باران توپ و طياره و تگرگ بمب و خمپاره را به جان پذيرفته اند ،تا درهاي بهشت را با فواره هاي خونشان و سرهاي بريده شده شان و دست هاي قطع گرديده شان ،کليد شوند .کليدي از جمهوري اسلامي .
اين مجاهدين راه خدا و اين زجاجه هاي پيکار ،بر سراي بهشت به اطراق نشسته اند و در تيره ترين شبها ستاره هاي نوراني را در نماز هاي شان بيتوته کرده اند .نفس براي رضاي خدا مي کشند و زبان به آفرينش کلمات نمي گشايند مگر اينکه «خلق آدم علي صورته »را در رابطه با فطرت آغازين خويش و «نفخت فيه من روحي »باور کرده باشند .و نيز اين اولين جبهه اي نيست که چنين مقاوم و نستوه در برابر آن همه سلاح و لشکر نابرابر ،با شکوه ترين حماسه ها و عظيم ترين روح هاي خدايي را ارمغان خاک سرد مي نمايند .اين تصور روشني از همه جبهه هاي حق عليه باطل است که در خاک ،انسان را به افلاک عروج مي دهد و آنچه که انسان براي آرمان مقدسي چون استقلال ،آزادي و جمهوري اسلامي ،به رهبري خميني بت شکن مي جنگد ،شهادت افتخار است و افتخار آفرين .
در ره منزل ليلي که خطر هاست به جان
شرط اول قدم آن است که مجنون باشي
پيش به سوي دشمن خونخوار !تيز تکان زمين مقدس جنوب در ميان خون و آتش پيشروي را تا پيروزي ادامه خواهيد داد و سخن امام را فرياد مي کشيد ،که نهضت ادامه دارد ،حتي اگر شب و روز بر ما گلوله بارد .اگر هزار گلوله توپ به سر ما فرود آيد .اگر ترکش هاي خمپاره دشمن وادارمان کند که بر زمين گرم بوسه زنيم .اگر براي اختفا از چشم دشمن مجبور باشيم دهها متر در زير آبهاي تلخ و شور شنا کنيم ،از حرکت و پيشروي به قلب دشمن باز نخواهيم ايستاد .آزرده خاطر مباش اي دخترک معصوم ،اي آواره معصوم که در پشت سيمهاي خار دار ذره ذره وجودت آينده را فرياد مي کشد. به زودي برادران تو که پيمان بسته اند ،به بهاي خون از شرف خويش دفاع کنند، تو را به آينده اي که به آن چشم دوخته اي رهنمون خواهند شد .برادر !کوههاي سر به فلک کشيده ،بيابانهاي خشک و صحراهاي داغ را پشت سر بگذار و بر دامن کبرياي قله اي پيروزي اسلام بر کفر ،غريو الله اکبر سر ده ،چه افتخاري با لا تر از اين .پر توان باد دستهاي آهنينت !نيرومند با د بازوان در خدمت ايمانت !شهيد قلب تاريخ است .شهيد يعني شاهد صدق حضور فعال خيل عظيم مومنان در صحنه نبرد .شهيد يعني ناجي انسانيت از بند هاي عفن ماديت .شهيد يعني رهگشاي انسان به عالم قدس وابستگي به خدا و شهادت راه پايان بخشيدن به تمامي ذلت هاي دنيوي براي ماندن انسان در عزت است .
«بکشيد ما را ملت ما بيدار تر مي شود » (امام خميني ) .
امروز به ميمنت تولد دوباره اسلام در پرتو انقلاب اسلامي ايران ،جنگ تا پيروزي نهايي ادامه خواهيم داد ،و به ياوه ها و کمکهاي بي دريغ شياطين کوچک و بزرگ به صدام کافر اعتنا نخواهيم کرد ،و ترس و هراسي به دل راه نخواهيم داد تا خاک وطن را از سر دوستي و نيز براي برپايي قسط و عدالت بگشاييم ؛و آنگاه از اين رهگذر اسلام به عنوان يک الگو و نمونه و اسوه اي حسنه به تمامي بشريت معرفي گردد .زيرا که در تربيت صحيح اسلامي انسان يک موجود فرد گرا نيست ،بلکه در راه احقاق حقوق انساني و استقرار جمهوري اسلامي حاضر است حتي از همه شخصيت و عواطف و در يک کلمه از هستي خود بگريزد تا حضور خدا را به نماز ايستاده باشد .در همين رابطه است که از آغاز اين جنگ تحميلي هر کس به گونه اي خواسته است طبل سازش و صلح تحميلي را به صدا در آورد ،با خشم سرخ و انقلابي رزمندگان جبهه و مردم غيور پشت جبهه ها روبه رو شده است .
هر چه ارابه انقلاب در جاده پر پيچ و خم حادثه ها جلوتر مي رود ،اين احساس در درون يکايک ما شعله ور تر مي شود که سپيده اسلام از افق تاريخ دوباره سر زده و ارزشهاي الهي در متن جامعه ما دوباره جان يافته است .با توجه به اين روح جديد که در کالبد جامعه ما دميده است تمام وقايع و حوادث چهره تازه اي پيدا کرده معني و مفهوم تازه اي مي يابند .دستورات قرآن هميشه همچون خورشيد است که نورش در هر زمان و هر مکان يکسان است و موجودات به قدر نياز خويش ازآن بهره مي گيرند .اکنون نيز چنان اين حقيقت مصداق پيدا کرده است که گويي همين امروز نازل گشته است .ولي لياقت مي خواهد ،آمادگي لازم است .روسيا هي ها و قلبهاي آلوده که با حجابهاي ظلماني پوشيده است اين معاني و حقايق روحاني را نمي تواند درک کند .
بايد اين حجابها پاره گردد واين پرده هاي تاريکي که بر قلبهاکشيده شده و مانع وصال الي الله گرديده از ميان برود تا بتوان در مجلس نوراني و با شکوه الهي وارد شد .
امام خميني
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خورا نکشند
گر عاشق صادقي زکشتن مهراس
مردار بود هر آنکه او را نکشند
سردارشهيد حسن امام دوست

 

 

بسترهاي فرهنگي ايثار وشهادت
مساله مشارکت، ايثار و شهادت، يک عمل، فعل و رفتار انساني است که در ظرف معاني اي که انسان با آنها انس دارد و در حوزه فرهنگ و زندگي فردي و اجتماعي او حاضر است، شکل مي گيرد. در اين صحبت سعي مي کنيم اين امر را در قالب دو فرهنگ، به صورت مقايسه اي تقديم کنم.
فرهنگ هايي که امروز به صورت قطب هاي تمدني در رقابت با همديگر قرار گرفته اند، يکي در دنياي غرب و ديگري در دنياي اسلام است. در درون فرهنگ لايه هاي مختلفي وجود دارد و رفتار و اعمال انسان که در پايين ترين بخش فرهنگ و در افق تمدن بروز و ظهر پيدا مي کند، ريشه در همه آن لايه ها دارد. عميق ترين لايه هاي آن، معاني هستند که در مرتبه بعد به صورت هنر و ادبيات تمثيل پيدا مي کنند و در نهايت به صورت فعل و رفتار اسوه هاي فرهنگي تجسم مي يابند و مسأله مشارکت، مسأله ايثار و اوج ايثار که شهادت است، در درون هر فرهنگي از همين زمينه ها بهره مي برد. در دنياي مدرن که ابتدا بحث را در اين محور به انجام مي رسانم يک معاني خاصي در حوزه هستي شناسي، انسان شناسي و حتي مباني معرفت شناختي دارد که سر سلسله اين حرکت به اين ابعاد باز مي گردد. انسان و عقلانيتي که در آنجاست، يک تعريف ويژه اي را براي انسان و جهان به دنبال دارد و انسان در يک هستي طبيعي و دنيوي مورد نظر قرار مي گيرد و به محاسبه گذاشته مي شود و عقلانيت در همين چارچوب هدفمند کار مي کند و کنش و رفتار ديگران بايد در همين چارچوب معنا پيدا کند. اگر از خودگذشتني وجود دارد، در ازاي پاسخي است که در همين فضا بايد شکل بگيرد و پيدا شود و لذا آنجا بيشتر نوعي تعامل و مشارکت است. تعريفي را که (هابز) از انسان مي دهد، در فضاي انديشه سياسي دنياي غرب به صورت مختلفي تداوم پيدا مي کند؛ انسان ها ،گرگهايي هستند که مراقب همديگر مي شوند و بالاخره بايد با يک نظم بيروني در محاسباتي که دارند، تعامل کنند. اين حوزه عقلانيت، بيش از اين کشش ندارد و اگر انساني بخواهد از خود بگذرد و به نفع ديگري ايثار کند، اين گونه رفتار را اگر بخواهد انجام دهد، در چارچوب عقلانيت مدرن، تفسيرپذير نيست و بايد نوعي فريب يا نوعي تقلب باشد. در انديشه( دور کيم) مي بينيم وقتي او مي خواهد از خود گذشتن را تفسير کند، در رقابت دو نفس از آن ياد مي کند؛ يکي نفس خود انسان و يکي هم وجدان جمعي است. وقتي که انسان ايثار مي کند و به صحنه شهادت گام بر مي دارد، او اين را چيزي بيش از خودکشي ياد نمي کند و براي خودکشي اقسامي را مي شمرد. او از اين خودکشي هايي که در صحنه ايثار شکل مي گيرد با عنوان خودکشي دگر دوستانه ياد مي کند، اما اين خودکشي چيزي جز حاصل غلبه آن وجدان جمعي و قاهريت آن نسبت به وجدان خودي نيست و اين نوعي تقلب است که دارد رخ مي دهد. البته اين گونه نيست که در درون فرهنگ غرب از خود گذشتن نباشد، اما آنجايي که عرصه از خودگذشتن به نفع ديگري است، ديگر عقلانيت حضور ندارد و نوعي جنون است. ادبيات رومانتيک است که احياناً اين فضا را تشويق و تفسير مي کند و هيچ راهي به منطق ندارد و کنشهاي اجتماعي که اين گونه ايثارگرانه شکل مي گيرد، در حوزه نوعي سازماندهي و رهبري اين را ظاهر مي کند که ماکس اوبراين تيپ و الگويي که براي اين نوع رفتار نام مي برد، تحت عنوان رهبري فرهمندانه و کاريزماتيک ياد مي کند. در رهبري فرهمندانه، عقلانيت نيست، بلکه همان ايثار و از خودگذشتن است و مردم تحت جاذبه يک عشق و توجهي که به يک نقطه خاصي دارند، حرکت مي کنند و رهبر، نقطه تمرکز همان توجهات است، اما به هيچ وجه هويت عقلاني براي آن نيست و قابل پيش بيني و دفاع هم نيست.
دنياي غرب همه انحاي کنش را تجربه کرده است؛ هم کنشهاي عقلاني خودش را و آفت هايي که در درون آن است و هم کنشهاي ايثارگرانه خودش را؛ دو جنگ اول و دوم حاصل حضور اين نحو کنشها بود که رخ داد. دو جنگي که چيزي حدود صد ميليون کشته در تاريخ بشر باقي گذاشت و اين درس تلخي بود از نحوه ايثاري که در چارچوب اين فرهنگ مي توانست شکل بگيرد و لذا تلاش عمده انديشمندان و تئوري پردازان غربي اين بود که به نحوي جلوي اين نحو مشارکت عمومي و مردمي که با حضور عاشقانه آنها که عشق آنجا چيزي جز يک رفتار احساساتي و عاطفي محض نيست، گرفته شود؛ لذا سيستم اجتماعي که طراحي کردند با برداشت جديدي که از جامعه مدني داشتند، اين بود که مانع مشارکت مردم و ارتباط مستقيم آنها با رهبري باشند و يک حلقه هاي مياني از پيش تعريف شده اي حضور داشته باشند که مشارکت مردم جز از درون اين فيلتر ها ممکن نباشد. اين نوع عملکرد و رفتار اجتماعي در فضاي فرهنگ به شدت عاقلانه و مصلحت انديشانه کوشيد تا جلوي اين نوع خطري که از مشارکت مستقيم ايجاد مي شود را بگيرد. در دنياي اسلام مي بينيم که مسأله مشارکت و مسأله ايثار چگونه و به چه نحوي است و حقيقت مطلقي است که حضور دارد، چندان که غيرتش غير را در جهان باقي نمي گذارد.
چو سلطان عزت علم بر کشد جهان سر به جيب عدم در کشد
اين متن حقيقت عالم است و آنچه در چنين عالمي است جز آيه و نشانه و ارائه و حکايت آن جمال و کمال نامحدود و نامتناهي نمي تواند باشد و انسان، خليفه اين خداوند سبحان است که در هبوط خود به زمين در اينجا در تبعيد است. او تا به آن وطن و موطن اصلي خود باز نگردد، غريب و بيگانه است و سعادت و فلاح او در بازگشت به آن هدف نامتناهي و نامحدود است که تأمين شود.
در اين چنين هستي شناسي، انساني که در عالم طبيعت و در زندگي اجتماعي خود، در تعامل با ديگران عمل مي کند، جغرافياي رفتار و عمل او يک جغرافياي طبيعي و دنيوي و سکولار و اين جهان محض نيست، جغرافياي زندگي و آرزو و رفتار او بسيار وسيع تر از آن است و همان جهان توحيدي است و در واقع او در همان جهان سعي مي کند چشم به سوي آن جهان بگشايد و حقيقت خود را در آنجا بيابد و اين مسأله گذر از وضعيت موجود و رسيدن به آن وضعيت مطلوب را بعنوان فلاح و رستگاري واقعي از او طلب مي کند و همين مسأله موجب مي شود تا در رفتارهاي فردي و اجتماعي خودش قبل از اين که طرف او، طرف محاسبه او باشد، همه اين محاسبه ها در ذيل پوشش يک حقيقتي باشد که به حساب نمي آيد؛ در آن سمت و سو معناي زندگي خودش را جستجو مي کند و مي يابد .
وقتي که اين گونه مي شود که عاقلانه ترين رفتار اين است که در رفتارهاي خود، آن هدف را جستجو کند و به دنبال هدفهاي دنيوي محدود نباشد و در تعامل با رفتار و اعمالي که با انسانهاي ديگر دارد، وقتي که مي خواهد طرفش و هدفش را در معاملات اينجا و مشارکت هاي اين گونه ببيند، اين يک رفتار معقول به حساب نمي آيد.
وقتي مي گوييم معقول، عقلانيتي که در اينجا هست يک عقلانيت تجربي و ابزاري نيست، عقلانيتي است که عالم چنين وسيعي را درک مي کند و حتي درک مي کند که براي وصول به آن مطلوب بايد از خود بگذرد؛ يعني عقل تمناي گذار از خود را دارد و در اين گذر آنچنان نيست که عقل نابود شود، يعني در صحنه کثرت و آنجايي که کثرت است، نظام عالم کثرت بر مدار عقلانيت است و اول ما خلق الله العقل است، اما سعي مي کند که از اين کثرت فراتر رود و اين فراتر رفتن به فنا است که حاصل مي شود و اين فنا همان ايثار است و اوج اين ايثار، گذشتن از خود ايثار است. اين گونه معنايي در افق ادبيات تاريخ ما ريشه و پيشينه اي پربار و پرحجم دارد. علاوه بر اين ما در صحنه اسوه ها و تجسم هاي تاريخي، سيد و اسوه شهدا حسين ابن علي (ع) را داريم. آيات قرآن برخي از اين اسوه ها را براي ما معرفي مي کند. اسوه اي که در اين فرهنگ حضور دارد و جامعه با آن تنفس مي کند و احساس و عاطفه خود را شکل مي دهد. در آيات سوره انسان که در باره اهل بيت عصمت و طهارت علي (ع) و فاطمه (س) و حسنين و همچنين فضه است، مي بينيم که داستان را در کجا به چه نحو بيان مي کند.
ببينيد همان معنا در افق زندگي چگونه بروز پيدا مي کند و چگونه عواطف انسان را با خود همراه مي کند. داستان اين چنين است که حسنين عليهما السلام مريض شدند؛ مولانا علي با فضه نذر مي کنند که اگر اين بزرگوارمان صحت و سلامت يافتند، سه روز روزه بگيرند. بدين ترتيب حال حسنين بهبود مي يابد. روز اول روزه مي گيرند، ولي در خانه براي خوردن چيزي نمي يابند. مولانا علي (ع ) سه صاع جو را از شمعون خيبري يهودي قرض مي گيرند و به منزل مي آورند تا روز اول با اين غذا افطارکنند. حضرت زهرا يک صاع از اين جو را مي گيرد و آسياب کرده و نان درست مي کند و اينجاست که مسکيني در را مي زند و به مسکين مي دهند. روز دوم يتيمي و روز سوم اسيري است که مي آيد. اين نمونه از رفتار در واقع همان معناست که بعد از آن هم که اين عمل انجام مي شود، مي بينيم که در چه چارچوب معنايي توجيه مي شود. اين طعام ما براي شما براي اين نيست که يک عقلانيت محاسبه گري باشد که فردا که من اين کار را مي کنم يک فرد ديگري در اين جامعه مي گويد، اگر در جامعه اين گونه نظم نباشد، گرگها همديگر را مي درند و من هم نمي توانم. يک محاسبات اصلاً اين گونه نيست. ما چيزي ديگر مي خواهيم. «وجه الله »در مورد شهيد است که مي گويند نه جزايي و نه سپاسي از شما مي خواهيم؛ نه آن شؤون اجتماعي و احترام اجتماعي را، نه زمينه هاي مادي را؛ هيچکدام از اينها مد نظر ما نيست. در مورد شهيد داريم که وقتي اولين قطره خون او بر زمين مي ريزد، نظر به وجه الله مي کند. وجه الله چيست؟ اين ذوالجلال والاکرام وصف رب نيست، بلکه وصف وجه است؛ و اين همت بلند در اين فرهنگ انسان هاي بلند همت پرورده مي شود و در جامعه اي که چنين فرهنگي وجود دارد، اگر ما به دنبال مشارکت مردم و حضور جدي آنها هستيم به يقين بايد از اين ذخيره فرهنگي تغذيه کنيم و اگر خداي ناکرده به دنبال آن باشيم که از نوعي رفتار که در يک چارچوب فرهنگ ديگري معنادار است و جز آن نمي تواند باشد، الگو بگيريم، آن موقع به طور مسلم با واکنش و عکس العمل مطابق آن مواجه مي شويم.
حجت الاسلام دکتر حميد پارسانيا



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان ایلام ,
بازدید : 216
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,528 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,629 نفر
بازدید این ماه : 2,272 نفر
بازدید ماه قبل : 4,812 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک